همین لحظه بهترین زمان برای شروع است

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است
متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:

جهان هستی بر اساس تکامل کار میکنه و قانون تکامل در جهان حاکمه

هر چیزی برای اینکه بهتر بشه، هر چیزی برای اینکه به صد برسه، حتماً باید 97، 98، 99 و عدد های قبلیش رو هم طی کرده باشه

یه دفعه چیزی در جهان هستی به وجود نمیاد، یه درخت یه دفعه رشد نمیکنه، خورشید یک دفعه طلوع نمیکنه، یکدفعه غروب نمیکنه، همه اینها روند داره، جهان بر اساس تکامل کار میکنه و باید یک سری روندها طی بشه در غیر این صورت نتیجه ای در کار نخواهد بود

این یک دروغ محضه که فکر کنم باید اول سرمایه اولیه بالایی داشته باشم یا بانک بهم وام بده یا قرض بگیرم تا بتونم شغل خوبی رو ایجاد کنم

اگه میخوام ثروتمند بشم باید با هر آنچه که الان دارم شروع کنم، یه تومنِ، یه ریاله با همین شروع کنم

اگه تونستم یه ریال رو بکنم 2 ریال، 100 میلیون رو میتونم بکنم 200 میلیون

️اگه فکر میکنم یه وام بزرگی بگیرم، یک پولی قرض کنم و بعد کارم رو شروع کنم و موفق میشم سخت در اشتباهم

چون من روندم رو طی نکردم

اگه کسب و کاری رو شروع کنم با پول قرضی به این معناست که هنوز لیاقت این پول رو به شیوه طبیعی نداشتم، اینو بهم قرض و وام دادن، خودم به دست نیاوردم، روندش رو طی نکردم

اگه روندم رو طی نکنم این پولو از دست میدم

️ هر کاری که میخوام شروع کنم این فکر رو بریزم دور که این کاری که من میخوام شروع کنم سرمایه اولیه زیادی میخواد، باید اون سرمایه اولیه رو خودم جور کنم با کسب و کارهای کوچک تر، با قدم های کوچکتر

️ تمام افراد موفق هم هر چیزی که دارن خودشون به دست آوردن و از قانون تکامل استفاده کردن

️هر جایی که هستم و همین وضعیتی که الان دارم بهترین وضعیت و مناسب ترین لحظه برای شروعه

و این باور رو بریزم دور که اگه منم پول داشتم میتونستم این کارو بکنم

️ آدم های موفق و ثروتمند یه شبه این پول رو بدست نیاوردن، قدمهای قبلی شون رو طی کردن

منم باید قدمهای قبلیم رو طی کنم

پس برای شروع لحظه فعلی بهترین لحظه است و دنبال این نباشم که دیگران بهم کمک کنن

️اگه میخوام به ثروت زیادی برسم باید درس های زیادی رو کسب کنم، این درس های زیاد هم توی همین روزهای سخت بی پولی و بدون سرمایه کارو شروع کردن به دست میاد این درس هایی که بدون سرمایه به دست میارم و یاد میگیرم بسیار ارزشمنده برای موقع هایی که بیزینسم رشد میکنه

پس این روزها رو باهاش نجنگم، درگیرش نباشم که چه جوری بدون پول می خوام کار رو شروع کنم

️ به فرزندم سرمایه اولیه ندم، بهش اعتماد به نفس بدم، بهش باور بدم که میتونه این کارو انجام بده، این باور از هزار تا سرمایه اولیه بهتره

️ این توهمه که میتونم یه شبه ره صد ساله رو برم، یه شبه از این نقطه برسم به نقطه خیلی بالاتر

باید پله های قبلی رو طی کرده باشم، باید درس های قبلی رو یاد گرفته باشم، باید مهارت ثروتمند شدن رو با همون یه تومنی که دارم کسب کرده باشم پس از قانون تکامل استفاده کنم

️ خداوند هم برای خلق جهان زمان داشت یه روزِ جهان خلق نشد، همه چیز تکاملی طی شد، منم اگه میخوام ثروتمند بشم باید روند تکاملم رو طی کنم راه دیگه ای نیست

️ هرگز دسته چک نداشته باشم، چک به معنای اینه که من میخوام چیزی رو بگیرم که فعلاً لیاقتش رو ندارم، فعلاً پولش رو ندارم و حساب می کنم که شاید یه روزی پولشو داشته باشم

️وقتی میخوام چیزی رو چکی و قسطی خرید کنم خیلی خیلی بازی دستِ طرف مقابله، هرچی میگه باید بگم چشم

ولی اگه نقد خرید کنم به راحتی میتونم درصد بالایی تخفیف بگیرم

️توی زندگیم یاد بگیرم فقط موقعی چیزی رو بخرم که داشته باشم و اگه ندارمش الان حساب نکنم که بعداً دارمش، این دروغه،

توهّمه، خودم رو دارم خراب میکنم، دارم به خودم استرس و نگرانی میدم، دارم خلاقیت رو از خودم دور میکنم

️وقتی ذهنم آروم باشه خلاقیت سراغم میاد، ایده های ثروت آفرین سراغم میاد، ولی وقتی ذهنم نگران باشه، وقتی توی ذهنم هزارتا ترس و نگرانی و اضطراب داشته باشم به خاطر چک هایی که دارم، ایده پولساز به سراغم نمیاد. این یک قانونه

و چون نگرانی و استرس دارم طبق قانون جذب نگرانی نگرانی می آفریند

️ اگه میخوام پایدار ثروتمند بشم به هیچ عنوان از چک استفاده نکنم و فقط موقعی چیزی رو بخرم که نقد داشته باشم

️اگه به خدا ایمان داشته باشم و در آرامش باشم ایده هایی به ذهنم میاد، راههایی برام باز میشه، درهایی برام باز میشه که هزاران برابر اون پولی که میخواد بعداً سراغم بیاد به دست میارم

️پس هرگز وام نگیرم و کارم رو از همین چیزی که الان هست و از همین چیزی که دارم شروع کنم

️ افراد موفق از خونه خودشون کارشون

رو شروع کردن، منم باید از انباری خونه ام، از زیر راه پله، از توی اتاق، از کنار خیابون کارم رو شروع کنم، از هر چیزی که الان دارم بعد با سودش شروع کنم به گسترش کارم، فقط سعی کنم با پول خودم شروع کنم، با اونچه که دارم شروع کنم که نگران نباشم

که وابسته نباشم به بقیه

که سرم بالا باشه

که فکرم خوب کار کنه

که تکاملم رو طی کنم و درسهام رو یاد بگیرم

️تنها راه ثروتمند شدن شروع کار از امکانات و توانایی هاییه که در همین لحظه دارم

اگه عاشق آشپزیم و میخوام آشپزخونه حرفه‌ای داشته باشم ولی به خاطر نداشتن سرمایه اولیه هنوز قدمی بر نداشتم قانونش اینه که کارو از آشپزخانه خونه ام شروع کنم

️اگه عاشق طراحی لباسم اما به خاطر نداشتن امکانات هیچ قدمی بر نداشتم قانونش اینه که این کارو از اتاق خونه ام و طراحی لباس برای خودم و اعضای خونوادم با چرخ خیاطی ساده خودم شروع کنم

️ اگه قانون تکامل رو در مسیر اهداف و علائم نادیده بگیرم نه تنها هرگز از انجام کار مورد علاقم لذت نمی‌برم بلکه اصلاً قدمی بر نمیدارم

چون فاصله بسیار زیادی می بینم بین امکانات الانم با سرمایه مورد نیاز برای اجرای این کار در ابعاد بزرگ

️ ساختن کسب و کار حرفه ای نیاز به آموختن درس های زیادی داره که از مسیر حل مسائل و چالش‌هایی میگذره که در طول مسیر باهاشون مواجه میشم و با حل اونها ظرف وجودم رو رشد میدم

️وقتی قانون تکامل رو برای گسترش کسب و کار مورد علاقم به کار ببرم و عجله‌ای برای رسیدن به نتیجه های بزرگ نداشته باشم ذهنم آروم میشه و با ساختار و خلق و خوی جهان در صلح قرار میگیرم

اون وقت جهان هم روی خوشش رو بهم نشون میده و منو به مدار ایده های قابل اجرا هدایت میکنه

ایده‌ها و الهاماتی که با امکانات و توانایی های همین لحظه ام قابل اجراست

یعنی فکرم خوب کار میکنه

چون درگیر پرداخت بدهی‌ها نیست

و طبق قانون ذهن آروم همیشه ایده های سودآور رو جذب میکنه

تموم افرادی هم که صاحب یک کسب و کار موفق هستن بدون استثنا قانون تکامل رو درک و عملی کردن

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    299MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی همین لحظه بهترین زمان برای شروع است
    23MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1560 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمدرضا احمدی» در این صفحه: 1
  1. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 3103 روز

    سلام خدمت دوستان عزیزم.

    ردپای ششم سفرنامه

    استاد من خیلی به خودم افتخار کردمبابت دیدن این فایل چون خیلی خوب تکاملم رو طی کردم و از همون چیزی که داشتم کارم رو شروع کردم.

    من عشقم و علاقم طراحیو نقاشیه و واقعا خدا رو صد هزار مرتبه شکر که این همون رسالتمه و الان طوریم که واقعا تا موقعی که زنده هستم فقط میخوام نقاشی بکشم و طراحی کنم..

    اینقدر اون شیرینی و حلاوتش تو قلبم هست که با هیچ چیزی عوضش نمی کنم.

    تقریبا دوسال طول کشید که من عشقم رو پیدا کنم و اولش از خدا خواستم که من رو هدایت کنه چون از اعماق قلبم میخواستم که از این مسیر عشق و علائقم بروم و زندگی ام را بسازم، چون دیگران رو می دیدم که چقدر دارند حال میکنند، هم عشقشون رو انجام میدهند و هم ثروت دارند میسازند و هم به هر چیزی که میخواستند تو زندگی شون رسیدند و من هم میخواستم که تجربه کنم.

    اول با کلاس آشپزی شروع شد که فکر کنم بیش از یکسال من در اونجا بودم و پول هم ساختم باهاش و کلی هم آموزش دیدم اما بعدش گفتم نه این اون چیزی نیست که میخوام.، فهمیده بودم که هنره اون چیزیکه من میخوام اما مشکل آشپزی این بود که تموم میشد و خورده میشد. من دوست داشتم که هنرم بمونه و باشه.

    از اون رشته اومدم بیرون اما با این تفاوت که یکذره به وضوح بیشتر رسیده بودم و بعد از چند وقت الان دقیقا یادم نیست هدایت شدم به برنامه نویسی سایت و طراحی سایت، چیزی نزدیک نه ماه شبانه روزی پشت کامپیوتر بودم و بعد از نه ماه یادگیری هم فهمیدم که این هم اون چیزی نیست که میخوام و اون رو هم ترک کردم.

    بعدش به کیف سازه هدایت شدم که اون هم یک روز بیشتر طول نکشید و فقط قرار بود که یکسری چیزها رو توشون به وضوح برسم.

    بعد از اون هدایت شدم به خرید و فروش کتاب های دست دوم و حدود یک ماه و خورده ای هم در آنجا کار میکردم و بیزینس خودم رو داشتم.

    یک روز رفتم خونه ی همسایمون که دخترشون کلاس نقاشی میرن و خیلی با همدیگه رابطه ی خوبی داریم و خیلی نزدیک هستیم به همدیگه.

    در خونشون رو زدم و وقتی که اون همسایمون در رو باز کرد، تابلوی اون دخترشون رو دیدم که به دیوار زده بودند و اون تابلو قشنگ من رو گرفت و انگار یک هاله ی خنک دورم رو محاصره کرد و خلاصه قشنگ قشنگ مسیرم روشن شد و فهمیدم که چی رو میخوام و وقتی هم که اومدم پائین تمام دوران کودکیم اومد جلوی چشمم که نقاشی می کشیدم و حتی میشد که یک روز کامل می نشستم پای دفتر نقاشی ام و نقاشی هایی رو می کشیدم که هیچ کس باورش نمیشد و همه می گفتند که الکی داری میگی و حالا منم گریه که آقا بخدا خودم کشیدم تو سن 6،7 سالگی بعدش الکی میگفتند که گریه نکن باشه تو کشیدی، به هوای اینکه من گریه نکنم ولی هنوز هم باور نکرده بودند. یعنی چهره می کشیدم هلووو باقلووا،

    بعدش اومدم پائین، نشستم پشت کامپیوترم و فقط میخواستم یه چیزی بکشم، نه دفتری داشتم نه هیچ چیزی ، از تو کشوم کاترم رو برداشتم و با نوک دسته ی فلزی کاتر می کشیدم روی موس پدم که جنسش از کتون هست و سیاه هست که با این کار یک رد سفید می انداخت روی موس پد… نمیتونم بگم که چه احساسی داشتم. انگار که لمس شده بودم و افتاده بودم روی صندلی و میز و چشمام رو بسته بودم و فقط داشتم دستم رو حرکت میدادم، یه سکوت خیلی خیلی عجیبی تمام وجودم رو فرا گرفته بود و خیلی تازه بود اون احساس برام و بلافاصله بعد از دو روز اینقدر نشونه دیدم از در و دیوار که این همون عشق منه و خداوند به طرق مختلف اینقدر بهم انگیزه داد و اینقدر بهم باور داد که بسازمشون و تقویت شون کنم. و اون چند ماهی که توی خونه بودم( از اسفند تا اواسط خرداد ماه) من همش داشتم نقاشی میکشیدم از طریق راه های به ظاهر خیلی ساده و مسخره، مثلا حسم گفت که برو عکس های خودت و اونایی که دوستشون داری رو به اندازه ی A4 پرینت بگیر بعدش ورقه پوستی روشون بکش و از روی اون ورق پوستی بکششون یا مثلا کارهای خیلی ساده ی دیگه.

    خب من درامدی نداشتم و نمیدونستم که باید چیکار کنم تا برم کلاس نقاشی اما این رو میدونستم و باورش داشتم که من فقط باید نقاشی بکشم بقیه ی کارا مال خداست. اواسط خرداد ماه به طرز خیلی عجیبی یکی از دوستان مادرم که خیلی دست بخیر هستندو واقعا دست خداوند هستند توی زندگی بقیه و یک کار آفرین موفق هم هستند، اومدند خونمون و گفتند که راستی محمد جان نقاشی ات رو چیکار کردی؟

    گفتم خودم دارم نقاشی می کشم و از تو یوتیوب هم دارم یاد می گیرم بعدش گفت ما یک آشنا داریم که کارش خیلی عالیه و چهل سال سابقه ی نقاشی داره میخوای بری پیش اون؟

    گفتم من الان در آمدی ندارم و نمی تونم کلاس هم برم

    گفت که تو کاری به پولش نداشته باش میخوای بری؟ گفتم که آره خب چرا نرم! اما اگه قراره شما پولش رو بدید یا مامان و بابام پولش رو بدن نه.

    گفت که باشه من یک زنگ میزنم بهشون و باهاشون صحبت میکنم و چند روز دیگه خبرش رو بهت میدم.

    تشکر کردم و خداحافظی کردم و رفتند و چند دقیقه بعدش اومدند زنگ زدند و گفتند که بهشون همین الان زنگ زدم و گفتم شما رو و ایشون هم قبول کردند و شما از پنجشنبه برو سر کلاس…!

    اصلا! باورم نمی شد که چطوری آخه؟! یعنی چی! دمت گررررم خدا نه کارت رو خوب بلدی مرسی بقیش هم با خودت پس.

    رفتم سر کلاس بدون هیچی اونجا بهم تخته داد استاد با مداد و کاغذ تا شروع کنم و وقتی هم برگشتم خونه دیدم که خب از چی شروع کنم، دیدم که تخته شاسی زن عموم که دست خواهر م بود هست، اون رو برداشتم و کاغذ هم عموم بهم داد و با مداد فقط رفتم یه مداد خریدم همین. و تا الان که اگه بخوام بگم چه اتفاقاتی افتاده کلی میشه که میگذرم.

    الان فقط بعد از حدود 4 ماه کلاس رفتن وارد طراحی چهره شدم و سرعت پیشرفتم خیلی عالیه خدا رو شکر.

    اول سال که رفتم توی جنگل برای هدف گذاری سال جدیدم، برگشتنی که داشتم بر میگشتم روی یک بورد دیدم که نوشته بود (سال تحول است) و فهمیدم که این برای منه و الان که شش ماه گذشته دقیقاً نشونه ها دارند تائید می کنند اون جمله ی روی برد رو که خداوند از اون طریق بهم این وعده رو داد و الان هم خداوند بهم گفته که فقط تو همین مسیر باش هر چیزی که میخوای تو همین مسیر هست و اینقدر بهم الگو و نشونه داده از افراد موفق که یه جورایی مطمئن مطمئن هستم هر چیزی که میخوام تو همین مسیر هست و خیالم راحته خدا رو شکر.

    من از خط خطی کردن موس پد شروع کردم… :))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: