ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 23
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جون و تمامى دوستان عزیز
من مرجان هستم
استاد این فایل بسیار عالى بود و من رو برد به دوران قبل از بارداریم و بارداریم…🙈❣️👌🏻
من تو اون دوران بسیار عالى و با تعهد زیاد و با انگیزه داشتم رو باورهام ورودیهام کار میکردم
من و همسرم به خاطر یه سرى مشکلاتى که داشتیم میرفتیم رویان براى باردار شدنم.
تو اون دوران تو موسسه رویان هم مثل هر جای دیگه اى که وارد میشى همه حرف از بى پولى اقتصاد و خیلى خرفاى دیگه میزنن…علاوه ذر اونها یه سرى حرف دیگه هم میزدن مثل اینکه چندمین باره اومدین،اینو بخور اونو نخور ،دکتراش خوب نیستن،حالا حالا هااااا باید بیاین و بچتون اولین بار حتما میافته و….
خلاصه که فضا بسیار منفى بود
اما من قبل از این که بخوام برم سراغ باردارى و اصلا بدونم مشکلاتى داریم ،فقط خودم کمى شروع کرده بودم به گوش کردن فایل هاى هدیه که از طریق یکى از دوستانم باهاشون اشنا شده بودم
به خاطر همین وقتى وارد این فضا ( رویان ) شدم اولش خیلى شوکه شده بودم شوهرم و یه سرى مرد دوره میکردن و خودمو هم یه سرى خانم که از نتایجشون برامون بگن و ماشالا همشونم نتایجشون فاجعه بود…
خلاصه من بعد از یکى دوبار دیگه تصمیممو خیلى قاطعانه گرفتم که دیگه با هیچ کس صحبت نمیکنم و هندزفرى میزارم تو گوشمو فقط فایل گوش میدم….چون تقریبا هر هفته باید یکى دوبار میرفتم اونجا و اینکار و باید حدود چند ماه ادامه میدادم تا ببینیم نتیجه چى میشه…اشکم داره درمیاد الان که دارم مینویسمو یادم میاد…
خدایا شکرت
استاد به جایی رسیده بودم که یا کتاب میخوندم کتابهایی که شما تو فایلها و دورها معرفى کرده بودین یا فایل گوش میدادم..
و یه جورایی کر شده بودم…وقتى بخوای و متعهد باشى میشه مرجان خانم عزیز داره یادم میاد که با چه تعهدى روى افکارو ورودیهام کار میکردم..در حدى که چندین بار چون تو گوشم فایل پلى میکردم نوبتم و نمیشنیدمو کلى باید مینشستم تا دوباره صدام کنن🙈😂
اما باورتون نمیشه که اصلا ناراحت نمیشدم…
شاید باورتون نشه که جز یکى از خواهرام(ما ۵ تا خواهرو ٢ تا برادریم) هیچ کس حتى مادر و پدرم هم نمیدونستن که من و همسرم مشکل داریم…
..مامانم شک کرده بود که چرا من همش میرم سونوگرافى🙈😂اخه براى هر بارى که میرفتم نمیگفتم از هر ١٠ بار ١ بار و میفهمید اونم میگفتم میرم سونو…
خیلى سخت بود زیپ دهنمو ببندم اما متعهد شده بودم و به دنیا اومدن سلامت دخترم انگیزه خیلى بالایی بود برام…❣️❣️
همسرم به خانوادش گفته بود اما قرار شده دود کسى به رومون نیاره که این براى من عالى بود چون حرفاى منفى و میشه و نمیشه و اینکارو بکن و نکن توش نداشت👌🏻👌🏻این یعنى کمک به کنترل ذهنم…
بارها تو پروسه قبل و داخل دوران بارداریم اتفاقاتى افتاد که کاملا برام تضاد بود و ناجالب اما شاید باورتون نشه که حتى به خواهرم که هیچ به همسرم هم نمیگفتم دکتر چى گفته…
این کنترل ذهن ها و بستن زیپ دهنم باعث شده بود تو رویان به عنوان یه ادم مونگول😂😂و از ادم به دور شناخته بشم که تا ادمى میرفت سمتش ازش حرف بکشه یا سوال کنه مثل کرها فایلشو گوش میداد و اگه کتاب میخوند سرشو بالا نمیکرد🙈مرجان یادت بیاد که چه قدرتى داررررررى🥰
مریم جون ،استاد جون تعهد غیر قابل مذاکره👏🏼👏🏼👏🏼واقعا یادم رفته بود اینهمه قدرتى که پیدا کرده بودم رو که با این فایل عالى به یاد اوردم❣️❣️
خدایا شکرت
خلاصه بعد از اینکه یک بار مرحله ivf انجام شد
باااااااااااررررررررر اول من باردار شدم خدا جون😍😍فقط یک بار اگه حرفاشونو میشنیدین…
باید سالها بیاین
اصلا معلوم نیست بشه یا نه
دکتراش فاجعه هستن و فقط پول میگیرن
خدایا شکرت🙏🏼🙏🏼
تو همون دوران منزل ما که ۴ سال بود اونجا مى نشستیم و محله جالبى نبود و فقط به خاطر اینکه خونه برادر همسرمه و پول کمترى میدیم و همسرم اصلا حاضر نبود خونمون رو عوض کنیم و یا اینکه از اون محله بریم یکم بالاتر
من به همسرم گفتم دکتر گفته طبقه چهارم خیلى پله داره(اسانسور نداشت خونمون) باید خونه رو عوض کنیم
ایشون بدون هیچ مقاومتى قبول کرد و خدا شاهده ما کلا ٣ روز گشتیم و خونه پیدا کردیم و اسباب کشى کردیم
استاد واقعا وقتى دنیا میبینه ما متعهد هستیم همه رو با ما همراه میکنه…بعدهااا که مامانم فهمید باورش نمیشد که من چطورى بهشون نگفتم چون من اصلا ادمى نبودم که بتونم چیز به این مهمى رو از کسى پنهان کنم…
خدایا شکرت براى قانون بدون تغییرت🙏🏼🙏🏼❣️
این کار خیلى بهم قدرت داده بود و انرژیمو برده بود بالا…
هر کس من و میدید باورش نمیشد باردارم چون اصلا حتى پیش همسرم از درد حرف نمیزدم و نمیگفتم سخته بارداری و این حرفایی که تو باردارى خیلى روال هست که خودتو براى همسرت خانوادت اطرافیانت لوس کن تکون نخور بزار کاراتو بکنن و کلى باور خراب دیگه..
رانندگى میکردم تا روزاى اخر زایمانم🙈👏🏼کلاس یوگا باردارى، استخر باردارى و کلاس سه تار میرفتم…
تو دورهاى انلاین شکرگذارى شرکت میکردم
دفترهاى شکر گذارى بود که پر میکردم و با خودم و احوالاتم کیف میکردم و لذت میبردم
هم زمان از دوره عزت نفسم استفاده میکردم
واقعا بمب انرژى شده بودم تو روزهایی که همه میگن افسرده میشه ادم و حوصله نداره خستست و درد داره
همه بهم میگفتن چقدر انرژیت خوبه چقدر ناز شدى چقدر رابطتت با شوهرت تغییر کرده و کارى به هیچیش ندارى…👌🏻👌🏻❣️
خلاصه مهرگان خانم ما به دنیا اومد سالم و سلامت
خدا رر شاهد میگیرم که تا قبل اتاق عمل داشتم فایل گوش میدادم👏🏼👏🏼👏🏼مرجان تو انقدر قوى هستى به یاد بیاررررررر🥰🥰
همه چیز دخترم عالى بود برعکس اطرافیانم که همشون یا بچشون زردى داشت یا مشکلات دیگه یا خودشون و خلاصه بعد مرخص شدن یکى یا مادر یا بچه باید میموند بیمارستان….🙏🏼
یه چیز جالب دیگه اینکه من ارزو داشتم همیشه که بعد از زایمان وقتى میرم خونه با بچه جز خودم و همسرم و نهایتا یه نفر دیگه که کمکم باشه هیچکس نیاد دیدنم و این رو خیلى نوشته بودم قبل زایمانم…
باورتون نمیشه که به خاطر اون بیمارى همه گیر که تو دنیا اومد…من چقدر خوشحال بودم که هیچکس نیومد دیدنم…😂😂❣️❣️
واقعا خدایا شکرت❣️
دوستام میگفتن تو چرا افسردگى بعد زایمان ندارى😂😂🙈
استاد عزیزم از آگاهى هاتون چه تو دورهاااا و چه تو فایلهاى ارزشمند هدیه سپاسگذارم🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼❣️❣️❣️❣️مریم جانم ازت براى تمام زحماتى که بی منت میکشى ممنونم🥰🥰
اول گفتم این حرفارو به خودم مرجان عزیزم که این روزهااااا خیلى خیلى نیاز به تعهد داره و عمل کردن بگم و بعد هم به دوستانم بگم که بستن زیپ دهانمون خیلى کار سخت اما بینظیرى هست👌🏻👌🏻
در پناه حق باشید🙏🏼❣️
سلام دوست هم فرکانسی
خیلی خوشحالم و از نتایجی که از کار کردن روی خودتون گرفتید کلی لذت بردم
از اینکه اصلا لازم نیست برای تغییر شرایط پیرامون مون با اونها بجنگیم، اینکه ما نیومدیم تو این دنیا که همه چیز و درست کنیم، بلکه ما فقط وظیفه مون اینه که توجه مون روی خودمون باشه و در مسیری که انتخاب کردیم حرکت کنیم. در مقابل جهان همه ی شرایط بیرونی را برای ما تغییر میده طوری که اصلا نمی تونیم خودمون اونو تغییر بدیم.
ممنونم از اینکه این تجربه با ارزشمند خودتون با ما به اشتراک گذاشتید
امیدوارم کانون زندگی تان همیشه گرم و سبز باشد
به نام رب
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز و خانوم شایسته محترم
آقاااا باااید بنویسممم
برم سر اصل مطلب…
دوستان ببینید
یک موضوعی هست که بااید شفااف بشهه تو این مورد
من با اون اصطلاح اشک تمساح استاد بینهااایت ارتباط برقرار کردم
بخدااا این حررف رییشه داره تو قرآن
ریشه ش آنچیزی ست که شیطان برای شما زینت داده
کذلک زُیّن لهم اعمالهم
اینو با کیااا میگه
به کاافرین
کسانی که نمی بینند این حقیقت رو که خودشون دارن رقم میزنند
ویژگی بااارز این افراد چیه توی قرآن
ذلّت
خواری
هم توی این دنیاااا
هم در آخره
دوستان ذلت و خواری چه معنی ای میده!!!؟
کی رو بهش میگیم ذلیل خوار ضعیف!!!؟
غییر اینه کسی که اعتماد به نفس نداره عزت نفس نداره!!!؟
بنی اسرائیل نشونه ی بااارز افرادیه که احساس لیاقت نداشتنتد عزت نفس نداشتند خودشون رو لایق نمیدونستند
بخدا ایناا ویژگی های بنی اسرائیلی هستااا
برید ببینید خدا چیا گفته در موردشون
چه بدبختییی هایی کشیدند
چه زجررر هایی کشیدند
اینا افرادی بودند که نپذیرفتند که خودشون دارن رقم میزنند
هممش تقصیر رو مینداختند گردن بقیه
آیه هاشون رو بخونید متوجه میشید
دوستان یه موضوعی رو بگمم
بینهاااایت مهمه
ببینید،
وقتیی که یه کسی این حس رو داشته باشه
چه اتفاقی میفته براش؟!!
مثلا رو شماره ۱۰ هست
حرکت میکنه حرکت میکنه حرکت میکنه برای اینکه برسه به شماره ی ۱۵
اولاش به ظاهر خوبه
ولی بعدش که تو مسیر میره تا قدم ۱۳ میره
ولی بخاطر این موضوع یه بلاای سرش میااد
که مییره رو شماره ۴ ۵
از ۱۳ تا ۴ چقدرر فاصله ست؟!!!!
بعد اونجا همهه اشششک تمساااح به معناای وااقعی کلمه میریزن
بعد دوباره کلییی باید با زحمت و تحمل درد و فشار بررگردی به همون ۱۰ ی که اول بودی
بعد دوباره حررکت میکنییی
برای رسیدن به ۱۴ تا به دوازده رسیدی دوبااره یه بلایی سرت میااد
مییریی به ۳ ۴ دووبااره اششک تمسااح و این داستانا و با کلیی تحمل دررد و بدبختی و فشااار
دوباره بیای ۱۰ و دوباره و دوباره و دوباره
میدونی میخواام چی بگمم؟
از بالا نگاه کن به قضیه از نگاه خداوند
اینااا بخااطر اینه
این بلاهایی که سرت میاد بخاطر اینه که اعتباار لیاقت و ارزشمندیت رو دادی به یکی غیر خداوند
دادی به یک عاامل بیروونی
شرررک شرررک
رو یکی غییر خداا حساب بااز کرردی
ولییی بچه هاا
قاانون اینه
که جهاان بهتون ثاابت میکنه
که اگه رو غییر اون نیرو و منبع غیبی بینهایت پول و نعمت و قدرت و عزت حسااب باز کنی
بهت ثاابت میکنهه که اون چیزی که روش حساب باز کردی،
نمییییتواااااندبهت کمکی بکند
و
منبع اون چیزی که تو میخواهی نیست
ایین قاانوون ثاابته
هیییچ کسی تو جهان نیست که نتونه این حرفو رد کنه
هممون با خوونمون تجربه کردیم این حرفو
توی قرآن میگه عزت از آن خداست
تماام عزت از ان خداست از ان الله هست
به پیامبر هم همین رو میگه بخاطر حرف هایی که بهش میزدن
که عزت منم
من بهت عزت میدم
این یعنی چییی
خدایاا شکررت
یعنی اینکه اعتبار عزت رو فقط به من بده
لیاقت هر چیزی فقط از ان خداست و چون تو مخلوق و بنده ی منی همین الان لایقی همین الان لایق بینهااایت ثروت و نعمتی بدوون هیچ دلیلی
تو این زمینی که به زنبورش وحی میشه
به طبقات جو و اسمان زمین وحی میشه چیکار کنند
و گفته که نبوده که به بشری وحی نکنیم…
خب مگه منم تو همین زمین نیستم
مگه منم جزئی از این زمین نیستم
خب پس منم لایقم خدا باهام صحبت کنه وحی کنه به من
مگه نبوده
اون خدایی که توبهترین حالت ممکن داره همه چیزو مدیریت میکنه
و وحی هم میکنه به همه
خب پس طبیعیه که منم هدایت بشم به بهترینها چون منم تو همین زمین هستم
و لایق تجربه ی بهترین ها باشم
یه مثال واضح بزنم تو این مورد در مورد همون مثالی که استاد تو دوره زدن در مورد پلیس ها و اینکه الکی بیان بهمون گیر بدن…
ببینید بچه ها تو این مورد هم همینه
چرا اینطور میشه؟
چه باورایی تو سر ماها هست در مورد پلیس ها
اینکه بلهه بالاخره پلیس حافظ امنیت جامعه ست
ارامش و امنیت ما دست اونه
و اووون شعرر معروووف
شباا که ما میخواابیم اقا پلیسه بیداره…
الله و اکبرر همین الان الهام شد خدایا شکررت
بعد چی میشه؟
احساس لیاقت تجربه ی امنیت مون رو میدیم به پلیس و اقا پلیسا…
در حالی که اونا هم انسان هایی هستتد دقیقااا مثل من
مگه اونا از مریخ اومدن؟!!
مگه اونا ملک های مقربن؟!!
اونام مثل من انسان هستند؟!!
به قول قرآن یه ایه ی فوووووق العاده دااره ۷۳ حج
بخدا همین الان داره میاد…
ای مردم مثالی زده شد پس گوش کنید به او
اونایی که من دون الله هستند و دارین ازشون درخواست میکنید
اگه هممشون با هم جمع بشن نمییتونند یه مگس رو خلق کنند
و اگه یه مگس یه چیزی رو ازشون ببره هرررگز نمیتونند اون رو برگردونند… بعد جاالبش اخر ایه ست خداااایااااا
که میگه ضعیفن طالب و مطلوب
یعنییییییی بنااااازم این خداا رو چجووووری داره توهمااات رو برمیداره خداای من شکررررت شکرررت شکرررررت بینهاااایت
ببین منطقو
بینهااایت سااده
ولی این ذهنو خفففه میکنهه از بسس محکمهه و حقیقیه
در واقع اون بلایی که توسط اون اقا پلیسه داره سرمون میااد
اینجاا رو دقت کن
اون قاانون جهاانه که داره بهت نشوون میده اون فررد نمیتوونه احساس امنیت رو بهت بده
و چی رو تجربه میکنی؟
محدودیت بیشتر رو تجربه میکنی
کدومش رو میخواای؟
آزادی رو میخوای
یا محدودیت رو
راحتی رو میخوای یا دردسر رو؟
توی همممه چییز همیینه
کاار ماا فقط یه چییزه به دوستان
اونم اینه که اگه میخوایم تو موضوعی به خواسته مون برسیم بااید احساس قربانی شدن رو توی اون موضوع از بین ببریم و قدرت و عزت رو بدیم فقط دست خداوند
همه ی ما همین الانش لایق بهترین امنیت هستیم بدون پلیس خاصی
مگه استاد نیستن
مگه امریکا نیست
بسته میذارن جلوی در هر خونه ی استاد یه هفته هم میمونه جلو در اصلا انگار نه انگار
اینه هااا ایینه
تو زمینی که خداوند داره مدیریتش میکنه طبیعی ش اینه که همه چیز امن و امان باشه اونی که اینو باور نداره اون چیزا رو تجربه میکنه اونی که نمی بینه این خدا رو اون چیزا رو تجربه میکنه
و اینم بگم در مورد قانون جهانی که گفتم نه اینکه جهان بخواد لج کنه ها
نه، اینکه بهت ثابت میشه اون چیز نمیتونه اون چیزی که اعتبارش رو بهش دادی رو بهت برگردونه چیه؟
اون بلاییه که سرت میاد و این بخاطر خودته و الله ظلمی نمیکنه
پس کارمون چیه؟
اینکه بیایم اعتبار لیاقت هرر چیزی مون رو بدیم به الله به رب و اعتبار رو از تماام انچه که بیرون هست و بهشون دادیم بگیریم
یک موضوع دیگه رو هم بگم که برمیگرده به حرف اولم…
ببینید بچه ها بیایم کلاه خودمون رو قای کنیم از بالا نگاه کنیم به داستان
تماام موضوع فقط سر تجربه کردن یه سری احساساته همین.
تو احساس قربانی شدنه، چه حس ترحم و مهم بودنی رو جلب میکنی؟؟
خودت چه شرایطی داری و چه احساساتی داری؟
اون یه حس مهم بودن و ترحم حاصل از ضعیف بودن،بدبختی، بیچارگی و خاک بر سر شدن و بودنه.
خودتم کلی درد داری! کلی فشار روته! حااالت به شددت بده و کلی بدبختی دیگه! چقدرر از مهم ترییین خواسته های زندگیت که بینهاایت برات مهم بودن به شدت دوباره فاصله گرفتی!!
👆👆اینااا رو هم ببین
میدونی ایینه که میگم شیطان زینت داده عمل سوءت رو حال بدت رو داری زیبا نشون میده و زینت داده
تو فایل حجاب، زینت چی بوود؟!!!
اون ترحمه اون اشششک تمسااااح و اون لبخند تمساااح به معناای وااقعی کلمه، همون اویزهایی هستند که به اون بدبختیه به اووووون هممه دررد چسبیدن و اویز شدن و فقط هم ظاهرین و درووغن درووغ و ثانیه ای هستند
یعنی میخوام بگم اون حس های به ظاهر خوب فقط و فقـــط توهم هستند و تو درون اون افراد کااملا متفااوته با اون رفتارهای ظاهری ای که از خودشون دارن نشون میدن، هییچ حس درونی ای بهت ندارن، اونا فقط رباتن که اینطور برنامه ریزی شدند، نونه ش خود من و شماییم تو گذشته مون، یادت بیار که اگه بچه تون بوده تو درونت داشتی فحشش میدادی که نچ دوباره این فلان شد از کار و زندگی افتادم، اگه بقزه بودن بستگی به طرفش داره اگه بدت میومد ازش، تو درونت جییگرت حال میومد اگه دوستش داشتی، چی مییشد، چیی مییشد، غصصصه میخوررردی، محزووون میشدییی
میخواام صد سااال اینطووری مهم نباشم واسه بقیه
این چه محبتیه که توش غصه خوردن و حزنی هست که ایین همه تو قران نفی شده الااا یه جااا،
انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین امنوا
حقیقت ایینه که جهان داره بهت ثابت میکنه اون چیزهایی که روشون حساب کردی نمیتونند بهت کمک کنند
حقییقت اینه هاا دوستان
اون ترحم ها و اون داستانا رو بیخیال حقیقتو بچسب
اونا فریب شیطانه اونا مکر شیطانه که مکر شیطان بسبار پوچه پو سمت شیطان هیییچ حال خوبی نیست همش سرابه همش زینت دادن های پوووچ و توهمیه کیی گفته غصهه خوردن یعنی محبت کرپن کیی گفته محزون شدن یعنی دوستت دارم یعنی برام مهمی کییی گفتههه؟؟!!!!!!!
فکر نکن چون خوشت میاد جهان داره بهت خوب نشون میده نههه
شیطان ذهن داره چک و لگدای جهان رو برات زینت میده
داره شرک ورزیدنات رو برات زینت میده
برای الله هم اصلاا مهم نیست اون کار خودش رو میکنه
ادما رو بیخیال
اونا اصلا ذهنشوون برنامه ریزی شده برا اینکاار
نمیدونم انسان دوست بودن بشر دوست بودن
ترحم کردن به قول قران که میگه اگه از اکثریت مردم روی زمین پیروی کنی گمراه میشی اونا فقط یه گمان رو پیروی میکنند
جاهای دیگه هم میگه که اکثریت ناسپاسن اکثریت گمراهن اکثریت کاافرن
قووول دادم به خودم که نه از مسائلم برا کسی حرف بزنم
نه کوووچکتریین رحمی به خودم و کسی داشته باشم حتی بچه های خودمون و این فرق میکنه با عشق و محبت و دوست داشتن
اینا درساییه که گرفتم
حالا بریم مورد دوم
شما با توکل به خدا با دادن احساس لیاقت و عزتت به خدا حرکت میکنی
موفق میشی، پولدار میشی بی نهاایت ، بینهایت نعمت خلق میکنی گسترش میدی جهان رو،
با هرر چیزی که میخری، با هر سرمایه گذاری بیشتری که رو خودت و بیزینست و زندگیت میکنی، کار افرین میشی غررق در بینهاایت پول و نعمت و ثروت میشی به دیگراان و عزیزاانت هررر چقدرر که بخوای میبخشی اون حسس بینهاایت بهشتی بخشش رو تجربه میکنی، بعدددش مایه ی افتخااار اطرافیاان اون مدارت میشی، تووی سیینه هااشون دااغ میشه وقتی که هرربار میبیننت از انگییزه ای که ازت میگیرن از این فرکاانس ثرروت و پول و حیاات و رشد و گسترشی که ازت میگیرن از این فرکاانس ربوبی و الهی و مطهر و خنننک و سببکککی که ازت میگیرن و اون احترامی که داری نزدشون و غییر از همه ی این هاا، اون احسااس مهم بودن و تاثیر گذاری و عززت نفس و لیااقت بی قید و شررطی که همواره تو دروون خوودت و با خداای خودت تو خلوت درونت احسااس میکنیی اون رهاایی اون آراامش و بینهایت اتفاقات خووب دیگهه…
کدومش رو میخوام من؟!!!
معلوووووومه دووومیه
بینهایت در بینهاایت درصد معلوووومه دومیه
از اولشم همین دومیه بود
اما شیطان ضعیف و پوچ ذهن زینت داده بود برام اون چک و لگد های جهان رو که حاصل دادن اعتبار لیاقت نعمت و ثروتم به یک چیز بیرون از خودم بود
و یه چیزی بگم که الان بهتر جا افتاد…
تو اون مورد اولیه شما اصلا از ۱۰ به سمت ۱۵ حرکت نکردی، بخاطر این لیاقته توهمی از همون اولش داشتی به سمت ۴ حرکت میکردی واااایییی خداایاا شکررت، فکررر کردی داری به جلوو حررکت میکنیییی اووووووهه ارهه همیینه این آراامش میدهه، ایینه که شیطان برات زینت میدهه خداای مننن اخیییش ارهه دررست شد جاا افتااد ☺️☺️☺️😆
برا همیین اول اول اول باوره یه کار ذهنیه وااای خداا شکرررت
اخخخ چقدررر سبک شدم رااحت شدممم یووهوووو خداای مننننن شکرررررت
خدایا شکررت وااقعا
ممنونم استااد برای این فایل فووق العاده مخصوووصا اون کلمه اشک تمسااح که قشنگ فرکانسش ادمو از توهماتش میکشه بیروون
خداوکیلی چقدرر عالی گفتین
اشک تمساح نچ نچ عاالی بوود عاالی
لبخندشم هست لبخند تمساح
اون تمساح ها و اون کروکودیل هایی که فرم اروارشون جوریه که انگار دارن میخندن به ادم ولی در واقع اون تو درونش منتظر تیکه پاره کردنه منه برای اینکه اون خلا گرسنگیش رو برطرف کنه
وگرنه اون حالت لبخند اروارش چیزیه که از اجدادش بهش رسیده و خداا وکیلییی آیاا اون وااقعاا یک لبخنده؟!!!!!
بخدااا اینه هاااا
تفاوت بین حقیقت و توهم اینه هااا
اینا رو درونم داره میگه هاا
واقعاا لبخند کروکودیل و اشک تمساح تو زمین خاکی و پر از پشه و مگس و لجن متفعن کنار مرداب زیر افتاب داغ بدون هیچ هم نوع و لجن زاری، برابره با لبخند و اشک ذوق خودت و عشقت و اطرافیان هم مدارت وقتی که به استقلال مالی میرسی توی راحتی و خونه ی بسیااار زیباا و مجهز تو زیباترین کشور و نقطه ی جهان در کنار هم نوعان خودت هم مدار های خودت و در رفاه و ازادی مالی کامل هستیی و هر رووز هم علاقه داری به حرکت بیشتر؟؟!!!
اون قسمت سفر به دور آمریکا رو یادتون بیاد که استاد و خانوم شایسته رفتن تو لاین دوم قفس اووون همه کروکودیل و تمساح که همشون هم لبخند بر لب داشتند!!
واقعاا خداا اینطووری مشخص میکنه حق و باطل روو.
وااای عااالی بووود عااالی عاالی چهه مثاالی
خدایااا شکررت شکررت چقدرر قششنگ توضیح دادی چه اهرم رنجی شد اون تمساح
استاد چقدررررر عاالی بوود مثال اشک تمسااحتون و همینطور این مثالی که الان خدا زد اخخخ اون قسمت سفر به دور آمریکاا دقیقاا بعد این فایل باید دیده بشهه تا اون حس تررس و اون وحشت بیااد از اون فضا تا از این توهمات بیایم بیروون
شما حتی نذاشتین خانوم شایسته چووب پرت کنند بهشون چوووب!!! و خیلی جدی و محکم گفتین اصلاا اینکار رو نکنیا!! همین الان چوبتو بنداز زمین!!!هیچی دیگهه این برای شما دقیقاا مثل توجه بر نکات منفی و صحبت کردن درموردش با مردمه اگه یک هزااارم احتمال بدی اگه با این چوب انداختن(توجه جلب کردن از بقیه) دستت رو تا اخر عمر از دست میدی(تا اخر عنر اون مسئله تکرار میشه) بازم اینکار رو انجام میدی
یعنی اون رفتار خانوم شایسته رو بگیریم برای فرردی که با این کار چوب انداختن سمت تمساح ها که دارن هم میان سمتت، بخوای توجه شون رو جلب کنی، تمووومه دستت رو از دستت میدی😶
سلامتیت و عضوی از بدنت رو میدی برای جلب توجه از موجوداتی که به یک نیت دیگه دارن میان سمتت
با اینکه لبخندشم روی لباشه ولی در کسری از ثانیه دستت رو توی دهن خندانش میبینی، بدووون هیییچ ترحمی
وقتیی اون بدون هیچ رحمی میخواد فقط خلاهاش رو پر کنه از تو تووو دیگه چراا میخوای ترحم اونو جلب کنیی؟؟!!!
در واقع اون افرادی که میخوان جلب توجه ما رو اجابت کنند دنبال اینن که با اینکار اون خلا های احساس ارزشمندی و مهم بودن خودشون رو پر کنند، اصلا کااری نداره تو کی هستییی؟!!! میخوااد بچه ش باشی میخوااد یه ادم گدا و فقیر غریبه، اون دنبال غذاست و فکر میکنه با اینکار میتونه خلاهاش رو پر کنه، نمیتوونه؟
این حرفا احساس بد و انزجار میده
خیلییی خوبه خیلیی عاالیه این یعنی مسیر درست رو دارم میرم و هدایت میشم
خیلیی خووبه که بدم بیااد و کااملاا منطقی باشه برام که نرم تو جایی که کروکودیل و تمساح هست و اگه هستم بیام بیروون چند تا عضو دیگه باید از دست بدم تا بفهمم!!!؟ چقددر دیگه باید توی تررس ادامه بدم و تو وحششت تا بفهمم اینجاا جای من نییست!!!؟
اگه این جهان زیبایی و قشنگی داره دوستان
یه مرداب های متعفن و دااغی هم داره که پرر از کروکودیله که هممشونم رو لباشون خنده دارن و هممش هم دارن میان سمت من و چشماشون فقط رو منه و منتظرن تا خوراکشون بشی خدایاا چه احساااسی دارم چه حرفاایی داری میزنی.
من از اونجا باید برم من باید مهاجرت کنم
بعد اون ادم میگه من اینجا مستضعف هستم من اینجا ضعیف هستم
جواب فرشته ها چیهه
مگه زمین وسیع نبود!!؟ مهاجرت میکردی؟!!
بدون ادامه ی زندگیت خیلییی اوضاع بدتره
بعد حرکت میکنم میام بیروون از اونجااا با عششق هرر بهاای لازم بااشه پردااخت میکنمم هرر چی بااشهه میاام بیروون همیبنطوری که دارم میاام اصلاا نفسسم سینم بااز تر میشهه امیبد تو دلم میااد اولین ادمی که میبینم میرم کلی بغلش میکنم بی قید و شرط بهش عشق میدم فضای ادما فضای شهر هم نوعان خودم خداایااا شکررت از هرر لحظه زندگییم لذت میبرمم هرر لحظهه میگم خدایا شکررت خدایا شکررت فان شکرتم لازیدنکم
بله این اهرم رنج و لذته
با ادمایی هستم که حرفمو میشنون میفهمن میتونم ارتباط برقرار کنم باهاشون در کنار هم با هم هستیم با عشششقممممم خدااایااااااااا عاااجزم از سپااسگزااری برای عششقم خداایااااا شکررت چقدرر این جهاانت زیباااست شکررت برا اوون مرردابی که تووش بوودم شکررت برا این مسیریی که تووش هستممم سالمم سلامتم همینطووری بصورت طبیعیی حالم خوبه عششق بهم داده میشهه خود بخووود خداای من شکررت شکررت
وااقعاا این یه مثاال عاالیه از طرف خدا برای منی که سختمه ترک اینکار و این نگاه و این احساس
عاااااششق این خداام که ایینطور تعلیمم میده و اینطوور نگاه رو میگه
دقیقااا مثل همون حرفی که استاد تو اون قسمت سفر به دور امریکا زدن تو اون قلعه قدیمیه که لبس ابی تنشون بود سری دوم سفرمون در مورد اون محافظ های اهنی قلعه که گفتن یه سری جاها هست شاید محیط های نا امنی باشه من جیکار دارم برم اونجا من مبرم جایی که امنیت هست میرم جایی که مردم خودشون اشغال رو زمین نمیریزن نه اینکه بمونم تو اون جا بعد بگم اقا اشغال نریزین فلان
اگه شما رو باورات کار کنی هدایت میشی به جای بهتر ولی ممکنه یه سری باورای محدود کننده داشته باشی که شما رو اونجا نگه دااره مثل وابستگی های عاطفی خانواده کاری و بینهایت باور محدود کننده ای که میشه در موردش صحبت کرد.
حالا حرفم اینه من چرا باید به اون مرداب پر از کروکودیل وابستگی داشته باشم چرا؟
اینکه الان اونجام بخاطر خودمه.
ولی چرا باید بخوام بمونم اونجا؟
چه دلیلی داره؟
ایینقدر وابستگی ها پوچ و بیهودن
خدایاا شکرررت برای هدایت هات
ممنونم ازتون استادعزیزم و خانوم شایسته محترم
در پناه خدا
سلام به دوست خوبم
وای خدای من عجب کامنت ارزشمندی بود چقددد مثالهای خوب و وحشتناکی داشت چه اهرم رنج و لذت قوی میسازه برام باید مدام مرورش کنم که اگه اینو خوب درک کنم هیچ وقت حتی یک ثانیه هم دلم نمیخواد قربانی باشم
شبیه همون مثال استاده که شما اگه بدونی احساس بد آتیشه دیگه دستتو نمیکنی تو آتیش چون میدونی دستت میسوزه حالا هر دلیلی که داری داشته باش هر دلیلی
بگو دلیل داشتم مجبور بودم هر دلیلی باشه دستت سوخته تموم شد رفت
این مثال شما هم یه مثال دقیق و عالی بود از اینکه نخوام ترحم جلب کنم چون با هر دلیلی اینکارو کنم خودم بدبخت میشم مرسی که این نکات مهم رو نوشتین کامنت شما رو سیو کردم بارها و بارها بخونم
خدایا به راه راست هدایتمون کن آمین
سلام استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی
مدت ها بود که کامنتی ننوشته بودم .
این فایل بی نظیر، من رو دست به قلم کرد .
استاد جان عالی بود . عالی عالی عالی
یک هدیه بی نظیر از طرف شما به شاگردهای با معرفت
این فایل هر کلمه اش برامون کلی درس داره .
من رو به قبل از 4 سال پیش برد .
قبل از زمانی که دوره ی عزت نفس رو تهیه کنم .
زندگی من به دو قسمت شکل گرفته
زندگی قبل از دوره عزت نفس و بعد از دوره .
هر چقدر از محتوای عالی دوره عزت نفس بگم ، کم گفتم .
چقدر باعث پیشرفت من شد .
از لحاظ اعتماد بنفس ، ارزش لیاقت ، احترام به خود و حتی یکتا پرستی
توی فایل امروز گفتید که از تجربه ها تون بگید .
استاد عزیز اگر کامنت های من رو توی دوره ی بی نظیر 12 قدم مطالعه کرده باشید ، میفهمید که من در طول زندگیم به شدت به خودم ظلم می کردم و باعث تحقیر از سمت دیگران میشدم . یادم میاد در دوران دبیرستان به دلیل نداشتن اعتماد بنفس و ارزش لیاقت به همکلاسی هایم گفته بودم که مریضی لاعلاجی دارم . (الان از یاد آوری و گفتنش هم خجالت میکشم) . با این کار میخواستم احساس دلسوزی از سمت بقیه رو داشته باشم .
به لطف خدا که به خیر گذشت .
مثال دیگه ای که توی زندگیم بعضی وقت ها رخ میده ، که خودتون هم توی این فایل بهش اشاره کردید رو میگم .
من یک پسر 9 ساله دارم .
هر وقت که پسرم مریض میشه (مثل سرما خوردگی و…) یا جایی از بدنش در حال بازی زخمی میشه ، تا اونجا که میتونم خیلی طبیعی باهاش رفتار میکنم ، با اینکه خیلی دوست دارم بیشتر بهش توجه و محبت کنم و خیلی دلم براش میسوزه . حتی از دید بقیه خیلی سنگ دل هستم . اما ذهنم رو کنترل میکنم . و جالب اینکه خیلی زود حالش خوب میشه و حتی به پزشک هم مراجعه نمیکنیم .و نسبت به بچه های دیگه خیلی کم این اتفاقات برایش رخ میده .
مثال دیگه ای که دارم و بعد از دوره عزت نفس در خودم حلش کردم
گفتگو درباره مشکلات و همه چیز زندگیم بود
به قول قدیمی ها نخود در دهانم خیس نمی شد . و یک عادت به شدت مخرب در من شکل گرفته بود ، و تمام مسائل زندگیم را به همه گزارش میدادم . (پدر ، مادر ، خواهر ، برادر و…)
و همین کار باعث میشد تنش و مشکلات در زندگیم 100 برابر بشه.
اما به لطف الله و آموزه های استاد بی نظیرم و البته تلاش خودم ، تونستم این رفتار رو در خودم تغییر بدم .
و نتایج بی نظیرش رو در زندگیم همیشه میبینم .
روابط عالی با همسرم و فرزندم .
روابط عالی با اقوام
پیشرفت در کسب و کارم و …
البته استاد جان اتفاق خیلی مهم و فوق العاده ای که در زندگیم رخ داد رو تا به حال در سایت ننوشته بودم .
شاید خیلی از دوستان اطلاع دارند . ولی حالا لازم شد که بنویسم .
قبلاً توی کامنت ها گفته بودم که در حال جدا شدن از همسرم هستم
(تقریباً در کامنت های 3 سال پیش)
بعد از تغییر این رفتار مخرب که اوایل هم خیلی سخت بود ،
2 سال هست که همسر عزیزم به زندگی برگشت و ما حالا در این 2 سال هر روزش رو با حال خوب گذرانده ایم . هر روز بیشتر عاشق هم میشویم . بیشتر به هم محبت میکنیم . بیشتر از زندگی و از هر لحظه مون لذت میبریم .و تا اونا که امکان داره به قوانین عمل میکنیم.
خدایا شکرت . خدایا شکرت . خدایا شکرت.
همسرم به شدت با من و قوانین هم فرکانس هست .
و در کنار هم به لطف الله مهربان زندگی بی نظیری رو شکل دادیم .
و چقدر این قوانین رو دوست دارم
قوانینی که میگه :
از نیروی الهی در همه ی کارهایت کمک بگیر .
همه ی شرایط و اتفاقات زندگیت رو خودت خلق میکنی .
احساس خوب : اتفاقات خوب .
توکل . ایمان . باور به خدا.
شکر گذار باشید تا شما را بیافزایم .
باور فراوانی . باور ارزش لیاقت . باور آسان بودن کارها
باور اینکه به هر چیزی توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه .
و نکته ی پایانی :
اگر طبق قوانین عمل نکنی ، قطعاً شکست میخوری
عاشقتونم .
هادی حاجی زاده
5 تیر ، 2 بامداد .
سلام استاد عزیزم..امیر هستم 23 ساله از یزد من 3 ساله عضو سایت هستم فکر کنم دفعه سوممه ک کامنت میزارم منو ببخشید کم لطفی بوده که تجربیاتمو نگفتم.. کلی نتیجه گرفتم.. اما نمیخام در مورد نتیجه هام بگم فقط میخاستم بگم من هم از افرادی هستم ک مشکل کلادفلر رو دارم و قسمتی از سایت برام باز نمیشد چند وقته. و الان که باز شد.. واقعا چقدر من ناراحت بودم از اینکه سایت باز نمیشه. و چقدر الان خوشحالم.. وقتی بعد از چند روز وارد سایت شدم واقعا قلبم به تپش افتاد…انگار که یه عزیزیو ک دیوانه وار عاشقشمو بعد از مدتها دیدمش و بغلش کردم.. برام جالب بود گفتم دیگ اینو باید بگم.. الان بیشتر قدر سایتو میدونم.. واقعا اومد تو لیست سپاسگزاری هام.. بی نظیری اقایه عباسمنش واقعا.. میدونم که شما نه تعریف ها واست مهمه و نه تمسخر ها.. اما استاد واقعا دمتون گرم خیلییییی کار بزرگی انجام دادی. میتونم احساستونو یجورایی حس کنم. شما الان واقعااا چه احساسی چه اعتماد به نفسی چه ثروتی داری واقعا چقدر خوب عمل کردی..تحسین کردن شما حتی تو جمله هم نمیگنجه فقط بهتون تبریک میگم که سعادت دنیا و اخرت رو دارین.. به زودی هم نتیجهام رو اعلام میکنم تا دوستان ببینند و بیشتر باور کنند که میشود و تمام.
سلام به استاد عزیزم
و سلام به خانم شایسته ی عزیزم
و سلام به همه دوستانم در این جاده ی آسفالت خوش آب و هوا با منظره ی زیبا☺️🌧️🌈🌿
چقدر این صحبت ها قانونمند، دقیق و علمی هست. چند مدت پیش در مورد یه تحقیقی سرچ میکردم. و به یه موضوع دیگه ی خیلی خیلی جالب رسیدم : نشخوار فکری اشتراکی
این بصورت آکادمیک اینطور تعریف میشه : نشخوار فکری اشتراکی صحبت کردن بیش از حد با یک دوست نزدیک در مورد مشکلات و مسائل شخصی است. ویژگی های نشخوار فکری اشتراکی تشویق دوجانبه برای صحبت در مورد مشکلات، تکرار مکرر مشکلات، تفکر در مورد مشکلات از نظر علل و پیامدها و نیز تفکر در مورد احساسات منفی هست. و خیلی دقیق نوشته بود که این مورد فقط باعث جلب حمایت اجتماعی میشه. اما نهایتا افسردگی رو تشدید میکنه.
خاطرم هست که یکبار عید جایی مهمانی دعوت شدیم که یه جمعیت زیادی بود، سالها پیش.
و من برای اینکه طبق رسوم عید مهمان ها رو نبوسم، الکی گفتم ببخشید من یکم سرما خوردم. 🥲😑 وقتی تک تک دست دادم و به هر نفر این جمله گفتم و دیگه به نفر آخر رسیدم و تمام شد و نشستم، ناگهان آبریزش بینی شروع شد 😑😑، البته اون موقع قانون رو نمیدونستم. اما متوجه شدم که انگار یه ارتباطی بین این چند باری که گفتم و این آبریزش که انقدر به سرعت پیش آمد هست، دیگه تا آخر مهمانی دستم بند بود. 😄
اگر بخوام مثال های دیگه بزنم، واقعا موارد زیاد هست، یادم هست دو سه ماه پیش، یکبار داخل حیاط یه صدای (میووو) اومد. ما هم بهش واکنش نشان دادیم و گفتیم آخییی، مامانشو صدا میکنه و فیلان.
کار به جایی رسید که دیگه آسایش از صداشون نداشتیم، این یه مامان گربه با سه تا بچه بود که میخواست تا پا گرفتنشون یه مکانی خانه اش باشه، و آواره پشت بوم ها بودند، آنقدر کوچک بودند که مامان گربه یکی یکی، بچه گربه (الف) رو میبرد، بعد برمیگشت بچه گربه (ب) رو میبرد، و بعد (پ). بعد اومدند پشت بوم ما 🤦🏼♀️🤦🏼♀️، کار به جایی رسید که یه شب، مامان گربه آمد داخل اتاق، و گیر افتاد، و پرده رو پاره کرد و رفت. و خلاصه تقریبا یکماه درگیرشون بودیم، مخصوصا درگیر صداشون، که نصف شب اصلا نمیگذاشت استراحت کنیم. جرئت هم نمیکردیم بریم از پشت بوم بندازیمشون بیرون، هم جرئت و هم دلسوزی. تا اینکه ناگهان هشیار شدیم که ای بابا، چرا این اتفاق داره پشت سر هم می افته؟! چرا اینها ولمون نمیکنند.
اون جا بود که بلند گفتم ما باید از خدا درخواست کنیم که اینها از پشت بوم ما برند، و همچنین دیگه به صداشون واکنش (چه مثبت و چه منفی) نشان ندیم. (ضمن اینکه راه حل ها رو بررسی کنیم که چطور بیرونشون کنیم، البته اون موقع ایده ای نداشتیم.)
شاید باورتون نشه 🤦🏼♀️🤦🏼♀️ وقتی اینو گفتیم، روز بعد همسایه به پدر گفت که این گربه ها روی پشت بوم شما خانه کردند و اینها رو بیندازید بیرون (چون ایشون با ما زندگی نمیکنه اطلاع نداشت). همان روز گربه ها رو از آنجا بیرون کردند، و خودشون هم آنجا رو جارو کردند. و کلا دیگه صداشون نیامد.
الآنم هر وقت صدای گربه یا چیزی که میدونم نمیخوام خیلی تکرار بشه یک لحظه میاد، قبل از اینکه بخوام بهش واکنش نشون بدم، فکر میکنم که اینو میخوام که زیاد بشه یا نه، و بعد انتخاب میکنم که واکنش نشون بدم یا ایگنورش کنم. 😄😄
اگر بخوام مثال مثبتش رو هم در مورد مسائل جسمی بگم، میتونم خواهرم رو مثال بزنم. که هروقت به شوخی بهش میگفتم چشمهات چه رنگیه، میگفت سبز.🙂 حتی تا الان هم میگه سبزه.
سه هفته پیش یه گوشی با دوربین خیلی خوب گرفتم، و به خواهرم گفتم بیا لنز نزدیکش رو امتحان کنیم.
و از چشم خودم و خواهر و مادرم عکس گرفتم.
واقعا چشمش سبز بود 🤦🏼♀️🤦🏼♀️ وقتی تصاویر رو مقایسه میکردم میدیدم که چشم من و مادرم ببینید قهوه ای واااااضحه.😑 کاملا رنگ قهوه ای مشخص بود. ولی دو سوم عنبیه چشم ایشون قشنگ سبز بود و یک سوم وسطش (بعد از سوراخ مردمک) قهوهای بود. اطرافش سبز بود و نزدیک مردک قهوه ای میشد. 🥲🥲
اینم یک مورد که با سکوت به نتیجه رسیدم:
چند هفته پیش، یه اطلاعیه برای پارک های علم و فناوری خواندم و تصمیم گرفتم اقدام کنم. اینها شهرک های پژوهشی زیر نظر وزارت علوم هست که دانشجویان رو استخدام میکنه و یه مبلغی میده. و بیشتر یه تجربه ی خوب و جالب هست. من اطلاعیه رو مثلا امروز خواندم و تصمیم گرفتم چند روز فکر کنم، چون در تایم امتحانات بود و فکرم درگیر درس بود. خلاصه نگو که اون اطلاعیه رو خود دانشگاه دیر منتشر کرده بود و مهلت زیادی نداشت.
دیگه یه چهارشنبه ساعت ۱۰ گفتم بزار برگه رو پرینت بگیرم، و شنبه که دانشگاه امتحان دارم امضا هاش رو بگیرم. وقتی میخواستم فرم رو پرینت بگیرم بهم گفته شد که اول تماس بگیر با مسئولش که ببینی مهلتش تمام شده یا نه. من تماس گرفتم و متوجه شدم این دو روز مهلتش تمام میشه. و من باید ۳ تا امضا میگرفتم. تماس گرفتم به مسئول دفتر دانشکده و ایشون گفتند ببینید خانم ما تا ۳ ظهر هستیم. بیایید تا امضا کنیم.🤦🏼♀️
منم گفتم من تا ۳ نمیرسم بیام، دیگه ساعت ۱:۳۰ شده بود. و گفتم ایراد ندارد اگر لازم باشه مهلتش تمدید میشه و من الان نمیرم. چون امتحان روز شنبه هم سنگین بود و نباید این روز رو از دست میدادم. خلاصه شنبه پرینت گرفتم و رفتم دانشگاه، و اتفاقی (البته به نظر ما) استادم رو در سالن دیدم و ایشون هم خیلی راحت امضا کردند. امتحان من ۸-۱۲ بود. ساعت ۱ رفتم که یه امضای دیگه رو بگیرم که پیدا کردن اون نفر هم هدایتی بود. ولی اوشون گفت من تا دو تا امضا رو نگیرید امضا نمیکنم.
منم.. ناراحت نشدم. و گفتم در مورد برخورد ایشون صحبتی نمیکنم.
شاید باورتون نشه، اون مهلتی که تمدید کرده بودند هم تمام شد. 🤦🏼♀️
دیگه من وارد سایت شدم.. دیدم دکمه افزودن درخواست رو برداشتند. گفتم ایراد نداره، خودمو ناراحت نمیکنم. و من که اصلا به فکر کار آنجا نبودم، حالا گذری به فکرم خورده بود، شاید نباید میرفتم.
هفته بعد امتحان داشتم، آماده رفتن می شدم که بهم گفته شد اون برگه رو ببر همراهت. خلاصه من معرفی نامه رو بردم و امتحان رو دادم و دیگه خسسسته داشتم از دانشکده می آمدم بیرون. که بهم گفته شد برو امضا هارو بگیر.
گفتم عزیزم، اینکه مهلتش تمام شده، تازه من بخوام مسئول ها رو پیدا کنم زمانم میره. اما خیلی قدرتمند و بلند میگفت امضا ها رو بگیر.
خلاصه اتفاقا همان روز، اون مسئولی که باید امضای دوم رو میکردند بودند (که اونم هدایتی بود، همینطوری وارد سالن b شدم، دو تا دختر خانم از روبرو می آمدند، بهم گفته شد از اینها بپرس با کی امتحان داشتند. من پرسیدم و اتفاقا با استاد حیدری داشتند 😄😄، منم شماره کلاس رو گرفتم و صاف رفتم امضاء رو گرفتم. اون آقا وقتی داشتند امضا میکردند گفتند خانم مهلتش که تمام شده. گفتم بله میدونم. ایشون گفتند باشه من امضا میکنم برات حالا)، و بعد هم رفتم برای امضای سوم. نفر سوم نبودند، منشی، فرم رو گرفتند و شماره ام رو هم گرفتند که امضا شد تماس بگیرند برم تحویل بگیرم. و من دیگه آمدم خانه.
سه ساعت بعد منشی تماس گرفتند که امضا شد و بیاید فرم رو تحویل بگیرید. گفتم من روز شنبه میام بگیرم. و خداوند از دهان ایشون گفتند که فردا مهلت آخر ثبت نام هست، البته من اطلاع ندارم اما بچه های دیگه گفتند.
من تشکر و خداحافظی کردم، و گفتم بزار سایت رو چک بکنم، و دیدم دکمه افزودن رو مجدد اضافه کردند. 😱😱😳😳
هیچی.. فرداش (سه شنبه) رفتم گرفتم و ثبت نام کردم.
عصر همان روز از سازمان به من زنگ زدند، چند تا سوال کردند و درخواستم رو تایید کردند. 😄😌 خدایاشکرت
اون موقع که فهمیدم مهلتش تمام شده، من با هیچکس در موردش و حتی با خانواده ام صحبت نکردم، و ناله نکردم که تمام شد و فرمم امضا شد و نشد و فیلان.
و این کار ثبت نام که انجام شد رو، از دهان بسته ام میدونم.
بخاطر این فایل بی نهایت ارزشمند سپاسگزارم استاد عزیزم. و از خانم شایسته ی خوش قلبم که سایه شون مستدام، هم تشکر میکنم. 😄❤️❤️
سلام و درود به استاد عباس منش و همه اعضای خانواده ام در این سایت.
برای چهارمین بار این فایل رو دیدم ، بسیار عالی بود و بسیار آگاهی بخش. سری قبل چون توی مسیر بودم فایل رو به صورت صوتی سه بار گوش دادم ، الان تصویری دیدم تازه متوجه شدم ، ساختمونها چقدر زیبا هستن، چه محله زیبایی ، حتی شکل درختها. هم اون مدلیه که من خیلی دوست دارم و بخاطر این همه زیبایی بی نظیر خدا رو شکر میکنم ،الهی شکر الهی شکر. 😍🤩😍🤩🇺🇸🇺🇸🇺🇸💚
استاد حقیقتشو بخواین موضوعات مورد بی توجهی قرار گرفته اونقدر زیاده ، که از شدت بی توجهی به فراموشی سپرده شده. یکی از باورهایی که توی ذهنم ایجاد کردم اینه که هر مسئله ای پیش میاد میگم این مشکل نیست ، یه مسئله است و مسئله راه حل داره . باید راهشو پیدا کنم « همین طرز فکر بارها و بارها مسائلم رو به راحتی حل کرد » اونقدر راحت که فراموشم میشه 😂😂😂
ولی خب یه مثالی که میتونم بزنم اینه که سالها پیش هر دو کتفم توی یه ماجرایی آسیب دید. سالهاست، دکتر گفته بود باید عمل بشی، منم گفتم باشه هفته دیگه میام 😂😂🤦🤦 الان بالای ۱۳ ساله دارم روی همون کتف ورزش میکنم. معتقدم با ورزش عضلاتش رو قوی کنم دیگه حله. دوستم همین مسئله رو داره و مدتهاست مراعات میکنه آروم و ملایم روش نرمش سبک انجام میده، ولی هنوز درد داره. من با همین کتف ۲۰ تا بارفیکس هم میزنم که هیچ یه وقتایی هم ادای «فرانک مدرانو» رو در میارم ، به چپ و راست بارفیکس میزنم. 😂😂😂
مطمئنم بدترین بلایی که میتونم سر خودم بیارم ، احساس ترحم و دلسوزی بقیه است و بعدش استراحت دادن به نقطه آسیب دیده . من معتقدم اگه جایی از بدن درد گرفت باید روش تمرین کنم تا دردش ساکت بشه 😉😉 «باور کنید جواب میده»
سلام دوست عزیزم
امروز در روز ششم از تعهدم هستم ، دیدن فایلهایی که در نوشته های لذتبخش شما ازش آگاهی کسب میکنم و بعد نوشتن کامنت در مورد برداشت خودم از اون فایل !
چند روزیه که گاهی یکی از مهره های گردنم درد میگیره و گویا دردش کم و زیاد میشه و یا حتی جابجا میشه
تصمیم گرفتم نرمش کنم و یک روز انجامش دادم و دوباره بیخیال شدم تا اینکه امروز که داشتم کامنتهاتون و میخوندم دوباره دردش و حس میکردم و کمی نگرانم میکرد ، در کامنت قبل در مورد پدرتون گفتید که ایشون 13 سال به خاطر کسالتشون ، احساس ترحم دیگران رو جلب میکردن ، من اصلا در مورد این ناراحتیم با کسی حرفی نزدم فقط با بدنم صحبت میکنم و نوازشش میکنم و بهش میگم تو هر روز نو و جدید میشی و این قدرت بازسازی رو داری ، توی همین فکرا بودم که رسیدم به این کامنتتون
گویا تلنگری بود از رب العالمین که زهره پاشو و تنبلی رو بزار کنار ، ببین آقای امیری از زبان خدا داره چی میگه ؟
مطمئنم بدترین بلایی که میتونم سر خودم بیارم ، احساس ترحم و دلسوزی بقیه است و بعدش استراحت دادن به نقطه آسیب دیده . من معتقدم اگه جایی از بدن درد گرفت باید روش تمرین کنم تا دردش ساکت بشه «باور کنید جواب میده»
وای خدای من
این جملات رزق بیحساب من هستند که بر من نازل شدند
چشم از امروز نه از همین الان که کامنتم تمام بشه ، نرمش رو شروع میکنم گرچه نمیدونم چه حرکاتی رو باید انجام بدم ولی حتما روزی رسان هدایتم میکنه به سمت عالی شدن
حتما حتما تا چند ماه آینده که کاملا بهبودی حاصل بشه بهتون اطلاع میدم که نرمش جواب داد که تمرین دادن به گردنم عالی جواب داد .
دوست قهرمان و آگاهم ازتون ممنونم
ممنونم که کامنتهای طولانی مینویسید
مثالهای قشنگ میزنید
چقدر خوبه که هستید
خدا رو شاکرم
خدا رو شکر
بدرخشید حمید عزیز که ستاره ها به وجوددرخشانت در زمین غبطه بخورند .
سلام و درود به شما
من از این لطف و محبت تون واقعاً سپاسگزارم. و براتون از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات و سلامتی کامل درخواست میکنم.
ببینید من تجربه شخصی خودمو نوشتم. و اصلا نمیدونم شرایط شما به چه شکل هست. ولی به تجربه برام ثابت شده که عدم آرامش ذهن، بیخوابی و بی نظمی خواب، استرس و اضطراب و نگرانی ناخودآگاه درد رو بوجود میاره.
من مستقیماً نمیتونم در مورد وضعیت شما نظر بدم ولی اگه این شرایط رو داشته یا دارید احتمالاً یه جای نگرانی نداره و شما فقط به کمی احساس آرامش و لذت بردن از زندگی نیاز دارید. در مورد ورزش و نرمش همیشه باید اصولی باشه، با گرم کردن و سرد کردن، و فشار آوردن در حد توان(به حدی که فشار بیارید که بدن از تمرین لذت ببره) همین فعالیت بدن خودش باعث بهبود بعضی از بافتهای آسیب دیده میشه. من آسم آلرژیک داشتم که باید اسپری تنفسی استفاده میکردم، از وقتی عضو سایت شدم باور کنید یادم نمیاد اسپری رو استفاده کرده باشم. کتف درد شدید داشتم که باید کتف بند طبی میبستم. تازه ازش راضی نبودم ، خودم توی خونه چندتا کش و چسب دیگه بهش اضافه کردم و به روش خودم تغییرش دادم که بهتر کتفمو کنترل کنه. ولی از وقتی آرامشم بهتر شد، استرسم کم شد، بیخیال یه سری مسائل منفی شدم درد کتفم کلا رفت. با عین حالی که همیشه روش ورزش میکردم و بارفیکس هم میزدم. و انگار با کتفم حرف میزدم… میگفتم: اگه فکر میکنی بهت استراحت میدم کور خوندی، یه زمانی میرفتم می دویدم ، زانو درد میومد سراغم، به زانوم میگفتم اونقدر به دویدن ادامه میدم تا ساکت بشی، من تسلیم نمیشم.
ذهن یه وقتایی الکی برامون درد کاذب درست میکنه.
در مورد گردن تون پیشنهاد میکنم بهش فشار نیارید. خیلی با احتیاط باهاش رفتار کنید، با صلح و آرامش. هر چند شاید نیاز باشه به پزشک متخصص هم مراجعه کنید.
اگه دیدین با تمرین هوازی (پیاده روی تند و یا دویدن آروم و یا حرکتهای ورزش در منزل یا دوچرخه زدن) دردش ساکت میشه احتمالا درد عصبیه. یعنی همون دردهای کاذب که ذهن درست میکنه. تمرینات هوازی چون باعث ترشح اندورفین و اکسی توسین میشه در آرامش و نشاط و کاهش درد و بازسازی بدن خیلی مفیده.
(تاکید میکنم تمرینات باید خیلی آروم و در حد توان باشه)
اینها تجربه من بود، نمیدونم آیا برای شما مفید باشه یا خیر.
بعضی از پزشکان الکی آدم رو نگران میکنن، و هدفشان کسب درآمد هست.
یکی از همکاران ما به علت بی نظمی برنامه خوابش ، روز سر کار روی صندلی میرفت توی حالت چرت زدن. وزنش هم رفته بود بالا. این باعث شده بود مهره های کمرش بره زیر فشار. دکتر بهش گفته بود دیسک کمر داری و چندتا بسته قرص براش نوشته بود. قرصها چی بودن، (مسکن)
یعنی چرت زدن بیشتر روی صندلی و شدت گرفتن درد کمر.
براتون از خداوند سلامتی و احساس خوب و آرامش و نعمت و ثروت بینهایت درخواست میکنم.
باسلام خدمت دوستان عزیزم
عجب فایلی بودخدایاشکرت
یک مثال ازمادرخودم بزنم که به خاطربعضی مشکلات اکثرمواقع گریه میکنه وصحبت میکنه بادیگران وخودمن ولی من سعی میکنم گوش نکنم واعراض کنم وروزی۱۰تاقرص میخوره وهیچ وقت سلامتیشوتاالان به دست نیاورده چون به مشکلات خیلی توجه میکنه همین امشب یک مشکلی پیش اومدودیدم مادرم داره گریه میکنه ومن به مادرم گفتم قطعااین اتفاق به نفع ماست باتغییردیدگاه حال خودم روبهترکردم وبه خودم گفتم احمداگه توحال بدبمونی اتفاقات بدی روتجربه میکنی پس سریع حالتوخوب کن
واین که من خیلی به ادم های کلاه بردارتوجه میکردم قبل ازاشنایی باقوانین وخیلی وقت هادرکسب وکارم بااینجورافرادبرخوردمیکردم وضربه میخوردم ازاین افرادوالان خیلی کمترشده وبه صفرمیرسه باتوجه نکردن وروابطم خیلی بهترشده ودوستان بهتری پیداکردم که میخواستم وهرروزخداروشکرمیکنم ازته دل میگویم خدایاشکرت به خاطردوستان وارتباطات عالی که دارم
من وقتی ازکسی کینه داشتم بهش توجه میکردم زیادوسرم دردمیگرفت والان سردردندارم چون توجه نمیکنم
من هرجایی که میرفتم برای کارکردن ودرامدزایی (قبل ازاشنایی بااستادعزبزم)همیشه یک نفربوداونجاکه بامن بحث میکردوبامن مشکل داشت چون هردفه توجه میکردم به اون ولی الان درمکانی که کارمیکنم دیگه اون افرادنیستندچون به این موردتوجه نمیکنم خدایاشکرت
وخیلی مثال های دیگه هست وکامنتم طولانی میشه
خداروشکرمیکنم که دراین مسیرهستم وهدایت شدم به این فضای الهی
عباس منش واقعاتوکی هستی من چندین ساله حال روحی خوبی نداشتم به خاطرتضادهادرزندگیم ونزدیک دوساله که باشمااشناشدم اکثراوقات ارامش دارم(( بااین که هنوزمشکلات دارم ولی حالم خوبه)) وباوجوداحساس خوب=اتفاقات خوب رخ میده
فکرمیکنم چرامن چندسال قبل ترباشمااشنانشدم
چون تومدارتون نبودم والان اماده دریافت این اگاهی هاهستم تازندگیم هرروربهتروبهتربشه
بچه ها این راه روباتعهدبیشترادامه بدیدباورکنیداین تنهاراهه برای موفقیت
تواین جامعه ای که ۹۰درصدمردم منفین وحرف ازمشکلات میرنن این محیط یک محیط ایزوله است ویک دنیای دیگه هست
منم دوست دارم چندروزبرم توی یک دشت یاجنگلی زیباچادربزنم وباخدای خودم خلوت کنم وصحبت کنم به دورازهرچی ماشین وادم هاوحرف های جامعه هست وخودموبیشترباورکنم وازطبیعت لذت ببرم مثل استادکه این کارروچندین بارانجام دادن چقدرلذت بخشه وکتاب رویای که رویانیستندرونوشتندواقعاچقدرلذت بخشه دوست دارم این روتجربه کنم
(((به هرچیزی توجه کنیداساس اون موضوع روبه زندگیتون واردمیکنید)))
من این روهرروزدارم بهتردرک میکنم
پس بیاییم ازهمین الان متعهدبشیم که فقط به زیبایی هاوخواسته هاتوجه کنیم وحرف بزنیم باخودودیگران وببینیم وفکرکنیم وبنویسیم تازیبایی هاونعمت های بیشتری واردزندگی مابشه به لطف الله مهربان
درپناه الله یکتاشادوسربلندوسعادتمنددردنیاواخرت باشید
خدانگهدار
عاشقتونمممممم❤❤❤❤❤
سلام ، به همه ی دوستان و استاد عزیزم
استاد جوون چقدر جالب ، من وقتی این فایل را گوش کردم که دقیقا در حال صحبت کردن در خصوص یه مشکلی که سر کارم برام پیش اومده ، بودم و به محض اینکه این جریان را از شما شنیدم ، سریع متوقف کردم صحبت کردن و درد دل کردن در خصوص اون مشکل را
الان حس بهتری دارم، چقدر همزمانی گوش کردن به این فایل و اون کار نادرست من ، منو یکباره دیگه به این حرف استاد و بقیه ی دوستان رسونده که استاد با الهامات و شهود ش فقط،کار میکنه
ممنونم استاد مهربونم 🌹🌹🌹
سلام استادجانم 🥰 و دوستان گلم ..
این موضوعی که فرمودید موضوع جلب ترحم جلب توجه خیلیییییی مهمه پاشنه آشیل من و کل خانوادس 😶 مثلا من توخونه که کار میکنم مثلا تمیز کاری و اینا همش دلم میخواد مادرم بهم بگه به به چه چه خواهرمم همینطوریه(جلب توجه) …. حتی مادرم مثلا وقتی میره سرکار میاد خونه همش میگه من خستم من مریض شدم وایی بدنم درد میکنه و فلان فک میکنم همینا باعث شدا گاهی معده درد بشه …. باید یاد بگیرم محتاج توجه ترحم از طرف بقیه نباشم و با دست خودم قبر خودممو نکنم اصلا کار راحتی نیست اما باید بتونم و راهی پیدا کنم ۰🙃
باید بتونم زیپ دهنمو ببندم وقتی میخوام درموررد ویژگی های منفی و درکل ناخواسته ها صحبت کنم
واای استاد منو خواهرم چن روزه همش روی ویژگی منفی مادرم تمرکز کردیم و باهم درموردش صحبت کردیم و همین باعث شده هرروز با مادرم جروبحث داشته باشیم … استاد من به وضوح فهمیدم که وقتی مستمر وارد سایت میشم و سعی میکنم کنترل ذهنو انجام بدم همه چیز رنگی تره اما همین که این اواخر وارد سایت نشدم دوسه هفته بد ضرر کردم از لحاظ روابط از لحاظ اعتمادبه نفس و ….
خداوند یار و پشتیبان شما باشه 🥰
واای استاد یه چیز دیگه یادم اومد من واقعا تو جلب توجه و فداکاری خیلی مشکل دارم توی قدرت نه گفتن 😶 من وقتی مثلا خالم پدربزرگ و مادربزرگم بهم بگن فاطمه فلان کارو انجام بده من اغلب انجام میدم حتی اگه سختم باشه و گاهی هم انجام نمیدم .. یه مورد دیگه تو خانواده ما از صبح تاشب توگوش ما خونده شده که باید همیشه کار کرد هرکاری از کارای خونه به دخترا بگیرید تا کارکردن تو بیرون برای کسب درامد… استاد من وقتی خانوادرو میبینم ناخوداگاه کار میکنم حتی اگه اون کار اون لحظه برام زجراور باشه چون دوست دارم توجه جلب کنم۰☹استاد بیشتر که توخودم دقیق میشم میبینم عزت نفسم صفرههههه
ارزو میکنم که دوره ۱۲ قدم و عزت نفسو بتونم تهیه کنم …
سلام عرض میکنم به استاد عزیزم و دوستان گرامی
و یک سلام مخصوص خدمت خانم شایسته عزیزم که انقدر خوب قوانین جهان هستی را متوجه میشود و به ما نیز با زبانی نزدیکتر ایراد میکنند.
عاشق همه شما عزیزان هستم
خداروشکر که با این سایت آشنا شدم
خداروشکر که با آموزش ها آشنا شدم
من چندتا دوره تهیه کردن و تازه متوجه شدم که چه گنجی در فایل های رایگان قرار دارد .
خداروشکر در این مسیر هر چقدر بیشتر جلو میروم بیشتر پخته تر میشوم و این موضوع خیلی منو خوشحال میکند.
پاشنه های آشیلم وجود دارد اما تمرکزم روی اعتماد به نفس ام هست و نکات قویی خودم هست.
استاد جان این فایل هم مثل فایل های دیگه خیلی عالی بود لازم هست که چندبار گوش بدهم و مجدد انجام بدهم
مبحث خفن توجه
استاد جان فکر میکنم به سایت حمله سایبری شده شده باشه چون سایت روی کرم و… بالا نمی آید!
به سایت شهرداری تهران هم حمله سایبری شده است و ما دچار اذیت شدیم چند روز ولی خیلی سریع وفق گرفتیم با اوضاع و همینطور شرایط داره بهتر میشود.
امیدوارم سایت هم حالش خوب شود زودتر که بشود با پی سی راحتتر بهشت را دنبال کرد.
من امسال را سال کنترل ذهن برای خودم نام گذاری کردم و خداروشکر چقدر حالم بهتر هست و این کنترل ذهن عجب چیزه خفن و سختیه
یعنی من زمین چنگ میزنم بعضی وقت که بتوانم ذهنم برگردونم به حالت نرمال و بعد خوب …
من واقعا دنبال قصر و کاخ مازار و بوگاتی نیستم
من الان ذهن آروم و قشنگ میخواهم.
بعد از این مدت که در سایت عضو هستم الان خواستهام این شده و از خداوند تبارک و تعالی کمک و یاری بطلبم برای آرامش ذهنی بیشتر
نمیگویم دیگه مسئله ای برایم پیش نیاید اصلا امکان نداره این اتفاق بیوفته
من از خدا آرامش ذهنی بیشتر ی میخواهم در همه موارد در مورد چالش های زندگی در مورد خستگی هایم در مورد تضاد ها و یقین دارم بهش دست پیدا میکنم .
استاد و خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم. ماچ به شما