نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 14

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این قسمت:

دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها

دوره های روانشناسی ثروت 

دوره عشق و مودت در روابط

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    355MB
    43 دقیقه
  • فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 14
    51MB
    43 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

319 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهشید» در این صفحه: 1
  1. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1657 روز

    سلام به استاد عباس منش، خانم شایسته، آقا رضا و دوستان عزیز سایت

    اگر به آگاهی ها و تمرینات این دوره و سایت عمل کنم، مهمترین اتفاقی که میوفته اینه که سبک زندگیم عوض میشه. کلا آدم دیگه ای میشم. استعدادها و تواناییهایی که خداوند به من عطا فرموده و مدتها و سالهاست که ازشون استفاده نکردم و حتی از بعضی هاشون خبر نداشتم، شکوفا میشن و کشف میشن و هدایت میشن توسط خدا، به مسیری که خدای رزاق و وهابم برام در نظر گرفته.

    این بخشی از متن اهرم رنج و لذتیه که چند وقت پیش، برای یکی از دوره های استاد نوشتم. وقتی داستان آقا رضا رسید به اونجایی که دیگه توی کانال تلگرام ویس میفرستاد و شاگرد داشت و … و بعدش که توی این قسمت گفت دیگه مغاره رو تعطیل کرد و تمرکزش رو گذاشت روی این کار و دیگه کلا مسیر شغلیش عوض شد، این قسمت از متن اهرم خودم اومد تو ذهنم و دیدم در مورد آقا رضا دقیقا این اتفاق افتاده و توی این مسیری که به الهاماتش عمل کرد و پیش رفت، وارد مسیری شده که شاید قبلا هیچ فکرشو نمیکرد که اصلا توانایی انجام چنین کاری رو داره.

    نمیدونم اصلا آقا رضا قبلا میدونسته که به همچین کاری علاقه داره یا نه؟؟ چون من فکر میکنم وقتی کسی مدتها به خواسته های درونیش (الهامات یا هر اسم دیگه ای) بی توجه باشه و اونا رو نادیده بگیره، نه تنها نمیدونه چه تواناییها و استعدادهای (ناشناخته ای) در وجودش هست بلکه علایق خودش رو هم به خوبی نمی تونه شناسایی کنه. خوب البته حتما با طی کردن تکامل و توجه کردن به احساسات درونیش به تدریج میتونه هم باعث رشد اون توانایی که داره بشه و هم مسیرشو به سمت کسب درآمد از علایق و تواناییهاش پیش ببره.

    یه نکته دیگه که توی داستان این قسمت توجهم رو جلب کرد اتفاقی بود که در مورد فروش کالاهای باقی مونده توی مغازه آقا رضا پیش اومد. که همونطور که خودش خیلی راحت و بدون چک و چونه و بالا و پایین کردن قیمت فروختشون، بعدا فروشنده آپارتمان هم با ایشون به همین سیاق برخورد کرد. احساس میکنم هر دوی این افراد وقتی در موقعیت فروش و گذر کردن بودن، خیلی به بالا و پایین قیمت فکر نمیکردن چون یک تصویر بزرگتری توی ذهنشون بود که توی اون تصویر مسیر پیشرفت و حرکت خودشون رو میدیدن و خودشون و ذهنشون رو درگیر جزییات کم اهمیت نکردن: یعنی آقا رضا موقع فروش جنسهای مغازه داشت به کار جدید خودش و مسیر آینده اش که داشت عوض میشد فکر میکرد، و اون آقای فروشنده آپارتمان هم احتمالا داشته به اینکه زودتر کارهای مهاجرتش رو نهایی کنه و قدم بعدی رو برداره فکر میکرده و خدا چقدر زیبا این دو فرد همفرکانس رو با هم روبرو کرد و کلی خواسته از هر دونفر رو همزمان پاسخ داد.

    یه مورد دیگه هم که میخوام بگم مربوط به مکالمه ای بود که امروز با یک فردی داشتم. ایشون خیلی ناراحت بود از روند کارهایی که این چند روز داشته و به صورت خاص درمورد کارهای اداریش صحبت کرد که این چند وقت داشته و همه خیلی طولانی شدن و در مورد رفتار کارمندهایی که باهاشون برخورد کرده بود گله میکرد. وقتی داشت اینارو میگفت من داشتم به این 10 روز گذشته خودم فکر میکردم که اتفاقا من هم کلی کار بانکی و اداری داشتم و اینقدر همشون خوب و عالی و اتفاقا به طرز ویژه ای با خوش رویی افراد پیش رفتن که وقتی ایشون تجربه خودش رو گفت، من متوجه عمق تفاوتش شدم. البته هر دفعه حس میکردم که چقدر این کارمندها خوش برخوردن و چقدر راحت کارهام داره پیش میره اما به قول استاد یه جوری این اتفاقات میفته که آدم حس میکنه خوب باید هم اینجوری باشه و جریان طبیعیه زندگیه. اما امروز که این حرفها رو از این فرد شنیدم، تمام جریانات این 10 روز اومد جلو چشمم و دیدم چقدر تجربه هامون از یک سری شرایط یکسان متفاوت بوده و جالبیه قضیه اینجاست که روند اتفاقاتی که افتاده بود، برای هردومون عادی بود. میخواستم اینو بگم و دوباره و هزاااااااااااار باره از استاد تشکر کنم که یک راه جدید، یک سبک جدید و یک جاده جدیدی رو در زندگی به روی ما باز کردن که اونقدر خوب و دلنشین و متفاوته که گاهی اوقات احساس میکنم که دارم توی دنیایی زندگی میکنم که کیلومتررررررررررررررررررها از دنیای بقیه فاصله داره. استاد ازتون سپاسگزارم.

    وقتی این کامنت رو شروع کردم، فقط میخواستم درمورد اهرم رنج و لذت بنویسم ولی حالا اینا هم بهش اضافه شد. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: