نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 12

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار رها عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

درود بر انسانهایی که ایمان را در عمل زندگی میکنند.

داستان اقا رضا داستان خواستن هاست، داستان جسارتهاست، داستان رفتن به دل ترسهاست، داستان تکامل و داستان ایمانه

اینبار پاره کردن دسته چکها، باوجود تمام مقاومتهای ذهنی، قلبشون میگفت پاره کن، ذهنشون ترس رو مینداخت وسط. درگام اول ذهن برنده این نبرد شد، اما اقارضا دیگه نمیتونست حرف ذهن رو بپذیره چون ازشنیدن صدای قلب بارها جواب گرفته بود، شجاعت پیدا کرده بود و اینباردر نبرد دوباره این دو رقیب همیشگی، قلب بازهم برای آقارضا برنده میدان شد. توجیه کردن و راضی کردن ذهن با منطق شدید، نقد میخرم، نقد میفروشم.

چندین ماه فشاربازار بعضیا بشون جنس میدادن و بعضی ها نمیدادن، اما استقامت آقارضا بازهم جوابمیده و خدابراش همه چی رو مدیریت میکنه.

تصمیم جسورانه بعدی حالا که نقد میخرم، نقد هم میفروشم، الگوی اینکاررو پیدا کرد، ابزارفروشی که در شهرشون نقد میفروختن و جالبه میرفتن نگاه میکردن کسب و کارشون رو، نه به چشم رقبیب کاری به عنوان الگوی موفق، و حتی باعث میشه از همین ایشون جنساشون رو بگیرن چون به صرفه بود.

از طرفی هم جنس نقد میخرن و هم کار کاسبی ایشون رو تماشا میکردن و جالبه که هر چی از این اقا میخریدن همونروز نقد میفروشن.

اعلام اینکه دیگه نسیه کار نمیکنم، خیلی از مشتری های قدیمی رو پر داد رفت، اما بازهم اقارضای گل ما این سختی رو به جون خرید با دست و پای لرزون هرطوری  بود به مشتریش میگفت فقط نقد!

خیلی از اون مشتریااا دیگه حتی حساب قبلیشون رو صاف هم نکردن اما اقا رضا گفتن اشکالی نداره این بهای تغییرمنه (افرین برشما اینقدر رشدیافتگی)،  بااینکه چندماهی اوضاع سخت شد، اما بازهم با روز به روز خریدن جنس مغازه رو سرپا نگهداشت. و هرروز با لباس خوب و احساس خوب میرفت سرکار(ایمان و اعتماد). بالاخره پاسخ این اعتماد به خدا این شد که سروکله مشتریهای جدیدی که نقد بخرن پیداشد، درس بزرگی که از اون کاسب شهرشون گرفت این بود که اوشون حتی برای ده بیس تومان بازم نقد کار میکنن و این ماجرا بازهم درسی بزرگ شد برای اقا رضا،میگن من فکرمیکردم میخام نقد کار کنم اما باور نداشتم چون دربرابر رفتار اون کاسب که برای سی تومان پیچ و مهرها رو کم میکنه ناراحت میشهچه درس بزرگی،(آفرین به این توجه به تضادها)

سروکله مشتری های جدیدپیدا شد که حاضر نبودن ی ذره قرض هم بمونه، از شهرهای مختلف اومدن، مشتری های چندمیلیونی نقد اومدن، اولین بار یک مبلغ دومیلیون و سیصد نقد فروختن.

جالبه که مشتری همون کاسب دیگه بودن و اینبار که اقا رضا درمدار دریافت بود، مغازه ایشون رو پیدا میکنه و مشتری پرپاقرص میشه و حتی خرید تلفنی میکنه و اقا رضا تجربه های جدید پیدا میکنه، الله اکبر یکی با پیدا کردن کارت مغازه ازرشهری دیگه اومد، بلاخره کسب وکار ایشون رونق پیدا کرد بعد از سالها اقا رضا نه تنها بدهی نداشتتن که توحساب پول هم داشتن و هیچ چکی هم نبود و سراسر ارامش پیدا کرده بودن(نتیجه کار کردن روی خودمون، عمل به قوانین، استقامت، باور درست، اعتماد و ایمان به خدا، حس خوب، یادگرفتن از تضادها، شد ارامشی حاکم بر زندگیشون)

تا وقتی ذهن درگیر بدهی و اینها باشه که شما اصلا نمیتونید  به ایده فکر کنید

گام بعدی هدف گذاری اقا رضا، لاغر شدن بود. جالبه ایشون میگن چون چیزی به ذهنم نمیرسید و میگفتم حالا من که سرمایه ای ندارم که کاری راه بندازم  اون زمان دست گذاشته بودم روی خودم و اینکه چه تغییری درخودم میتونم ایجاد منم (این شرایط حتی نقطه عطف زندگی ایشون بوده چرا که اساس رو باید درست میکردن و اگر اقا رضا از ابتدا میرفتن سراغ کار جدید امکانش بود به دلیل ضعفهایی که در شخصیتشون مونده بود  نتیجه دلخواه رو نگیرن اما خداوند جوری پازل زندگی ایشون رو چیده که اصلا به غیر از رشد فردیشون کاری فعلا نتونن بکنن)  و اینکه ادم بهتری بشم رو درتغییر خودشون قرار میدن و برای نشون دادن لیاقتشون شروع میکنن برای لاغری، و باهمون تمرینهایی که برای کسب و کار به کار بردن، چهل کیلو وزن رو کم کردن، سیگار رو ترک کردن،(وقتی یکبار نتیجه خلق کنی اعتماد به نفست بالا میره که بازهم میشه)   و این تغییرات ظاهری کنجکاوی خیلی ها رو برانگیخت و پرسو جو ها ازایشون شروع میشه که چه کردی و اقا رضاایده میگیرن برای اسانی کارها و یک کانال در تلگرام درست میکنن و سه  نفری عضو میشن همون کنجکاوها، ودوتاشون لفت میدن، از اون یک نفر منفعل هم که مونده، همون همکار قدیمی اقارضا که بشون بدهکاربودن، که اوشون هم برادر و زن براردشون رو اد میکنن به گروه و داستان جدیدی شکل میگیره این خانم که اضافه وزن داشتن به سرعت فامیل و اشنایان خودشون رو به گروه اضافه میکنن و کانال دونفری اقا رضا عرض یک شب تا صبح 120نفره میشه،پرهیجان و آماده، از همه جای ایران عضو داره. و تعجب اقا رضا که حالا چه کنم؟ واقا رضا یک فایل میزارن بدون هیچ ایده ای که اموزش چندروز دیگه شروع میشه.

و بالاخره فکر اینکه هرکاری مربوط به هدفگذاریه رو بیام اینجا پیاده کنم.

فایل ضبط میکنن و واکنشهای مثبت و عالی میبینن. فایلها یکی پس ازدیکری پیشرفت میکنن و موزیک اضافه میشه و…

و پرسش و پاسخهای مربوط به کم کردن وزن و اینها شروع میشه و اقا رضا هم ازتجربه هاشون میگن و تاثیر مثبتی که روی افراد میزاره و کانالی که هرروز بیشتر بیشتر میشه و چندهزار نفر میشن و بالاخره به ایشون میگن این صحبتها حیفه رایگان باشه، اینها خیلی ارزشمنده و همین مسیر جدیدی رو باز میکنه برای مشاوره دادن و کسب درامدجدید که البته مقاومت بسیاری درایشون بود اما ذوق و شوق این افراد و کلام دلنشین ایشون همه کار خدا بوده و خداوند با این افراد باعث حرکت اقا رضامیشه و هرچیزیکه ازاستاد عباس منش یاد میگرن رو در به شکلهای مختلفی ارایه میدادن

اینقدر فایل گوش دادن که دیگه برای هر مشکلی راه حل داشت و تمرین میدادن به مردم و همه پیامهای جدید رو جواب میدادن

و وقتی طی یکی دوساعت چت کردن با یک نفر که قصد جدایی از همسرش داشت تغییراتی در ایشون ایجاد میکنه و ایشون هم با میل و رغبت یک پرداخت شگفت انگیز صدهزارتومانی به عنوان تشکر و سپاس برای اقا رضا میفرستن و همین شروع کار جدید اقا رضا شد که بابت مشاوره ها از هزارتومان تا هر چنددتومان که مراجع دوست داره پرداخت کنن و البته اینهم با مقاومت بسیاری از طرف اقا رضا روبرو میشه که بالخره باش کنار میان

و اینها شد شروع شکل گیری کسب و. کاری جدید و خوب با الگو گرفتن از استاد فایلهاشون رو رشد میدن، جزوه میزارن، رکوردر میگیرن تا با کیفیت بیشتری فایل ضبط کنن و مسیری متفاوت شکل میگیره برای ایشون

و در ادامه استاد از این میگن که وقتی مشکلی در شما هست قطعاا اون مشکل درخیلی های دیگه هم هست، حالا اگه شما بتونید اون رو حل کنید مشکل بسیاری دیگه هم میتونید حل کنید و حتی حاضرن بابتش بها بدن.

این همان خلق ارزش هست که دیگران حاضر هستن بها بپردازن(اینجا باید تجربه ای از خودم بگم، درست درهمون سالهایی که اقارضا درحال خلق ارزش بودن و استاد عباس منش هم بودن، من هم در حیطه کاری و تخصصی خودم ارزشی رو خلق کرده بودم که خانواده های بسیاری بابت ان بها پرداخت میکردن و من هم تحصیلکرده مسیر بودم هم بسیار خلاق و ذهنی باز و پر ازایده اما من نتیجه مالی مناسبی نتوانستم ایحادکنم، چرا؟ چون باورهای مالی من بسیار مشکل داشتن، هرکاری رو از زاویه کمبود انجام میدادم، اولین کسی بودم که در شهرم کلاسهایی ویژه کودکان گذاشتم اما به دلیل باورهای کمبود نه تنها رشد مالی نداشتم که حتی از جنبه های دیگه هم اسیب دیدم، و واقعا اون صحبت اقا رضا که گفتن چون هیچ ایده ای نداشتن ترجیح دادن رو خودشون تغییراتی ایجاد کنن چقدر به دلم نشست، داستان اینروزهای منه، البته کلی ایده دارم، اما فقط رشد دادن خودم در اولویته برام.

من همیشه ذهنی ایده پرداز داشتم، ایده های نو و تازه وکاربردی  اما ایده ها در بستر باورهای نامناسب فقط هدر دادنشون بود). همه اش برای من درس بود از پنج صبح تاالان دوبار گوش دادم و نکته برداری کردم

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این قسمت:

دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها


سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    547MB
    65 دقیقه
  • فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 12
    78MB
    65 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

482 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اکرم هاشمی» در این صفحه: 1
  1. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و آفای عطار روشن گرامی و دیگر دوستان موحد و ارزشمندم

    خدا رو شکر میکنم که در جمع فوق العاده شما هستم

    خداروشکر میکنم برای این فایل های بیظیر آقای عطار روشن

    اونجا که از پاره کردن دسته چکا گفتن

    که بعد یه چیزی قلبشونو فشار میداد انگار

    از خودم میخوام بگم یه مبلغی از فروش یه سرمایه گذاری بدستم رسیده بود حدود 1 ماه پیش که باهاش قصد عوض کردن خونه رو داریم به لطف الله و هدایتش

    و اینو گفتیم تا میگردیم و خونه مناسب پیدا میشه بانک باشه توی حساب سرمایه گذاری با سود 20٪ اونجوری که 18 درصد موعد ماهگرد افتتاح حساب میومد و 2 درصد بقیش 5 روز بعدش

    و من تمام این مدت از خدا درخواست میکردم خداوندا نذار به موعد برسه من سود بانکو نمیخوام

    البته چون سود قابل ملاحظه ای میشد و یه شرایطی هم پیش اومد بعضی روزا شل میشدم و میگفتم بذار این سودو بگیرم حالا یه بار که عیب نداره

    و توی این کش و قوس بودم

    پیشتر یکبار دیگه هم پول بمدت بیست و هفت هشت روز توی حساب معمولیم توی بانک بود و همسرم میگفت اگه تو سرمایه گذاری گذاشته بودی الان انقدر سود میومد و این حرفا و من اونموقع هم خیلی از خدا خواستم قبل 30 روز خریدمون انجام بشه که شد به لطفش و دیگه راهی برای شماتت من باقی نموند.

    ولی ایندفعه فرق داشت

    من پولو توی حساب سرمایه گذاری گذاشته بودم و دعا میکردم زودتر هزینه شه و سوده نیاد و یکمی هم بدم نمیومد بیاد و کلا بلاتکلیف بودم و توجیه میکردم

    بعد فایلی از استاد اومد که درباره درخت های یکی از نشنال پارکا گفتن که چرا انقدر رفته بالا ، چون کاملا صاف رفته و همونجا صراحتا از سود بانکی کنار رشوه و ربا و اینا یاد کردن

    من باز نشونه رو گرفتم

    طرف صحبت من بودم

    دیگه برام داشت واضح میشد که اشتباهه و از خدا درخواست کردم سریعتر خریدو برام جور کنه

    ولی خدا میخواست من خودم عیار ایمانمو بدونم

    توی همین کش و قوس یه روز صبح سوده اومد

    من خیلی حواسم به تاریخ نبود

    کاری که نباید میشد شد

    و تقریبا نصف اونو خرج کردیم

    ولی یه حسی مدام به من میگفت این راهش نیست

    اگه قراره به ثروت های غیر حساب برسی باید موحد باشی

    سودی که از دست خدا بگیری با این خورده نونا که از مشتای بانک بچکه قابل مقایسه نیست

    رفتم کلی توی عقل کل

    سایتا رو دیدم درباره حروم و حلال سود بانکی

    فایل استاد و چند باره گوش کردم

    ولی من تعهد دادم هرچی استاد بگه بحث نکنم

    و نتیجه استاد روشنه

    و حتی توی کامنتا هم سود بانکی رو سرچ گردم

    رسیدم یه کامنتی یه آقای تعمیر کاری بودن که خدا عزت فوق العاده ای بهشون داده بود

    و ایشونم بصراحت گفته بود سود بانک نمیگیره

    از یه طرف هم یه عده میگفتن حلاله

    و اگه حست خوبه استفاده کن

    ولی حس من خوب نبود

    من بالاخره به اجماع رسیدم با خودم

    پیش خودم گفتم فردا میرم بانک و یکی از اون الهه های غیر الله رو میکشم

    تا اگر همین فردا مرگم برسه حداقل یخورده غیر مشرک تر و توحیدی تر به ملاقات رب خودم برم

    هنوز اون 2٪ از سود نیومده بود

    گمونم 1 روز مونده بود

    همسرم گفت سرت جایی خورده

    توی بانک کارمنده تعجب کرده بود

    گفت از فردا سود شما روزشمار میشه و روزی انقدر تومن میاد براتون

    مبلغم گفت که دست نگه دارم

    بعد چه جالب رئیس بانک هم از تخت خودش فرود اومد (خخ) و اونم بنوبه خودش تمام سعی خودشو کرد و حتی وعده سود با درصد بالاتری داد

    ولی من تصمیمم جای خودش بود

    و انجامش دادم

    و حساب عادی خودمم که 10٪ سود داشت به حساب قرض الحسنه بدون سود تغییر دادم

    و قصد دارم به لطف خدا اون مبلغی که سود اومده رو صدقه بدم که پولم پاک بشه

    ولی اون نجوا گر مغرض شروع کرد

    و از هر دری وارد میشه که کاری که کردم رو بی ارزش و احمقانه و با نیت نادرست و زدن از حق همسر و فرزند نشونم بده

    میخوام بگم اونجا که سخت بود برای آقای عطار روشن

    چه اونجا که دست چکو پاره کرد

    چه اونجا که به مشتری گفت ما نقد کار میکنیم

    من یه حدودایی درک کردم

    سخته بخوای عمل کنی و ایمانت حرف مفت نباشه

    در حالی که هم از بیرون و هم از درون داری شماتت میشی

    ولی مهم نیست

    انجامش دادم

    حالا امیدم به دستای رزاق حقیقیمه

    از اون میخوام خودش به مالم برکت بده

    خواستم و چشم امیدم به خودشه

    نه به الهه ی بانک

    من هر کاری که بلد باشم و سمت من باشه انجام میدم

    و الانم هیچ سند و دست نوشته ای به اسم خودم از خدا دستم نیست که فلان سودو بهت میدم و اینجوری اجر عمل صالحتو میگیری

    نه…

    و البته که به لطف و فضل خودش کتابش دستمه که اونجا پر از وعده خیر به مومنان و عمل کنندگانه

    و این من و این ایمان من

    این گوی و این میدان

    بقول استاد این مسیر تاریکه و متر به متر روشن میشه

    من باید و باید و باید به آموزه هام عمل کنم حتی اگه سخت و دردناک باشه

    و امید داشته باشم

    و ایمان به غیب

    و اینکه ان الله لا یضیع اجر المحسنین

    الهی شکرت

    و نکته فوق العاده بعدی که همش توی ذهنم تکرار میشد

    وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

    خدا بر کار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى‌دانند.

    و متحیرم سبحان الله

    الله اکبر

    اونجا که آقای عطار روشن بقول خودش هول داده شد به سمت بیزنس جدیدش

    واقعا همینه

    این اتفاق خودبخود افتاد

    دقیقا با دست خدا انجام شد

    و خدا کار خودشو انجام میده

    دیگه چی باید بشه که باور کنیم

    من میخوام باور کنم

    بسه نا باوری

    بخدا بسه اون روشی که تا الان زندگی کردم

    من میخوام اینجوری با توکل و ایمان و عمل زندگی کنم

    میخوام این آموزه ها رو بیارم توی زندگیم تست کنم ببینم اینهمه که میگن راسته واقعا راسته یا نه.

    چیزی برای از دست دادن ندارم

    من ایمان میارم و به لطف خود الله عمل میکنم تا حرف مفت نزده باشم

    و معتقدم من که برادریمو ثابت کنم ، من که یه قدممو بردارم ، خدا صد قدم برمیداره

    خدا شاهکار میکنه

    خدا کار خدایی میکنه

    یکی از دوستان توی کامنتش نوشته بود برید اسمای خدا رو بخونید

    بخدا همینه

    اسماش آرامش دهندس

    امید بخشه

    اون رحمانه رحیمه وهابه اون از فضل خودش میده

    اون احده

    اون صمده

    اون همه چیزه

    شکرش

    شکرش

    شکرش

    خداروشاکرم که اینجا هستم

    توکل به خودش

    استاد

    مرسی هستین

    در پناه خدا باشید

    اهدافم در 1401

    عاشق الله بشم

    بلطفش و راهنماییش خودبخود بیزنس خودمو ران کنم

    بلطفش فهم و حفظ و تثبیت قرانم عالی بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: