نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 11

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سمیه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

آفرین رضای عزیز چقدر تحسینت می کنم ایول به همت و تعهدت که اصل و بنای این راهه. با خواهرام داشتیم تو سکایپ صحبت می کردیم و تا فهمیدیم بقیه ی فایل اومده سریع خدافظی کردیم بدون معطلی دفترم رو برداشتم و شروع کردم به نوشتن. احساس می کردم اینا نکنه هاییه که کسی که شاگرد اول شده نمره ش 20 شده داره میگه باید همش رو یادداشت کنم و از خدا بخوام کمکم کنه منم همینجوری درس بخونم و منم بزودی به همین سطح از دستاوردها برسم… واقعا لذت رضای عزیز از پرداخت هر 1 ملیون رو حس کردم، انقدر که شیرین و قابل تصور تعریف می کنه.

اولین قدم برای آرامشش پرداخت اون بدهی دو ساله به دوستش بوده. چقدر اون حس قابل درکه وقتی بدهی داری و مصمم می شی که پرداختش کنی انگار گونی برنج رو دوشته و شب و روز باهاشی و حالا تصمیم گرفتی برش داری و سبک بشی چه حس خوبیه.

بنظرم این قسمتش مهم تر بود که از خدا واقعا خواست و باور داشت که خدا بهش می گه. فکر می کنم خیلی از ماها که کمتر نتیجه گرفتیم تو این باوره یکم ترمز داریم اینکه خدا قراره به من بگه من رو هدایت کنه و رضا خیلی خوب اینو باور کرده بود و اون خواب… خدایا شکرت چه قشنگ با رضا صحبت کردی و جوابم بش گفتی… چقدر خوبی تو خداجون…

اون از تو حرکت از خدا برکتی که قبلنا آقا رضا به مادرش می گفت این شعاره و پس دیگه چیکار کنم حرکت حساب بشه… اینجاس اییینه و خدا قطعا برکتش و جواب سوالش رو می ده… وای خدا چه حسی درونم قل قل می کنه چه شوریه…

خدا قشنگ و واضح میگه تکه تکه کن و رضا می فهمه که بدهیش رو باید تکه تکه کنه. و با اینکه شاید اون موقع ایده ای برای حتی اولین 1 ملیون نداشته میگه تقسیمش می کنم به 25 تکه. نمیاد بگه من ماهی 100 هزار تومن می ذارم کنار چون تعهد داشته و چون باور داشته که از خدا خواسته کمکش کنه و قطعا خدا راهشو جلو پاش می ذاره…

چه دوره ی خوبیه دوره ی هدف گذاری… همه ی دوره های استاد البته خوبن. یکی بهتر از دیگری. تو دوره استاد گفتن قدمت رو کوچیک کوچیک کن بشین فکر کن ببین چیکار براش می تونی بکنی… وقتی بخوای برای 25 ملیون فک کنی خب هیچ ایده ای به ذهنت نمیاد اما وقتی به 1 ملیون فک کنی یه راهی پیدا می کنی… خیلی عالی بود این نکته.

و رضا با خودش فکر می کنه خب اولین 1 ملیون رو چجوری جور کنم. و ایده ها میاد برا یک ملیون اول، دوم، سوم رو هم با کمک همسرش.

وقتی داریم رو خودمون کار می کنیم شرایط بیرون نمی تونه رو زندگی ما اثر بذاره چقدر اینو از استاد شنیدیم… و چقدر قشنگ تو مسیر رضای عزیز این جمله معنا میشه… تو شرایطی که همه شاکی و کلی بهانه دارن برای موفق نشدن و غر زدن، رضا از یک اداره ی دولتی چنین پیشنهادی داره که پول بت می دیم فعلا هم جنس نمی خوایم… چقدر با هریک ملیونی که جور شده و رضا پرداخت کرده اعتمادش به خدا و به خودش بیشتر شده… چقدر آموزنده س اینا…

و در عرض 2-3 ماه یه بدهی 2 ساله رو صفر می کنه…

حالا اعتماد به نفس بیشتر انرژی و شوق درونی برای پله ی بعدی بیشتر می رم سراغ غول بعدی… اقساط بانکی. آفرین رضاجان آفرین که انقدر محکم و استوار قدم بعد از قدم جلو رفتی چقدر لذت بردم… و واقعا تو 7-8 ماه اقساطت رو صفر کردی… خدای من… و اون جمله آخرت که عالی بود: «و من احساس آزادی کردم» با اون لبخند شیرین

استاد من بارها اینا رو شنیدم از شما ولی این بار که داشتید بعد حرفای آقا رضا تاکید می کردید که وقتی آدم خودش رو متعهد کنه خداوند الهام می کنه هدایت می کنه… انگار بیشتر باورم شد… شاید با اینکه شما همیشه گفتین من از بدترین شرایط به اینجا رسیدم ولی همیشه تو ذهنم این بود که استاد که قضیه ش فرق می کنه ماشالا همت و استواریی که استاد عباسمنش داره من یک صدمش رو هم ندارم ولی وقتی نتایج دوستایی که از همین دوره ها و فایلای شما استفاده کردن رو می شنویم انگار بیشتر باورمون میشه که منم قطعا می تونم…

تعهد، تعهد و باز هم تعهد… خیییلی مهمه

«وقتی این حد از تعهد رو داشته باشیم درهایی باز میشه که قبلا بسته بود» و بعد از اون هدایت رو دریافت کنیم و بهش «عمل» کنیم.کیف کردم از این همه یاداوری که انگار بار اوله می شنوم…

به هیچ وجه قرض و وام نگیریم و ندیم. یه راهی پیدا کنیم پولش رو بسازیم. قرض و وام کار ضعیفهاس.

لباس نخریم کفش نخریم و متعهد باشیم بدهی رو اول بدیم. تو مسیر درها برامون باز میشه…

اصل اینه که اول پولش رو بسازیم بعد بخریم. باید خداوند رو اینجوری باور کنیم، که اگر من متعهد باشم خداوند هم کمک می کنه و درها رو برام باز می کنه…

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این قسمت:

دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    121MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 11
    30MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

486 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «منصور نصیری» در این صفحه: 2
  1. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2409 روز

    خدایا شکرت برای اینکه انقدر دوست داری ما رشد کنیم و انقدر دوست داری ما باور کنیم این مسیر رو، که نمونه‌هایی رو سر راهمون می‌ذاری مثل این سه عزیز که ما بیشتر باور کنیم.

    که بگی منصور ببین فقط عباسمنش نبوده

    ببین اولی رو

    ببین هادی رو

    ببین رضا رو

    و ندیدی هنوز خیلیهای دیگه رو

    دائم خودمو خیال میکردم.سط این مصاحبه‌ها که نشستم تو یه فضای آروم و دارم گزارش نتایجم رو میدم.

    و استاد میگه دیدید بچه‌ها منصور عزیز چقدر نکته‌ی کلیدی و مهمی رو گفت؟!

    میدونم که این برای من شاید از تایید طلبیم بیاد ولی دست کم به قول استاد خوبه که من تایید رو بابت موفقیتم بگیرم تا شکست‌هام و قربانی شدن هام…

    وای آقا رضا

    آقاااااااا

    من سپاسگزار اون ثانیه‌هایی هستم که خرج تدوین این فایل کردین…

    من فایل صوتیش رو گذاشتم برای خودم و داشتم زیر بارون قدم میزدم که یهو وسط حرفای شما صدای استاد اومد که بپذیر خودت رو، خدا تو رو پذیرفته….

    یه لحظه میخوب شدم و نفسم با بغض و صدا رفت تو (نمیدونم شدید اینجوری یا نه… شوک لحظه‌ای)

    اصلاااااا نمیدونید این فایلهای نتایج با من داره چیکار میکنه

    چقدر تو روان و ساده و صادقی مرد

    تحسینت میکنم بسیاااار آقا رضا

    چقدر نجواهایی که بلند بلند میگفتی نجواهای منم بوده و هست….

    چقدر راجع به حسادت به استاد قشنگ گفتی… حتا حسادت به دیگران…

    من تو نتایج دوستان فایل اول که استاد راجع به یکی از بچه ها حرف میزنه که بیست و یک سالشه و الان کلی اتفاق رقم زده و پدر مادرش رو خوشحال کرده و….

    و تو هفده سالگی مهاجرت کرده و….

    آنقدر شیطان بهم مسلط شد سر اون فایل که نتونستم حسادت نکنم و هیچ تکنیکی حالمو خوب نمیکرد…

    میگفتم منصور خب اون تونسته تو هم میتونی… ولی ذهن چموشم میگفت بی عرضه… خاک تو سرت… تو تو هفده سالگی سر کلاسای تکواندو با اینکه پسر مربی که بازیکن تیم ملی بود با تو تمرین می‌کرد (به خاطر قدت) تو ولی خودتو با کوچیکترا مقایسه کردی و گفتی اوووووه این شش سالشه دان دوئه… من هیفدهههههههخ سالممههههههههه!!!

    جالبه الگویی که موقع شنیدن اون فایل داشت تحقیرم میکرد با مثالی داشت تحقیرم میکرد که خودش باعثش بود… مقایسه کردن

    من موقع شنیدن اون فایل از بیخ حس بی عرضگی کردم چون ذهنم نمیپذیرفت که برای منم میشه چون من الان دوازده سال بزرگتر از اون عزیز هستم و احساس عقب موندگی ولم نمیکرد….

    انقدر این حس در من عمیق بود که حتا اسم اون عزیز یادم نمونده….

    میدونم که اینجا برام یه نکته‌ای هست باریک تر از مو… و امیدوارم خدا هدایتم کنه تا پیداش کنم و حلش کنم

    اگه تجربه مشابهی دارید و راهکاری دارید ممنون میشم برام بنویسید….

    من این روزها پر از پیچیدگی ام…. چون پر شدم از دانسته‌های عمل نکرده شاید

    شنیدن این تجربه‌ها از رعایت مسیر درست و پرهیز از پندار و گفتار و کردار نادرست، ثابت میکنه که این مسیر درسته.

    نکته مهم شنیدن این نتایج از زبون این عزیزان برام این بود که کلی نجوای مشترک حس کردم در کلامشون…

    من الان در وضعیتی هستم که با بخش‌هایی از نجواهای پیش از موفقیت این عزیزان همذات پنداری میکنم و عجیب اینکه همگی نجواهای مشترک داشتن اما ایمان قلبی شون رو دنبال کردن و مثل دونه‌ی در دل خاک جوونه زدن. باورم رو به خودم بیشتر کرد و باورم رو به الهامات قلبیم هم بیشتر کرد.

    اما دو فایل بعدی چون رنج سنی شون با من نسبتا یکی بود حسم رو بهتر کرد….

    میدونید من فکر میکنم گیر کردم در گذشته

    فکر میکنم یه الگویی تو ذهنم هست از موفقیت که دایم خودمو باهاش مقایسه میکنم

    از خدا حمایت و هدایت میخوام که بیام و از گشایشهام و نتایجم بنویسم…

    من نتیجه داشتم… خیلی هم داشتم… اما چون در مدار احساس لیاقت بالا نبودم، خودم رو کشیدم پایین دوباره و دچار رکود شدم… ویژه از لحاظ مالی….

    خداروشکر میکنم که در حوزه سلامتی در مدار عالی ای هستم

    در حوزه رابطه عاطفی… رابطه م بسیار بسیار عالی شده

    در حوزه روابط با دوستان روابطم عالیه و در برخورد با آدمهای نامناسب وجه مناسب شون نصیبم میشه

    البته همه اینها زمانی سر جای درست شون هستن که من در هماهنگی کامل با خودم و خدای درونم هستم… چون در اون صورت جاذبه‌م طوری میشه که مثل کره زمین در مدار حیات قرار میگیرم….

    همین الان که دارم مینویسم… در سرما… در ایستگاه بی ار تی بالاتر از میدون ولیعصر تهران…. منتظر اتوبوس…

    کمی بهترم….

    و این کمی خوبه

    منصور عزیزم خدا تو رو رها نکرده

    دوست عزیزی که این کامنتو میخونی… اسم خودت رو جایگذاری کن

    …… عزیزم خدا تو رو رها نکرده

    نوشته بود جایی همانطور که برای موسی بود… برای عباسمنش بود… برای تو هم هست… برای من هم هست…

    بغض دارم… اما پر از امیدم… چاره ای ندارم جز امیدواری

    خدایا من به هر خیری که از تو بهم برسه فقیرم

    استاد جان مطمئنم هر وقت این کامنتو بخونین تو دلتون میگین منصور کم نیاریا… ادامه بده…

    من رو متوجه لیاقتم و شایستگی‌م کن…

    جالب و نشونه نیست که فامیلی خانم شایسته شایسته‌ست؟!

    شنیدن حرفای رضا کمک کرد که زور نزنم منم نتیجه داشته باشم که انگار عقب نمونم… مسابقه ی دو نیست که هشت دور عقب باشم و کم کم دیگه ول کنم و بگم من که دیگه نمیرسم به اینا ولش کن…. اصلا مگه قراره به کسی برسم؟ من قراره خودم باشم و به چیزی برسم که مال منه…. از کجا معلوم پا نشم و راه نیافتم نم نم و همون اول مسیر چون اتفاقا سرعتم کمه متوجه چیزی بشم کنار جاده که بقیه ندیدنش و همینطور به جای لذت بردن از زندگی فقط و فقط مشغول جا گذاشتن همدیگه ن….

    و شاید اشکال من اینه که موفقیت رو در اول بودن می‌بینم…

    به تاثیر مدرسه و تربیتم…

    چون همیشه آخر بودم… نفر آخر کلاس… نفر آخر خانواده…

    من الان منهای یک روز که جا انداختم چون عادتی داشتم انجام میدادم تمرینم رو، نزدیک شصت روزه داره روزانه تمرین شکرگزاری و ستاره قطبی رو انجام میدم…

    تا یکماه نتیجه فوق العاده بود… خیلی عالی….

    من حتا هیچ کدوم این حس ها رو نداشتم.. اتفاقا اونقدر تغییر کرده بودم مخصوصا با تمرینات عزت نفس که تو خونه حس میکردم از لحاظ فرکانسی بالاتر از همه م و خودمو اصلا آخر نمیدیدم….

    حس میکردم بچه اولم … ولی این حس اول بودن نبود… حس تو آغوش خدا بودن بود….

    دقیقا در بهترین نقطه هماهنگی بودم…

    و خارج بودم از ماتریکس مسابقه و وصل بودم با منبع..

    الانم انگار یه جورایی جوابمو پیدا کردم…

    وای خدای من

    چقدر عجیبه… جوابمو پیدا کردم… من کامنت رو خیلی وقت پیش بستم اما یهو دلم افتاد وسطش یه چیزی اضافه کنم که این خطوط همینجوری بی اختیار داره ظاهر میشه روی صفحه‌ی سفید موبایلم…

    خداروشکر میکنم که فهمیدم به جای لذت بردن درگیر رقابت شدم

    چقدر حسم بهتره الان…

    بدون اینکه نگران باشم کجا وایستم که صندلی خالیشه بشینم …. همینکه حسم بهتر شد واقعا و گفتم بچه ها چقدر حسم بهتره… دقیقا کنارم یکی پا شد و نشستم و دارم مینویسم….

    وای بچه ها بذارید یه چیزی بگم…

    من یه دوره دارت رو شروع کردم. بازی جالبیه برام

    و پر از نکته است و اتفاقا مرتبطه به شکل عملی با این آگاهی ها… اینکه هدف رو ببینی و بزنی… و خیلی به ذهنیت و باور مربوطه…

    یکی از بازیکنای حرفه ای شون نکته مهمی که میگه اینه: stay positive .

