بسم الله النور
سلام استاد جانم سلام مریم جانم عاشقتونم
واااای خدای من این فایل دقیقا من وسط وسط همین موضوع هستم و داشتم به این فک میکردم چی شد که اینجوری شد همه چی که داشت خوب پیش میرفت ما همگی مدت ها بود هیچ کدوم حتی یه قرص هم نخورده بودیم اما الان این داستان برای همسرم پیش اومده که امروز دقیقا پاسخ منو دادید که سر کله این مسأله از کجا پیدا شد
آره استاد جان این احساس قربانی بودن و جلب توجه در من ریشه عمییییببببببببببق خیلی عمیقی داره که یادمه چند تا فایل هم راجبش از شما شنیدم که مثال اون خانوم که به بچه مریضش خیلی توجه میکرد اما آنقدر این احساس قربانی بودن و نیاز به توجه در من ریشه دار هست که حالا حالا باید کار کنم
من استاد میخام از دوجانبه که شما گفتید همین مثال زنده امروز رو بررسی کنم
خوب من از اول ازدواجم برای همه تعریف میکردم که آره ازداوج من اجباری بود و همسرم فلان هست و رفتارش بتمن فلان جور هست کلی داستان که هرکی مشنیدنی جیگرش کباب میشد تا قبل آشنایی با شما که بعد خدارو شکر با شما آشنا شدم و گفتید وقتی ناخواسته ای دارید چه روابط چه هرچیزی بهش توجه نکنید و حتی ازش حرف هم نزنید فایل حزن در قرآن هم که عالی بود. خلاصه تو این زمینه طول کشید تا قبول کنم این مدل حرف زدن و جلب توجه فقط داره به من آسیب میزند و اومدم تا یه اندازه ای دست حرف زدن راجب رفتار همسرم و مشکلاتم برداشتم و خدارو هزار مرتبه شکر که اصلا این آدمی که الان دارم باهاش زندگی میکنم اخلاقش هیچ ربطی به یک سال پیش ندارع همون آدم با رفتاری متفاوت که خودم همش میگم خدارو شکر و مشکلات ریز و درشتی که نقل مجلس بود برای من هم با همین صحبت نکردن خدارو شکر تا حد زیادی حل شد مشکلاتی که تو رابطه به خانواده خودم و همسرم داشتم و مدام ازش حرف میزدم که فقط و فقط توجه بگیرم و بگم من قربانی هستم آی ملت ببینید من چه آدم خوبی هستم گیر چه دیو های دو سری افتادم که خدارو شکر با درک قانون و همین که فهمیدم این از عدم عزت نفس من و نیاز به توجه من میاد وقتی دست برداشته اصلا روابط از این رو به اون رو شد خدارو شکر
تاقبل از عید که من دقیقا همون جور که گفتید انگشتم برید اونم به خاطر بی توجهی خودم و اومدم یه باند گنده بستم و کلی توجه گرفتم تازه چون نزدیک عید و خونه تکونی ما ایرانی ها بود و جوری وانمود کردم که ای مردم ببینید من با همین انگشت دارم تنهایی کار میکنم چقدر بدبختم و چه آدم خوبی هستم و در کمال تعجب استاد این انگشت جوری عفونت کرد که تا یک ماه پیش درگیر بودم اما اصلا حواسم نبود که این از همون احساس قربانی بودن میاد یعنی حواسم بود ها اما به قول قرآن انسان فراموشکار و خیره سر هست یعنی یادم رفته بود که منشا اون مسله ها با همسرم و اطرافیان چی بود و چه جوری حل شد خلاصه کلی اونجوری. توجه گرفتم مخصوصا توجه مامانم که از بچگی دوست داشتم که بم توجه کنه دقیقا استاد یه جورایی ته دلم داشتم لذت میبردم اما غافل از اینکه دارم با این زخم ساده چه بلایی سر خودم میارم خلاصه استاد تو این زمینه برای کنترل ذهن غفلت هم کردم و بعدش هی همسرم علاعم بیماری داشت که یه دفه یک ماه پیش بیمارستان بستری شد و الان درگیر یه بیماری هستیم که البته هنوز تشخیص نهایی ندادن اما دارم دقیقا به این میرسم که این اوضاع رو من جذب کردم برای خودم و اون بیماری رو همسرم برای خودش که بازار اون جنبه هم توضیح میدم
روزی که همسرم رفت و آزمایش داد و دکتر تشخیص یه بیماری داد و به من گفت من شوکه شدم و هرکس زنگ میزد احوال پرسی کلی داستان و طول وتفسیل و گریه که الان میفهمم انکار به قول دوستم که چند روز بعد گفت تو بعد اون همه زجر تو زندگیت فقط این بیماری کم بود آره من داشتم به جورایی باز توجه جلب میکردم و میگفتم من قربانی شدم و تازه به قول خودم خیلی راجب بیماری حرف نمیزنم اما به دوستان میگفتم دعا کنید برای سلامتی همسرم خلاصه که آنقدر ازش حرف زدم و چند روز که بیمارستان بستری بودیم رو مثل یه داستان مهیج برای همه تعریف کردم که دوباره کار به بیمارستان و بستری کشیده و حالا دارم میفهمم از کجا آب خورد از یه انگشت بریدن ساده خود که خود کرده را تدبیر نیست آره استاد جان دوستان و فامیل چند روز اومدن و گفتن آخی اما ما مدتی هست که درگیر این مسله هستیم که امروز حرف های شما تو این فایل مثل پتک خورد تو سر من که داری با خودت چیکار میکنی زهرا
اما استاد از یه جنبه دیگه هم بگم که همسر من هیچ وقت کارش به مریضی نمیکشه یعنی خیلی به ندرت اما من اخلاقی دارم که وقتی اون مریض میشه یا بیحوصله خیلی بهش توجه میکنم و اینو اصلا نفهمیدم چون فکر میکردم فقط به بچهام تو مریضی نبلید توجه کنم چون ایشون دیگه مرد هست و ازش گذشته این حرفا خلاصه که درکل من آدمی هستم که محبتم این جور وقت ها خیلی گل میکنه واسه همه و همسرم که بیماریش از بیحالی و این ها شروع شد من آنقدر تمرکز گذاشتم و دور و برش چرخیدم که یه دفه نگاه کردم تو بیمارستان بالاسرش هستم و حس میکنم که داره لذت میبره از این توجه چون اصلا کلا آدم نبودی که با کسی زیاد قاطی بشه و چون خیلی درونگرا و ساکت هست کسی هم زیاد بهش توجه نمیکرد اما تو این مریضی به قول خودش فقط خواجه حافظ شیرازی بهش زنگ نزد و سر نزد و اونم داره اینجوری توجه میگیره و چقدر هم داره از من تشکر میکنه به خاطر این همه محبت و توجه که الان میفهمم که سم هست
خلاصه که استاد در لحظه نیاز حرف هات مثل همیشه به دادم رسید انشالله امروز قراره مرخص بشیم تا جواب آزمایش های بیاد و تصمیم گرفتم زیپ دهنم رو بکشم و حداقل من دیگه برای خودم سختی و اذیت بیمارستان رو به وجود میارم و سعی کنم در خدا تعادل به همسرم رسیدگی کنم انشالله که مثل قبل نتایج عالی بگیرم و حتما میام و از بهبود همسرم و اوضاع مینویسم
استاد جانم عاشقتم مریم جانم عاشقتم و واقعا نمیدونم چه جوری به خاطر این فایل و فایل قبلی که گذر از ثروت بود تشکر کنم که برام بینهایت ارزشمند و به موقع بود عاشقتونم و به زودی میبینمتون
منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:
دوره عزت نفس و نقش آموزش های این دوره در هدایت شما به سمت تجربه خواسته ها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD340MB22 دقیقه
- فایل صوتی ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن21MB22 دقیقه
سلام عرض ادب خدمت استاد عزیز واقعا بزرگترین نعمتی خدابه من داده این سایت وشماهستین اینا ازته قلب میزنم ومیدونم فرکانس منامیفهمی استاد اصلا خداداره بامن هرلحظه حرف میزنه خوب من امروز صب توستاره قطبی نوشتم خدایا راه درست رابهم نشون بده اصل ازفرع خوب نشانه امروز من راه گذرا ثروت بود آغا من تامیومدم اون فایل دانلود کنم میدیدم ای بابا این فایل میاد 2بارزدم دانلود دیدم دوباره این اومد گفتم یه چیزی مصیب هست خداداره بهت آدرس میده این فایل راگوش کن الله اکبر به این هماهنگی که این چندروز هرچی فایل نشانه منه فقط قربانی شدنه ومن به خداگفته بودم حتی امروز کدوم باوره که صدره نعمت به زندگی منه خوب بریم سر تمرین من مدتی هست همش سرمامیخورم ویااینکه همش معده درد سردرد وووو منی که اصلا دفترچه بیمه ندارم نداشتم چراهمش اینجوری هستم دیگه خانمم گفت اغابرودفترچه بیمه ات رابگیر ازبس رفتی دکتر خوب حالا شروع کنیم ازبس که من همش درمورد بیماری حرف میزنم الان چند روزه من به لطف خدا آرم سنگ دفع میکنم آغا من هرکی میبینم بهش میگم آغا سنگ دفع میکنم آغا این جورم آغا اونجور م ودرهمین گیرودار دیروز دوباره یه چیز افتاد روی ناخونم چقدر کوچکترین اتفاقی برام میفته همش درموردش صحبت میکنم خدا شاهده من به وضوح دارم میبینم بله مصیب امروز تعهد میدم اصلا اصلا دیگه درمورد بیماریم ومشکلتم حرف نزنم یه سنگ افتاده روی ناخون من حالا دیگه کل اون منطقه خبردار شدن هرکی میبینم آغا ازبس من درد کشیدم مردم چی دردی داره ومن لنگ میزنم ودلم میخواد ازم بپرسن مصیب چطورته منم میام دیگه شروع میکنم سنگ افتاده ناخونم سیاه کرده این میفته عفونت نکنه ازبس بهش توجه کردم 3روزه دردش تموم نمیشه ویاشرایط مالی ازبس من هی میام میگم این بناها ازبس زیاد شدن بازارماراخراب کردن یاهمش میگم این سایت دیوار اومده دیگه مابنگاه داران رابدبخت کرده یعنی من تااین چندروز میگفتم من که احساس قربانی شدن تووجودم نیست ولی وقتی به حرفها ورفتارهات توجه میکنی میبینی همش داری فرکانس قربانی شدن ارسال میکنی ازکمبود توجه استاد من ازهمون بچگی دوست داشتم کارهای کنم موردتوجه قراربگیرم اینم چراچون توکودکی هیچکی حتی پدرم به من توجه نداشت ومن کارهای خطر ناکی میکردم که فقط فقط توجه جلب کنم همین الانم تمام کارهای میکنم فقط برای جلب توجه است من خداراشاکرم برای اینکه داره هرلحظه راه نشونم میده مدتی بود همش میگفتم خدا چرا همچی اینجوری شد من که انسان شاد قدرتمندی بودم چقدرپول میساختم چ اینجوری شد همین خونه ای که الان دارم به لطف خدا 1ساله تواین خونه جدید هستم خوب من این خونه را هی تجسم کردم وتوی مدت 70روز کامل ازصفرشروع کردم ساختم لاکچری وتمام کردم اومدم اینجا و2تادهنه مغازه هم جلوش ساختم خوب بعدازاون من همش میگفتم از قتی این خونه زود ساختم مردم به من انرژی منفی فرستادن اوفتادم سرجشم دیگه کاسبی تخته شد یعنی همون قربانی مردم انرژی منفی شدنه آخ آخ چه دردی کشیدم استاد آلن میدونم میگی ازمسیر بری بیرون ازقبلم بدترمیشه شریط هنوزگیچم سرم داره گیچ میره چقدر درمورد بدبختی هام صحبت میکردم همین چندروز پیش مادرم رامیبردم برای گردش تومنطقه کوهستانی توی راه بهم گفت برام قرص بگیر وکارتش راداد بهم گفتم میگیرم خودم گفت بگیر پول نداری همون مادری که هیچ وقت من ننیزاشتم بی پول بشه حالا چراازبس این چندوقت همش من میگفتم کاریست کاسبی نیست وفلان میخوام بگم این قدر ریزه این احساس قربانی شدن که نگو من پسر کوچیکم ازبس من مادرش بهش توجه میکنیم این همیشه میگه من دل دردم مخصوصا وقتی بخواد چیزی بگیره بعدش من بهش میگم اگه اینا بهت بدم خوب میشی میگه آره خخخخ اصلا پدرسوخته استاد شده تو اینکه بگه فلان جام درد میکنه وفلان چیز بهم بدین من نمیدونم چرا ما آریم میبینیم اطرافمون تورفتارهامون ودیگران ولی بازم این ذهن نمیبینه آلن میدونم چرا خدامیگه کرکور هستین باید هوشیاربود وقتی هوشیارباشی میفهمی یعنی من ازاین لحظه تعهد دادم حتی استاد من تجربه اینم دارم یه مدتی من درمورد ترس هام زیاد حرف میزدم که من ازفلان چیز میترسم آغا این ترس های من داره لحظه به لحظه بیشترمیشه میگفتم خدایا ای یعنی چه چرامن دعا میکنم حرف میزنم تواین ترس نمیبری چون داشتم توجه میکردم بهش استاد یعنی خدا به پدرت مادرت طول عمربده خدا به خودت خیر برکت بده مفت مجانی باعشق میای وقت میزاری بابا به ما ره درست نشون میدی اغاب ولله فایلهای دانلودی گنجه ای قدر نگو من محصولات ندارم نمیتونم ب خدابه همینا گوش کن عمل کن دنیات زیرو رومیشه من که خداداره چندروزه مستقیم باهام حرف میزنه میگه ببین لامصب دعاکردی اینم جوابش بکش این زیپ لامصب دهانت را نگو هیچی نگو این راه درسته برو این قدر مثل بچها وخانمهای که دورهم میشینن حرف نزن درد دل نکن بهت بربخوره مصیب خجالت بکش مرد بودن یعنی همین باید بزرگ بشی واین قدرا ای بچها درنیار وتااتفاقی میفته دیگه دنیا خبردار نکن من مصیب تعهد میدم تعهد میدم تحت هیچ شرایطی درمورد ناخواسته هام حرف نزنم این فایلی هست باید این قدر گوشش بدی بشه ملکه ذهنت من هستم درخدمت استاد دوباره میام با نشون دادن راه بعدی خدابهم استاد عاشقتم جون دلم تنها راه من باتو همین کامنت است ویه خواهش ستاد دارم میدونی خیلی ازبچهای انجمن معتادان شاگردای شما هستن خواهش میکنم درمورد قانون وانمجن یه فایل آماده کنین وبزارین که چه جوری بیشتر درک کنیم وبا تضادهای که برامون بین انجمن حرفای شما پیش میاد ممنونم هرچند شما الان نمیای سری به فایل آماده کنی خخخ ولی میدونم خدابهت میگه یه فایلم درمورد اینکه راه درست چیه میزاری تشکر ازشما مرد بزرگ زندگی من یه نفر که واقعا من دوستش داشته باشم وقهرمان زندگی من باشه توهستی واقعا اینا همیشه گفتم میگم وصدرصد چ. ن الگوی منی منم مثل ت میشم هیچ شکی نیست عاشقتم
سلام عرض ادب خدمت استاد عزیز داشتم فکرمیکردم تواین چند مدتی که داخل سایت بودم چی شد یهو ازمسیر رفتم بیرون وتوجه من رفت روی ناخواسته ها خوب ماجراازاین جاشروع شد که من یه شب بهم زنگ زدن گفتن آمدن وروی تابلوی دفتراملاک توتی زدن خلاصه من اون شب آرام بیدارشدم وگفتم بی خیال ولی ازفردا شروع شد ب تعریف کردن واینکه من قربانی شدم اینکه من 1معامله 1ملیاردی کردم وهمه مردم حسادت کردند واومدن که منا حیرون کنن وخلاصه رفتم توی فضای قربانی شدن وتوجه کردن به ناخواسته ها به کینه ها به نفرت ها به اینکه چرامن این جوری باید قربانی شوم وهرجا میرفتم صحبت میکردم البته برای نگرانی حرف مردم هم بود شاکی شدم هرروز دادگاه پاسگاه وخلاصه دیگه شروع شد این ماجرای قربانی شدن وفقط کارمن تعریف کردن بود استاد بعدش، مشکلات معده ووووو اومد همش تاابن توجه من روی بیماری هست روی ترسها ونگرانی ها کنه برام دوباره اتفاقی بیفته وشروع شد چون من همش، به همسرم میگم اینجوریم فلان جورم وهمش، درمورد ناخواسته ها حرف میزنم اصلا ذهنم بدمنفی شده ولی آلن دیگه ازدیشب گفتم درموردش حرف نمیزنم همش دونبال یه ایرادی توی وجودم هستم همش آزمایش، دکتر تازه به لطف خداهیچ مشکلی ندارم ومیخوام بگم برای من آلن میدونم دلیلش، چی هست چرا اون ماهای اول این قدرنتایج بزرگ بود وحال من خوب بود چون برای منی که ذهن منفی داره باید خودش، رادرگیر این سایت کنه وتوجه کنه به سایت وراهی برای من نیست یعنی باعث شده حسادت کنم به حال خوب دوستان خودمم زیاد نتایج گرفتم ولی میخوام بگم این ذهن باید بزارش، جای که همش نکات مثبته استاد وتوجه بزارم روی خواسته هام چه جوری بهترین راهش، همین سایته که تحسین کنم همش نگرانی دارم ودلیلش، اینه که من ازسایت دورشدم دلیلش اینه من راه افتادم دونبال شاگردای استاد وهرکه یه چی گفت ومن ازمسیردورشدم واینکه ذهن من خیلی منفیه تازه توجه اش همش روی ناخواسته هست راهی ندارم یعنی الان پرازتردید شدم که نکنه یه جای کارم میلنگه چون خودمادرگیرنتایج دوستان کردم ویادم رفته روزی واردان سایت شدم که چه حال روزی داشتم ولی الان چی اینکه ذهن من اگه جلوش نزاری قبول نمیکنه وچقدرتحسین دارند دوستانی که توی این مسیر نتیجه گرفتن چقدرادم هم خوشحال هم ناامید میشه وفکرمیکنه این مسیر بهش جواب نمیده انشالله بتونم دوباره خودما غرق سایت کنم وبیام ازنتایج بگم کلی نتیجه دارم ولی ذهن میگه توچ کارکردی آخه لامصب توکه هرلحظه میگی من چه کارکردم منی که درآمدم آلن شده 10برابر روزای آشنای منی که الان درکارم نفراول هستم همین چندوقت پیش، خونه ای ساختم وفروختم دنیای سود بردم آلن بعد فروختن خونه 2تازمین خریدم همین چندروزپیش، 12روزدرسفربودم منی که آرزوی سفرداشتم استاد همه صحبت گرونی میکردن من خداراشاهد 50ملیون تواین سفر خرج کردم وشهرهای که رفتم کرمان. یزد. تهران. قم. کرج. قزوین. رشت. فومن. ماسوله. آستارا. انزلی. وووووکل شما نمک آبرودی که شمتگفتی 1شب یه ویلا گرفتم رامسرلب ساحل ولی این ذهن میگه خوب اینا چیزی نیست بعد همین جوراومدم مشهد وبزرگ ترین دست آورد من اینه من 9ساله که تریاک حشیش، الکل شیشه قرص، مصرف نکردم ومن 9ساله زندان نرفتم ولی این ذهن تخریب گرمیگه خوب که چی بهترین نقطه شهرم آپارتمان پارسال خریدم آلن شده 2برابر وحالا سیرشدم میخوام بفروشم ویلای بسازم واینکه چقدرتوانای خلق کردم ولی ذهن میگه اونا هیچی الان این بیماری میاد سراغت یعنی میگه چه کارکردی این تکامل خیلی منابه دردیوارزده استاد یااینکه یه پولی ازفروش خونه که خاله هایم میگفتن سهم زمین ماهم هسته 60ملیون بهشون دادم وهرجا میرفتم تعریف میکردم دیدی چطورپولا گرفتن احساس گناه دادن به مردم ورنجش ازاونا گرفتم وچقدراحساس قربانی شدن داشتم چقدراحساس، گناه دادم وخلاصه بگم استاد هنوزکلی مقاومت دارم چقدرپول دکتر آدم وگفتن توهیچ طورین نیست والان واینکه آغا باید سعی کنیم نمیشه آلن یهو ولی تنها راهش برای من اینه فقط تمرکزبزارم روی سایت فقط فقط اینم توی نوشتن بهم گفته شد اگه یه با جواب داده دوباره هم میشه شروع سریال زندگی دربهشت که چه حالی میداد اون اوایل اصلا احساس، میکردم وسط اون بهشتم انشالله خداهدایت میکند