دیدگاه زیبا و تأثیرگذار رها عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
درود بر انسانهایی که ایمان را در عمل زندگی میکنند.
داستان اقا رضا داستان خواستن هاست، داستان جسارتهاست، داستان رفتن به دل ترسهاست، داستان تکامل و داستان ایمانه
اینبار پاره کردن دسته چکها، باوجود تمام مقاومتهای ذهنی، قلبشون میگفت پاره کن، ذهنشون ترس رو مینداخت وسط. درگام اول ذهن برنده این نبرد شد، اما اقارضا دیگه نمیتونست حرف ذهن رو بپذیره چون ازشنیدن صدای قلب بارها جواب گرفته بود، شجاعت پیدا کرده بود و اینباردر نبرد دوباره این دو رقیب همیشگی، قلب بازهم برای آقارضا برنده میدان شد. توجیه کردن و راضی کردن ذهن با منطق شدید، نقد میخرم، نقد میفروشم.
چندین ماه فشاربازار بعضیا بشون جنس میدادن و بعضی ها نمیدادن، اما استقامت آقارضا بازهم جوابمیده و خدابراش همه چی رو مدیریت میکنه.
تصمیم جسورانه بعدی حالا که نقد میخرم، نقد هم میفروشم، الگوی اینکاررو پیدا کرد، ابزارفروشی که در شهرشون نقد میفروختن و جالبه میرفتن نگاه میکردن کسب و کارشون رو، نه به چشم رقبیب کاری به عنوان الگوی موفق، و حتی باعث میشه از همین ایشون جنساشون رو بگیرن چون به صرفه بود.
از طرفی هم جنس نقد میخرن و هم کار کاسبی ایشون رو تماشا میکردن و جالبه که هر چی از این اقا میخریدن همونروز نقد میفروشن.
اعلام اینکه دیگه نسیه کار نمیکنم، خیلی از مشتری های قدیمی رو پر داد رفت، اما بازهم اقارضای گل ما این سختی رو به جون خرید با دست و پای لرزون هرطوری بود به مشتریش میگفت فقط نقد!
خیلی از اون مشتریااا دیگه حتی حساب قبلیشون رو صاف هم نکردن اما اقا رضا گفتن اشکالی نداره این بهای تغییرمنه (افرین برشما اینقدر رشدیافتگی)، بااینکه چندماهی اوضاع سخت شد، اما بازهم با روز به روز خریدن جنس مغازه رو سرپا نگهداشت. و هرروز با لباس خوب و احساس خوب میرفت سرکار(ایمان و اعتماد). بالاخره پاسخ این اعتماد به خدا این شد که سروکله مشتریهای جدیدی که نقد بخرن پیداشد، درس بزرگی که از اون کاسب شهرشون گرفت این بود که اوشون حتی برای ده بیس تومان بازم نقد کار میکنن و این ماجرا بازهم درسی بزرگ شد برای اقا رضا،میگن من فکرمیکردم میخام نقد کار کنم اما باور نداشتم چون دربرابر رفتار اون کاسب که برای سی تومان پیچ و مهرها رو کم میکنه ناراحت میشهچه درس بزرگی،(آفرین به این توجه به تضادها)
سروکله مشتری های جدیدپیدا شد که حاضر نبودن ی ذره قرض هم بمونه، از شهرهای مختلف اومدن، مشتری های چندمیلیونی نقد اومدن، اولین بار یک مبلغ دومیلیون و سیصد نقد فروختن.
جالبه که مشتری همون کاسب دیگه بودن و اینبار که اقا رضا درمدار دریافت بود، مغازه ایشون رو پیدا میکنه و مشتری پرپاقرص میشه و حتی خرید تلفنی میکنه و اقا رضا تجربه های جدید پیدا میکنه، الله اکبر یکی با پیدا کردن کارت مغازه ازرشهری دیگه اومد، بلاخره کسب وکار ایشون رونق پیدا کرد بعد از سالها اقا رضا نه تنها بدهی نداشتتن که توحساب پول هم داشتن و هیچ چکی هم نبود و سراسر ارامش پیدا کرده بودن(نتیجه کار کردن روی خودمون، عمل به قوانین، استقامت، باور درست، اعتماد و ایمان به خدا، حس خوب، یادگرفتن از تضادها، شد ارامشی حاکم بر زندگیشون)
تا وقتی ذهن درگیر بدهی و اینها باشه که شما اصلا نمیتونید به ایده فکر کنید
گام بعدی هدف گذاری اقا رضا، لاغر شدن بود. جالبه ایشون میگن چون چیزی به ذهنم نمیرسید و میگفتم حالا من که سرمایه ای ندارم که کاری راه بندازم اون زمان دست گذاشته بودم روی خودم و اینکه چه تغییری درخودم میتونم ایجاد منم (این شرایط حتی نقطه عطف زندگی ایشون بوده چرا که اساس رو باید درست میکردن و اگر اقا رضا از ابتدا میرفتن سراغ کار جدید امکانش بود به دلیل ضعفهایی که در شخصیتشون مونده بود نتیجه دلخواه رو نگیرن اما خداوند جوری پازل زندگی ایشون رو چیده که اصلا به غیر از رشد فردیشون کاری فعلا نتونن بکنن) و اینکه ادم بهتری بشم رو درتغییر خودشون قرار میدن و برای نشون دادن لیاقتشون شروع میکنن برای لاغری، و باهمون تمرینهایی که برای کسب و کار به کار بردن، چهل کیلو وزن رو کم کردن، سیگار رو ترک کردن،(وقتی یکبار نتیجه خلق کنی اعتماد به نفست بالا میره که بازهم میشه) و این تغییرات ظاهری کنجکاوی خیلی ها رو برانگیخت و پرسو جو ها ازایشون شروع میشه که چه کردی و اقا رضاایده میگیرن برای اسانی کارها و یک کانال در تلگرام درست میکنن و سه نفری عضو میشن همون کنجکاوها، ودوتاشون لفت میدن، از اون یک نفر منفعل هم که مونده، همون همکار قدیمی اقارضا که بشون بدهکاربودن، که اوشون هم برادر و زن براردشون رو اد میکنن به گروه و داستان جدیدی شکل میگیره این خانم که اضافه وزن داشتن به سرعت فامیل و اشنایان خودشون رو به گروه اضافه میکنن و کانال دونفری اقا رضا عرض یک شب تا صبح 120نفره میشه،پرهیجان و آماده، از همه جای ایران عضو داره. و تعجب اقا رضا که حالا چه کنم؟ واقا رضا یک فایل میزارن بدون هیچ ایده ای که اموزش چندروز دیگه شروع میشه.
و بالاخره فکر اینکه هرکاری مربوط به هدفگذاریه رو بیام اینجا پیاده کنم.
فایل ضبط میکنن و واکنشهای مثبت و عالی میبینن. فایلها یکی پس ازدیکری پیشرفت میکنن و موزیک اضافه میشه و…
و پرسش و پاسخهای مربوط به کم کردن وزن و اینها شروع میشه و اقا رضا هم ازتجربه هاشون میگن و تاثیر مثبتی که روی افراد میزاره و کانالی که هرروز بیشتر بیشتر میشه و چندهزار نفر میشن و بالاخره به ایشون میگن این صحبتها حیفه رایگان باشه، اینها خیلی ارزشمنده و همین مسیر جدیدی رو باز میکنه برای مشاوره دادن و کسب درامدجدید که البته مقاومت بسیاری درایشون بود اما ذوق و شوق این افراد و کلام دلنشین ایشون همه کار خدا بوده و خداوند با این افراد باعث حرکت اقا رضامیشه و هرچیزیکه ازاستاد عباس منش یاد میگرن رو در به شکلهای مختلفی ارایه میدادن
اینقدر فایل گوش دادن که دیگه برای هر مشکلی راه حل داشت و تمرین میدادن به مردم و همه پیامهای جدید رو جواب میدادن
و وقتی طی یکی دوساعت چت کردن با یک نفر که قصد جدایی از همسرش داشت تغییراتی در ایشون ایجاد میکنه و ایشون هم با میل و رغبت یک پرداخت شگفت انگیز صدهزارتومانی به عنوان تشکر و سپاس برای اقا رضا میفرستن و همین شروع کار جدید اقا رضا شد که بابت مشاوره ها از هزارتومان تا هر چنددتومان که مراجع دوست داره پرداخت کنن و البته اینهم با مقاومت بسیاری از طرف اقا رضا روبرو میشه که بالخره باش کنار میان
و اینها شد شروع شکل گیری کسب و. کاری جدید و خوب با الگو گرفتن از استاد فایلهاشون رو رشد میدن، جزوه میزارن، رکوردر میگیرن تا با کیفیت بیشتری فایل ضبط کنن و مسیری متفاوت شکل میگیره برای ایشون
و در ادامه استاد از این میگن که وقتی مشکلی در شما هست قطعاا اون مشکل درخیلی های دیگه هم هست، حالا اگه شما بتونید اون رو حل کنید مشکل بسیاری دیگه هم میتونید حل کنید و حتی حاضرن بابتش بها بدن.
این همان خلق ارزش هست که دیگران حاضر هستن بها بپردازن(اینجا باید تجربه ای از خودم بگم، درست درهمون سالهایی که اقارضا درحال خلق ارزش بودن و استاد عباس منش هم بودن، من هم در حیطه کاری و تخصصی خودم ارزشی رو خلق کرده بودم که خانواده های بسیاری بابت ان بها پرداخت میکردن و من هم تحصیلکرده مسیر بودم هم بسیار خلاق و ذهنی باز و پر ازایده اما من نتیجه مالی مناسبی نتوانستم ایحادکنم، چرا؟ چون باورهای مالی من بسیار مشکل داشتن، هرکاری رو از زاویه کمبود انجام میدادم، اولین کسی بودم که در شهرم کلاسهایی ویژه کودکان گذاشتم اما به دلیل باورهای کمبود نه تنها رشد مالی نداشتم که حتی از جنبه های دیگه هم اسیب دیدم، و واقعا اون صحبت اقا رضا که گفتن چون هیچ ایده ای نداشتن ترجیح دادن رو خودشون تغییراتی ایجاد کنن چقدر به دلم نشست، داستان اینروزهای منه، البته کلی ایده دارم، اما فقط رشد دادن خودم در اولویته برام.
من همیشه ذهنی ایده پرداز داشتم، ایده های نو و تازه وکاربردی اما ایده ها در بستر باورهای نامناسب فقط هدر دادنشون بود). همه اش برای من درس بود از پنج صبح تاالان دوبار گوش دادم و نکته برداری کردم
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این قسمت:
دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD547MB65 دقیقه
- فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 1278MB65 دقیقه
سلام مجدد
یه نکته دیگه تو حرفهای آقا رضای عزیز این بود که ما وقتی تصمیم به تغییر میگیریم باید بیکار ننشینیم و یه عملی که در توانمون باشه و با همون شرایطی که داریم رو انجام بدیم.
استاد هم همیشه به همین نکته تاکید میکنن که ایمان بدون عمل حرف مفته
منتها یه سوالی که همیشه ذهن من و مشغول میکرد و الان با حرفهای آقا رضا پررنگ تر هم شد این بود که:
خب ما مثلا تصمیم گرفتیم تو زمینه ثروت رشد کنیم ولی در حال حاضر هیچ ایده و امکاناتی نداریم دقیقا مثل آقارضا ، یا مثلا در مورد روابط تصمیم گرفتیم یه رابطه عاشقانه رو جذب کنیم ولی در حال حاضر نه ایده ای به ذهنمون میرسه نه کاری از دستمون برمیاد در جهت رسیدن به فرد مورد نظر
ولی تو یه زمینه ی دیگه یه کارهایی میتونیم انجام بدیم
مثلا آقا رضا از تضاد مالی و بدهی به سمت قوانین و آموزشها هدایت شدن و گفتن کارخاصی غیر از مرتب کردن مغازه و…. از دستم تو اون زمینه بر نمیومد که انجام دادم و بعد گفتم الان چه کاری میتونم بکنم ؟ گفتم مشکل بزرگ من اضافه وزنم هست، بیام روی اون تمرکز کنم
( خب اینجا به ظاهر کم کردن اضافه وزن تاثیری بر ثروتمند شدن نداره ولی ایشون تنها کاری که از دستشون برمیومد همین بود و انجام دادن و اتفاقا نتیجه هم گرفتن)
حالا بعنوان مثال شخصی که هدفش مثلا ثروته و ایده ثروتسازی به ذهنش نمیرسه و هیچ امکاناتی هم نداره ولی درحال حاضر میتونه بره رانندگی یاد بگیره یا مثلا حتی تو همون خونه ای که زندگی میکنه به نظم و تمیز کردن خونه و… بیشتر رسیدگی کنه و وقت بزاره یا هرکار کوچیک دیگه ای که از دستش برمیاد ولی ارتباطی به هدفش نداره ، این میشه همون حرکت کردن ؟
یا حتما باید در مسیر و در راستای خواسته ش قدم برداره ؟؟؟
یا مثلا هدفش داشتن روابط عاشقانه ست ، هم به سلامتیش اهمیت بیشتری بده، هم مثلا یه کاری غیر از حوزه مرتبط با خواسته ش مثلا آموزش رانندگی یا یه هنر مثلا آشپزی یا…. انجام بده؟
یعنی هر ایده ای به ذهنش میرسه در حال حاضر چه مرتبط با خواسته ش چه غیرمرتبط انجام بده؟؟
و سوال دیگه اینکه:
من تقریبا تمام محصولات استاد رو همزمان خریدم ، و میشه گفت تو اکثر موارد هم دوست دارم رشد کنم هم تو حوزه ثروت، هم عزت نفس، هم روابط، هم سلامتی و…
آیا باید به نوبت و تمرکزی ، یکی یکی دوره ها رو پیگیری کنم و تو اون حوزه به نتیجه برسم، بعد برم سراغ موضوع بعدی ؟؟
یا
اینکه بهتره همه اون محصولات رو باهم گوش کنم و در راستای هم تمرینات همه دوره ها رو انجام بدم و باهم پیش برم ؟؟؟
چون یه باوری در من هست که خب من اگر مثلا تمرکز کنم روی ثروت و از سلامتی یا روابط یا…. غافل بشم تو حوزه ثروت ممکنه رشد کنم و تو بقیه حوزه ها لنگ بزنم و حتی از رسیدن به اون ثروت هم لذت نبرم. یه جورایی با خودم میگم مثل استاد میخوام همه چیز رو باهم داشته باشم پس بهتره مثلا روزانه یک جلسه از قدم های 12 گانه رو گوش بدم و تمریناتش رو انجام بدم، یک جلسه از عزت نفس و تمرینهاش، یک جلسه از روانشناسی ثروت، یک جلسه از عشق و مودت در روابط و…..؟؟
و از طرف دیگه
استاد میگن تمرکز لیزری روی یک موضوع داشته باشید تا بهتر نتیجه بگیرید
حالا من موندم کدوم روش درسته؟؟
همه رو باهم قدم قدم پیش برم؟
یا یکی یکی و تمرکزی؟؟؟؟
ممنون میشم اگه استاد یا دوستان تو قسمت بعدی به این سوال من جواب بدن.
در ادامه صحبتم یه خواهش داشتم که فکر میکنم خواسته اکثریت قریب به اتفاق بقیه دوستان هم باشه
و اون اینه که
ویدیوی بعدی از نتایج دوستان ، ویدئوی مریم جون باشه
چون هرچی نباشه ایشون بنظرم ممتازترین شاگرد استاد هستن چون تونستن باارزش ترین و قویترین فرد تو این مدار رو که خود جنس هستن ( یعنی استاد رو ) جذب کنن
و این شاید یه خواسته دست نیافتنی برای خیلیها بوده اون زمان که ایشون تونستن بااستفاده صحیح و درست عمل کردن به قوانین بدست بیارن.
تجربیات مریم بانو بعنوان یک شاگرد طراز اول میتونه راهگشای خیلی از ماها باشه و درهای زیادی رو به روی ما باز کنه و گره های کور زیادی رو از ذهن ما بازگشایی کنه.
خصوصا اینکه مریم جون خیییلی خوب هم میتونن جزئیات رو توضیح بدن
بنظرم ایشون الان عین یه رتبه اولی کنکور میمونن که برای ما پشت کنکوری ها میتونه امید و انگیزه فراوانی بوجود بیاره .
اگه دوستان هم بانظر من موافقن اعلام کنن تا انشالله در ویدئوهای بعدی از نتایج دوستان شاهد این فایل بینظیر از مریم جان باشیم.
سپاسگزارم.
سلام
چقدررر از صحبتهای آقای عطار لذت بردیم همگی
انگار تک تک شاگردان استاد خودشون دارن یه پا استاد میشن برا خودشون
چیزی که فکر میکنم آرزوی قلبی خود استاد بوده و هست
که این آموزه ها رو تو تک تک مردم دنیا گسترش بده و لذت میبره از این کار
نه اینکه مثل خیییلی از اساتید این حوزه یا هر حوزه دیگری که یا خیلی کلی گویی میکنن و نمیخوان کسی از جزئیات زندگی شخصی شون باخبر بشه یا فوت کوزه گری رو یاد نمیدن که کسی رودستشون بلند نشه
استاد عباسمنش تمام وجودش رو تو هرفایل چه رایگان چه محصولات در طبق اخلاص میزاره
و این راز موفقیت ایشونه
که حرفاشون لاجرم بر دل میشینه منتها بردل کسی که تو مدار استاد باشه
کما اینکه خود من اولین فایلی که از استاد دیدم یه لایو بود با یکی از اساتید همین حوزه که از شاگردان استاد هم بودن
راستش
اولش بقدری مقاومت داشتم در مقابل حتی دیدن چهره استاد که آخه این کجاش به استاد موفقیت میخوره با یه تیشرت و یه لباس راحتی تو خونه ای اومده لایو برگزار کنه و اون استاد با کت و شلوار و تو دفتر کارش و با دیسیپلین و …. نشسته …..
حقیقتش این بود که همون چندجمله اول که دیدم به دلم ننشست لایو رو نصفه رها کردم و رفتم سراغ همون استاد و بقیه اساتید
الان که به اون روزها فکر میکنم میبینم انگار اون اساتید معلم کلاس اول من بودن و فقط اومده بودن چشمای من و باز کنن من و باحروف الفبای این موضوعات آشنا کنن
و چندماه بعد بازهم بطور اتفاقی همون لایوی که ذخیره کرده بودم رو دیدم چقدرررر همین استاد که اونموقع اون قضاوتها رو در موردشون کردم و فکر میکردم چه آدم مغروری هستش ( چون خییییلی بااعتماد بنفس حرف میزدن استاد توی اون لایو مثل همیشه ) به دلم نشس
دیدم اتفاقا چقدر ساده انگار به زبون خودمونی خودمون حرف میزنن
و بالاخره من در جای درست قرار گرفتم
در مورد صحبتهای آقای عطار بخوام بگم
حرفای ایشون عین کلام استاد به دل میشینه چرا ؟؟؟؟
چونکه ایشون جزء شاگرد اولای کلاس استادن و مو به مو آموزه ها و توصیه های استاد و رعایت کردن
برای همین تک تک ماها که داستان ایشون رو داریم دنبال میکنیم دل تو دلمون نیست که کی قسمت بعدی داستان عطار عزیز روی سایت قرار میگیره
دوتا مسئله برام پیش اومد که امیدوارم جوابشو از استاد یا از هر طریق دیگه ای بگیرم:
من بخاطر شغل پراعتباری ََکه داشتم ( که گفتم باهدایت الله و آموزه های استاد ازش بیرون اومدم و الان کارمند خدا شدم ) دسته چک بسیار معتبری از حساب حقوقیم دارم ولی اصلا استفاده ای ازش نمیکنم مگر چندسال یکبار اونهم خیییلی اتفاقی
ولی الان که صحبتهای آقای عطار رو شنیدم مصمم شدم که حتی این موقع شب برم و دسته چکم رو طوری آتیش بزنم که فقط ته سوش دسته چک سوخته بمونه و ازین به بعد اگر کسی برای خرید یا ضمانت یا هرچی… ازم چک خواست بهش نشون بدم که من خودم رو اینطوری از داشتن دسته چک محروم کردم.
ولی بخاطر اینکه مدتی قبل بخاطر یه سری درگیریها که از مدار خارج شده بودم ، ترسیده بودم کسی از دسته چکم سواستفاده کنه اون و جایی قایم کردم که خودمم یادم نیست و الان کلی دنبالش گشتم که آتیشش بزنم ولی پیداش نکردم.
اولش فکر میکردم من که شاید ده سال یکبار هم از دسته چکم استفاده نمیکنم و گذاشتمش برای روز مبادا و… پس اشکالی نداره داشته باشم
بعد که چندثانیه فکر کردم دیدم همین یکی دوماه پیش برای مابقی مبلغ خرید خودرو خییلی مطمئن از قول یکی از عزیزانم که به من گفت من پولش رو میدم چککشیدم و اون سرموعد زد زیر قولش و من نمیییییییییدونیییید چی کشیییییییدم تا این چک پاس شد
و اگه خدا نبود و اون 140 میلیون تومن و برام معجزه وار جور نمیکرد چه اتفاقی برای من میفتاد
یا حتی یه مشکل دیگه که داشتن دسته چک برای امثال من که استفاده زیادی ازش نمیکنن اینه که دوست و آشنا و فامیل رو بندازن که بیا چک بده و فلان جا ضامن شو و ما هم که شاید اغلب هنوز توانایی نه گفتن و نداریم مجبور به دروغ گفتن میشیم و میگیم:
من دسته چک ندارم
درصورتیکه داریم
خب چرا اصلا چیزی که خودمون استفاده ای ازش نداریم و حتی اگر هم استفاده کنیم اینقدر استرس و دردسر رو باید تحمل کنیم برای استفاده دیگران، اون هم تو کاری که طبق آموزه های استاد خلاف قانونه ( وام گرفتن ) نگهداریم؟؟؟؟
که مجبور شیم به دروغ متوسل شیم یا راست بگیم و روابطمون رو ازدست بدیم؟
البته که رابطه ای که بخواد بخاطر چک ندادن بهم بخوره همون بهتر که بهم بخوره
و یه سوال مهم دیگه اینکه:
من تو شغل سابقم وامهای طولانی مدتی اداره داده بودن بهم که اقساطش سنگین نیست و از حقوقم کسر میشه بطور خودکار ، یعنی من نمیدونم که دقیق چقدر هست و… و چون مستقیم از حقوق کسر میشه استرس عقب افتادن اقساط و…. رو ندارم
حدود 20 الی 30 درصد حقوقم قبل از واریز بابت اقساط کسر میشه
حالا باتوجه به اینکه این اقساط فقط 20 سی درصد حقوقم هست و الان هم شرایط تسویه شو ندارم باز هم باید تسویه کنم؟
چون بخاطر اینکه از حقوقم برداشت میشه، من نه زحمتی برای پرداختش باید بکشم نه استرسی دارم
یعنی مثلا اگه حقوقم 10تومن باشه 3 تومنش بابت اقساط کسر میشه
بااین وجود بازهم باید وامها رو تسویه کنم ؟؟؟
خداروشکر
انشالله درخواستهای دوستان زیاد بشه و استاد اجابت کنن خواسته ماها رو
اینم یکی از خواسته های ماست که باید بسپریمش به هدایت الهی
مشتاقانه منتظر پاسخ استاد هستم و شنیدن داستان هدایت مریم جون
من شدیدا مشتاق خوندن داستان هدایت دوستان هستم ولی اکثر دوستان حتی قدیمی کوتاهی کردن و ننوشتن
خداروشکر
انشالله درخواستهای دوستان زیاد بشه و استاد اجابت کنن خواسته ماها رو
اینم یکی از خواسته های ماست که باید بسپریمش به هدایت الهی
مشتاقانه منتظر پاسخ استاد هستم و شنیدن داستان هدایت مریم جون
از شما زینب عزیزم هم ممنونم بحاطر این همراهی
خداروشکر
انشالله درخواستهای دوستان زیاد بشه و استاد اجابت کنن خواسته ماها رو
اینم یکی از خواسته های ماست که باید بسپریمش به هدایت الهی و نظر ارزشمند استاد
مشتاقانه منتظر پاسخ استاد هستم و شنیدن داستان هدایت مریم جون
ولی حس میکنم درسهای زیادی از داستان هدایت مریم بانو به این مسیر به همه بچه های عباسمنشی داده بشه
هرچند حرف شما هم کاملا متین و درسته که نباید دستان خداوند رو قطع کنیم
و البته که در زمان مناسبش خود
استاد یا مریم جون هدایت میشن به چنین کاری اگر لازمه این مسیر زیبا باشه
ممنونم از حسن نظر شما و تعریفتون از من
عاشقتونم
امیدوارم الله یکتا بهترینها رو براتون رقم بزنه.
سلام فهیمه عزیزم
خیییلی خوشحال شدم از اینکه اینقدر عاشقانه زمان گذاشتی و به کامنت من پاسخ دادی
راستش من اون محصولات رو که خریدم هنوز کامل گوش نداده بودم که این سوالات رو پرسیدم
الان که دارم جلسات ثروت 1 رو گوش میدم خیلی از سوالاتم جواب داده شد
غیر از همون سوال که باید دوره ها رو تمرکزی و دونه دونه تموم کنم برم سراغ دوره بعدی ؟
یا نه
میتونم همزمان باهم پیش برم و مثلا هرروز از هرکدوم یه جلسه گوش کنم و تمریناش و انجام بدم؟
و اینکه به عقل کل هم خیییلی سر میزنم ولی هنوز جواب این سوالم رو نگرفتم
در مورد وام هم باید بگم که وامهایی که گرفتم هیییچگونه استرس و دغدغه ای در من ایجاد نمیکنه
چون بطور اتوماتیک و خودکار قبل از واریز حقوق از حقوقم کسر میشه
درواقع انگار من اصلا نمیفهمم که قسطی دارم
فقط مثلا بجای اینکه 10 تومن حقوق بگیرم 7 تومن میگیرم ، همین
و اتفاقا من خودم رو چندماهی هست که بازنشست کردم اونم پیش از موعد ، چون شغلم مانع پیشرفتم تو این حوزه کار کردن روی باورها میشد و وقتم رو حسابی میگرفت
خیلیها هم بهم گفتن با 21 سال سابقه داری کار اشتباهی میکنی بزار لااقل 25 سال که حقوقت بیشتر بشه و… چون من الان به جای 30 روز ، حقوق 21روز رو میگیرم چون 21 سال سابقه داشتم. ولی من گفتم خدایی که از طریق اون اداره به من روزی میداد از هزاران راه دیگه که مورد علاقه منم باشه بهم بیشترش و میده
و با این ایده که میخوام کارمند خدا بشم تمااام نصیحتهای ذهن فقیر اطرافیان رو نادیده گرفتم و از اون کار پراسترس و پرمشغله اومدم بیرون
اوایل تو در و دیوار بودم ولی الان مدتیه خودم و پیدا کردم و زندگیم نظم و آرامش خوبی گرفته
و شرط اداره مون برای بازنشستگی هم تسویه اون وامها نبود چون اون اقساط اتوماتیک داره خودش کسر میشه
برا همین شبهه پیش اومده بودبرام که آیا این وامها هم باید تسویه بشن یا نه؟
چون جلوی آزادی و آرامش من رو نگرفتن و من اصلا دغدغه فکری ای براشون ندارم اصلاً
و از طرفی الان هم شرایط تسویه شون رو ندارم
مهمترین سوالم درواقع همون نحوه کارکردن رو دوره ها بود که باید تمرکز بزارم رو تک تک دوره ها یا همزمان کارکنم؟؟
میدونی؟
مثل اینه که مثلا 5 تا کتاب مختلف داری تو یه حوزه که در راستای هم و مکمل هم هستن.
حالا نمیدونی مثلاً بهتره روزی 10 صفحه از هرکدوم از این 5 تا کتاب رو بخونی که بشه روزی 50 صفحه؟؟
یا بیای یکی یکی شروع کنی مثلا روزی 50 صفحه از یک کتاب رو بخونی تا تموم بشه بعد بری سراغ کتاب بعدی؟؟
اینکه از ابتدای راه میپرسم برای اینه که میخوام از ریشه کار رو درست پیش ببرم.
بازم ممنونم از شما دوست خوبم
ضمنا همین الان داستان هدایتم رو هم بروز رسانی کردم و یه چیزایی اضافه کردم
امیدوارم هرچه زودتر داستان هدایت شما رو بخونم
سلام آقای بهادری عزیز
من اولین باره کامنتی از شما میخونم
راستش دریای سایت استاد بقدری وسیعه که بهتره بگیم اقیانوسی هست برای خودش و واقعا آشنا شدن و خوندن کامنت دوستان تو اینننننهمه خیل زیاد کامنت در سایت واقعا باید هدایتی باشه و اصلا تصادفی و اتفاقی و شانسی نیست.
تو کامنتتون از دوستی طولانی مدتتون با آقای عطار روشن گفتیدفرمودید ایشون مشکل در صحبت کردن داشتن.
البته شاید بهتر بو از خودشون میپرسیدم ولی گفتم تا برم کامنتی از ایشون پیدا کنم و به خودشون پیام بدم ممکنه موفق نشم ، امیدوارم راضی باشن
فقط میخواستم ازشما که دوست صمیمی ایشون بودید بپرسم منظورتون چی بود که تو صحبت کردن مشکل داشتن؟
البته به هیچوجه قصد غیبت کردن ندارم، فقط و فقط جهت کمک به خودم میخوام بدونم، میدونید؟ من از نظر بسیااااری از اطرافیانم فرد بسیار توانمند و ارزشمندی هستم ولی اعتماد بنفس پایینی دارم و تو ارتباط کلامی بسیار ضعف دارم و اصلا و ابدا نمیتونم خوب صحبت کنم. درصورتیکه تو نوشتن عالی هستم اونم اگه بخوام با خودکار یا قلم بنویسم همه حظ میبرن از خط زیبا و دلنشینی که بدون آموزش دیدن انقدرر شیرین و زیبا مینویسم
ولی هم بخاطر مشکلات فراوان زندگی پدری و هم بعدازدواج که همسرم خیییلی تحقیرم میکرد ازش میترسیدم و نمیتونستم حرفم و بزنم و گاهی حتی لکنت میگرفتم و بقدری آروم و تودماغی حرف میزدم که کسی نمیشنید یا نمیفهمید چی میگم. الان با دوره عزت نفس یه خورده بهتر شدم ولی دلم میخواد مثل آقارضا بشم، باورم نشد که گفتید ایشون تو حرف زدن مشگل داشتن و الان اینطور عین استاد عباسمنش همه رو مقهور کلام رسا و دلنشینشون کردن .
امید دارم بتونم با تجربه از ایشون منم پا روی ترسهام بزارم و بتونم اینطور قوی حرف بزنم.
ممنونم ازشما
سلام
بسیار سپاسگزارم از شما که لطف کردید و پاسخ سوال بنده رو دادید.
امیدوارم شما هم بهتر از آقارضای عزیز این مسیر لذت بخش رو طی کنید.
راستش این روزا یکم ، یکم که نه ، خیلی زیاد تحت فشارم چون مجبور شدم به یکی از عزیزانم بگم که این دوره ها رو خریدم و اونا چون قاعدتا تو مدار این آموزه ها نیستن خیییلی شماتت وسرزنش کردن
ولی بقول استاد ، شاید و حتما باید که این تضاد برای من یه موتور محرکه ای بشه برای اینکه ثابت کنم نتیجه میگیرم ، البته بیشتر به خودم، چون میدونم استاد مخالف این هستن که خودمون و به دیگران بخوایم ثابت کنیم
ولی اینهم شاید همون غول آخر باشه مثل مهاجرت استاد به آمریکا که همه میگفتن:
این دیگه نمییییشه
منم باخودم عهد کنم همین راهی که همه میگن نمیشه رو باتعهدوتمرکز کامل برم و نتیجه هام به همه ثابت کنن که راهم و انتخابم درست بود.
این شماتت ها دارن من و میسازن.