    من انقدر اشتیاق داشتم که ….. (خدایا دلم برای کلمه اشتیاق تنگ شده بود… شکر که دوباره متوجه ش شدم… چیزی که شاید گمش کردم همینه…. یه دوره شعار دلم بود… مشتاق اشتیاقم… چون نتیجه اشتیاق رو دیده بودم و همیشه به شاگردام میگفتم اشتیاق داشته باشی راه برات باز میشه و یه ایمانی دارم اصلا به این… چون تو حوزه تئاتر راه برام همینجوری باز شد و خدای من…. الان شبیه کسی شدم که در انباریشو باز کرده و یهو با موفقیت هایی که داشته مواجه شده… انگار قلبم گرد گیری شد…. وای خدای من… همین الان که نوشتم انگار قلبم گرد گیری شد… دقیقا سر همون جمله آفتاب تابید روم….. چون دقیقا سر اون جمله تو میدون جهت اتوبوس تغییر کرد وگرنه کلا آفتاب پشت اتوبوسه الان)

    خدایا شکرت…. خوشا این پرش ذهنی هایی که سرشار از آگاهیه…

    چی میگفتم…

    آها مشتاقانه داشته دارن رو تمرین میکردم و مربیم آقای شایسته:) گفت منصور بیا تو مسابقات… گفتم من؟! گفت اره. گفتم باشه..

    بعد از ملاقات اول اسمم رو تو گوشیش منصور قهرمان سیو کرد…

    خلاصه رفتم و تو مسابقات سوم شدم… کمی اگر احساس لیاقتم بیشتر بود اول میشدم… قطعاا… اما نکته داشت برام…

    فهمیدم من انگار تا یه جایی باورم رو بستم… بالاتر از اون موفقیت رو ترمز دارم….

    اینو میخواستم بگم که تو یکی از مسابقه ها… من خیلی خوب داشتم امتیاز میگرفتم…. موقع تمرین… بازی که شروع شد… دارتام همه رفت تو در و دیوار (به اصطلاح به هدف نخورد) … و من استرس گرفتم و بهم ریخت ذهنم. و نتونیتم ذهنم رو کنترل کنم… و کم کم زور زدم که ذهنمو کنترل کنم…. بدتر میشد… زور میزدم عقب نیافتم بیشتر عقب میافتادم … زور میزدم فینیش کنم بدتر میشد….

    و طرف مقابل چون آرامش داشت براحتی امتیاز میگرفت و براحتی در زمان مناسبش فینیش میکرد

    مطمئنم استاد اگه با دارت و قوانینش و حال و هوای بازیش آشنا بشه راجع بهش حرف میزنه و کلی نکته طلایی بیرون میکشه….

    خلاصه هیچی…

    رقتم پیش آقای شایسته گفتم آقا من چرا اینجوری شدم؟

    عین بچه های چهارساله نشسته بودم جلوش که راهنماییم کنه…

    گفت درگیر رقابت شدی…

    آقا همین کلمه رو گفت و من رفتم بازی بعد رو چهار هیچ بردم :))

    یاد اون تجربه افتاده م

    نیازی نیست ما مسابقه بدیم… خدا برامون مسابقه میده

    ما فقط کافیه در لحظه باشیم و آرام باشیم و لذت ببریم

    همین الان مجموع این تجربه این شعر مولانا رو بهم یاداوری کرد

    پیاده شدم

    به به چه هوای پاکی

    چه منظره ای

    البرز پوشیده از برف

    خدایا شکرت

    اینو مولاناگفته :)))

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرام‌تر از آهو بی‌باک‌ترم از شیر

    هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر

    الان از جایی رد شدم که حدود یه هفته رد برف بخاطر سرما مونده بود… الان دیدم محو شده بود

    جوری که انگار هیچوقت نبوده

    باورهای محدود کننده هم همینجوری ن…

    حال بد حتا

    آفتاب که بتابونی

    تمومه کارشون

    این شعر خودم یادم اومد

    دانه‌ای تو، در دل خاکت نهفت

    آب آگاهی بگیر و می‌نیافت

    خدایا شکرت

    همین لحظه بخاطر بارون دیشب یه تیکه آب یه جا جمع شده… وقتی شعر بالارو مینوشتم چون سرم پایین بود متوجهش شدم…

    یه تیکه از آسمونو رو زمین دیدم

    خدایا فرکانسهام رو هم به زیبایی این ادبیات کن… به زیبایی حرفهای زیبام کن…. یا اینکه کلا دهانم رو ببند تا فرکانسم زیبا نشده لب به سخن باز نکنم

    خدایا شکرت

    ممنونم از هر سه شما و استاد عزیز که قدر و قیمت این داده ها رو انقدر میدونن که با این ظرافت و دقت برای این محتوا زمان میذارن

    دوستتون دارم

    تو کل این کامنت حال من خوب شد

    مشتاق تر شدم به شنیدن فایلهای رایگان

    و ارزشمند تر شد برام فایلهایی که خودم با ثروتی که ساختم با هدایت الهی خریدم

    و همچنین بچه ها باعث شدن یه سری فایل رایگانی که تا حالا ندیده بودم به چشمم بخوره

    و چقدر خوبه که سایت داره آپدیت میشه

    چون اینکه آخر صفحه هر فایل رایگان دکمه قبل و بعد هست عالیه… من با اونا کلی فایل جدید دیدم که دانلود کردم بشنوم و مطمئنم به دردم میخوره…

    شکر

    پیشاپیش میبینم کامنت عزیزی رو که میاد مینویسه چقدر ممنونه که من این کامنت رو نوشتم و به الهام قلبیم بله گفتم و عمل کردم… منم از اون ممنونم که دید و گفت…

    شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2409 روز

    سپاس از مهر شما سعیده‌ی عزیز

    در بهترین زمان ممکن خوندم پیام شمارو و هیچ چیز زیباتر ازین نیست که تو جایی رد پایی بذاری که کسی رو حتا کمی خوشحال کنه…

    حتا خودت رو

    هم دیدن کامنت شما و مرور اون جمله ی طلایی باعث شد بغض کنم و اشک دوید تو چشمام و ناگهان شیفت فرکانسی کردم…

    ما نیاز داریم به این گردگیری ها

    دیروز داشتم فکر میکردم چرا کسی چیزی نمینویسه بخونم… چون توجه مستقیم بویژه وقتی آدم کوک نیست میتونه حال آدمو خوب کنه…

    این کامنت راستش از عجیب ترین کامنتها بود برام چون تو دل کامنت از احوال ناخوشم گفتم و تو دل کامنت هم شیفت فرکانسی برام رخ داد و خداروشکر…

    شاید جالب باشه بگم الان نساز داشتم یاد لین کامنتم بیافتم چون نجواها بویژه وقتی تو کمی از راه خارج میشی پدر در میاره…

    پشت هم اتفاقات و نشونه های خارج از مدار میبینی… مثل شهاب سنگها و براده‌های کهکشانی که با سرعت در حرکتن و اگه من نقطه‌ی جاذبه م مثل کره زمین درست نباشه از مدار حیات خارج میشم و اونا بهم برخورد میکنن… به هر صورت ما مختار شدیم و اختیار بهمون داده شده… یعنی خواستیم این اختیار رو…

    تمام هستی رو اتومات وصلن و در اتصالن با منبع… ما تنها موجوداتی هستیم که مختاریم بریم تو در و دیوار و فالش بزنیم یا نه… سهم خودمون رو در این سمفونی درست ادا کنیم و خوشاهنگ ترش کنیم…

    مولانا یه شعری داره در این باره که عشق رو باهاش معنی میکنه

    گویند عشق چیست

    بگو ترک اختیار

    هر کو ز اختیار نرست

    اختیار نیست

    میگه عشق اینه که با اختیارت اختیارت رو بدی دست خداوند….

    و در واقع بری تو هماهنگی…

    راستی بسیار ممنونم از مثال کشتی و یاداوری حرفای استاد عباسمنش

    خداروشکر که شما نوشتین و زمان گذاشتین…

    این تبادل ها تزکیه میاره وپاکی دل

    شکر از وجود شما و شکر برای تحولی که کسب کردید…

    تحسین تون میکنم

    و شکر برای این سایت الهی و تمام آگاهی هایی که از طریقش جابجا میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: