ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد سوری گفته:
    مدت عضویت: 1702 روز

    سلام و ارادت خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    وقتتون بخیر و ایام به کام تان

    می خواهم در مورد تجربه زندگی خودم در مورد بیماری ام بنویسم. اینکه چگونه آنرا خودم جذب می کردم.

    به دلیل باورهای غلط در خانواده ام همیشه پدرم (که البته فرد مذهبی و کارمندی بسیار منظم هم هست) را با یک جعبه قرص میدیم و از آن مهمتر به قول خود استاد اسم داروها را هم خیلی خوب بلد بود و کاربرد تک تک دارو ها را می دانست و من هم سعی میکردم مانند او باشم به قول استاد یکی از راه های ایجاد باور این است که ما چیزهایی را از کسانی ببینیم و بشنویم که آنها را خیلی قبول داریم به همین دلیل این باور در من ایجاد شده بود و جالب است که اسم دارو ها را در خانه برای دو فرزندم تکرار میکردم و از همه بدتر می گفتم تو هم تکرار کن تا اسم آنرا یاد بگیری . ببینید فاجعه تا چه اندازه می توانست مخرب باشد (بنظرم بمب هیروشیما اینگونه مخرب نبود)

    خب نتیجه چه بود؟ نتیجه این بود که همیشه من مریض بودم ماهی دوبار آنتی بیوتیک مصرف می کردم و شاید باورتان نشود که من آلارم هایی را روی گوشی ام بصورت ثابت داشتم و البته در میان خاناوده همسرم نیز مورد تمسخر قرار می گرفتم زمانیکه در مهمانی گوشی ام به زنگ در می آمد همه می گفتند وقت داروی خودت است یا دخترت؟

    این اوضاع به حدی بود که من دیگر دکتر نمیرفتم و خودم همیشه دارو می خریدم و از همه بدتر همیشه دفترچه بیمه درمانی همراهم بود همیشه قرص مسکن همراهم بود همیشه آمپول برای تسکین درد بدن همراهم بود و بدتر اینکه با افکار مخرب خودم دختر بزرگم را نیز دچار وسواس کرده بودم و او هم مانند من همیشه مریض می شد و حتی زمانی که حالش خیلی بد نبود با تلقین های غلط و ارثی که یاد گرفته بودم او را مجبور می کردم که قبول کند مریض است و واقعا مریضی او وخیم می شد و او را به دکتر می بردم به حدی که دکتر نزدیک منزل مان همیشه ما را میدید و با او دوست شده بودیم.

    از زمانی که با این قوانین الهی آشنا شدم روز به روز سالم تر شدم و فهمیدم که “وقتی چیزی را نمی خواهم نه باید راجع به آن صحبت کنم و نه ملزومات آنرا به همراه داشته باشم” مانند قرص. جالب اینجاست شرایط به گونه ای برایم تغییر کرد که نشانه هایی از خالق جهان دریافت کردم و توانستم با شجاعت بیمه ای درمانی خودم و خانواده ام را قطع کنم. اکنون که این متن را ثبت می کنم ۱۵ ماه است که حق بیمه ای رد نکردم و از این کارم خیلی خوشحالم چون صاحب دو فرزند هستم ولی ایمان دارم به خدایی که مرا آفریده و با هدایت هایش مرا راهنمایی می کند.

    اکنون همگی در سلامتی هستیم به هیچ وجه در خانه حرفی از بیماری نیست و اصلا کسی مریض هم نمی شود خیلی خیلی جالب است چون فرزندان و همسر من که به این قوانین خیلی آشنا نیستند ولی چون من سمپاشی هایی که قبلا در خانه می کردم را کنار گذاشته ام شرایط بسیار بسیار عالی است. (فردی را از نزدیکانم می شناسم که منتقد من است برای این اقدامم و خودش در دو شرکت برای خانواده اش بیمه درمانی واریز میکند ولی به طرز عجیبی خیلی هم از آنها استفاده می کند و هزینه برای دارو و درمان دارد) از قدیم یک ضرب المثلی را زیاد شنیده ایم ولی مفهوم آنرا اکنون درک می کنم”سری که درد نمی کند دستمال روی آن نمی بندند” اگر به سلامتی ام ایمان دارم چرا باید برای مواقعی که معلوم نیست اصلا پیش آید قرص همراه خودم ببرم یا حتی هزیته ای برای آن کنار بگذارم.

    استاد عزیز من به این قوانین ایمان صد در صد دارم چون سلامتی خودم و خانواده ام را از آن دارم و ایمان دارم اگر برای سلامتی این قوانین جوابگوست برای همه ی زمینه های دیگر هم جوابگوست فقط باید ایمانم را به جهان ثابت کنم و استقامت داشته باشم تا تکامل به قول شما کار خودش را انجام دهد.

    امیدوارم اول برای خودم مفید باشد دوم برای عزیزی که هدایت می شود

    علی برکت الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2228 روز

      سلام آقای سوری

      وقتتون به خیر

      بهتون تبریک میگم بابت این موفقیت بزرگی که کسب کردید و هم باعث رشد و گسترش جهان شدید با اشتراک گذاشتن این تجربه ارزشمند و هم احتمالاً به خاطر نوشتنش یک عالمه اعتماد به نفس خودتون رفته بالاتر

      من هم خیلی وقته بیمه درمانی ندارم حدوداً ۲ سالی میشه و خدا رو شکر همیشه هم تو این دو سه سال اخیر در سلامتی کامل بودم و اگر هم یه سرماخوردگی ساده بوده با یه آبلیمو عسل ساده مسئله حل شده

      اون دیدگاهتون هم که ربطش دادین به کنار گذاشتن دفترچه خیلی برام جالب و تأثیر گذار بود «سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندن» 👏🏻✔️

      کاملاً درسته

      تا حالا از این دید به موضوع کنار گذاشتن دفترچه ام نگاه نکرده بودم و این می تونه یه باور خیلی خوب باشه 👌🏻🙏🏻🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        محمد سوری گفته:
        مدت عضویت: 1702 روز

        سلام دوست عزیز و هم فرکانسی

        الهی شکر که شما هم در این مسیر موفق و سربلند هستید. احسنت خوشحال شدم از اینکه شما هم دو سالی هست از این محدودیت رها شده اید.

        آرزو میکنم بیشتر بتوانیم هر روز درک بهتر و بیشتری از قوانین ثابت الهی پیدا کنیم و خدا رو جور دیگه ای ببینیم و باور کنیم

        به قول سعدی

        بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری

        هر روز مرا تازه خدایی دگر هستی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    MDq گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز و تک تک اعضا این جمع صمیمی

    من با مادرم به مشکل خوردیم من چند باری با دوستان آشنایان راجع به این موضوع صحبت کردم اوایل هفته ای یکبار بحث پیش میومد

    بعد شد هر سه چهار روز یکبار الان یک روز در میان بحث پیش میاد

    چون ما با صحبت کردن درباره هر چیزی به اون توجه میکنیم و با اون هم فرکانس میشیم و نتیجه اتفاقات بیشتر از جنس همون موضوع هستش

    هر چه اندیشه درو بندی بیابی از خدای

    زان که تدبیر تو و تقدیر او یکسان بود

    من قبلا فایل معضلی به نام جلب توجه رو دیده بودم امروز که این فایل رو دیدم متوجه شدم که خیلی خیلی بهتر باید اون فایل رو درک کنم و اجرائی اش کنم و مصمم شدم که دوره عزت نفس رو تهیه کنم چون عزت نفس ریشه درخت خوشبختیه هر چی ریشه های درخت قوی تر ،درخت تنومند تر

    و بازم این نکته که ما خالق صد درصد زندگی خودمون هستم نباید قدرت رو به غیر از خودمون بدیم نباید مشکلات رو بندازیم گردن خدا یا تقدیر یا ….چون در غیر این صورت تلاشی برای بهبود شرایط انجام نمیدیم

    خداقوت به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز

    زمان هایی رو که تو سایت هستم طلایی ترین ساعات عمرم هست به خودم افتخار میکنم که انرژی و زمانم رو برای دیدن این فایل ها میذازم

    البته باید متعهد باشم که همونطور که با دقت گوش میدم به فایل ها با دقت هم اجرایی شون کنم

    امیدوارم همگی شاد و سالم و خوشبخت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  3. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2334 روز

    به نام خدای مهربانم

    god is my guidance

    خداوند راهنمای من است

    خدایا به امید تو مینویسم

    سلام بر استاد متعهد و آگاهم

    سلام بر مریم نازنین ، پایه استاد و ما

    و سلام به دوستان مسیر آگاهی

    خدا رو هزاران بار شکر که باز هم اینجا هستم در جمع خانواده صمیمی عباسمنش و مینویسم و آگاهانه توجه و تمرکز میکنم بر نواسته ها، بر نکات مثبت و زیبایی ها و تکرار و تکرار و تکرار میکنم که این من هستم که کانون توجه و تمرکز خودم، همه زندگیم و اتفاقاتش رو از هر نوع رقم میزنم

    عجب صبح زیبایی در تمپا شروع شده

    چقدر همه جا آرام و ساکته و چه تایم عالی هست برای پیاده روی

    عجب موضوع تاپی رو انتخاب کردید استادم برای صحبت کردن

    دوباره تکرار قوانین ثابت زندگی

    دوباره تکرار و تاکید بر اینکه ماها خالق همه تجربیات خوب و بد زندگیمون هستیم و ابنکه قدرت کلام خیلی تاثیر داره در جذب اتفاقات متفاوت در زندگیمون

    من دارم قدم ۴ رو کار میکنم و توی اون قدم هم استاد از قدرت تاثیر کلام بر زندگی ما خیلی صحبت کردن و همه ما خیلی تجربه توی این زمینه داریم

    اینجا صحبت از این هست که ما با این قدرتی که داریم گاهی ندانسته و ناخواسته برای خودمون اتفاقات بدی رو خلق میکنیم و بعد مدلم اون رو تعریف میکنیم تا دل بقیه به حالمون بیوزه و توجه منفی بخریم و اینجوری میشه که توی سیکل ناخواسته ها اسیر میشیم و بعدش مدعی میشیم که بله، هر چی ینگه به پای لنگه

    غافل از اینکه خداوند، قوانینی داره برای خوب زندگی کردن و اگه میخوام تون خوبی رو بدست بیارم بابد مطابق اون فوانین عمل کنم و هیچ راه فراری نیست

    برای من ابن احساس قربانی شدن و خلق ناخواسته ها در روابطم تا مدتها پیش، واضح و عینی بود

    زمانیکه من دوره ارزشمند عزت نفس رو خریدم و سروع کردم به کار کردن روش، این احساس قربانی شدن و جالبه، لذت میبردم که بقیه دلشون به حال من میسوخت، خیلی واضح خودشو نشون داد

    من درک کردم که چرا خیلی مواقع یسری اتفاقات ناخواسته و تکراری مدام برای من اتفاق میفته

    فهمیدم چرا یسری ناخواسته در رابطه من با همسرم، بدون تغییر، هر چند مدت یکبار رخ میده و من مدام برای بقیه تعریف میکردم، اونا احساس دلیوزی میکردن و بعد دوباره تکرار و تکرار

    اما از وقتی این ضعف شخصیتی رو شناختم و فهمیدم و یاد گرفتم که ابین منم که دارم همه اون حال بد رو برای خودم رقم میزنم، خیلی بهتر شدم

    دیگه آگاهانه توجه نمیکردم به اون رفتارا، دیگه آگاهانه تا جایی که تونستم، ذهنم رو کنترل کردم که نج‌وا نکنه و بعد برای بقیه هم تکرار نکنه تا اون دیگه از کانون توجه من خارج بشه و این شد که من مدتهاست که دارم شرایط بسیار خوبی رو در روابطم تجربه میکنم و میدونم که میتونه بهتر بشه هر چقدر که من بیشتر و بیشتر به جای حرف زدن در مورد یه ناخواسته، به چیزهای زیباتر زندگیم توجه کنم که انصافا کم هم نیستند چون آخر شب وقت خواب که دارم تمرین یتاره قطبیم رو انجام میدم میبینم که من طی روز چقدر اتفاقات زیبا ساختم ، چقدر حال خوب داشتم و هوه اونا بهم احساس خوب بیشتری میده که بیشتر بر همین خوبیها توجه کنم و روسون تمرکز کنم و مدام توی ذهنم بچرخونمسون و بزرگسون کنم که دیگه جایی برای توجه به اون ناخواسته کوچک نمونه و آروم آروم حذف بشه یا اونقدر کوچک بشه که دیگه اصلا به دید نیاد

    یا مثلا در مورد مادرهامون ابن احساس قربانی شدنه خیلی زیاد بوده

    مامان من خیلی مهربون هست و اصلا اگه من نمیخوایتم هم یه مریضی رو بزرگ کنم، ایشون اونقدر به من توجه نشون میداد که باعث میشد من خوشم بیاد از یه حال بدی که داستم با مریض میشدم

    یا مثلا دختر دوست من متوجه شده که وقتی غذا نمیخوره، مامانش خیلی بهش توجه میکنه و حتی براس چیزهای متفاوت میخره تا اون غذا بخوره و اینجوری توجه منفی میخره و اون مامان بنده خدا هم هی قربون صدقش میره تا یه لقمه لذا بخوره و من همیشه بهش میگم کاری باهاش نداشته باش بذار خودش گرشنش شد غذا میخوره اما فایده نداره و من باز متوجه تر از قبل میشم که ماها نمیتونیم بقیه رو تغییر بدیم، هر فردی خودش باید به ابن نتیجه برسه که چه باوری درسته و چه عملی رو باید انجام بده

    سپاسگذارم استاد عزیزم که باز هم یه موضوع پیش اومد و شما سریع اومدید و در موردش فایل تهیه کردید تا ما رو آگاه تر کنید

    تا باز هم بهمون ثابت کنید که من خالقم و میسازم هر آنچه که در مسیر توجه و تمرکز من هست و چه بهتر که از این قدرت خدادادی خودم در راستای خوشبخت شدنم استفاده کنم

    من حال بسیار خوبی امروز دارم و با نوستن این کامنت حالم عالی تر شد، الهی هزاران بار شکرت

    سلامتی، آرامش، سادی، ثروت و سعادت در دنیا و آخرت رو برای هممون آرزو دارم

    تا بعد …

    🥳🥳🥳💓💓💓🌺🌺🌺💕💕🌈🌈🌈🎉🎉

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  4. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و همه اعضای گرانقدر خانواده ام در این سایت

    خدا رو شکر ،خدا رو شکر ، خدا رو شکر

    خدا رو شکر بخاطر این منطقه و شهر زیبا ، هوای عالی و دلچسب و این روز زیبا و طلوع خورشید و آسمان تمیز و آبی 🤩😍💚🌹🇺🇸🇺🇸💚

    استاد عزیزم ،این فایل عالی بود ، انگار گمشده من همین بوده و منتظر بودم کسی پیدا بشه این مطالب ارزشمند رو برام توضیح بده، به صورت none stop سه بار پشت سر هم فایل رو گوش دادم …

    استاد این موضوع رو من به صورت ناآگاهانه تجربه اش کرده بودم ولی این صحبتهای شما مهر تأیید زد به تجربه و باورهای من ، الهی شکر …

    پدر من تقریبا پونزده سال از اواخر عمرش یه بیماری داشت که تقریبا یه چیز شایع است ، و خیلی خیلی زیاد در موردش حرف میزد با دیگران ، تک‌ تک جزییاتش رو شرح میداد، و دیگران ترحم میکردن و من توی اون شرایط میدونستم این احساس ترحم از هر سمی مهلکتره. وقتی خانواده بهش کمک میکردن برای کارهاش بیشتر و بیشتر خودش رو به ضعف وادار میکرد. همش برای احساس ترحم . من یاد گرفتم نه تنها احساس ترحم که هیچ احساس توجهی هم جلب نکنم . یعنی الان شده توی باشگاه دارم تمرین میکنم ، دوستم میاد میگه ماشاالله فلانی ، میدونم داره تشویق می‌کنه و هیچ قصد و غرضی نداره ولی من خوشم نمیاد ، یعنی تنهایی تمرین کردن رو ترجیح میدم. یه سری تجربیات دیگه هم تو این زمینه داشتم ، بخوام بنویسم دیگه خیلی طولانی میشه. و اینکه خیلی ممنونم استاد ، من تا الان ناآگاهانه این کارو میکردم ولی از این به بعد آگاهانه تر رفتار میکنم که در کل توی کانون توجه افراد نباشم. و از سم مهلکی بنام ترحم و دلسوزی به دور باشم.

    خدا رو شکر ، خدا رو شکر‌، خدا رو شکر بخاطر این نعمت هدایتم که خداوند به قلب شما الهام کرده و شما زبان گویایی از سمت خداوند هستید برای من. خدا رو شاکرم و همینطور قدردان تلاشهای ارزشمند تون هستم استاد عزیزم. 🌹🌹🌹💚🇺🇸💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  5. -
    جواد محسنی گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    سلام استاد عزیز

    اول که بابت تمام اموزه هایی که با این احساس قشنگ تراوش می کنه سپاس گذارم

    و امیدواریم که در زمان و مکان درست بتونم از نزدیک ببینم تون

    من جواد هستم از اصفهان و چند روز پیش تو بهترین نقطه ی اصفهان واحدم رو خریدم و این یکی از 3تا هدف امسالم بود

    پس شکر گذاری واجبه

    استاد خرید وادم خیلی هدایتی و خیلی همه چی خودش جور شد دقیقا همون جایی که می خواستم پولش خیلی راحت و عالی جور شد

    با لذت وو ارامش

    استاد جان اصلا اومده بودم تشکر کنم و بگم که ورود به سایت تون با گوگل کروم بنظر با مشکل مواجه شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1916 روز

      سلام دوست عزیزم❤️

      امیدوارم عالی باشید

      خیلی بهتون تبریک میگم برای تیک خوردن این هدفتون 💪💪💪

      توی این جامعه که همه میگن گرونیه و نمیشه و فلان

      شما یکی از هزاران الگویی هستید که به ذهنم میگم ببین شده ببین میگن خیلی راحت جور شد

      خدایا شکرت

      چقدر خوشحال کننده س وقتی کسی به هدفی میرسه به رفاه میرسه به آرامش میرسه

      اگه کسی تونسته پس من هم میتونم

      انشالله به هدفهای بعدی هم برسید و برامون بگید💪💪

      در پناه الله یکتا❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1449 روز

      سلام دوست عزیز بهتون تبریک میگم ب خاطر تیک خوردن هدفتون خداراشکر خیلی براتون خوشحال شدم انشالله هدفهای بعدیتونم تبک بخوره همبن امسال و بیاید باز از نتایجتون بگید خداراشکر در این سایت توحیدی هستیم باعث میشه ب اهدافمون برسیم و بخاطر وجود استاد عزیزم سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محسن محمودیان گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    بنام مهربان خالق بخشنده و مهربان

    سلااااااام با استاد عزیز و بینظیر و خانم شایسته گل،

    بینهایت سپاسگزارم بخاطر دسته بندی فایلها و کلیدهای صلح درونی.

    بینهایت سپاسگزارم استاد عزیز که کل تمرکز و توجهتون فقط و فقط روی اصله بدون کوچکترین حاشیه سپاسگزار خداوندم که هر وقت بخاطر هر ناخواسته ای درخواست میزنم دقیقا هدایت میشم به جوابی که لازم دارم و میتونه به من کمک کنه.

    فقط بخاطر توضیح فایل میگم استاد عزیزم والا اصلا درباره این بیماریهای جسمی صحبت نکردم و نمیکنم چون نتایج فوق العاده گرفتم.

    من ۴ تا ازدیسکهای کمرم ساییده س و از نظر پزشکی فقط باید استراحت کنم و کلیه هام هم از نظر پزشکی عفونی و سنگ سازه و دکتر کلیه ام گفته تا میتونی تحرک داشته باش تا سنگ نسازه،آپاندیسم ترکیده و عمل کردمو…….هیچوقت درباره ش صحبت نکردم، هیچوقت گله و شکایت نکردم،هیچوقت توجه نکردم،هیچوقت اجازه ندادم احساس بدی بهم دست بده برای بیماری جسمانی.

    و جالب اینه فقط وفقط ورزش رفتم با ورزش فیله های کمرم تقویت شده دیسکهام سالهاس اذیت نکرده.

    بخاطر ورزش کلیه هام نزدیک ۱۰ ساله هیچ مشکلی نداره و عالیه انننننننن

    خود ورزش باعث اعتماد به نفسم شده و این بینهایت لذت بخشه وقتی میبینم اگاهانه حواسم هست و تحت هیچ شرایطی نه گله میکنم و نه شکایتی بخاطر اینها.

    اتفاقا سپاسگزار هستم بی نهایت بخاطر سلامت بدنم و اینکه بینهایت انرژی دارم و سرحال هستم نسبت به تمام هم سن و سالهای خودم و حتی کسانیکه از من جوانتر هستن.

    واقعا بینظیره درک قانون و اجرای اون تو عمل و وقتی میبینم کسانی بیجهت بقول شما برای خودشون بیماری خلق میکنن.

    و در زمینه روابط هم دقیقا به هم این صورت،ولی نتیجه معکوس و به همین دلیل درخواست زدم و هدایت شدم به فایلهای صلح درون و هماهنگی بین ذهن و روح.

    توی روابط من همیشه مشکل داشتم،بخاطر توجه و تمرکز روی نکات منفی طرف و این باعث میشد همیشه توی ذهنم سناریو درست کنم و طرف مقابلمو قضاوت کنم و جالبتر اینکه همیشه چیزی که توی ذهنم توجه میکردم، دقیقا همون اتفاق میفتاد و با خودم فکر میکردم چقدر ذهنم دقیق کار میکنه،

    واقعا چه هود فریبی عجیبی بود و چقد راحت با توجه و تمرکزم خودم داشتم اتفاقاتو خلق میکردم.

    و اینو زمانی فهمیدم که فایل بینظیر استاد عزیز رو شنیدم که وقتی اتفاقاتو خودمون خلق میکنیم، ذهنمون با فریبکاری به ما میگه ببین چقدر دقیق حدس زدی.

    تازه متوجه شدم چرا مدام توی روابط به مشکل میخورم،

    چون کل تمرکزم روی قضاوت و تصویر سازی روی تکات طرف مقابلم بود و با ذهنم داشتم خلق میکردم که داره به من خیانت میشه،همون احساس قربانی بودن و……….نجواهای ذهن.

    و دقیقا همونو توی واقعیت میدیدم.

    روز شمار روز نهم بینظیره ،درباره روز تولدتون استاد عزیز و اینکه چطور با صلح درونی و توجه به خودمون و دوس داشتن خودمون بدون توجه به اینکه بقیه مارو دوس دارن یا نه و با توجه و تمرکز روی چیزی که دوسداریم ،دقیقا شرایط من بود ،بخاطر عدم پذیرش و دوسداشتن خودم داشتم دوسداشتن رو از بقیه انگار گدایی میکردم،با احساس ترحم و ……

    کامنت دوست عزیزم خانم پری پور و کامنت بقیه بچها و صحبتهای بینظیر شما برام روشن کرد که خودم دارم با ذهنم با توجه و تکرار شرایط و اتفاقات و خلق میکنم.

    پس تعهد دادم که تمرکزمو بزارم روی فایلهای صلح درونی و بجای توجه به دیگران و قضاوت و……….

    بیام فقط هماهنگی ایجاد کنم بین ذهن و روحم.

    دقیقا مثل توجه به سلامتی که نتیجه فوق العاده گرفتم.

    خدارو صد هزار مرتبه شکر که شما هستید و با فایلهای بینظیر و گفتن اصل هر لحظه هدایت میشیم به اجرای تمرینات و نتایج عالی.

    مطمعنم که همین کامنت یعنی دوسدارم توجه و تمرکزمو بزارم روی چیزی که میخوام.

    درباره چیزی که دوسدارم حرف بزنم

    درباره رابطه عاشقانه و عالی که دوسدارم حرف بزنم

    همونی که میخوام،خودمم همون بشم

    خودمم صلح درونی داشته باشم

    خودم بین ذهن و روحم هماهنگی ایجاد کنم

    با تمرین با توجه به ارتباط با منبع

    واز همه مهمتر هدایت به دوره عزت نفس که خیلی خیلیییی دوسدارم این دوره رو خریداری کنم.

    دوسدارم از عزت نفس شروع کنم

    احساس میکنم بزرگترین پاشنه آشیل من همونه

    و بقول خودتون به اندازه که روی عزت نفس کار کنیم به اندازه احساس ارزشمندی و احساس لیاقت در مسیر انسانها شرایط و اتفاقات خوب قرار میگیریم.

    فایل امروز هم باز هدایتی بود که محسن عزیز فقط دوره عزت نفس شروع کن.

    خدایااااا شکرت،سپاس گزارم، ممنونتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      نفیسه نامدار گفته:
      مدت عضویت: 954 روز

      با سلام جناب محمودیان بسیار پیام تاثیرگذار و قشنگی بود ٫بنده امروز با هدایت نشانه برای بهبود بیماری به این فایل و کامنت ها هدایت شدم ٫و واقعا در حیرت بودم از این دقت در هدایت ٫…

      با گوش کردن به صحبت های استاد و اینکه چطور باید به ناخواسته ها توجه نکنیم ٫ شما چه باوری درست کردید تا با وجود بیماری در مسیر سلامتی قرار گرفتید ؟ وقتی کمرتون درد می کنه چه باور و حسی ایجاد می کنید تا در مسیر نا خواسته نباشید واقعا ممنون می شم شما یا هر کدوم از دوستان که بتونند در این زمینه راهنمایی کنند

      چون وقتی در پروسه ی درمان هستید ذهن در مسیر بیماری قرار می گیره و من واقعا نمی دونم چطور باید این کنترل رو انجام داد٫و ریشه ی بیماری رو در حس قربانی بودن و امتیاز گرفتن از بیماری نمی دونم

      در پناه هدایتگر یکتا سلامت و شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1972 روز

    ب نام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست

    سلام ….

    موضوع برنامه ریشه جذب ناخواسته ها و راهکار ……….که ارتباط مسقیمی با کانون توجهمون داره ….

    تمام اتفاقات زندگی ما در ذهن ما داره اتفاق میفته ….اتفاقات جایی در ذهن داره رقم میخوره ….اما چون دیده نمیشن …چون تا حالا کسی ذهن رو ندیده زیاد بهش توجهی نمیکنه…

    کانون توجه ما مانند نورافکنی میمونه که ب هر نقطه ایی بتابونیم همان جا را روشن میکنه…

    اگه این نور بر روی مشکلات و بدبختیها تابیده بشه در واقعیت هم همون بدبختیها میشه تصاویر زندگی ما بقیه قسمتها چون تاریکه دیده نمیشه و تصویری هم نداره …

    بنابراین برای جهان اهمیتی نداره چون فقط قسمتی که کانون توجه ما بر روی اونه دیده میشه و برای جهان مهم قلمداد میشه چون جز خواسته های ما محسوب میشه

    بنابراین با مشکلات و بیماریهامون با کسی صحبت نکنیم چون توجه مون بر روی هر چیزی که قرار بگیره همون قسمت نمایش داده میشه و از همون جنس وارد زندگی مون میشه

    توجه ما بر روی هر مطلبی قرار بگیره همان را بلد میکنه اما چون ما فکرمون رو نمیبینیم چون انرژی منفی ای که توسط توجه ما فعال شده را نمیبینیم بنابراین برامون مهم نیست و ب همین روند ادامه میدیم و در یک چرخه بدبختی و نابودی قرار میگیریم

    ( گرچه ببینیم هم زیاد دردی رو دوا نمیکنه )

    باید دانش و آگاهی برطرف کردنش رو فرا بگیریم و مهمتر اینکه ب دانسته هامون عمل کنیم انگاه ست که نتایج ارام ارام تغییر میکنن

    مثلا خیلی از ماها میدونیم که فلان رفتار ما چه نتیجه ای در بر خواهد داشت اما باز انجامش میدیم……… چرا …؟

    چون این ما نیستیم که داریم این عمل رو انجام میدیم بلکه این عادتهای ماست که داره این کارها رو انجام میده هشیاری ما در حین انجام اون کار غیر فعال و ما در هیپنوتیزم کامل قرار داریم در واقع ما با هشیاری کامل بلا بر سر خودمون میاریم ….

    ما با هشیاری کامل خاک بر سرمون میریزیم دقیقا مثل همون جمله معروف : ما انسانها در بیداری داریم خواب میبینیم …

    یادمه قبل از قرار گرفتن در این مسیر هر کجا میرسیدم فقط راجع ب مشکلات و بدبختیهام صحبت میکردم گاها اون قدر مطالب زیاد بود که توی سرم صف میکشیدند برای بیرون امدن از پیله و تبدیل شدن ب اتفاقات بد و منفی زندگی ام اما اون موقع من نمیدونستم این داستانها رو ……….

    هر کجا میرفتم این رفتارها ادامه داشت مثلا اداره ای یا جایی کار داشتم با پیش کشیدن یکی از مشکلاتم سعی در ب رحم اوردن دل اون مسئول یا ریئس اداره داشتم تا کارم ب نحوی انجام بگیره …

    اماجالبه حالا که متوجه این موضوع شدم ذهنم تغییر رویه داده ذهن هشیار و باهوش من جور دیگه ای این کار رو انجام میده مثلا دیروز رفتم اداره ای کار داشتم مسئول اون اداره داشت کارم رو انجام میداد بدون مقدمه و بدون انکه کنترلی بر روی زبانم داشته باشم دهنم باز شد و گفتم :

    ۲۵میلیارد برای من مالیات اومده………!!!!!

    ( یعنی اگر در گذشته اگاهانه این رفتار رو انجام میدادم اما حالا که اگاه شدم تفاوتی نکرده باز دارم انجامشون میدم فهمیدم که عادت های ما خیلی خیلی قدرتمندند )

    بعد اون کارمند بدون اینکه ب حرف من توجه ای کنه با بی میلی گفت چطور چنین چیزی امکان داره …نه چنین چیزی امکان نداره …همون لحظه ب خودم گفتم :

    چرا من چنین حرفی زدم …؟!!!!!! یعنی چی …؟!!!!!

    از اداره که اومدم بیرون کمی ب این موضوع تو ذهنم فکر کردم فهمیدم مشکل از جای دیگه ست ذهن من تربیت شده برای چنین رفتارهایی ….

    ذهن من عادت کرده برای چنین کاری ….

    ذهن من سالهاست داره این رفتار رو بصورت عملی در دنیای بیرونی انجام میده اما من حالا متوجه اش شدم …

    یعنی وقتی که حتی ما ادما تصمیم میگیریم یه رفتار بدی رو ترک کنیم اما باز انجامش میدیم

    در حقیقت وقتی ما یه برنامه ایی رو حتی ب اشتباه ب ناهشیارمون میدیم ذهن ب هر طریقی شده تلاش میکنه تا اون برنامه رو پیاده کنه یادمون باشه ذهن همه ما ادما خیلی زیرک و باهوشه….

    نصف و بیشتر ادما حداقل ما بچه هایی که تو این سایت هستیم میدونیم که نباید این حرفهارو بزنیم …

    میدونیم که نباید راجع ب مشکلات مون جایی صحبت کنیم اما باز انجامش میدیم یعنی با چشمان باز بسوی بدبختی گام برمیداریم

    اگه شما دنیایی از دانش و اگاهی داشته باشی اما نتونی اون رو ب عمل تبدیل کنی ب هیچ نمی ارزه عالم بی عمل ب مانند زنبور بی عسل می ماند

    اما راهکار عملی این برنامه :

    باید از قدرت اراده مون کمک بگیریم تا اگاهانه در اینجور مواقع زیپ دهان مون رو ببندیم و قفل بزنیم حتی اگه موضوعی برای گفتن نداشته باشیم اشکال نداره حداقل سکوت بهتره تا دهان باز کنیم و ات و اشغال ها رو – رو کنیم .. فهمیدم سکوت کردن هم نیاز ب تلاش وتمرین داره ….

    در اوایل این کار کمی سخته و قدرت ذهن میخواد چون ذهن تمایل داره ب رفتارهای قبلی ادامه بده ….

    اما با تعهدی که اول این کار ب خودمون میدیم میتونه خیلی کمک مون کنه مخصوصا اینکه اشتیاق هم داشته باشیم برای بهبودی مون ….مخصوصا اینکه هدف داشته باشیم در زندگی مون ….

    باید با تعهدقوی و کمک گرفتن از اراده مون ذهن منطقی مون رو وادار ب این کار کنیم

    یادمون باشه ذهن منطقی ما با تکرار و عمل کردن ب این رفتارها عادت را شکل داده…… حالا هم باید از روش خودش استفاده کنیم و اگاهانه با تکرار کردن عملی که دوست داریم برنامه مون رو ب ناخوداگاه بسپاریم وتا تبدیل ب عادت مون بشه

    ب این فکر نکنیم که چطوری قراره تبدیل ب عادت بشه

    در گذشته ما فکر نمیکردیم رفتارهایی که داریم تکرارشون میکنیم قراره روزی ب عادت هامون تبدیل بشن و نتایج زندگی مون رو رقم بزنن ….

    ما فقط انجامشون میدادیم بازم از همون روش استفاده کنیم فقط انجامشون بدیم بد یا خوب فقط انجامشون بدیم تنها تفاوتش اینه که در گذشته ما نااگاهانه انجامشون میدادیم اما حالا اگاهانه انجامشون میدیم ….

    اما موضوع اینجاست چون اگاهانه انجامشون میدیم ذهن منطق ما مقاومت میکنه ….

    باید ذهن اگاه مون رو خواب کنیم تا بتونیم کارمون روبدون دردسر انجام بدیم و ب نتایج دلخواه مون برسیم ….

    برای خواب کردن ذهن اگاه اولین و بهترین کار اینه که ورودیها کنترل بشه ….

    جلو ورودیهای منفی فیلتر گذاشته بشه ….

    ب جزئیات کار زیاد توجه ای نکنیم ….

    ورودی مثبت بدیم ب ذهن مون ….و این روند رو تکرار و تکرار و تکرار کنیم …

    بهترینارو براتون از خداوند مهربان خواستارم امیدوارم ب تمام خواسته ها و ارزوهاتون برسین …

    تشکر ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      یونس چاپاشی گفته:
      مدت عضویت: 1927 روز

      سلام به اقا حسین عزیز

      خیلی ممنون بابت یاداوری کل مطالب فایل و ممنون بابت اینکه از جوانب دیگه هم قانون رو باز کردید،خیلی مفید بود ،و بهتون تبریک میگم،معلومه که خیلی متمرکز روخودتون کارمیکنید…

      فقط من موندم شما با وجود اون مالیات بزرگ چطور اینقدر مثبت ومتمرکز موندید…من بخاطر کارت بازرگانیم یه پونصد میلیونی مالیات برام اومده،گهگاهی از زندگی ناامیدم میکنهممنون میشم اگه در این مورد نکته ای داشته باشی تا بتونم هم ذهنمو کنترل کنم و هم اینکه بتونم با روشی پرداختش کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    سعید صحرایی گفته:
    مدت عضویت: 3780 روز

    سلام به خانواده عزیز عباس منش و سلام به دوستان هم فرکانسی

    من در مورد موضوع مطرح شده یعنی گفتن مشکلات پیش دیگران و حس قربانی شدن به یک اصل رسیدم که وقتی من راجع به یک بیماری یا مشکل، پیش دیگری تعریف می کنم در واقع در حال ارسال انرژی منفی به جهان برای اون موضوع هستم و اون شخصی که موضوع من را می شنود نیز امکان دارد (که من اعتقاد دارم که حتما”) موضوع من را برای چندین نفر دیگر از روی دلسوزی نیز تعریف می کند و انرژی منفی که در بالا گفتم را در توسعه می دهد و من راجع به آن موضوع هر لحظه حالم بدتر می شود.

    خود من از وقتی که با آموزه های استاد به این اصل پی بردم تا جایی که حواسم باشد هیچ مشکلی را حتی پیش خانواده خودم هم مطرح نمی کنم و در جایی راه حل به من داده می شود و اون مشکل خودبخود برطرف می شود.

    اگر با کسی اختلاف پیدا می کنید، با مشکلات مالی برایتان پیش می آید و ….. لطف کنید با افراد دیگر مطرح نکنید تا اون مشکل به راحتی از زندگی شما کنار برود زیرا ما در هر لحظه درحال ارسال فرکانس به جهان برای موضوعات مختلف هستیم. خیلی خیلی خیلی مهم هست.

    یک داستانی خود من حدود 7 الی 8 ماه پیش داشتم که صاحب خانه من بهم گفت که می خواد خونه اش را بفروشد و هر زمانی به کسی فروخت دو ماه به من فرصت می ده و در اون زمان گفت که دو تا مشتری دست به نقد دارد. ولی من این موضوع را با خانواده مطرح نکردم و الان هنوز هیچ خبری از فروش خانه نشده است. من به اصلی که در با اشاره کردم بسیار اعتقاد پیدا کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  9. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2609 روز

    سلام

    صبح زیباتون به خیر و خوشی

    من خیلی الگوها در مورد این فایل دازم چه الگوهایی که افراد یا خودم تونستن با توجه نکردن به بیماری و مشکلات سالم شن و چه برعکسش..

    مثال منفی :

    یک خانمی توی متروی تهران گدایی میکرد و شیوه ی ی گداییش به این شکل بود که مدام که راه میرفت و همش میگفت که فلان بیماری بد رو داره (( همون که بده )) و چندین سال بعد من رفتم توی مترو دوباره اون خانم رو ذیدم که باز داشت اون حرف های نامناسب رو تکرار میکرذ و این خانم چندین سال با کلام خودش خودش زو هی بیچاره تر کزد و فکز کنم اون بیماری رو هم گرقته بود..

    مثال مثبت :

    خود من حالم طوری بود که قشنگ میفهمیدم خونوادم دارن یه چیزی زو از من مخفی میکنند و حتی خواهرم مخفیانه گریه هاش رو میدیدم ووووو ولی من اینقدر فایل های ارامش در پرتو اگاهی رو مخصوصا اون قسمت باورهای سلامتی رو بارها و بارها و بارها گوش دادم و تا اونجایی که تونستم زیپ دهنم رو کشیدم و رفتم توی عقل کل کلی الگو پیدا کردم که موفق به درمان شدن و من ارام ارام هی حالم بهتر شد و بهتر شد و ازمایشاتم خوب بودن و الانم اگر یک دردی در بدنم دز جایی از یدنم باشه سعی میکنم زیپ دهنم زو بکشم و خب باید همیشه فایل های ارامش در پرتو اگاهی رو گوش کنم..

    مثال منفی:

    در بچگی خیلی علاقه به تظاهر به بیمار شدن داشتم و همیشه بلا سرم میومد الان متوجه میشم زیشه ی اون بلا ها این یود که من مثلا دوست داشتم روی تخت بیمارستان افتاده باسم و بقیه بیان عیادتم و کمپوت و اینا بزام بیارن و دلشون برام بسوزه !!!!

    مثال های زیادی دازم از افرادی که خیلی دوست دازن توی خیابون لنگان لنگان راه بزن تا به بقیه نشون بدم حالشون خرابه تا جلب توجه کنن..

    و اینا همش ضعف عزت نفسه که ادم ها با صحبت کزدن دز مورد مسایل و مشکلات با خودشون و دیگران دوست دازم تزحم بقیه رو جلب کنن و با بقیه درددل کنن و به دیگزان بگن ما همدرد شماییم…

    در صورتی که ویژگی یه ادم قوی اینه که بره به بقیه بگه ببینید من تونستم خوشبخت و ثزوتمند شم پس شما هم میتونید… ببینید من تونستم فلان بیماری مزخرف رو ذرمان کنم با ذهنم پس میشه پس شما هم میتونید..یه ادم قوی همواره حتی در سخت ترین شرایط راجب به زیبایی ها صحبت میکنه .. یه ادم قوی با نتایج خوبش به بقیه میفهمونه که میسود .. اشکال نداره بذار دردشون بگیره ..

    وووو خب مثال زیاده

    جمع بندی:

    همیشه مواظب باشم هز وقت خواستم غر بزنم زیپ دهنم زو بکشم چه در خلوت خودم چه با دیگران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      محسن محمودیان گفته:
      مدت عضویت: 1490 روز

      سلام و خدا قوت به تمامی بچهای عزیز و فعال سایت.

      ممنونم آقا رضای گل استفاده کردم و تاثیر گذار بود ،مخصوصا…

      اینا همش ضعف عزت نفسه که ادم ها با صحبت کزدن دز مورد مسایل و مشکلات با خودشون و دیگران دوست دازم تزحم بقیه رو جلب کنن و با بقیه درددل کنن و به دیگزان بگن ما همدرد شماییم…

      در صورتی که ویژگی یه ادم قوی اینه که بره به بقیه بگه ببینید من تونستم خوشبخت و ثزوتمند شم پس شما هم میتونید… ببینید من تونستم فلان بیماری مزخرف رو ذرمان کنم با ذهنم پس میشه پس شما هم میتونید..یه ادم قوی همواره حتی در سخت ترین شرایط راجب به زیبایی ها صحبت میکنه .. یه ادم قوی با نتایج خوبش به بقیه میفهمونه که میسود .. اشکال نداره بذار دردشون بگیره

      خلاصه و مفید دونوع دیدگاه رو توضیح دادین و خیلی راحت از شرایط روحی انسانها با دیدگاه متفاوت میشه فهمید آرامش و صلح درونی دست کیه و ناهماهنگی درونی و گله و شکایت دسته کیه…..🙂🙂🙂🙂🙂🙂

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2360 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام بر پادشاهان توحیدوآگاهی وعمل جهان

    سلام برپادشاهان ثروت وسلامتی جهان

    استاد جان من ۲ماه بازسازی خونه داشتم

    ۵۰سانت در ۶۰متر رو کندم

    کیسه میزدم

    ماشین های سنگین میومدن وباهاشون کمک میکردم بارگیریی کنن

    وکلی لذت میبردم ازاینکه کم کم این خونه داره درست میشه ونقطه پایانی رو تجسم میکردم

    وقتی میرفتم خونه مادرم

    مادرم هی میگفت الهی قربونت برم خسته شدی کارگر بگیر

    من گفتم مادر جان من دارم ازاین کار لذت میبرم

    استادم به اون عظمتی خودش کارهای خودش رو انجام میده

    چندبار دیگه هی مادرم گفت آرمین جان خسته شدی

    ایندفعه مستقیم بهش گفتم

    مادر جان ممنونم میشم دیگه به من نگی خسته شدی کارت سنگینه

    این جمله تو بار منفی داره

    دیگه مادرم تکرار نکرد

    بعدش میگفت خداقوت پسرم

    همسایه هم به همین شکل وقتی میومدن خونه رو میدین میگفتن

    اوه اوه اوه توچقدر اینجا رو کندی

    پدرت در اومد که

    میگفتم خیلی هم برام لذت بخشه من این ساخت وساز رو مثل یک مسئله ای میبینم که دارم حلش میکنم وتوش کلی درس یادگرفتم

    یک روز به دلیل بلند کردن یک کیسه شن بسیار سنگین

    فردای اون روز اصلا نمیتونستم ازجای خودم تکون بخورم

    خونه مادر خانومم اینا بودیم

    اصلا دوس نداشتم کسی بفهمه

    با زور پاشدم که برم سرکار

    توی مسیر راه رفتن میخواستم به شکلی حالت بدنم رو قرار بدم که کسی متوجه این قفل شدن بدنم نشه

    همکارم طبق معمول سرخیابون منتظرم بود که سوارم کنه باهم بریم

    اصلا نمیتونستم ماشین بشنیم

    خلاصه نشستم

    گفت که آرمین چی شده

    گفتم هیچی

    سریع درمورد یه چیز دیگه صحبت کردم

    وبعدش توی محل کار

    به شکلی زمان رو مدیریت کردم

    که ساعت خروج فرا برسه که خوشبختانه هیچکس متوجه نشد

    با اینکه من خدمات اداره هستم وباید بیشتر جاها برم به شکلی راه می رفتم که هیچکس نفهمه

    شرایط گرفتن مرخصی هم نداشتم

    چون از همشون استفاده کرده بودم

    استاد جان از محل کارم و کارم بسیار راضی هستم وتوجه ام روخواسته هام هست

    که با رقم خوردنشون هم بتونم به کار مورد علاقه خودم برسم که

    به آزادی مالی ومکانی برسم(باتمرینات روانشناسی ثروت۲ دارم به اون نقطه که تصور میکنم میرسم)

    بعدش بیام پیش شما

    حالا اینایی رو که تعریف کردم

    همشون ازقبل آشنایی باشما بودم

    مثبت اندیش بودم

    شکرگذار بودم

    اما یکسره باورهای بسیار اشتباه داشتم که باعث میشد هیچ نتیجه ای بزرگی نگیرم

    قبلا وقتی میخواستم عروسی بگیریم هیچ پشتوانه ای نداشتم وبه همه میگفتم پدرم پشتم نیست

    (الان میگم که اون کمک نکردن باعث رشدم شد)

    (الان ازهیچکس جز خودم انتظار ندارم)

    اگر در رشته ورزشی خودم به اون درجه ای که میخواستم نرسیدم

    قبلا میگفت پشت نداشتم فلان مسئول مقصره(الان میگم هزاران نفر تک وتنها بودن وبه نتیجه رسیدن مسئول یعنی چی؟پشت داشتن یعنی چی؟!)

    به چیزی بیرون ازخودم نمی نگرم

    وصددرصد موفقیت وشکست خودم رو به خودم ودرون خودم ربط میدم نه بیرون از خودم

    واین دیدگاه فقط وفقط باآشنا شدن با شما قابل تغییر بود

    خداروهزاران مرتبه شکر میکنم از آشنایی باشما

    آرامشی که دارم برای همه جای سواله

    همین چند روز پیش پدربزرگم فوت کرده بود

    همه گفتن که آقا تو خیلی غیرعادی هستی پدربزرگت مرده

    اونوقت تو روی لبات خنده ست

    تازه فوتبال هم میخواستی بیای

    گفتم جسم پدربزرگم رفته وتازه وقتی روحش منو به این شکل میبنه کلی حال میکنه

    چون خودش همیشه خندان وسرزنده بود

    من ریشش رو اصلاح میکردم

    توی حیاط سفره میزاشتم ودعوتش میکردم بیاد باما بشینه غذا میل کنه

    چون پدربزرگم یه خونه بسیار بزرگ وزمین بسیار بزرگ وزیبا با طبیعت بکر در داهات داشت

    من هربار که میرم اونجا کلی خداروشکر میکنم وانگار اولین بار دارم این مکان رو میبینم

    خلاصه مطلب استاد جان در هر

    زمینه ای۳۶۰درجه عوض شدم وتنها دلیلش خواسته من بود که جهان شما رو درمسیرم قرار داده

    شما تنها پیامبر زمانه نیستین

    شما تنها پیامبری جهان هستی هستین که از همه نظر کامل هستین

    الهی همیشه در اوج آرامش باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای: