آدمهای زیادی دوست دارند باور کنند عواملی بیرون از آنها -که هیچ کنترلی بر آن ندارند- شرایط زندگیشان را رقم میزند. به دلیل همین نگرش است که، خود را در تغییر سرنوشتشان هیچ کاره و ناتوان میدانند و نتوانستهاند باور کنند که تمام اتفاقات زندگی آنها بدون استثناء، نتیجه باوهای خودشان است.
به خاطر این نگرش محدود کننده و شرک آلود است که تلاش هایشان بی نتیجه مانده و دست به هرچه زدهاند، خاکستر شده است.
بعد همین آدمها، وقتی افراد موفقی را میبینند که دست به هرچه میزنند طلا میشود، دستاوردهایشان به تنهایی و با تلاش کمتر، بیش از تمام طایفهی این افراد است، حالشان خوب است و اوضاع همیشه به طرز عجیبی به نفعشان پیش میرود، دوست دارند باور کنند که عواملی چون: شانس، جو جغرافیایی، شرایط اقتصادی ممکلت، پشتیبانهای مالی و … این تفاوت را رقم زده است.
سپس لب به اعتراض میگشایند که:
معلوم است که چرا من نتوانستهام و آنها توانستهاند:
من یک دهه شصتیام، شهروند یک کشور جنگ زدهی در حال توسعه و پر از بحرانهای اقتصادی. اما او شهروند یک کشور توسعه یافته و پر از فرصتهای اقتصادی است.
هیچ فردی استعداد مرا تشخیص نداد، در حالیکه موفقیت این فرد از نقطهای شروع شد که، فلان استعدادیاب او را کشف کرد.
هیچ معلمی مرا تشویق نکرد، اما نقطه عطف زندگی این فرد موفق از زمانی شروع شد که، معلمش او را تشویق کرد.
من بدشانس هستم و او خوششانس. خدا برای من نخواسته و برای او خواسته.
عوامل اساسی موفقیت افراد به همین راحتی توسط افرادی تحریف میشود که، خودشان به خاطر بیاطلاعی از قوانین زندگی و باورهای محدود کننده و شرک آلود، به جایی نرسیده اند.
مراقب باش درباره تشخیص عوامل موفقیت، نگرش چه افرادی را ملاک قرار میدهی و با چه باورهایی موفقیتهای افراد موفق را تحلیل میکنی!
این قانون جهان است که، وقتی انسانی برای تحقق خواستهای مصمم شود و باورهای قدرتمندکنندهای بسازد، تمام آنچه را که لازمهی رسیدن به خواستهاش است جذب میکند. این شیوه خداوند و سیستم بینقص او برای گسترش جهان از طریق آدمهاست.
در واقع استعدادیابها، مشوقها، فرصتها، ایدهها و هر عاملی که بتوان موفقیت یک فرد را به آن ربط داد، بخشی از نتیجهی ایمان، خودباوری، امید و توکلی است که آن فرد توانسته در خود بسازد.
افراد زیادی به خاطر ناآگاه بودن از قوانین و داشتن باورهای محدود کننده، به راحتی دلایل اساسی موفقیت افراد را تحریف میکنند، دربارهاش کتاب مینویسند، فیلم میسازند و برنامه تولید میکنند.
مهمترین انگیزه من از تولید دورهای مثل روانشناسی ثروت۳، تشخیص صحیح عوامل اساسی موفقیت کسب و کارها، به کمک باورهای قدرتمند کننده و ذهنِ آگاه از قوانین جهان بود.
دوره روانشناسی ثروت۳ دلایل اساسی، درونی و فرکانسیِ موفقیت کسب و کارهای موفق را از عواملی فرعی ای جدا میکند که، نویسندهها، فیلم نامه نویسها و … با باورهای محدود کننده خود، به عنوان عوامل اصلی تشخیص دادهاند.
این دوره حاصل تجارب، نتایج و تحقیقات من به عنوان فردی است که:
به خاطر تلاش برای درک قوانین جهان و ساختن باورهای قدرتمند کننده و ثروتآفرین، تجربه ساختن ثروت را در کسب و کارهایی دارد که با سرمایهای بسیار کم شروع شده
و به کمک ایمان و تکیه به این قوانین، همواره راه رشد و ترقی را پیموده است
و انتشار این آگاهیها نیز، به رشد ۱۰۰ها کسب و کار دیگر نیز کمک نموده است.
به همین دلیل این شایستگی را دارم تا درباره عواملی اساسی با شما صحبت کنم که، یک کسب و کار را رشد میدهد و به سودآوری میرساند.
دوره روانشناسی ثروت۳ مهم ترین سرمایهای است که صاحب یک کسب و کار، به درک و اجرای آگاهیها و راهکارهایش نیاز دارد تا بتواند تنها و تنها اصل و عاملِ رونق در کسب و کارش را اول از همه از میان هزاران عامل فرع و غیر مهم تشخیص دهد و سپس با تکرار و مرور آگاهی های این دوره در ذهنش، برنامه ی محدودکننده ی قبلی ذهنش به گونه ای تغییر کند که، این جنس از تشخیص، به ایمانی عمل آورنده تبدیل شود تا او را دست به عمل کند و به این یقین برساند که:
باید کسب کار خود را با تکیه بر نیرویی هدایتگر بنا کند که، در درون خودش نهفته است و همواره نزدیک و در دسترس اوست اگر این نیروی اجابت کننده را تأیید و اجابت کند.
نیرویی هدایتگر که باور به آن و حساب کردن روی آن، ساده ترین و «قابل ا جرا ترین راهکارها با امکانات و شرایط آن لحظه ات» و «سرراست ترین مسیرها» را برای تجربه رونق و برکت در کسب و کار می شناسد، فارغ از اینکه شرایط اقتصادی چیست، در چه خانوادهای متولد شده، چقدر سرمایه اولیه دارد و…
نکته مهم:
این فایل یک مرجع برای شیوه صحیح الگوبرداری بدان. اما به این نوشته که تنها چند نکته کوچک در آن توضیح داده شده، کفایت نکن و حتماً بارها این فایل را گوش بده، اگر میخواهی شیوه صحیح الگوبرداری را بدانی.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD417MB35 دقیقه
- فایل صوتی شیوه صحیح الگوبرداری18MB19 دقیقه
سلام استاد عزیزم
منم میخوام درین مورد صحبت بکنم ?? تریبون رو لطفا بدین من ?? سپاسگذارم ?
سلام بر شما شنوندگان عزیز ??
بیشتر از ۲ساعته دارم تایپ میکنم. ی نوتی قبلا نوشته بودم اومدم ادیتش کنم الان دیدم ۲ساعته دارم ادیت میکنم. با عشق تقدیم شما.
من تجربه 10 سال اخیرم رو بهتون میگم و خیلی ارزشمنده. تهشم یکی از دغدغه هایی که داشتم رو میگم که ممطئنا دغدغه خیلیا هست. و اینکه چطوری حلش کردم. حتما بخونیدش. چون مقاومت ذهن منطقیتون در برابر این فایل استاد به میزان زیادی از بین میره و شاید به 0 برسه.
یعنی استاد من خدای شرک بودم اون زمانا??
فک میکردم دانشگاه اول کشور برم خیلی پولدرا میشم. رفتم دانشگاه پلی تکنیک رشته ریاضی ( البته ی چیزیو توضیح بدم که سوتفاهم پیش نیاد. کلیت تحصیل رو زیر سوال نمیبرم. از حیث باورها دارم بررسی میکنم. چه بسا خیلیا هم اومدن تو این دانشگاه و بسیار بسیار موفق شدن. ولی دلیل اصلی باورهاشون بوده. برای کسی که علاقه به علم و داشن داره داشنگاههای سطح بالا خیلیم خوبه. مث رفتن به کشورهای توسعه یافته تره)
بعد یادمه اون موقعا دیدم از لیسانسم نمیتونم پول دربیارم. نه که توانای نداشته باشما/ خدای تدریس بودم. ولی هیچ جایی منو قبول نیمکرد. اصلا جای درست حسابی پیدا نمیکردم. شاگردم که اصلا انگار هیچی رو زمین نداریم.
بعدش گفتم برم بیمه و املاک. یادمه اون موقعا تو روزنامه ها میزدن درامدهای میلیونی و فلان و بسان. سال ۸۹ینا بود. رفتم چندجا دیدم خبری نیس. گفتم خب پس باز برگردم دانشگاه ی مدرک ارشدم بگیرم.??
ی سال رفتم مشغول کامپیوتر شدم. پون یادمه همه میگفتن تو برنامه نویسی خیلی پوله ??
رفتم سمتش ولی کاری نبود. ی سالم الکی وقتمو گذاشتم برای کنکور ارشد ولی رتبم ۱۵۵ شد و ب اون دانشگاه اولیه نرسیدم ?? حالا بعدش
یادمه اون موقع میگفتن الان سه رشته پولساز دنیا ایناس: mba و حقوق و پزشکی.
گفتم خب میرم mba. و یادمه خودمو خفه کردم زیر ی عالمه استرس و رتبم شد ۱۸۰. واقعا تا پای مردن رفتم اون موقعا.
البته واقعا رشتمو دوس داشتما. عاشق کسب و کار و مدیریت و اینا بودم اون موقع.
گرایشم کارافرینی بود. ولی همون ترم اول گفتن فایننس خیلی توش پوله. یادمه کلاسای دانشگاه شریف رو میرفتم و اونجا میدیدم فلان استاد رو چقدر تعریف میکنن و مشاور و معاون وزرا هم بود. گفتم خب پس میرم گرایش فایننس. خلاصه رفتم و مدرک بازار سرمایمم گرفتم. ولی باز دیدم کار نیس ??
استاد الا دارم میخندم ولی اون موقعا خیلی درد داشت برام. اوضاع بد مالی در کنار روابط داغون و کلکسیونی از بیماریها.
هرچیم تلاش میکردم و زحمت میکشدم انگار دارم رو تردمیل میدوئم.
یعنی به مدت ۱۰ سال انواع و اقسام رشته ها رو خوندم مدرک گرفتم. تو حوزه های مختلف وارد کار شدم دیدم خبری نیس.
بچه ها استاد راست میگه بخدااااااا. اینو منی دارم میگم که تازه خیلی باهوش و پرازاستعداد بودم.
بخدا ن ب رشته و دانشگاهه. نه به کاره. نه به هوش و استعداده. ب هیچی. فقط ب باوره
حالا میخوام ی موضوع دیگه ای رو مطرح کنم. در مورد همین کسب و کار و روان شناسی ثورت ۳ه.
خب گفتم دیگه من رشته م MBA بود و میدونستم دارن در مرود کسب و کار چیا میگن. ی سری درسا داشتیم ب اسم استراتژی، بازاریابی، منابع انسانی، کارافرینی، مدلای درامدی و…
بعداز اشنایی با استاد تا یک سالونیم فکر میکردم خب اونا هم چیزای خوبیه.
تا اینکه من رو خودم کار کردم. درک و اگاهیم بالا رفت و وقتی خواستم وارد بازار کار بشم دوباره ی چالش جدی برام مطرح شد که خب الان به اون کتابا باید عمل کنم یا ب حرفای استاد و باورها.
الیته دوستان ی چیزی قبلش بگم: رشته های مثل ریاضی، فیزیکَ، شیمی، رشته های مهندسی و علوم تجربی و پزشکی و حتی هنر و زبانهای خارجی واقعا علم هستن. یعنی با همین علوم دنیا پیشرفت کرده و به اینجا رسیده. در مورد پزشکی هم ی چیزی بگم اینکه استاد میگه همه چی باوره این ب معنای رد شدن پزشکی نیس. بالاخره تو این علم چیزایی کشف شده ک ب واسطه اون دنیا خیلی پیشرفت کرده. برای مثال یکی تصادف میکنه و خون ریزی داره. درسته ک بخاطر باورهای خودش این بالا سرش اومده ولی ب هرحال همین ابزارها میتونن جلوی خونریزیشو بگیرن و کمک کنن زودتر سلامت بشه. خب این بد نیست که. البته ی سری ادمایی هستن که مدام بیمارن و هی ازین بیماری ب اون بیماری شیفت پیدا میکنن و مریضیاشون تمومی نداره ک اینجا دیگه واقعا از ی جایی ب بعد دکتر جواب نمیده وب یاد باورها و فرکانسا و کانون توجشهو درست کنه.
خب حالا برگردیم به بحث اصلی
اما در مورد رشته های مدیریتی و روان شناسی ف موضوع خیلی متفاوت میشه و واقعا پای باورها میاد وسط
روان شناسی ازین جهت خوبه که توش ی سری از باورهای اشتباه ادمارو پیدا میکنن و بهش میگن. و باز تا یحدی میتونه با تغیر اونها زندگیشو تغییر بده. البته خیلی محدود. چون قانون رو نمیگن و کسی داستان باورها و فرکانسا رو نیمدونه ، زندگیش زیاد تغییر نمیکنه. البته بماند که ی سری خزعولات هم توش هست و ادم میخونه خندش میگیره. بخصوص در مورد ازدواج و روابط عاطفی که میگن : اگ یکم خودتو بگیری طرف بیشتر دوست داره. همه روان شناسا اینو میگن.
ولی هزاران نفر هست که خودشونو گرفتن ولی تو روابطشون بهبودی حاصل نشده. اونایی ک مبینین و میگن اینا خودشون رو گرفتن، طرف خودشو نگرفتهف اون با خودش در صلحه و باور لیاقت و ارزشمندی داره و از درون ب طرف مقابلش نیازمند و وابسته نیس. خب این فرکانس مشخصه نتیجش چیه. اون ادمی که الکی خودشو میگیره تا طرف بیشتر دوسش داشته باشه ، خب ملومه از چ جایگاه فرکانسی و با چ نیتی داره اینکارو انجام میده. نتیجه دیگه مشخصه
اما در مورد رشته های مدیریتی
اینارو با مثالهایی از خود کتابها مینویسم. ی کناب تحقیقات بازار هست برای دنیای اقتضاد ک خیلیم کتاب خفنیه ب عقیده صاحب نظران این حوزه. ی جایی نوشته بود که: قبل از شروع کسب و کار اول باید بری تحقیق کنی ببینی رقبا دارن چکار میکنن. محصولت اصلا خریدار داره . یا نه. دیدم این مخالف قانونه. در حالیکه ما باید ب الهاماتمون عمل کنیم. ممکنه برم از یکی بپرسم بگه نه ودلسرد بشم. در حالیکه ۱۰۰۰نفر دیگه ک خواهان اون مصحول هستن رو تو اون مرحله نبینم. یا در ادامه محصولم کاملتر بشه و خواهان پیدا کنه. پس وقتی قراره ب الهاماتمون عمل کنیم تحقیقات بازار چ معنی داره ؟ اصلا ب ما چ رقبا چیکار میکنن؟
+ی جای دیگه ای نوشته بود: یعنی استاد خود نویسنده رسما اعتراف کرده بود که این روشها همیشه هر جایی جواب نمیده. نق قول مستقیمش رو مینویسم:” بازاریابی ایستا نیست و کاملا داینامیک و پویاست. و همیشه در حال تغییره!! خیلیها همین استراتژیها رو از شرکتهای موفق کپی برداری میکنن ولی موفق نمیشن!! خیلیا استراتژی های موفقی اجرا میکنن ولی جواب نمیده. و برعکس خیلیا نه برنامه درستی دارن و ن هخوب اجراشون میکنن. اما در نهایت میبینی موفق میشن ” اینا عین جملات کتابه. خواستید برید پیشگفتارشو بخونید.
یعنی خود نویسنده تو مشاهدات و نمونه هاش باین نتیجه رسیده بوده ولی نتونسته علت و دلایاشو بفهمه ک عامل اصلی موفقیت چی بوده و چی پشت داستان موفقیت و شکست شرکتهاس!!
+تو بررسیهای نمونه ایش اومده اپل رو ارزیابی کرده. و ی عالمه حرف ضدونقیض گفته
از ی طرف گفته خیلیا شبیه همین محصول اپل رو دارن تولیدمیکنن ولی اپل ی چیز دیگست! و لی نتونسته بفهمهه چرا اپل ی چیز دیگست بین رقبایی که محصولاتی در حد اپل دارن تولید میکنن. تو دنیا از نظر فنی مهندسی واقعا محصولاتی هستن در حد اپل . اما همه میگن اپل یچیز دیگست ولی کسی نمیدونه چرا.
+میگه تو شرایط یکسان قیمت پایین برندست. سوال پس اپل چرا موفقه؟ یا من خودم بعضی جاهارو دیدم. با اینکه کیفیتش از جای دیگه پایین تره ولی مشتری زیادتری داره و پول بیشتری درمیاره. اینو کی میتونه توجیه کنه؟؟?
نوشته بازریابی وایرال (ویروسی/ دهان ب بدهان) اپل رو موفق کرده!! یعنی چی؟ مگه بقیه وایرال نمیکنن؟ مگه سامسونگ وایرال نیس؟ مگه هواوی وایرال نیس؟ نوع دها ب دهانشون ایا متفاوته و این موفقشون کرده ؟??
+در مورد وفاداری گفته: اپل برندینگ وفادارانه ایجاد کرده. خب چطوری؟ مگر غیرازینکه باورها باعث وفاداری میشن؟؟
+ تو توزیعش هی ب تک فروشی اشاره کرده و فروشگاهاش. مگه بقیه شرکتا دارن چکار میکنن پس؟
+ب فرهنگ سازمانیش اشاره کرده.میگه جابز ی فرهنگیرو بنیاد گذاشت ک اون باعث موفقیتش شد. یعنی بقیه فرهنگ سازمانیاشون باعث شده ب مشکل بخورن؟ فرهنگ سازمانیوشن بدرد نمیخوه؟
+در مرود قیمت گذاری میگه قیمت بالا براش وجهه درست کرده. و تو ی جای دیگه بحث قیمت رقابتیو تو مارکتینگ مطرح میکنه و میگه هر محصولی برای اینکه بتونه وارد بازار باشه و خریدار پیدا کنه نباید قیمت بالایی داشته باشه.
در کل ب این نتیجه رسیدم ببین هرجا شرکتی موفق میشه میشینن ی سری دلیل پیدا میکنن چرا موفق شده و اگر شکست میخوره ی سری دلایل پیدا میکنن چرا شکست خورده!! یعنی اصلا مهم نیس موفق میشه یا شکست میخوره. نکته اینجاس چه موفق بشود و چه شکست بخورد دلایل یکسانی دارد ???
همین اپلن اگر شکست بخورن میگه چو جابز نیس!! تو چالشهای پیش روش نوشته اعتراضاتی ک بهش شد و جدی نگرفتش احتمالا در اینده براش خطرساز بشه و افت کنه. بخدا اگر شکست بخوره هیمن عاملو باعث شکست میدونن!!
ریشه ای نمیاد بگه خب چراااا اعتراضات ایجاد شدن اصلا. چرا اینا جدی نگرفتن؟ چرا این اعتراضات تاحالا مشکل خاصی ایجاد نکرده ولی اینده اگر شکست بخوردن بخاطر اون اعتراضات بوده.
یعنی ب این نتیجه رسیدم مارکتینگ خیلی بیچاررررررررست و فقط باوره??
+ در مرود استارباکس خندم میگیر. نوشته صاحبش میگه من قهوه نمیفروشم. من محیط میفروشم!!! مثلا یعنی چی اخه؟؟؟
اون صاحب استارباکسه از با ارزش بودن کارش میخاد میگه. نویسنده میخاد بگه نه اون بخاطر محیطش موفق شده نه قهوش.!! خب قهوه قهوست دیگه!!!!! حالا مثلا چون این نگرشو داشته ک قهوه نمیفروشه محیط میفروشه این باعث موفقیتش شده؟!!
وهزارتاچیز پرت و پرت تو کتاب نوشته بود ک اصلا نفهمیدممم
+جالبه خودش ولی غیرمستقیم گفته ک ببین استراتژی بازاریابی ممکنه شکست بخوره. چون عوامل داخلی و خارجی دائما در حال تغییرن و ممکنه باعث شکست بشن!! اینو کجای دلم بزارم اخه???
+اهااا تو ی نمونه دیگه گفته. فلان شرکت چون فلان استراتژیو انتخاب کرده موفق شده!! و تو ی نمونه دیگه میاد میگه بخاطر همین استراتژی شکست خورده. یعنی خودشون میدونن اینا همه جا جواب نمیده ولی بازم نمیدونن اصل قانون چیه.
خندم گرفت به بود بخداا
برای اپل اسمشو گذاشاته استراتژی بازاریابی برنده اپل واس اونی کی اسمشو گذاشته بود استراتژی بازاریابی بازنده فلان
+ ی نمونه از سیگما مارکتیگ :
از اول تا اخر گفته ک توهرمرحله چ ایده ای ب ذهنش رسیده و انجام داده
مثلا اول مالکش نظارت نداشته روش. فروشش کم بوده. ک خب این همون قانون تمرکزه. بعد مالکش اومده. اول ایده تقویم رومیزی ب ذهنش رسیده. ب ی نونوایی داده. اون استقبال کرده ب بقیه نونواییها داده. بعد تصمیم گرفته ب بقیه کسب و کارهام بده. میرفتن مشتری پیدا میکردن براشون تولید میکردن. بعد سفارشی سازی کردن. بعد دستگاهارو بیشتر کردن. بعد دیدن هزینه ها زیاده ی قسمتو فروختن تا کار تولید رو بکنه و اینا فقط رو فروش و بازاریابی متمرکز شن.بعد نقل مقکان کردن فلوریدا. بعد همینجوری فناوری اینا اضافه شده و دستگاه جدید خریدن. بعد رفتن دوباره کار تولید رو خودشون کردددن. و اون قسمت قبلی شرکتو خریدن. بعد گفت اینترنت اومده و وب سایت زدن. بعد هیمنجوری دستگاهارو بیشتر کردن تو همون قسمت فلوریدا و …
جاااالبه اینا هرکدوم ی ایده بوده و تعبیری ک داره اینه: دلیل موفقیتش شناخت فرصتهای بازار و تغییر استراتژی همگام با آن فرصت!!! خب کسی ک باورهاش درست باشه ایده ها هم بهش گفته میشه دیگه. ریشوو نتونسته پیدا کنه خب این چطوری این فرصتهارو تونسته کشف کنه و استفاده کنه !!
گفته چون اینا قیمتاشون پایین تر بوده مشتریای بیشتری نسبت ب رقبا داشتن!!! درحالیکه اگر باورهاشون قویتر بود با قمیتهای بالاترم میتنوستم مشتریهارو حفط کنن. اونا باورهاشون در همون حد بوده.
بخدااا حالا اگر شکست خورده بودن میگفت چون نقل مکان کردن و دوتیکه شد شرکت ،تمرکز ار زبین رفت و بهره وری اومد پایین شکست خوردن. یا میگفت حباب دات کام اومد دیگه همه شکست میخوردن اینام شکست خوردن.???
یعنی چون موفق شده ی عالمه دلیل پیدا کرده ک موفق شده و اگر شکست میخوردن باز ی عالمه دلیل ارائه میداد ک چرا شکست خوردددن
و من ب این نتیجه رسیدم ببین بازاریابی کلا باورههههههههه و خلاقیت و ایدست. همین
خودشم اول کتاب گفته بازاریابی ترکیبی از هنر و فلانه
خب دیگه دوستان با خیال راحت برید روان شناسی ثورت ۳ رو بخرین. ب عنوان کسی که ۱۰ سال یعالمه رشته خوندم و هی ازین شاخه ب اون شاخه پرید و ی عالمه کتابای مدیریتی خوندم تهشو دراوردم که واقعا باوره. دوستان اینارو نوشتم که مقاومت ذهن منطقی و استدلالیتون از بین بره. دوستون دارم. ستاره بچینید
سلام دوست نازنینم
ی زمانی همه مسخرم میکردن میگفتن هی ازین شاخه ب اون شاخه میپری و ملوم نیس داری چیکار میکنی. اما استاد راست گفتی که اگر ازین شاخه ب اون شاخه پریدی زیاد ناراحت نباش، چون بعدن حتمن ی جایی ب دردت میخوره. خوشحالم توی درک قانون و باورسازی همه اون تجربه ها داره بهم کمک میکنه و جای هیچ شک و شبه ای برام نمیمونه نکنه اینهمه ادم متخصص و کسب و کار و فلان و بسان توش خبری باشه.
خوشحالم برات مفید بوده. بخدا همه چی باوره. من خیلی ادم سخت گیریم متاسفانه/خوشبختانه و باید ته همه چیو دربیارم. استاد هرچی میگه راست میگه. من همه راههارو رفتم. شب و روز در حال تلاش کردن و دوئین و درس خوندن و دنبال کار کردن بودم. ولی هیچ نتیجه ای نداشت. اما به لطف خدا بعد از اشنایی با استاد انقدر فراوانی و ثورت از جاهای مختلف وارد زندگیم شده و داره میشه که با همه وجودم ایمان دارم قانون همینه و جز این چیزی نیست.ایشالا باورهاتون روزبروز قویتر بشه ???
خدارو شکر که هممون ب راه راست هدایت شدیم ???? خدایا شکرت