محور آموزشهای سومین قدم از دوره ۱۲ قدم، «خودشناسی» و ایجاد تغییرات بنیادین در باورها و شخصیت مان به واسطهی شناختن خودمان است. تغییراتی که به ما کمک میکند تا به جای تلاش بیهوده در کسب تأیید دیگران، به سبک شخصی خودمان زندگی کنیم و شادی و آرامش بیشتری را تجربه کنیم.
موانع ذهنیای که مثل گاریای سنگین و زهوار دررفته، که نه تنها باری برایمان جابه جا نمیکند، بلکه خودش نیز باری اضافه بر دوشمان است را، برطرف کنیم تا تواناییهای پنهان مانده در زیر سایه سنگین این موانع محدودکننده را بشناسیم و با بکار بردنشان خالق بهتری برای زندگیمان بشویم و مهمتر از همه، بیش از این خود را از تجربهی نعمتهایی که به صورت طبیعی به ما داده شده است، محروم نکنیم. زیرا آدمهای زیادی خود را از تجربه موهبتهای بسیاری محروم کردهاند، چون نمیخواهند ایرادهای شخصیتی خود را بپذیرند و تغییر دهند. آنها به جای تلاش برای تغییر باورهای محدودکننده و ایرادهای شخصیتی خود، با ناتوانیشان درباره «تغییر آن باورهای محدودکننده و ایرادهای شخصیتی» کنار آمدهاند و به «حل مسئله به شیوه باورهای محدودکنندهشان» عادت کردهاند. به عنوان مثال:
به خاطر ترس از ارتفاع، قید رفتن به کوه یا تجاربی مثل سفر با هواپیما، شهر بازی و… را میزنند. به خاطر ترس از حیوانات، خود را از رفتن به دل طبیعت و تجربهی آنهمه زیبایی محروم میکنند. به جای اینکه عزت نفس خود را بسازند و احساس لیاقت بیشتری در خود ایجاد کنند، از ارتباط با آدمها پرهیز میکنند. به جای پذیرفتن ایرادهای شخصیتی و باورهای محدودکنندهای که دلیل تجربیات تلخ در روابط عاطفیشان بوده و تلاش برای تغییر آنها، قید ورود به روابط جدید را میزنند. به جای پذیرفتن ایرادهای شخصیتی و باورهای فقر آفرینی که موجب شکستهای مالی پی در پی در کسب و کارشان شده و تلاش برای حل ریشهای آنها، قید رویای کارآفرینی و داشتن کسب و کار شخصی را میزنند و با زجر برای دیگران کار میکنند. آنها همان ایرادهای شخصیتی قبلی را نگه داشتهاند، همان باورهای محدودکننده و فقر آفرین را حفظ کردهاند و متعجبند چرا هرچه سختتر تلاش کردهاند، کمتر به نتیجه رسیدهاند.
در برههای از زمان که فهمیدم ایرادهای شخصیتی و باورهای محدودکنندهای که با آنهمه تعصب، سالها حفظشان کرده بودم و برای تغییرشان بهانههایی مستند و محکم داشتم، تنها مُسبب اینهمه ناخواسته در زندگیام بوده، مقاومتم در برابر تغییرشان کمتر شد. هرچه این قانون را بهتر شناختم که تمام اتفاقات زندگیام حاصل واکنش جهان به کانون توجه خودم هست، اشتیاق و تعهدم برای شخم زدن ذهنم، یافتن آن ترمزها و تلاش برای برداشتن پایم از روی آن ترمزها، بیشتر شد. هرچه مراقبت ویژه تری از کانون توجهام کردم، به تواناییام در برطرف کردن ایرادهای شخصیتی و باورهای محدودکنندهام، مطمئنتر شدم، مقاومتهای بیشتری را کنار گذاشتم، راحتتر توانستم به احساس خوب برسم و نعمتهای بیشتری، از مسیرهای سادهتر و لذتبخشتر وارد زندگیام شد.
نعمتهای کنونی من که حتی جزو رویاهای گذشتهام نیز نبودهاند، فقط حاصل تعهد من به مداومت بر کنترل ورودیهای ذهنم و تغییراتی ریشهای تر در شخصیتام بوده است. تغییری که یک شبه برایم رخ نداد. بلکه در طی زمان و با تکامل، هر بار زندگی را برایم زیباتر کرد و درهای بیشتری از نعمت ها را به رویم گشود.
در دوره ۱۲ قدم، فضایی فراهم شده تا بتوانم در یک روند تکاملی، شیوهی ایجاد تغییرات بنیادین در شخصیت، تغییر باورهای محدودکننده، برداشتن مقاومتهای ذهنی و چگونگی اجرای قوانین زندگی و هماهنگی با آنها را به دوستانم بیاموزم که پذیرفتهاند تا وقتیکه به کمک شناختن پاشنههای آشیل و برطرف کردن آنها، تغییراتی بنیادین در باورها و شخصیتشان ایجاد نکنند، هیچ تغییری در زندگیشان رخ نخواهد داد. زیرا نعمتها به صورت طبیعی مثل باران جاری است. اما این ما هستیم که با باورهای محدودکننده و مقاومتهای ذهنی، مانع ورودشان به زندگی خود شدهایم. لازمهی داشتن زندگیای باکیفیتتر، تقلای بیشتر نیست، بلکه کنار گذاشتن مقاومتهای بیشتر است. راه ساختن باورهای قدرتمندکننده، کنار گذاشتن مقاومتهای ذهنیِ بزرگتر و حل ریشهای پاشنههای آشیل است.
آگاهیها، تمرینات عملی و فضایی تعاملیای که در دوره ۱۲ قدم فراهم شده، خالصترین و مؤثرترین ورودی برای تغذیه ذهن و کنار گذاشتن مقاومتهاست.
آگاهیهای این دوره به شما کمک میکند تا در طی یک دوره تکاملی، با حل ریشهای مسائل و موانع ذهنیتان و ایجاد تغییراتی بنیادین در شخصیتتان، نه تنها کیفیت مورد دلخواه را در تمام جنبههای زندگیتان بسازید و به موفقیتهای پایدار و تجربیات راضی کننده در روابطتان، استقلال مالی و آزادی زمانیتان، سلامتی بدنتان و آرامش روح و روانتان دست یابید، بلکه از لحظه به لحظهی این مسیر تکاملی لذت ببرید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD269MB23 دقیقه
- فایل صوتی تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم دارد17MB18 دقیقه
سلام به استاد جان و مریم جان و بچها.😘
تغییر شخصیت جهاد اکبر لازم دارد.
چقدر این جمله به دلم نشست از بار اولی که تو سایت خودندمش…خییییلی بمن انگیزه پولادین و آتشششین میده خیییلی،خیلی بمن قدرت میده
_آنچه از «تغییرشخصیت جهاداکبر میخواهد آموختم»:
1.قانون تکامل: جالبه همش یادم میره!!!!اگر هرروز هرلحظظطظه رو قانون کار نکنیم نتیجه این میشه.قانون فرّاره مثل یادگیری زبان انگلیسی اگر بکار نبری هی و هی تند تند یادت میره هیچ کسی که پایه ای و اصولی زبان رو یاد میگیره نمیاد مثلا ی مدت وقت بذاره تا یاد بگیره بعد دیگه روش کار نکنه یا ازش استفاده نکنه. احمقانس!!!چون اولا ازونجا که هنوز تو مغزش تثبیت نشده باید روش کارکنه هی دوماااا اگر دیگه ازش استفاده نکنه خب مگه مرررریض بود بیاد یاد بگیره؟! خب به چه دردش میخورد اگه نمیخواست استفاده کنه. مثل گواهینامه گرفتن و وقت گرانبها و هزینه گذاشتن و رانندگی نکردنه.کسی هم که میاد قانون رو میشونه باید ازش عملی استفاده کنه اگر نکنه ینی باور نکرده قانون رو درووووغ میگگگه امکان نداره کسی به قانون ایمان داشته باشه و استفاده نکنه مث اینکه بگن اینجا زیرزمین چند تریلیون دلار گنجه و تو بدونی هست و نری بکنی امکااااان ندارررره نکنیییی!!!!پس دونستن و ایمان به قانون ولی عمل نکردن بهش(که البته غیر ممکنه این مورد) مثل یاد گرفتن انگلیسی میمونه که یاد بگیری ولی استفاده نکنی احمقااااانس.ما قانون رو بفهمیم تازه اوووول راهییییمممم. تازه باید شروع کنیم تازه مثل فردی هستیم که حروف الفبا رو یاد گرفته و الان باید تلاش کنه کلمه بسازه،جمله بسازه(باور ساختن)تا که بتونه ارتباط بگیره(موفقیت و خلق زندگی) و تا زمانی که طبقه همکف هستی(حروف الفبا: ایمان به قانون) نمی تونی بری طبقه یک( کلمه و جمله سازی:باورسازی)امکااااان نداره تا تو طبقه همکفی برسی طبقه یک باید اول از طبقه همکف گذر کنی(ایمان به قانون)تا بعد بری طبقه یک که خودتون میدونید چیهههه…مشکل از جایی شروع شد که من علیرضا فکر کردم که خبببب دیگه بلدیم دیگگه قانون اینه که کانون توجه من آره اتفاقات رو رقم میزنه.خب که چییییی؟ با این حلوا هم کف دستت گذاشته نمیشه تا ایمان نیاری بهش و ایمان به این اصل جهاد اکبر عمیقی میخواد. تو زمین سنگلاخی نمیشه بذر کاشت باید اول هموار بشه(ایمان به قانون و عزت نفس و به صلح رسیدن با خود)بعد بذر (باورها)بکاریم…!!!دوستی تو آرایشگاه میگفت رانندگی فراره من ی ماه رانندگی نکردم انگار یادم رفته بود .بعد اون دوست آرایشگرم گفت بابا یماه چیه؟؟!!من ی هفته رفتم شهرستان اومدم موزر رو میگرفتم دستم اولی دومی رو خراب کردم!!!!!!!🙄😳 بعد من علیرضا بیام ی نفس عمیق بکشم بعد خیلی ریلکس و اعتماد به نفس بگم بلدم؟؟!! بابا مریم شایستشم 300،400هزااااااار ایمیل جواب داده همه مقاله هارو نوشته،کلللل محصولات رو داره کار کرده سالها،عمل کرده،نتیجه گرفته،با استاد زندگی شو شروع کرده و اولین نفری هست که فایل هارو میخره مدیر فروشه و فلان اصلا داغ داغ حین صحبت های استاد حاضره و میشنوه همه چیو خودش وسط فایلهای زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکاست و جالبه خودشم بار ها و بارها دیدتش ولی باااااز میگه انگااااار اولین باره فلان فایل رو گوش دادم!!!!!!!!😳😳😳😳😯😮😮 حیرررت نداره؟!میگه اینکه فلان بود من پس چرا اینجوری فهمیدمش؟!😮😯🙄😳😕😕؟؟استادی که دیگه جااااای هیچگونه حرفی باقی نذاشته دیواااانه واااار کار کرده رو خودش میگه من 200،300ساعت فایل از تام بریدی دیدم😳😳😳😳😳😱😱😱😱 وااااو خدای من اونوقت من باید چجوری کار کنم رو خودم که اعتراف میکنم هنوز ایمان واقعی ندارم به قانون خداروشکر که پذیرفتمششش حداقل وگرنه عمرااااا روش کار میکردم.خدااایا تو چجور نشونه هارو دادی من نفهمیدم😳😳😳!!! دو هفته پیش دوستم گفت خدانکنه یچی برای آدم بشه ایدئولوژی خدانکنه دیگه فکر کنه همه چیو بلده و دیگه هیچی نمونده اونجا دیگه نقطه سقوط و عدم تفکرشه!!!! خاله خودمم که کانادا ساکن هستش باهاش حرف زدیم جالبه اونم حرفهایی با همین مضمون زد اما من نفهمیدم این نشونه هارو تا که دیروز جوابهای سوالی با این مضمون رو در عقل کل خوندم: چرا با وجود اینکه روی باورهایم کار کرده ام،فایل های استاد رو گوش داده ام اما نتایج دلخواهم وارد زندگیم نشده است؟! و جواب مریم جان و بچها منو شوکه کرد و به فکر فرو بررررد!!!!این دفعه دیگه هدایت رو فهمیدم و با خودکار بصورت بزرگ روی یک کاغذ متنی رو نوشتم رو کاغذ و زدم رو دیوار!!!!!
من هنوز هیچی بلد نیستم
و بعد هم این شعر رو اضافه کردم:
تا آب شدم سراب دیدم خود را دریا که شدم حباب دیدم خود را آگاه شدم غفلت خود را دیدم بیدار شدم به خواب دیدم خود را
جالبه چند روز قبل هم به شکلی ناخودآگاه هی و هی و هی یادم نبست تو خواب بود یا بیدار بودم🙄😳 آره خلاصه این هی و هی این الهام میشد اما من تو مدار دریافت نبودم!!!!وااااای خدا چقدر هوامو داشتی تو همیشه هستی منم که نبودم همونطوری که خودت هم قبلا گفته بودی😕😕👌👌🙄🙇🤔
اصلا چرا استاد اسم این دوره رو گذاشته 12قدم؟؟!! اصلا چرا قدم؟؟!!اصلا چرا هر قدم چند جلسس،هر جلسه چند بخش مثلا تئوری عملی و فلان. چون استاد گفت دقیقا میخوام همون روشی رو که موفق شدم رو درست همون مسیر رو بریم. مسیر استاد غیر از ایمان به قانون تکامل هم بودش تکامل.آقا عجله نباید داشت مثل من. من عجله دارم چون ایمان ندارم هنوز به درستی قانون می خوام زوووود به هدفه برسم خیالم راحت شه بگم آخییییش!!!!من فکر میکنم موفقیتم ی زمان خاص داره،من فکر میکنم موفقیتم تو ورزش سن و سال داره،من فکر میکنم هنوز تا یجایی جا هست با اینکه خیلی سعی کردم تغییر بدم اینارو اما اینا ریسمانی کهنه و هنوز قوی هستن دور بدنم،دستام و مغزم، من زمان تعیین کردم برای هدف من باور کمبود زمان دارم!!!من فکر میکنم از فلان قدر بگذره دیگگگه نمیشه درحالی که همیشه وقت هسسسست چون همیششششه ما فرکانس میفرستیم و زبان تبادل ما با جهان فرکانسه زبان ما با خدا فرکانسه من اینارو میگم اما ذهنم قبول نمی کنه که باور نداره اما اتفاقا از قصصصد میگم تا براش جا بیفته!!!رااااااام میکنم این لعنتتتتتی رو😠😠😠😠😡😡😡💪💪💪💪💪💪🔥🔥🔥 آره اینکه فکر کنیم از یجایی به بعد نمیشه انگار بگم از یجایی به بعد خدا نیست،جهان نیست،قانون نیست،من نیستم!!!!!این کفره،شرکه این همون احساس گناهه!!!گناه از نظر من در تعریف من ینی آنچه که مارا از هماهنگی با اصل خودمون و خدای درونمون دور می کنه پس این سبک تفکر هم ینی گناه که اینجا دیگه تموم شده کار. و من ترس از حس گناه دارم و کلا گناه به معنای آب از سر گذشتن ینی این توهم تو وجود من هستش که باید پاک بشه. خلاصه بقول استاد ای جاااانم استاد چه جمله ای گفتیییی:
تا وقتی که مقاومت ها هست راهی برای کنترل ذهن نیست
آره تا وقتی ذهن من ازینا داره ینی من هنوز باور نکردم قانون رو و چون باور ندارم تاااا که نجواها اومد بهشون توجه میکنم و ذهنم مقاومت داره که نککککنه نجوا درررست بگه.با اینکه میدونم نجواها در حکم آتشیه که دستمو بکنم توش میسوزه بازم بها میدم بهش و اینجوری نمیشه…اینجوری نمیشه کنترل ذهن کررررد!!!چون من میدونم آتیشه؟؟ میدونم نه نمیدونم ایمان ندارم برعکس استاد که میگه من جراااااات موندن تو حال بدو ندارم!!!
من می خوام سرررریع موفق بشم چون ارزشمندی رو هنوز حس نمیکنم از درون آخه و گرهش زدم به موفقیت پس می خوام سریع موفق بشم تا ازین حس و حال بیام بیرون که غیر ممکنه اگر هم موفق بشم چون من از درون حس ارزشمندی پیدا نکردم بازم حالم خوب نمیشه میگم اینکهههههه چیزززززی نیست بابا.اصلاااا حس حقارت و افسردگی میگیره مارو میگیم این هممممه سال خودمونو کشتیم تا بشیم اییییین؟؟؟؟!!!! این که برا ما آرزو بود خاطره فراموش شده بقیس!!باز هم عذاب و دام مقایسه بقول استاد خوشبختی ینی حال خوب ینی رضایت درونی نه رسیدن به یک نتیجه خاص.
مگه کممممم دیدیم نمونه هایی مثل مایکل فلپس رو که 20،30تا فقط مدال المپیک داره درررررو کرد المپیک رو آخهههه پرافتخار ترین ورزشکار تاریخ المپیکه!!!اما چندبار افسرده و الکلی قرصی شده!!!!آخههههه کی باورش میشه مایکل فلپس افسردگی پس از بازنشستگی گرفته باشششششه؟؟؟؟!!!!!!!مگه کم دیدیم مثل سلنا گومز که هم دچار بحران روحی شد هم مریضی بد داره؟! کم مگگگه دیدیم امثال بردپیت رو که دیگه نماد جذابیت شده رب النوعش شده میگن طرف فکر کرده برد پیته!!!که خودش میگه من تو روابط افتضاحم!!!!البته بگم همه ما انسانیم و ربات نیستیم و اینا پیش میاد نمی گم طبیعیه ولی پیش میاد ولی شما تروخدا مسیر استاد رو ببینید….هرروز خیررر و برکت و شادی و…. بیشتر
تا وقتی از لحظه و زندگی لذت نبریم و صبر نداشته باشیم و بی عجله برای اهداف نباشیم تکاملی طی نخواهیم کرد و پیش نیاز این درک قانون تکامل درک قانون فرکانس هستش!!!!
2.افکار ما باورهای ما همون جوری که ایجاد شده باید همونجوری هم روش کار بشه که تغییر کنه،من ی شبه تغییر نکردم که مثلا شب بخوابم و صبح پاشم ببینم همه چی عوض شده. خب حالا این جمله ینی چی؟؟!! اولا همون قانون تکامل رو میرسونه. دوما برای درک این جمله باید ی تعریفی از باورها و سیستم باورها و قانون داشت. ورودی های ما از خانواده،محیط،جامعه و مدرسه و اینا میان افکار مارو تشکیل میدن و اون ورودی ها که تکرار بشن بیشتر تو ذهن ما میمونن و ی فکر گذرا نیستن!!! وقتی زیاد خودمون به ی موضوعی فکر کنیم میشه باور. ینی چقدر؟!ینی هزاران و میلیون ها بااار. تو طول هرروز هم 60000رشته فکری از سر ما عبور می کنه اما اونا که خیلی بهشون فکر شده شدن افکار غالب. غالب ینی برنده ینی غلبه کننده ینی دیکته کرده خودشو تو مغز ینی اون فرمانروایی می کنه بیشتر از همه بیشتراز همه می چرخه تو مغز!!! اونچه که تبدیل به باور شده و شده فکر غالب داره فرکانس می فرسته و این فرکانس همون احساس ماست که سرنوشت مارو رقم میزنه!!!فرکانس به زبان انگلیسی دقیق بگوییم میشه Frequency که در فارسی میشه بسامد،تکرار تو فیزیک خوندیم ما!!!و تو قرآن میگه الذین یومنون الذین یقیمون از فعل استمراری داره استفاده میکنه ینی دائم دارن ایمان میارن دائم دارن بپا می دارند. این دائمی انجام دادن کارها ینی همون فرکانس فرستادن اصلا جهان به فرکانس های هرلحظه ما جواب میده اصلا مهم نیست چهل سال منفی نگر بودی چون جهان فقط همین یک لحظه رو میشناسه همین لحظه رو!!!نه حتی یک لحظه بعد رو!!!!چه برسه به چهل سال قبل.بر طبق همین منطق هنوز راه باز بود برای فرعون و خدا میگفت برو و با بیان خوش صحبت کن!!!!چون فقط به خودش ظلم کرده بود!!!!!پس جهان به فرکانس لحظه ما پاسخ میده و خود آخرت حال چیزی هستش که هرررررلحظه تکرار میشه ما هرروز در لحظه حالیم!!! دیروز زمان حالی بود که گذشت و نیست و نابود شد و فردا لحظه حالیه که فردا می رسیم بهش و کلا تو لحظه حالیم چیزی بنام دیروز و فردا یچیز توهمی هستش.امروز همون فردای دیروزه!!!! فرکانس یکجورهایی همون لحظه هستش. درواقع احساس ما همون ورودی ای هستش که بارها تکرار شده پس بهش کلی فکر شده و شده فکر غالب ینی باور باوره تولید فرکانس کرده چون فرکانس فکری هستش که زیاد تکرار شود ینی فکر غالب باور ینی فرکانس غالب چیزی که هزاران و میلیون ها بار بهش فکر شده!!!!پس تغییرش هم یک شبه نیستش!!!!!!!
3.احساس میکنم آگاهی هامو بیشتر می کنه!!!!😳😳😳😱😕😕👌👌:استاد بعد 15سال کارکردن شبانه روزی و لحظه به لحظه روی خود و خواندن و انتشار چند میلیون کامنت و بیییی نهایت نتیجه و شرکت زدن و سایت زدن و تو کل ایران سمینار حضوری گذاشتن و کلی محصول و فایل تولید کردن میگه کامنتهای بچها ینی شاگرداش آگاهی هاشو بیشتر می کنه!!!وقتی استاد اینو میگه من چی بگم؟؟؟!!!😳😕👌 نقطه شروع تمام بدبختی های بشر باز هم میگم اونجاست که فکر میکنه همه چی رو بلده. استاد میدونه که درک قانون و شناختش تموممممی نداره. میدونه که وقتی بگه قانون رو فهمیدم و بلدم دیگه کارش ساختس.میدونه که اگر 15 ساله داره رو خودش کار میکنه نزدیک 40سال هم هستش که داره آب میخوره غذا میخوره و اکسیژن جذب میکنه دی اکسید کربن دفع می کنه ولی این 40سال اونو بی نیاز نکرده ازینکار پس قانون هم همینه چون همونطوری که نیاز داره هر لحظه به اکسیژن هرلحظه هم چون داره بالاخره ی فرکانسی میفرسته و جهان داره به فرکانس هر لحظش پاسخ میده پس بااااید هرلحظهههه روی خودش کار کنه… با این منطق این میزان کارکردن استاد دیگه غیرقابل توجیه نیست برای من دیگه تعجججب آور نیستش که 200،300 ساعت وقت بگذاره و از دید قانون به زندگی TOM BRADY توجه کنه درضمن چون بی نهایت نتیجه هم گرفته پس اشتیاق و شور و شوق و باورش هم بیشتره!!!!!!!
4.بعضی ها بجای جمع کردن آشغال ها اونارو میریزن زیر مبل ینی پاک کردن صورت مسأله.درواقع منبع اون کثیفی هست هنوز.مثل من که باور کمبود دارم. اما نیومدم همیشگی رو قانون کار کنم من برای تبدیل باور کمبود به فراوانی باید اول باور کنم که اصلا این باورها هستن که اتفاقات زندگی مارو رقم میزنن بعد برم باور بسازم وگرنه تا قدم اول ساخته نشه من اصلا نمیتونم برم سراغ قدم دوم برمم با زجره با زور و نصفه و نیمه و نشانه اینکه باورهات دارن بهتر میشن اینه که احساست بهتر بشه نه که با حس بد و زجر.بعد اگه اینو باور کردیم ینی حروف الفبا رو یاد گرفتیم بعد میبینیم که تو وسط پروسه تغییر باورها هستیم اصلااااااا.بخوای نخوای خودبخود این اتفاق میفته اصلا. ی مثال دیگه خیلی قبلها من رو عزت نفسم کار نمی کردم بعد هرچی تلاش میکردم با تمااااام وجود بهتر که نمی شد هییییچ بدتررررر هم میشد!!!چون ازونجا که ارزشمندی مو به نتایج گره زده بودم هربار هم موفق نمی شدم سرخورده تر میشدم و بی عزت نفس تر.بعد تعجب و حییییرررت تمام وجودمو فرررراااا میگرررفت که خدااااا من بایییید دیگه چیکاااار کنممممم؟؟!!
5.بنظر من عللی که یکی میگه خب چکار کنم همینم دیگه یا اینکه میترسم، خب اینا بهونه هستن ینی نمیخوان تغییر کنن اما چرا نمیخوان؟!مگه طرف بدش میاد کسب و کار شخصی شو راه بندازه؟!خب طبیعتا نه.مگه افراد از ازبین بردن ترس قدرت و اعتمادبهنفس نمیگیرن؟قطعاااااا آره.پس چرا نمیان تغییر کنن؟! بخاطر باورهای مخربشون. مثلا اینکه عزت نفس و قدرت تغییر و ریسک کردن رو در خودشون نمیبینن چون تغییر کردن جسارت میخواهد!!!مثلا اینکه فکر میکنن نمیشه .اونم با این باورها که دیگه پیر شدیم،از ما گذشت،شخصیت ما دیگه شکل گرفته،دیگه از پایه ما اینجوری بالا اومدیم!!!!،یا بقول معلم پرورشی اول دبیرستان مون روانشناس ها گفتن که تمام تغییرات شخصیتی تا سن 40نهاااایت 42 سالگی قابل ایجاده و بعد اون دیگه شخصیت شکل گرفته،انعطاف پذیر نیستش!!!که منم اون موقع باور میکردم انگار اما ته ذهنم و بیشتر احساسم میگفت که نهههههههه.مگگگگه میشه آخه آدم چیزی بخواد و بهش داده نشه!!!!و دیگه این یعنی همون گناه.همون نگاه آب که از سر گذشتن که فکر کنیم دیگه تموووووم شد و نمیییششششه.و اینکه قانون رو نمیدونن و و از قدرت تغییر افکار برای تغییر نتایج زندگی بی خبرن. اینکه آشغال هارم میندازن زیر مبل دیده نشه برای اینه که نمیخوان دیگران ضعف اونارو ببینن و نظر دیگران براشون مهمه.مثلا من هنوزم خودم با اینکه رو عزت نفسم کار کردم ترس از شکست دارم البته انقدر بازدارنده نبوده که وارد ترسام نشم. الان منبع رفع این مسأله کارکردن روی عزت نفس و از بین بردن ریشه ای ترین مانع و سد در برابر عزت نفس ینی همون احساس گناه هستش.سرزنش نکردن خود بابت اشتباهات،ارزشمندی را به نتایج گره نزدن.
6. شاه کلید:من تا وقتی خودمو درست نکنم،باورهامو درست نکنم تغییر بنیادین که هیچ تغییر کوچیک هم تو زندگیم رخ نمیده!!!!
7.تا وقتیکه قبول نکنیم عیب داریم،تا وقتی قبول نکنیم جهل مونو که تغییری حاصل نمیشه!!ینی اصلا به سمتش حرکت نمی کنیم!!!!
8.هر بهونه ای که میاری که تغییر نکنی تغییر مثبت نکنی اینا همونایین که باید عوض بشن اینا همونان که بدبختت کردن!!! اینکه نه دیگه نمیشه از ما گذشت، من نمیتونم،این یکیو نمیشه اینا همون باورهایی هستن که باید عوض بشن اتفاقاااا همین باورهای محدودکننده هستن که نتایج زندگی تو این مدلی کردن!!!!
9.چه زندگی زیباییه چه دنیای زیباییه .خدا گفته تویی که به این انرژی شکل میدی .میتونی هرچیزی که بخوای رو شکل بدی،هرچی رو که بخوای خلق کنی،فقط باید بدونی که با افکارت داری این کار رو میکنی نه زور بازو اینو بفهمی دیگه میشینی رو خودت کار میکنی دیگه!!!!!میبینی که داری به چی توجه میکنی،به چی داری فکر میکنی،از چی داری صحبت میکنی!!!!اینا صحبتهای شما بود استاد.واااای خدا ینی میشه ایمان بیارم بهش.😢😢😢😢😢😢😍😍😍😍😍😍 خدایا خودت هدایتم کن نمیخوام باور بهش برام ی آرزو باشه هدایتم کن.😘😍👌
فعلا.♥
سلام دوست عزیزم تهمینه جان ممنون که برام نوشتی باعث شدی هدایت بشم یکبار دیگه ی دل سیییییر از اول تا آخر همین کامنت مو بخونم و باز درس بگیرم و هدایت بشم.😘😍😃👌ورودتو به بهترین و خدایی ترین سایت دنیا تبریک میگم.خوش اومدی.😘😍😃😃😃😍😍👌👌دیگه نوبت درخشش توعه!!بتاااااااااااااز.😃😃😃👌👌👌😍😍😍🔥🔥🔥🔥🔥💪💪💪💪💪