نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 11 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

486 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 11

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 7 بهمن رو با عشق مینویسم

    یک شنبه های پر از عشق و دوست داشتنی و هدیه ارزشمند و نعمت بی نهایت زیبای خدا برای من

    امروز من مثل همیشه و هر روزم کلی درس یاد گرفتم

    صبح وقتی بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم رو با عشق نوشتم ، الان یادم اومد ، یه چیزی در مورد تمرین ستاره قطبی بگم

    چند روزی هست که من درخواست هایی که داشتم رو نمینویسم یا دو سه تا مینویسم و بعد چیزای دیگه مینویسم ،مدلش فرق کرده

    من به خدا گفتم ، تو میدونی من چی میخوام و در طول روز حتی درخواستمو بهت میگم و حتی به زبون میارم که مثلا من دوست دارم برای اتاقم که لوستر داره ،و برای نقاشی کار کردن میخوام لامپاشو عوض کنم و 4 تا لامپ بزرگ وصل کنم که بتونم تو نور زیاد حتی شبا رنگ روغن کار کنم

    و بتونم حتی رد قلم هامو از روی بوم رو ببینم و درست کار کنم

    یا اینکه تو خبر داری که من دوست دارم موتور سواری یاد بگیرم و یا موتور داشته باشم و ماشین و اسب و خونه ویلایی و مشتری و خیلی چیزای دیگه

    و من دوست دارم که مثلا سفارش نقاشی بگیرم

    و من دوست دارم هر روز تمرینات طراحی و رنگ روغنم رو با تمرکز انجام بدم و تمرینات دوره هایی که خریدم رو انجام بدم

    اومدم تو تمرین ستاره قطبیم یه سری خواسته های جدید ،این بار با جمله بندی متفاوت تر نوشتم

    مثلا از روزی که شروع کردم

    دارم مینویسم که

    1. دوست دارم که توجهم به ریز ترین نکات مثبت و سپاسگزاری و حال خوب باشه و سپاسگزارتر از روز قبل باشم

    2. دوست دارم توجهم ریز به ریز به هدایت هات باشه و هدایت هارو درک و دریافت کنم ،حتی ریز ترین هاشو و بفهمم و درک کنم و مهم تر از همه عمل کنم و برای هدایت هایی که میشم قدم بردارم

    3. دوست دارم که توجهم در طول روز فقط و فقط به تو باشه ،ربّ من و هر لحظه باهات صحبت کنم

    4. دوست دارم که تمرکزم رو در هر کاری که انجام میدم روی همون کار بذارم و به سرعت به نتیجه برسم چون به من گفتی تمرکز خیلی مهمه و من دوست دارم به من یاد بدی تمرکز کردن رو

    5. دوست دارم که یه هدیه بزرگ بهم بدی و داخل پرانتز توی دلم میگذرونم که هدیه بزرگ منظورم عشق بی نهایت خداست که بی نیازم کنه و من وقتی فکر میکنم بهش ، حالمو خوب میکنه که حتی تجسمشم میکنم که دریافت میکنم این عشق رو

    6. دوست‌ دارم که تسلیم تو باشم و تا جایی که میتونم هرچی تو گفتی چشم بگم و عمل کنم و قدم بردارم

    7. دوست دارم که روی‌باورهای قوی در همه جنبه ها توجه کنم و با تمرکز گوش بدم و با تمرکز احساسم رو خوب کنم

    8. دوست دارم که کد های سلامتی رو که میفرستی از منبع عظیم عشقت به سرعت سلول های بدنم دریافتشون کنن و در رقصی عظبم حالشون عالی باشه

    9. دوست دارم که سرعت بگیرم در عمل کردن به قوانین و درک کردنشون و به یادم بیارم هر روزی که دارم گوش میدم به فایل ها

    10 . دوست دارم که قرآن رو عمیقا خودم بخونم و عمیقا درک تک تک آیاتش رو بهم بگی و با اصولی ترین شکل که خودت میدونی قرآن رو مطالعه کنم و قدم بردارم

    11. دوست دارم که از همه جنبه ها بی نیازم کنی و یادم بدی که چه کارهایی انجام بدم که قلبم باز باشه برای بی نیازی از همه جنبه ها و من بی نیاز باشم و لذت ببرم از این مسیر با تو بودن

    12. دوست دارم که یادم بدی گذشتن از هرآن چه که لازمه تا من به تو نزدیک تر و نزدیک تر بشم و به من شجاعتی ببخشی که من با شجاعت و به سرعت به هدایت ها و الهامات و ایده های تو پاسخ بدم و در تقسیم بندی کارهای هردومون خیلی خیلی راحت و به هموار ترین شکل بتونم که عمل کنم

    13. دوست دارم که همه کارهای من رو به هموار ترین شکل انجام بدی و هدایتم کنی به مسیر آسان و ساده و راحت و من فقط عشق و حال کنم و روی باورهای قوی کار کنم در همه جنبه ها و تمرکز بذارم

    14. دوست دارم که تمرکز صد در صد روی همه کارها رو به من یاد بدی و درک قوانین رو یادم بدی و بسیاربسیار مراقبم هستی و مراقب ترم باشی و من فرمون رو میدم به دستان عظیم و ماچ ماچی تو که تو بهتر از من میدونی چی برای من خوبه و خودت عالی میچینی

    فرمون رو میدم دست تو ،تو برای من بخواه تو بخوای قشنگ تره

    پس فرمون دست تو که خودت میدونی من چی میخوام و از باطنم آگاهی تو قلبم رو به روی خودت باز و باز و بازتر کن

    من تو رو میخوام

    15 . دوست دارم که وقتی به انسان ها نگاه میکنم پاره ای از وجود تو رو ببینم و نور تو رو در وجودشون حس کنم و رفتارهام خدا گونه باشه و دقت کنم به ریز ترین صحبت هایی که میشنوم و پیامت رو از صحبت ها و نوشته ها و نشونه ها دریافت کنم

    16 . دوست دارم که هر روز چک لیستم رو ببینم و به سرعت کاری که باید انجام بشه رو به اتمام برسونم و تمومش کنم و برم سراغ کار بعدی

    و ….

    من نوع نوشتنم رو چند روزیه تغییر دادم و از روزی که اینارو نوشتم به طرز شگفت انگیزی ، خواسته هام تک تکشون داره رخ میده

    مثلا از دلم میگذرونم یه چیزی میخوام ،بدون اینکه درگیرش بشم ،اون لحظه میگم و میگذرم یهویی رخ میده ، که در ادامه میگم امروزم چه اتفاقایی افتاد

    دیروز یادم نبود و ننوشتم توی رد پام که وقتی رسیدم تجریش تو راه عمیقا دلم میخواست چای بخورم ، اینو گفتم و وقتی رسیدم

    همون هنرجوی استادم که یه خانم بسیار مودب و خوب هست ،داشتیم باهم صحبت میکردیم ،که یهویی بهم گفت طیبه چای میخوری ؟

    گفتم نه ممنونم نوش جان ،گفت نه میرم برای خودم بگیرم برای تو هم میخرم

    بازم گفتم نه ممنونم نخرید تشکر

    با اینکه زبانی میگفتم نه ، اما ته ته دلم به قدری خوشحال بودم که خدا داشت دوباره به من چای هدیه میداد

    یه هدیه بزرگ

    میدونم قانونه که داره عمل میکنه

    من وقتی از دوره عشق و مودت یاد گرفتم که سعی کنم ذهن و روحم رو هماهنگ کنم ، هر روز دارم هدیه دریافت میکنم

    وقتی چای رو خرید و اومد، گفت طیبه بیا بردار ،گفتم چرا زحمت کشیدین

    گفت که نه بابا بیا کیک هم گرفتم بیا بردار که گفتم نه ممنونم من چند ماهیه دیگه کیکای کارخانه ای نمیخورم

    و ازش تشکر کردم و رفتم سر کلاسم

    وقتی داشتم میرفتم ، همین چای که تو دستام بود و بوشو حس میکردم ، برای من بزرگترین هدیه خدا بود و من ذوقشو داشتم و سپاسگزاری میکردم

    به قدری خوشحال بودم که ، دوست داشتم لیوان کاغذی چای رو محکم فشارش بدم و البته کمی فشار دادم و از خدا تشکر کردم

    خدا به من چای داده بود مگه میشد تشکر نکنم

    وقتی داشتم چای رو میخوردم به قدری سپاسگزار بودم که قشنگ حسم رو حس میکردم

    حس شادی عمیقم رو

    که حتی دیروز به قدری خوشحال بودم که حتی استادم و همکلاسیم این انرژی حال خوب رو دریافت کرده بودن

    خدایا شکرت که به یادم آوردی تا اینجا بنویسم و سپاسگزارت باشم

    ولی چای خیلی چسبید خدای ماچ ماچی من

    میدونم که باید روی باورام کار کنم تا خواسته های بزرگترم مثل همین چای ،که وقتی گفتم به راحتی رخ داد ،رخ بدن

    کمکم کن تا هر روز تلاش کنم و فکر کنم و باورهای قوی بسازم

    و مهم تر از همه تکرار و استمرار داشته باشم

    یادمه استاد عباس منش میگفت انتظار نداشته باشین یک مرتبه مثلا دوچرخه ندارین ،ماشین بهتون عطا بشه

    از چیزای کوچیک درخواست کنین

    از وقتی من در تمرین ستاره قطبی نوع نوشتنمو تغییر دادم ، من که نیاز هامو به خدا میگم در طول روز به صورت گفتگو

    اما دیگه تو دفتر تمرین ستاره قطبیم نمینویسم و اگرم بنویسم دو یا سه تا

    وقتی این چند روز رو دیدم که دارن رخ میدن و من حتی به طرق مختلف تک تک اون چیزهایی که مینویسم ،حس میکنم که دارم رشد میکنم و سرعت گرفتم

    اینکه دارم درست عمل میکنم ، از آرامش و احساس خوبی که درمورد موارد مختلف دارم حس میکنم

    مثلا قبلا که هدایت یا نشونه ای دریافت میکردم و ترس داشتم برای قدم برداشتن ،از وقتی این درخواست هارو اول صبح تو تمرین ستاره قطبی مینویسم ، انگار یه جورایی هر موقع نشونه دریافت میکنم که باید یه کاری رو درعمل ،اجرا کنم ، تا ظرف وجودم رشد کنه ، به راحتی میپذیرمش و به یک باره میگم چشم و هرچی تو بگی و اون چیزی که باید بگذرم ازش و یا اینکه انجامش بدم و یا انجامش ندم رو به سرعت چشم میگم و هرچی خدا میگه طبق اون سعی میکنم عمل کنم

    و یا اینکه هر روز به طرز عجیبی من عاشق تر از روز قبلم شدم و این حس رو دارم که واقعا هر روزی که میگذره دارم بیشتر آروم میشم

    و یا اینکه به طرق مختلف من هدیه هایی دریافت کردم که واقعا حس خوبی داشتم که خدا داره هر روز به من هدیه میده

    و این تمرین رو به این شیوه جدید که نوشتم سریع تر جواب میده تا اینکه بیام فقط و فقط درخواست هامو بنویسم

    درسته که درخواست هام رو در طول روزمیگم ، اصلا اینو نمیگم که من درخواستی ندارم برعکس من بی نهایت درخواست دارم که هر روز بیشتر و بیشتر میشه ، اما فقط در دفتر تمرین ستاره قطبی نمینویسم

    یادمه استاد میگفت که اصل مهم ترین چیزه

    من وقتی از اولین روزایی که شروع کردم به نوشتن تمرین ستاره قطبی ،انگار حس میکردم که یه جورایی چسبیدم به اون نوشته ها و اصل رو در نظر ندارم

    درسته که هرچی مینوشتم و آخر شب نگاه میکردم ،میدیدم رخ دادن ، اما حس میکردم یه چیزی کمه

    با اینکه از خدا میخواستم اما حس میکردم چسبیدم به اون درخواستا

    مثلا من می نوشتم که من میخوام 500 به حسابم واریز بشه ، که بیشتر از اون واریز میشد

    اما اینبار با تغییر دادن نوع نوشتنم حس کردم که پیشرفتم بیشتر بوده

    مثلا

    من تمرکزم رو در طول روز سعی میکنم که در هر کاری 100 در 100 باشه و این برای من آسان تر شده

    و یا اینکه بیشتر با خدا صحبت میکنم و ازش کمک میخوام

    و یه شگفتانه که بود، این بود که من ریز به ریز هدایت هارو با تمرکزی که در طول روز دارم و شاخکام فعال شده و به سرعت دریافتشون میکنم و فکر میکنم و تحلیل میکنم و مینویسم و خیلی وقتا حتی وقتی مینویسم دوباره هدایت میشم و درک میکنم و میفهمم و وقتی درک میکنم که باید یه کاری انجام بدم ، خدا کمکم میکنه که انجام بدم و رشدم رو به وضوح حس میکنم

    مثلا دیروز هم استاد رنگ روغنم و هم همکلاسیم گفتن طیبه خیلی شادی و صورتت رو چیکار کردی یه جور خاص تر شدی

    در صورتی که من کار خاصی نکردم ، من فقط یه چند باری گفتم خدایا دلم میخواد نورت رو به صورتم ببخشی ،به قلبم ،به کل بدنم که تجسم میکردم در طول روز که دور تا دور بدنم و صورتم و قلبم پر از نور خداست

    و با اینکه در تمرین ستاره قطبی ننوشتم ، اما بیان کردم و خدا خودش خود به خود انجامش داد و من نیازی نبود کار خاصی انجام بدم

    فقط تنها کاری که در طول روز انجام میدم اینه که سعی میکنم هماهنگ باشم با روحم

    حالا برای خودم یه سری تمرین هایی دارم برای هماهنگ‌کردن خودم با خدا که چجوری حالمو خوب کنم

    و خود به خود خواسته هام به طرق مختلف رخ میدن

    بازم میگم‌ ، خواسته هایی که باورشون دارم رخ میدن و برای اینکه خواسته های بزرگم رخ بدن باید تمرکزمو بیشتر کنم

    و همه اینها نشانه اینه که عمل به قوانین و تمرین ستاره قطبی جواب میده و من باید ادامه بدم با قدرت بیشتر ،تا من به نتایج بیشتر و بالاتر برسم

    و بیام درمورد نتایج بزرگ صحبت کنم

    رمز کار من و کلید این گنج احساس خوب و ادامه دادن و عمل کردن به قوانین و استمرار و توجه به اصل هست

    و وقتی به اینا فکر کردم ، با خودم گفتم ببین طیبه

    به قول استاد عباس منش در دوره عشق و مودت در روابط ، تو اگر با خودت در صلح باشی و هماهنگ باشی با روحت ، با خدا ، با صاحب اختیارت

    و هر روز سعی کنی آگاهانه رفتار کنی و به ریز ترین رفتار هات توجه و دقت کنی

    خیلی اتفاقات نابی قراره برات رخ بده و نیازی نیست که هر روز تو تمرین ستاره قطبی بنویسی که مثلا من میخوام چراغ اتاقمو عوض کنم

    یا میخوام فلان چیز رو بخرم

    یا میخوام امروز با آدما خوب رفتار کنم

    یا یه مشتری ازم خرید کنه و …

    ننویس و به جاش اینارو بنویس، اما در طول روز درخواستاتو از دلت بگذرون و رها شو و به کار خودت ادامه بده

    درسته تو در طول روز از دلت میگذرونی خواسته هات رو و درموردشون صحبت میکنی و وقتی فکر میکنی و به خدا میگی ،خودش از باطنت آگاهه

    اما یه تصمیمی که گرفتم ، اومدم تو تمرین ستاره قطبی فقط و فقط خواسته هایی مینویسم که منو بیشتر و بیشتر به یاد خدا بندازه و با تجسم کردنش حالم چند برابر عالی تر بشه

    به این روش ، این چند روزی که دارم عمل میکنم خیلی جواب داده

    وقتی تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و حاضر شدم تا برم تجریش ، سر ورکشاپ رایگان ،امروز قرار بود یه نفر بیاد و بشینه مدل زنده باشه ،و ما طراحی کنیم و کار کنیم

    من تخته شاسیمو برداشتم و برای خودم نون گرفتم و پنیر و خرما برداشتم و رفتم

    حالم خیلی خوب بود

    تو مترو میگفتم خدای من کمکم کن که تو چهره آدما تو رو ببینم و به حرف آقای الهی قمشه ای که تو اینستاگرام تو اکسپلور دیدم گوش میدادم

    که میگفت

    وجبی که نمره نمیدن

    میگن آقا این 50 دور قرآن خونده

    50 تا کربلا رفته

    اینجوری حساب نمیکنن که

    دل رو حساب میکنن

    دل رو میارن میگن آقا چقدر شفاف شده

    إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبࣲ سَلِیمࣲ

    و تنها آن کس سود برد که با دل با اخلاص پاک ، به درگاه خدا آید

    باید دلت رو به سبب این آیات

    با صیقل این عبادات اینارو شفاف بکنی که بعد بتونی اونجا یه مقامی پیدا بکنی

    که دیدم از میله قطار یه چوب لباسی قلب آویزونه که یه فروشنده آویزون کرده بود

    چقدر هم زمان با این جملات بود دل و دل

    خندیدم ،چنان حال خوبی داشتم که تو مترو فقط میخندیدم و به آدما با عشق نگاه میکردم و میگفتم چقدر همه تون نور دارین و حس میکردم و میدیدم نور عظیم خدا رو

    وقتی بعدش هدایت شدم به حرفای امین حیایی که برای احسان علیخانی میگفت هنوز نرسیده بودم یه ایستگاهی که خط عوض کنم

    ساعت 9:40 بود

    ازش پرسید

    عشق جاودانه که میگی کیه؟

    و جواب داد

    خدامو پیدا کردم

    من این فایل روقبلا نشونه دریافت کرده بودم و امروزم نشونه بود برای من

    بعد ادامه داد

    یعنی به یک نیرویی ایمان آوردم که دیدم پشتیبانم بوده

    همیشه بوده ،زمانی که فهمیدم و دوربین رو حس کردم که همیشه دنبال من بوده دیگه احساس کردم ،خب پس جلو دوربین خدا نمیتونم فیلم بازی کنم

    بی منت بهت عشق میده

    بی منت بهت هرچی بخوای میده تو زندگیت

    هرچی که بخوای

    فقط کافیه که ازش بخوای

    و باورش داشته باشی و بهش ایمان داشته باشی و اینم 100 در 100 باید باشه و قلبی باشه

    میگم شکست هایی که تو زندگیم شاید ،میتونست شکست حساب بشه برام

    الان که بهش نگاه میکنم ،میبینم اگر اون ها نبود ،من الان تو این نقطه نبودم

    شاید خیلی ها پول رو میچسبن

    خیلی ها مقام رو میچسبن ،خیلی ها شهرت رو میچسبن

    من شاید اون هارو گذاشتم کنار و خودشو انتخاب کردم

    و اون لحظه فقط به خودش فکر کردم

    و اون بود که باعث شد جواب بگیرم

    یعنی گفتم که فرمونو میدم دست خودش یعنی میگم که هرچی که اون تو مسیر من میذاره دیگه مطمئنم خوبه

    چه بد باشه چه خوب باشه

    همین که اینو گوش میدادم قطار وایساد و در که باز شد بیلبورد خودت انتخاب کن رو دیدم

    و گفتم من تو میخوام ربّ من من تو رو انتخاب میکنم

    و چند روز پیش بهم یاد داد که حتی اگر خواسته ای داشتم که با نشونه هایی که بهم داد و گفت خودت انتخاب کن

    و به وضوح گفت جایزه ات رو خودت انتخاب کن

    من اون لحظه باید دوباره خدا رو انتخاب کنم و بگم هرچی تو بخوای

    فرمونو دادم دست تو

    و از مسیر لذت ببرم

    من توی این چند روز خیلی درسا یاد گرفتم که کمکم کرد تا بفهمم و درک کنم

    و از وقتی تمرین ستاره قطبیم رو که نوع نوشتن و درخواستم رو تغییر دادم خدا به شکلی متفاوت تر داره هدایتم‌ میکنه و ریز ترین هدایت هاشو بهم میفهمونه

    همه این صحبت ها برای من نشونه بود مگه میشه در مورد خودم انتخاب کردن امین حیایی بشنوم و همزمان قطار نگه داره و جلو در، بیلبورد خودت انتخاب کن رو که چند روز پیش میدیدم رو دوباره ببینم

    اینا همه هدایته

    اینا همه عشق خدا به من هست و اینا همه کمک هایی هست که خدا مشتاقه و به قدری برای خدا ارزشمندم که عاشق منه و هدایتم میکنه

    ریز به ریز

    من دیگه به این باور رسیدم که حتی ریز تر از ریزی که من فکرشو میکنم داره هدایتم میکنه و این سبب میشه که در طول روز بیشتر حواسمو جمع کنم و دقت کنم و شاخکامو تیز کنم تا سریع بگیرم پیامشو

    من یه فایلی هم دیدم در مورد صبح میگفت و صحبت کردن با خدا ،خدا این رو بارها با من گفته که صبح ها بامن صحبت کن

    خیلی دوستش دارم که حواسش بهم هست

    وقتی رسیدم تجریش و رفتم پاساژ دیدم یه آقای مسن نشسته رو متکا و استادا سه پایه هاشونو چیدن و میخوان شروع کنن

    با خودم گفتم مگه میشه 7 ساعت بدون حرکت بشینه و همه نقاشی بکشن

    هفته پیش یه نقاش که دوست پدرم بود در دوران مدرسه تو شهر خودمون و من متوجه شدم که خودش گفت پدرم همکلاسیش بود ،تو اخبار مربوط به ورکشاپ همیشه ایشون اطلاع میدن و گفته بود امروز ناهار میدن

    وقتی نشستیم تا طراحی کنیم من رفتم و وسایلامو چیدم و یه بوم بزرگ 50 در 70 برداشتم که هر هفته رایگان میذارن تا همه برداریم

    و من تصمیم داشتم که بومم رو ببرم به فروشگاهی که لوازم نقاشی رو تو پاساژ ازش میخرن ،بدم و بگم به جای بوم به من رنگ بده و تعویض کنه بومم رو

    وقتی به همکلاسیم گفتم ، خندید گفت طیبه بی خیال بابا نگو

    گفتم نه میرم میگم ،فعلا بوم نیاز ندارم میرم و میگم یه رنگ‌ وینزور معمولی سفید میگیرم به جاش، که ببرم بوم زیر سازی کنم

    من از جلسات دوره عزت نفس تا جایی که میتونم تمریناتم رو هم به صورت عملی انجام میدم و این هم یکی از تمریناتم بود که درخواست کردن رو یاد بگیرم بدون اینکه ترسی از نتیجه داشته باشم

    وقتی شروع به کار کردیم ،قرار بود طراحی کنیم و رنگ کار نکنیم

    یکم که گذشت استاد طراحی که یه دختر بی نهایت زیبا و خوش برخورد و خوش قلبیه اومد تا کار من و همکلاسیم رو ببینه

    همکلاسیم بهش گفت استاد، من با گفتن کلمه استاد حس کردم یه پیامی برای من داره

    با خودم‌گفتم طیبه تو چرا هیچ وقت نشد بهش بگی استاد ؟؟؟؟ و اسمشو گفتم همیشه

    ببین چقدر با احترام بهش میگه استاد

    همیشه بهت یاد داده و حتی بدون چشم داشتی ایراداتو گفته وای تو همیشه اسمش رو صدا کردی و آخرش جان اضافه میکنی و مقاومت دادی که استاد بگی بهش

    چرا نمیتونی بگی استاد ؟؟؟؟ و اینو گفتم و دیگه بهش فکر نکردم

    اما میفهمیدم که مقاومت دارم و این مقاومت برمیگرده به 7 سال پیش که من میومدم برای طراحی و خود استاد رنگ روغنم تدریس میکرد در اون زمان ، و بعد که تدریس طراحی و مداد رنگی رو به یه دختری که کارش خوب بود و استادی شو گرفته بود داده بود ، من از نوع تدریسش خوشم نیومد و یادمه یکی از دلایلی که من دیگه نرفتم کلاس نقاشی که یکی هم نداشتن شهریه کلاسا بود

    یه دلیلشم این بود که نمیتونستم قبول کنم اون دختر به من یاد بده و میگفتم خود استاد یاد بده

    و الان متوجه میشم چرا به این استاد مهربون و ماهر در کارش استاد نمیگفتم

    تمام مقاومتم برمیگشت به 7 سال پیش

    چقدر خوبه فکر کردن و پیدا کردن محدودیت ها

    خدایا شکرت

    وقتی دوستِ پدرم کنار ما سه پایه اش رو گذاشت و شروع به کار کرد

    من ازش پرسیدم که برای این آقا که اومده بشینه و استادا عکسشو بکشن چقدر پول دادن اولش نگفت اما بعد به استادم گفت برای ساعتی 300 میدیم

    یعنی هفت ساعتش 2 میلیون و 100

    تو افکارم میگفتم منم بگم که یه بار من بشینم و پولشو به من بدن

    چه اشکالی داره درخواسته

    اما میترسیدم بگم و جواب نه بشنوم

    و نگفتم ، اما سعی میکنم با این ترسم رو به رو بشم

    و یه ترسی هم که داشتم، میگفتم نه بابا طیبه تو میخوای بشینی وسط و بین این همه استاد که بیان عکس تورو بکشن؟

    و یه جورایی قشنگ معلوم بود که از عزت نفس پایینمه که این افکار رو داشتم

    وقتی موقع فکر کردن به این که منم میتونم بشینم و عکس منو بکشن توجه میکردم به احساسات و افکارم ،متوجه شدم از کمبود عزت نفس و باور های محدودم هست

    دیگه نمیتونم به خودم دروغ بگم ،خودمو میشناسم ، ته افکارم گفتم من چهرهام رو بخوان بکشن اگه بد بکشن چی ؟ اگه خوب نشه چی

    یا اگه هی بخندم چی و خیلی چیزای دیگه

    وقتی زمان ناهار شد و میز رو چیدن من ته ته دلم میگفتم کاش کباب باشه و یا جوجه ، وقتی رفتیم سر میز دیدم قیمه هست گفتم خدایا شکرت قیمه هم خوشمزه هست اما کبابم میخوام و وقتی در ظرف خورشت قیمه رو باز کردم دو تا گوشت بزرگ داره ،به قدری خوشحال بودم که خواسته ام که گوشت بود رخ داده اما به شکل خورشت قیمه و با لذت خوردم و به قدری خوشمزه بود که بی نهایت حس خوبی داشتم

    و کمی نگه داشتم تا ببرم خونه

    چقدر من تغییر کردم ،قبلا از خجالت نمیتونستم تو جمع های بزرگ و زیاد ناهار بخورم و به قدری معذب میشدم که سختم بود غذامو بخورم ،اما امروز و همیشه من به راحتی حتی تو جمعیت خیابون و جمعیت های بزرگتر راحت غذا میخورم

    خدایا شکرت

    وقتی برگشتیم سر کارمون ،من و همکلاسیم مسخره بازی درمیاوردیم و همه اش میخندیدیم و چون طراحیمون خیلی قوی نیست در طراحی مدل زنده از چهره ، میخندیدیم

    یهویی استادی که در زمان راهنمایی دوست پدرم بود ، برگشت گفت یه چیزی میگم یادتون باشه

    اینو یه نقاش خارجی به من گفته

    سعی کنید که تمام تمرکزتون رو به نقاشی بدید

    حتی اگر بلد نیستید و خوب نتونستید طراحی کنید

    مطمئن باشید اگر شما با تمرکز تمام انرژیتون رو به کار و طراحی بدید ، به طرز عجیبی خروجی کارتون عالی میشه

    پس انرژیتون رو به خندیدن به کارخودتون که خوب نشد از دست ندید

    وقتی اینارو گفت یه چراغ روشن شد برای من که طیبه با خندیدن به کارت و مسخره بازی در آوردن ،این فرکانس رو ارسال میکنی که تو اجازه میدی که بقیه هم به کارهای تو در زمان های دیگه بخندن و مسخره کنن و یا ارزش کارت رو ندونن

    تو ارزش قائل نیستی برای وقتی که میذاری و کار میکنی

    تو باید تمرکز بذاری

    و دیدم ادامه داد و گفت که با تمرکز کار کنین و کارتون ارزشمند باشه

    خیلی درس بزرگی برای من داشت که از این به بعد با دقت و تمام انرژیم رو روی کار بذارم

    بعد داشتن با یه استاد دیگه صحبت میکردن و بلند گفت دقت کنین ،یه حرف خوبی زد همکارم و گفت درسته این ورکشاپ ،هر هفته یک شنبه ها هست و این خیلی خوبه

    و ای کاش که این تمرین همیشگی باشه و هنرجوها و استاد ها هر روز زمان بذارن و تمرین کنن و مدل زنده کار کنن و همه چی با تمرین و استمرار هست که نتیجه رو مشخص میکنه

    این حرفشم برای من پیام داشت

    و بعد اشاره کرد و گفت

    نقاشی و هر چیز دیگه ای که عاشقش هستین ، اگر زمان بذارین و براش تلاش کنین ، به مرور زمان اگر طراحی و نقاشی به شما سواری بده ،سواری خوبی میده

    اگر سعی کنید تمرین کنید جوری خوش میگذره که دیگه سوارش میشین و کیف میکنین

    کافیه که استمرار داشته باشین بعد چند وقت میبینین سوار یه اسبی شدین که داره با سرعت پیش میره

    و یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت افسار ذهن رو در دست بگیرین و وقتی شما ارباب ذهن بشید دیگه میتونید کنترلش کنید و به یه اسب تشبیه کرد

    چقدر امروز برای من درس داشت خدایا شکرت

    وقتی من دیدم چند بار طراحی کردم و درست نشد یکی از اطراحیامو دادم و بوممو برداشتم و رفتم تا عوضش کنم با یه رنگ سفید

    وقتی رفتم مغازه دار قبول کرد و گفت چی میخوای به جای بوم

    و رنگ خواستم و بهم رنگ رو داد و خیلی خوشحال بودم که رنگ‌ گرفتم

    برگشتم تا از استادم خداحافظی کنم

    با خنده گفتم ،استاد من بومی که از ورکشاپ رایگان میدن رو بردم و به جاش رنگ‌ گرفتم

    استادم بلند خندید و گفت طیبه تو دیگه کی هستی دختر،

    و استاد طراحی رو صدا کرد گفت ببین طیبه چیکار کرده

    رفته بومشو داده عوضش رنگ گرفته ،اینو گفت و خندید

    و گفت خوب کاری کردی و گفت که ، ولی طیبه این ورکشاپ برای تو خیلی خیر و برکت داره

    هم داری کار میکنی و هم دادی استفاده میکنی از مزایاش

    و خندیدم و خداحافظی کردم و رفتم خونه

    وقتی رنگ رو گرفتم دستم به قدری خوشحال بودم که از خدا تشکر کردم و رفتم

    وقتی رسیدم خونه ، به فایل دوره فکر کنم عزت نفس بود گوش میدادم که استاد میگفت باید تا اوضاع خوبه تغییر کنی

    من این پیامو گرفتم

    چون من دیگه تو این دو ماه فروشم کم شده بود و اقدام عملی برای نقاشی نداشتم و تا فروردین شهریه کلاسامو داشتم

    و به فکر افتاده بودم که تا فروردین 2 میلیون 200 دادیا

    طیبه دو ماه بعد باید شهریه کلاس بدی حرکت کن

    شب وقتی از خدا سر نماز خواستم و گریه کردم

    گفتم کمکم کن چیکار کنم برای فروش نقاشی که در زمان کمتر بتونم کارای آینه دستی رو بفروشم؟

    میدونستم که ایراد از منه و باورایی که نوشته بودم رو تکرار میکردم اما این روزا مشغول بودم و میرفتم برای فروش و قدم عملی برنمیداشتم

    و درخواست کردم راه نشونم بده

    و بعدِ نمازم ، هدایتم کرد به سمت نشانه روزم

    و فایل نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 11

    من اولین بار بود که این فایل رو میدیدم

    و ادامه قسمت هاشم گوش دادم که درمورد احترام گفتن

    و فردی که داشت صحبت میکرد گفت استاد عباس منش میگفتن که :

    ایده هایی که خدا به شما میده خیلی ساده هست ، خداوند ایده هایی رو به شما میده که در همون شرایطی که هستید بتوانید انجامش بدید

    فقط نیازه که بند کفشتونو بییشتر ببندید

    اینو که شنیدم گفتم چطوری به ساده ترین روش چیزی رو بفروشم ؟ نقاشی رو به ساده ترین روش بفروشم

    وقتی این سوالو پرسیدم

    قشنگ شنیدم چاپ کن

    حتی دیروز استادم سر کلاس گفت که نقاشیاتو که ایده دادم چاپ کن و بفروش و وقتی این پیامو دریافت کردم سریع رفتم چسب چوب برداشتم و طرح دخترونه کارتونی رو چاپ‌کردم‌و خواستم روی آینه دستی چاپ کنپ و زمانم رو برای نقاشی آینه دستی نذارم

    تا شب مشغول این کار بودم که بچسبونم و فردا نتیجه رو ببینم اگر خوب بود ادامه بدم

    بعد من تا قسمت های بعدی این گفتگو رو گوش دادم‌وبه این قسمت که رسیدم که گفتن من با استاد عباس منش احساس صمیمیت میکنم و اسمشون رو میگم‌و استاد نمیگم

    چون شاخکام‌تیز بود ،گرفتم منظورش به من بود که دقیقا امروز سوالاتی داشتم

    و دیدم استاد عباس منش گفتن که احترام از صمیمیت خیلی بالاتره و فرق داره

    و من تک تک صحبت هاشونو به دقت گوش دادم و تصمیم گرفتم از این به بعد با احترام با انسان ها و بزرگتر از خودم و کوچکتر از خودم و حتی با استاد طراحیم که فقط یه بار بهم تدریس کرده طراحی رو ،بگم استاد

    الان میفهمم چرا انقدر با احترام صحبت کردن یکی از همکلاسیامو خیلی دوست داشتم و حالمو خوب میکرد و همیشه میگه شما ،مثل استاد عباس منش و مریم جان شایسته عزیز

    چون احترام گذاشتن با صمیمیت خیلی فرق داره و ارزشمند تره

    من قبلا اسمش رو میگفتم و جان اضافه میکردم

    وقتی بیشتر فکر کردم دیدم من باوری محدود داشتم ، که میگفتم فقط و فقط استاد رنگ روغنم رو قبول دارم و شرک می ورزیدم و قدرت رو در طراحی به استادم داده بودم و فکر میکردم به جز استادم کسی نمیتونه مثل اون تدریس کنه

    خدا امروز با این نشونه بهم یاد داد تا قدر دان کسانی باشم که به من یاد دادن و با احترام صحبت کنم حتی وقتی لیاقت گفتن استاد رو دارن و مهارت دارن و به پن یاد دادن ، سعی کنم استاد بگم بهشون که دستی از دستان خدا بودن و به من یاد دادن

    وقتی به امروزم دقت کردم

    و به این فایل

    دیدم امروز کلمه استاد برای من مثل یک خط قرمز دورش کشیده شده بود

    چون همکلاسیم گفت به استاد طراحی

    استاد

    در صورتی که من و خیلی از هنرجوهای دیگه اسمشو میگفتیم و آخرش جون اضافه میکردیم

    وقتی تو ورکشاپ گفت استاد

    من تو دلم گفتم چقدر مودب

    من چرا به استاد طراحی استاد نمیگم

    تاحالا به من خیلی چیزا یاد داده

    خدایا شکرت

    گریم گرفت

    ممنونم ازت که داری بهم راه هایی رو یاد میدی که رشد کنم

    من از خدا میخواستم که احترام ببینم

    خدا با این اتفاقات امروز به من یاد داد که تو اگر احترام بذاری احترام میبینی

    یه وقتایی وقتی ریز میشم به رفتارام میگم ببین چقدر رفتارات پنهان و ریزن که انقدر باید ریز بشی که بدونی چه باور محدودی داری و یا افکارت از کجا داره میاد

    به قول استاد عباس منش که میگفتن وقتی چیزی رو میخوای، باید منتظر باشی تا خدا بهت بده

    و البته که برای رسیدن به چیزی باید خودم لایق باشم

    وقتی بیشتر فکر کردم دیدم که من ته ته افکارم قبول نداشتم به استاد طراحی که واقعا در کارش استاد بود و طراحی رو به من یک جلسه یاد داد،بهش بگم‌استاد

    و قدر دان خدا هستم که درسمو بهم یاد داد تا عمل کنم بهش

    و از این به بعد استاد میگم و درسته همیشه با احترام‌صبحت میکنم اما استاد‌ میگم از این به بعد

    امروز احترام گذاشتن هم بهم واکید میشد

    اینکه اگر احترام بذارم ،احترام میبینم

    همه چیز به درون خودم برمیگرده

    وقتی از ورکشاپ برمیگشتم خونه به یه سری از استادا خسته نباشید گفتم و خداحافظی کردم

    اما به یه سریا نگفتم

    همون لحظه یه حسی بهم گفت چرا به همه نگفتی

    این کارت درست نیست

    احترام میذاری برای همه احترام بذار نه فقط به چند نفر

    و وقتی متوجه شدم گفتم من به خودم ظلم کردم و خدای من سعی میکنم از این به بعد به همه بگم نه فقط چند نفر

    که گفت تاکید میکنم به همه باید احترام بذاری

    به همه

    و هیچ استثنایی نداره

    و احترام گذاشتن خودت هست، که سبب میشه احترام ببینی

    وای من هر روز یه چیزای جدیدی دارم یاد میگیرم

    خدا چقدر مهربونه که عاشق منه که هر روز داره منو رشد میده

    وقتی رسیدم خونه ،خواهرم و مادرم رفته بودن برای فروش گل سر و به من زنگ‌زد گفت طیبه رو گاز برنج و کباب هست رسیدی خونه گرم کن بخور‌

    من اصلا حواسم نبود وقتی شب رسیدن و خواهرم هم اومد خونه مون ، وقتی رفتن من برنج و کباب و جوجه رو میخواستم‌بخورم به یکباره یاد حرفای تو ورکشاپ‌افتادم

    وای خدای من

    من تو ورکشاپ که بودم و کنارش رستورانه و غذاهای مشتریاشونو میدیدم که کباب و جوجه داره ،ته دلم گفتم کاش امروز یا جوجه میدادن و یا کباب

    چقدر خوب میشد، امروز که گذشت ولی هفته های بعد ناهار کباب بدن

    اینا که یادم اومد خندم گرفت ،گفتم خدای من چیکار داری میکنی

    من گفتم یا کباب و یا جوجه

    حتی به یکیشون هم راضی بودم

    تو هردو رو به من عطا کردی

    و من ظهر درخواستشو دادم و تو از بی نهایت دستانت بهم هم کباب و هم جوجه هدیه دادی

    و خواهرم خریده بود و اومده بودن برای ناهار خونه ما و برای من هم گرفته بود

    وای خدای من

    سپاس بیکران ربّ من

    چقدر من خوشحال بودم ،سریع سپاسگزاری کردم و با لذت خوردم شامم رو و به خواهرم زنگ زدم و تشکر کردم

    فکر نمیکردم از تشکر من انقدر خوشحال بشه

    وقتی تشکر کردم عمیقا خوشحالی و لبخند و خنده شو حس کردم

    بهش گفتم الهی پر برکت باشه کسب و کارت

    خیلی خداروشکر میکنم

    وقتی میبینم تک تک حرفایی که از دلم میگم و رد میشم ، در طول روز رخ میده

    بیشتر مصمم تر میشم که سعیمو بکنم روی باورام کار کنم تا نتایجم بزرگ و بزرگ تر بشه

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدای من نور عظیمت رو به شکل نوری در قلب و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت فراوان به زندگی استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته و تک تک دوستان در سایت و همه جهان هستی ،جاری کن

    آمین

    دوستتون دارم خیلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      پرستو گفته:
      مدت عضویت: 211 روز

      خدایا، هر آنچه دارم از آن توست.

      سلام طیبه ی نازنینم…

      مرسی از کامنت خیلی زیباتون! واقعاً لذت بردم. برای من که در دوره دوازده‌قدم هستم و در حال انجام تمرین ستاره قطبی، این کامنت یه انرژی مثبت و متفاوت بهم داد. خیلی حس خوبی پیدا کردم از اینکه این تمرین رو اینطور متفاوت و دقیق انجام میدین. به نظرم تمرین ستاره قطبی فقط درخواست پول و چیزهای مادی نیست. درست مثل چیزی که استاد عباس‌منش میگن، اگر فرعیات رو رها کنیم و تمرکز کنیم روی اصل، یعنی توحید و یکتاپرستی، می‌بینیم که خداوند همه چیز رو در دست خودش داره. وقتی باورمون به خداوند قوی‌تر بشه و ذهنمون از مقاومت‌ها آزاد بشه، همه نعمت‌ها و ثروت‌ها به صورت طبیعی وارد زندگی‌مون میشه.

      برای من این طور به نظر میاد که تمرین ستاره قطبی بیشتر از اینکه به خواسته‌های مادی بپردازه، ما رو دعوت میکنه به تقویت باورهای صحیح، بالا بردن تمرکز روی نکات مثبت و آمیختن خودمون با قرآن و خداوند. وقتی این اتفاق بیفته، ثروت و فراوانی به ما خواهد رسید. نکته مهم اینجاست که باید به اصل توجه کنیم، نه به فرع.

      براتون آرزوی سلامتی و آرامش و ثروت دارم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      خانم نقدی گفته:
      مدت عضویت: 229 روز

      به نام پروردگار مهربان و بی نهایت بخشنده و وهاب

      سلام دوست عزیزم

      طیبه جان ممنون بابت کامنت زیبات کلی برام درس داشت البته همه اینها کار خداست و بس

      چقدر این قسمت کامنتت که به این هدایت رسیدی که به اصل برسی زیباست

      خدایا شکرت خدای مهربونم که امروز هدایتم کردی به خوندن این کامنت

      واقعا وقتی تمرکزت را بزاری رو خودت و خدای خودت انگار که همه دنیا مال توست و به راحتی هر خواسته ای داری برات امکان پذیره

      تو رها میکنی آرامی خودت را در آغوش پر مهر خدا رها کردی ایده ها الهامات شرایط همه و همه به لطف و هدایت الله برات زیبایی ها دوست داشتنی ها را رقم میزنن

      خدااایا تنها و تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

      خدایا هدایتم کن به مسیر درست مسیر کسانیکه نعمت و ثروت عطا کردی

      در پناه الله یکتا شاد و سلامت و موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زهرا کاسه ساز گفته:
      مدت عضویت: 1496 روز

      سلام طیبه عزیزم

      ازکامنتهات ممنونم عزیزم

      باحوصله مینویسی و برامن کلی درس داره

      چقدرخوب تونستی رابطتو باخدا تکاملی بهتروبهتر کنی

      بارب ماچ ماچی

      منم سعیم همینه که بیشتربشناسمش

      ریز ریز هدایتها رو دریافت کنم

      اینو امشب از کامنتت یاد گرفتم

      تازه فهمیدم که چقدر نشونه هارو ندید گرفتم یاشک کردم و بیخیالش شدم.فهمیدم که اگر همون اول صدای قلبمو که حرف میزنه بشنوم وعمل کنم شک نکنم همون حرف خداست اگه ارومم میکنه

      هرلحظه داره هدایت میکنه هرثانیه بهم میگه درافتش میکنم اگه درمدارش باشم

      سماسگزارم ازت دختر مهربون وزیبا.

      درپناه رب قدرتمندباشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فرحناز بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 1837 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و مریم جان

    امشب ک من این فایل رو تماشا کردم دقیقاسه چهارساعتی بعداز زمانی بود ک با همسرم درمورد دادن بدهی هامون و اومدن آرامش ب زندگیمون حرف زدم …خیلی برام الهام بخش و هدایت کننده بود ازخدامیخوام ک ما هم این مسیر رو هرچه زودتر طی کنیم …خداروشکر میکنم بابت هدایتم ب این فایل ک برامن خیلی جالب بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    سلام دوستان

    از اونجا که تعهد دادم برای همه فایل ها کامنت بزارم برای اینکه مدارم خیلی سریع بره بالا و به خاسته هام نزدیک تر بشم و چقدر داستان اقا رضا داستان هدایت همه ماست و چقدرمن رو درگیر میکنه که تکاملت رو فراموش نکنی و چه روزهایی تو زندگیت بود که ارزوی یه تغییر بسیار کوچولو رو داشتی. چه ایده های نابی رو به ما میده و من هم تا چند وقت دیگه باید پول ماشینم رو بریزم به حساب و نجواها میاد سراغم که برو دنبال وام یا قرض کردن و این چرندیات ولی اون امید به خداوند خیلی واضح داره من رو ارامش میده که تو توکل کن و هدایت ها میان و کمکت میکنن و تو باید عرضه داشته باشی که اون پول رو بسازی و در همین راستا ایده ای که امد اینکه تایم مغازه ام رو یکسره کنم و بهای رسیدن به خاسته ام رو با جون دل و احساس خوب پرداخت کنم و ایده حذف قسط وان ها خیلی وقت توی ذهنم هست که واقعا تمرمکز ما رو میگیره و میدونم خیلی هدایتی اون ها رو. با ارامش پشت سر میکذارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3822 روز

    سلام براستاد عزیز و همه خانواده عباسمنش

    واقعا ممنون بابت این فایل

    بسیار بسیار اموزنده بود

    ازاقا رضا بابت ارسال این فایل هم تشکرمیکنم و ازاستاد هم بابت تحلیل این فایل تشکر میکنم

    راستش میخاسم یه موضوعی رو بگم درمورد اینکه اقا رضا شروع کرده به خودش ورودی سنگین مثبت بده

    همونطور که شما تو فایل چگونگی تنظیم فرکانس ها گفتید ما برای باور سازی باید شروع کنیم ورودیو عوض کنیم

    کلا همینه جریان. ما شروع میکنیم بصورت سنگین ورودی درست میدیم به سیستم مغزی خودمون

    دقیقا مثل یه سطلی که فقط ورودی داره و پر از گِل و جلبک و آب کپک زده هست

    کاری که ما میکنیم اینه که یه شلنگ آب روومیگیریم تو این سطل و وقتی سطل پر از اب میشه شروع میکنه مواد اضافه و بیخود بریزه بیرون و یواش یواش وقتی جریان اب شفاف ادامه پیدا کنه اب سطل که میشه مغز ما کم کم شفاف مثل آب میشه

    حالا نکته اصلی تری که میخاسم بگم این بود که دقیقا همینکاریه که خدا سرجریان این حرکت با فرشتگان گفتگو کرد توی قران و اسماء خودش رو وارد مغز آدم میکنه

    و بعد از یه روندی که آدم ازاین اسما استفاده میکنه و نتیجه میگیره و خدابهش میگه بیا به فرشتگان نشون بده چی بلد شدی و وقتی میبینن قدرت خلق کردن بوسیله این سیستم رو آدم داره کاملا تسلیم خدا شدن این فرشتگان و بادقت میشه دقیقا همین سیستم رو فهمید که خدا روی آدم پیاده کرده

    دوست داشتم این حسی که یهو بوجودم افتاد و این موضوع درونم جرقه زد رو داخل کامنتها برای استاد و بچه های همفرکانسی بگم

    ممنون بابت همه اموزشهای خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    مسعود گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    (⁠⁠˘⁠︶⁠˘⁠⁠)

    سلام و تشکر استاد عزیز و آقارضای گل و خانوم شایسته ی مهربون و خانوم فرهادی عزیز و آقا ابراهیم گل و همه بچه های سایت :)

    ++تمرکز++

    روی یه موضوع، نه صد تا و ده تا و دو تا

    از دوماه پیش شروع کردم بعد از هفت سال کارای مختلف کردن، علاقه و استعدادمو انجام بدم…

    جراتی که نداشتم، راهی که نمیدیدم، شرایطی که فراهم نبود، تمرکز و انگیزه و باور هماهنگ و چیزایی که برای نتیجه دادن لازم هست رو فکر میکردم ندارم، واسه همین کارای دیگه بجز موضوع علاقه م رو سمتش رفتم..

    شروع کردم و کم کم هرچیزی لازم بود رو دیدم ازقبل دارمش فقط بهش توجه نکرده بودم..

    توی این دوماه بیشتر از هفت سال پیش برای اجرا شدنش یاد گرفتم و باورای محدودی که راجب شروعش داشتمو پیدا کردم و حلشون کردم و شروعش کردم :)

    روی تواناییم کار میکردم ولی برای اجراشدنش فک میکردم شرایطشو ندارم، بعدا مهیا میشه…

    امروز این فایل، بهم قدم بعدی رو گفت

    فکرمو مرتب کردم، چیزایی مختلفی توی فکرم بود راجب این ایده و چنتا موضوع دیگه.

    نمیدونستم الان کدومشو باید انجام بدم،

    بااین فایل برام روشن شد که تمرکزم کم شده، تونستم اولویت بندی کنمو با تمرکز برم سراغ شماره یک

    بعدش با فکر باز شماره ی دو و باقی ماجرا:)

    اینم برداشت من از این فایل فوق العاده و تصمیمی که بهم کمک کرد بگیرم برای پیشرفتم

    ++++++

    حالا یه موضوعی که بهم کمک کرد بعد هفت سال بفهمم چرا علاقه مو شروع نکردم رو میگم

    این مدت حدود دو ماه که شروع کردم علاقه مو بسازم، هرروزش یچیزی رو فهمیدم راجب خودم که این هفت سال به چشمم نیومده بود…

    من چیزای مختلف یاد گرفتم از استاد، دوره ها و فایلای هدیه ی روی سایت، از تجربه های خودم و مطلبای موفقیتی که شیش هفت ماه قبل اشنایی با استاد و فایلاش استفاده کردم…

    یسریاشو عالی انجام دادم، یسریاشو اشتباه متوجه شدم و انجامش ندادم یا ناقص انجام دادم…

    چون هم میخواستم زودتر برسم به چنتا پله بالاتر، بدون تکامل..

    هم عادت کرده بودم روش قبلی که فک میکردم و رفتار میکردم راجب اون موضوع.. منظورم پول و پیشرفت مالیه…

    ++++++

    میرم سراغ اون نکته که هفت سال منو عقب نگه داشت از انجام علاقه و پیشرفت مالی

    وسطای نود و چاهار از کارم اومدم بیرون تا رویامو بسازم، عاشق فیلمنامه نویسی کمدی بودم استعدادمم فوق العاده بود از بچگی…

    از اون همه ایده و متن عالی، یه فیلمنامه سینمایی نوشتم تا اخرسال. شروع نود و پنج، چندجا بردمش ولی دیگه پیگیرش نشدم و رفتم سراغ کارای دیگه که پولدار بشم و بعد بیام بسازمش

    فک میکردم الان شرایط ساختشو ندارم، پس پول نمیده بهم، کارای دیگه حداقل یه حقوق کم دارن یا فلان کارو برم که اونجا پول زیاد میده…

    همه چی از دست رفت… رسیدیم به اشنایی با سایت و فایلا و … کم کم ایرادامو شناختمو بهترشون کردم…

    بعضیاشونو درست روش کار نکردم واسه همین چن سال طول کشید تا دیگه خسته شدم از اون ایراد و بعد چن سال تصمیم جدی گرفتم با تعهد و باورسازی قوی و اهرم رنج و لذت و انگیزه واسه حل شدنش، درستش کردم و نتیجه های جدید اومد‌…

    رسیدم به دو ماه پیش که بعد چنتا تغییر درست و حسابی که توی فکر و رفتارم بوجود اوردم، شروع کردم علاقه مو بسازم، بجای فیلمنامه، کلیپای کوتاه از بین اون همه متن و ایده ی عالی….

    هفته ی پیش بود که یچیزیو فهمیدم.. حسش اینجوری بود برام که انگار اسمون اومده زمین :)

    یعنی اینهمه سال این چنتا فکر مسخره جلوی منو گرفته بود :)))

    هم خوشحال شدم هم خنده م گرفته بود ازینکه خییلی ساده بود … چجوری من متوجهش نشده بودم…

    ++++

    از سال نود و پنج، چنتا فکر باهام بود..

    اینارو یاد گرفتم، شرایط الانم هم ایناست، حالا واسه پیشرفت مالی و خوشبختی چی بفکرم میرسه

    گزینه ی اول

    ++برم سراغ علاقه م++

    خب من نویسنده ام، ایده نوشتم، بقیه بازی کنن اجرا کنن، پول ندارم بهشون بدم، کسی ام منو نمیشناسه که متنمو بخواد بسازه، اونایی که کمدی کار میکنن بهتریناش این چند نفرن که طرز فکرشون محدوده و با سلیقه ی من طرزفکر من هماهنگ نیستن و میخوان با بدبخت و بدشانس نشون دادن بازیگر فیلمشون خنده دارشه و باورای محدود دیگه دارن، خودمم بازی نمیکنم چون شاید فامیل و دوست و اشنا مسخره م کنه..

    ++پس نمیرم سراغ علاقه م++

    گزینه ی دوم

    برم یه کار دیگه

    +++++

    فکرم سمت علاقه م بود، جای دیگه خوشم نمیومد، واسه همین نمیرفتم یا خیلی کار جزئی بود یا زود تسویه میکردم… حوصله ندارم از صفر شروع کنم یکاریو.. من خودم علاقه و استعداد دارم ولی نمیتونم ازش استفاده کنم..

    ++++

    هربار همون سوال، حالا چکار کنم، بعد همون جواب ولی بدون توضیح یادم میومد چون عادت کرده بودم اون موضوع نشدنیه و شرایطی لازم داره که من ندارم الان، پس علاقه از گزینه ها میره کنار

    هفته پیش گفتم چرا خودم ایده هامو بازی نکنم..

    مغزم گفت چون خوشم نمیاد

    باخودم گفتم صبرکن.. بیشترتوضیح بده.. چرا هفت ساله این علاقه رو کنار گذاشتی…

    وقتی مث قبل پرونده رو بدون بررسی کنار نذاشتم، دیدم فکرای قبلی چقد پوچه و چقد بعضیاش ظاهر سختی داره ولی بی جونه و پوسیده ست

    چون روی خودم فکرم باورام کلی کار کردم بهترشم… کم و زیاد بوده ولی ادامه دار بوده… اونموقع برام حرف اشنا راجبم خیلی سنگین بود ولی الان اشنا و غریبه نظرشون خیلی کم اهمیته برام…

    هربار فقط میگفتم علاقه مو که نمیتونم بسازم، خب برم یه کار دیگه.

    ولی قشنگ بررسیش کردم، دیدم همینه :)

    نظر ادمای اشنا راجبم که مسخره کنن شاید مهمه برام، ادم مناسبم دنبالش نبودم، حالاام که بعد هفت سال جدی شروع کردم، میبینم ادمایی که اومدن یچیزاییشون خوبه ولی وقت ندارن تمرکز ندارن…

    یهو به خودم اومدم خودم که همه شرایطو و استانداردای مورد نظرمو دارم…

    پس خودم بازی میکنم…

    و شروع کردم :)

    کلی ایراد داشتم که برطرفش کردم، ایراد راجب پول و رابطه و ارامش و یکمم راجب سلامتی

    این ایرادامو تونستم حلش کنم و کلی نتیجه ی خوب ساختم…

    +غرور زیاد که من از همه بیشتر میفهمم، خدا چیه، من خودم بلدم من خودم میتونم…

    +دلسوزی زیاد که از خودم بزنم واسه بقیه، چون احساس تنهایی داشتم درونم بااینکه اطرافم شلوغ بود، میخواستم نجات بدم همه رو، محتاج محبت بودم… ادم خوب و بامعرفت میخواستم باشم و از نظرم ویژگی ادم خوب این بود از خودت باید بزنی واسه بقیه، همه رو میخواستم راضی نگه دارم، همه راجبم خوب بگن، یوقت کسی راجبم نگه این بهم کمک نکرد عجب ادم بدیه…

    +یهویی بپرم بالا، بدون تکامل،

    +ایرادگیر بودم و همش ایرادای همه رو مرور میکردم

    ++++

    خدارو شکر که هرلحظه هممون داریم هدایت میشیم بسمت راهی که خودمون میخوایم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    راحله کارگزار گفته:
    مدت عضویت: 1510 روز

    سلام ب استادومریم جان عزیزم خداقوت وبرکت وسلامتی بیشتری بهتون بده.من خیلی مدته تو سایت هستم وفکرکنم دیگه فایل رایگانی نمونده ک گوش نکرده باشم احتمالا…

    خیلی حالم خوبه خیلی زندگیم عوض شد حتی همسرمم انرژی مثبت بیشتری داره هرچندهنوزم کارداره تا کاملاتواین مسیربیاداونم بیشتربخاطرخانوادش واطرافیانشه ک نمیزاااارن راحت باشه… اماباخودم که هست همپای منه وباهم حالمون خوبه ومن تمام سعی ام رو گردم ک به اطرافیانش توجه نکنم تاخودش بلاخره راهشوپیداکنه…

    ازتون خیلی ممنونم من ازهمه نظر عالی شدم وامسال ب خیلی ازخواسته هام رسیدم ک حتی فکرشونمیکردم امابه لطف خدا یکی یکی رسیدم و دارم میرسم وشاکرخداهستم وممنونه نکته به نکته های شمابزرگواران.

    استادومریم جون من هیچوقت پیام ندادم الان یهو دلم خواست فقط ازتون تشکرکنم وازتون عذرخواهی چونکه هنوزنتونستم فایلی بخرم چون ازنظرمالی خودم ب شخصه هنوز نرسیدم اونم واسه اینکه شغلی ندارم امایک مقداری فعلا ازجاهای مختلف رسیده درحساب بانکی که من تاامسال نداشتم وامسال حساب بازکردم و همینطور خوردخورد رسید اماتا زیاااادبشه وبتونم فایلی بخرم خداداند کی موقعش میشه من نمیدونم وفقط میدونم داره پرمیکنه حسابم رو ومن خیلی مشتاقم اونروزی برسه ک بتونم تمام فایلاتونو باافتخارو شوق بخرم…

    ازتون ممنونم مطمعنم ازنظرمالی هم موفق میشم مث بقیه چیزاکه موفق شدم واین موفقیت حتم دارم نزدیکه…

    خداانشاءالله همه عزیزان رو همه کسانی که خودشون میخان رو به راه راست حق هدایت کنه…

    وضعیت ایران نابسامان شدامامن بااینکه اطرافم پربود ازاین ماجراولی منو همسرم ب لطف خداو راهنمایی های شما ازین فضا دورشدیم واصلاتوجه نکردیم و بجاش هی واسمون مسافرت پیش میومدو میرفتیم زیبایی های خدارو که واقعامحشربود رو میدیدیمو شاکربودیم وامسال اولین سفر به خارج ازکشورمون اوکی شد همون موقعهایی که مردم غرق نازیبایی هابودن ماغرق زیبایی هاشدیمممم وچه سفرواتفاقات باورنکردنی بودوچقدخوش گذشت چقدخدا بزرگه واقعا چقدزیباست و زیبایی داره…

    چقدحالم خوبه نسب به قبل چقدآرومم وحتی استادکلاس انگلیسیم ک منو حتی نمیشناسه واضح بهم گفت چقدشما آرامش داری چقد ریلکسی چ حس خوبی داری ازینایی که دوستات تو اوج ناراحتی فقط ب تو زنگ میزنن که آروم بشن….وهرکسی منو میبینه عاشقمه همه جا دعوتم میکنن واصرار که حتما من باشم وبالذت وعشق منو دوست دارن چون ارتباطم خیلی قوی ترازقبلم شده درحالی که قبلا اصلاازهمه دوری میکردم وحوصله هیجکی رونداشتم حرف نمیزدم اماالان پرازشوروانرژی وشادی وخنده حرفای خوب شدم ومجلس گرم کنی شدم واسه خودم ب قول بقیه

    خلاصه که طولانی نشه فقط ازدوستان میخام صبرداشته باشن عجول نباشین وراه درست رو ادامه بدین من حتی نمیدونم دوسال یا سه سال گذشته ازوقتی بااستادآشناشدم فقط ادامه دادم راهموفقط گوش کردم وانجام دادم ونوشتم وتازه ازامسال داره یکی یکی برآورده میشه چون یقینا زمانش ازامسال بوده که پخته تروآگاه تربشم پس کم نیاریدو ایمان داشته باشین ب یگانگی خداکه خیلی خوبه خیلی خوبه کاشکی اینو بهش برسین چقدآرامش وراحتی خوبه….

    استادعزیزومریم جونم واستون بهترینای بیشترولحظه های عالیتروسالمتروشادتری ازخداوندمنان میخام الهی ک همیشه بدرخشین دست خدا یارتون بازم ازتون ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    زهرا رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    سلام و هزار درود بر استاد مهربانی ها

    چقدر این فایل خالصانه و پر از عبرت و یاد اوری خیلی از اموزه ها بود …

    و چقدر جالب بود برام و به یادم اورد که خداوند چقدررررر دقیق همیشه عمل میکند و هدایت او همیشگیست .

    دیشب ذهن من درگیر مسئله ای بود و دلتنگ خانواده و دوستان شده بودم . امروز که این فایل فوق العاده رو که گوش دادم ، شاخک های من تکان خورد و به یاد اتفاقی افتادم که دیشب افتاد ؛

    یک هدایت الهی ….

    دیشب در خواب همسرم یک ایه ای رو به زبان اورد و من به یاد آن آیه افتادم و گفتم این یک هدایت است . همین ایه به یادم بود ، انه خیر ناصر و معین .

    بِسمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم ألْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ بِه نَسْتَعِین إنَّهُ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِین وَالصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَی أشْرَفِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرْسَلِینَ حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی وَ عَلَی أهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ.

    و همین کافی بود برای رفع دلتنگی ها و اشوب ذهنی من .

    او بهترین یار و یاور است …

    خدایا شکرت بابت هدایت همیشگی تو و این حس فوق العاده ای که ارامش تمام است ..️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    Vahide گفته:
    مدت عضویت: 2307 روز

    به نام خدا

    سلام

    مهم ترین نکته ای که در این قسمت برای من بسیار بولد بود این است که می‌شود با تعهد عمیق و جدی تکامل را در مدت زمان کوتاهی طی کرد.

    و در این مورد کل قرض و بدهی هایی که در کمتر از یکسال تسویه شدند.

    هر چه تعهد برای به کار بستن آموزه ها جدی تر، نتایج سریع تر و بزرگتر.

    در یک‌کلام اگر فقط یک‌راه برای موفقیت های بزرگ در مدت نسبتا کوتاه وجود داشته باشد آن تعهد جدی و عمیق است.

    هیچ میانبری در کار نیست.

    اما زمانی که تعهد عمیقی به جهان نشان بدهی درهایی به رویت باز می‌شوند که قبلا از وجودشان خبر نداشتی.

    تعهد در حد آنچه استاد مثال زدند.

    در حدی که اگر سرت را هم نشانه رفتند به آموزه ها پایبند باشی.

    این فقط راجع به قرض نیست راجع به کل آموزه هاست اگر این تعهد را به‌کار ببندم چنین تغییری میکنم که خودم را در مقایسه با گذشته ام نشناسم.

    این وجه تمایز من با کسانی است که هیچ ربطی به گذشته شان ندارند، تعهد آتشین.

    این ریشه ای است که در ادامه نتایج بزرگ آقای عطار روشن را بوجود آورده.

    بیشتر از این خودم را جایز نمی بینم که راجع به این موضوع صحبت کنم باید کمر همت برای به کار بستن این آموزه ها ببندم.

    که صد البته انسان همواره ناقص است و‌هیچ گاه به مرحله تکامل نخواهد رسید و هر چه عمل کنی باز هم جای پیشرفت بیشتر وجود دارد.

    تشکر از استاد عزیز و‌آقای عطار روشن بابت ارائه دادن این مطالب با ارزش به صورت رایگان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز، آقا رضا و همه دوستان عزیزم

    بینهایت سپاسگذار خداوندم که در این مسیر حضور دارم

    دقیقا یکسال پیش من با مثبت 200 میلیون بدهی وارد این سایت شدم یه 120 میلیون وام مضاربه گرفته بودم که 9 ماه بعد باید با سودش تصویه میکردم که 9 ماه بعد فقط تونستم سودشو بودم اونم با قرض سودشو دادم و گفتم خدایا من چطوری 9 ماه دیگه این پولو با سودشو بدم خلاصه منم شروع کردم به تیکه تیکه پرداخت کردن این وام، یادمه اولین قسطی که دادم چک 55 میلیونی بود که از کارفرما بابت حق مدیریت پیمانم داده بود، پرداخت کردم و دوباره یه 50 تومن دادم اونم دوباره از همون کارفرما دادم، و یه بدهی داشتم بابت سایتی که زدم یه 5 میلیون به اون دادم و از سال جدید که یه پروژه گرفتم 20 میلیون دوباره 10 تومنشو دادم برای وام و در کمال ناباوری دزد لپ تابم 50 میلیون بهم داد و قسط وامو تسویه کردم حالا مونده بود بقیه بدهی ها بابت دفترو سایتو بدهی کردم که خلاصه تیکه تیکه پرداخت کردم و الان 3 ماهه دارم رو رواشناسی ثروت کار میکنم و تو این 3 ماه من حدود 300 میلیون ورودی مالی داشتم: من هدف بعدی بعد پرداخت بدهی ها خرید ماشین بوده و هست، الان با این پولی که دارم میتونم ماشین قبلیمو بفروشم و با این پولی که ساختم و برم اون ماشینی که مدنظرمه بخرم، همه میگن آقا زودباش ماشینتو بفروش مگه ماشین تو چقدر میره بالا اون ماشینی که تو میخای بخری 400 بوده الان تو 2 ماه شده 600 تومن، از پدرت بگیر، یکم قرض کن بخر، ولی من اون پولی که تو حسابمه رو دارم هر روز با لذت ازش استفاده میکنم میگم آقا من وقتی تو 3 ماه 300 میلیون در آوردم، این دفعه 500 میلیون در میارم مگه ماشین چقد میخاد بره بالا؟ داییم پریشب بهم میگفت پسر برو ماشینتو زودتر عوض کن ماشین یه 100 تومن دیگه میره بالاها، گفتم دایجون ماشین 100 تومن بره بالا درآمدم 200 میلیون میره بالا؛ آقا من اونجوری خرید کردن بهم لذت نمیده این پول تو حسابمو دست نزنم، ماشین قبلیمو دستی به سرو روش بکشم، بفروشم، برم با کمی بدهی اون ماشین مدنظرمو بخرم که چی میره بالا؟ نه من پولی که ساختمو با لذت هزینه میکنم مگه چقد میخام هزینه کنم اصن بگو 100 تومن، نوش جونم پول میسازم که لذت ببرم: این سری 500 دیگه میسازم بدون اینکه ماشینمو بفروشم با لذت میرم آخرین مدل اون ماشینو کارت میکشم.

    بخدا این مسیر خیییلی لذت بخشه من که هر روز دارم لذت میبرم از نعمت و ثروتی که وارد زندگیم میشه و من هر روز دارم لذت میبرم و ازش استفاده میکنم و با بخشیش هم رفتم کلی تراول و دلار نو خریدم تو کیف پولم نگه داشتم برای رفاقت با پول و نگاه میکنم هر لحظه و لذت میبرم که چه رفیقایی دارم

    عالی بود این قسمت چون من این قسمتو خودمم انجام دادم و تیکه تیکه بدهی هامو دادم

    مرسی آقا رضا و استاد عزیزم و تشکر میکنم از همه دوستان عاشقتونم️️️️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    مهتاب سعادتمندی گفته:
    مدت عضویت: 1951 روز

    سلام استاد جان و مریم نازنین

    استاد چقدر این صحبتهای آقا رضا بی نظیره مثل همه فایلهای شما و به قول خودتون چقدر قشنگ مثال میزنند و چقدر آگاهی به ما ( من ) میدهد

    استاد عزیز چند وقت پیش چالشی برایم پیش آمد و خیلی من را بهم ریخت ولی خدا را شکر درست همان موقع اولین فایل آقا رضا آمد بیرون ، نتیجه ها و صحبتهای ایشون از یک طرف و رمزگشائی شما از حرفها و باز کردن و یادآوری و قابل فهم کردن آنها برای ما از طرف دیگر و من فقط خدا را شکر میکنم به قول شما و آقا رضا خدا بامن حرف میزند

    خیلی از صحبتهای آقا رضا مشکل من هم هست ولی وقتی ایشون صحبت میکنند و شما توضیح میدهید متوجه پاشنه آشیلهای خودم میشوم و از شما سپاسگزارم که این آگاهی ها را راحت در اختیار ما میگزارید

    استاد جان شما از هزاران راه آگاهی را به ما می رساند و من هر روز نشانه های بسیاری از طرف خدا میبینم و بیشتر ایمان می اورم و امیدوارم در این مسیر استوار بمونم

    استاد جان تمام آموزه های شما و تمام فیلمهائی که در سایت قرار میدهید واقعا یک آگاهی ناب و دسته اول است و من هر روز بیشتر به حرفهای شمامیرسم و وقتی آگاهانه سعی میکنم توجه خودم را به زیبائی ها میگذارم متوجه میشم که چقدر خدا بهتر با من صحبت میکنه و راه را برایم بهتر باز میکند

    تک تک تمام حرفهای شما مثل آب روان در جان و روح آدم مینشیند و فقط اعتماد و باور و عملکرد ما به تمام آنجه شما میگوئید لازم است که به قول شما در فانوس دریائی راه آن جاده صاف و زیبا برایمان مشخص میشود

    استادجان ممنون که هستید و امیدوارم همیشه در سلامتی و ثروت و خوشبختی و سعادتمندی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: