نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 16

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار رضا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

استاد این فایل‌های نتایج رضا عطارروشن عزیز و توضیحات شما روی آن یک دوره بسیار پرارزش و غنی شده است. دوره‌ای که به نظر اینجانب ارزش مالی و معنوی بسیار زیادی دارد. دوره‌ای که می‌توان آن را “بررسی موردی فردی موفق در استفاده از قانون” نامید.

واقعا قانون خیلی ساده است و چهار کلمه بیشتر نیست “احساس خوب = اتفاقات خوب” و همین احساس خوب خود را نگه داشتن و نجواها را کنترل کردن یک جهاد اکبر نیاز دارد، همان جهاد اکبری که رضای عزیز در روند رشد و تکامل خودش بروز داد و قدم به قدم، گام به گام رشد کرد و به نتایج عالی دست یافت.

استاد عباسمنش عزیز چقدر عالی بیان می‌کنید که تخصص کسب کردن و خلق ارزش کردن باعث می‌گردد پول به دنبال آدم بیاید و نتایج مالی یک اتفاق حتمی بعد از افزایش مهارت است. من یک مثال یادم آمد که حرف استاد عباسمنش عزیزم را تایید می‌کند و من خیلی وقت پیش از زبان استادی دیگر شنیده بودم که در ادامه بیان می‌کنم.

سال 1395 یک دوره فروشندگی شرکت کرده بودم، استاد دوره می‌گفت یک فروشنده موفق باید تخصص بی‌نهایت بالایی درباره کالا یا خدمتی که می‌فروشد داشته باشد. ایشان برای توضیح آموزش خودش یک مثال عینی به ما نشان داد. فردی که بالاترین فروش یک نوع بیمه خاص را داشت. آن فرد را به صورت مجازی در کلاس ما اضافه کرد. ایشان بیش از ده سال در فروش بیمه تکمیلی سابقه داشتند و شروع به صحبت کردند، گفتند که که من سال گذشته کلا چهار قرارداد بیمه داشتم و چهار بیمه فروختم اما پورسانتی که دریافت کرده بود میلیاردی بود.

ایشان چهار فروش بیمه تکمیلی به چهار سازمان چند هزار نفره داشت که به ازای هر نفر از آنها پورسانت دریافت کرده بود، در ادامه گفت راز موفقیت من تخصص و مهارت من در بیمه تکمیلی است، ایشان می‌گفتند من با بیش از ده شرکت بیمه که کار بیمه تکمیلی می‌کنند کار می‌کنم و آنقدر درباره بیمه تکمیلی آنها اطلاعات دارم و قوانین را حفظ هستم که حتی خود کارمندان همان شرکت‌های بیمه وقتی موضوع مهمی پیش می‌آید درباره بیمه خودشان از من سوال می‌پرسند که مثلا آیا این مورد را پوشش می‌دهد یا خیر؟!

یعنی آنقدر موضوع تخصص و مهارت داشتن مهم است که در هر رشته و یا فنی مهارت داشتند به تنهایی می‌تواند تفاوت ایجاد کند.

می‌خواهم یک فلش بک داشته باشم به یکسال قبل، من در مسیر رشد و توسعه شرکت شخصی خودم بودم که با تضاد بسیار شدیدی مواجه شدم. برای آنکه بتوانم نجواها را کنترل کنم تصمیم گرفتم مهارت‌هایم افزایش دهم یا مهارت جدیدی بیاموزم و این تصمیم خیلی جدی بود، یک الهامی در ذهن من آمد که تو بیش از سی سال است که از آغاز یادگیری زبان انگلیسی گذشته است اما نه می‌توانی درست حرف بزنی و نه می‌توانی درست بنویسی و زبان انگلیسی تو ضعیف است، تصمیم گرفتم زبان خودم تقویت کنم، ابتدا با یک اپلیکیشن زبان آموزی شروع کردم، سپس با شخصی که در لینکداین آشنا شده بودم و زبان انگلیسی عالی داشت و فایل تصویری چند دقیقه‌ای می‌گذاشت که بدون توقف و تند تند انگلیسی حرف می‌زد، گفتگو کردم و قصد خودم بیان کردم و راهنمایی خواستم. ایشان یکی دو نفر به من معرفی کردند و گفتند اگر تصمیم جدی داری استاد خودم بهت معرفی می‌کنم. استاد ایشان استاد دانشگاه تهران بود که متد خاصی برای آیلتس داشت، با اشتیاق پذیرفتم و  جلسه تعیین سطح گذاشتیم، استاد گفتند شما با اغماض از متوسط هم پایین‌تر هستید و گرنه مبتدی برازنده شماست.

ما هفته‌ای دو جلسه با هم کار کردیم، اولین جلسه زبان‌آموزی من با استاد برزگر 15/11/1400 بود و بعد از یکسال استمرار و تمرین و تمرین من 08/11/1401 امتحان آیلتس را دادم و امروز که این کامنت را می‌نویسم یعنی 25/11/1401 کارنامه آیلتسم به دستم رسید که موفق شدم نمره کلی 6 بگیرم و جالب‌تر اینکه بالاترین نمره من در مهارت اسپیکینگ با نمره 8 سپس رایتینگ با نمره 7 بوده است. در حال حاضر من روان انگلیسی صحبت می‌کنم و مطمئن هستم این مهارت زبان انگلیسی هم در ایران و هم در خارج از ایران در کنار مهارت‌های فنی که دارم بسیار ارزش خلق خواهد کرد و دنیاهای جدیدی به روی من خواهد گشود.

استاد عباسمنش عزیز از شما صمیمانه سپاسگزاری می‌کنم و برای رضا عطارروشن عزیز آرزوی ثروت و سلامتی و موفقیت و شادکامی بیش از پیش دارم.

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این قسمت:

تشخیص اصول ثروت ساختن بوسیله دوره های روانشناسی ثروت 


سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    575MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 16
    52MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

792 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی میرفخررجایی» در این صفحه: 1
  1. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1508 روز

    سلام استاد جان خوبو مهربونو جدی، یعنی عاشقتم وقتی جدی صحبت میکنی، چون خودمم خیلی جدی هستم تو کارهام، تو اموزشهام، منم سوسول بازیو بی ایمانیو نا امیدی ببینم تنبلی ببینم اون دندمو میزارم بالا حتی برای خودم ببینم دارم تنبل بازی در میارم با چکو لقط خودمو ادب میکنم،

    ،

    واقعا از اقا رضای عزیز سپاسگذارم، من همیشه پیگیر ایشون هستم و تو خیلی از فایل های مهم استاد کامنت ایشون رو خوندم و ایمانم رو برای ادامه مسیر بیشتر کرده،

    چقدر بیانشون زیبا و راحت و صمیمانه و صادقانه هست هم در کامنت ها هم در فایلهای تصویری،

    واقعا چقدر درس توی صحبتهای اقا رضا بود چقدر قشنگ تکامل رو طی کردن و چقدر هم خداوند پاسخ داده به ایمان اقا رضا،

    اصن لذت بردم و ا‌شک تو چشمانم جمع شد وقتی اقا رضا عکسو فیلم دختر کوچولوشو گذاشت و خدارو شکر که این الله همه چه میده هر چی که ما بخوایم و باورش کنیم میده،

    چقدر لذت بردم وقتی ویدم اقا رضا با عزت نفس تمام با سربلندی در کنار همسر عزیزش استاده در کنار ماشینی که دوست داشته و خلق کرده، خدارو شکر،

    من باید از تجربه خودم بگم، من گفتم قبلن رزمی کار میکنم و در حال حاضر تمرکزم رو نقطه قوتم بوکس هست،

    یادم میاد تقریبا سال 89 بود(من 18 سالم بود) که بعد از دو سال تابیدن تو باشگاه های مختلف، بدون هیچ استعدادی و هیچ دیدگاهی نسبت به اینده (فقط من قد بلندی داشتم که هر کس منو میدید انتظار داشت من بسکتبالی والیبالی چیزی کار کنم،) پیش یک استاد فوقالعاده هنر های رزمی رو شروع کردم، من هر یک شب در میان، با عشق میرفتم باشگاه، رشته ای که هدایت شدم به سمتش jeet kune do kali escrima بود و من عاشق این سیستم ‌شده بودم، چون این سیستم ترکیب 25 روش رزمی دنیا بود و رشته ابداعی بروسلی هستش و ما هر شب یک سیستم رو کار میکردیم، مثلا یک شب وینگ چون (که واقعا یک هنر رزمی فوقالعاده هستش و به من خیلی کمک کرد) کار میکردیم، یک شب گراپلینگ (ترکیب کشتی، جودو، جوجیتسو برزیلی) کار میکردیم، یک شب تمرینات kali & escrima) چوب و چاقو فیلیپینی) کار میکردیم، یک شب بوکس، یک شب کیک بوکسینگ و موی تای، یک شب مبارزات ترکیبی و…، واقعا من از یادیگیری این روش ها و واقعا میتونم بگم هنر لذت میبردم، و فکر میکنم یکی از دلایلی که من سالها با عشق بدون حتی یک شب غیبت در هر شرایطی و در هر موقعتی مالی (من به هر شکلی که میشد پول باشگاه رو جور میکردم حتی پیک موتوری، حتی کارگری، کار تو کارگاه پدرم، در کنار مدرسه و دانشگاه) سر کلاسم حاضر بودم همین متنوع بودن و عشق به یادگیر یه شیوه جدید مبارزه و بهترو بهتر ‌شدن بود، من بار ها شده بود که از اساتید دانشگاه اجازه میگرفتم که زودتر برم و به باشگاه برسم، و خدارو شکر استاد من که یک جوون 23 ساله بود یکی از معدود افرادی بود که جیت کان دو واقعی رو پیش یکی از بزرگترین اساتید این رشته در المان که اتفاقا ایرانی هم هستن، و رییس سازمان جهانی جیت کاندو در المان هستن، کار کرده بود،

    حالا حرف تو حرف میاد اما میگم چون انگار به درد ههمون میخوره و انگار من هم فرامو‌ش کردم،

    من یادم میاد وقتی وارد باشگاه شدم تقریبا 100 نفر تو باشگاه بودن و ما 15 نفر از سانس روز های زوج که مربیمون اصلن سر کلاسش حاضر نمیشد تصمیم گرفتیم بریم تو کلاس جیت کاندو ثبت نام کنیم،

    فکر کنید اون زمان نه اینستاگرامی بود نه چیزی، فقط استاد من با این که جوون بود بسیاااار علاقه مند به این سیستم و به قول خودش هرچی پول داشته بود و گردنبند طلا و غیرشو میفروخته که بتونه بره دبی و آموزش ببینه، و واقعا تو کارش تو اون زمان عالی بود و هر سال هم میرفت و خودشو اپدیت میکرد و آموزش جدید میدید و سطح فنیشو بالا میبرد، و مدیریتش هم عالی بود چون واقعا افرادی که تو باشگاه بودن تقریبا نصفشون از ارازل بیرون شهر بودن و استاد من تو اون سن همه زندگیش همین باشگاهو تمرینو اموزش دادن بود،

    خلاصه، من روز اولی که وارد باشگاه شدم یادمه اخر هفته مسابقه گراپلینگ یا همون کشتی تسلیمی بود، خب چیزی بلد نبودم و فقط در همون دو سه جلسه یه اشناییتی پیدا کرده بودم، تازه یادمه اون روزها یه ذره لا کتامم باز میکردم فکر میکردم من خیلی قوی هستم (البته دیدم نسبت به خودم واقعا همیشه خوب بوده)

    خلاصه من هم برای مسابقه ثبت نام کردم، و جمعه چون من تازه کار بودم استادم منه 90 کیلو رو گذاشت با یک ادم 65 کیلو مبارزه کنم،

    منم خوشحاااال گفتم بابا میزنم چپش میکنم، عاقا ما رفتیم وسط یه هو دیدم زارتی مارو زد زمین و اومد که منو تسلیم کنه فقط من مقاومت کردم و خدارو شکر تسلیم نشدم،

    من همیشه طی این 13 سال رزمی که کار میکنم سعی کردم خودمو اگاهانه بندازم تو دل مبارزه، چون مبارزه کردن ترس داشت، و من هر بار با مبارزه کردن هام قوی تر میشدم، استاد من تقریبا هر شب مبارزه میگذاشت و بیشتر مبارزه گراپلینگ بود که اگر میرفتی وسط احتمال زمین خوردنت بود احتمال یه جات شکستن بود احتمال خفه شدنت بود، که باید دست میگرفتی و میرفتی وسط چون اینقدر تعداد زیاد بود که اگر دست نمیگرفتی نمیرسید بهت که مبارزه کنی، و خیلی ها اصن دست نمیگرفتن و زورکی بایدمیاوردیشون وسط، اما من سعی میکردم که شجاعت به خرج بدم برم وسط چون برام بردو باختش مهم نبود، من بارها و بارها تسلیمم شدم، کتک خوردم، اما نامید نشدم، تقریبا تموم بچه ها ی باشگاه افراد بزرگ و قوی بودن و واقعا وحشی، و من بار ها زیر دستو پاشون له شدم، اما نامید نمیشدم، و به خودم میگفتم من یه روزی میزنمتون، گذشتو گذشت، از تسلیم شدن و باختن رسیدم به مساوی شدن و نباختن و تسلیم نشدن، و فکر کنم تقریبا بعد از 3 سال بود که من تبدیل شده بودم به یکی از همون افراد جنگنده و وحشی که هرکسی میمود وسط با من مبارزه کنه احتمال تسلیم شدنش بود، و من ادامه دادم ادامه دادم تا فقط تو همین یک رشته مبارزه ای در سال 96 که اولین بار این رشته وارد ایران شده بود و مسابقات انتخابی تیم ملی برگذار میشد، به تیم ملی دعوت شدم البته نفر دوم ‌شدم، و به همین دلیل حریفم به مسابقات جهانی رفت،

    اما این فقط تمام ماجرا نبود،

    من در طول این مدت کلی هنر دیگه یاد گرفته بودم،

    یکیش وینگ چون بود که مبارزاتش واقعا خطرناک هست تو وینگچون هم خوب شده بودم، کتک خووووووردم تا رسیدم به زدن،

    یکیش بوکس بود که از همون اول یک استعداد برتری نسبت به بقیه توش داشتم و عاشقش بودم و هروقت مبارزه بوکس میشد من وسط بودم، البته بگم نه از روز اول توش خوب باشم، خیلییییا بهتر از من بودن، من اصن چیزی ببلد نبودم، اما تو همه کلاس ها و دوره ها شرکت میکردم پولشو جور میکردم و سمینار ها و دوره هارو شرکت میکردم،

    یه جا رسیدم دیدم من خیلی از بچه های باشگاه بهتر شدم تقریبا بعد از 3 سال بود، یه چیزی تو وجود من میگفت باید خودتو تجربه کنی باید این همه تمرین میکنی باید تو عمل خودتو ثابت کنی، و واقعا هروقت یک هدفی داشتم و یک مسابقه ای داشتم با انگیزه چندین برابر تمرین میکردم، و از استادم اجازه گرفتم که برم روزهایی که باشگاه خودمون نمیرم برم تو باشگاه های بوکس مبارزه کنم،

    رفتم تو باشگاه بوکس اصلی شهرمون و در یکی از اون سانس ها ثبت نام کردم، و همون شب اول مربی منو فرستاد بالا رینگ که مبارزه کنم و دفعه اولی بود که من وارد رینگ میشدم، با یکی که قد و هیکلش یکمی از من بزرگتر بود مبارزه رو شروع کردم و همون شب ابروش پاره شد، و البته من بعد از بار مبارزه با فرد جدیدی باهاش رفیق میشدم، شب دوم با یکی دیگه دوباره گنده تر از خودم بازی کردم که دماغش شکست و یخمک کردن تو دماغش، و دوباره با اون هم رفیق شدم،

    مربی اون باشگاه بهم گفت که دو هفته دیگه مسابقه داریم و بیا برای ما بازی کن،

    من هم اوکی دادم و کلی از اون استتاد که داور رسمی بوکس هم بود بالای رینگ چیز یاد گرفتم و نکاتی که باید تو بازی رسمی رعایت کنی رو به من میگفت و من خوشحال بودم از رشد کردنم، چون یک هدف یک چالش جدید داشتم، و از اینکه من تنها کسی بودم که از بین 100 نفر شاگرد تو باشگاه خودمون داشتم این کارارو میککردم احساس رشد و پیشرفت داشتتم،

    خلاصه گذشت تا رسید به اولین مسابقه من توی رینگ و کلن بوکس، فیلمش هست،من 3 راند مبارزه کردم خیلی استایل حرفه ای نداشتم امت مشتهای خوبی رو اموزش دیده بودم و مشتهای خوبی میزدم و جنگندگی خوبی هم داشتم به خاطر تکامل اون سه سال که مبارزات زیادی توی باشگاه کرده بودم، اون بازی رو باختم و بعد از اون بازی من به شدت پشت کتفهام میسوخت، پاهام به شدت لاکتیک شده بودن، ومن به نقاط ضعفم تازه داشتتم پی میبردم، و فهمیدم من مشت میزنم هم مشتهای بی جون فقط اذیت کن و اسیب بزن بود، ناک اوت کننده و مخرب نبود،

    و از اونجا به بعد همش به دنبال بهبود خودم، جسمم، تکنیکم بودم،

    من سه بار دیگه تو مسابقات استانی شرکت کردم و هر بار از استادم اجازه میگرفتم ومیرفتم تو همون باشگاه بوکس و براشون بازی میکردم، بار دوم بهتر عمل کردم، بازی اولو بردم و بازی دومو باختم به قهرمان کشور،

    سری سوم بازی اولو بردم و بازی دومو باختم دوباره به قهرمان کشور، و اما سری اخر من وقتی از استادم اجازه گرفتم که برم بازی کنم گفت نه میری میبیازی یا اسیب میبینی، گفتم استاد قول میدم که قهرمان بشم، و جالبه هر چهارتا بازیمو که تو شب های پشت سر هم برگذار میشد ناک اوت کردم بازی اول دقیقه 40،بازی دوم دقیقه 1:50، بازی سوم که بازی سنگینی بود راند دوم و بازی چهارم راند سوم حریف هام ناک اوت شدن، و یادمه شب اخر برای اولین بار استادم اومد پای رینگه مسابقم، چون استادم تو کار خودش خیلی معروف بود و خیلی پا نمیشد بره اینورو اونور، اگر هم میرفت برای مبارزات ازاد(mma) بود، ولی وقتی فهمید به فینال رسیدم اومد برای اینکه منو کوچ کنه، وخدارو شکر من اونسال قهرمان شدم سال 93 بود تقریبا یا 94 یادم نیست، انتخاب شددم که برم برای مسابقات انتخابی تیم ملی،

    که الان میفهمم که چقدر اون موقع من ایمان داشتم، به خدا توکل میکردم، قبل از بازی ها سعی میکردم ترسم رو کنترل کنم، و خدا هم پاداشم رو داد،

    خلاصه براتون بگم، منی که تو شروع کار اصن دیدگاهی نسبت به ایندم نداشتم و اصن مشت زدن بلد نبودم(اهان راستی اینو نگفتم قبل از اینکه ورزشو شروع کنم یک سری کلیپ بوکس تو گوشیا بود که من اونارو تو گوشیم داشتم و هروقت میدیدم کلی هیجانی میشدم و تو ذهنم مثل اونا مشت میزدم)

    الان در این لحظه که دارم براتون مینویسم، بعد از گذشت 12 سال که شیوه های مختلف مبارزه رو اموزش دیدم و تقریبا تو همشون هم خوب هستم، یک سالی هست که تصمیم گفتم فقط رو نقطه قوتم و علاقم تمرکز کنم، و منی که یک روزی ارزوی قهرمان شدن توی استانو داشتم، الان ارزوی قهرمان جهان تو بوکس حرفه ای رو تو سرم میپرورونم، و این تکاملش طی شده که رسیدم به اینجا،

    من چند ماهی هست که مهاجرت کردم به تهران، و من توی این مدت تقریبا تموم فایتر ها تو وزن خودمو زدم، اما تو بازی اخرم دست حریفم رو بالا بردن، و خیلییییییی درس بزرگی برام داشت، یک قدمی تیم ملی این اتفاق رخ داد و من این مدت مهمترین هدفم این بود، ولی تموم تمرکزم نبود، چون من هنوز بخشی از تمرکز برای کسب درامد هست،

    خیلی از این شکستم درس گرفتم، باز هم نقاط ضعفمو شناختم، باز هم قوی تر شدم، بزرگتر شدم، و اولش وقتی میبازی کلی نجوا میاد که تو نتونستی تو خوب نیستی و تو موفق نمیشی، اما به لطف الله یکتا که همیشه یک باور قلبی خوبی بهش داشتم و الان هم که تو مدرسه شناخت قوانینش هستم، خدارو شکر سعی کردم نجوا هرو کنترل کنم، و به خودم گفتم این قسمتی از مسیره، رمز کار تو ادامه دادنه، رمز کار تو بهتر شدنه، تو ناامید نشدنه،

    و وقتی فیلم بازیمو دیدم دیدم بابا من تا لحظه اخر این بازیکن رو که خیلی هم بد بازی میکرد و خطا کار بود رو زدم فقط لحظه اخر اون مشت رو خوردم و افتادم، و به خودم گفتم بابااا دمت گرم، عالی بودی، اشکال نداره، یه استراحت میریم و دوباره پر قدرت شروع میکنیم، و حسم خوبه به این موضوع و خوشحالم که رشد کردم و قراره کلییییی دیگه رشد کنم، من هر بازی که میکنم بعدش میفهمم که من هیچیییی بلد نیستم و باید هروز بهتر از این بشم، البته شاید از نظر دیگران من که خیلی دارم عالی عمل میکنم من که فوق العادم، اما چون من دارم رویامو میبینم، من بوکس حرفه ای رو میخوام، من بازی های حرفه ای رو دارم میبینم، و من به اون دید تمرین میکنم و بازی میکنم،

    من بعد از اینکه سالها بخشی از تمرکزم توی درس یا کار و بخشیش توی ورزشم بوده، تصمیم گرفتم سال گذشته که کارمم بشه همین بوکس، همین موضوعی که سالها توش هستم و هر روز براش تمرین کردم و براش هدف دارم،

    اومدم همین بوکس رو شروع کردم اموز‌ش دادن،

    من خیلی توانایی دارم توی زمینه های هنری، کار پدرم، رهبری کردن، مدیریت کردن کارها، و عاشق این هستم که یک ارزشی ایجاد کنم، یک کاری کنم که مفید باشم و ثروت بسازم،

    و شروع کردم، خداوند هدایتم کرد، خدای مهربان همیشه پشتیبانمه و حمایتم میکنه،

    و الان دارم تو یک باشگاه بزرگ بدنسازی که هم رینگ بوکس و کیسه داره و هم تجهیزات حرفه ای بدنسازی فعالیت میکنم، اینم خودش هدایت الله بود، من رفتم اونجا خودم تمرین کنم، بعد که تمرینات بوکسمو دیدن خودشون بهم پیشنهاد دادن که عاقا ما مربی بوکسمون رفته و شما بیا اینجا بشو مربی بوکس باشگاه، این دقیقا چیزی بود که بهش فکر میکردم، من مربیگری بوکسو این داستانام ندارما، کلی حکمو مدرک تو کمدم دارم اما اصن نیازی بهشون ندارم، چون خداونده که داره کارهارو انجام میده، و اعتماد به نفسمو گره نزدم به مدرک مربیگری، مربیها خودشون باید بیان پیش من اموزش ببینن البته نه اینکه غرور داشته باشم یا بگم فقط من عالیما، من خودم عاشق یادگیریم و اگر ببینم مربی چیزی برای ارائه کردن داره سریع شاگردش میشم، اما به خدا میبینم یه شاگرد میاد پیش من، من تو یک ماه به صورت خصوصی کاری میکنم که باید 3 سال تو باشگاها بره بیاد تا به اون سطح برسه، و هرروز داره این باورم نسبت به خودم بیشتر میشه، خداوند هدایتم کردم که تو پیجم هم اموزش بگذارم و بیام دوره انلاین درست کنم، نمیدونید چقدر نجوا اومد چقدر نمیشه اومد چقدر نمیتونی اومد و من به لطف الله و این سایت الهی هر بار دارم کمرنگ تر و کمرنگترشون میکنم، الان چندینو چندتا اموزش گذاشتم و عالی هم عمل کردم با همون امکاناتی که داشتم، گوشیم خیلی مناسب نیست اما دارم ذهنمو کنترل میکنم و با همون کارهامو انجام میدم، یک دوربین خوب به لطف الله دارم که فعلا از اون استفاده میکنم، هر روز میرم باشگاه، اول یک فیلم اموزشی میگرم از خدا میخوام هدایتم کنه و اصلو بهم بگه تا منم اصلو انتقال بدم و سعی میکنم به یاد بیارم و اونچه که به من کمک کرده رو اموزش بدم، سعی میکنم بیشتر مطلاعه و تحقیق کنم، علممو افزایش بدم، تا بتونم اموزشهای بهتری رو ارائه کنم،

    بعد از اینکه فیلممو گرفتم، میرم سراغ تمرین خودم، تمرین خودمو که انجام دادم بچه هام میان یعنی شاگردهام و اموزششون میدم و از پیشرفتشون لذت میبرم، بعد میرم خونه استراحت میکنم، فیلممو ادیت میکنم، بعد میرم باشگاه بوکس خودم یعنی جایی که تمریناتمو زیر نظر مربی انجام میدم، تمرین میکنم مبارزه میکنم،و میام خونه میخوابم و خودمو اماده میکنم برای یک فردای بهتر،

    فایلهارو هم به محض اینکه از خواب پا میشمگوش میکنم، کانت میخونم، تو حین تمرین بدنسازیم ایرپادم تو گوشمه و دارم فایل گوش میکنم، و سعی میکنم حسو حالمو خوب نگه دارم امید وارتر باشم نسبت به اینده، به حرفهای استاد گوش بدم،

    به لطف خدا درامدم خب از صفر رسیده به تقربا 7 الی 10 میلیون تومن، این تازه اولشه، هنوز دورمو اماده نکردم، وخداوند داره قدم به قدم هدایتم میکنه،

    همیشه توکلم به خودش بوده و هست و خواهد بود، وظیفه من بندگی کردنش، ایمان اوردن بهش وانجام کار شایسه هستش، و کار شایسته رو جدیدن دارم تو ذهنم با خلق ارزش مترادفش میکنم، تا اینجاشو خودش اوردتم بقیشم باخودشه،

    من علی میرفخررجایی متولد 73/3/8 در تاریخ 1401/11/26 متعهد میشم که هر روزم رو به دنبال بهتر کردن خودم پیشرفت خودم بالا بردن سطح علمو اگاهی خودم تو این مسیر کنم، من متعهد میشم که توی بوکس حرفه ای بازی کنم، من متعهد میشم که از همین توانمندی هام ارزش ایجاد کنم و به بنده های خداوند خدمت کنم، من متعهد میشوم که همیشه مولد باشم، و تولید کننده ثروت باشم، و من متعهد میشوم به ثروتمندانه زندگی کردن، عزتمندانه زندگی کردن،

    الهی به امید تو،

    پشت و پناهم باش که جز تو یاوری ندارم،

    هدایتم کن به بهترین و اسان ترین و ثروت افرین ترین مسیر ها

    دستمو بگیر و در مسیر الهی خودت حفظم کن

    ایمانی بهم بده که کوه هارو به لرزه در بیاره،

    متعهدم به این که در مسیر رشد شخصی در مسیر ثروتمند شدن صبور باشم و مثل این سالهایی که عاشقانه لذت بردم و تمرین کردم و پیشرفت کردم، عاشقانه لذت ببرم و از ذره ذره های که به اندازه ظرف وجودم اضافه میشه خوشحال بشم و لذت ببرم و سپاسگذارم خداوند و سیستمش و قدرتی که به ما داده،

    خیلی خوشحالم که این کامنتو گذاشتم کلی ایمانم قوی شد کلی بیاد اوردم و کلی شجاعتم برای حرکت کردن بیشتر شد،

    استاد از شما خیلی سپاسگذارم که راهنمای من استاد معنوی الهی من استاد موفقیت من شدید، دوستتون دارم براتون کلی ارزوی خوب و مسافرت های عالی دارم تا با ما هم به اشتراک بگذارید️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: