نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 12 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

482 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رعنا کیوانی گفته:
    مدت عضویت: 1752 روز

    سلام بر دوستان عزیز

    از شما رضای عزیز بی نهایت سپاسگزارم برای ضبط این فایل . هر 4روز در میان با شوق از خواب که بیدار میشم پیگیر ادامه داستان تعییرتونم. آخه من عادت دارم تا بیدار میشم سایت رو چک کنم. و این روزها استاد یک روز در میان سریال سفر به دورامریکا رو میذارن و یه روز در میون از فایل های شما.

    همزمانی های جالبی برام اتفاق افتاده با گوش کردن حرف های شما، که قدم بعدی رو در مسیر تغییر بهم نشون داد.

    و متوجه شدم که ای بابا این سال ها خود من چقدر تغییر کردم‌ و نمیدونستم . و در این مرحله تغییر هم باید ترس از قضاوت رو بذارم کنار و خودم رو ارائه بدم تا موندنی ها بمونن و رفتنی ها برن. همیشه خواستم خودم رو قائم کنم تا مورد تایید باشم.

    و استاد عزیز اتفاقا قبل نوشتن این متن داشتم با خواهرم حرف میزدم و میگفتم، همین پیگیری های هر روزه سایت و اموزه ها و… کلا ناخوداگاه خواسته های من رو خیلی شفاف تر و ساده تر کرده. بدون اینکه تلاش آگاهانه ای براش بکنم. چقدر حال دلم با شما خوبه. خیلی دوستتون دارم و خیلی خوشحال میشم یه روز در آغوش بگیرمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    سجاد غلامی گفته:
    مدت عضویت: 2081 روز

    به نام خداوند بسیار بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم جان شایسته

    سجاد غلامی هستم

    یکی از اعضای خانواده صمیمی عباس منش

    این فایل از اون فایل هایی هست که من باید هزاران بار گوش بدم

    تمام جزییاتی که رضا گفت رو من هم دارم حتی نکات بسیار ریز رو

    من خودم دسته چک ندارم اما این باور رو دارم که بدون چک که نمیشه؟!!! برای همین از دسته چک مادرم استفاده میکنم

    اصلا الان چک اگه بدی برنده ای

    چون تورم داریم هر چی چک بدیم یعنی یک جنسی رو ارزون تر خریدیم که فردا گرون تر میشه و جالبه اگه توی واقعیت هم ببینیم،تمام افراد و حتی شرایط این باور رو تایید میکنه اما شما و رضا چیز دیگه ای گفتین

    چک کشیدن یعنی عدم تکامل من

    یعنی من هنوز برای خرید اون جنس با اون قیمت آماده نیستم و تکاملشو ندارم اما میام این کار رو با چک انجام میدم

    این کار باعث میشه من درگیری ذهنی پیدا کنم به خاطر اون چک و تمام توجهم و تمرکزم بره روی چکام چون مدام به این قسط خودم فکر میکنم و احساس بدی دارم پس طبق قوانین جهان اتفاقات بد رو هم تجربه میکنم از جنس همون باور

    هر روز که نزدیک تر میشم به مهلت چک،استرس و درگیری ذهنیم بیشتر میشه و اصلا نمیتونم آرامش ذهنی که رضا پس از دادن بدهی هاش تجربه کرده بود رو تجربه کنم و بالطبع ایده هایی که مربوط به اون سطح از فرکانس منه اصلا به سراغم نمیام و اگر بیان من نمیتونم انجامشون بدم

    بار ها و بارها این رو تجربه کردم

    در واقع من چک میکشم که جلو بیفتم اما در حقیقت در بازه بلند مدت خیلی خیلی عقب میفتم

    شاید یه تلویزیونی که من چکی خریدم بیست تومن الان بعد از چند ماه شده باشه بیست و خرده ای و من بشکن بزنم که آخ جون سود کردم

    اما در حقیقت من میتونستم با طی کردن تکاملم توی بازه زمانی خیلی کمتر از اون چیزی که فکرشو میکنم یه تلویزیون بخرم خیلی خیلی بهتر از اون به صورت نقدی

    در مورد وام و در مورد پول بهره دار هم همین جوره و استاد تصمیم گرفتم در وهله اول مثل رضا بدهی هامو صاف کنم و بعد خدا منو هدایت خواهد کرد

    نکته دیگه ای که مثل پتک خورد توی سرم این بود که من هم مثل همون طلبکار رضا فایل های شما رو بدون چون و چرا نمی پذیرم

    یعنی با این که چند ساله عضو سایتم و کلی فاایل های دانلودی رو گوش کردم و حتی محصول هم خریداری کردم باز هم فایل های شما رو با منطق و استدلال خودم دو دو تا چهار تا میکنم

    چرا؟

    چون میگم نکنه استاد یه اشتباه بکنه و من اون رو انجام بدم و زندگیم بد بشه

    باورم به اینه که آدم باید فکر کنه و ببینه اگه منطقیه عمل کنه

    نمیشه که همینجوری بپذیره

    شاید این باور خیلی هم درست به نظر برسه اما مشکلش کجاست؟

    من توسط اطرافیان و اجتماع و خانواده و دوستان و چیزهایی که از طریق حواسم دریافت کردم یک سری افکار در ذهنم به وجود آمده و در صورت تکرار یک سری افکار،باورهایی هماهنگ با اون افکار در پس زمینه ذهنم نشسته

    حالا من اصلا هر چی ببینم یا بشنوم رو طبق همون باورهام تجزیه و تحلیل میکنم

    به عنوان مثال اگر یه نفر چک رو خوب بده و حتی با چک کشیدن تونسته باشه ماشین و خونه هم بخره اگر حرف استاد رو مبنی بر عدم داشتن چک و دسته چک بشنوه،بر طبق باور هاش و تجربه ای که باورش رو ثابت میکنه،این قسمت حرف استاد رو‌نادیده میگیره به بهانه های مختلف و باعث میشه کسی که میتونسته به جایی برسه که توی رویاهاشم نمیدیده لاک پشتی رشد کنه چون مانع جلوی راهشه که خودشم نمیدونه!

    به قول انیشتین دیوانگی یعنی انجام کار مشابه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن

    یک عمر همه چیز رو بر طبق باور هام سنجیدم و درست و غلط کردم

    یک عمر اصولی رو داشتم که خیلی از مواقع نه تنها اون اصل در کشور های دیکه اصل نبوده و رعایت نکردنش مشکلی به وجود نیاورده بلکه من هم دلیل کافی براش نداشتم اما من چون باور داشتم که درسته هر کس مخالف من حرف زده رو نادیده گرفتم

    اصلا تمام تغییر من توسط سایت این بوده که حرف های شما رو با این که غیر منطقی میومده ولی باز گوش دادم و سعی کردم عمل کنم تا نتایج متفاوت دیدم و باورم شکسته

    من از حرف های شما تا حالا نتیجه گرفتم کلی تغییر کردم کلی درکم نسبت به جهان خوب شده

    تناقض زیادی توی حرف هاتون ندیدم

    اصل صداقت رو توی صحبت هاتون و زندگیتون مشاهپه کردم اما باز هر چی شما گفتین رو خودم غربال کردم

    باید حرف های شما رو وحی منزل بدونم تا نتایج متفاوتی بگیرم

    نکته بعدی که رضا به اون اشاره کرد این بود که رضا بابت صحبت هاش توی تلگرام برای خودش ارزشی قایل نبود تا پولی بگیره

    من هم توی زندگیم یه عااالمه از این مثال ها از خودم دارم

    من همیشه سر عزت نفس پایینم و باور های مخرب مالی که پول کثیفه و باید برای رضای خدا انجام داد کلی از ارزش هامو به رایگان در اختیار دیگران قرار دادم که بعدا حتی یه تشکر خشک و خالی هم منو مهمون نکردن و حالا میفهمم که وقتی خودم برای کار خودم ارزش قایل نباشم نمیتونم بازخورد مثبتی از دیگران بگیرم

    و اینم بگم همیشه فکر میکردم ارزش قایل شدن به نقش بازی کردنه اما رضا بهم یاد داد که نه

    باید واقعا به کارت ارزش قایل بشی

    این فایل رو بار ها و با ها گوش میدم و هر بار که گوش دادم یه کامنت مینویسم

    خدا پشت و پناهتون

    دوستدارتون سجاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سام احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1149 روز

      سلام اقا سجاد خوبی داداش منم کاسب هستم و بازاری .باورکن منم مثل تو چک دادم زیاد هم استرس دارم ترس دارم ارامش ندارم ولی ولی ولی الله هست همیشه هست توکل باید بکنیم باید ادامه بدیم باید وفتی ترس اومد تو ذهنت زوود ب حس خوب تبدیلش کنی ب یه حس خوب در مورد آینده ت یا یه موفقیت که قبلا داشتی اینا همش آموزه های استاد خب .ینی دوست گرامی من خودم الان بدهی دارم حتی میخام مغازه مو کلا واگذار کنم بدی هام رو صاف کنم ب قول استاد بدهی یه ترمز برای ذهن و پیشرفت .چون من بازم میتونم پول و ثروت بسازم .من قانون رو نمیدونستم این بلا اومد سرم .ولی باید از این همه درگیری و فشار ذهنمو کنترل کنم و به حس خوب تبدیل کنم تنها راه واسه من و امثال من و شما اینه رو باورهامون رو توکلمون ب الله کار کنیم در پناه الله باشی داداش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1682 روز

    سلام استاد جانم

    رضا جان را خیلی تحسین میکنم، جایی که میخواست دسته چک را پاره کنه و نتوانسته بود، می‌گفت چرا نتونستی حرف استادت را انجام بدی و این یعنی تعهدی بالای هزار درصد.

    و چقدر بهم مزه میده که رضای عزیز که الان خودش استاد هست با یه همچین تواضع و فروتنی ای از استادش یاد می‌کنه.

    وقتی رضا در مورد پاره کردن دسته چک ها حرف میزد و حسی که داشت منو یاد حضرت ابراهیم انداخت، یعنی چه حسی داشت وقتی می‌خواست فرزندش را قربانی کنه؟

    مسلماً یه جنسی از این حسی که رضا گفت، چشم هایش را بست و عمل کرد.

    و باید برای رضا جان پاداش ها بیاد. تسلیم بودن، عمل به الهامات میوه های پرباری داره و چقدر قشنگ رضا باورهاش را ساخته بود.

    هزار بار گفت: مسخره ام میکردم، مسخره ام میکردن، ولی برام مهم نبود.

    احسنت و احسنت.

    و چقدر اقدامات قبلی و نتایج آنها به دادمون میرسن و بهمون جرات و اعتماد به نفس میدن برای قدم های بعدی. اینکه در کمتر از یک سال بدهی های را داد بهش اعتماد به نفس داد که مسیر درسته، چک ها را پاره کن…

    و رضا چک ها را تحویل نداد و پاره کرد تا دیگه راهی برای گرفتن دسته چک نباشه.

    درس بعدی که گرفتم اینه که رضا حرف هاش را به دو دسته داد، به یه دسته که میشنیدن و هیچ…

    و دسته ای که خدا آورد و تشنه ی این حرفها بودن و درست ترش تو این مدار بودن و باعث شد که رضا این مسیر را شروع کنه و انگیزه بگیره و بنای کسب و کارش را بگذاره…

    وقتی رضا رفت تو مرحله ای که نقد بخره و نقد بفروشه و ایمانش را نشان داد و تعهدش را نگه داشت، رفتار دنیا باهاش عوض شد.

    شاید نجوا می‌آمد که حالا مغازه آت خالی میشه و رضا در جواب نجوا می‌گفت: خدا می‌رسونه ، خدا اداره می‌کنه و همین جواب ها و همین باورها کار می‌کنه.

    رضا را درک میکنم وقتی می‌گفت پاهام می‌لرزید منم تو کسب و کارم میخواستم به مشتری هام یه تغییر را اعلام کنم.

    روز اولی که میخواستم اقدام کنم، خوردم به تضاد، گفتم امروز اصلا نمیتونم خودم برای خودم تضاد بسازم و فقط الان اگر بتونم ذهنم را در مورد این تضاد کنترل کنم هنر کردم، ذهنم را کنترل کردم و از فرداش رفتم تو دل ترس هام و تغییر را اعلام کردم، یه سری ها نپذیرفتن، یه سری درجا پذیرفتن و یه سری ها با یه تغییراتی پذیرفتن…

    ولی جالبه مثل همون اوستا کارها که سعی می‌کردند رضا را قانع کنند، بعضی مشتری ها هم سعی کردن به من بفهمونند اشتباه میکنم یا روال بازار این نیست ولی من تو دلم میگفتم این الهام خدا بوده و حتما دنیا جور دیگه ای هم هست…

    دارم به خودم میگم، برای خودت استاندارد تعریف کن و استاندارد های بالا و توحیدی و اجازه بده خدا هدایت کنه به سمتت…

    و جالبه وقتی تو عوض نمیشی و نقد میخری و نقد می‌فروشی آدمهایی میان که تا حالا ندیدی، خرید هایی میشه که تا حالا سابقه نداشته و کارت ویزیت تو جایی که به ذهنت نمی‌رسه به دست مشتری میرسه. الله اکبر الله اکبر

    استاد چند روز پیش قدم هشتم را خریدم، و جلسه ی سوم آن آبی است بر آتش من، خواب و خوراکم شده این جلسه، در مورد ثروت هست و اینکه ثروت یک مداری است که همیشه بوده و هست اگر تو نمی‌بینی تو روی آن موج تنظیم نیستی.

    برو روی موج، از دامنه های کوچکش شروع کن بگذار کم کم به دامنه های افسانه ایش برسی…

    استاد خدا فقط کمکم کنه و ذهنم را شفا بده که بتونم این مرحله زندگی ام را رد کنم. من ثروت افسانه ای میخام، وقتی هست باید ازش استفاده کنم من لایقش هستم و اصلا اون منو به خدا و معنویت و معرفت می‌رسونه.

    و قصه ی رضا دقیقا همین بود، رضا وارد دامنه ی جدیدی از ثروت شد، جایی که بدهی و دسته چک نداشت و داشت با باورهای توحیدی، با باور رزاق بودن خدا، با باور وهاب بودن خدا و بدون ترس و شرک کار میکرد و خدا قدم قدم کمکش کرد.

    جالبه تو بازار همه بر اساس چک، نسیه و … کار میکنن و وقتی رضا بر اساس قانون کار میکرد خدا آسانش کرد برای آسانی ها…

    مورد جالب این فایل این بود که رضا در حوزه کاهش وزن با قانون جذب کار می‌کنه و استاد هم دوره ی قانون سلامتی را داره و رضا هم دایم میگه که من از شما ایده گرفتم و حتی سایت رضا خیلی شبیه همین سایت هست و این دو نفر با باور اینکه روزی دست خداست و هیچ کس در زندگی دیگری تاثیر ندارد اینقدر در صلح هستن با هم. منی که وقتی یکی از معلم هام میخواد کاری را بکنه که شبیه کار من هست ، من حرصم میگیره و باور کمبودم میزززرنه بالااااا. ولی جدیدا به خودم گفتم اتفاقا اگر کسی کاری شبیه تو می‌کنه دنیا هزار بار به تو خیر می‌رسونه که داری هم خودت دنیا را گسترش میدی هم کس دیگری از تو ایده گرفته.

    و خودم را به حس خوب می‌رسونم.

    و رضا را تحسین میکنم برای اینکه ظرفش بزرگ شده بود و آماده دریافت های بزرگ شده بود و پس نمیزد،

    احسنت رضا جان صد در صد ترس های بیشتری را قربانی کردی احسنت و احسنت.

    استاد جانم از شما هم سپاسگزارم

    استاد جانید و جانان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    فاطمه دبیری گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    بنام الله یکتا

    سلام خدمت استادعزیزوآقارضاودوستان همفرکانسی

    شاگردهای استادعباس منش مثل خوداستاصحبت هاشون دلنشین بیان میکنن

    چقدربیان شیرین دارن آقای عطارروشن حرفاشون به دلت میشینه لذت میبری زمانی که صحبت میکنن احساس میکنی داری اون صحنه رومیبینی تصورش میکنی خیلی قشنگ بیان کردین لذت بردیم هرجایی که گفتن توذهنم تصویرش آمد بسیارعالی بود

    وچقدرعالی وخوب تونستن ایمانشون نشون بدن ودسته چک هاروپاره کردن پاروی ترس هاشون گذاشتن

    درکامنت فایل قبلی گفتم که منم هدایت شدم دسته چک کناربزارم وچقدرآرامش دارم ‌خداروشاکرم

    استادسپاسگزارم که این فایلها روآماده میکنیدوروی سایت قرارمیدن تاالگوی خوبی باشن دوستان برای ما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 934 روز

    درود بر انسانهایی که ایمان را در عمل زندگی میکنند.

    داستان اقا رضا داستان خواستن هاست، داستان جسارتهاست، داستان رفتن به دل ترسهاست، داستان تکامل و داستان ایمانه

    اینبار پاره کردن دسته چکها، باوجود تمام مقاومتهای ذهنی، قلبشون میگفت پاره کن، ذهنشون ترس رو مینداخت وسط. درگام اول ذهن برنده این نبرد شد، اما اقارضا دیگه نمیتونست حرف ذهن رو بپذیره چون ازشنیدن صدای قلب بارها جواب گرفته بود، شجاعت پیدا کرده بود و اینباردر نبرد دوباره این دو رقیب همیشگی، قلب بازهم برای آقارضا برنده میدان شد. توجیه کردن و راضی کردن ذهن با منطق شدید، نقد میخرم، نقد میفروشم.

    چندین ماه فشاربازار بعضیا بشون جنس میدادن و بعضی ها نمیدادن، اما استقامت آقارضا بازهم جوابمیده و خدابراش همه چی رو مدیریت میکنه.

    تصمیم جسورانه بعدی حالا که نقد میخرم، نقد هم میفروشم، الگوی اینکاررو پیدا کرد، ابزارفروشی که در شهرشون نقد میفروختن و جالبه میرفتن نگاه میکردن کسب و کارشون رو، نه به چشم رقبیب کاری به عنوان الگوی موفق، و حتی باعث میشه از همین ایشون جنساشون رو بگیرن چون به صرفه بود.

    از طرفی هم جنس نقد میخرن و هم کار کاسبی ایشون رو تماشا میکردن.

    وجالبه که هر چی از این اقا میخریدن همونروز نقد میفروشن.

    اعلام اینکه دیگه نسیه کار نمیکنم، خیلی از مشتری های قدیمی رو پر داد رفت، اما بازهم اقارضای گل ما این سختی رو به جون خرید با دست و پای لرزون هرطوری  بود به مشتریش میگفت فقط نقد!

    خیلی از اون مشتریااا دیگه حتی حساب قبلیشون رو صاف هم نکردن اما اقا رضا گفتن اشکالی نداره این بهای تغییرمنه (افرین برشما اینقدر رشدیافتگی)،  بااینکه چندماهی اوضاع سخت شد، اما بازهم با روز به روز خریدن جنس مغازه رو سرپا نگهداشت. و هرروز با لباس خوب و احساس خوب میرفت سرکار(ایمان و اعتماد). بالاخره پاسخ این اعتماد به خدا این شد که سروکله مشتریهای جدیدی که نقد بخرن پیداشد، درس بزرگی که از اون کاسب شهرشون گرفت این بود که اوشون حتی برای ده بیس تومان بازم نقد کار میکنن و این ماجرا بازهم درسی بزرگ شد برای اقا رضا،میگن من فکرمیکردم میخام نقد کار کنم اما باور نداشتم چون دربرابر رفتار اون کاسب که برای سی تومان پیچ و مهرها رو کم میکنه ناراحت میشهچه درس بزرگی،(آفرین به این توجه به تضادها)

    سروکله مشتری های جدیدپیدا شد که حاضر نبودن ی ذره قرض هم بمونه، از شهرهای مختلف اومدن، مشتری های چندمیلیونی نقد اومدن، اولین بار یک مبلغ دومیلیون و سیصد نقد فروختن.

    جالبه که مشتری همون کاسب دیگه بودن و اینبار که اقا رضا درمدار دریافت بود، مغازه ایشون رو پیدا میکنه و مشتری پرپاقرص میشه و حتی خرید تلفنی میکنه و اقا رضا تجربه های جدید پیدا میکنه، الله اکبر یکی با پیدا کردن کارت مغازه ازرشهری دیگه اومد، بلاخره کسب وکار ایشون رونق پیدا کرد بعد از سالها اقا رضا نه تنها بدهی نداشتتن که توحساب پول هم داشتن و هیچ چکی هم نبود و سراسر ارامش پیدا کرده بودن(نتیجه کار کردن روی خودمون، عمل به قوانین، استقامت، باور درست، اعتماد و ایمان به خدا، حس خوب، یادگرفتن از تضادها، شد ارامشی حاکم بر زندگیشون)

    تا وقتی ذهن درگیر بدهی و اینها باشه که شما اصلا نمیتونید  به ایده فکر کنید

    گام بعدی هدف گذاری اقا رضا، لاغر شدن بود. جالبه ایشون میگن چون چیزی به ذهنم نمیرسید و میگفتم حالا من که سرمایه ای ندارم که کاری راه بندازم  اون زمان دست گذاشته بودم روی خودم و اینکه چه تغییری درخودم میتونم ایجاد منم (این شرایط حتی نقطه عطف زندگی ایشون بوده چرا که اساس رو باید درست میکردن و اگر اقا رضا از ابتدا میرفتن سراغ کار جدید امکانش بود به دلیل ضعفهایی که در شخصیتشون مونده بود  نتیجه دلخواه رو نگیرن اما خداوند جوری پازل زندگی ایشون رو چیده که اصلا به غیر از رشد فردیشون کاری فعلا نتونن بکنن)  و اینکه ادم بهتری بشم رو درتغییر خودشون قرار میدن و برای نشون دادن لیاقتشون شروع میکنن برای لاغری، و باهمون تمرینهایی که برای کسب و کار به کار بردن، چهل کیلو وزن رو کم کردن، سیگار رو ترک کردن،(وقتی یکبار نتیجه خلق کنی اعتماد به نفست بالا میره که بازهم میشه)   و این تغییرات ظاهری کنجکاوی خیلی ها رو برانگیخت و پرسو جو ها ازایشون شروع میشه که چه کردی و اقا رضاایده میگیرن برای اسانی کارها و یک کانال در تلگرام درست میکنن و سه  نفری عضو میشن همون کنجکاوها، ودوتاشون لفت میدن، از اون یک نفر منفعل هم که مونده، همون همکار قدیمی اقارضا که بشون بدهکاربودن، که اوشون هم برادر و زن براردشون رو اد میکنن به گروه و داستان جدیدی شکل میگیره این خانم که اضافه وزن داشتن به سرعت فامیل و اشنایان خودشون رو به گروه اضافه میکنن و کانال دونفری اقا رضا عرض یک شب تا صبح 120نفره میشه،پرهیجان و آماده، از همه جای ایران عضو داره. و تعجب اقا رضا که حالا چه کنم؟ واقا رضا یک فایل میزارن بدون هیچ ایده ای که اموزش چندروز دیگه شروع میشه.

    و بالاخره فکر اینکه هرکاری مربوط به هدفگذاریه رو بیام اینجا پیاده کنم.

    فایل ضبط میکنن و واکنشهای مثبت و عالی میبینن. فایلها یکی پس ازدیکری پیشرفت میکنن و موزیک اضافه میشه و…

    و پرسش و پاسخهای مربوط به کم کردن وزن و اینها شروع میشه و اقا رضا هم ازتجربه هاشون میگن و تاثیر مثبتی که روی افراد میزاره و کانالی که هرروز بیشتر بیشتر میشه و چندهزار نفر میشن و بالاخره به ایشون میگن این صحبتها حیفه رایگان باشه، اینها خیلی ارزشمنده و همین مسیر جدیدی رو باز میکنه برای مشاوره دادن و کسب درامدجدید که البته مقاومت بسیاری درایشون بود اما ذوق و شوق این افراد و کلام دلنشین ایشون همه کار خدا بوده و خداوند با این افراد باعث حرکت اقا رضامیشه و هرچیزیکه ازاستاد عباس منش یاد میگرن رو در به شکلهای مختلفی ارایه میدادن

    اینقدر فایل گوش دادن که دیگه برای هر مشکلی راه حل داشت

    و تمرین میدادن به مردم و همه پیامهای جدید رو جواب میدادن

    و وقتی طی یکی دوساعت چت کردن با یک نفر که قصد جدایی از همسرش داشت تغییراتی در ایشون ایجاد میکنه و ایشون هم با میل و رغبت یک پرداخت شگفت انگیز صدهزارتومانی به عنوان تشکر و سپاس برای اقا رضا میفرستن

    و همین شروع کار جدید اقا رضا شد که بابت مشاوره ها از هزارتومان تا هر چنددتومان که مراجع دوست داره پرداخت کنن و البته اینهم با مقاومت بسیاری از طرف اقا رضا روبرو میشه که بالخره باش کنار میان

    و اینها شد شروع شکل گیری کسب و. کاری جدید و خوب با الگو گرفتن از استاد فایلهاشون رو رشد میدن، جزوه میزارن، رکوردر میگیرن تا با کیفیت بیشتری فایل ضبط کنن و مسیری متفاوت شکل میگیره برای ایشون

    و در ادامه استاد از این میگن که وقتی مشکلی در شما هست قطعاا اون مشکل درخیلی های دیگه هم هست، حالا اگه شما بتونید اون رو حل کنید مشکل بسیاری دیگه هم میتونید حل کنید و حتی حاضرن بابتش بها بدن.

    این همان خلق ارزش هست که دیگران حاضر هستن بها بپردازن(اینجا باید تجربه ای از خودم بگم، درست درهمون سالهایی که اقارضا درحال خلق ارزش بودن و استاد عباس منش هم بودن، من هم در حیطه کاری و تخصصی خودم ارزشی رو خلق کرده بودم که خانواده های بسیاری بابت ان بها پرداخت میکردن و من هم تحصیلکرده مسیر بودم هم بسیار خلاق و ذهنی باز و پر ازایده اما من نتیجه مالی مناسبی نتوانستم ایحادکنم، چرا؟ چون باورهای مالی من بسیار مشکل داشتن، هرکاری رو از زاویه کمبود انجام میدادم، اولین کسی بودم که در شهرم کلاسهایی ویژه کودکان گذاشتم اما به دلیل باورهای کمبود نه تنها رشد مالی نداشتم که حتی از جنبه های دیگه هم اسیب دیدم، و واقعا اون صحبت اقا رضا که گفتن چون هیچ ایده ای نداشتن ترجیح دادن رو خودشون تغییراتی ایجاد کنن چقدر به دلم نشست، داستان اینروزهای منه، البته کلی ایده دارم، اما فقط رشد دادن خودم در اولویته برام.

    من همیشه ذهنی ایده پرداز داشتم، ایده های نو و تازه وکاربردی  اما ایده ها در بستر باورهای نامناسب فقط هدر دادنشون بود).

    همه اش برای من درس بود از پنج صبح تاالان دوبار گوش دادم و نکته برداری کردم

    سپاسگزار ازشما

    بازهم لذت بردم از داستان شما

    ممنونم که هربار درسهای زیادی از شما میگیرم

    منتظر قسمتهای بعدی هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    فرحناز کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1087 روز

    سلام ،دورود بر استاد عزیزم وخانم شایسته ودوستان مهربان و شایسته این کشتی بی نظیر که ناخدای بی نظیری چون استاد ما را دراین اقیانوس بی کران جهان هستی هدایت وهمراههی میکند به یاری خداوند مهربان

    الهی ! شاکرم بر عنایات تو ، اشارات تو ، الهامات تو در مسیر کمال معنویم!

    الهی ! شاکرم برای توجه لحظه به لحظه ات…برای هادیان مرئی و نامرئیم  که مرا در مسیر خیر … ترغیب و راهنمائی می کنند ، تا مبادا غفلت مرا در بر گیرد و دیر شود آنچه خیرم در آن نهفته بود،

    دوست خوب مان آقا رضا عالی بود

    من شاید از صبح تا الان که دارم کامنت می نویسم 5بار این فایل بی نظیر را گوش دادم وچقدر لذت بردم

    نکته ها دقیق چقدر خوب وپشت سرهم همه چی عالی بیان شده چقدر موفقیت وجسارت در تغییر افکار و باور ها این که باعث آرامش وموفقیت میشه

    بیرون زتو نیست آنچه در عالم توست

    در خود بنگر هر آنچه خواهی که تویی

    چقدر عالی نکات بی نظیری را برای ما باز گو کردید من واقعا تمام کلام شما را نوشتم خوش حالم که دوست خوب ما اینگونه در مسیر موفقیت پیشتاز هستند وعالی قدم بر می دارند

    عطار نیشا بوری می فرمایند

    آنچه گویی

    و آنچه دانی آن تویی

    خویش را بشناس

    صد چندان تویی

    ️️️️️

    تا نفس باقیست خود را جستجویی تازه کن، آن چه بودی را رها کن! رو به سویی تازه کن

    رو به هر چی داشتی، بیهودگی انباشتی،

    با خدا، با خویش، با اندیشه رویی تازه کن

    یک نفس بیهوده گردی های خود را واگذار، یک غزل مهمان من، بنشین، گلویی تازه کن

    حرص، حسرت، خُسر، خِسّت، من، من یّت … بگذریم، بیش از این دنیا چه دارد؟ آرزویی تازه کن

    با حقیقت رو به رو شو ، رو مگردان از خودت، خیز و در آیینه با خود گفتگویی تازه کن

    الغرض برخیز و با هستی سلام خویش را، پیش از آنی که خداحافظ بگویی تازه کن ..

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌دوست خوبم موفقیت شما را تحسین میکنم

    امیدوارم لحظه هاتون ناب ناب باشه

    استاد عاشقتونم

    اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،

    باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …

    پس نیکی را بکار،

    بالای هر زمینی…

    و زیر هر آسمانی….

    برای هر کسی… ”

    تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!

    که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …

    اثر زیبا باقی می ماند،

    حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    سلام دوستان

    چقدر قشنگ فایل اقا رضا و اصلا دوست ندارم تموم بشه.

    اقدام عملی که من انجام دادم همون لحظه که اقا رضا گفت من دست چک رو پاره کردم. من هم داخل کشو مغازه ام مدارکم برای گرفتن دست چک جدید و چکی که داشتم رو پاره کردم و ریختم داخل سطل اشغال، حالا داستان این دست چک جدید رو که مدارکش رو کامل کرده بودم جالب، خواهرم میخاست طلا چکی بخره و من هم که اعتماد به نفس این رو نداشتم که بگم چک ندارم سریع رفتم بانک و مدارک رو اماده کرده بودم و اصلا دیگه دنبالش نرفتم چون قول داده بودم که دست چک حذف کنم و العان که امدم خونه یه دونه دست چک دیگه داشتم که ته چک بود که یه روز مبادایی هست که این ته چک رو میدم و دست چک جدید زندگی من رو نجات میده ههههه.

    ولی با ارامش همش رو پاره کردم رفت. یه داستان باحال که برام اتفاق افتاد یه وام داشتم رفتم چندتا قسطش مونده بود تسویه کنم و کارمند بانک به من گفت که با حساب جاری ات کار کن تا زودتر بهت وام بدیم و من با اعتماد به نفس بهش گفتم من دیگه وام توی زندگیم نمیگیرم. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1686 روز

    ب نام الله مهربان و هدایتگر ب سمت شادی زیبایی ثروت سلامتی و حال خوب

    سلام ب استاد و مریم عزیز

    و سلام ویژه تر ب رضلای عزیز برای شروع این ویدیو ها و یاداوری حتی نتایج خودمون

    دسته چکمه با 43 تا برگ سوزوندم و وزنه بزرگی از روم برداشته شد یادم ب نیتی سوزندم که دیگه هیچوقت بهم ندم و حالم خیلی خوب شد و احساس خوبم شروع شد

    تونستم نقد خرید فروش کنم و شروع کردم ب پس انداز و همینجور نتایج مالی هر روز بیشتر و پس اندازام بیشتر

    الان تو شغل الانم این بیشنهاد میاد چکی بفروشم که اگه بفروشم در امد راحت سه برابر میشه یعنی مثل اب خوردنم در امدم ماهی بالای صد میلیون میشه ولی این کارو نکردم و روی تعهدم موندم.چون میدونم با این کارو در امدمم بره بالا احساسم از چک نسیه بد میشه و همه پلن بهم میریزه

    و اصلن اصلن چکی یا حساب باز نمیفروشم و روی تعهدم سفت سخت هستم و من از سمت جهان ب شدت تست میشم که حتی کارخونه داره باهام حساب نمیکنه میگه بعدن بیا حساب کنیم بخدا که روی تعهدم هستم و بهش گیر میدم حساب کن بزنم ب حسابتون نمونه الان فکر کردم چقد خودم تغییر کردم خدایا شکرت.

    و البته هر روز داره مشتریان دست ب نقدم بیشتر میشه و درامدم راحت تر و بیشتر داره میشه چون خریدار و فروشندم خداست خودم که کاره ای نیستم همشو سبردم خدا برام انجام بده و ب بهترین شکل برای انجام میده خدایا شکرت

    خدایا چقد تجربیات رضا عزیز در زندگیم دارم منم چقد هممون این انسانهای دست خدا رو دیدیم

    چقد رضای عزیز زیبا توضیح میده چقد خندیدم از تدوین و اهنگهات چقد تکاملش زیبا بود چقد قشنگ دیتیلی تعریف میکنه چقد خدا کاراشو قشنگ انجام میداده

    چقد اشک شوق اومد برای انرژی و قدرت خداوند

    چقد خندیدم خدا اقارضا از خریدن دوره و تعجب همسرتون

    از پول کنار گزاشتنتون که مثلن ندارم بخدا ترکیدم اینقد خندیدم

    از فردا برید استند اپ کنید با این لحن شیرینتون صد درصد موفق میشید و تحسین میکنم برای نتایج خوبتون

    نکات استاد عزیز

    =با ارزش خلق کردن میشه ثروت بدست اورد محصول درست کرد و فروخت و کمک ب جهان کرد

    = وقتی ی مسئله ای رو حل میکنی میتونی ارزش خلق کنی ومحصول بفروشی

    =شما ارزش خلق میکنی و افراد که مشکل دارن نیاز به ارزش خلق شده شما دارن و بها میبردازن برای حل مسئلشون اگر باورهات درست باشن خیلی ها هستن که محصول شمارو میخرن و بهاشو میبردازن زمانی این اتفاغ می افته ایده ها ب ذهنت میرسه که باورهات تغییر کرده باشه حالت احساست خوب باشه فراوانی توی ذهنت ساخته باشی و خداوند بهت کمک میکنه برای دستیابی ب هدف هات

    =میخای ثروت وارد زندگیت بشه مسائلی که داری حل کن و مطمئن باش خیلیا هستن اون مسائلو دارن و میتونی مسائلی که خیلیا دارن حل کنی و ارزش خلق کنی و ثروت وارد زندگیت بشه

    = جهان باید گسترش بیدا کنه و کسی که داره ایجاد گسترش میکنه جهان حمایتش میکنه

    =شما با تولید محصولاتتون با تولید خدماتی که مشکلات دیگران حل کرده دارید جهان گسترش میدید ب همین دلیل خداوند بدشت شمارو هدایت میکنه چون هدف خداوند گسترش جهان مادیه

    چقد نکات با ارزشی چقد حرفهای مهمی چقد حرفهای مهمی

    خدایاشکرت برای هدایتم به این فایل و نکات مهمی که یاد گرفتم

    سپاسگذارم ازتون برای این فایل زیبا

    آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1632 روز

    با یاد و نام رب الارباب و تنها خالق جهان هستی که هدایتم میکند به سمت زیبایی ها وظرف وجودم را بزرگ میکند برای دریافت نعمت ها

    خدایا تورا شکرگزارم بابت هرروز رفتن به کوه واحساس نزدیکی به تو

    خدایا تورا شکرگزارم بابت امروزم که زنده ام وفرصت دوباره برای لذت بردن از زندگی وبودن درکنار تو یا رب

    خدایا تو را شکرگزارم بابت بودن در این مسیر مستقیم وتوحیدی

    خدایا تورا شکرگزارم بابت این قسمت که دیدم و مهر تاییدی بود برایم که تو زمین و آسمان را مسخرما قراردادی تا فقط لذت ببریم وسکرگزاری باشیم

    با هدایت الهی وقلبم می‌نویسم که جایگاه توست

    درود به استاد توحیدی ومریم جان عزیزم

    استاد این قسمت چقدر متفاوت بود از بقیه قسمت های نتایج دوستان با آقای عطار روشن

    به من درس داد که از هیچی باید بتونی ثروت بسازی

    بیزینس که با هزینه زیادبخواد شروع بشه جواب نمی‌دهد باید بتوانیم با همین امکاناتی که خدا دردرونمون گذاشته شروع کنیم بهانه نیاریم که پول نیست جانیست بزار همه چی خوب بشه بعدشروع کنم

    نه جواب نمیده

    باید روی قدرتی که خدا درونتون گذاشته حساب کنیم از خلاقیت و ایده های که بهتر شدن بهره بگیریم

    استاد یه چیزی متوجه شدم دراین قسمت که وقتی من برای خودم ارزش قائل میشم جهان هم برای من ارزش قائل میشه

    وقتی روی باورهام کار کنم وروی شکمم کار کنم انگار جهان هم کمکم می‌کنه همه چیز را به نفعم می‌کنه

    باید لیاقت خودم را به جهان ثابت کنم که آره میتونم وپلنگ درونم را بیدار کنم

    عمل کنم وکار تولیدی ام را بهتر کنم محصولاتم را باکیفیت بزنم وطبق سلیقه مشتری ها تولید کنم

    با دست روی دست گذاشتن هیچی عوض نمیشه جهان جهان لیاقت ها است باید قدم اول را من بردارم منتظر هیچ کس نباشم که برام کاری کنه

    زمانی بود که چک می گرفتم با هزار زحمت برای بقیه وبرگشت میخورد و انرژی از من گرفته میشد ترس نیامد سراغم

    به من زنگ می‌زدند که پول در حسابت نیست

    چک را پاره میکردم ولی باز میرفتم می‌گرفتم انگار هنوز چک ولگد حسابی نخورده بودم از جهان خواب بودم خودم را ناجی می‌دیدم ووام وبدهی

    تا اینکه با حرف های شما فهمیدم که اگر تکه تکه بشم نباید سراغ وام وبدهی بروم باید بروم به کار یاد بگیرم ازش پول دربیارم

    وخدا هدایتم کرد به کار تولیدی لوازم برقی واز یه دونه شروع کردم وبعد دوتا وده نوع را میتونم خودم درست کنم بدون کمک همسرم

    از تولیدم پول درمیارم وچقدر لذت داره برام

    این فایل را شاید 5بار شنیدم که یاد بگیرم وفقط نگم عجب فایلی است باید عمل کنم ودرس یاد بگیرم

    نکته جالب این بود که تغییر که می‌کنی انسانهای اطراف هم عوض میشن

    وقتی برخلاف میلت کاری که استاد گفتن انجام میدی وتوکل می‌کنی به خدا وظرف خودت را انجام میدی اون وقت خدا دست به کار میشه و همه چیز را به نفعت می‌کنه

    همین چک پاره کردن که دیگه یه قدم از طرف تو برای تغییرت انجام میدی خدا هم مشتری های نقد را می‌رسونه برات وهزاران راه که اصلا به فکرت نمی‌رسه وخدا فقط می‌دونه مسائل را برات حل می‌کنه

    قسمت نتایج دوستان با آقای عطار روشن خودش یه دوره بود که بفهمم کم کاری نکنم وحرکت کنم و بقیه اش با خدا

    استاد سپاسگزارم بابت این قسمت که توضیحات عالی دادید

    با دخترم رفتیم سایت آقای عطار روشن را دیدیم وخیلی لذت بردم از نتایجشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2171 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم

    سلام به دوستان عزیز و ارزشمندم

    به امید الله یکتا میریم برای شنیدن داستان تغییر و تحولات دوست عزیزمون، که چطور تصمیم گرفت، چطور قدم برداشت و چطور باورهاشو آرام آرام با همراهی آموزه های استاد تغییر داد و چه رضای جدیدی خلق کرد. خودشو ساخت الحق که تغییـر شخصیت جهادی اکبر میخواد. الحق چه کاربزرگی کرده واقعا تحسینش میکنم.

    …در ادامه ماجرا صحبت های رضا رو میشنویم و میبینم که میگه:

    استاد شما میگفتین که دسته چک نداشته باشیم. یک روز اومدم تا این 4تا دسته چک رو پاره کنم. نتونســتم. نتونستم این کار رو انجام بدم. حالم بد شد و کلی نجوا به ذهنم اومد.(تو که پول نداری، تو که پس انداز نداری،چطوری میخوای جنس بخری،…)

    راضـی نمیـشدم که نتونـم انجام بدم.چون هرچی استاد گفته انجام داده بودم و درست بوده.

    خب انگار هنوز کافی نبود تا ایمانش قوی تر از نجواها بشه پس چیکار کرد تا بتونه تا موفق بشه؟! در ادامه گفت:فرداش دوباره اون فایل مربوط به دسته چک رو گوش کردم و همزمان هم چشم هامو بستم وتجسم سازی کردم و تو ذهنم دسته چک ها رو یکی یکی پاره کردم.چقدر قشنگ چقدر قشنگ گفتی رضا جان: با ترس ولی انجامش دادم… واقعا این یعنی شجاعت، یعنی ترس داشته باشی ولی بری تو دلش، ولی انجامش بدی این یعنی شجاعت. واقعا دستمریزاد واقعا ماشالله واقعا آفرین به این شهامت و شجاعت…

    … بله بااین باورسازی ها و تقویت ایمان و جسارت دوباره انجامش میده.

    بالاخره موفق شدم دسته چک ها پاره کردم و احساس کردم که یک چیزی قلبم رو فشار میده استرس و نگرانی. بعد هی خودمو دلداری دادم. چه باورهای قشنگی گفتی: خدا بامنـــه، خــدا با مــنـه. نگران نباش اینم خدا برات درست میکنه. چه یادآوری های بجایی به خودت کردی: تو یکسال قسطهاتو پرداخت کردی تویی نتونسته بودی بعد 24 ماه یک دانه شو پرداخت کنی. بعد در عرض یکسال بدهی 25 میلیونی خودتو دادی. چقدر خوبه دیدن موفقیت ها و هربار یادآوری کردنشون.

    … وای چقدر باحال بود همینجای فایل یاد یک چیــزی افتادم که گفتین رفتم به عنوان یک چیز باحال و کار خوب برای چند نفری این کارم رو(پاره کردن دسته چک هام ) تعریف کردم و کلی هم سرزنش شدم تحقیرم کردن و گفتن تو دیوانه شدی. میـــدونیــد اینجا چی به ذهنم اومد اینکه رضای عزیز یک کار خفن کرده، یک کاری که در مخیله کمتر کسی میگنجه، کاری که باور و ایمان و دل بزرگ میخواد. یک کار غیر معمول انجام داده. یک کار غیر منطقی. کاری که افرادی که توی مدارش نباشن اونو دیوانه خطابش میکنن(مثل پیامبر که عده ایی بهش میگفتن او مجنون و دیوانه است.) پس هر حرفی رو به هرکسی نباید گفت بخاطر آرامش و ثبات فرکانسی خودتم هم که شده جلوی هیجانت رو بگیر و جـاهـل بازی درنیار و نرو بگو فلان کار خفن رو کردم. آره خیلی خفن هست خیلی موفقیت هست خیلی شجاعت میخواد اما نگو برادر من،نگو خواهر من، ای خوده من نگو…همینجا هم کلی فایل رو استپ کردم خندیدم میـــدونیــد ما (من+همسرم) هم یک کار دیوانگی کردیم وقتی تصمیم گرفتیم از نقطه امن و خونه قشنگ و شهر محل تولدمون عبور کنیم چیکار کردیم کلی پل های پشت سرمون رو خراب کردیم. کلی وسیله هامون رو که همون کشتی هامون باشه آتیش زدیم.بخشیدیم یا فروختیم. خوشبختانه فکر اون موقع منو همسرمم گوش داد و ما به خانواده هامون هیچ چیزی در این موضوع نگفتیم. گفتیم وسایل مون خونه باغ یکی از دوستان هست که البته واقعا بود اما همه ی وسایل نبود(در حد چندتا کارتون). الان کلی خندم گرفت و به همسرمم گفتم باهم خندیدیم گفتم فکر کن به خانواه هامون اگه میگفتیم میخوایم بریم تهران. اصلا نه کار داریم نه خونه نه هیچی حالا اینم بگیم وسیله هامون رو هم دادیم رفتـه یعنی میگفتن رسما فهیمه و حسین خل شدن. قطعا کلی جلومون رو میگرفتن قطعا یا همش با نگرانی ها و حرف هایی که منتقل میکردن نمیذاشتن این مسیر زیبای مهاجرت رو بچشیم.خداروشکر که نگفتیم هنوزم نگفتیم وقتی خواهند فهمید که با تعجب بگن شوخی میکنید و بعد بگن خوب کاری کردین….وای چقدر خوشحالم از این ایده. چقدر خوشحالم برای این تصمیم ها و کارهایی که کردیم.چقدر خوشحالم از این به یادآوردن ها. واقعا خودمونیم چقدر اون روزا شجاع بودما.(اینجا بخشی از خودمو اعتراف کردم. جایی گفتم که میدونم اگر دیوانه هم خطاب بشم دیوانگی از نوع قشنگیه. دیوانه از نوع عاشقیه. دیوانه از نوع بی عقلی نیست دیوانگی از نوع افسار رو از عقل گرفتیم دادیم به دل و شما عزیزان میدونید این هدایت خداست این خداست که جایگاهش دله و دل ما چقدر محکم و قرص بود و وارد این حرکت شدیم و داریم بزرگ میشیم و رشد میکنیم. اشکم داره درمیاد ار این حد حجم تغییری که آرام در من رخ داده. جاهایی که اصلا ندیدم اینا هم هدایته و فکر میکردم فکر های خوب خودم بوده. نه بابا من چیکاره باشم خدا میگفت و من میگفتم چشم. خدایا عاشقتم که من اگر ندیدمت تو منو هدایت کردی.خدایا عاشقتم که منو در حد این کار شجاعانه شجاع و بزرگ کردی تا بتونم انجامش بدم. خدایا تنها تو دانایی بر همه چیز)

    … خدایا فقط برق چشمای رضای عزیز و لبخندش رو نگاه کنید. خدایی براش باید کــف زد. ســوت زد تشویق و تحسینش کرد که چقدر قشنگ عقلش رو کنترل کرده و دلی و هدایتی درست ترین کارهایی که شجاعت و ایمان میخواد انجام داده.

    کار درست رو انجام بده. اصولت رو زیر پا نگذار. حتی اگر بقیه مخالفت باشن و بهت بگن دیوانهایمان تو میتونه به اندازه ی یک لشگر ادم برابری کنه و شکست شون بده.

    … درست ترین کار اون لحظه و اون زمان شرایط خودش رو انجام داد. شاید میتونست ببره بده به بانک تا از شر چک و دسته چک خلاص بشه. اما شاید برای اینکه اینکه این باور رو در خودش تا ابد محکم و قوی بسازه این درست ترین کاری بوده که در حق خودش کرده.پاره کردن دسته چک ها نه تحویل اونا به بانک… پس بی قضاوت ادامه میدیم و گوش میکنیم اقدامات شجاعانه رضای عزیز.

    (من همزمان که فایل رو پلی کردم شروع کردم به کامنت نوشتن و یک جاهایی فایل رو استپ میکنم و باز دوباره…اگر بدونید چقدر هدایتی و تمرکزی تر میشه فایل ها رو درک کرد.)

    با عصبانیت برادرش مواجه میشه چرا دسته چک هاشو پاره کرده، اونا اسناد مهمی هستن و …

    رضا چقدر قشنگ اینجا میگه: اتفاقا پاره کردم که بهم دیگه چک ندن…

    … میدونید بچه ها رضا مثل داستان ناپلئون بخاطر اطمینانش از پیروز شدن کشتی هاشو سوزنده.

    برای این قـدمی که برداشتی تحسینت میکنم. و چه تصمیم مهمی گرفتین از بین بردن پلی برای خرید قسطی

    … و چقدر قشنگ در ادامه باورهایی رو در مقابل نجواای ذهنش آورد که تقویتش کرد نه سرکوب و سرزنش. باورهایی که داشت اساس توحیدی عمل کردن رو در وجودش رشد میداد.

    اشکال نداره کــم میخرم نقــد میخرم.

    چقدر قشنگ این قسمت هم اشاره کرد که : مــن بعدا متوجه شدم کــه خــدا داشت مدیریت میکرد. که اون افراد برای وصول پولشون زنگ نزنن یا دیر به دیر زنگ بزنن.

    * تصمیم مهم بعدی رضا اینه: حالا که من دارم نقد میخرم باید نقد هم بفروشم.

    تصمیم بزرگی که تا این 5سال کاری که کرده بودم همش قسطی بود و حالا میخواستی تغییرش بدی. همه اوستاکارا، نجارا، بناها قسطی با من کار میکردن.طبق گفته ی استاد: اگر تو کسب وکارت، کاری که فکر میکنی نمیــشه اگر یکنفر داره انجامش میده پــس توام میتونی انجام بدی و میــشه.

    چقدر قشنگ گفتی که رفتی گشتی فردی رو پیدا کردی که فقط در کار ابزار یراق نقد کار میکرد.

    چون استاد گفته بود که : برو دنبال خواسته هات بگرد و نمونه و الگو پیدا کن، با افراد مصاحبه کن.

    خدایا تمرینت رو انجام میدادی و اون آگاهی ها رو اجرا میکردی و بعد این ایده بهت داده شد که از همین فرد بصورت نقد جنس هاتو بخر. به این شکل مدیریت کردی. حالا با قیمت منصفانه دانه ایی از اون فرد خریدی نه کارتونی از تهران.

    چقدر چقدر قشنگ گفتی: به این شکل کمبود منابع مالی خودتو مدیریت کردی.

    چقدر قشنگ تکامل خودتو رعایت کردی و تمرین هاتو انجام میدادی وعمل میکردی اینکه گفتی میرفتی هر روز صبح میرفتی مغازه اون بنده خدا هم خرید و فروش نقدی اونو میدیدی و باورسازی میکردی هم مایحتاجی که برای مغازه خودت میخواستی میخریدی.مثلا خرید دوتا انبر قفلی+دوتا انبردست

    … وای این قسمت که گفتین هدایت رو میشدید اینکه شما چقدر آســان شده بودی و چقدر آســان هم کار و کسبتت پیش میرفت.

    چقدر جالب نقد میخریده و نقد همون روز هم فروش میرفته همون دوتا دانه انبر قفلی رو خریدم فروخته میشد.

    _ دیگه حالا وقتشه تا تصمیمی که گرفتم رو اجرا کنم حالا من قرار بود نقد هم بفروشم.

    خیلی سخت بود،اینکه بعد از چند سال به یک فرد بگم من فقط نقد کار میکــنم.جوری سخت بود که گاهی با دست هام خودمو روی پیشخوان نگه میداشتم چون زانوهام سست بود.

    بقول دزفولی ها :زیر زانوییام سست بیدس از بس پام تکون میخورد نتونستم سرپا ایستم(آقا من اصلا لهجه مشهدی خودمم بلد نیستم حالا چه برسه که بخوام یک لهچه رئو در لحظه بشنومو بنویسم. صرفا جهت حس و حال رضا با اون لهجه زیبا نوشتم.به حوالی دقیقه 9 مراجعه شود.)

    بهای تغییر کردن من این بود که بعضی مشتری های قدیمی دیگه نمیومدن حتی حساب هاشون رو تسویه کنن. (البته اینم یک باوره و برای اینکه احساسش بد نشه نگرش جالبیه.) چندماهی اوضاع کمی سخت شد.قفسه ها خالی بود اما من ادامه میدادم و باهمون کت شلوار خوب و احساس خوب میرفتم مغازه. یواش یواش سر و کله افراد جدید پیدا شد که نقد میخریدن.

    چه خاطره جالبی از نقد کار کردن یک آدم تعریف کردی و درس گرفتی.نسیه نسیه است ده هزارتومن و سی هزار تومن نداره

    کسی که رفتاری بر مبنای نقد کار کردن داشت برام درس داشت. که این درسته که ایـن یعنی نقد کار کردن.متوجه شدی پس من هنوز باورم درست نشده که از رفتار ایشون سر 30 هزار تومن باقی مانده حسابم ناراحت شدم و این درس بزرگی برای من شد.(از تضادی که خوردی درسشو چقدر قشنگ گرفتی و برامون تعریف کردی.)خدایا شکرت برای این آگاهی ها.

    چقدر جنس آدم ها و مشتری ها عوض شد.

    افراد جدید از جاهای مختلف میومدن از آقا رضا خرید میکردن.

    افرادی با توان مالی بالا اونم نقد و اولین صورتی بود که نقد بالای 2 میلیون 300 شد.

    … خدا چطور آدم ها رو هدایت میکنه تا از کنار مغازه تو سال ها رد میشده و سال ها توام اونجا بودی حالا بیاد با یک فاکتور بالا خرید کنه. وقتی در مدار دریافت باشیخدا اونا رو هدایت میکنه به خرید از مغازه تو…چقدر داستان مدار وهدیت و ثابت بودن قوانین خداوند رو میشه اینجا بهتر درک کرد.

    خرید و فروش به روش های جدید و سبک فروش تلفنی….

    _کارت ویزیت شما روی زمین افتاده تو یک شهر دیگه، بعد یکی میاد از روی زمین برمیداره. خدایــا چطور چطور…(اصلا چطوریش به ما ربط نداره فقط ما باید کارخودمون، بندگی خودمون رو درست انجام بدیم اوس کریم کار خودش و چطوری کار خودش رو خوب بلده.) خدا هدایت میکنه. خدا هدایــت میکنه افراد، موقعیت ها و… رو در بهترین زمان و بهترین مکانخدایا شکرت

    خدایاشکرت که خداوند اینطور شما رو هدایت کرد، آدم های درست رو به سمت شما هدایت کرد، کسب وکارتون بهتر شد، بدهی ها پرداخت شد…معرکه بود معرکه…واقعا خداروصدهزار مرتبه شکر.

    _ برای موفق شدن اول باید آرامش ذهنی داشته باشید. وقتی وام و بدهی و چک ها رفت من تازه متوجه شدم آرامش ذهنی یعنی چی.ایده اجرا کردن یعنی چی. رشد کسب و کار یعنی چی.

    _در دوره هدف گذاری یکی از اهدافم این شد تا لاغر بشم. سال 93 حدود 137 کیلو وزنم بود. بارها هم تلاش کرده بودم برای لاغزی امانتیجه ایی نگرفته بودم.

    چقدر قشنگ گفتین که کارهایی که استاد میگفتن روی خودتون پیاده میکردین. اینکه چیکار کنی بهتر بشی. چیکاری برا خودت میتونی انجام بدی.چطور خودمو تغییر بدم.

    آدمی که برای خودش ارزش قائل باشه به خودش ضربه نمیزنه. با همین صحبت رفتم تا لیاقت خودمو نشون بدم تا لاغر بشم.

    از نظر جسمی هم متحول شدم سیگار نمیکشدم از نظر سلامتی هم بهتر شده بودم و 40 کیلو کاهش وزن پیدا کردم. موضوع لاغر شدنم خیلی سرو صدا به پا کرد..سوال کردن و کنجکاوی اونا باعث شد برم سمت توضیح دادن موضوع لاغر شدنم و کارهایی که کردم.

    _ از اواخر 94 رفتم در حوزه آموزش دادن اونم در تلگرام بصورت صوتی

    همیشه به دنبال ساده کردن کارها باشیم.

    همیشه به دنبال بهتر کردن کارها باشیم.

    … چقدر لابلای صحبت های رضای عزیز یک باور مخرب یکی از دوستانش که این باورهای مخرب در خیلی از ماها هم هست رومیشه دید. اینکه باورش این بود نمیتونست دربست حرف های استاد بپذیره بااینکه از روان شناسی ثروت 1 نتیجه گرفته بوده چون صحبت های استاد رو تحلیل میکرده، و مقاومت داشتمثلا میگفت بعضی جاهاش خوبه درسته بعضی جاهاش خوب نیست ومیشه جور دیگه فکر کرد. همین ویژگی اون دوست عزیزشون باعث شده بود که یواش یواش از آگاهی ها و آموزش های استاد دور بشه و حتی آقا رضا رو هم مسخره میکرده که تو از خودت فکر نداری دیگه همش چسبیدی به عباسمنش ول کن بابا و …

    خیلی جاب بود این داستان از سر کنجکاوی یکنفر دیگه هم عضو میشه.

    کانال تلگرامی از 2 نفر به بیش 100 نفر اونم عضو فعال و یک شبه شدم استاد. بنظرم اینجا نشان دهنده ایمان و استمرار در کار درست رو میش دید وماندن و پایداری هست. و تکامل اینجا تصاعد میزنه اینجوری. (یاد رشد درخت بامبو افتادم.)خدایا شکرت…

    شما یک شبه نشدی استاد. شما هر روز داشتی به این مرحله استاد شدن برای یک عده ایی میرسیدی فقط شاید دیده نشده. شاید دانشگاه به اون شکلی که ما میشناسیم نرفتی اما درس ها و واحدها گذروندی آقا رضا. چالش ها و تضادهایی رو به عنوان امتحان سپری کردی اونم با موفقیت و کنترل ذهن. شما اتفاقا بیشتر از هر دانشگاهی واحد و درس و تمرین وامتحان انجام دادی. اینجا دانشگاه خودباوری و خدا باوری است. اینجا یک راهبر و یک لیدر داره که مسیر رو برامون هموار کرده اونم کسی نیست جز استاد سید حسین عباسمنش. کسی که یک روزی تصمیم گرفت، ادامه داد، رشد کرد تکاملش رو طی کرد و حالا استاد یک کلاس درس نداره با بیان خودش به ما درس نمیده با هرکسی که از استاد درس گرفته به ما یاد میده. مثلا امروز استاد شما شدی که به ما درس شجاعتی که از استاد یاد گرفتی رو در عمل و نتجه هات یاد بدی. استاد شما چقدر خوشبختی که خودتو در این همه تکثیر کردی. خودتو در این همه شاگردی که به درجه بالایی از نتیجه گرفتن رسیدن کپی کنی. نگرش و دیدگاه هایی که بهشون رسیدی رو ترویج بدی و تزریق کنی با ممارتست عشقت و این همه فایل هایی که گوهر نابی از اگاهی هستن.استاد خیلی استادی. من هرکدوم از بچه ها رو میبنم که یک روز شاگرد اتاد بودن و الان خودشون یکپا استاد هستن اول به استاد تبریک میگم و بعد اون شخص رو تحسین میکنم.

    استاد واقعا با صمیم قلبم بهت تبریک میگم این همه ایی در همه جا و به هرشکل و کلام و زبانی. تاثیرات شماست تصمیمات شماست که البته اینم خوب میدونم اگر شما نبودی قطعا یکی دیگه بود شاید من بودم شاید تویی که میخونی بود اما الان این سرنخ در این روزگار به شما میرسه و من خوشحالم که هم عصصر و هم دوره شما شاگرد شما هستم و دارم اینقدر شاگرد میکنم تا روزی که استاد زندگی خودم بشم.

    خـــــــدایــــا شـــــکـــرت

    چقدر این صحنه که آقا رضا گفت هیچ ایده ایی نداشت فقط گفت تا 2روز دیگه دوره شروع میشه، حالا دوره چی باشه خدایا من مطلب ندارم. ایده این بود که از همون فایل های هدف گذاری که به هدف هات رسیدی کار رو انجام بده.و اینجوری قضیه رو دیدی که اینو یک هدف ببینی و حالا برو انجامش بده با همون فرمولی که به خواسته های دیگه ات رسیدی. چه نکته کلیدی بودا: موفقیت تکرار کارهای درست به شیوه ایی درست . یعنی ایشون یک مسیری رو رفته، یادش گرفته نتیجه رفته پس با همین الگو میره تا به هدف بعدی برسه.(برگزاری یک دوره آموزشی لاغری)

    خدایی اصلا کار رو سخت نگرفته

    خدایی من اگر بودم باید کامل بودم

    خدایی من چقدر باید از آقا رضا و این همه آسان دیدن و آسان گرفتن کارها درس بگیرم.

    در ادامه ماجرا خــدایــا چی میبینه خارج از تصور خودش. اصلا فکر نمیکرد که اون فایل صوتی درب و داغون با صدای بوق بیابونی تریلی ها که برای موتوری ها گرفته بودن با گوشی کم کیفیت و شرایط بی تمرکزی در مغازه ایی که نزدیک جاده و کمربندی بود مغازه ایی که مشتری رفت و آمد داشت….(یعنی باید باور کمال گرایی من وایسته کنار فقط تا آخر عمر برام فقط بــــوق بزنه.این باور کمال گرایی رو بذارم مسئول بوق بیابونی بچه ها چطوره. این باورم خیلی سرسخته بهش میاد بره یک گوشه کنار مغزم برام بوق بیابونی بزنه.زین پس بوق بیابونی= کمال گرایی برای من یکیه. یعنی فکر کنم این باورم تسلیم تسلیم شد با این قسمت دهنم باز موند خدایی از واکنش مخاطبین تلکرامی آقا رضا.) با خودم گفتم که حتما اون خانما میان فحش میدن. برای ضبط این فایل، اما نتیجه و بازخورد این فایل چیز دیگری است. خدای من چه پیام هایی. یک عده تشکر میکردن،یک عده سوال میپرسیدن اصلا پیام های جالب

    حالا من باید ادامه میدادم و جلسه دوم رو آماده کردم.

    خداوند اینا رو دور من جمع کرد. حرف منو به دل و قلب اینا نشوند و با شوق و ذوق اینا خـــدا منو مجبور کرد تا برم فایل بعدی فایل بعدی و بعدی و بعدی ….

    خدایا چطور این کانال رشد کرد…

    خدا افرادی رو دور من جمع کرد…

    چـــی میــشـه خدا این افراد رو دور من جمع کنه؟!

    همونی میشه که خدا دور اسماعیل و هاجر مردم رو جمع میکنه. چی میشه معلومه یک چیز عالی میشه وقتی خدا همه کاره است.

    … چقدر قشنگ گفتی یواش یواش تبحر پیدا کردم در تاثیر گذاشتن روی آدم ها و نوشتن مطالب و انتقال اونا به آدما….

    _ اینقدر مردم میگفتن که این فایل ها رایگان باشه حیفه…هی میشنیدم چرا رایگانه چرا رایگانه

    _ اینقدر محتواهای شما رو گوش دادم برای هر سوالی که در اون فضای تلگرامی من جواب داشتم و جواب همه رو میدادم.

    _ چه فکر قشنـگی کرده.هر بار از دخل مغازه اش توی جعبه ایی پول مینداخته تا پولها جمع بشه تا دوره بعدی رو بخره.

    _ یکنفر از مخاطبین کانال تلگرامیش اومد مشکلاتش با همسرش گفت میخواست طلاق بگیره و من طبق آموزه های شما باهاش چت کردم و بهش جواب میدادم و زندگیش متحول شد.

    حالا که شما اصرار داری به من مبلغ مشاوره بدی حالا خیلی دوست داری به من هدیه بدی هرچی خودت میخوای بدی.

    … چقدر قشنگ گفتین از این تضادی که مبلغ دوره با چیزی که شما پس انداز کرده بودین بیشتر بود. اولش ناراحت میشدین که نمیتونید بخرین بعد میگفتین اشکال نداره من باید درآمد خودمو بالا ببرم.واقعا احسنت به این نگرش

    … چقدر مثال اون ادکلن زدن جالب بود که گاهی ما آدم ها جوگیر میشیم. تکامل طی نکردن رو به یادم میاره که نهایت تاثیر یکی دو روزه در رفتار طرف ایجاد میکنه اما عمقی و در شخصیت طرف نیست. مثل عطر یک ادکلن که ماندگار نیست.

    … واریز اولین مبلغ مشاوره یا اولین راه درآمدی بصورت آنلاین و چقدر باورهایی که این لابلا گفتین منم دارم و چقدر ترمز دارم.

    منم اصلا خودمو لایق ندونستم جاهایی که واقعا خدمتی صادقانه و با عشق انجام دادم.همش بخاطر این باورهای منه که آدم ها هم با من اینطور برخورد کردند.

    میتونی بابت این مهارت هات فارغ از مدرک و هر چهارچوبی پول کسب کنی چون تو لایقی.

    خریدن رکودر دسته دوم سونی که دیگه سطح کار وکلاس کارتون رو برد بالا. کیفیت و شایستگی کارتون رو برد بالا. اولین ابزار و ارزش ابزار برای کسب و کار آنلاین تون “لاغری با ذهن”استاد عطار واقعا جالب بود این بیزنس چطور به وجود اومد.

    ………………………………………..

    جمع بندی استاد از ایجاد این کسب وکار ی که به وجود اومد

    وقتی شما مسئله ایی رو حل میکنید.

    وقتی شما میتونی یک مشکلی رو از خودت حل کنی بعد عده ایی هستند که اون مسئله رو دارند بعد میتونیم اون راه حل رو به اونا هم بفروشیم.تو مثال آقا رضا رسیدن به راه حل تناسب اندام.

    هر مسئله ایی که ما داریم و براش راه حل پیدا میکنیم. اینــو به عنوان یک فضایی برای خلق ارزش و ثروتمند شدن ببینید.

    چقدر جالب گفتین استاد جان اینکه:

    اولا خیلی ها این مسئله رو مثل ما دارند.

    دوما خیلی ها دنبال اون راه حل هستند که حاضرند بخاطرش پول پرداخت کنن.

    که باعث میشه هم شما راضی و خوشحال باشید هم اون کسانی که با راه حل شما مسئله شون حل شده راضی و خوشحال باشند.

    اما خیلی از ما نمیــتونیم بخاطر باورهای نامناسب در مورد ثروت از خدماتی که عرضه میکنیم بها و پول دریافت کنیم.باورهایی مثل اینکه: رومون نمیشه، خجالت میکشیم، فکر میکنیم پول گرفتن کار درستی نیست، آدم خوب که نباید پول بگیره، پول منشا شیطانی داره، اگر برای رضای خدا کار میکنی چرا پول میگیری و… و کلی باورهای تخریب کننده دیگه.

    چقدر استا جان قشنگ گفتین وقتی رضا داره روی خودش کار میکنه خداوند کمکش میکنه تا باورهاش تغییر کنه و آدم هایی رو سر راهش میذاره که برای محصولش بها پرداخت میکنن. بهش هدیه میدن. یا بهش بارها و بارها میگن این آگاهی ها و اطلاعاتی که میذاری نباید رایگان باشه.یعنی یواش یواش این باورها در ذهن آقا رضا تغییر میکنه.

    و این باور تقویت میشه که شاید من بخاطر این توانایی، این مهارتم، این خدماتم وکاری که انجام میدم و زمانی که میذارم باید بها دریافت کنم. تا ارزش قائل باشم برای کار خودم تا ارزش قائل باشم برای اون مسـیری که رفتم و برای اون مهارتی که کسب کردم و برای اون مسائلی که حل کردم.

    واقعا داستان قشنگی بود و انگار اصلا برای من کلی خودمو به خودم نشون داد و چقدر هم قشنگ توضیح دادن.

    همه ی این تغییراتی که کرد و آدم هایی که خداوند براش آورد بخاطر اون تغییری هست که ما کردیم و خداوند داره این آدم های جدید واتفاقات جدید رو میاره.

    تغییراتی که رضای عزیز گفت که کرده:

    نق نزدن و غر نزدن

    سپاسگزارتر بودن

    شور و اشتیاق داشتن

    کنترل فضای فکری

    قرض ندم و قرض نگیرم

    پاره کردن چک هام و …….

    همه ی این داستان ها که گفت اون داستان ها رضا رو آماده کرد برای این نتایج. اینا همه اش به هم ربط داره. که چی میشه یکسری آدم متفاوت میاد! چی میشه که یکسری ایده های متفاوت به ذهنش میاد! بعد یکسری کارهای متفاوت میکنی که یکسری کارهای فوق العاده ایی برات میاره.

    رضای عزیز از هیچی شروع کرد.میشود کسب و کاری رو شروع کرد با صفر.شروعش هم با حل یک مسئله است.

    چه مثال جالب بود اون شویی که آدم ها میان ثبت اختراع میکنن ایده ها و راه حل ها رو و ثروت میسازن.مثل یک ایده پولساز یک آتشنشان برای حل مسئله شیرهای آب.در لحظه شلنگ بهش وصل میشه و یک محصولی تولید شده. ارزشی خلق میکنی.

    حالا کی این ایده ها به ذهنت میرسه؟

    موقعی که باورهات تغییر کرده باشه.

    موقعی که تو فراوانی رو در ذهنت ساخته باشی.

    موقعی که تو احساس بهتری داشته باشی و خداوند بهت کمک میکنه برای احساس لیاقت.

    همه ی این آگاهی های ارزشمند رو استاد عزیز در “دوره های روان شناسی ثروت 1،2،3” و “دوره راهنمای عملی دستیابی رویاها” که معادل دوره سابقی که روی سایت بوده بنام دوره هدفگذاری خیلی مفصل و دقیق توضیح دادند و الانم خیلی با عشق بصورت کلید واژه برامون توضیح دادند.

    میـخوای ثروت وارد زندگیت بشه، مسائلی که تو زندگیت داری رو حل کن.مطمئن باش خیلی ها هستند همین مسائل رو دارند. میتونی محصولاتی رو تولید کنی که مسائل اونا رو حل کنی. که ارزش تولید کنی و بعد ثروت برات به وجود بیاد. دیــگــه از این زیباتر داریم که شما یک ارزش تولید کنی بعد بواسطه اون ثروت وارد زندگیت بشه، از این زیباتــر و قشنگــتر داریم.

    جهان باید گسترش پیدا کنه.کسی که داره ایجاد گسترش میکنه جهان حمایتش میکنه.

    شما با تولید محصولات تون، تولید خدماتی که شکلات و مسائل خودتون و دیگران رو حل کرده، دارید جهان رو گسترش میدین. به همین دلیل خداوند به شدت شمــا رو حمایت میکنه.چــــون ایــن هـــــدف خــداونده. هدف خداوند گسترش جهان مادی است.

    استاد جان یک ربع اومدی حرف زدی کولاک به پا کردی. یعنی تا فردا باید فقط همین تیکه ها رو گوش کنم و نوشته هامو که دیگه انگشت هام از سرعت زیاد داشتن گیج میزدن، بارها بخونم به امید الله یکتا. خداوند چقدر پاسخ دهنده است.خدایا شکرت برای سرعت تایپی که دارم، برای این لپ تاپی که دو سه ساله با من همراه شده تا ارحت تر آگاهی ها درک کنم و مهارت کسب کنم. خدایا شکرت برای این لحظه

    من اگر خودمو ارزشمند بدونم هرچیزی که خلق کنم کوچیک یا بزرگ پس ارزشمنده…خداجونم شکرت که حمایتم میکنی و باورلیاقت رو در من بارها رشد میدی.سپاس استادجونم. سپاس دوستان ارزشمندم

    تقدیــم با عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2982 روز

      سلام به فهیمه عزیزم دوست ارزشمند وخوش نگرش من چقدر تو قابل تحسینی چقدر از کانمنت فوق العاده ات لذت بردم چه زیبا و منظم صحبتهای آقارضا واستاد وبرداشتهای خودت رو دسته بندی کردی چقدر قابل تحسینی که در لابه لای کامنتت خودت را ارزشمند دانستی که در جهت رشدی احسنت به تو دوست خوبم احسنت به عزت نفس و احسنت به تو که به باور تواناییهات رسیدی ازصمیم قلبم تحسینت میکنم دوست زیبا نگرش من وبهترینها را از خداوند وهاب برات آرزومندم بارها وبارها باید کامنت ارزشمندت را بخونم تا بتونم این حجم از آگاهی راهضم کنم

      باید بگم فوق العاده ای تو

      بی صبرانه منتظر خواندن ردپاهای قشنگت از موفقیتهات هستم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید

      دوستت دارم دوست بی نظیرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      اصغر کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 2376 روز

      سلام به خانم پژوهنده

      پژوهشگری کار شماست چقدر زیبا فایلرو توضیح دادی ونکات ارزنده فایل رو یکبار دیگه با توضیحات وبرداشتهای های قشنگت برای من باز رسانی کردی

      قبلا گفتم میتونی یک رمان نویس خوبی باشی با توجه به قدرت کلمات بالا و لطافت نوشتاری که الحمدالله

      داری اگر همین دلنوشته بالا رو بیای بصورت سوال جوابی و مکالمه بین

      شخصیت‌ها بنویسی خود بخود یک رمان بدست میاد

      البته خوبی این رمان‌ها هم شخصیت‌ها واقعی هستند و هم اتفاقات که درطول زمان اتفاق افتاده واقعی وچقدر هم عالی وتاثیر گزاری خاصی رو روی مطالعه کنندگان داره

      اینو گفتم بخاطر اینکه میدونی اصل رمان هم شخصیت‌ها وهم دیالوگها تخیلی میباشد

      سپاسگزارم از شما بابت این کامنت زیباتون

      شاد وسلامت و موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2171 روز

        سلام به شما دوست ارزشمندم

        واقعا نمیدونم چطور سپاسگزار این ردپا این کامنت، این جملات باشم.

        من از خدا تو پرسیدم و خدا اینگونه اینگونه واضح جواب داد: پژوهشگری کار شماست

        اصلا دیشب اشک تو چشمام جمع شد، قلبم گفت این پاسخ خداست برای سوالت. از خدا پرسیدم و خواستم. به خدا گفتم ازت میخوام واضح با من حرف بزنی و به من نشون بدی. از خدا خواستم تا امروز(یعنی دیروز) به من بگه از چه کاریی یا از کجا شروع کنم….نمیدونم چی بنویسم و چطور بیان کنم احساسم رو از دیدن اینکه خدا اینقر سریع اجابت میکنه درخواست هامون رو…

        واقعا از صمیم قلبم سپاسگزارتونم و دوستتون دارم که اینقدر خوبین.

        ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      آسیه حسینی گفته:
      مدت عضویت: 1828 روز

      سلام دوست خوبم چقدر فوق‌العاده توضیح دادین واقعا از نوشته هاتون لذت بردم چقدر قشنگ جملات و باورها و نکته ها رو دسته بندی کرده بودی خیلی مفید بود انگار که دوباره تمام فایل را از اول تا آخر دوباره گوش کرده بودم. ممنونم به خاطر توضیحات و دسته بندی عالیتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2171 روز

        سلام به شما دوست هم فرکانسی عزیز

        سلام به شما آسیه حسینی عزیز

        واقعا سپاسگزارم از توجه زیبا و کامنت قشنگی که برام نوشتی. به یادم آوردی که چقدر تو دسته بندی کردن و آنالیز کردن میتونم مهارت داشته باشم.

        خداروشکر که براتون این نوشته ی من مفید بود و حس خوب دوباره دیدن فایل (البته با کلی زیر نویس اضافی) رو بهتون داد.من تحسین میکنم شما رو آسیه جان بخاطر زمانی که روی درک مطالب و آگاهی ها میذاری و سرمایه گذاری که روی خودت میکنی. تحسینت میکنم برای وجودت و این همه نگاه تیزبین و قشنگت…

        برات از الله یکتا بهترین بهبودهای درونی و بیرونی رو خواهانم.

        ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: