ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 2

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آیدا ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جان😘😘

    و سلام خدمت همه بچه های عزیز سایت😘

    اول اینکه ازتون تشکر کنم بابت فایل زیباتون و انرژی عالیتون🙏🙏

    الان که داشتم فک میکردم من ی مثال خیلی خوب پیدا کردم اونم زمانی بود که من تا ۱۷ سالگی یعنی تا همین پارسال ترس از آمپول داشتم نمیدونم دلیلش چی بود ولی در حدی بود که زمانیکه امپول میزدم همونجا من غش میکردم بدون استثنا😁

    یعنی هروقت میخواستم برم آمپول بزنم ی عذاب بزرگ بود برام و این داستانا و لی از وقتی فهمیدم خودم با افکارای بیماری زا دارم بیماری ها رو جذب میکنم من اصلا پام به دکتر نرسید خداروشکر اما شرایط جوری پیش رفت که این بیماری که اومد باید میرفتم و واکسن میزدم و همیشه این تصویر آمپول زدن دوباره واسم تداعی میشد که دوباره باید برم و باز غش کنم و اینا البته این نکته ر‌و هم بگم که انگار از غش کردنم خوشم میومد بعد همه میگفتن نه بابا این بده و اینا بعد من میگفتم نه کجاش بده خیلی حسش باحاله 😑🤣

    خلاصه وقتی برای تزریق اولین دوز رفتم قبلش به خودم گفتم نه تو نباید غش کنی و اصلا برات مهم نباشه هیچی نیست زمانیکه حالا از تزریقات بیرون اودم به محض اینکه خونه مامان بزرگم رسیدیم غش کردم و …..

    بعد دیگه گفتم خداروشکر دیگه تموم شد دیگه امپول بی امپول تا باز فهمیدم که قرار دوز دومم بزنیم چون من این مشکل رو بصورت ریشه ای حل نکرده بودم همون آشغالا رو زیر مبل ریخته بودم واقعا اصلا سیستمم به هم میریخت بلاخره یروز تصمیم گرفتم که این مشکلو حل کنم این نمیشه که هربار بخاطر تفکرات غلط ذهنی خودمو داغون کنم یبار پیش خودم نشستم‌ و گفتم این مشکل که با من نبوده همونطور که انقدر نتیجه های عالی گرفتم و تونستم مسائل بزرگتر قبلی رو حل کنم پس قطعا اینم میتونم خلاصه با چندروز صحبت کردن با خودم و به لطف الله وقتی رفتم این دوز دوم رو زدم هیچ اتفاقی برام نیفتاد نه غش کردم نه دیگه اون آشوب بود هیچی نبود و بله من اونو از بین بردم و با افتخار همین حرفی که شما زدین با نترسیدنم و حل کردن این مشکل با دیگران حرف میزدم نه درمورد غش کردن🙂

    حال دلتون همیشه عالی💜💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  2. -
    محمد هادی گفته:
    مدت عضویت: 1759 روز

    سلام و درود بر همه

    وای چقدر لازم بود این نکته رو بشنوم و اصلاحش کنم. من که ادعا دارم به چشم زخم اعتقاد ندارم و کسی در زندگیم قدرت نداره ولی همیشه سعی داشتم سودهایی که میکنم رو پیش خانواده نگم و هرازچندگاهی ضرر میکردم اون موقع میگفتم بهشون. الان فکر میکنم بخاطر جلب توجهشون نبود یه حسی میگفت ممکنه بخاطر انرژی اوناست که سود نکردی بهشون بگوکه الان چقدر ضرر دادی تا اون انرژی بره. و الان ضرر پشت سرهم دارم. الان میبینم مشکلم کجاست. آخه چرا؟؟ من که ادعا دارم باور توحیدی دارم و کسی در زندگیم قدرت نداره چرا از سود هام نمیگم و همش از ضررهام میگم تا انرژی منفی اونا باعث ضررم نشه. الان میبینم هر ادعایی در مورد باورهام دارم برعکس تو همون باور هنوز باید کارکنم.

    مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    ماهورا قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1238 روز

    استاد عزیزم هزاران قلب بهتون☺️

    من هم چند سال پیش این موضوع رو با اتفاقهایی که برام می افتاد متوجه شدم و دیگه هیچ وقت در مورد ناراحتیهای زندگیم هیچ حرفی به کسی نزدم و همیشه خودم رو یک آدم خوشبخت نشون میدادم و الان واقعا از هر لحاظ خوشبخت و عالی هستم

    از خداوند ممنونم که شما رو به ما داد

    مدتها بود منتظر خدای زمینی بودم

    و شما برای من پدیدار شدین

    عاشقتونم زبونم قادر به تشکر از شما و خدای عزیزم نیست قلب بهتون😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  4. -
    محمد سوری گفته:
    مدت عضویت: 1698 روز

    سلام و ارادت خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    وقتتون بخیر و ایام به کام تان

    می خواهم در مورد تجربه زندگی خودم در مورد بیماری ام بنویسم. اینکه چگونه آنرا خودم جذب می کردم.

    به دلیل باورهای غلط در خانواده ام همیشه پدرم (که البته فرد مذهبی و کارمندی بسیار منظم هم هست) را با یک جعبه قرص میدیم و از آن مهمتر به قول خود استاد اسم داروها را هم خیلی خوب بلد بود و کاربرد تک تک دارو ها را می دانست و من هم سعی میکردم مانند او باشم به قول استاد یکی از راه های ایجاد باور این است که ما چیزهایی را از کسانی ببینیم و بشنویم که آنها را خیلی قبول داریم به همین دلیل این باور در من ایجاد شده بود و جالب است که اسم دارو ها را در خانه برای دو فرزندم تکرار میکردم و از همه بدتر می گفتم تو هم تکرار کن تا اسم آنرا یاد بگیری . ببینید فاجعه تا چه اندازه می توانست مخرب باشد (بنظرم بمب هیروشیما اینگونه مخرب نبود)

    خب نتیجه چه بود؟ نتیجه این بود که همیشه من مریض بودم ماهی دوبار آنتی بیوتیک مصرف می کردم و شاید باورتان نشود که من آلارم هایی را روی گوشی ام بصورت ثابت داشتم و البته در میان خاناوده همسرم نیز مورد تمسخر قرار می گرفتم زمانیکه در مهمانی گوشی ام به زنگ در می آمد همه می گفتند وقت داروی خودت است یا دخترت؟

    این اوضاع به حدی بود که من دیگر دکتر نمیرفتم و خودم همیشه دارو می خریدم و از همه بدتر همیشه دفترچه بیمه درمانی همراهم بود همیشه قرص مسکن همراهم بود همیشه آمپول برای تسکین درد بدن همراهم بود و بدتر اینکه با افکار مخرب خودم دختر بزرگم را نیز دچار وسواس کرده بودم و او هم مانند من همیشه مریض می شد و حتی زمانی که حالش خیلی بد نبود با تلقین های غلط و ارثی که یاد گرفته بودم او را مجبور می کردم که قبول کند مریض است و واقعا مریضی او وخیم می شد و او را به دکتر می بردم به حدی که دکتر نزدیک منزل مان همیشه ما را میدید و با او دوست شده بودیم.

    از زمانی که با این قوانین الهی آشنا شدم روز به روز سالم تر شدم و فهمیدم که “وقتی چیزی را نمی خواهم نه باید راجع به آن صحبت کنم و نه ملزومات آنرا به همراه داشته باشم” مانند قرص. جالب اینجاست شرایط به گونه ای برایم تغییر کرد که نشانه هایی از خالق جهان دریافت کردم و توانستم با شجاعت بیمه ای درمانی خودم و خانواده ام را قطع کنم. اکنون که این متن را ثبت می کنم ۱۵ ماه است که حق بیمه ای رد نکردم و از این کارم خیلی خوشحالم چون صاحب دو فرزند هستم ولی ایمان دارم به خدایی که مرا آفریده و با هدایت هایش مرا راهنمایی می کند.

    اکنون همگی در سلامتی هستیم به هیچ وجه در خانه حرفی از بیماری نیست و اصلا کسی مریض هم نمی شود خیلی خیلی جالب است چون فرزندان و همسر من که به این قوانین خیلی آشنا نیستند ولی چون من سمپاشی هایی که قبلا در خانه می کردم را کنار گذاشته ام شرایط بسیار بسیار عالی است. (فردی را از نزدیکانم می شناسم که منتقد من است برای این اقدامم و خودش در دو شرکت برای خانواده اش بیمه درمانی واریز میکند ولی به طرز عجیبی خیلی هم از آنها استفاده می کند و هزینه برای دارو و درمان دارد) از قدیم یک ضرب المثلی را زیاد شنیده ایم ولی مفهوم آنرا اکنون درک می کنم”سری که درد نمی کند دستمال روی آن نمی بندند” اگر به سلامتی ام ایمان دارم چرا باید برای مواقعی که معلوم نیست اصلا پیش آید قرص همراه خودم ببرم یا حتی هزیته ای برای آن کنار بگذارم.

    استاد عزیز من به این قوانین ایمان صد در صد دارم چون سلامتی خودم و خانواده ام را از آن دارم و ایمان دارم اگر برای سلامتی این قوانین جوابگوست برای همه ی زمینه های دیگر هم جوابگوست فقط باید ایمانم را به جهان ثابت کنم و استقامت داشته باشم تا تکامل به قول شما کار خودش را انجام دهد.

    امیدوارم اول برای خودم مفید باشد دوم برای عزیزی که هدایت می شود

    علی برکت الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      سلام آقای سوری

      وقتتون به خیر

      بهتون تبریک میگم بابت این موفقیت بزرگی که کسب کردید و هم باعث رشد و گسترش جهان شدید با اشتراک گذاشتن این تجربه ارزشمند و هم احتمالاً به خاطر نوشتنش یک عالمه اعتماد به نفس خودتون رفته بالاتر

      من هم خیلی وقته بیمه درمانی ندارم حدوداً ۲ سالی میشه و خدا رو شکر همیشه هم تو این دو سه سال اخیر در سلامتی کامل بودم و اگر هم یه سرماخوردگی ساده بوده با یه آبلیمو عسل ساده مسئله حل شده

      اون دیدگاهتون هم که ربطش دادین به کنار گذاشتن دفترچه خیلی برام جالب و تأثیر گذار بود «سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندن» 👏🏻✔️

      کاملاً درسته

      تا حالا از این دید به موضوع کنار گذاشتن دفترچه ام نگاه نکرده بودم و این می تونه یه باور خیلی خوب باشه 👌🏻🙏🏻🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        محمد سوری گفته:
        مدت عضویت: 1698 روز

        سلام دوست عزیز و هم فرکانسی

        الهی شکر که شما هم در این مسیر موفق و سربلند هستید. احسنت خوشحال شدم از اینکه شما هم دو سالی هست از این محدودیت رها شده اید.

        آرزو میکنم بیشتر بتوانیم هر روز درک بهتر و بیشتری از قوانین ثابت الهی پیدا کنیم و خدا رو جور دیگه ای ببینیم و باور کنیم

        به قول سعدی

        بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری

        هر روز مرا تازه خدایی دگر هستی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مریم رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    سلام دوستان عزیز

    استاد چقدر خوب اون قسمتهایی رو که من تو دوره ها سوال برام پیش میاد بعدا تو فایلای دیگه تون جوابشو میگیرم.

    همسر من همیشه فایلاتون رو تو ماشین پلی میکنه و من همیشه اون قسمت قربانی شدن دوره اعتماد بنفس رو که میشنیدم میگفتم خب منظور استاد چیه چطوری ما خودمونو قربانی میکنیم؟

    حتی همیشه خودم دوست داشتم پلیس بهم گیر بده درحالیکه من خلافی نکرده باشم بعد بگم دیدی اشتباه کردی؟

    و چقدر مفصلتر و قشنگتر این مبحث رو تو فایل رایگان توضیح دادین و من کاملا متوجه این موضوع شدم که ما با توجه به مواردی که نمیخوایم اتفاق بیفته اونا رو به زندگیمون دعوت میکنیم.

    من کلا عادت ندارم زیاد راجب مشکلات با کسی صحبت کنم اما با خودم خیلی حرف میزنم که الان متوجه شدم یسری مشکلاتم برام به وجود آورده.

    مثلا تو روابط تمرکزم همیشه روی نکات منفی اطرافیانم بوده و اتفاقای بدی که ممکنه بیفته حتی حرفی که اگه بزنن منو ناراحت میکنه یا اینکه انتظارات نامعقولی ازم نداشته باشن و در بیشتر موارد اونچیزی که تو ذهنم ساختم اتفاق افتاده.

    ولی من نمیدونستم که من این اتفاقو ساختم برعکس میگفتم ببین من چقدر خوب طرفو شناختم دیدی حق با من بود و با همین گفتگوهای کوچیک و موارد بی اهمیت حال خودمو میگرفتم.

    ولی از وقتی که با آموزش های شما آشنا شدم نشستم ویژگی های مثبت اطرافیانم رو نوشتم و هر وقت ذهنم میخواد نجواهاشو شروع کنه میرم دفترچه مو برمیدارم و نکات مثبت رو مرور میکنم و حالم خیلی خوب میشه.

    حتی دیگه اجازه نمیدم کسی حرف منفی بزنه مثلا مادرم همیشه عادت داشت با من درد و دل میکرد چند وقت پیش یه هفته مهمون من بود و تا میخواست شروع کنه به گله کردن از بقیه من میگفتم مامان جان میخوای کلا راجب این موضوع حرف نزنی اوایلش یکم ناراحت میشد اما الان گاهی که زنگ میزنه خودش فقط اتفاقات خوب و مثبت و تعریف میکنه و میگه که راجب اتفاقای بدم صحبت نمیکنم.

    خدا رو شکر که هر روز آگاهی های ارزشمندی رو از شما دریافت میکنیم استاد عزیز ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      شیرین عبدی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2214 روز

      مریم جان به نکته خیلی ظریف ولی کلیدی اشاره کردی که من با خواندن کامنت شما بهش آگاه شدم که من هم این خصوصیت اخلاقی رو دارم، اینکه راجع به تضاد مشکلات و یا ناخواسته ها، با خودم حرف میزنم، تا به امروز فکر میکردم که حواسم هست راجع بهش با کسی صحبت نکنم ولی اصلا حواسم نبود که مدام با خودم دارم مرورشون میکنم و به خدا میگم راه حل بهم نشون بده.

      ازت خیلی سپاسگزارم که به هدایتت گوش کردی و این کامنت رو نوشتی و از خدای خیلی مهربانم هم سپاسگزارم که راحت و عالی.من رو به آگاهی های که بهشون در راه پیشرفتم نیاز دارم هدایتم میکنه.

      خدایا صد هزار بار شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مهری مردمی گفته:
    مدت عضویت: 2040 روز

    سلام براستادعزیزم ،استادالان که لاغرشدین چقدربهترمیتونم باهاتون ارتباط برقرارکنم،وچقدراحساس خوبی داره این فایل وفایل گذارازثروت ،احساسش ازیه جنس دیگه س،وسلام برخانم شایسته ی سرسارازآرامش ویارهمیشگی شما،که چقدرباجان ودل ودرحال تحسین شماپشت دوربین ایستادندودارندلذت میبرندازگفته های شما

    استادمن تاقبل ازآشنایی باشما،احساس میکردم چقدرخوبه که من سنگ صبوردیگران هستم دارم کارخوبی میکنم ،حالامیفهمم من بااین کارم داشتم ناخوداگاه اون مشکلات روجذب میکردم،وبعدش تامدتهاتوذهنم باهاش درگیربودم وبالاوپایینش میکردم

    الان میفهمم اشتباه بوده،وجالبه دیگه کسی نمیادجای من دردودل کنه تاخودم نخوام

    مادرم خیلی خودش روجان فدای فرزندانش وفامیل میکنه ،بیشترازظرفیتش ازخودش انرژی میزاره وبعدبدنش کم میاره

    خداروشکرمن خیلی کم مریض میشدم،اماخواهرهاوبرادرم که بیمارمیشدنددیگه مامانم مثل پروانه دورشون میچرخیدازداروودکتروچندمدل غذادرست کنه….،

    استادازرفتارتون فهمیدم که دوست ندارین هی یکی بیادازتون بپرسه چی میخواین وبگه چی لازم دارین،

    منم برای بچه م وهمسرم همین کاررومیکردم ،اماچندوقته خیلی کم ترش کردم،هی بلندشم بگم آب نمیخوای،غذابکش ،الان چی میخوری

    استادازاین به بعدقول میدم که ازمشکلاتم باکسی صحبت نکنم حتی باخداوند

    ووقتی که ماتوجه مون رومیزاریم روناخواسته ها هرجاکه میریم همه دارندازمشکلات وکمبودهامیگن

    توکلاسمم هم به شاگردام اجازه نمیدادم ازبیماری آخری صحبت کنن،یاپدریکی شون آتشنشان بوددوست داشت بیادهرروزازعملیات که باباش رفته صحبت کنه ومن مانعش میشدم

    استادبعضی موقع هاکه باهمسرم بحث میکنم گریه م میگیره ودوست دارم بیادمنوبغل کنه وآرومم کنه میدونم ازکمبوده ولی کمش کردم

    استادبابقیه درموردمشکلاتمون صحبت میکنیم فکرمیکنیم آروممون میکنه غافل ازاینکه…

    مایک کانال داشتیم توواتساپ ،مال روستای شوهرمه وماچون یک زمین اونجاداریم به خاطراینکه ازاخبارتغییرات زمین باخبربشیم عضوش شدیم ودایم ازکمبودهاومشکلات میگفتند،یادمه هی ازکمبودآب وقعطی آب گفتند،وحالبه یک روزازصبح تاشب آب ماهم قطع شدکه اصلاسابقه نداشت گفتندلوله ترکیده ازمرکزش

    همونجااومدم اون کانال روحذف کردم،به قول شمااگه خبری که به دردمن بخوره هرجورشده به دست من خواهدرسید

    استادازتون سپاسگزارم بابت ضبط این فایل که میاین ازصحبت یک دوست یامثل فایل حجاب و…میدونیدکه خواسته ی ماهم هست ومیاین توضیح میدین ازتون ممنونم

    استادچقدرمتواضع ترشدین ،دوستون دارم

    دوستدارشمامهری

    ۱تیرماه۱۴۰۱

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  7. -
    سمانه رشوند گفته:
    مدت عضویت: 1671 روز

    سلام استاد خوش هیکل و خوشتیپ خودم 😍😍😍

    سلام به همه دوستان

    ایشالا حال دلمون عالی باشه همیشه

    چقدر عالی جلب توجه دیگران نکته بسیار آموزنده من همیشه یادمه قبل ازدواجم چند باری که مریض شدم بهم توجه کردن خانواده و نمیذاشتن مدرسه برم بیشتر وقت ها خودمو میزدم به مریضی عاشق این بودم بهم جلب توجه بشه یادمه ۵ سالم بود می گفتم من تا ۷ سالگی میمیرم 😂😂یه بچه ۵ ساله بنده خدا مامانم اینا همش حواسشون به من بود این داستان جلب توجه ادامه داشت تا زمانی که ازدواج کردم همسرم اصلن توجه نمی کرد مریض میشدی میگفت پیش من نگو خودشم مریض بشه صداش در نمیاد اصلن چیزی نمیگه بخاطر همین همیشه حالش خوبه،

    یادمه یبار دستمو با المنت مایکروفر سوزوندم انگار دستمو میخواستن قطع کن اما همسرم انگار نه انگار همیشه می گفتم اون منو دوست نداره به من توجه نمیکنه همش شکایت و گلگی پیش اطرافیان می گفتم باید جدا بشم

    تا اینکه با آموزه های شما استاد این احساس قربانی شدن و از خودم گرفتم و رو خودم کار کردم الان زندگیم استاد عالی شده عالی از هر جهت شما بهشت کردید زندگی منو هر روز سلامتم دیگه یه مشکلی دارم خودم حلش میکنم از تاریکی می ترسیدم از تنها بودن اما الان همش دوست دارم تنها باشم خدایا شکرت

    این فایل خیلی آموزنده هست کلمه به کلمه نکته هستش

    ایشالا بهترین ها فقط بهترین ها وارد زندگیتون بشه

    در پناه الله یکتا شاد و پرانرژی باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  8. -
    کیارش گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    سلام درود خدمت استاد عشق منش و مریم خانوم شاداب خوش ذوق.چ صب قشنگی شروع شد ک بادیدن فایل داغ تازه از تنور اومده استاد با این همه اگاهی زیباست.من کیارش ملکی ۳۳ساله قبلا دچار بیماری دیسک کمر بودم و الان هیچ نشانه ای از اون در من نیست جوری دچارش بودم ک کل ادمهایی ک دور ور من بودن نمیزاشتن من کوچکترین چیزی رو از زمین بردارم و میگفتن تو دست نزن تو دیسک داری پیش بهترین دکترهای شهر رفته بودم و میگفتن تو باید عمل بشی و هیچ راه دیگه ای نداری و با هر بار رفتن پیش اونها کلی قرص دارو میدادن بهم.میگفتن برو اب درمانی برو فیزیو تراپی صد مدل چیز دیگه.ولی بعدا ی سری اتفاقات برام پیش اومد و ذهنم جوری مشغول شد ک اصلا دیگه یادم رف کمرم رو و چون دیگه توجه نکردم اصلا کلا خوب شد دیگه هیچ اثری ازش نیست.استاد من ساکن شهر قم هستم😂وچن وقت پیش بایکی از فامیلها صحبت میکردم میگفت اره هوا قم الان گرم شده اینجور چیزها منم گفتم ما خودمونم نمیدونیم چی میخواییم زمستون میشه میگیم سرد کاشکی گرم بشه .گرم ک میشه میگیم کاشکی سرد بشه خودمونم نمیتونیم از لحظه لذت ببریم و بدونیم اصلا چ درخواستی داریم.بعد ی نکته جالب دیگه بگم من تو شغلی هستم ک ی حرکتی اگه توش انجام بدی خیلی خفنه یعنی اولش ک از همه پرسیدم همه گفتن این کار غیر ممکنه اصلا نمیشه من اصلا ب حرف اونا گوش ندادم و رفتم دنبالش و دو سه بارم انجامش دادم و همه مخشون سوت کشید از بس اون حرکته خفن خوب بود اصلا دیگه تو دوستان معروف شدم ب کسی ک اون کارو تونست انجام بده حالا اونا بعضیهاشون خیلی بیشتر از من تجربه داشتن ولی چون باوراشون این بود ک نمیشه سخته اینا نمیرفتن سراغ اون حرکته ولی من رفتم و انجام دادم.اگه ما ادمها خودم رو میگم کار با کسی ندارم اگه بدونیم ک سکوت کردن در مواقع ک شرایط مناسب نیست یعنی هم سکوت ذهنی و هم زبانی رو انجام بدیم نصف راه رو رفتیم.چن وقت پیش با مادرم ک خیلی مذهبیه بهم گف شیر اب رو کم باز کن گفتم چرا گف میگن اب کمه گفتن اب از کجا میاد گفتش از لوله گفتم لوله از کجا میاد گفت از سازمان اب گفتم سازمان اب از کجا اب رو میاره گفت از تو زمین گفتم خوب من وقتی شیر رو باز میکنم میره تو چاه یا جوب اب ک بالاخره برمیگرده تو زمین و باز برمیگرده تو چاه اب دیگه یا بخار میشه میره رو هوا بعد بارون میشه میباره رو زمین دیگه پس این اب جایی نمیره ک بخواد تموم بشه .خداییش با این جوابم ک از دلم اومد و گفتم خودم خیلی حال کردم😂 ک مطمعنم از سمت خدا بوده قربونش برم😊اره خلاصه ب هرچی ک توجه کنی مث اینکه که ی دونه کاشتی هی داری بهش اب میدی و اون رشد میکنه و جهان هیچ کاری نداره ک ب نعفته یا ضرر تو اب میدی و اون هر روز رشد میکنه.و این ک همش بعضیها میخوان بهشون توجه بشه ی جوری کم بود محبته ک خودمم اینجور بودم .استاد خیلی دوست دارم خیلی دوست دارم ی مکالمه مستقیم باهاتون داشته باشم حالا یا کلاب یا تماس مستقیم تلفنی خدا خودش جورش میکنه😊ب لطف خدا موفق پیروز باشی سپاسگذارم برای این سخاوتی ک در یاد دهی از قوانیینی ک میدونید نصبت ب ما دارید.شاید کمتر کسی متوجه شده ولی شما سخاوت خیلی زیادی درباره یاد دهی ب ما دارید.واقعا ممنونم از این وقتهای ک میزارید با عشق میایید جلو دوربین و این فایلهارو تهیه میکنید.شاید من بودم میرفتم دنبال عشق حال خودم و اینقدر وقت نمیزاشتم.هم شما و هم مریم خانوم ک همیشه با عشق این فایلهارو تهیه میکنه.ک هرچقدر جلوتر میرم بیشتر این شوق و محبت رو درک میکنم.در پناه حق موفق شاد با انرژی خوب باشید استاد عشق منش و مریم خانوم با حال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      نرگس در مسیر توحید گفته:
      مدت عضویت: 1611 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر این دیدگاه تون رو دوست داشتم

      گفتم خوب من وقتی شیر رو باز میکنم میره تو چاه یا جوب اب ک بالاخره برمیگرده تو زمین و باز برمیگرده تو چاه اب دیگه یا بخار میشه میره رو هوا بعد بارون میشه میباره رو زمین دیگه پس این اب جایی نمیره ک بخواد تموم بشه

      دقیقا مثل من

      برای من شده باور از بس با خودم تکرارش کردم

      در این دنیا نه چیزی به وجود میاد و نه از بین میره ففط تغییر شکل میده

      هرکی میگه آب رو هدر نده میگم مگه کجا میره؟

      تعجب میکنن

      میگم مگه برنمیگرده به زمین؟

      میگن ما نمیتونیم مثل تو فکر کنیم

      یعنی خودشون نمیخوان فراوانی رو باور کنن چرا؟

      چون در مدار فراوانی نیست

      خیلی کامنتی زیبایی نوشتین سپاسگزارم

      ان شاءالله که همیشه در پناه خدای مهربان سعادتمند و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

      ♥♥♥♥

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مرجان ابوترابی گفته:
      مدت عضویت: 1824 روز

      سلام آقا کیارش

      خیلی خیلی خوشحالم که الان خداروهزارمرتبه شکر در سلامتی کامل هستید.

      کامنت شما برام بسیار انگیزه بخش و انرژی بخشه سیوش کردم که هر بار بخونم و بدونم که کسی مثه من تو این شرایط بوده و الان حالش عالیه.

      فقط خیلی خیلی ممنون میشم اگه از کارهای ذهنی‌ای که انجام دادید بهم بگید که چی بودن که مسبب این حال خوب الانتون هست و حرف دکترا واقعی نبود.

      ممنون الهی که همیشه در مدار سلامتی باشید‌.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        کیارش گفته:
        مدت عضویت: 1397 روز

        سلام .درود بر شما.سپاسگذارم از دعای خوبی ک برایم ارزو دارید.بهترین راهکاری ک میتونم بهتون بگم خواستن هدایت از ارباب جهان خدای خوبم هست خودش خیلی خوب دقیق میتونه هدایتتون کنه.و نابترین و بهترین هدایتها از سمت خودش میاد و خودش خلقمون کردن و همه راهکارهای حال خوب رو میتونه بهمون الهام کنه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    روزا عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2102 روز

    سلام به آقای عباس منش عزیزم و مریم جانم

    چیزی که یاد گرفتم تمرکز بر داشته ها و شکر گذاری باشه.

    توجه و تمرکز به هر چیزی بکنی همون پیش می آد .تجربه من از روی ناآگاهی روی نقاط ضعف فرزندم و خودم و همسرم بود که هر روز باعث می شد اونها ضعیف تر و مشکلات و اختلافات بیشتر بیشتربشه .امروز فقط سعی می کنم موضوع رو از زاویه ای نگاه کنم که نعمت ها و نقاط قوت اونها و حتی خودم رو ببینم .خداوندا شکرگذارم برای آگاهی امروزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    امیر محمد گفته:
    مدت عضویت: 2357 روز

    سلام خدمت همه همراهان همیشگی سایت عباسمنش و استاد خوبم

    سالهای سال بود که باتوجه به ورودی هایی که گرفته بودم دوست داشتم مظلوم نمایی کنم و مشکل رو چند برابر نشون بدم یادمه بحدی این نشکل زیاد بود وقتی کسی زنگ میزد میگفت چطوری میگفتم نفسی میادو میره هر روز ضعیف تر از دیروز میشدم تا اینکه با قانون جذب اشنا شدم .الان اصن نحاله من درباره مشکلی با کشی حرف بزنم و بقول قران اعراض میکنم همیشه از مشکلات و سعی میکنم نبینمشون که زیاد نشن به قول مولانا این جهان هر چیز چیزی جذب کرد وقتی به مشکل توجه کنیداری درخاست میدی از این بیشتر میخام و بزرگ ترش میکنی پس باز هم بر میگردیم به اصل قانون که افکار ما دارای ارتعاش هستند و ارتعاشات شبیه به من رو جذب میکنند پس سعی میکنم با تنظیم فرکانس هام احساسم رو خوب کنم و نتیجه احساس خوب اتفاقات خوبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: