همین لحظه بهترین زمان برای شروع است - صفحه 27

1560 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فائزه رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 3417 روز

    ما خدا رو شکر ی تجربه خوب در کارمون در فروش محصولات پزشکی داشتیم و تقریبا ب ی سود ثابت رسیده بودیم و من با خودم می گفتم پس اان وقت شه که به اینکه بتونیم در/امد مون رو چند برابر کنیم فکر کنم و باورهایی در این زمینه بسازم، به گونه ای شد که ماه بعد خیلی کمتر از اون در آمد دست پیدا کردیم ولی ته دلم می گفت نامید نشو و مثل استاد اون زمانی که تنها در سمینارش یک نفر شرکت کرده بود اداممه بده خدا بهت کمک می کنه و من هم سعی در ایمان بیشتر و قلبم اروم بود و لذت می بردم از لحظه به لحظه…. به گونه ای که احساس می کنم واقعا داره خدا ی کارایی می کنه… خداوند میگه شاد باشید تمام تلاش تون رو بکنید من همراه تون هستم و بهتون کمک می کنموقتی که ادم تکاملش رو طی می کنه و از حاظ ذهنی اماده میشه خداوند همه چی رو بهش می ده به سادگی و فوق العاده بودن و نباید ایمان و امید مون رو از دست بدیم من بیشتر از همه این حرف ها رو برای خودم می نویسم که یاد آوری بشه در هر لحطه برام….خدایا شکرت به خاطر ششمین روز سفر نامه و فایل فوق العاده ای که باید بشنوم و عمل کنم….

    ان شالله حتما بعد از شنیدنش هم نظر خواهم گذاشت تا این تمرین به ظاهر کوچک اما بسیار تاثیر گذار رو انجام بدم…

    عاشق همگی دوستان گلم عاشق سایت زیبای عباش منش و عاشق خدای گرانقدرم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمد علي رجايي گفته:
    مدت عضویت: 2287 روز

    سلام استاد عزیزم

    من محمد علی رجایی هستم

    این فایل بی نظیر بود فوق العاده بود.استاد زمانی که این فایلو گوش دادم به اندازه چندین و چند سال تجربه کسب و کار بهم اضافه استاد این اگاهیها خیلی خیلیییی ارزشمند بود شاید من خیلی قبولشون دارم چون این دقیقا اتفاقات زندگی من تو ۴ سال گذشته بوده که با تمام پوست و گوشت و خونم تجربشون کردم

    اگر من ۴ سال پیش این اگاهیهارو میدونستم هیچ وقت اون راههارو نمیرفتم هیچ وقت وام نمیگرفتم هیچ وقت دسته چک نمیگرفتم تا این حد بهتون بگم که ۴سال جهنمی رو گذروندم البته الان که مدارم تغییر کرده فهمیدم که اون اتفاقات اون خورد شدنها اون التماس کردن به مردم برای قرض گرفتن پول اون روزها و شبها استرس کشیدن چنان تضادی در من ایجاد کرد که به این سایت به استاد عزیزم که واقعا باید خرفاشون رو طلاااااا بگیرم هدایت شدم.

    من تکاملمم رو طی نکردم و خونه ای خریدم که باعث شد وام بگیرم دسته چک بگیرم تا بتونم کسب و کار خودم رو نگه دارم پول قرض بگیرم که پیش ادمها خورد و ذلیل و خوار بشم خلاصه که با خاک یکسان شده بودم

    ولی از زمانیکه با استاد اشنا شدم زمانی که دوره ١٢ قدم رو شروع کردم خدا میدونه که چقدر احساسم از قبل بهتر شده کسب و کارم رونق بیشتری گرفته با تغییر باورهام کلییییی اتفاقات خوب تو زندگیم افتاده و هر روز داره اوضام بهتر و بهتر چه از لحاظ مالی چه از لحاظ ذهنی و ایمانم به خدا میشه

    خدایا شکرت که منو با این اگاهیهای ناب اشنا کردی

    استاد هزاران بار ازتون ممنونم که شدی دستی از دستان خداوند برام ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  3. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2200 روز

    به نام خدا

    دیگه با همه ی وجود دارم احساس می کنم یه عضو واقعی شدیم. یه عضو واقعی برای خانواده ی زیبا و پرافتخارمان :«خانواده ی صمیمی عباس منش»

    خدایا شکرت.

    امروز ششمین روز سفر رو پشت سر گذاشتیم. و باز هم فایل بی نظیر ِ :« از همین لحظه شروع کن»

    چقدر لذت بخش است خواندن نوشته ی مریم جان ، بعد خواندن نوشته ی استاد در محصول و بعد هم گوش دادن به فایل و بعد هم خواندن نوشته ی های خواهر و برادران ام و پاسخ به نوشته شان و یا ستاره دار کردن و در پایان هم نوشتن نظر خودمان.

    باید بگویم این بهترین روند تکاملی است که من چند روزی است در حال تجربه کردن اش هستم و هر روز هم در آن ماهر تر می شوم و هر روز عاشق تر به آن. چرا که (شاید گفتن اش جسارت بخواهد ) اما من می خواهم روزی در جایگاه و رسالتی که اکنون استاد و مریم جان و دیگر دوستانم در سایت در آن مشغول فعالیت و عشق بازی هستند فعالیت کنم : می خواهم آموزش دهنده ی اصول و قوانین بدون تغییر جهان باشم به انسان های چون خودم تشنه برای رسیدن و لمس کردن و چشیدن ِهرآنچه زیبایی در جهان. می خواهم به عنوان نقطه ی عطفی در زندگی انسان ها تاثیرگذار باشم و ماندگار. چون استاد عباس منش ، پدر نازنین قانونی ام!

    باید بگویم الان که به مسیر هدایتی خداوند در زندگی ام نگاهی می اندازم دقیقا طرحی از طرح های بی نظیر خداوند را می بینم که چطور من را در حال حاضر و در این نقطه قرار داده است : ورود به عرصه آموزش و پرورش و تدریس و یاد گرفتن مهارت انتقال مطلب و سخنوری و رهبری یک کلاس و یازده سال بودن در این حوزه ، ورودم به نتورک مارکتینگ با دعوت یکی از همکاران و در آنجا تلنگری بزرگ دریافت کردن از کائنات برای تغییر بسیاری نگرش ها و دریافت بسیاری مهارت ها از جمله مهارت لذت بخش فروش به مدت سه سال و تیر خلاص هم زمانی بود که استاد را پیدا کردم : با ایمان بیشتری پی بردم که رسالت من ، هم راستای رسالت استاد است ، که «خوب زندگی کنم و کمک کنم تا دیگران هم خوب زندگی کنند» و در این مدت با فراز و نشیب هایی که پشت سر گذاشته ام و با شناخت بیشتر از زوایای وجودی خودم و شناخت باورهای درست و غلط ام، به این نقطه رسیده ام که :باید متعهدانه تر ، جدی تر ، عمیق تر آموزه های استاد را ، سایت را ، نوشته های فعالان سایت و بچه ها را مطالعه کنم تا بیشتر آماده شوم برای نقش آفرینی در همین مسیر که شاید با نوشتن همین کامنت ها قرار است شروع شود و قرار است من نیز چون استاد و مریم جان و دوستانم با به تحریر درآوردن آنچه خداوند بر دستانم جاری می نماید (چرا که من هم مثل استاد یقینا دریافت کرده ام این نکته را « که من نیستم که می گویم » و حتا خودم هم بعد از خواندن شان مبهوت می مانم از ترتیب بیان شان ) برگی را در باورها ، نگرش ها ، زندگی و روند انسانی دیگر ورق بزنم و او را بیشتر در مسیر زیباتر شدن و خوب زندگی کردن هدایت کنم .(که اگر چنین باشد باید خدا را شکر بگویم)

    آری!

    استاد نازنینم !

    الان که چندین مهر لایک را در کنار نوشته های مان دریافت کرده ام بهتر حس می کنم که نوشته های ام را دریافت می کنی . می خواهم بگویم : من قصد دارم روزی چون تو ، در بالای صحنه ی سمینار یا در جلوی دوربین فیلم برداری و یا در صفحه ی سایت مان، با گفتن مسیر تکاملی خویش و صحبت از تضاد ها و نداشته ها و آنچه در مسیر قانون به دست آورده ام و الان جزو بدیهی ترین داشته هایم است ؛ ایمان مخاطبم را قوی تر نمایم و او را آماده کنم تا در مسیر قوانین بی تغییر خداوندی گام بردارد و من بشوم آموزش دهنده ی او : البته چون شما ، باجسارت و «اولین» در اجرای هرآنچه آموزش می دهم. می خواهم چون تو در یک جمع مجازی اما واقعی تر از واقعیت های دیگران ، چون خانواده ی صمیمی عباس منش ، خانواده ای دوست داشتنی و مهربان و قانون مدار داشته باشم و می خواهم الگویی بی نظیر شوم برای فرزندانم . و می خواهم…

    و برای این هدف

    به امید خداوند ، از همین لحظه ای که هستم شروع نموده ام تا با باورسازی ها و کسب مهارت کنترل ذهن ، تحسین، سپاسگزاری، سخنوری، نوشتن ، خواندن ، فکر کردن ، تحقیق و بررسی باورهای خودم و دیگران ، مطالعه ی قرآن ، توحید و یکتاپرستی و هرآنچه لازم است بیشتر به خواسته ام نزدیک شوم.

    تصمیم گرفته ام به لطف خداوند تمام فایل های موجود در سایت را خصوصا دوازده قدم را (که قلبم پر می کشد برای تهیه اش ) خریداری نمایم و خود را هر چه بیشتر با این خوراکی های ناب و گوارا تغذیه کنم تا ذهنی ورزیده و باورهایی قوی برایم ایجاد شود.

    و تا آن زمان متعهدانه تر از فایل هایی که در اختیارم گذاشته می شود بهره ببرم و یاد بگیرم.

    امید که روزی چون شما با افتخار بگویم : هزاران نفر در برنامه هایم شرکت کرده اند و نتایجی فوق العاده تر از من گرفته اند .

    مریم جان نازنینم ! در ادامه باید بگویم که موارد زیادی را در ذهن دارم.( در عمل به تمرینی که در برگ این روز سفر داده بودی )از عمل به قانون تکامل و عمل نکردن به این قانون و نتایجی که دریافت کرده ایم که به یک مورد اشاره می کنم :

    داستان ازدواج من و حمیدشاه نازنین ام هم یکی از گواهان قانون تکامل در زندگی ماست ، از روند آشنایی مان گرفته تا پیش رفتن این مسیر و تا شروع زندگی مشترک مان و … که در این مسیر چقدر کامل تر و بهتر و زیباتر و عاشقانه تر شد همه چیز و من خوشحال و سربلندم در این تجربه و گرچه بارها در طول این مسیر به خاطر درک کم نسبت به قانون تکامل حس و حالم بد می شد اما خدا را شکر که آموزه های استاد باز هم بسیار یاری مان نمود و بهتر توانستیم تضاد ها و ناخواسته ها را پشت سر بگذاریم. (که اگر درک بهتری از قانون می داشتیم یقینا بیشتر از آنچه لذت بردیم، مسیر برای مان لذت بخش می شد و امید که از این به بعد بیشتر به قوانین عمل کنیم و در نتیجه عمل به قانون بیشتر هم لذت ببریم .) بهتر توانستیم بها دادن را عملی کنیم و بهتر توانستیم مهارت داشتن سبک شخصی برای خود را به دست آوریم و نگران نظر دیگران نباشیم و اجازه دهیم قانون فرکانس خود محیط پیرامون مان را از روابط بیخود پاکسازی نماید .

    … در حال حاضر که در این نقطه ایستاده ایم(((یکی از موضوعات جالب که همین امروز تجربه کردیم این بود که ما بعد از گذشت یک سال و نیم از شروع رابطه ی زیبا و زندگی مشترک، امروز به صورت قانونی زن و شوهر شدیم و آن هم یکی از مراحلی است که برای مهاجرت مان در نظر گرفته بودیم که انجام دهیم )))

    و الان بهتر می توانیم در ذهن، تکامل بی حد و اندازه ای که در شخصیت مان و در رابطه مان و در زندگی مان در انتظار مان است را تصور کنیم.

    فقط می توانم بگویم خدایا شکرت ، نه یک بار ، هزاران بار . برای این همه عظمت و زیبایی و شگفتی در کیهان.

    از خداوند برای خودمان و همه ی خانواده ی صمیمی عباس منشی مان درک بیشتر قوانین و عمل متعهدانه به آن را طلب می کنیم.

    در پناه الله یکتا شاد باشید.

    سپاسگزاریم.

    دوستتان داریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محسن محمودیان گفته:
      مدت عضویت: 1490 روز

      الهی شکرت هزاران بار بخاطر وجود این سایت استاد عزیز خانم شایسته د دوستان همسفرم.

      از کامنتت بینهایت لذت بردم،و از رسالتی که درونت به وجد آمده و از عشقی که برای ایجاد یک تحول زندگی عالیییی و تزریق آن به روج وروان بقیه.

      همان که استاد میگه همان که خودت گفتی اینکه تلاش کنیم خوب زندگی کنیم و کاری انجام دهیم تا دنیا هم جایی بهتر برای زندگی باشد و دیگران هم بتوانند خوب زندگی کنند.

      و هزاران بار شکرت الله یکتا

      تحسینت میکنم دوست خوبم و من هم عاشقانه دوست دارم همین مسیر را بروم.

      و کامنتت بینهایت برایم لذت بخش بود.

      تجسم کردم که در حال آموزش هستی،تجسم کردم که هزاران نفر در سمینارت هستند،تجسم کردم که چقدر لذت بخش است،که خداوند این چنین از جایگاه رحمانیتش برای ما رحیم شود،و این نگاه خاص خداوند است برای بندگان خاص،برای کسانی که به سعی میکنند خوب زندگی کنند و هدایت میخواهند تا کاری کنند جهان هم جای خوبی برای زندگی باشد.

      بی نظیر است،آیه ۲۴ سوره انفال و عجیبببببب حال مرا دگرگون ساخت که خداوند ،خداوند رحمان و رحیم،خداوند قادر متعال،خداوند کریم و بزرگ،خداوند عظیم،خداوند لایق ستایش و پرستش،خداوند دانا و حکیم،خداوند مالک و صاحب اختیار، الله یکتا،او از ما بخواهد که ،الله و رسول را اجابت کنید،

      بی نظیره این آیه،به شنیدنش تمام وجودم بهم ریخت،یعنی شما پرچمدار من باشید،شما حق را اجابت کنید،شما کارمند خاص من در دنیا باشید،من هم شما را اجابت میکنم.

      زبانم بند می آید از این این همه عظمت و لطف مهربان خالق.

      و از این زیباتر و بهتر نمیشود هدایت کند.

      جاده کاملا دو طرفه ست.

      و این ببنهایت ستودنی و بینهایت لذت بخش است،که دستی از دستان او باشیم برای بهتر زندگی کردن،

      کارمند الله یکتا باشیم تا اموزها های اورا به دیگران منتقل کنیم.

      این بزرگترین لطف و موهبت الهی در حق من و تو دوست عزیز و هم فرکانسی و استاد عزیز و تمام کسانیکه معلمین خداوند هستند.

      هوالله احد

      امیدوارم و دوست دارم این پیام که بعد دوسال جوابی است برای کامنتت در زمینه هدفت پیشرفت کرده باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    حمید شهسواری پور گفته:
    مدت عضویت: 2510 روز

    سلام به دوستان همسفران عزیز .

    امروز ششمین روز از سفر را با ابدیت روانشناسی بک و این فایل شروع کردم

    که دقیقا حرف های استاد من رو تکان داد

    اول که میخواستم یک سوله داشتم بفروشم و سرمایه کاری که میخوام بکنم (خرید و فروش روغن ماشین)که استاد فرمودند نه وام بگیرید

    وبدون سرمایه شروع کنید که من روی باور بدون سرمایه کار میکردم که یکی از دوستان پیشنهاد داد که تهیه روغن با شما وفروش با من ومن پول میفرستم شما بخر.ولی ذهن من قلقلک میداد که باید پول جور کنی باید پول داشته باش تو دستت و و و .. امروز گفتم خب پسر به گفته استاد تکامل را طی کن وارد که شدی جاه که افتادی بعد سرمایه ببر توی این کار..

    .دوما بابت چک جناب چکهام خیلی وقت بود برای خودم استفاده نمی کردم .بااین گفته استاد دیگه نمیام چک جدید بگیرم

    سومه پول سودی گفتند که یک مقدار از کسی

    دستم هستش که هرچه سریعتر برمیگردانم

    فایل استاد کامنت بچه ها بسیار عالی واسم را خوب کرد .امروز منتظر اتفاقات خیلی قشنگ هستم که یکی از آنها که تبرئه در پرونده ای بود اتفاق افتاد و انشالله پیوندی دگری هم که دارم و حق هم با من است به حقم برسم

    سپاسگزارم‌ خداوند و شما استاد عزیز و دوستان گرامی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2115 روز

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان خوبم. امروز اومدم تو نشانه های من دیدم این فایل اومده و گفتم ای کاش زودتر با استاد آشنا شده بودیم من و همسرم… ولی الان هم دیر نیست خدارو شکر میکنم. من و همسرم چند وقته میخوایم یه تجهیزاتی برای کارمون بخریم که شرایط نقد خریدن نداشتیم و داشتیم فکر میکردیم که چطوری قسطی و با چک اون و بخریم

    که این فایل و گوش دادم قطعا اتفاقی نبوده و الان دیگه همه چیز و کامل متوجه شدم. استاد ازتون ممنونم بابت راهنمایی عالی تون ایمان دارم اون تجهیزات و نقد میخریم به همین زودی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    رضا معینی فر گفته:
    مدت عضویت: 3406 روز

    سلام به عزیزان دلم در ششمین روز از فایل های سفرنامه

    واقعا که بهترین لحظه برای شروع همین لحظه است که با توانایی ها و انچه که اکنون داریم اغاز کنیم. زیرا فردا ها از همین چیزهایی که اکنون داریم شکل میگیرد. اتفاقاتی که دراینده برایمان می افتد از فرکانس هایی که همین الان به جهان هستی ارسال می کنیم شکل می گیرد واین گونه است که ما خالق شرایط زندگی امان هستیم وبا نگاه وتوجه و افکاری که هر لحظه به جهان هستی ارسال می کنیم داریم اینده مان را می سازیم.

    پس بهترین لحظه برای شروع برای تغییر کردن برای تصمیم گرفتن و اقدام کردن همین اکنون است با هر انچه که داریم.

    البته بالاترین دارایی من که هم اکنون دارم و همیشه نیز بهترین دارایی ام است و همیشه با من است وبه دل من اگاه است خداوند بخشنده است.من از همین حالا خداوند رابه زندگی ام فرا می خوانم و از اوعاشقانه درخواست می کنم که رسالت زندگی ام رابه من نشان دهد و عشق وعلاقه ی واقعی که من دارم رابه من نشان دهد تادرمسیر رسالتم قدم بردارم.

    ای خدای مهربان که به دل بندگانت اگاهی رسالت زندگی من چیست؟

    خدای عاشقم عشق وعلاقه واقعی من در زندگی چیست اون کاری که واقعا دوست دارم انجام بدم و تمام وجودم اون رو فریاد می زنه چیه؟من برای چه کاری خلق شده ام ؟ رسالتم را به من نشان بده تا در اون جهت قدم بردارم و به خود واقعی ام نزدیکتر باشم و بتونم خودم رو تو این دنیا تجربه کنم.

    می دونم این مسیر از لذت بردن از داشته ها و دیدن زیبایی ها و تمرکز به نکات مثبت بدست می یاد پس به این مسیر ادامه می دم. می دونم خودت هدایت گرمی خدایا فقط روی تو حساب باز می کنم. عاشقتم

    خدا نگهدار به همه عزیزانی که درخواندن نظرم وقت گذاشتید در پناه خداون شاد،سلامت و ثروتمند باشید.

    دوستدار شما رضا معینی فر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    محمد رضا دشت پیما گفته:
    مدت عضویت: 2189 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و سر کار خانم شایسته و خانواده صمیمی این سایت خوب

    ششمین روز سفر

    من از وقتی که صحبت های استاد رو شنیدم تصمیم قطعی گرفتم که دیگه وام نگیرم و دست چکم رو بعد از اینکه چند تا چک دارم پاس شد برای همیشه پاره کنم. اما تضادی که با اون روبرو هستم همسرم هست که دائم وام میگیره و از من میخواد ضمانتش بشم و بهش چک بدم انشاالله که خدا منو هدایت کنه که از پس این موضوع بر بیام

    شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 3088 روز

    سلام خدمت دوستان عزیزم.

    ردپای ششم سفرنامه

    استاد من خیلی به خودم افتخار کردمبابت دیدن این فایل چون خیلی خوب تکاملم رو طی کردم و از همون چیزی که داشتم کارم رو شروع کردم.

    من عشقم و علاقم طراحیو نقاشیه و واقعا خدا رو صد هزار مرتبه شکر که این همون رسالتمه و الان طوریم که واقعا تا موقعی که زنده هستم فقط میخوام نقاشی بکشم و طراحی کنم..

    اینقدر اون شیرینی و حلاوتش تو قلبم هست که با هیچ چیزی عوضش نمی کنم.

    تقریبا دوسال طول کشید که من عشقم رو پیدا کنم و اولش از خدا خواستم که من رو هدایت کنه چون از اعماق قلبم میخواستم که از این مسیر عشق و علائقم بروم و زندگی ام را بسازم، چون دیگران رو می دیدم که چقدر دارند حال میکنند، هم عشقشون رو انجام میدهند و هم ثروت دارند میسازند و هم به هر چیزی که میخواستند تو زندگی شون رسیدند و من هم میخواستم که تجربه کنم.

    اول با کلاس آشپزی شروع شد که فکر کنم بیش از یکسال من در اونجا بودم و پول هم ساختم باهاش و کلی هم آموزش دیدم اما بعدش گفتم نه این اون چیزی نیست که میخوام.، فهمیده بودم که هنره اون چیزیکه من میخوام اما مشکل آشپزی این بود که تموم میشد و خورده میشد. من دوست داشتم که هنرم بمونه و باشه.

    از اون رشته اومدم بیرون اما با این تفاوت که یکذره به وضوح بیشتر رسیده بودم و بعد از چند وقت الان دقیقا یادم نیست هدایت شدم به برنامه نویسی سایت و طراحی سایت، چیزی نزدیک نه ماه شبانه روزی پشت کامپیوتر بودم و بعد از نه ماه یادگیری هم فهمیدم که این هم اون چیزی نیست که میخوام و اون رو هم ترک کردم.

    بعدش به کیف سازه هدایت شدم که اون هم یک روز بیشتر طول نکشید و فقط قرار بود که یکسری چیزها رو توشون به وضوح برسم.

    بعد از اون هدایت شدم به خرید و فروش کتاب های دست دوم و حدود یک ماه و خورده ای هم در آنجا کار میکردم و بیزینس خودم رو داشتم.

    یک روز رفتم خونه ی همسایمون که دخترشون کلاس نقاشی میرن و خیلی با همدیگه رابطه ی خوبی داریم و خیلی نزدیک هستیم به همدیگه.

    در خونشون رو زدم و وقتی که اون همسایمون در رو باز کرد، تابلوی اون دخترشون رو دیدم که به دیوار زده بودند و اون تابلو قشنگ من رو گرفت و انگار یک هاله ی خنک دورم رو محاصره کرد و خلاصه قشنگ قشنگ مسیرم روشن شد و فهمیدم که چی رو میخوام و وقتی هم که اومدم پائین تمام دوران کودکیم اومد جلوی چشمم که نقاشی می کشیدم و حتی میشد که یک روز کامل می نشستم پای دفتر نقاشی ام و نقاشی هایی رو می کشیدم که هیچ کس باورش نمیشد و همه می گفتند که الکی داری میگی و حالا منم گریه که آقا بخدا خودم کشیدم تو سن 6،7 سالگی بعدش الکی میگفتند که گریه نکن باشه تو کشیدی، به هوای اینکه من گریه نکنم ولی هنوز هم باور نکرده بودند. یعنی چهره می کشیدم هلووو باقلووا،

    بعدش اومدم پائین، نشستم پشت کامپیوترم و فقط میخواستم یه چیزی بکشم، نه دفتری داشتم نه هیچ چیزی ، از تو کشوم کاترم رو برداشتم و با نوک دسته ی فلزی کاتر می کشیدم روی موس پدم که جنسش از کتون هست و سیاه هست که با این کار یک رد سفید می انداخت روی موس پد… نمیتونم بگم که چه احساسی داشتم. انگار که لمس شده بودم و افتاده بودم روی صندلی و میز و چشمام رو بسته بودم و فقط داشتم دستم رو حرکت میدادم، یه سکوت خیلی خیلی عجیبی تمام وجودم رو فرا گرفته بود و خیلی تازه بود اون احساس برام و بلافاصله بعد از دو روز اینقدر نشونه دیدم از در و دیوار که این همون عشق منه و خداوند به طرق مختلف اینقدر بهم انگیزه داد و اینقدر بهم باور داد که بسازمشون و تقویت شون کنم. و اون چند ماهی که توی خونه بودم( از اسفند تا اواسط خرداد ماه) من همش داشتم نقاشی میکشیدم از طریق راه های به ظاهر خیلی ساده و مسخره، مثلا حسم گفت که برو عکس های خودت و اونایی که دوستشون داری رو به اندازه ی A4 پرینت بگیر بعدش ورقه پوستی روشون بکش و از روی اون ورق پوستی بکششون یا مثلا کارهای خیلی ساده ی دیگه.

    خب من درامدی نداشتم و نمیدونستم که باید چیکار کنم تا برم کلاس نقاشی اما این رو میدونستم و باورش داشتم که من فقط باید نقاشی بکشم بقیه ی کارا مال خداست. اواسط خرداد ماه به طرز خیلی عجیبی یکی از دوستان مادرم که خیلی دست بخیر هستندو واقعا دست خداوند هستند توی زندگی بقیه و یک کار آفرین موفق هم هستند، اومدند خونمون و گفتند که راستی محمد جان نقاشی ات رو چیکار کردی؟

    گفتم خودم دارم نقاشی می کشم و از تو یوتیوب هم دارم یاد می گیرم بعدش گفت ما یک آشنا داریم که کارش خیلی عالیه و چهل سال سابقه ی نقاشی داره میخوای بری پیش اون؟

    گفتم من الان در آمدی ندارم و نمی تونم کلاس هم برم

    گفت که تو کاری به پولش نداشته باش میخوای بری؟ گفتم که آره خب چرا نرم! اما اگه قراره شما پولش رو بدید یا مامان و بابام پولش رو بدن نه.

    گفت که باشه من یک زنگ میزنم بهشون و باهاشون صحبت میکنم و چند روز دیگه خبرش رو بهت میدم.

    تشکر کردم و خداحافظی کردم و رفتند و چند دقیقه بعدش اومدند زنگ زدند و گفتند که بهشون همین الان زنگ زدم و گفتم شما رو و ایشون هم قبول کردند و شما از پنجشنبه برو سر کلاس…!

    اصلا! باورم نمی شد که چطوری آخه؟! یعنی چی! دمت گررررم خدا نه کارت رو خوب بلدی مرسی بقیش هم با خودت پس.

    رفتم سر کلاس بدون هیچی اونجا بهم تخته داد استاد با مداد و کاغذ تا شروع کنم و وقتی هم برگشتم خونه دیدم که خب از چی شروع کنم، دیدم که تخته شاسی زن عموم که دست خواهر م بود هست، اون رو برداشتم و کاغذ هم عموم بهم داد و با مداد فقط رفتم یه مداد خریدم همین. و تا الان که اگه بخوام بگم چه اتفاقاتی افتاده کلی میشه که میگذرم.

    الان فقط بعد از حدود 4 ماه کلاس رفتن وارد طراحی چهره شدم و سرعت پیشرفتم خیلی عالیه خدا رو شکر.

    اول سال که رفتم توی جنگل برای هدف گذاری سال جدیدم، برگشتنی که داشتم بر میگشتم روی یک بورد دیدم که نوشته بود (سال تحول است) و فهمیدم که این برای منه و الان که شش ماه گذشته دقیقاً نشونه ها دارند تائید می کنند اون جمله ی روی برد رو که خداوند از اون طریق بهم این وعده رو داد و الان هم خداوند بهم گفته که فقط تو همین مسیر باش هر چیزی که میخوای تو همین مسیر هست و اینقدر بهم الگو و نشونه داده از افراد موفق که یه جورایی مطمئن مطمئن هستم هر چیزی که میخوام تو همین مسیر هست و خیالم راحته خدا رو شکر.

    من از خط خطی کردن موس پد شروع کردم… :))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    وریا گنجی گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    سلام و درود خدمت دوستان عزیز

    روز ششم گنج سفرنامه هم برای من عالی بود و لذذت بردم از این برنامه

    و مثل همیشه پاسخ به سوالات این روزهای من که به دنبال کسب و کار و درامد هستم و نمیدونم از بین اینهمه ایده که در طول این چند ماه اخیر بهم داده شده و همه رو هم یادداشت کردم کدوم یکی رو شروع کنم…

    بعد از شنیدن صحبت های استاد عباسمنش کاملا برام واضح شد و جواب گیر و دار فعلی مالیم رو فهمیدم

    دلیل اصلی که من توی این مدت در زمینه کسب و کارم و استقلال مالی حرکتی نکردم این هست که اولا من 28 ساله دستم توی جیب پدرم بوده و اینجوری به من گفته شده بود که آغا تو درست رو بخون تمرکزت رو بزار روی درست هزینه ی تحصیل و این چیزات با ما (پدر گرامی ) و پدرم نه تنها کم و کسری برای من نگذاشته این چن سال بلکه همیشه نسبت به دوستان و همکلاسی ها و … بیشتر داشتم و در رفاه نسبی بودم

    دوما باورهای محدود کننده زیادی در رابطه با ثروت دارم چون زمانیکه بچه بودم کار کشاورزی میکردم و اون افرادی که پیششون کار میکردم مخصوصا عموم باورهای محدود کننده داشت و من هم تمام اون باورها رو پذیرفتم چون در اون برهه ی سنی که حدودا 10 سالم بود تا 20 سالگی پیششون بودم و همیشه بخاطر اینکه سخت کار میکنم و نسبت به بچه های هم سن و سال خودم قوی تر هستم و کار میکنم تحسین میشدم و اونقدر کارهای اون زمانم تحسینشون رو برانگیخته بود که وقتی دانشگاه قبول شدم بهم گفتن هممون به پاس تشکر و زحماتی که این چند سال کشیدی حمایتت میکنیم تو فقط درس بخون و من اونهمه باور محدود کننده رو به صورت کلاسه بندی شده و مرتب ازشون دریافت کردم و رفتم دانشگاه و پدرم هم از نظر مالی ساپورتم میکرد و من چیزی که اصن بهش فکر نمیکردم بحث پول و ثروت و مسایل مالی بود

    ولی امسال بخاطر یه اتفاقی و تضادی که بهش برخوردم که اغا پولی که خودم باید به دست بیارم خیلی مهم هست چون پدرم به شرطی به من پول میده که مطابق میل اون رفتار کنم اگر چیزی رو میخوام باید از فیلتر پدرم رد بشه و ازونجایی چیزی که میخواستم قرار نبود از فیلتر پدرم رد بشه به تضاد برخوردم و فهمیدم که باید خودم پول بسازم تا دیگه همچین اتفاقاتی در زندگیم رخ نده

    مثلا یکی از باورهای مخربی که به من داده شده بود و من هم پذیرفته بودم این بود که در ازای اونهمه کاری که میکردم مزدی بهم نمیدادن ینی یه مبلغ معینی بهم نمیدادن بلکه هر انچه نیاز داشتم برام تهیه میکردن و بهم گفته میشد تمام این امکانات مال خودته ینی در واقع من جوری تربیت نشده بودم که اغا درامدم مثلا یه عدد هست

    حتی پدرم یه ماشین 206 صفر کیلومتر برای رفت و آمد دانشگاهم برام خرید

    ولی من ته وجودم اینو همیشه به خودم میگفتم که چرا خودت نتونی پول بسازی ماشین برای خودت بخری هر آنچه که میخوای برای خودت بخری

    چون چیزی که دیگران برات میخرن همیشه نظری هم روش میدن که مواظبش باش

    و طبق همون باورهای محدود کننده که 95 درصد ادمها دارن برات قانون میسازن استدلال میکنن که این مثلا توی شرایطی که تورم پایین بوده خریده شده اگه خرابش کنی اگه از دستش بدی دیگه نمیتونی تهیه کنی….

    من قبل اینکه وارد این مسیر زیبا هم بشم همیشه دوست داشتم که خودم پول و درامدی داشته باشم و هر چی که دلم میخواد رو بخرم و این نظر دادن دیگران رو حذف کنم چون با پول خودم میخرم و هر چی باشه اون چیزی هست که خودم انتخاب کردم.

    و احساس میکنم من بارها و بارها خواسته داشتم در طول چند سال اخیر و این خواسته ها باعث شدن من به این مسیر هدایت بشم حالا هر چند که از طریق برخورد با تضاد ها مسیر کامل برام واضح شد و خدارو شکر میکنم به این مسیر هدایت شدم

    من توی این دو سه ماه اخیر چن بار تصمیم گرفتم یکی از ایده هام رو عملی کنم و اینم میدونستم که باید ایده ای رو که با شرایط فعلیم سازگار هست و میتونم در همین شرایط الانم عملیش کنم رو اجرا کنم

    اما

    اما

    اما نکته ای که ازش غافل بودم: ازونجایی که من هیچگونه ورودی نداشتم همون سرمایه کم مثلا 1 میلیون تومن رو هم از پدرم قرض میگرفتم

    و اون 1 میلیون تومن رو به قول استاد عباسمنش نمیتونستم تبدیل به دومیلیون کنم و حرکتم رو استاپ میکردم

    یکی دیگه از ایده هام که تقریبا هزینه ی مورد نیاز برای شروعش صفر هست رو میخوام عملی کنم و با توکل بر خدا میرم جلو اگر نتیجه گرفتم که آخ جون مسیر رو دارم درست میرم و اگر نتیجه نگرفتم هم بازم آخ جون میفهمم که هنوز در مدار مناسب قرار نگرفتم و یه تدبیر دیگه ای رو می اندیشم

    دوستتون دارم مواظب خوبیاتون باشید….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مهناز عباسپور گفته:
    مدت عضویت: 4017 روز

    به نام خالق بی همتا

    سلام و صد درود

    دیروز برای من ششمین روز بود فایل را شنیدم اما اتفاقی افتاد که نشد بنویسم

    به شخصه هیچوقت اعتقادی به وام نداشتم بخاطر اینکه مادرم که کارمند هم بود همیشه در حال وام گرفتن و همیشه در حال قسط دادن بود آنهم اغلب برای چه موارد بیهوده ای. بعد از سالها التماس که وام نگیر به تازگی اعتراف کرد که در باور من بوده که آدم تا وام نگیره و قسط نده چیز دار نمیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: