ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 56 (به ترتیب امتیاز)

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    انسیه عبدوس گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز و همه دوستان

    درمورد تجربه خودم میخواستم براتون بگم که من حدود سه سال پیش دچار یه بیماری معده شدم و خیلی دوران سختی رو میگذروندم ، همه فامیل درموردش خبردار شده بودن و هرجا منو میدیدن درموردش ازم سوال میپرسیدن و هرچی هم پیش میرفت احساسم بدتر میشد و هیچ کدوم از داروها برام موثر نمیشد ، تا بالاخره بعد حدود 7یا 8 ماه با یه درمان گیاهی حالم خوب شد و به روال عادی برگشتم

    بماند که بعدا که قانون رو یاد گرفتم متوجه شدم این بیماری در اثر وضعیت آشفته ذهنی من و عصبی بودن مداوم به وجود اومده بود و در واقع اون داروی های گیاهی بهانه بود و درمان از جایی شروع شد که من با شرکت تو یه دوره ، حس و حالم عوض شده بود و شاد تر بودم.

    خلاصه گذشت تا همین دو ماه پیش که دوباره بیماری برگشت که بازهم ریشه یابی کردم و متوجه شدم به خاطر این بوده که تو این مدت سر یه مسائلی همش تو استرس و عصبانیت بودم و خودم متوجهش نشده بودم

    وقتی اینو فهمیدم به خودم گفتم این بار سراغ هیچ دکتر و دارویی نمیرم ، این بیماری رو ذهن من ایجاد کرده خودش هم باید برطرفش کنه ، و به هیچ کس درموردش چیزی نگفتم ، برعکس دفعه پیش حتی به خدا هم گله نکردم و حال خودمو خوب نگه داشتم ، با اینکه اولش واقعا سخت بود ، تمرکزم رو گذاشتم روی سلامتی بقیه اعضای بدنم و بابتشون مداوم سپاسگزاری میکردم ، هرچی گذشت خودم حس میکردم حالم داره بهتر میشه و غذا خوردن هرروز آسون تر از روز قبله ، خلاصه که با همین کنترل ذهن و توجه به نکات مثبت تونستم بیماری رو بدون هیچ دارویی درمان کنم و دوباره به روال عادی برگردم ، و الان که قانون رو بلدم اجازه نمیدم دیگه تو حال بد برم که بیماری بخواد برگرده و مطمئنم برای همیشه در سلامت کامل خواهم بود ، مادامی که حال خوب داشته باشم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1701 روز

    سلام وعرض ادب واحترام خدمت استاد عباسمنش گرامی وخانم شایسته عزیز

    من وقتی با قانون جذب آشنا شدم اولین قدمم قطع کردن درد ودل وناله وگریه وزاری چه برای خودم چه برای دیگران بود

    حتی اگر کمبودی درزندگی ام بود یا مشکل ارتباطی داشتم می نوشتم اما نقطه ی مقابل انرا که زیبایی بود می نوشتم

    می دیدم مشکلات من به عناوین مختلف رفع می شد

    کمبودهایم به عناوین مختلف با دستهای خداوند رفع می شد روابطم عالی عالی شد

    چندسال پیش یادم دلم می خواست خرید عیدی عالی با خوشی داشته باشم فقط خواستم ودیدم که عالی ترین خریدها و با شادمانی درکنارهمسر وفرزندانمون داریم وهمه خوشحالیم نزدیک عید مدیرعامل شرکت همسرم برای تمام همسران شرکت کارت هدیه چند میلیونی فرستاد بقدری ذوق کردیم وخوشحال شدیم همگی

    یعنی با یک خواسته ی زیبای من کل شرکت بهره مند شدند نه اینکه بخواهم بگم من این کارو انجام دادم بلکه زیبایی را برای همه خواستم وخدا پاسخم را زیبا داد

    خدایا سپاسگزارم بابت نعمات بی کرانت

    دیگه اینکه هرکس می اومد پیشم گله وشکایت نمی کرد

    خصوصا مادرم حرفهای ما همه راجع اتفاقات خوب وزیباییها بود

    ممنون استاد عزیز از اینکه مباحث وبا مثالهای عالی برایمان باز می کنید

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زهرا راستروان گفته:
    مدت عضویت: 918 روز

    سلام خدمت استادعزیز و دوستان هم فرکانس

    یکی از دلایل اینکه ما ناخواسته منفی ها را بازگو می کنیم و از گفتن خوبیها سرباز میزنیم می تواند این باشد که در طی زندگی در مواردی با آدم های اشتباه یا منفی در ارتباط بودیم و از آن ها زیاد تاثیر گرفته ایم یا زیاد روی آن ها تمرکز کرده ایم.

    مثلا بعضی هم کلاسی ها یا افراد بوده اند که از شنیدن خبرهای خوب درباره ی شما چهره ی حسادت به خود گرفته اند (در نسبت ها و سنین مختلف ) و همیشه بهترین کار ممکن این است که ارتباط خود را با این افراد کاهش دهیم یا ارتباط خود را با مثبت ها و خیرخواهان افزایش دهیم وگرنه ناخواسته عادت می کنیم که خوبی ها و شادی ها را کم تر بگوییم.

    از طرفی از اینکه طرف مقابل حسادت کرده از دستش ناراحت می شویم و از طرفی دوست داریم حال طرف مقابل را بگیریم و حرصمان را خالی کنیم یا اثبات کنیم این شادی حق من است اما بهترین کار دوری از این مدل افراد است. چون اگر در جهت اثبات بربیاییم در واقع اجازه داده ایم طرف مقابل به ما جهت بدهد و از خودکنترلی و ارامش خارج می شویم.

    هم نشینی با حسودان و عیب جوها از ما یک فرد محافظه کار و ناشاد می سازد.

    گاهی وقت ها هم آدم از سر تنبلی یا ضعف اعتماد به نفس و تحقیرشدن ها و ترس های گذشته تمایل دارد ادای قربانی ها را دربیاورد.

    ما از خیلی چیزها بی خبر هستیم از آدم ها و حرف های آدم هایی که در سن یک یا دو سالگی بر ما موثر بوده اند در فامیل و مهدکودک و تلویزیون و معلمان و …. و چقدر در ناخودآگاه ما قواعد تحمیل شده و نیمه پردازش شده می تواند باشد و باید پاکسازی و جایگزینی انجام شود.

    برای همه شادی ،آرامش ،خودساخته شدن و هم نشینی با انسان های با صفا و پاک و صادق را ارزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مجید شرافت گفته:
    مدت عضویت: 1684 روز

    باسلام

    من این فایل زیبا را دوست دارم

    مباحث ارزشمنده دوره عزت نفس

    در مورد احساس قربانی شدن خودم کم حافظه هستم با اینکه می دونم حتمن داشتم اما در مورد نزدیکانم دیدم کسی را که برای جلب توجه مریض میشد و همیشه هم مریض بود

    در کاری کسی را می دیدم که برای جلب توجه همیشه می گفت تو حسابها کم میارم و می خواست احساس ترحم کنه و همیشه تو فقر بود

    درک قانون توجه مهم است بهرچیز توجه کنی اساس آن در زندگی میاد توجه به نکات مثبت نعمت‌ها فراوانی لازمه زندگیست نالیدن درد دل کردن و … گسترش مشکلات را دنبال دارد ایه 7 سوره ابراهیم تاکید بر سپاسگزاری دارد یعنی توجه به نعمت‌ها داشته ها و …

    آموزش‌های دوره زیبای عزت نفس را جدی بگیریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    زهرا خانم گفته:
    مدت عضویت: 425 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان ،بنام خداوند هفت آسمان و خاک، بنام تنها فرمانروای جهان هستی

    به خداوندی خدا قسم دلم میخاد فقط از صبح تا شب در مورد خداوند در مورد معجزات خداوند در مورد

    آفرینش جهان هستی در مورد این قانون در مورد

    تمام زیبایی های جهان بشنوم فقط و فقط ،دوس

    ندارم هیچ صحبت دیگه ای بشنوم از بس صحبت در این موردها گوشنوازو جالبه ….

    خدا جونم عاشقتم ،دوستت دارم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    به نام تنها فرمانروایی کیهان

    روز 159

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و همه دوستان خوبم

    خداوند را هزاران مرتبه شکر خدایا شکرت

    خدایا شکر بابت روز پر از درس و نعمت خدایا شکرت

    یکی از پاشنه های آشبل من همین موضوع است که درباره ناخواسته ها صحبت میکنم و باید خییلی روی این موضوع کار کنم

    این ها پاشنه های آشبل است که من فکر می کردم درستش کردم اما حالا که میبینم خییلی جای کار دارم تا بهتر بشم تا یاد بگیرم درستش کنم و انشالله درستش میکنم

    امروز بر علاوه فروش بیشتری که داشتیم با انسان های خییلی مهربان آشنا شدیم خییلی انسان های عالی بودند و همیشه من تحسین میکنم افراد که برای خودشان ارزش قایل هستند خدایا شکرت

    و امروز چند باور های که سمی بود و یکی از آن باور ها ماندن در احساس گناه بود را پیدا کردم باور که خییلی مرا از کار هایم عقب انداخته بود الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    دینا بهبهانی گفته:
    مدت عضویت: 399 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم عزیزم و دوستان قشنگم

    دقیقا به هرچی توجه کنی چه زیبایی سلامتی ثروت چه بیماری،فقر،خستگی و… سرت میاد.

    چندروز پیش یه خانمی به محل کارم اومد و میخواست حس ترحم کنه و اومد از اینکه فوت یکی از اعضای خانوادمو بگه که چقدر ناراحته چیا شده و خوبه بزرگ شدین که اجازه ندادم و حرفو دور دادم و خشمگین شدم که چرا این میخواد بهم ترحم کنه و ساعت ها تو فکرش بودم وقبلا درسته بااین حرفا ناراحت میشدم وتو فکر میرفتم ولی ازاین جنس که خشمگین شم و نخوام طرف حرف بزنه رو نداشتم یا بتونم حرف دور دادن یا اینکه جوری رفتار کنم که طرف به حرفش ادامه نده رو«جراتشو »نداشتم. و متوجه تغییرم به شدت شده بودم.

    و الاناین فایل به درستی پیداش کردم و یعنی راهم درسته.

    تو این فایل به این نتیجه رسیدم که باید راجب اضطراب و استرس و تضاد هایی که برام پیش میاد صحبت نکنم چه پیش خودم چه دیگران حتی پیش خدا هم نگم. سخته قطعا برای ما ادم ها اما شدنیه.

    دقیقا وقتی قانون رو فهمیدم و بعضی از دوستام مریض شدن حس دلسوزی بهشون ندادم و گفتم خوب میشین. چون قانون توجه رو درک کرده بودم.

    دقیقا چهار سال پیش به قبل برای زندگیم ناله میکردم پیش دوستام که توجه کنن بهم و یکی از اون دوستام دزدی کلانی ازم کرد. نه دلش تنها نسوخت تو سرمم زد، واین نالهام بعد از مدتی باعث شد بی پولی،روابطای بد و قطع رابطه با همه و فاصله گرفتن از خانوادمو و اضطراب شدید روتجربه کنم و وقتی کمتر ناله کردم و به زیبایی های جهان بیشتر توجه کردم وتلاش میکردم به چیزای دیگه فکر کنم باعث شد رابطهام عالی بشه با دوستام،تو جمع حرف زدن رو یاد بگیرم و تپش قلب نگیرم وقتی صحبت میکنم«دو هفتس اینجوری شدم»خودمو بیشتر دوست داشته باشم و کم تر ایراد بگیرم از خودم. حتی کنکور تجربی ندادم رفتم ازاد شهر خودم بدون کنکور همیشه ناله و احساس ناراحتی میکردم تااینکه رهاش کردم و تونستم بخونم دوباره وارشدحقوق خصوصی پردیس تهران قبول شدم اما نرفتم دلیل نرفتم فکر میکنم این باشه که چون هنوز از شهرم بدم میاد و باید زیبایی هاشو بیشتر ببینم تا هدایت شم به شهر تهرانم.

    مورد بعدی اینه که غز نزدم که «شغل»نیست و به بوتیک داییم هدایت شدم و میدونم اگه نکات زیبایی اینجا رو ببینم به کار و درامد بالاتر هدایت میشم به شرطی که کم نیارم و ادامه بدم.الهی که برام میشه.

    امیدوارم اینکه هیچ ناله ای رو نکنیم چه پیش دیگران چه پیش و خدا رو تمرین کنیم. قانون سپاس گذاری و توجه معرکست.

    هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.

    سپاس گذارم ازاینکه این متن رو خوندی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    شیلا گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    سلام استاد ارزشمندم جناب عباسمنش عزیز

    در کامنت دوستان خواندم

    در لایوی از شما پرسیدند:

    چطور مدت زمان بیشتری درحال خوب بمونیم؟

    و شما با جوابتون حجت رو برمن تموم کردین ومن با پوست استخونم درک کردم قانون رو….

    شما فرمودین :

    اگر اهمیت دراحساس خوب ماندن رو بدونید،

    دیگه نمی‌ پرسید چطور…

    فقططططط میرید و از هرراهی که بلدید رو نکات مثبت تمرکز میکنید تا اتفاق خوب براتون بیوفته

    چون این یک قانون اصلی در جهان است:

    احساس خوب = اتفاق خوب

    و این قانون خیلی مهم را به خودم یادآوری میکنم:

    در برابر ناخواسته ها و اتفاقات بد زندگیت

    زیپ دهنت رو بکش و به هیچ عنوان دربارش حرف نزن تعریف نکن دردودل نکن

    نه با خدا

    نه با خودت

    نه با کسی

    فقطططط

    زیپ دهنت رو بکش

    زیپ دهنت رو بکش

    زیپ دهنت رو بکش

    بارها و بارها این جملات شگفت انگیز رو با خودم تکرار میکنم تا ملکه ذهن و قانون اصلی زندگیم بشن..

    در پناه الله خوشگل و مهربونم همگی شاد و پیروز و ثروتمند و سلامت باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زهراهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 462 روز

    به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند..

    سلام به استادعزیزم ومریم جانم ..

    نمیدونم ازچی بگم وازکجابگم بایه دل پر ..

    چقدر احساس توجه وترحم مهمه برای ما ،مدتیه که من ازهمسرم ناراحتم چون من وایشون به اندازه ی درک مون ازقانون استفاده میکنیم ،ایشون ازانجمن NAومن از محصولات استادفرزانه ای چون شما وخیلی هم تغییرکردیم ،

    وقتی همسرم به تازگی راهنماشدن من باخودم فکرکردم که نکنه دیگه حواسش به من نباشه ودرگیرمسائل دیگران هم بشه وباوجود کم حرفیش دیگه بدتریه کلمه هم بامن حرف نزنه ،بله ایشون راهنماشدن ویک سره غرق درافکارخودش ودیگران ومن هم درتقلا که ایشون به منم توجه کنند ،جدیداباهاشون بحث و ناراحتی کردم قرارنیست انقد کلاس بری درهفته قرارنیست همه فکر وذکرت باشه جلسات ،ره جوهات و توجه نکنی به من به بچها ،به خودم خیلی حق میدم که منم یه زن هستم وباید موردتوجه قراربگیرم چون دوست دارم ازطرف همسرم ولی ایشون به شدت کم حرف شده بودن وپیگیری کلاس وجلساتش من وعصبانی ،

    تااین که توی برگه ای که احساساتش رونوشته بود خوندم و فکرم خیلی درگیروبه هم ریخت وهرچقدر ازش سوال کردم اوایل باخنده وشوخی و ….جدی ودقیق اما ایشون گفتن که من قرارنیس همه چی وبهت توضیح بدم و اون چیزی که توخوندی اشتباهه اصلا اون نیست واشتباه کردی ومنم تاچندساعت درگیرو ناراحت وبعدرهاکردم تااینکه دوباره یه تضادی بین ماپیش اومد باوجود این که ما همسایه خانواده ی همسرم هستیم ومن احساس کردم به حریم خصوصی من تجاوزشده وخاطره های گذشته منو احاطه کردند وحسابی من واعصابم وبهم ریختن و ازهمسرم انتظارداشتم که خیلی بهم دلداری بده توجه کنه و بهم خیلی توضیح بده امامعمولی بود ،نه درحدانتظارات من ،بدبینی من نسبت به همسرم عود کردو توی خونه من ازوسایل همسرم چیزی پیداکردم که دیگه پاک قاتی کردم و رفتم بادادوبیداد که این چیه ؟خیلی ازش توضیح خواستم و اون توضیح منطقی نداشت بامن قبول نمیکردم نمیدانم ربطش دادم به همون قضیه ی نوشته ی احساسی که خونده بودم و ازهمیرم که توضیحات خوبی نشنیدم منتظربودم منوقانع کنه و حسابی آرومم کنه من جلب توجه میخاستم وکسی که بهم بگه اشتباه میکنم ،نه رفتارسرد وبی رحمانه ونه دعوا وکتک کاری و….

    به شدت عصبانی وغرق در افکارمنفی بودم چندین چیزبهم ریخته بود و ….من خودم وقربانی میدونستم

    پناه بردم خونه پدرم وبه مادروخواهرمم گفتم به شوهرم شک کردم و همچین چیزی ازش دیدم ،اوناهم گفتن احتمالا اشتباه میکنی و …‌بیخیال شو وشایدبدبین شدی و…

    یه کم آروم شدم من برای جلب توجه پناه بردم به مادرم وخواهرم منی که یه ساله ازقانون استفاده میکنم وبه شدت خودم وکنترل کردم تاالان به کسی به خاطر ترحم چیزی نگفته بودم خلاف قانون عمل کردم ،نمیدونم چی درانتظاارمه ولی هنوزم عصبانی ام واحساس قربانی شدن دارم و….

    تواین دوروز چندتاباورمخرب ازخودم کشف کردم که فکرمیکنم مردا پول داربشن آدم بدی نیشن یادرمحیط من خیلی هابراین باورندکه مردا اگرپولداربشن شلوارشون دوتامیشه و ….یافکرمیکنم نباید آدم باخیال راحت ثروتمندبشه خوشبخت بشه حتماباید یه مشکلی وجودداشته باشه که اون وقربانی کنه مثلا قبلا هافکرمیکردم اگه وضع مالی مون خوب شه مردم چشم مون میزنند وچشم زخم تاثیربدی درزندگی ماخواهدداشت و زندگی مون ازهم میپاشه باحتمابلایی سرمون میادومانباید همینجوری خوشبخت باشیم حتمابایدیه مانعی باشه ،ولی با فایل های استاد دیگه اون فکروباور چشم زخم وندارم واززندگیم پرتش کردم بیرون ..

    ولی اینجا هنوزفکرمیکنم تودل این تضادبزرگ ،این باور وداشتم شاید ناخود آگاهه که من بالاخره باید یه جوری قربانی بشم نمیدونم چه جوری شاید اینکه من دررفاه وسلامتی وثروت بایه شریک زندگی بابچهای بسیارخوب باخونه مجلل وتفریحاتی که دارم آقا چرامشکل نیس؟

    چراموانع نیست ؟؟

    پس همسرم بیاد به من خیانت که یا یه مشکلی پیش بیاد که انقدر خوب نباشه ،واقعی اونه که موانع باشه شاید من خودم وگول میزنم که باقانون همه چی خوبه و من خوش بین شدم اماهست مشکل من نمیبینم ..

    شاید آدمایی ودرمحیط خودم دیدم والگوقراردادم که فلانی ،فلانی یافلانی دیدی تاوضعش خوب شد به زنش خیانت کرد ؟؟دیدی چه آبروریزی به بارآورد وهمسرش قربانی این زندگی شد وادامه دادو پای همسرش موند الان شوهرش بیشتردوسش داره ،،عجب باورمخربی درسته اینا روخودمم میگم باورمخبر وبهش میگم چرت ودریت نیس اماانگار اون چیزی که توناخودآگاهم ثبت شده همینان ویه باورن وباورهاباعث رفتارهای مامیشن که اینهمه ماجرا برام پیش آورده ،

    ومسئله دی‌گه که من به شدت خودم وقربانی میدونم زندگی کردن درکنارخانواده همسره که بامخالفت های شدید من نشد کاریش کرد ،درسته که هرروز نکات مثبت ودیدم و به یه جای بهتر فرکانس عالی فرستادم بارها وبارها درموردش مینویسم وکنترل میکنم ذهنم و ولی انگاراین باور بنیادین من هست که زهراتویه قربانی هستی یا یادته چه قدرمخالف خرید این خونه بودی ودوست نداشتی کنارخانواده همسرت زندگی کنی ولی همسرت چیکارکرد؟؟تورو قربانی کرد وبهت توجه نکرد وکارخودش وکرد ،امان ازاین باورسم هست واقعا سم وجودمنه وقتی به این فکرمیکنم واقعا فکرمیکنم واحساس میکنم که سم خوردم ودارم بالامیارم وحالم بده …

    هرچندمن درطی این یک سال بااموزش های استاد میخام بافرکانس هام زندگی خودم وبسازم وتنهاقدرت جهان هستیم وخدامیدونم نه کس وکس های دیگه ومطمنم برنده میشم …

    نمیدونم ایناچی بودن که من نشستم نوشتم …

    باید باورهای جدیدبسازم وهرروزرنگشون کنم تااین دیوارهای سیمانی مذخرف رنگ سفید به خودشون بگیرن .

    تودل تضادهابه نکات مثبت همسرمم توحه کردم وفهمیدم چع قدر درکناربچهام احساس آرامش وخوشبختی دارم و چقدر خداوندبه من لطف داشته وآرومم میکنند ..واقعا چه فرشته هایی هستند وچه قدربرای هم عزیزیم ..

    اما نجواهای شیطان مرتبن بهم میگن که حالاکه همسرت توجه نمیکنه بهت بهتره یه جوردیگه توجهش وجلب کنی ،بادعوا ،ایرادگرفتن ازش و بداخلاقی و بی توجهی بهش بیه انقدرکه توبهش توجه کردی وهمیشه توخونه توخندیدی ،توسروصداکردی تو سرحرف ولازکردی تاباهم حرف بزنید و….

    اما یه ندای دیگه میگه بیخیال همین سایت وفایل های استاد وبزارجلوت ومستقیم پیش برو انقد ورودی به ذهنت بده که فرصت افکارمنفی نداشته باشه …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مریم جهانبخش گفته:
    مدت عضویت: 3075 روز

    سلام استاد

    وای که من بخاطر توجه این بیماری جذب کردم .استاد از بس که من تنهاییم .کسی منو نمی‌بینه ..من کسی رو ندارم …من دخترم عروس کردم دیگه توی این شهر تنهاییم ….خواهرم بهم توجه نمیکنه …پدرم به من توجه نمیکنه …‌الان یک بیماری جذب کردم که بهم توجه کنند ..استاد یک مبل جا به جا کردم …و به طرز عجیبی دچار دیسک کمر شدم درد شدید … احساس میکردم اینجوری بقیه منو درک میکنند خانواده ام بهم توجه میکنند الان چند روزه داره میگذره از این دیسک کمر تازه دارم میفهمم که چرا بیمار شدم … چون حس خوبی به من میداد …من نمی‌خوام تا آخر بیمار باشم ..می‌خوام خوب بشم … دکتر به من گفت 10روز دیگه بیا ببینم حالت چطوره بفرستم فیزیو تراپی ..استاد الان میفههم اشتباه کردم … می‌خوام خودم رو درمان کنم به بقیه بگم من خودم رو درمان کردم

    نمی‌دونم چرا آنقدر دنبال جلب توجه بودم ..ولی دیگه نمیخای این بیماری رو تا آخر داشته باشم …

    میخام هرکسی بهم زنگ زد بگم خدایا شکرت عالی هستم ..عالی …الان که دارم این موضوع رو می‌نویسم دوروزه این درد دیسک با من همراه ولی همین الان دیگه نمی‌خوام تعریف کنم از بیماری هرکسی زنگ زد یا پرسید بگم عالی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: