نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 9 - صفحه 23

454 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    زمانی که باورهای خود را در مورد خداوند تغییر می دهیم:

    رفتار خداوند در مورد ما تغییر خواهد کرد

    اگر خداوند را آینه ای در نظر بگیریم:

    بازتاب آن نسبت به ما تغییر کرده چون دیدگاه متفاوتی را به خداوند داریم و خداوند واکنش متفاوتی به ما نشان خواهد داد

    ممکن است در ابتدا:

    متوجه تغییرات خود نشویم از نتایج رخ داده شده:

    می توانیم به تغییر باورهای خود پی ببریم

    اگر به دنبال نتایج پایدار به صورت مستمر هستیم:

    باید تغییرات ما عمیق تر واقعی تر درونی و درست تر شود

    بنابراین:

    زمانی که نگاه ما به خداوند تغییر می کند:

    نگاه خداوند به ما تغییر خواهد کرد

    خواسته های ما:

    هر روز بیشتر و بیشتر می شود و به همین دلیل زمانی که به خواسته های خود دست میابیم و تغییر می کنیم توقع و انتظار زیادی از خود و نتایجمان داریم و سپاسگزار :

    خواسته های تحقق یافته ی خود نیستیم

    زمانی که ما به سمت خداوند قدم برمی داریم:

    خداوند هزاران قدم به سمت ما بر می دارد

    داشتن احساس کمی بهتر از قبل:

    مهم ترین تغییری است که همواره باید در زندگی ما تداوم و ادامه یابد

    بسیار مهم است:

    کانون توجه خود را کنترل کرده درباره ی اتفاقات نامناسب:

    شکایت و اعتراض نکرده و تمرکز خود را بر نکات مثبت و زیبایی ها قرار دهیم

    زمانی که در مورد نازیبایی ها صحبت می کنیم:

    تمرکز ما بر آنها بیشتر می شود

    پس تا جای ممکن زمانی که:

    خواستیم تهمت بزنیم غیبت کنیم حرف های نامناسب و نازیبا بزنیم گله و شکایت کنیم زبان و سخنان جاری بر ان را کنترل کنیم

    زمانی که بتوانیم زبان خود را کنترل کنیم:

    می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم

    افراد منفی که همواره از اوضاع و شرایط نامناسب گله و شکایت دارند را :

    آگاهانه حذف کنیم

    شیطان غیبت را:

    نزد ما جذاب نشان می دهد آگاهانه جریان آن را با استفاده از ابزار مناسب مانند هدفون یا ترک محل .. قطع کنیم

    آگاهانه تلاش کنیم از ابزارهایی استفاده کنیم که:

    صحبت های نامناسب را نشنویم و درباره ی موارد ناجالب و نامناسب با هیچ کسی صحبت نکنیم

    قانون:

    به هر چیزی توجه کنیم از اساس همان وارد زندگی ما می شود

    اگر در مورد نازیبایی ها صحبت می کنیم:

    از جنس همان را جذب خواهیم کرد

    اجازه دهیم :

    موارد نامناسب در ذهن ما باقی بماند و هرگز و تحت هیچ شرایط در مورد آنها صحبت نکنیم

    زمانی که در مورد موارد ناجالب و نامناسب صحبت نکنیم:

    به راحتی می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سید امین موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    سلام به دوستان عزیزم، و استاد مهربان و عزیز

    بسیار فایل عالی و تاثیرگذاری بود استاد. خوبی مشاهده کردن نتایج دوستان برای شخص بنده و احتمالا برای بقیه عزیزان اینه که میتونی خیلی راحت تر باهاشون همذات پنداری کنی و یه جورایی خودت رو جای اون شخص بذاری و این باور رو تو خودت رشد بدی که “می شود”

    اگر آقا رضا یا آقا هادی تونستن این تغییرات، این باورها و این نگرش هارو تو خودشون ایجاد کنن و به طبع اون، این نتایج رو بگیرن، پس “میشود” با ایجاد همان باورها و تغییرات، همان نتایج رو گرفت. چون نتیجه راه درست، همیشه درسته

    با اجازه استاد عزیزم، چند تا نکته رو از تجربیات خودم میخوام به این فایل اضافه کنم که شاید مفید واقع بشه:

    1) غر نزدن و شکایت نکردن:

    احتمالا همه مون تو اطراف مون افرادی داریم که از همه چیز شاکین. دولت، مسئولین، مجلس، نظام، خانواده، پدر و…. و من متاسفانه تا سال ها پدرم رو مقصر وضعیت مالی فعلیم می دیدم و همیشه شکایت داشتم که چرا ایشون شرایطی رو از لحاظ مالی ایجاد نکردن که من همچین وضعیت مالی بدی نداشته باشم. و همیشه خودم رو با بقیه دوستام مقایسه می کردم که وضعیت مالی شون چقدر از من بهتره، چقدر من عقب موندم و…

    ولی به محض اینکه به این باور رسیدم که خودم مسئول زندگی خودم هستم، درسته نسبت به همسن و سالهای خودم که پدرهاشون بهشون کمک کردن عقب ترم، ولی من میتونم شرایط رو تغییر بدم. من میتونم خودم رو تغییر بدم و خداروشکر می کنم که وقتی من این باور رو در خودم ایجاد کردم، هم از لحاظ آرامش روانی خیلی اوضاعم بهتر شد و یه رهایی خاصی منو در برگرفت، باعث شد که نتایج هم خیلی بیشتر و بیشتر وارد زندگیم بشه.

    تونستم خداروشکر یه زمین 300 متری تو یه قسمت خوب از شهرمون و یه ماشین سواری بخرم. و ایمان دارم اگه لطف خدا نبود و من این باور قدرتمندکننده رو تو خودم ایجاد نمی کردم هیچ وقت نمیتونستم همچین کاری بکنم.

    2) تغییر خواسته ها بعد ازاینکه به خواسته هامون می رسیم:

    استاد شما فرمودید وقتی به خواسته هاتون میرسید یه خواسته جدید براتون ایجاد میشه و باعث میشه دوباره به چیزهایی فکر کنید که ندارید، نه چیزهایی که می خواید. این کاملا برای من صدق می کنه. من بعد ازاینکه یه سری تغییرات رو خودم ایجاد کردم و نتایج خوبی هم گرفتم، درسته که واقعا بابتش خداروشکر می کردم و بابتش احساس خوبی داشتم، ولی بعضی وقتا انقدر اون نعمت تو ذهنم عادی شده بود و انقدر به چیزایی که تو زندگیم نداشتم فکر می کردم و منو آزار میداد که باعث میشد یادم بره خداوند چقدر بهم کمک کرده و بهم نعمت بده و دوباره برمی گشتم به همون احساسات بد. در صورتی که اگر شکرگزاری رو جایگزین این احساس بد بکنم میدونم که هم احساسم به شدت خوبه، هم نتایج خیلی سریع وارد زندگیم میشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    شکوفه نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    سلام به شما استاد عزیز و آقا رضا عزیز بابت همچین تعهدی‌ که داشتن و همچنان دارین

    واقعا قابله ستایشه

    خدارو شکر که خدا هدایتم کرد تا موفقیت و تعهد داشتن آقا رضای عزیز رو ببینم

    استاد مثل همیشه چقدر عالی گفتید که آقا جان تو میخوای ورودی های نامناسب نگیری اولین راهش اینه‌ که زیپ‌ دهنتو وقتی می‌خوای منفی بگی، شکایت کنی، به نازیبایی ها توجه کنی، بد بگی، و…

    ببندش

    فقط موقعی زیپ‌ دهنتو باز کن که می‌خوای تعریف کنی، زیبایی هارو ( چه در جهان چه در افراد) تحسین کنی، قشنگ حرف بزنی و…

    وقتی تو بتونی زیپ دهنتو کنترل کنی می‌تونی ذهنتو کنترل کنی

    واقعا استاد خیلی بجا گفتید که زیپ دهن خیلی راحت تر از ذهن کنترل میشه

    پس کنترلش کن تا بتونی یواش یواش با تکامل ذهنتو کنترل کنی

    من این داستانو فککنم گفتم و باز میگم که بیشتر ثابت بشه

    وقتی از عید امسال من و خواهرم تصمیم گرفتیم تغییر کنیم تنها کاری که کردیم به زیبایی ها توجه کردیم و میشستیم ساعت ها درباره اون زیبایی ها باهم حرف می‌زدیم و تحسین میکردیم ( اگه مستندی میدیدم، اگر زیبایی در یک آدم غریبه ای میدیدم و… بعضی وقتا سفر به امریکاتون نگاه میکردیم و اون زیبایی هارو تحسین میکردیم و از خدا میخواستیم که هدایتمون کنه و البته هنوز این باور برام ایجاد نشده بود که هرچه‌که میبینی( زیبایی) و می‌خوایش/ حتی اگه درخواستش نکنی تو هدایت میشی)

    و خب این روند تا دوماه ادامه داشت تا اینکه منو خواهرم با تور مدرسه میریم شمال

    و به جرات میتونم بگم که بهترین اتفاقات زندگیم برام اونجا رخ داد و مکانی رفتیم که وقتی سفر آخرین سفر های شما استاد عزیز رو میدیدم اون فضاهای سبز دقیقا بهشون هدایت شدم

    و وقتی اون فضارو دیدم شک شدم و از اونموقع تا الان برام بیشتر باور پذیر تر شده و انگار که به جونم افتاده هرچیزی که میبینم با قاطعیت‌ میدونم که بهش میرسم و میبینم

    اون سفر معرکه بود و چون طولانی میشه از جزئیاتش نمیگم

    ما اونجا دهنمونو‌ ، ذهنمونو‌ کنترل کردیم بر خلاف بقیه بچه ها و به طرز جادویی بهترین چادر، بهترین جا، بهترین اتاق، بهترین آب دوش، بهترین قسمت های غذا ها و… انقدر زیاده که نمیتونم بشمارم‌ برای ما برخلاف بقیه اتفاق افتاده

    و این یک معجزه بود تو زندگیم

    و این نتیجه این بود که ما فقط و فقط

    تکرار می‌کنم فقط و فقط زیپ‌ دهنمونو بستیم و فقط تحسین کردیم، مثبت گفتیم

    و صد البته به صورت آگاهانه

    و الان7 ماه از تصمیم ما گذشته به قدری این تحسین کردن و مثبت گفتن تومون‌ ایجاد شده که به صورت ناخداآگاه اگه یک فردی رو ببینیم که از نظر خودش لکی داره تو صورتش من اصلا متوجهش‌ نمیشم و شروع می‌کنم از باقی زیبایی هاش تغرییف کردن

    و خاله‌هام جدیدا بهم میگن که وای اگه پیش شکوفه و بهاره باشی انقد ازت تعرییف‌ می‌کنن‌ که اعتماد بنفست‌ میره بالا

    و اونا با خودشون فک می‌کنن که ما الکی اینارو به زبون میاریم فقط بخاطر اینکه خاله‌هامونن‌ در صورتی که خداشاهده‌ اصلا افتاده تو وجودم که هر زیبایی رو دیدم تحسین کنم و به زبون بیارم

    نه فقط نبست به خاله هام

    (و هیچ زشتی از نظر اونها من نمیبینم)

    نسبت به همه( البته که‌اینو میدونم خیلی خیلی جای پیشرفت دارم تو این قضیه ولی تمام تلاشم رو می‌کنم)

    نسبت به همه چیز

    نسبت به هرآنچیز خوبی که در این جهان هست

    و خداشاهده این چند وقته انقد آدم های عالی و درست رو میبینم و باهاشون آشنامیشم که حد نداره

    و باور وجود فراوانی هرروز داره بیشتر و بیشتر ثابت میشه

    خدایااا شکرتتت

    تو معرکه‌اییی

    با تو بودن زندگییی بهشت میشههه

    عاشقتمممم

    خدایا شکرت

    شکرت بابت این استاد عزیز و پرفکت

    خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    javad aghaahmadi گفته:
    مدت عضویت: 3499 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سوره صافات

    وَٱلصَّـٰٓفَّـٰتِ صَفࣰّا(١)

    سوگند به (فرشتگان) صف‌کشیده (و منظّم)

    فَٱلزَّـٰجِرَٰتِ زَجۡرࣰا(٢)

    و به نهى کنندگان و (بازدارندگان)

    فَٱلتَّـٰلِیَٰتِ ذِکۡرًا(٣)

    و تلاوت‌کنندگان پیاپى آیات الهى

    إِنَّ إِلَٰهَکُمۡ لَوَٰحِدࣱ(4)

    که معبود شما یگانه است

    ==============================

    به نام خداوند جان

    الهی به امید تو.

    سلام به استاد گرانقدرم استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته جانم و تمام خانواده عزیزم تو این سایت توحیدی که توحید واقعا همه چیزه.

    خدایا ازت ممنونم که دوباره من رو هدایت کردی به مسیر این بنده های خالصت که با خوندن هر کامنتشون حالم هزار برابر بهتر میشه. ازت سپاسگزارم ️ که حتی ثانیه ای من رو به حال خودم رها نمیکنی. ازت ممنونم که همین الان داری به من میگی و من دارم مینویسم.

    چند روزی هست که رو ابرام. چند روزی هست تصمیم گرفتم که با خدا باشم و دیگه هیچ چیزی و واقعا حالم عالیه . به قول استاد نشستم رو دوش خداوند بزرگم و خداوند داره من رو با سرعت هرچه تمام تر به سمت اهدافم می‌بره.

    وقتی بچه ها میگفتن نمی‌دونم چطوریه اما انگار خدا نشسته فقط داره کوش میده من چی میخوام ، اون ها رو برام آماده می‌کنه متوجه نمی‌شدم یعنی چی ، اما خدای من شاهده تو این چند روز خدا داره کاری می‌کنه و طوری نیاز های من رو برطرف می‌کنه که من موندم. که انگار همه کارهاش رو ول کرده و فقط داره به حرف های من گوش میده. داره فقط نگاه می‌کنه من چی میخوام و از فضل خودش بهم عطا می‌کنه.

    اما این ذهن چموش بازم هر از گاهی میاد میگه بابا اینا که چیزی نیست. اینا که همیشه بوده . من اما میگم همیشه بوده؟؟؟ چرا داری چرت و پرتی میگی؟؟؟ تا دیروز داشتی تو بدبختی میلولیدی. حالا داری میگی عادیه؟

    و اینها تماما نجواهای شیطانه در ذهن من.

    إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿10﴾

    نجوی تنها از ناحیه شیطان است، می‏خواهد با آن مؤ منان غمگین شوند، ولی نمی‏تواند ضرری به آنها برساند جز به فرمان خدا، بنابراین مؤ منان باید تنها بر خدا توکل کنند. (10)

    خدایا فقط به تو توکل میکنم. لحظه ای من رو به حال خودم نذار که من ضعیفم و نجواهای شیطان قوی. من رو در مسیر درست نگه دار و من رو هدایت کن. تو هدایت کن منم فقط میگم چشم.

    چقدر صحبت های رضا جان عزیز زیبا بود. چقدر به دلم نشست . چقدر دوست داشتم وقتی می‌دیدم رضا با صداقت تمام حرف میزد.

    اینکه می‌گفت دروغ میگفتم و فلان کارو میکردم و وقتی فهمیدم و متوجه شدم اشتباه میکنم نگران هیچ چیزی نبودم. فقط گذاشتمش کنار.

    این همون هدایت خداست . این همون چیزیه که همه ما بهش نیاز داریم و باید باهاش هم مدار بشیم.

    یادمه وقتی تو بازار تهران کار میکردم خیلی صادقانه هر چیزی که میخواستم رو بیان میکردم و اغلب موارد با جواب نه مواجه میشدم. اما همکار های دیگه من خیلی راحت از یک کلام دروغ استفاده میکردند و نتیجه می‌گرفتن. تو اون زمان من هم تصمیم گرفتم مثل اونها عمل کنم و بعد از چند بار دیدیم چقدر اینجوری راحت نتیجه میگیرم. و این باعث شد من هم تبدیل بشم به یک انسان دروغگو و بطبع ترسو. تا چندین سال به همین منوال گذشت تا اینکه متوجه شدم و تصمیم گرفتم درستش کنم. و حالا به لطف الله مهربان دیگه از اون آدم دروغگو خبری نیست. از اون آدم ترسو خبری نیست.

    از وقتی تو ذهنم قدرت رو دادم به خداوند و باور کردم برگی بدون اذن خداوند روی زمین نمی افته دیگه ترسی نداشتم که کسی بده یا نده، یا بخواد یا نخواد، همه چیزو سپردم به خداوند و خداوند از فضل خودش به من بخشید.

    سالها در گمراهی بودم و خداوندی که از همه بزرگ تره و همیشه آماده کمک به من هست رو نمی‌دیدم. اما حالا آنقدر دارم از عشق بازی باهاش لذت میبرم که هر لحظه دوست دارم فقط با اون باشم.

    استاد عزیزم ازتون ممنونم که تو این فضای توحیدی کاری کردید که با خوندن کامنت دوستانی مثل سعیده شهریاری، افلاطون نوروزی و بینهایت دوستان دیگه امکان ندارد از مسیر توحید و موفقیت خارج بشی.

    تو این چند روز میتونم بگم بیشتر از هر زمانی در عمرم تو سایت توحیدیمون بودم و معجزات رو دارم میبینم.

    الهی که همیشه تنتون سالم و روحتون پر از آرامش باشه.

    مرسی از همه عزیزانم که آنقدر بزرگوارانه ما رو با کامنت نوشتن هاشون هدایت میکنن و دست خداوند میشن در زندگی ما.

    خدایا منتظر دیدن نقطه آبی تو پروفایلم هستم تا کلی ذوق کنم برای ادامه مسیر.

    =================================

    سوره نور

    وَأَنکِحُواْ ٱلۡأَیَٰمَىٰ مِنکُمۡ وَٱلصَّـٰلِحِینَ مِنۡ عِبَادِکُمۡ وَإِمَآئِکُمۡۚ إِن یَکُونُواْ فُقَرَآءَ یُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمࣱ(٣٢)

    مردان و زنان بى‌همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‌نیاز مى‌سازد؛ خداوند گشایش‌دهنده و آگاه است!

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    بنام خدا

    مجدد سلام

    به این خاطر که نکات این فایل زیاد بود من تو دو تا کامنت تقسیم کردم که بیش از حد طولانی نشه

    رضا عزیز میگه:

    خبر ها دنبال میکردم با همسایه ها و دوستان کلی در باره موضوعات منفی صحبت میکردیم و کلی سیگار میکشیدم 15 .16 سال

    شما در یکی از فایل هاتون گفتین آدمی که برای خودش ارزش قائله به خودش ضربه نمیزنه به خودش آسیب نمیزنه این جمله که شنیدم

    انگار از خودم خدا خجالت میکشیدم

    چون … تصمیم گرفته بودم آدم بهتری بشم آدم لایقی بشم و همونجا سیگار انداختم و در یک لحظه گذاشتم کنار

    شما گفته بودی آدمی که لیاقت داشته باشه به خودش آسیب نمیزنه و من اینا رو می‌نوشتم و خط مشی خودم انجام میدادم دروغ نمیگم گله و شکایت نمیکنم با دوستام بیرون نمی‌رفتم

    وقتی شما گفتی که وقتی تغییری در زندگیت ایجاد میکنی جهان هم به کمک شما میاد

    بعد دیدم دوستام سراغ من نمیان

    بعد من شروع کردم به عمل کردن به اونچه که شما در محتواهای رایگانت گفتی

    چندین ماه گذشت و من صبح تا شب فایل های شما گوش میدادم

    لابلا فقط کار مشتری راه مینداختم

    ( منم خوش بختانه همینطوری شدم )

    تو تنهایی فایل ها رو گوش میدادم دیدم دوستام که میدیدن مسخره میکردن و شما میگفتی با کسی درباره این موضوعات صحبت نکنید

    ) منم همینطوری تو تنهایی گوش میدم و تو مغازه هندزفری میزارم )

    وسعی میکردم هر آنچه که تو فایل ها گفته میشه و من میتونستم بهش عمل کنم برا خودم تمرین درست میکردم

    چندین سر رسید من نوشتم از فایل ها خواسته هامو می‌نوشتم مثال 107 آرزو

    به خودم میگفتم ماشین اپتیما خودت مسخره ‌کردی چی میگی تو

    ولی من می‌نوشتم میگفتم استاد گفته می‌نوشتم هر روز بزور یک چیزایی می‌نوشتم به خودم میگفتم تو بنویس تو به 107 برس

    انگار فکر میکردم اینکار انجام بدم خدا یک پوئن دیگه به من میده میگه ببین رضا 107 آرزوش هم نوشت

    الا ن سپاسگذاری هم نوشت

    گله و شکایت هم نکرد

    گناه نکرد

    هی فکر میکردم که انجام این کارها باعث میشه که خدا نگاهش بروی من عوض شه و در هارو بروی من باز کنه

    با این که چند ماه گذشته بود دری باز نشده بود ولی من امیدوار تر شده بودم و عادت هم کرده بودم

    و خیلی دوست داشتم تکرار کردن و تکرار کردن

    منم همینطوری هستم و همش کارهایی که استاد میگه انجام میدم حتی اگه فکر می‌کنم من کجا بابا پورشه کجا ولی انجامش میدم و نوشتم 107 خواسته رو و گفتم استاد میگه تو بنویس فاطمه تو بنویس حالا شاید شد اگه بشه که خیلی خوب میشه تو که با نوشتن ضرر نمیکنی یا حالا تو عکس بگیر بزن تابلو تو انجام بده ببین چی میشه آخه استاد میگه چطوری اش رو چیکار داری جهان انجامش می ده بازم نمیدونم چطوری و مشتاقم ببینم چطوری )

    استاد:

    چقد حرف های رضای عزیز که

    گله کردن و توجه ‌کردن به نکات منفی من اومدم کم و کم و کمترش کردم

    اینا همون تغییرات اساسی و همون تغییرات بسیار بسیار بزرگی هست

    چون…وقتی شما در مورد یک موضوع صحبت میکنی نا خودآگاه توجه ات به مراتب به اون موضوع بیشتر و بیشتر میشه

    بخاطر همین میگم فاطمه تاجایی که میتونی زیپ دهنت ببند وقتی میخای غر بزنی وقتی میخای شکایت کنی وقتی میخای درباره چیزهای نامناسب صحبت کنی

    وقتی میخای غیبت کنی تهمت بزنی

    فاطمه فقط زمانی دهنت باز باشه که میخای تعریف کنی میخای زیبایی ها رو بگی میخوای حرف های قشنگ بزنی خوب

    فاطمه *اگه بتونی زبانت کنترل کنی میتونی مغزت و فکرت و ذهنت کنترل کنی

    خیلی راحت کنترل زبان

    وقتی جمعی این کارا میکنه تو فیزیکی بیا بیرون ادامه نده

    استاد وقتی داشت رو خودش تمرین می‌کرد هدفون داشت میومد یا فایل گوش میداد یا اهنگ یا صدای دریا گوش میداد یا جنگل هر چیزی که یکسری صداها و نشنوه

    آگاهانه تلاش می‌کرد از ابزار هایی استفاده کنه که چیزهای نا مناسب نشنوه و آگاهانه در مورد موضوعات نا مناسب صحبت نکنه

    فاطمه یاد بگیر اگه تومغازه کسی صحبت شروع کرد بحث عوض کن مثال الان من غذا نهار بنظرتون چی بزارم شام چی بزارم شما دیروز چی خوردین

    و همین یک تغییر بسیار بسیار بزرگه

    قانون *

    به هر چیزی توجه کنی از اساس اون وارد زندگیت میشه

    خدا اینه هست فاطمه هرچی بزاری جلوش بازتاب همون میبینی

    وقتی درباره چیزهای مناسب صحبت کنی چیزهای مناسب بیشتر وارد زندگیت میشه

    درباره چیزایی که ناراحتی صحبت نکن

    نمیتونی ذهنت کنترل کنی باشه قدم اول اینه زبانت کنترل کنی قدم اول انجام بده

    وقتی صحبت نمیکنی آرام آرام میتونی ذهنت رو هم خیلی راحت تر کنترل کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    به نام خدا

    سلام

    رضای عزیز : چند ماه گذشت من هیچ نتیجه قابل قبولی نگرفته بودم فقط احساسم خیلی بهتر شده بود

    امیدوار تر شده بودم

    هر چیزی استاد میگفت انجام میدادم صحبت از گله و شکایت نکردن بود انصافا از روزی این حرف شنیدم تحول عظیمی در رفتارم ایجاد کردم دیگه گله و شکایت نمیکردم انقد واضح که همون یکی دو روز اول مادر عزیز متوجه شد

    منم فاطمه این کار دیگه انجام نمیدم 90٪ حالا به خودم قول میدم 10٪ دیگه هم کامل حذف بشه

    گوشی همراه اس سه گرفتن قسطی و دیگه تو خونه هم گوش میداد

    منم تو خونه و مغازه به محض بیکار شدن دارم فایل گوش می دم و حدود یک ماهه مینویسم یا کامنت میزارم

    چندین ماه گذشت و من صبح تا شب فایل گوش میدادم و کارهایی که شما میگفتین انجام ندین انجام نمی‌دادم مثال گله و شکایت نمیکردم گناهان دیگه دنبالش نمی‌رفتم دروغ . تلاش برای اینکه یه چیزی قالب کنیم به مشتری 2 زار بیشتر گیرمون بیادتا دلت بخواد

    دلیلش این بود که من باید بنده بهتری باشم برای اینکه به خدا نشون بدم بنده بهتری هستم نه اینکه من بخوام کاری انجام بدم

    میگفتم من همینکه کارهایی که باعث ناراحتی خدا میشه رو انجام ندم کافیه

    انگیزه شد وقتی استاد تو فایل میگفت افراد عادت دارن این کار اشتباه انجام بدن من دیگه انجام نمی‌دادم

    مثل دروغ یا کلاه گذاشتن سر کسی یا گله شکایت نکردن یا اخبار نگاه نکردن

    (منم این کارهارو خوشبختانه دارم مثل این آقا انجام میدم)

    استاد: این صحبت ها که رضا عزیز میگه که من میام فایل هارو گوش می‌کنم سپاسگذاری میکنم حالم بهتر میشه خدا کارها رو انجام میده من نیازی نیس تغییر خاصی بکنم خدا عوض میشه

    این حرف پر بی راه هم نیس خدا عوض میشه واقعا

    وقتی ما باورهامون عوض میشه خداوند عوض میشه

    خداوند اگه آینه در نظر بگیرید بازتاب تغییر میکنه بخاطر اینه که شما نگاهتون به ایینه تغیییر کرده

    شما فرکانس متفاوت به خدا داری شما دیدگاه متفاوت به خدا داری خدا نتایج متفاوتی درزندگیت بوجود میاره

    وقتی من شروع کردم به انجام این تمرینات یا سپاسگذاری کردم یا حالم بهتر شد یا احساس گناه کمتری داشتم یا کمتر سرزنش کردم یا خداوند وهاب دیدم بخشنده دیدم رحمان دیدم رحیم دیدم تو ذهنم یزره بهتر دیدم احساسم بهتر شد = به این معناست که خداوند تغییر کرده و واقعا خداوند تغییر میکنه

    این به این معناست که تو هم تغییر کردی

    رضا فکر میکرده خیلی تغییر نکرده ولی این دقیقا تغییر خاصی بوده

    تو تغییر کردی این وسط خدا هم تغییر کرد

    حالا نتایج شروع میکنه به تغییر کردن وقتی ما نگاهمون به خدا تغییر میکنه

    اما

    اگه میخای نتایج پایدار باشه و یویو نباشه و به صورت مستمر به سمت بالا باشه

    بهتر و بهتر و بهتر پلکانی رو به بالا باشه نیازمند که تغییراتمون عمیق تر و واقعی تر باشه

    درونی تر باشه درست تر باشه

    نگاهمون که بخدا عوض میکنیم واقعا خدا عوض میشه

    به همون میزان خودمون تغییر میکنیم

    می‌خواهیم نتایج پایدار تر بشه می خواهیم نتایج بزرگتر بشه باید تغییرات خودم پایدار تر و وسیعتر بشه

    تو مثال رضا :

    وقتی بدهی داریم میگیم بدهی های منو پرداخت کن وقتی پرداخت میشه ->

    بعد میگیم چه فایده که خونه ندارم ->

    بعد میگیم چه فایده که خونم یک خوابه هست ->

    بعد که دوخوابه میشه میگیم چه فایده که پایین شهره ->

    بعد چه فایده که من ویلا ندارم

    مثال خودم مبنی بر درست بودن حرف استاد

    اول گفتم چه فایده ماشینم مدل پایینه شد سمند صفر بنامم -> بعد گفتم خونه ندارم خونه دار شدم بنامم پایین شهر -> حالا خونه میخام بالا شهر

    ما تغییر میکنیم ولی توقع ما بارها و بارها بیشتر از تغییراتی که کردیم میره بالاتر

    توقع اگه توسط خداوند پاسخ داده نشده باشه احساس می‌کنیم که نتایج خاصی نگرفتیم در صورتی که قبلا نتایجی گرفتیم

    در 99٪ مواقع ما تغییر میکنیم نتایج ما هم تغییر میکنه اما توقع ما خیلی بیشتر میره بالا

    وقتی باورهامون در مورد خداوند تغییر میکنه خداوند یک عالمه اتفاقات برای ما بوجود میاره

    وقتی ما یک قدم برمی‌داریم = خداوند انصافا هزار قدم بر میداره

    خیلی بیشتر از اون که ما قدم بر میداریم خداوند قدم بر میداره برای ما

    چه کیفی میده 1 قدم من 1000 قدم خدا

    خدایا ممنونم و سپاسگذار برای این قانون جذابت

    وقتی باورهامون عوض میشه وقتی احساس گناه کمتر داریم وقتی خدا رو رحمانتر می‌بینیم وهاب تر می‌بینیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3883 روز

    عمل کردن عمل کردن عملکردن

    چقدر این جمله رو رضا عزیز تکرار میکرد

    حتی کامل میگفت من به هر آنچه در فایلهاتون میگفتین دقیق عمل میکردم حتی در صحبت کردن …

    ونکته جالب دیگه اینکه میگفت من مینوشتم و سر رسیدها پر کردم …

    ببینید ما حتی در عمل کردن به گفته ها در حد نوشتن هم عمل نکردیم …

    واگه عمل کردیم کم عمل کردیم که کم نتیجه گرفتیم

    یادمه آیت الله بهجت یه جایی گفته بودن به عمل کردن به آنچه میدانیم محتاج تریم تا یاد گرفتن مطالب جدید …

    ببینید هر کی به هر جا رسیده فقط و فقط به دانسته هاش عمل کرده

    چرا به دانسته هامون عمل نمیکنیم شاید ترس باشه ترس باشه و ترس باشه …

    شاد و پیروز و موفق باشید در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 864 روز

      به نام الله یکتا

      درست میگی تا عمل نکنیم تکامل اتقاق نمیافته،با حرف زدن نیست با عمل کردن به الهاماته…

      امروز دسته چکم رو پاره کردم که اگر حتی دوباره وسوسه شدم به من دسته چک ندن و پناه بردم به الله یکتا و فقط از خودش یاری میخوام

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Deli گفته:
    مدت عضویت: 886 روز

    اکنون قلمی بر دست میگیرم تا خدا بنویسد

    سلاااام استاد عزیزترینم و دوستان عزیزم که من فقط شما و خدارو دارم هیچکس بجز شما و خدا تو زندگیم نیس حتی خانوادم که این هم بخاطر هم فرکانس نبودنمونه

    امروز پنجشنبس و طبق قولی که به خودم دادم یک هفته رو یک فایل تمرکز میکنم و انتهای هفته کامنت میزارم تا تکاملمو طی کنم و هرروز کامنت بزارم به لطف خدا ،با اینکه هفته های کامنت فایل های دیگه هفتاد هشتاد تا بود یا صدتا و من تارگت میزاشتم تو این شش روز روزی ده بیس صفحه میخونم به طرز جادویی تو روز پنجشنبه تموم میشد و من با خیال راحت میومدم کامنت میزاشتم اما این فایل که کلا 23صفحه کامنته و این هفتمو گذاشتم رو این فایل تا امروز که پنجشنبس من فقط ده صفحه رو خوندم ذهنم نجوا میکرد تموم کن تا چند روز بعد ،بعد کامنت بزار اما من گوش ندادم چون قول پنجشنبه هارو دادم و قراره فردا برای اولین بار با همسرم بریم پیک نیک گفتم همین امروز کامنت بزارم و کارای این هفته رو تموم کنم و با خیال راحت هفته جدید با تارگت جدید رو شروع کنم

    خب بریم سر اصل مطلب شاید برای کسی که کامنت منو میخونه سوال پیش بیاد که چرا حتما گیر دادی که یک هفته تمام وقت بزاری روی هر فایلی جوابش دقیقا میشه حرفای امروزم و پاشنه آشیلم

    من چون خودم از بچگی بدون اینکه با قانون آشنا باشم کلا سر چیزایی که میخاستم انقدر بهش فکر میکردم و به خواسته هام گیر میدادم و پایبند بودم براش میجنگیدم که بهش میرسیدم و برای خودم و خانوادم به یقیین رسیده بود که دلینا به هرچی که دلش میخواد میرسه به دستش میاره من متولد 77هستم‌و تو سن نه سالگی که هیچکس از فامیل گوشی نداشت حتی بابام برای من گوشی خرید بماند که همه این باورها بود سنت کمه برای دختر بچه گوشی نباید خرید و کلی محدودیت های اون زمان ولی من زیر بار نرفتم دیگه یاد گرفته بودم خواستمو تو یک دفتر پشت هم مینوشتم بهش فکر میکردم بابتش هرروز زیارت عاشورا یا ازین ذکرهایی که از چهارشنبه شروع میشد تا چهارشنبه بعدی رو میگفتم چون انگار مهری میشد به رسیدن به خواستم و ته دلمو قرص میکرد دیگه میگفتم خدا گفته زیارت عاشورا بخونین و صلوات بفرستین تا برای صحبت کردن با من دسترسی داشته باشید ب من

    من کلا خیلی دختر شیطون و عجولی بودم و تو همون سن کم فکر میکنم از بچگی عاشق شدم و برای منی که به همه خواسته هام میرسیدم افت داشت که به این خواستم نرسم حالا براتون تو ی فرصت مناسب تعریف میکنم که چجوری جذب کردم چه کارهایی کردم و خودم تو سن سیزده سالگی خاستگاری کردم و ازدواج کردمو بماند

    بعد از اون رسیدم به خواسته بچه دار شدن که اونم جذبش کردم همونطوری ک دلم میخاست

    بعدش رسید خواسته خونه دار شدن که من تو فکرش بودم بشینم مثل گذشته به خواستم گیر بدم اما چون به خواسته بزرگترینم که همسرم بود رسیده بودم دیگه کلا بقیه خواسته ها برام جذابیتی نداشت ازونطرف هم میگفتم اوووو منکه ب این خواستم رسیدم بقیه خواسته ها مثل آب خوردن اتفاق میفته

    تو همین فکرا بودم که شب تولدم بود که میگفتم خدایا من غریبم ولی هدیه دوستدارم شوهرمم اهل این چیزا نیس که همون شب من با آقای امیر شریفی تو تلگرام آشنا شدم و تازه اون موقع بود که پی بردم بعله همه اینارو خودم جذب کردم و اگر اینطوره که من به تمام خواسته هام میرسم من دقیقا دو هفته بعد با همین باور قوی به خونع ایده عالم رسیدم که اینم مفصل باید تعریف کنم چون واقعا هم جذابه هم خیلی هدایتیه و هم به شکل جالب و خنده داری جذبش کردم انشالا تو فرصت دیگه میگم

    بعدش دیگه از امیر شریفی فاصله گرفتم استادید دیگه ایی رو نمیشناختم و دیگه خواسته ایم نداشتم دیگه مشغول لایو گذاشتن و جاده خاکی و اینا شدم و بی حس به کل دنیا تا اینکه تو اینستاگرام صدای استاد هارو میشنیدم ولی میگفتم اینا میخوان همون چیزهایی رو بگن که خودم بلدم دیگه ولی خب من دیگه حوصله نداشتم حتی یدونه ویس گوش بدم یا بخوام یک خط سناریو بنویسم کم کم با استاد هم آشنا شدم عضو سایت شدم و حرفای جدید شنیدم و دیگه به خودم ایمان نداشتم کع به چیزی میرسم چون مسیر هایی که خودم بلد بودم برام کمرنگ شده بود و من یک خواسته جدید داشتم بنام شغل ایده آل و من نمیدونم تا همین الان که عاشق چه شغلی هستم و بالای پنجاه تا تست دادم خلاصه من ی جمله ام شنیده بودم که تو با گوش کردن همین پادکستا فرکانست خیلی میره بالا چه برسه تمرین کنی من دیگه تو دلم میگفتم که من خداوندگار جذب خواسته هامم همین فایلارو گوش میدم و دیگه کافیه ‍️

    ولی تمرین میکردما هیچوقت کامنت نمیخوندم نت برنمیداشتم چون انقدر هوش هیجانیم بالاست که اصلا دیگه عمرا اون نت هارو نگاه مینداختم پس میگفتم به چه دردم میخوره دفتر سیاه کنم تا الان که فهمیدم دلیناخانم باید رو یک بحث مثلا توحید کار کنی مثل وقتی مدرسه میرفتی خوب که این مبحثو یاد گرفتی که اون نت ها به کمکت میان موقع درس خوندن بعد میری ب مبحث بعدی و من خوشم میومد و فقط فایلارو گوش میدادم و میرفتم فایل بعدی حتی دوره هم خریدم و یکی دوبار گوش کردم چون برام تکراری بوذ البته اینا برای خیلی وقت پیش بود

    خلاصه تا اینکه خواسته شغل ایده آل پیش اومد و من صبحو شب تا بیست روز فقط یجا میشستم و دراز میکشیذم فایلارو گوش بدم دیگه اون مسیر های قبلی خودم برام جذاب نبود من فقط فایل رزای عزیزو فک کنم سی بار گوش کردم و گفتم از هرجا میشه شرو میکنم بماند که خیلی از شغل هارو من انجام داده بودم که بفهمم مورد علاقمه یا ن حتی لوله کشی ساختمان بعد من متوجه شدم که مدرک تحصیلی باور مخرب منه و تو هر جمعی که میرفتم دقیقا یکی دوتا جمله ک خودمم بلد بودم تکرار میکرد دیگه تو دلم میگفنم این باسواده و همه رو بهتراز خودم میدونستم من ده روز فقط روز روی این باور کار کردم یادمه تو خونه راه میرفتم میگفتم مدرک تحصیلی دلیل موفقیت نیست دیگه هرکیو گیر میاوردم از شوهر از مادر از هرکی انصافا چون خودم با خودم در صلح بودم همیشه هیچکس باهام مخالفت نداشت که بگه اره این چرتو‌پرتا چیه میگی و من الگویه حتی مادر خودم بودم تو خیلی چیزا بماند که ده روز همین جمله رو میگفتم و رو درودیوار چسبونونده بودم و جهادی اکبر که باید این راهو امتحان کنم اصلا برام جذاب بود دیگه بعد ده روز یهو یکی تو دلم گفت شیپور باز کن رفتم تو شیپور آگهی اول آموزش فیشال و مدرک هم میدادن و کارت هم شرو میکردی تو کلینیک خودشون و اینستاگرامم صفرتاصذ آموزش میدادن همه اینا باب میلم بود من بقیع اگهی ها روهم چک کردم دیدم چیز خاصی نیست از رویه بی حوصلگی چون میگفتم من هنوز تو پروژه تغییر باورم نمیرم سراغ کار خلاصه ی پیام دادم ب اون آگهی و ی جوری همه چیز به سرعت پیش رفت که من تا دو هفته بعدش مدرکمو با بالاترین نمره و شاگرد زرنگ اون مجموعه بین چهل تا هنرجو شدم دیگه اصلا بهترین چیزی که من تجربش کردم بود و پیش خودم موقغ مدرک گرفتن میگفتم من برای اینکه اثبات کنم به خودم باید بهترین و بالاترین نمره رو بگیرم و حالا موقع امتحان دادن یک روز و نصف قبل امتحان کتاب به دستم رسید منم که فراری از کتاب های درسی گفتم دو صفحه شو بخونم‌که خوابم هدایت شدم اینکه استاد هم ویس درس میکنه پس منم این کتابو تبدیل میکنم به ویس و این ویسو چندبار گوش بدم کلمه به کلمه کتابو حفظ میشم وااای چقدر خوشحال بودم ازین ایده خلاصه همین کارو کردم و انقدر دقیق حفظ شده بودم که روز امتحان همه سوالای شبیه همو گیج کننده بود و من به طرز جادویی همه رو درست جواب دادم و برای اولین بار تو زندگیم مطمئن بودم که این امتحانو عالی جواب دادم رو ابرا بودم دیگه شاید برای کسی مهم نباشه ی مدرک از فنی حرفه ایی ولی برای خودم که به خودم قرار بود اثبات کنم که میتونم خیلی مهم و هیجان انگیز بود و بماند که بعد اون در همه جنبه ها رشد داشتم و بعدش خیلی سریع برای خودم کلینیک زدم کلی کارای خفن کردم اما چون نتیجه بچه هارو خونده بودم که همه میگفتن تا چندماه اتفاقی نیفتاد بعدش بمب بمب اتفاق میفتاد من همیشه میگفتم پس الان که شروع شد دیگه من میلیاردر میشم تا چن ماه بعد و همین افکار که دقیقا استاد گفتن ما بیشتراز چیزی که کار کرذیم انتظار داریم باعث شد من سه بار پارسال جوری افسرده بشم کارمو جمع کنم از خدا و زمین و زمان شاکی باشم که من خودم خیلی خفنم و استادو هم که گوش میدم تمرین میکنم دیگه باید همه خواسته هام انجام بشه و هنوز تو همون حال پارسالم ولی بعد که چکو لگدامو خوردم دیگه الان دوهفتس تصمیم گرفتم بخاطر اون غرور هفته ایی رو یک موضوع کار کنم بعد برم فایل بعد دیگه اون عجله رو از خودم گرفتم با اینکه خیلی جالبه بدونم فایل بعدی آقا رضا چیه ولی بازم به تعهدم پایبندم

    شاید کامنت منم کمکی بشه به دوستای عزیزم همینطوری که کامنتای شما چراغ های آگاهی رو تو ذهن من روشن میکنه واقعا عاشقتونم

    15شهریور1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    خانم اکبرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1026 روز

    سلام بر استاد جان و خانم شایسته عزیز. این فایل نشانه امروزم بود .سپاس و قدردانی از استاد بسیار عالم و دانا که با کسب دانش وعمل به آن رشد کردند وهمچنان در حال کسب موفقیت در تمام جنبه های زندگی هستند همیشه در اوج بمانید . هر استاد عزیزی چندین شاگرد ممتاز دارد که با ایمان و تعهد افتخار آفرین می‌شوند یکی از شاگرد ممتازای استاد جان آقای عطار روشن هستند که بسیار عالی مراحل آشنایی با استاد ،مراحل تکامل را با مثال جزئیات زندگی خودشان آنقدر خوب وشیرین بیان می‌کنند که در هر بار شنیدن سخنانش باز آگاهی جدید،مطلب جدید می شنوی.موفقیت روز افزون برای آقای عطار وهمه شاگردهای ویژه استادعزیز دارم. نکته پر رنگ وشخصی که برایم مفید بود در این فایل 1-شکر گزار الانم باشم و بایاد آوری گذشته چند سال پیشم رشد و موفقیت الانم راببینم به خودم پیشرفت هایی را که کرده ام تبریک بگویم واقعا هم اینجور هست استاد به مطلب مهمی اشاره کردند که وقتی به خواسته ای می‌رسیم می‌گوییم چه فایده و….که نتیجه کفر وناسپاسی نداشته باشم و پیشرفت های حتی کوچکم را هم ببینم و قوی تر ادامه دهم برای رسیدن به سایر اهدافم. 2-آقای روشن گفتند غیبت نمیکنند گفتم خدا یا شکرت که از قدیم از حرف زدن راجع به دیگران خوشم نمی آمد همین جور که داشتم فکر میکردم باگ بزرگ ذهنم را هم یافتم کسانی که مرا آزرده اند در گذشته(البته که من خالق شرایط خودم هستم)با دیگران راجع بهشون صحبت نمی کنم،اما مدت زیادی ذهنم را درگیر می‌کنند وانرژی ام را می‌گیرند سپاس این بخش را باید تعمیرات اساسی کنم تا نشتی انرژی نداشته باشم.و افراد را در ذهنم نگه ندارم. ببخشم و رها یشان کنم کامل در پناه خداوند باشید.ممنون برای چشمان زیبایت که کامنتم را میخوانی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    صبا کیانی گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استادی که لیاقت و شایستگی خلیفه الله را کسب کرده و داره به ما یاداوری میکنه که اصل خودمون را به یاد بیاریم که ماهم از خداییم و به سمت خدا بازمیگردیم.

    فایل جلسه ده نشانه هدایتی من بود روز پیش و انصافا صحبت های استاد و آقای عطار به قدری آموزنده و دلنشین بود که تمام این چند جلسه را دانلود کردم و گوش دادم . یه بغضی ته دلم نشست، یک جورهایی به خدا درددل کردم که چرا برای من نشده این اتفاقات خوب. گفتم منم میخام رشد کنم منم میخام کسب و‌کار خودمو‌ داشته باشم و‌ثروت به سمتم بیاد.‌باید چی کار کنم؟خلاصه به یه حالت عجز و تسلیم بودن رسیدم که لحظه شماری میکردم برگردم خونه و قران بخونم و با خدا راز و‌نیاز کنم. گفتم خدایا برای استاد شده برای عطار شده برای خیلی ها که من کامنت هاشونا میخونم شده، باید برا منم بشه ،من میخام ،تو میدونی مسیر رسیدن من به خواسته هام کدومه، تو میدونی،تو میتونی، تو عالمی ،تو منو میشناسی تو بگو من چی کار کنم. عطار از خودش شروع کرد از تغییر شخصیت خودش . منم میخام شروع کنم از کجا بهم بگو.

    قران باز کردم . یه آیه ای اومد که خدا در اون آیه

    میگفت، که وقتی مردم سوار کشتی میشن و‌بادهای موافق میاد خوشحالن ولی به محض اینکه طوفان میشه با خلوص از من میخان که نجاتشون بدم و وقتی به سلامت به ساحل میرسن همه چی یادشون میره و‌ناسپاس میشن. قران بستم یه لحظه فکر کردم.از خودم پرسیدم طوفان های زندگی من کجا بوده؟گذشتم مثل یه فیلم از جلو‌ چشمام گذشت.یه لحظه برگشتم به خونه زندگیم نگاه کردم گفتم خدایا منو ببخش، این بنده خطاکارِفراموشکارت را ببخش. گذشته زندگی را مرور کردم به خودم گفتم من دو سال پیش همین خونه را هم نداشتم . تازه اومده بودم تهران با دست خالی و تو محل کارم میخوابیدم. حالم خوب بود و‌سپاسگزاری میکردم که هزینه اجاره نمیدم و به نکات مثبتش توجه میکردم. ولی دلم یه خونه میخواست مال خودم باشه. هر روز صبح میرفتم رو‌پشت بوم با خدا حرف میزدم می گفتم خدایا من دلم یه خونه میخاد که مال خودم باشه . آزاد باشم که هر وقت میخام بخوابم یا بلند شم یا کارامو بکنم یا بیرون برم. یه جایی که بدونم مال خودمه و هر طور ک دوست دارم زندگی کنم. سه ماه بعد بع تضادی خوردم گفتم الخیر فی ما وقع هر اتفاقی بیفته به نفع ننه. از اونجا رفتم ی جای بهتر باز گفتم خدایا جایی باشه ک امنیت داشته باشه. سه ماه بعد رفتم یه پانسیون که قیمتش مناسب بود کلی تجربه بدست اوردم. کلی دوست های خوب پیدا کردم. بعد دوباره گفتم خدایا ی خونه میخام که بزرگ باشه تمیز باشه که آزادی داشته باشم که نخوام برای ده دقه تاخیر جواب پس بدم. و خیلی زود تضاد هایی پیش اومد که من مطمئن شدم الان وقت رفتنه. ولی نمیدونستم کجا و چطوری. نه پولی بود نه شغل پر درآمدی بود. خدا دستهای مهربونش فرستاد یه خونه گرفتیم باهم، تر تمیز بزرگ‌ زیبا. حالا تنهایی خودما دارم ازادی خودما دارم امنیت دارم ارامش دارم. و دوباره تضاد اومد و من یادم رفته بود که هر ادمی میاد تو‌زندگیت رسالتی داره. رسالتش که تموم بشه از زندگیت بیرون میره. به قول استاد دستشو بهش نگاه نکن به اون کسی که این دست برات فرستاده نگاه کن. تو باید سپاسگزار خداوند باشی. و اگر این آدم خواست بره ناراحت نباش همون خدایی که این آدم فرستاده میتونه خیلی کارها دیگه برات بکنه که نگرانی هاتو رفع کنه.

    این آگاهی ها بعد تسلیم شدن من یادم اومدا. منی که ازش فاصله گرفته بودم و میگفتم خدایا چرا منو از یادت بردی. بعدش سجده کردم و گفتم خدایا منو ببخش که گذشتم یادم رفت که فراموش کردم که تو بودی ک منو به ساحل رسوندی و از طوفان نجاتم دادی. تا حالا دستم گرفتی از این به بعدشم میگیری. من تنها نیستم تو منو تنها نزاشتی چرا فکر کردم منو فراموش کردی چرا فکر کردم دیگه منو هدایت نمیکنی. خلاصه آروم شدم و ایده ها اومد که اگر میخوای تغییر کنی باید رو خودت کار کنی پرسیدم از خودم من دوست دارم زندگیم چطور باشه. گفتم من دوست دارم مثل قبلنا پنج صبح بیدار بشم نماز بخونم شکرگزاری بنویسم بعدش کتاب بخونم. حال و احوال بی نظیری که اون روزها داشتم یادم اومد. گفتم میخام سبک شخصی زندگی خودمو داشته باشم.

    دوس دارم دوره سلامتی دوباره شروع کنم. گفتم خدایا یه نشانه برا من بفرس که مطمئن شم دوره سلامتی شروع کنم. زدم رو نشانه من، نشانه قبلی که فایل ده بود اومد گفتم تا 24 ساعت که نمیتونم گفت بزن فایل قبلی. گفت تو‌کامنت ها به سلامتی اشاره کرده. الله اکبر خوندم و دیدم نوشته اگه خودتو دوست داری و برای خودت ارزش قایلی نباید به خودت ضربه بزنی . بعد دیدم اصلا کل محتوای این فایل در مورد همین آیه های هدایته که امروز تو قران برای من اومد. که آقا تو یادت رفته از کجا به کجا رسیدی و ناسپاسی. و توقعاتم از خودت بالاتر رفته. پس بیام رو شخصیتم کار کنم و ایمان داشته باشم که قانون جواب میده.

    خدایا از خودت میخام توفیق توحیدی بودن روز افزون را بهمون بدی که ایمان و‌خدا تنها چیزیه که داشتنش برات عادی نمیشه.‌شیرین تر از هر شهدی و زیباتر از هر زیباییست.

    تشکر ویژه از استاد مهربونم دارم که این فایل تهیه کردن و جناب عطار که تجربیات ارزشمندشان در اختیار ما گذاشتن.و‌دوستان عزیزی که با کامنت های عالی شون به من انگیزه و اشتیاق و ایمان و‌باور می‌دهند که می‌شود. میشود از هیچ به همه جا رسید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: