نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 10 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

353 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا راد گفته:
    مدت عضویت: 1833 روز

    سلام استاد عزیزم ،مریم مهربان و دوستان همراه

    این روزا یه تصمیم رو برای خودم هر لحظه تکرار میکنم. 1401.11.1 تصمیم گرفتم از حالت زندگی یویو و سینوسی در بیام .

    من خیلی شرایط رو برای خودم ساختم ولی بعد از مدتی رها میکنم .این نشون میده اون ایمان واقعی و اون اراده پولادین رو ندارم .و بعد از چندین بار تجربه،فایل آخری که استاد صحبت کردن از زندگی آدم هایی که مثل یو یو هستن و درست انگار با من صحبت میکردن .و این من بودم که باید شرایطی رو درست میکردم.

    فایل های رضای عزیز و صحبت های ایشون و اون تعهد و اون شور بهم یادآور شد که باید برای شروع تعهدی جانانه داشته باشم و اینکه این مسیر رو باید با قدم های کوتاه و پیوسته برم جلو .

    یکی از انگیزه هام حرکت صعودی استاد در مسیر پیشرفتشون هست و دوستان همراهی مثل رضای عزیز که واقعا این مسیر رشد همسفرای موفق میتونه انگیزه ی عالی برای تمام بچه های سایت باشه .

    استاد قبل از اینکه من حتی با شما آشنا باشم تشنه ی این بودم که بتونم لحظات عالی رو با خدا داشته باشم و همیشه لحظاتی که با خدا بودم یعنی شاکر بودم و یا اینکه باهاش حرف میزدم و خواسته هامو بهش میگفتم رو جزو عمرخودم حساب میکردم و غیر از اون رو هدر دادن زمانم میدونستم و حالا که تمام تناقضات ذهنم به لطف آگاهی های عالی شما برطرف شده فقط یه حرکت مدام و پیوسته با انگیزه عالی و اراده ای پولادین نیاز دارم که حرکتم رو فقط صعودی کنم .بالا و پایین رفتن کافیه .آدم هایی مثل شما استاد عزیز و رضای عزیز این رو ثابت کردن و من هم می تونم .

    تاریخ 1401.11.01 نقطه ی عطف منه .

    به لطف خداوند مهربان که همیشه اجابت کننده ام بوده و یاری رسانم قدم هامو آهسته و پیوسته برمیدارم و هر لحظه با هدایتش پیش میرم.

    با توجه به جایگاه و شرایطی که دارم،قدم های اول رو بر میدارم همونطور که استاد عزیز گفتن و شاگرد عالی استاد آقا رضا هم عملی کرد .

    ممنونتون هستم استاد اون منطق عالی که دارید رو که فطرتم بی هیچ چون و چرایی میپذیره رو با تمام وجود می پذیرم و تحسینتون میکنم و عاشقانه به پیش میرم و میدونم دستان خدا همراهمه.

    دوستتون دارم و سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    حامد یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    سلام خدمت همه عزیزان دل،

    داستان خالی شدن قفسه های مغازه رضای عزیز منو یاد داستان مشابهی انداخت که حدود پانزده سال پیش برای خودم اتفاق افتاده بود.

    اون موقع ها شناخت درستی از قوانین نداشتم با وجود اینکه فیلم راز و و چندتا کتاب موفقیت خونده بودم تصورم بیشتر سمت نگاه مثبت به مسائل و آینده بود تا اینکه به اون ها به عنوان اصل و اساس نگاه کنم.

    مغازه الکتریکی رو با توجه به رشته تحصیلی ام در هنرستان شروع کرده بودم.

    مدتی کوتاهی از شروع کار شخصی ام نگذشته بود که اون خیابون محل کارم، به دلیل ساخت پل بسته شد و عملا کسب و کار من از اونی که بود هر روز بدتر میشد تا اینکه تصمیم گرفتم مغازه رو جمع کنم .

    یکی از کسانی که با وانت برام جنس میاورد اومده مغازه برای فروش جنساش.

    من گفتم که جنس هیچی نمیخوام .

    گفت چرا

    گفتم خبری نیست میخوام جمع کنم.

    ایشون یکی از کاسب های قدیمی بود که ورشکست شده بود و با وانت جنس پخش میکرد که اتفاقا خیلی چک برگشتی داشت و طلبکار.

    به من پیشنهاد داد گفت بیا با هم شریکی این مغازه رو بچرخونیم.

    بعد از چند روز فکر کردن و دوتا دوتا چهارتا کردن بهش گفتم باشه.

    بهم گفت اگه بعد از چند ماه راضی نبودی پول جنس هاتو میدم تو برو اگه خوب بود با هم ادامه میدیم.

    منم دیدم پیشنهاد بدی نیست.

    بهتر از اینه که کلی ضرر کنم برای جنس هایی که شاید با بستن مغازه نتونم دیگه بفروشمشون.

    در هر صورت با هم شروع کردیم.

    کلی جنس آورد ریخت مغازه.

    دیگه جا نداشتیم.

    بعد از شروع کارمون طلبکاراش که تا اون زمان به سختی میتونستند پیداشون کنند، یکی یکی سر کلشون پیدا شد.

    هر روز یه طلبکار جدید میومد مغازه.

    از طرف دیگه حس میکردم رفتار همکارای دیگه که با من کار میکردند هم عوض شده و دیگه اعتماده داره از بین میره.

    ضمن اینکه ایشون تو کارش اصلا نظم نداشت مخصوصا نظم مدیریت سرمایه که من اصلا نمیتونستم باهاش کنار بیام .

    بعد از یکی دو ماه تصمیم گرفتم تا اوضاع از این بدتر نشده، برم پی زندگی ام و مغازه رو انتقال بدم بهش.

    بهش گفتم من اصلا از شرایط راضی نیستم لطفا پول جنس هارو بهم بده من برم پی زندگی ام.

    اون از خدا خواسته گفت باشه ولی الان نقد نمیتونم بهت بدم بهت چک میدم.

    گفتم نه فقط نقد.

    هنوز چند ماه تا پایان قرارداد اجاره مغازه ام مونده بود.

    بهم گفت پس یه کاری کنم ، تا پایان قرارداد مغازه ماهانه مبلغ مورد نظر رو بهت برمیگردونم. و تا اون موقع هم همینجا مشغول باش n تومن ماهانه هم به عنوان دستمزد بردار که خیلی مبلغ پایینی بود.

    دیدم راهی ندارم گفت اکی

    خلاصه ماه اول، خبری از قسط اول توافق شده نشد، من چیزی نگفتم ماه دوم هم همینطور.

    گفت ماه دیگه همه رو تسویه میکنم

    ماه بعد هم خبری نشد.

    خیلی بهم ریخته بودم.

    گفتم این میخواد منو بازی بده.

    خیلی فکر کردم که چی کار کنم که بتونم راحت پولم رو زنده کنم.

    خوشبختانه سه ماه دیگه از اجاره مغازه به نام من مونده بود و مغازه کمی جون گرفته بود.

    میخواستم قفل های مغازه رو عوض کنم و بهش بگم که تا پول جنس های منو ندی بهت اجازه نمیدم حتی جنس های خودت رو از مغازه خارج کنی.

    ولی گفتم نه این راه منطقی نیست.

    گفتم باید برم محکم باهاش حرف بزنم.

    روز بعد به محض اینکه اومد مغازه گفتم بیا بشین با هم حرف بزنیم.

    بهش گفتم یا همین الان پول منو میدی یا جنساتو از مغازه ببر بیرون من دیگه نمیخوام شراکت کنم.

    گفت چرا اینقدر عصبی هستی من بهت قول دادم که تا پایان مدت اجاره ات پولتو پس میدم و این کارو انجام میدم.

    بهش گفتم شما هنوز نتونستی یه ماه رو تسویه کنی بعدش میخوای آخرش که دیگه اجاره نامه هم میخوره به نام تو منو دنبال نخود سیاه بفرستی.

    گفتنم به هیچ وجه یا همین الان پول نقد میدی یا جنساتو بردار برو.

    گفت بیا بهت چک بدم .

    گفتم فقط نقد.

    گفت به من اگه اطمینان نداری چک مشتری بدم گفتم فقط نقد.

    کلی صحبت کردیم.

    پیشنهاد آخر من بهش این شد که اگه دوست داری تو همین مغازه بمون ولی کار از هم جدا کنیم.

    یعنی من همون خرده فروشی خودم رو داشته باشم تو هم همون کل فروشی خودت رو.

    اینجوری اجاره مغازه هم میتونیم با هم نصف کنیم ولی جنس های ما از هم جدا میشه.

    گفتش نه من سودم تو خرده فروشیه. اینجوری برام نمی صرفه.

    گفتم پس دیگه راه حلی نیست. لطفا جنس هاتو بردار برو.

    فکر کرد دارم خالی میبندم یا اینکه دو روز دیگه پشیمون میشم و التماسش میکنم که برگرده.

    حساب کتاب کردیم دیدم من تقریبا نصف اون مبلغی که اگه بهم میداد من میرفتم از مغازه ، طلبکارش شدم.

    جنس هایی که داشت به درد من نمیخورد که بخوام ازش بگیرم چون چندماه خواب داشت و جور جنس های من هم نبود.

    بهم گفت کم کم برات جنس های دیگه میارم.

    گفتم باشه…

    تا اینجارو داشته باشید.( من میخواستم در واقع از اینجا به بعد داستان رو براتون بنویسم ولی وسطای نوشتن متوجه شدم که کامنت خیلی داره طولانی میشه ولی با خودم گفتم شاید باید مینوشتم چون الان که بهش نگاه میکنم به نظرم کلی درک نادرست از قوانین ، هدایت خدا ، ترس ، شجاعت، عدم درک قانون تکامل، برخورد با تضادها و … تو این داستان هست)

    وقتی ایشون جنس هاشو از مغازه من خارج کرد یهو دلم خالی شد قلبم گرفت

    برای خودم فکر میکردم مشتری بیاد چه فکری میکنه

    کلی کسری جنس داریم چطور باید مغازه رو پرش کنم.

    همکارای قبلی که به خاطر گذشته شریکم بدبین شده بودند و نمیدونستم که چطور جنس تهیه کنم.

    با شنیدن داستان رضای عزیز اشک تو چشام جمع شده بود چون به قول استاد داشتم خودم رو کامل تو مغازه اش تصور میکردم که یاد داستان خودم افتادم.

    خلاصه یکی دو روز گذشت و دنبال یه راه حل می‌گشتم. تا اینکه یکی از همکاری دیگه ام که اونم با وانت جنس پخش میکرد اومده بود پیشم داشتیم با هم حرف میزدیم که یه آقایی که داشت به طور اتفاقی از کنار مغازه رد میشد، این همکار منو دید و چون از قبل همدیگرو می‌شناختند اومد تو مغازه.

    همکلام شدیم .

    متوجه شدم ایشون هم همکار ما هستند ولی چون میخواد بره نمایشگاه ماشین بزنه میخواد کل جناس رو بفروشه.

    بهم گفت میخوای بیا جناس رو ببین اگه خواستی بردار.

    گفتم باشه بریم ببینیم.

    رفتم دیدم کلی جنس داره و جنس هاش کاملا جوره و خیلی به کارم میاد. دلم بالا اومد.

    بهش گفتم من همه رو میخوام ولی پول نقد ندارم بهت بدم ماهانه پرداخت میکنم .

    خلاصه با هم توافق کردیم و خدا تو دو سه روز مغازه ام رو دوباره پر تحویلم داد.

    تازه کلی ویترین و … داشت که خیلی به کارم میومد که اونارو هم مجانی برداشتم.

    الان که سالها از اون ماجرا میگذره ، برام منطقی‌ شده که چطور هدایت شدم و چه همزمانی هایی اتفاق افتاد تا من تو کارم رشد کنم .

    خداروشکر

    ممنون بابت وجود زیباتون که وقت گذاشتید برای خوندن این کامنت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    آمنه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوارم وخانم شایسته عزیز وخانواده بزرگ عباسمنش!

    استاد جان لازم دونستم از اجرای ایده قرار دادن نتایج دوستان به این شیوه از شما تشکر کنم ،چون دیدن موفقیت دوستان آنهم با جزئیات ودرک مراحل موفقیت افراد بیشتر ،بسیار امیدوارمون میکنه!وتایید میشه که مسیرمون درسته وفقط باید صبورتر باشیم!وپشت پرده غیب اتفاقات برای ماهم در حال رخ دادنه واین باعث اشتیاق بیشتر برای طی کردن این مسیر فوق العاده والهی میشه!

    واز آقای عطار هم سپاسگزاری میکنم که دست خداوند شدند که ما رو به مسیرمون امیدوارتر کردند!

    چقدر زیبا و ومعنوی وقابل ستایشه این احساس، که من از شنیدن داستان موفقیت ایشون به وجد میام انگار که من هستم که موفق شدم !

    گویا تمام عباسمنشیها در یک راهپیمایی بزرگ در یک جاده بسیار زیبا هم مسیر هستند ورسیدن به اهداف هر کدام از دوستان باعث افزایش انرژی دیگر دوستان برای حرکت میشه !

    خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه بچه ها.

    آقا رضا و استاد عزیزم کمال تشکر و از شما دارم که باعث تولید این فایل و در نتیجه تغییرات زیادی در تعداد زیادی افراد بشیدـ

    مهم ترین و تاثیر گذارترین قسمت فایل برای من جایی بود که آقای عطار روشن گفتند که من با خودم تجسم میکردم که اگر به اون خواسته برسم چه تغییراتی دارم چه احساسی دارم و….

    دیشب اومدم همچین کاری رو کردم و گفتم فرض کن یه ماشین پرادوی چار در سفید زیر پاته و داری میری به سمت خونت تو خیابون قصرالدشت شیراز ( که یکی از خونه هات هست) و اون خونه یه باغ بززززرگ داره، یه خونه دوبلکس هم وسط باغ هست که عین یه قصر میمونه. میرم در خونه، در و برام باز میکنند/توی حرفه خودم خیلیی سرشناس هستم و تغییرات بزرگی رو تا الان ایجاد کردم و…

    نوشتم از احساساتی که تجربه میکنم و کارایی که میتونم الانم انجام بدم؛:

    اعتماد به نفس بسیار بالا

    لایف استایل سالم. ورزش و تغذیه درست

    بسیار بسیارر بسیار سپاسگزار باشم

    حرف هیچکس ذره ای برام مهم نباشه.

    چون توی قسمت کار و شغل هنوز به وضوح نرسیدم که دقیقا چی میخوام. راجب کسب و کار تجسم نکردم اما منتظرم امتحانای دانشگاه تموم بشه و تمرکزی این موضوع حل کنم ببینم چی میخوام و بعد قدم بردارم و…

    ولی همچنان چیزی که به ذهنم رسید این بود که اگر میخوام به شغل بهتر هدایت بشم باید از شغل الانم لذت ببرم. در حال حاضر شغل کوچکی دارم که خیلی پیش میاد با میلی میرم سر کار. اما فهمیدم باید یه این کارم عشق بدم و توش عالی باشم تا هدایت بشم به جای بهتر…

    دوباره ممنونم ازتون

    عاشقتونم.

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سید ساسان حسامی گفته:
    مدت عضویت: 1891 روز

    به نام انکه مرا فکرت اموخت

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و همه اعضای خانواده عباسمنش

    خدایا شکرت برای این سایت و برای امروزی که دوباره در دسترس هست

    خدایا شکرت برای قوانین ثابتی که خلق کردی و هر انکس که استفاده کند به هر نحوه ای اگاهانه یا نا اگاهانه نتایجشو میگیره خدایا شکرت برای دوستانی مثل اقای رضای عزیز که چقدر با جزییات از روند حرکتش بیان میکنه که من مخاطب میتونم تصورش کنم.

    اونجایی که رضای عزیز که من باور کردم که خداوند زندگی منو متحول میکنه که بنده بهترب برای خداوند باشم شما داخل یکی از فایل هاتون که درباره خداوند بود که خدا چه شکلی یا چه رنگی مگید دنبال باوریی باشید که به شما کمک میکنه که زندگی بهتری داشته باشید همون باوری که اقا رضا بعد از مرتب کردن قفسه وقتی که جا خالی شد بود این باور داشت که خدا پر میکنه این قفس ها رو و این باوری که به من هم کمک میکنه که خواستی که دارم از خدا میخوام یا شخص دیگری این اون باور درستی که اگر داشته باشم خودم لایق همه چیز میدونم.

    او قسمتی که درباره تغییرات خودشون مثل خبر گوش نکردن یا نوشتن خواسته هارو تغییر نمیدونستن و خرید خانه جدید یا یک ماشین جدید یک تغییر میدونستن که شما گفتین مثلا قبلا ما میگفتیم مثلا مریضیمون خوب بشه یا فقط بدهکاری بدم دیگه زندگیم پرفکت هست بعد هی خواسته هامون بزرگتر میشه این هم خوب ولی به اندازه ای که خودم تغییر کنم اون تو جهان بیرون مشاهده میکنم و اینکه خودم اگاهانه ذهنم کنترل کنم چیزی ببینم وبشنوم که احساس بهتری بهم بده این خودش یه تغییر بزرگ چون احساس خوب اتفاقات خوب برای من رقم میزنه.

    در مورد بها پرداخت کردن و نحوه تهییه دوره و وسواس که شما دارین یادم وقتی دفعه اول وارد این بهشت شدم تازه ثروت 1ابدیت جدیدش داشته برگزار میشود و منم تازه وارد سایت شده بودم و تا اون روز بهایی بابت دوره با اون مبلغ نپرداخته بودم ولی با تمام وجود میخواستم ثروتمند بشم و از خدا خواسته مبلغش فراهم یشه و از همون صحبت شما چون از دل میومد لاجرم بر دل مینشست و من اون صداقت از فایل سفر به امریکا متوجهه شدم اون خریدم و چقدر درک بهتری پیدا کردم گرچه هر دفعه این درک بهتر مبشه و جا داره از شما تشکر کنم که اون دوره بعغد از تکاملنون دوباره از نو ظبط کردیدودر اختیارمون گذاشتین.اما در مورد اینکه شما وقتی میخواین چیزی بفروشید بهترین حالت و کیفیتی باشه که دوست دارم همون رفتار با شما انجام بدن برای من که کارم فروشندگی هست بایدصادقانه تر رفتار کنم واون رفتار وصداقتی داشته باشم که خودم دوست دارم به من داشته باشن.

    اما بازم اون نکته که اشاره کردن یه کار دوست نداریم انجام بدیم بهمون میگن حالا اگه عباسمنشمیگفت که انجام میدادی یا عباس منش نگفته این کارو هم باید انجام بدی دقیقه همچین جملاتی بارها شنیدهام و فقط سکوت کردم.درباره جدا شدن از افرادی که با ما همفرکانس نیستن منهم تجربه داشتم بعد از مدتی تنها دوستی قدیمی که حدود 20سال با هم دوست بودیم همیشه با هم بودین به طوریکه هم فکر میکردن برادر هستیم یعنی از کلاس اول ابتدایی تا زمانی باهم سربازی رفتیم برگشتیم همیشه با هم بودیم از روزی سعی کردم با افرادی کمت همیشه نق میزنن کمتر معاشرت کنم به طرز جادویی دیگه نه ازش خبری شد نه زنگ زد نه هیچی و این جمله الطبین لطیبات که شما گفتید بهتر درک کردم.اما نکته طلایی این قسمت اینکه کن از اونجایی که هستم از اون چیزی که دارم شروع کنم مثلا من خودم بعد از دیدن سفر این دفعه شما با کمپر به این سبک علاقه پیدا کردم ویه سری ویدئو داخل یوتیوب نگاه میکردم یه همایش بود که هرکس هر نوع کمپر داشت اورده بود و منم تو ذهنم این بود مثلا یه کمپر خوبی داشته باشم منم برم ایران گردی و بعد کشور های همسایه اما تو اون همایش یه خانم بود با یه ماشین هاچ بک که خیلی ساده برای مصارف شهری استفاده میشود در حالت طبیعی اما این خانم با یه سری وسایل به تنهایی خودش میگفت مسافرت میکنم و میگفت هیچ بهانه نیست که لذت نبریم خیلی ها هم هستن بهترین کمپر دارن وفقط دارنش رضا عزیز خیلی عالی گفت تغییر از اون چیزی که داشت لباس بهتر بعد نظافت کردن و عشق حال خوب به کار شروع کرد و چقدر عالی به شنیده هایی که داشت عمل کرد منم میتونستم تجسم کن اون مغازه ای که طبقه هاش خاک گرفته بود با یه نور کم و فضای سرد تبدیل بشه به شیشه تمیز یه احساس خوبی که موقع وارد میشی وقتی یه جا تمیز هست واحساس میکنی اون انژی و قشنگ میدیم لامپ نورشون بیشتر شده قشنگ خودم داخل اون مغازه ابزار یراق دیدم و بیان اقا رضا خیلی عالی بود چقدر تحسین میکنم دوستانی که نتیجه میگرین و ما هم مبینیم و به خودم میگم میشه اگه برای هادی عزیز -رضای عزیز -ارشیا دوستانی که کلاب هاوس گفتن از نتایجشون رزا عزیز و هی به خودم میگم اره میشه فقط باید ادامه بدی باید هر روز نسبت به قبل یه کم بهتر عمل کنی خدایا شکرت برای این فضایی که اگاهانه خودمون رشد میدیم سپاس از شما استاد عزیز که زمینه اونو فراهم کردین این بخش نتایج دوستان بارها گوش میدم ونگاه میکنم ولذت میبرم وتحسنشون میکنم به امید موفقیت خودم و ههر انکس که این متن میخونه.به امید الله

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    سلاااام به استاد عباس منش عزیزم و مریم جان دوست داشتنی و همه دوستان و خانواده صمیمی سایت عباس منش

    خواسته قلبی و عشق آتشین نسبت به رویاها و آرزوها و پرداخت بهایی واقعی برای رسیدن به اونها

    با توجه به حرف های رضاجان که میگه وقتی دوره هدفگذاری رو خریدم و توی دفتر کارش قرار گرفت، با تمام وجود توجه میکرد و گوش میداد و مینوشت و انجام میداد اینو انتقال داد بهم که انسان وقتی بهای چیزی رو پرداخت میکنه با تمام وجود قدرشو میدونه

    و اونجایی که میگفتن خیلی از مایحتاج خونه مونده بود مثل گوشت و شیر خشک و …. ولی اومده دوره رو خریده این فقط یه چیزی رو میخواد بگه اینکه فقط یه توکل و ایمان واقعی و خواسته قلبی میتونه با آدم اینکارو کنه که خیلی چیزا رو فدا کنه که میشه همون قربانی کردن واسه رسیدن به هدف

    توی حرف های رضا جان یه کلید دیگه هم بود اشتیاق و ذوق و شوق فراوان بابت رسیدن به خواسته همراه با احساس فوق العاده اینها هم کلید هستن واسه پیشرفت و ارتقا

    تو نمیدونی داری تغییر میکنی ولی داری تغییر میکنی آره کاملا موافقم منم یه جاهایی تغییرات رو نمیدیدم که این باعث میشد یه جاهایی به خودم گیر بدم ولی وقتی در ارتباط با آدمها قرار میگرفتم تازه اونجا متوجه شدم من چقدر فرق میکنم با بقیه بعدش میومدم خونه کلی بابت خودم شکرگزار میشدم

    اونجایی که رضاجان در مورد خانواده و همسرش گفتن که دوس داشتن بیشتر توی خلوت خودشون و آگاهی ها قرار بگیرن و همزمانی اتفاق افتاد و خواهر خانمش هم توی شرایط مشابه خانمش قرار گرفت طوری که دیگه همسر آقا رضا بهش گیر نمیداد باهاش جایی بره این قانون رو واسه من تداعی کرد که تو قدم بردار تو سمت خودتو انجام بده جهان و خدا بقیشو ردیف میکنه نمونه کاملا بارز و آشکار بود این قسمت از داستان زندگی رضا جان

    و مثال و داستان اخر رضاجان در مورد لباس و پاکسازی مغازش اینو میگه که از اونجایی که هستی با همون امکاناتی که داری شروع کن به تغییرات …. تو قدم اول رو بردار جهان با تمام امکانات به کمکت میاد تا قدم به قدم تکاملت رو طی کنی و نتایج بزرگ و بزرگ تر بشه

    حرف آخر : جهان به تعهدات ما پاسخ میدهد

    بی نهایت سپاسگزارم از آقا رضای عزیز که اینقدر خوب داستان زندگیشو تعریف میکنه که به قول استادجان میشه راحت تصویرشو دید

    سپاس بیکران از استادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    هوشنگ بامدادی گفته:
    مدت عضویت: 955 روز

    به نام مهربان ترین مهربانان

    سلام و درود خدا بر همه شما خوبان

    آی زنده باد استاد واقعا گرم و شیرین بود

    یه خدا قوت هم به رضای عزیز که این همه ملس و رک همه چیز رو میگه

    آقا رضا این صبر و شکیبایی و تعهد شما ما رو به وجه آورد که با صبر و

    حوصله و عمل به گفته های استاد میشه به خیلی چیزا رسید.

    اون چیزی که بیشتر تو حرفات نمایانه و خیلی واضحه هست به نظرم من امید و اعتماد هستش

    آخه چی باعث شده بچسبی به حرفای یه نفری که نمیدونی قراره تو رو به کجا ببره و هی ادامه بدی تا به نتیجه برسی.

    واقعا مرحبا به چنین خدایی که وقتی ما راه درست رو نمیدونیم در دل ما اعتماد و شور به پا میکنه و میگه که تو این راه راست برو و به من اعتماد کن همه جوره حامیتم و حرکت کن تا به نتیجه برسی.

    آقا رضا خیلی قشنگ تکامل رو گفته و اصلا عجله نکرده آروم آروم پیش رفته و استقامت کرده ابتدا گله و شکایت رو کنار گذاشت که این واقعا شهامت میخاد و بعد میاد موبایل نو میگیره کمی بعد دوره تهیه میکنه از دوره به خوبی استفاده میکنه

    بعد میاد لباس شیک میپوشه و به خودش میرسه . در لابلای حرفاش میگه اصلا به حرف دیگران توجه نمیکنه . بعد به خودش میگه باید از همین مغازه نهایت استفاده رو ببرم و میاد مغازه رو شیک و تمیز میکنه

    و اینجوری میشه که هی پله پله میاد بالا تا ……

    تشکر از آقا رضا به خاطر توضیح کاملش.

    استاد شما هم توی این فایل خیلی نکات تکمیلی گرانقدری رو فرمودید و فایل رو با جملات نابی تموم کردید و همیشه این جملات آخر شما بیشتر تشنه میکنه که ادامه فایل رو هر چه زودتر بشنوه و درس بگیره

    انشالا بتونیم این راه راستی که خدا جلوی ما قرار داده و افرادی مثل آقا رضا رو به ما نشون میده که نتیجه گرفتن درس های لازم رو بگیریم و اعتماد کنیم و با امید هر چه بیشتر در این مسیر گام برداریم.

    خدایا مچکرم از این صراط مستقیم

    از استاد و آقا رضا و دوستان ناب عباسمنش سپاسگزارم

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1004 روز

    به نام خدا

    امروز این فایل نشانه ی من بود

    وقتی کامنتم رو خوندم و دیدم که چقدر این خواسته ی تهیه دوره عزت نفس در من قوی بود و 6 روز بعد این کامنت دوره رو تهیه کردم

    یعنی باور کردم که خدا بهم کمک میکنه و پولش رو جور میکنه

    چقدر خوشحال شدم که این خواسته شکل گرفت و باور هام قوی تر شد

    خدا با این فایل بهم گفت زینب خیالت راحت من کنارتم

    یادته چند مدت پیش درخواست دوره عزت نفس کردی و الان داریش همه ی خواسته هاتو همینجوری بهم بگو

    یه جاهایی این موضوع که باید از همین جایی که هستم شروع کنم به بهبود شرایط رو فراموش میکنم ولی این فایل بازم برام یاد آوری کرد

    فقط دو روزه صدای خودم رو ضیط کردم و باور ها رو برای خودم مرور میکنم همینجوری نشانه پشت نشانه دارم میبینم خدااااا من هر چقدر شکرت کنم کمه عاشقتم خدا که آنقدر هوای بنده هات رو داری هزاران بار شکرت بابت استاد عزیزم و این سایت گهربار و ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    شادی گفته:
    مدت عضویت: 2069 روز

    سلام به آقا رضا و استاد و دوستان عزیز

    یعنی انقد من با این فایل شما خندیدم که حد نداره.

    اونجاش که گفتین خانومتون گفتن که بابا دیونه شدی هر چی عباسمنش میگه تو انجام میدی و فقط یه دست لباس مهمونی داری اونم میخوای بپوشی….. یعنی انقد با صدای بلند میخندیدم و حض میکردم که خدا میدونه.

    خندم دلیل داشت . خنده از سر ایمان شما بود. انقد که شما مطمئن به کارتون بودین ما هم که اینور داستان میدونیم که اقا رضا که فایل برامون ضبط کردن حتما نتایج عالی بوده. خنده از سر ایمان آقا رضا ,تنها اسمی که میتونم برای خندم بزارم.

    من نمیدونم از قسمت های قبلی این فایل که در روزهای گذشته رو سایت قرار داده شده, چرا انقد با حرفهای آقا رضا من یه سری از مقاومت های ذهنیم میشکنه یا اینکه وقتی ایشون صحبت میکنن یه سری از گره های ذهنیم برطرف میشن.

    برای مثال اونجا که گفتین دیگه کسی بهتون گیر نمیداده که حتما در جمعهایی که دوست ندارین حاضر بشین, و توضیحتون در مورد اینکه باجناقتون براشون کاری پیش اومده بود که این مورد باعث شد که گیر افراد از شما سلب بشه.

    با اینکه من خودمم چند تا مثال این شکلی تو زندگیم دارم ولی مثال شما کلی حال منو خوب کرد و صادقانه بگم که قشنگ دیدم در درونم که ایمانم یه پله بالاتر رفت.

    مثال انجمن معتادان گمنام استاد هم که تکمیل کننده این داستان بود.

    در واقعیت اینطوره که ما فکر میکنیم که خدا داره بهمون کمک میکنه که غیر از این نیست ولی از جهت بهتر بخواییم نگاه کنیم داستان کبوتر با کبوتر باز با باز در قانون کائنات اینجا صدق میکنه .

    انرژی های همشکل باید کنار هم باشند.

    آقا رضا سطح انرژیشون تغییر کرده و خب مسلما نمیتونسته اونجایی باشه که دلش نمیخواد.

    حتی تو موارد منفی هم این مورد هست. مثلا ادمهایی که شغلهای نامناسب دارن همدیگر رو پیدا میکنن و بر اساس همون انرژیها باهم کار میکننن و هم مدار میشن.

    بعد یکی مثلا تو فامیل پولدار میشه و دیگه نمیتونه با ادمهایی که به لحاظ مالی ازش پایینترن رفت و امد کنه ,بقیه براش حرف درمیارن که فلانی مغرور شده و با از ما بهترون میپره.

    اما این قانون انرژیهاست.

    مورد جذاب این فایل اون قسمت بود که آقا رضا گفتن که من فکر میکردم که خدا باید تغییر کنه . وای یعنی این چه جمله ی جادوویی برای من بود.

    آقا رضا تغییر کردن . تلویزیون تعطیل , اخبار تعطیل , وووو خب کی تغییر کرد.

    اینجاست که میگن اول تو تغییر کن جهان تو تغییر میکنه . یعنی دلم میخواد یه هفته بیشتر ایه این جمله تامّل کنم .انقد که این جملات پاک و خدا گونه بودن.

    صحبت زیبای بعدی آقا رضا در مورد اینکه هر کاری که میتونستم انجام بدم رو انجام دادم. لباس خوب یه دست داشتم اونو پوشیدم , مغازه رو مرتب کردم . اون وانتی ها جنس میاوردن و پولش رو بدون چک و اینا بعدا میشد پرداخت کرد. یعنی چی اینا

    عمل گرایی در اما با تکامل ارام ایمان. شاید هنوز ایمان آقا رضا اندازه ی چشم مورچه بود اما این حال خوب ایشون باعث شده بود که ایشون بواسطه این حال خوب ؛ به کمک این حال خوب ,بتونن حرکت کنن. حرکتی که نمیدونستن پشتش چی پیش میاد . اصن خدا کار میکنه . اصن مگه اخرش چی میخواد بشه.

    اما از انجایی که استاد همیشه اصرار دارند که حالتون خوب باشه همه چی خود به خود درست میشه , اینو اینجا با داستان آقا رضا میفهمم و به خوبی درک میکنم .

    اوایل که وارد این مباحث شده بودم مثل خیلیها فکر میکردم که باید بشینم و فقط حالم رو خوب کنم خودش همه چیز درست میشه.

    اما یه ظرافت خاصی تو فهم این جمله ی ” تو حالتو خوب کن خودش به خودی خود درست میشه” وجود داره که راستشو بگم برام با این داستان جا افتاد که واقعا با کلمات و کتاب و گفتن ,نمیشه فهمیدش.

    تو حالتو خوب میکنی یه قدم کوچیک برمیداری و خدا ده قدم برات برمیاره . دوباره تو حالت بهتر میشه از نتایج قبلی ,یه قدم برمیداری ,چون حال کردی و میخوای بیشتر بدست بیاری, و خدا دوباره ده قدم برمیداره . ووو

    و در اخر هم امتیازش رو میده به خودت .

    اما ما باید حواسمون باشه که کی این کارها رو پشت صحنه انجام داد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 2325 روز

    به نام الله مهربان

    سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی ام و مریم بانوی نازنین که دو الگوی عالی برای تغییر زندگی هستند. سلام بر دوستان عزیزم در این سایت که همه در جهت بهتر شدن گام بر می دارند و چه تلاشی مقدس تر از این تلاش.

    سلام بر آقای رضای عزیز که این طور با عشق صادقانه از خودشون و شرایط زندگیشون و مراحلی که طی کردند می گن تا این گونه هم از استاد عزیز سپاسگزاری کرده باشند و هم باور “شدن” را در بقیه ایجاد کنند.

    چیزی که بیشتر از همه در این فایل و البته فایل قبلی توجهم را جلب کرد این جمله آقا رضا بود که هرچیزی که استاد می گفتن را مو به مو اجرا می کردم. آقا رضا واقعا حرفهای استاد را مثل وحی منزل می پذیرفتن و کوچکترین شکی در حرفهای استاد نداشتن. حرفی که استاد در بسیاری از فایلها چه رایگان و چه محصولات می گن و متاسفانه خود من اینگونه نبودم. نه اینکه حرفهای استادو باور نداشته باشم نه بلکه خیلی جاها تسلیم بهونه های ذهنم شدم.

    تغییر کردن سخته. بخصوص اولای کار. مرتب ذهنت برات بهونه میاره که نه, شرایط تو فرق می کنه. استاد شرایط تو رو نداشته. چند سال پیش به یه دوره موفقیت می رفتم. استاد اون دوره به عنوان تمرین بهمون گفت که طی یه هفته آینده سعی کنید از راهی غیر از شغلتون مبلغی پول برای خودتون بسازید. خب من اومدم خونه و بهش فکر کردم و چیزی به ذهنم نرسید. در گروهی که در تلگرام تشکیل داده بودیم یکی از آقایون کلاس نوشته بود که من امروز تلفن یکی از دوستانم رو تعمیر کردم و بابت اون اینقدر تومن پول دریافت کردم. همون وقت به خودم گفتم ببین آقایون چقدر راحت تر می تونن پول بسازن نهایت طرف میره مسافرکشی. و جالبه همون روز یکی از خانمها توی گروه نوشت که من فلان چیزو دوختم و اینقدر تومن پول دریافت کردم و بعد یه آقایی زیر مطلبش نوشت که آره خانمها خیلی راحت تر می تونن پول بسازن چون هنر بلدن. وقتی نوشته اون آقا رو دیدم خندم گرفت که ببین چطور ذهن, انسانو بازی می ده. اینها همون بهونه های ذهن برای موندن در شرایط فعلیه.

    تحسین می کنم آقا رضا رو که تسلیم این بهونه ها نشده و هر تغییری که لازم بوده سریعا در خودش اجرا می کرده وگرنه مثلا در مورد سیگار می تونست اینجوری خودشو توجیه کنه که بعدا که وضع مالیم بهتر شد و فشارهای عصبیم کمتر شد سیگارو کنار می ذارم. من که این همه سال سیگار کشیدم حالا چند وقت دیگه هم بکشم قرار نیست اتفاقی بیفته. ولی ایشون به جای این توجیه ها سریع عمل درست رو انجام داده. یاد خود استاد افتادم که در یکی از فایلها می گفتن که من هر کتابی که می خوندم سریع ایده هاشو عملی می کردم که ببینم جواب میده یا نه.

    یکی از اشکالات من اینه که فاصله بین فکر و عملم زیاده مثلا تصمیم می گیرم فلان تمرینو انجام بدم ولی به تعویقش می ندازم. خوشبختانه مدتیه که متوجه این عیبم شدم و دارم روش کار می کنم. و در صحبتهای آقا رضا متوجه شدم که چقدر همین فاصله کوتاه بودن بین تصمیم و عمل در موفقیت نقش داره.

    مساله دیگه پرداخت بها برای موفقیته. آقا رضا قبل از خرید محصول هم بهای موفقیتشو پرداخته بوده. ترک سیگار, قطع ارتباط با دوستان, گله و شکایت نکردن, حذف تلویزیون اینها همه بهایی بوده که ایشون برای موفقیت پرداخته و البته بعد از اون هم با خرید محصول بهای موفقیت را پرداخته. یاد فایلی از استاد افتادم که برای موفقیت حاضری چه چیزو قربانی کنی. آقا رضا با اطمینان و بدون تردید آنچه را که باید, قربانی کرده و همین قربانی کردنها نتایجو براش رقم زده. با همین قربانی کردنها به جهان نشون داده که جدیه و جهان هم راه را براش هموار کرده.

    بهشت را به بها می دهند نه به بهانه.

    خدا رو شاکرم که منو در درک این مفاهیم از این فایل عالی یاری کرد و تمام تلاشمو می کنم تا اونها را در زندگیم عملی کنم. امید که روزی برسه که با افتخار بتونم به خودم بگم که من هیچ ربطی به چند سال پیشم ندارم و یه آدم دیگه شده ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: