تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم دارد - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-64.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-06-21 18:46:422024-07-25 12:00:43تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم داردشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به خانواده عزززیزم ❤️سپاسگذارم استاد جان و مریم عزیزم که هر روز با یه فایل الماسین ما رو با خودمون رو به رو میکنیم تا هر بار خودمونو بهبود ببخشیم، من توی فایل مثل ابوموسی نباشیم در مورد خرید دوچرخه ای که سالها آرزوشو داشتم و ترس از حرف مردم و وارد شدن به دلش نوشتم و باز با این فایل به لطف خدا و شما متوجه شدم که باید با دوچرخه م برم توی محله ای که نزدیک خونمونه و یه بازارچه اونجاست و بیشترین ترس من رفتن به اونجا با دوچرخه بود که مردم چی فکر میکنن و نکنه خوششون نیاد و…. اما من به خاطر حرف این مردم سالها این آرزو رو توی دلم دفن کرده بودم و چقدر توی همون محله برای رفت و برگشت اذیت شده بودم که ماشین گیرم نیومده بود یا از اونجا خرید کرده بودم و چقدر سختم شده بود تا اون چیزها رو تا خونه بیارم و چقدر بدنم آزار دیده بود و اون لحظه که فایل اومد من کارهای خونه رو انجام داده بودم و واقعا خسته و گرسنه بودم، اما این فایل منو به یاد رفتن به اون محله انداخت چند تا قاشق از غذامو خوردم و سریع آماده شدم و رفتم چقدر از شدت استرس و اینکه اونا چه فکری میکنند بدنم میلرزید ولی اهمیت ندادم و تا آخر اون محله رفتم و حتی خرید هم کردم و برگشتم و باز روز بعدش هم این تمرین رو توی همون محله انجام دادم و اینبار دیدم که ترسم نصف شده و نگم از خوبی و فرهنگ این مردم که چقدر عشق کردم باهاشون، انگار نه انگار که من با دوچرخه رفته بودم چقدر براشون عادی بود و الکی توی ذهنم این قدر بزرگ بود، چقدر با احترام باهام صحبت میکردند، خدا رو صد هزار مرتبه شکر، چنان عشقی کردم از اقدامم از اینکه باز ابراهیم شدم و این بت رو هم شکستم و باز باید برم اونجا تا این ترس به صفر برسه، و موقع برگشتن برای خودم جایزه رانی آناناس خریدم🤭😋😋البته که این جایزه در مقابل اقدامم واقعا کوچولو بود ولی بعد جبران میکنم و کلی خودمو تشویق کردم و احسنت گفتم ❤️استاد، مریم جان، دستتونو میبوسم عشق های من❤️❤️❤️و این ترس از حرف مردم واقعا یکی از بزرگترین پاشنه آشیل های منه، اما دیشب متوجه یه ترس خییییلی بزرگتر توی وجودم شدم، قبلا این ترس رو توی قدمها و توی دوره جهان بینی شناخته بودم اما نه مثل الان، دیشب تولد دخترم بود و همسرم و پسرم شب رو خونه نبودند، دخترم هم آخر شب بعد از تموم شدن تولدش با دوستاش رفتند دور بزنند و خوش بگذرونن (دخترم ۱۷ سالشه) و تا ساعت ۴ صبح بیرون بودند برای اولین بار، خلاصه من تنها توی خونه بودم بعد از اینکه خونه رو مرتب کردم و ساعت حدودای یک شد، چندین مرتبه احساس میکردم که از توی اتاق صدا میاد، من ۲ مرتبه با حالت ترس زیاد بلند شدم و رفتم ۲ تا اتاق ها رو نگاه کردم ولی هیچ چیزی نبود سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم، فایل جلسه ۲، از قدم سوم رو که در مورد تغییر شخصیت بود گوش دادم که البته باید فایل جلسه ۶ دوره جهان بینی رو گوش میدادم و با خودم تکرار میکردم که این یه فرصت برای رشد منه، قدرتمند ترین فرمانروای جهان الان کنار منه، و تا ساعت ۴ شاید حدود یه نیم ساعت با تکرار این باور خوابم برده بود و آروم شده بودم اما متوجه شدم که هنوز اون طوری که باید این خدای قدرتمند رو باور ندارم، زیاد باور ندارم که کنارمه و میتونه خیلی بهتر از همسر یا فرزند یا هر کسی دیگه که کنارمه ازم محافظت کنه، چقدر برام زشت و شرم آوره این حد از شرک توی وجودم باشه، ولی خدا رو شکر که کامل شناختمش، از خدا خواستم حداقل به مدت ۲ هفته فرصت تنهایی رو توی شب برام فراهم کنه تا با کمک خودش به این ترسم هم غلبه کنم، مریم عزیزم کااااااش توی یه جلسه از فایل های ۱۲ قدم یا جهان بینی یا… در مورد غلبه کردن به ترستون از تنها بودن در شب برامون صحبت میکردی که چطور اون ۲ ماه رو تونستی تنها و آرام بخوابی، البته میدونم که تکاملتونو طی کردید تا به این جا رسیدید اما یادمه که توی یکی از فایل های زندگی در بهشت یه شب که استاد نبود( قبل از این دوماه که استاد برن برای کار کردن روی خودشون در مورد سلامتی)شما یه مقدار از تنها بودن توی شب ترس داشتید ولی الان احساس میکنم که این ترس ها رو کامل پشت سر گذاشتید که با تمام وجودم بهتون تبریک میگم، ولی ازتون خواااهش میکنم اگه ممکنه بیایید توی یه جلسه برامون صحبت کنید چون شما یه خانوم هستید میتونید یه الگوی عالی برای من باشید، بی نهایت سپاسگذارم و میبوسمتون🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بنام خدای بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم استاد عباس منش و مریم جان شایسته
و همه دوستان هم فرکانسیم
یادمه سری قبلی ک شروع کردم با دوره فوق العاده ۱۲ قدم ، هدایت شدم ب اینکه فصل پنچم کتاب رویاهایی ک رویا نیستند ک در مورد ترس و ایمان راستین هست رو هم زمان روی خودم کار کنم چون ترس های ما از اونجاهایی نشات میگیره ک در وجودمون ناشناخته هست و اتفاقا ایراد داره و اگه شروع کنیم ب خود شناسی و دلیل ترس هامون رو در تمام جنبه های زندگیمون بدونیم و برنامه بریزیم ک وارد دل ترس هامون بشیم اون وقته ک کارهایی رو انجام میدیم ک قبل از این فکرشم نمیکردیم ک بتونیم انجامش بدیم و همین کارا ب قول استاد عزیز باعث میشه باورهای قدرتمند کننده ساخته بشه و اون موانع ذهنی ک سال ها ب اشتباه منو از تجربه ی نعمت هایی ک تجربه کردنشون کاملا طبیعی هست در زندگی همه ی ما برداشته بشه و بصورت طبیعی اون خواسته های طبیعی مون رو تجربه کنیم
از خودم مثال میزنم درباره ترس:
اول اینو بگم ک با فکر کردن ب این موضوع یهو یاد آهنگ انگلیسی افتادم ک هدایت الله هست ب اسم frozen
زبان انگلیسیم خیلی خوب نیست اما تقریبا بیشتر چیزا رو متوجه میشم
ی جایی توی آهنگ میگفت ب این مضمون ک : وقتی میترسیم قلبمون باز نمیشه یعنی ترس باعث فریز شدن قلبمون میشه و انگار ک متوقف میشیم
این قانون جهانه ک فریز شدن باعث بی حرکتی میشه پس هر موضوعی ک باعث حرکت نکردن بشه مساویه با ترس
برم سراغ تجربه ام:
من ی دوره ی کوتاهی در حد چند روز ی ورودی های ذهنی رو دنبال میکردم ک در مورد جن و روح و … اینا بود
حالا مثلا بهش میگن از ما بهترون یا هرچیز دیگه ای ک مهم نیست
چون بیشتر توی اون حال و هوا بودم جهان منو بیشتر هدایت میکرد ب شرایطی هم سنگ با کانون توجه ام
مثلا چیزهایی رو توی اینترنت میدیدم ک دقیقا درباره ی همین موضوع هست و یا آدم های اطرافم درباره ی این موضوع صحبت میکردن و میگفتن مثلا این کلیپ رو دیدی ؟؟؟
اصلا تعجب نداره ک اونا درباره ی این موضوع صحبت میکردن و من ب این شرایط هدایت میشدم چون من داشتم خلق میکردم شرایط زندگیم رو با افکاری ک داشتم
پس من نباید بخاطر تجربه ی شرایطی ک دلخواهم نیست از این و اون ناراحت بشم
چون ” هیچ چیز بدون اجازه ی من نمیتونه وارد زندگیم بشه ”
خلاصه ی شب از ترس درباره ی همین جن و روح ،ی اتفاقی افتاد برام ک صدام ب طرز عجیبی گرفت
یعنی من خواستم ب خودم ی جورایی بگم ک من نترسیدم و ی رفتاری از خودم نشون بدم ک : ن من نترسیدم و اصلا اینارو قبول ندارم ، ک همون باعث این اتفاق شد
یعنی الگو ها یکیه ‘ این جور مواقع اکثر ماها همین کارا رو انجام میدیم ک بگیم : ن ، در مورد من اینطوری نیست
خلاصه اون موقع ها من تنها بودم یعنی ی خونه گرفته بودم ک تنها زندگی میکردم شب ها و روزها
خب شرایط هم ی جورایی محیا بود
من میدونستم ک باید این ترس رو برطرف کنم تا دیگه نتونه سراغم بیاد چون برام حل نشده بود
چند روز افکارم در مورد رفع این ترس بود و خداوند ی الهامی ب من کرد ک :ما خلقت جن و الانس الا لیعبدون
یعنی این الهام چنان منو آروم و مطمعن کرد ک تمام ترسم انگار ریخت از این موضوع
و من خودم ی حرکت دیگه هم زدم
زمستون بود و هوا واقعا سرد و اوایل شب بود
تصمیم گرفتم برم بیرون هم ی دوری بزنم تا حال و هوام عوض شه و هم برم از توی آرامگاه شهر رد بشم
ی شرایط بود ک باید تجربه کنیم تا متوجه بشیم
آرامگاه نزدیک خونه بود و من وارد شدم و اصلا ی حسی داشت
تمام بدنم انگار ی جوری شد ‘ احتمالا تجربه اش کردید
انگار تمام ترسم ریخت از این موضوع
و من از ی طرف وارد شدم و شروع کردم بین قبرها راه رفتم بهشون نگاه کردم و حتی باهاشون صحبت کردم و جالبه ک خیییلی احساس خوبی داشتم و از ی طرف دیگه خارج شدم و وقتی خارج شدم خیلی حال خوبی داستم و خوشحال ک با الهام الله یکتای خودم و عمل بهش بر این ترسم غلبه کردم
و باور کردم ک : ما جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت و بندگی
ن برای ترسیدن و ترسوندن
این ی تجربه ی خیلی خوب بود برام ک میدونم بعد از این تجربه من با محمدرضای قبلی فرق کردم ب سمت تغییر شخصیتم
الان هم میدونم ک پاشنه ی آشیلم در مورد روابط
عاطفی ایم هست و ب لطف خدای مهربونم میدونم ک باید چیکار کنم فقط مونده عمل کردن ب دانسته هام و بعد هم قطعا نتایج دلخواهم میاد
چون قانون اینه
مثلا در مورد روابط من ب این نتیجه رسیدم ک اول باید بیام ایرادهام رو در مورد روابط ام پیدا کنم و ببینم ک من چ مشکلی در مورد رابطه با جنس مخالف دارم
مثلا تا ی خانم از روبرو میاد اولین واکنش من اینه ک من رومو میکنم ب ی سمت دیگه و میخوام کاری رو انجام بدم ک انگار من ندیدم اون خانم رو
و اینکه چرا من اینکارو انجام میدم؟
قطعا از ی باوری این رفتار سرچشمه میگیره
بیام دلیلش رو پیدا کنم و برسم ب این درک ک من اعتماد بنفس ندارم و در مواجهه با ی خانم عزت نفسم رو از دست میدم و فکر میکنم ک اون طرف مقابل اصلا ب من نگاهم نمیکنه چ برسه ک بخواد باهام دوست بشه
حالا راهکارش چیه ؟
فکر میکنم اینه ک اول ی تعریف درست از روابط توی ذهنم بسازم و ارتباطات درست در مورد روابط عاطفی بسازم در ذهنم و روی عزت نفسم بشدت کارکنم تا باور کنم ک من ب تنهایی هم انسانی فوق العاده و ارزشمندم و درسته ک داشتن رابطه ی عاطفی دلخواهم ی نعمت طبیعی هست اما دلیل ارزشمندیم ب بودن با جنس مخالف و داشتن رابطه ی عاطفی نیست و من ب تنهایی هم ارزشمندم و دلیل احساس خوبم بودن با جنس مخالف نیست
و وقتی اینا باورم بشه من آرام آرام این شرایط رو تجربه میکنم
من ک خیلی باید روی خودم کار کنم و این کار کردن روی خودم فقط با مداومت و عمل ب آنچه ک میدونم درسته باعث بوجود اومدن نتایج ملموس و پایدار میشه
و بازم ب قول استاد عزیزم ، این یک روند دائمی هست ک اگه بتونیم کاری کنیم ک با لذت بردن طی بشه اون وقت کار برامون هرروز ساده تر لذت بخش تر و خلق نتایج هم سریع تر میشه
بینهایت سپاسگزار خدای مهربونم هستم ک این فرصت رو بازهم ب من بخشید ک با شما خوبان باشم
و بینهایت سپاسگزار استاد عزیزم هستم ک دوست داری ک خوب زندگی کنی و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنی
برای هممون آرزوی سلامتی شادی موفقیت ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم در پناه الله یکتا 🙏
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و همهی دوستان عزیز
دیشب در کامنت قبلی ام در زندگی در بهشت گفتم که فردا میخوام یه تمرین مهم رو انجام بدم و امشب در موردش مینویسم
حالا اومدم اینجا جریان رو تعریف کنم
من یه سالی میشه قانون آفرینش رو گوشکردم و استاد گفتن به نمایشگاه ماشین برید و حتی سوار ماشین دلخواه تون بشید
این تمرین برای من که حتی هنوز گواهی نامه هم ندارم چه برسه به ماشین خیلی سخت بود
یه سال نتونستم حریف نجواهای ذهنم بشم همش میگفتم حالا میرم
تا اینکه چندشب پیش کامنت آقای عطار روشن رو مطالعه کردم که از تعهدشون به انجام تمرینها نوشته بودن
اصلا انگار یه پتک خورد تو سرم که مرضیه دلیل اینکه نتایج بزرگ نمیگیری همین هست تو متعهد به انجام همه ی تمرینها نیستی
خلاصه از دیروز خیلی زیاد با خودم در کلنجار بودم که آیا این تمرین رو برم یا نه
خیلی سخت بود
اصلا ذهنم یه نجواهایی به پا میکرد که نگو
اصلا بهش فکر میکردم کلی استرس میگرفتم
ازاهرم رنج و لذت خیلی تو ذهنم استفاده کردم
که اگر این تمرین رو انجام بدم چی میشه
اینکه چقدر اعتماد به نفسم میره بالا
چقدر حالم خوب میشه
وارد دل ترسهام شدم
میتونم بیام اینجا کامنت بنویسم و به خودم برای انجام این تمرین افتخار کنم
و اینکه اگر این تمرین رو انجام ندم چقدر تا شب حالم گرفته میشه از اینکه نتونستم وارد دل ترسم بشم نتونستم حریف نجواهای ذهنم بشم و…
باورتون نمیشه که چقدر با خودم حرف زدم
گاهی با اعتماد به نفس میگفتم میرم
گاهی میگفتم بی خیال ضایع هست معلومه تو خریدار نیستی اصلا تو مال این حرفها نیستی
خلاصه صبح بلند شدم بچه های گلم رو گذاشتم خونه خودمم آماده شدم رفتم مسیر تقریبا زیادی رو رفتم تا به خیابانی که نمایشگاه های زیادی هست
چندین نمایشگاه رفتم با اعتماد به نفس بالا ماشین ها رو نگاه کردم قیمت کردم
دوتا ماشین مدل بالا هم سوار شدم نشستم پشت فرمون
نمیدونید بعدش چقدر احساسم عالی بود
گفتم مرضیه این تمرین اینقدر ساده و راحت بود تو برای خودت غول ساخته بودی جرات انجامش رو نداشتی
ولی باورتون نمیشه که چقدر راحت بود
فقط این ذهن هست که همه چیز رو برای ما بزرگ و سخت میکنه
خیلی لذت بردم به خودم افتخارم کردم که پا روی ترسم گذاشتم
داشتم می اومدم با خودم حرف میزدم که یه روز دیگه هم برم با یه پارچه فروشی بزرگ که خیلی مشتری داره حتی از شهرستانها همیشه مغازش شلوغ هست مصاحبه کنم
همین طور فکر میکردم که یه دفعه رسیدم به یه میوه فروشی محله مون که خیلی خیلی زیاد مشتری داره همیشه مشتری ها صف می ایستادند برای خرید
گفتم چرا از همینجا شروع نکنم
اومدم جلو و از صاحب مغازه خواستم که چند دقیقه وقتشو به من بده
با کمال احترام قبول کرد
با هم چند دقیقه ای صحبت کردیم از اینکه چرا این همه مشتری داره
باورهایی رو از صحبتهاشون متوجه شدم که در راس اون باور فراوانی بود
چون توی صحبتهاش گفت که هرچی خرج کنی خدا بهت بیشتر میده
من فهمیدم که این باور فراوانی چقدر قدرت داره
نتیجه ی اکثر افراد موفق وثروتمند بسته به این باور هست
بعد هم اومدم طبق همون باور فراوانی مقداری خرید برای پسرهای گلم کردم و با رضایت کامل اومدم خونه
خداروشکر
اینها رو اینجا مینویسم اول برای خودم که رد پایی باشه
دوم برای دوستانم که میخوان این تمرینها و انجام بدهند الگویی باشه براشون
اینکه باور کنید اونقدر که ذهنمون نجوا میکنه که سخته و وحشتناک جلوه میده انجام این تمرینهارو سخت نیست اصلا
استاد بی نهایت سپاسگزارم
انشالله در پناه خدا سالم و سلامت باشید
به نام الله
خدایا شکرت
سلام
خدایا شکرت
………………………..
زهرا جون خوشگله گوگولی تو نمی تونی یه شبه کسب و کارت رو راه اندازی کنی و مغازه بزرگ بزنی و در پنت هاوس زندگی کنی عزیز جان مهربان ………..تویی که تا دیروز یه زمین کوچولو داشتی و فروختی و هیچ پنت هاوسی تا حالا تو عمرت ندیدی پس با تکامل برو جلو مطمین باش تو پنت هاوس هم میری و زندگی میکنی همون طوری که خیلی ها الان هستن
خدایا شکرت هر لحظه دست منو میگیری و به سمت فایل هایی که نیاز هست برام منو هدایت می کنی
خدایا شکرت
امروز برای خودم رقصیدم آره چه اشکال داره کی از خودم بهتر ؟؟؟ کی از خودم مهربانتر؟؟؟؟
خدایا شکرت
منی که تا قبلا بیزینسی برای خودم نداشتم یه شبه نمی تونم باید آروم آروم بیزینس خودمو راه اندازی کنم و موفق هم میشوم ان شاالله
خدایا شکرت
سلام
استاد بازم از همه افراد سایت متشکرم برای این تند کردن صدا که نه خیلی آرام است نه خیلی تند . برای من بسیار عالی است خیلی خیلی زمانم باز شده است تشکر تشکر وفایلهای بیشتری را می توانم استفاده کنم دست حق یاری همه شما از همه تشکر
هر روز روی خود کار کنیم هر روز هر روز هر ساعت هر لحظه برای من که این کار خیلی لذت بخش است خیلی آرامم می کند
بهترین و بیشترین چیزی که دراین سایت شامل حال من شد آن احساس آرامش است که سالها نداشتم آرام آرام هستم و ریلکس خدایا شکرت
اصل و ریشه رفتارهای خود را پیدا کنیم اصلا برای چی داریم این کار را می کنیم و چه نتیجه ای را می خواهیم بگیریم و طبق قوانین چه نتیجه ای را خواهیم گرفت با کارهایی که الان داریم انجام میدهیم
هیچ وقت برای رسیدن به هدف ازهر وسیله ای استفاده نکنیم یعنی با توجیه اینکه من می خواستم به این هدف برسم وسیله های فکری را که داریم استفاده می کنیم را توجیه نکنیم راه مشخص است هدف هم مشخص است از راه درست به خواسته و هدف خود میرسیم.
تغییر شخصیت خیلی قشنگه اصلا کار هر کسی نیست به خودمان ببالیم که در این مسیر هستیم و این کار یک جسارت و یک کاری زیباست
ترس را همیشه از خود دور کنیم هر چقدر بر ترسهای خود غلبه کنیم زندگی زیباتر میشود و اعتماد به نفسمان هم بیشتر میشود.
قانون تکامل قانون تکامل که استاد واقعا نگویم که چقدرررررررررررررر من را هوشیار و آرام کرد و مثل این ذرت که می خواهد بو داده بشه می پریدم هوا الان آرام شدم می دانم از چه مسیری باید بروم و نتیجه چه خواهد شد پس عجله ای نیست و آرام هستم
آرامش تقدیم به همه شما خوبان در سایت عباس منش
موفقیت ادامه دارد ….
سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه دوستان هم فرکانسی
واقعا دم شما گرم که این روز شمار رو گذاشتید ، من هر روز با دیدنش کلی شاد میشم و انگار جواب سوالای هر روزم تو فایل اون روز هست .
این فایل چقدر معرکه بود چقدر منو یاد اون روزها که سفر به دور آمریکا رو میدیدم و قلبم میتپید از این همه زیبایی و آگاهی جدید که داره وارد زندگیم میشه اون موقع تازه وارد سایت شده بودم و این فایلها خیلی کمکم کرد تا سریعتر و بعضی از باورهای محدودم که از جانعه و اطرافیان درمورد امریکا و سبک زندگی افراد بود رو کنار بذارم.
ولی درباره مطالب این فایل عالی و بی نظیر بود واقعا بعضی وقتا فقط با مرسیدن چند تا سوال ساده از خودم که واقعا چرا باید سردرد داشته باشم و چرا باید این کار رو به این روش انجام بدم و چرا باید این مطلب رو درباره ی فلان موضوع قبول کنم خیلی از مسائلم راحت و آسان حل شده واقعا با چند تا سوال ساده .
واقعا استاد درست میگن که باید ریشه مسئله رو پیدا کرد که من چرا قبول کردم همیشه بیمار باشم؟
چرا قبول کردم که پول کمه و آدم خوب باید قانع باشه؟
اصلا چرا قبول کردم که قانع بودن و کم خواستن خوبه،؟
چرا به این فکر نمیکنم که خدا مسئول براورده کردن خواسته های منه و از خدا کم خواستن بده؟
چرا زیاد پول نمیسازم؟
چرا همش توجه ام روی ناخواسته ها درمورد دیگرانه و نمیام از انرژیم برای تغییر خودم استفاده کنم؟
چرا از لحظاتم لذت نمیبرم؟
چرا خوشی و شادی خودم رو گره زدم در بودن با کسی یا تایید شدن از طرف دیگران ؟
چرا خودم به خودم عشق نمیدم؟
چرا خودم خودم رو بغل نمیکنم؟
چرا خودم برای خودم کادو نمیخرم ،؟
و کلی از چرا های دیگه که با پرسیدنشون واقعا ادم میگه باید خودم رو عوض کنم باید از قدرتم استفاده کنم
چرا فلانی و فلانی تونستن من نتونم ؟ منم میتونم باید حرکت کنم ولی باشادی با لذت نه با عجله نه با حال بد که مهمترین عامل در رخ دادن و رسیدن به خواسته ها حال خوبه 😉✌
انسان به حرف نیست. به اسم و عنوان و ادعا نیست. آیا اگر فردی لباس پادشاه یا گدا یا لباس نظامی یا روحانیون را بر تن کند به صرف این لباس میتوان او را پادشاه، گدا، نظامی یا روحانی دانست؟ اسمها و عناوین و ادعاها هم مانند همین لباسها هستند. اما واقعیت تلخ آن است که عموماً ادعاها و عناوین معادل واقعیت شمرده میشود. یعنی کسی که عنوان گدا را به خود داده، گمان میکند که گداست و دیگران هم غالباً همین گمان را دربارهی او دارند. کسی که مدعی عرفان و روحانیت است و در آن جایگاه ایستاده یا اسمی به این مضمون به او دادهاند یا خودش به خودش داده، گمان میکند که این حرف شوخی واقعیت دارد. اگر در شناسنامه کسی نوشته شده مسیحی یا اگر مدعی است که مسیحی است، فکر میکند واقعاً مسیحی است، در حالیکه واقعاً اینطور نیست. آیا اگر کسی ماسک دلقک یا ماسک جلاد روی صورتش گذاشت به این معنی است که او دلقک یا جلاد است؟
ادعاهای و گمانهای انسان همین حالت را دارند، مثل صورتکهایی هستند که واقعیت پشت آنها نهفته است. حرف و ادعا مثل این لباس است. مثل صورتک است؛ مهم آن است که چه کسی دارد آن را میگوید.اکثر مردم فعلی و قبلی جهان معتقد بودهاند که خدا پرستند یا ایمان دارند، اما این عنوان خدا پرستی و ادعای موحد بودن تا چه حد واقعیت دارد؟ اگر به معنای موضوع و به نشانهها توجه کنیم شاید متوجه شویم که بسیاری از ما اساساً خداپرست نیستیم. پول پرستیم، شیطان پرستیم، شهوت پرستیم، همسر پرستیم، شهوت پرستیم، همسر پرستیم، فرزند پرستیم و چیز پرستیهای دیگر. همانطور که دین انسان به شناسنامهی او نیست، هویت انسان هم به ادعا و حرفهای او نیست.
این دیوار خیالی را در خود بشکنید و این گمان موهوم را حفظ نکنید. من دزد هستم. من قاتل هستم. من قدیس هستم. من راستگوترین انسانم. من پادشاهم. من پیامبر هستم. من منتخب خدا هستم. من مسیح هستم. من رهبر جهان هستم. من دیوانه هستم. دروغگو هستم. شیاد و کلاهبردار هستم. من دزد هستم. من پلیس هستم. من خیلی کارها را نمیتوانم. من هر کاری را میتوانم. من آدم خوبی هستم.
همهی اینها حرف است. همهاش ادعا است. صورتک است. لباس است. برچسب است. ما آن چیزی نیستیم که گمان میکنیم هستیم. ما همان چیزی هستیم که داناییاش را داریم. نشانههایش را داریم. توانش را داریم. اعمال و محصولات ما موید آن است. اگر روی دستگاهی نوشته بودند ضبط صوت یا اگر کسی گفت که فلان دستگاه ضبط صوت است، این الزاماً به آن معنا نیست که ضبط صوت باشد. شاید ماشین رختشویی باشد. شاید ضبط باشد اما از کار افتاده باشد و شاید هر چیز دیگری باشد غیر از ضبط صوت، اما اگر آن وسیله صدا ضبط کرد، اگر امکانی را که از ضبط صوت انتظار میرود، داشت، آن وقت میتوان به آن گفت ضبط صوت.
ما دارای هزاران هویت دروغین و ساختگی و اندکی هویت راستین هستیم. این هویت راستین غالباً در زیر هویتهای دروغین گم شده است. هر کسی در اصل خودش است اما چون زندگی اکثر ما از نوع اصلیاش نیست پس خودمان نیستیم بلکه غوطهور در نقشها و نقاشیها هستیم.
انسان همیشه تمایل به راحتی دارد و پیوسته سعی میکند که خیال خود را راحت کند. پس دوست دارد با هر توجیه استدلالی یا احساسی که شده، خود را در قالبی مورد قبول بپذیرد.
اگر تقدس گراست دوست دارد خود را فردی با ایمان، مقدس، بیگناه یا کم گناه و مانند اینها بداند. اگر ملی گراست میخواهد خود را سرباز وطن، فدایی وطن و تاحدی یک قهرمان بداند. بقیه هم به همین شکل. اما اینها همه ساختههای ذهنی است. آتش تا آتش نزند آتش نیست. نشانهی آتش آن است که بسوزاند، حرارت دهد و گرم کند. فریب اسمها و ادعاها را نخورید. این را از خودتان شروع کنید و بعد به دیگران توصیه کنید. ما توهمی نیستیم که دربارهی خود بافتهایم یا برایمان بافتهاند.
سنگ محک انسان، دانایی و نوع شعور اوست. توانایی و نوع نیروی اوست. عمل و رفتار اوست. زمان حال اوست. حالا او کیست و دارد چکار میکند؟ از کبکی که سر خود را زیر برف میکند و طعمهی شکارچی میشود نیاموزیم. عمری سر خود را زیر برف میکنیم، و اگر از این سر به زیر برف، زمان زیادی بگذرد، برف یخ میزند و منجمد میشود و دیگر سر از زیر آن بیرون نمیآید بلکه انسان در همان حالت قبر میشود.
یک عمر به خود گفتهای من آدم خوبی هستم، من آدم با خدایی هستم، من آدم چنین یا چنانی هستم. تا دیر نشده، تا برف یخ نزده سرت را بیرون بیاور. اطرافت را نگاه کن. نشانهها را ببین و خودت را محک بزن. ببین کیستی. اگر دیدی چیز بدی هستی، شجاع باش. از قبول واقعیت نترس. اگر دیدی که انسان نیستی، اعتراف کن که نیستی. این اولین قدم انسان بودن است. اقتدار حرفها و عناوین دروغ را بشکن. اکثر پادشاهان تاریخ خود را بهترین انسانها میدانستند. بسیاری از مردمان زمانه هم آنان را به این نام و عنوان قبول داشتند.
اما آیا این واقعیت داشت؟
در زمان هیتلر و چنگیز اکثر اطرافیان آنها و مردم تحت سیطره، آنها را میستودند و ستایش میکردند و به آنها القاب و عناوین پر زرق و برق میدادند. اما آیا این ربطی به واقعیت داشت؟ آیا اگر گرگی را بیاورند و روی پیشانیش بزنند گوسفند یا لباس میش را بر تن او کنند، یا عدهای توافق کنند که به او بگویند گوسفند، گرگ گوسفند میشود؟ یک طبیت باید علم طبابت داشته باشد و بتواند بیماران را درمان کند. این علم و عمل و توانایی باید باشد تا بتوان به کسی گفت که چنان است. آیا با کارت شناسایی یا لقب طبیب، کسی طبیب میشود؟
اما زندگی اکثر انسانها عکس این قاعده است و شجاعترینها کسانیاند که این رسم دروغ را تعطیل میکنند. فریب حقههای سیستم عصبی هورمونی را نخورید. مغز تمایل به راحتی دارد و به هویتی که خود را در آن راحت بیابد… هر کسی گفت که من سالم هستم به این معنا نیست که بیمار نیست. کسی سالم است که نشانههای بیماری را نداشته باشد و بلکه دارای نشانههای سلامت باشد. اکثر انسان ها بیمارند و خوشا به حال کسانی که بیماری خود را میشناسد زیرا درمان میشوند. باورهای بافته شده را از هم بگسلید. عناوین دروغین را که به خود بستهاید یا به شما بسته اند بشکنید، نترسید. اگر واقعیت داشته باشند از جنس نشکن هستند و اگر میشکنند خوشحال باشید زیرا جای این دروغ را واقعیت خواهد گرفت. داشتن دو پا و دو دست و دو از چیزهای دیگر به معنی انسان نیست. این به معنای جسم انسان است. جستجو را ادامه دهید. کسی که مسئله را متوجه میشود نیمی از جواب را پیدا کرده و کسی که هنوز متوجه مسئله نیست، دوبار باید جواب را پیدا کند. اسم حقیقی خود را پیدا کن. راه آن این است که دل به آسمان بزن و خودت باش. حقوق دیگران را رعایت کن اما خودت باش. کسی را قربانی خودت نکن و قربانی دیگران هم نشو و این یک دکترین حیاتبخش است. دکترینی است که بزرگان آن را در قوانین زندگی خود داشتند و مدام به آن عمل میکردند. پیلهی کاذب پیرامون خود را پاره میکردند. بعد چه میشد؟ آیا آنها به آزادی میرسیدند؟ نه. ولی قدمی بلند به سوی آزادی و نجات زندگی خود برمیداشتند. بعد از این پیلهی موهوم آنها با پیلهی واقعی خود، با قابلیتها و ضعفهای واقعی خود و با خود میشدند.
با دلخوش کنک ها دل را خوش نکن. بگذار حقیقتاً و برای همیشه خوشحال شوی حتی اگر ابتدا رنجی را متحمل شوی. انسان به حرف نیست. به اسم و ادعا و عنوان نیست. به دانایی اوست و به توانایی اوست. به عمل و نیایج اوست، همانطور که درخت به میوهی آن است.
سلامی دوباره
یه حرفی رو از شما تو این مدار جدید شنیدم که قبلا هم شنیدم اما لابلای دونسته هام گمشده بود اینکه گفتین تو هر نقطه ای از زندگیت هستی از همون داشته ها نعمتها لذت ببر و سپاسگزار باش 😇
فکر میکنم الان تو این مرحله باید خیلی بیشتر روش تمرکز کنم و انجام بدم باید قدر تک تک داشته ها بدونم باید قدر طرز تفکری ک نسبت به درصد زیادی از جامعه بخاطر حضور تو این سایت دارم شکرگزار باشم باید از چشم زیبابینم سپاگزار باشم باید از سلامت جسمانی و روحیم سپاسگزار باشم از خواب راحتم دوستان زیادی که دارم خانواده هم فرکانس رابطه قشنگی که الان توشم و میتونم بگم این آدم با سه ماه پیشش زمین تا آسمون فرق کرده چون من فرق کردم فرکانسم فرق کرده برای تمام اینها با جزییاتش سپاسگزارم و هزاران نعمت و ثروت که بخاطر رعایت حتی یک درصد قوانین برام بوجود اومده ثروت منظورم دارایی هامه چون هنوز پیشرفت مالی نداشتم اما مگه سپاسگزار همین ثروت ها و دارایی ها بودم که بیشتر و بیشترشو تو زندگی ببینم؟ مگه انتخاب کردم که پولدار باشم؟
مثال های ترس هم که گفتین استاد دقیقا من از خیلی چیزا خودمو بخاطر ترس بیهوده و مزخرف محروم کردم از بچگی عاشق شهربازی بودم و میرفتم بزرگار که شدم ترسها اجازه لذت قبل و بهم ندادن بعدها خودمو اینجوری گول میزدم که اینا هیجان کاذبه میخوام چیکار حالا سوار نشم چیزی نمیشه که در صورتی که کودک درونم ناخودآگاهم داشت پرپرمیزد لذتشو تجربه کنه اما بهش اهمیت نمیدادم و گولش میزدم مثلا 😂
حتی سولاریوم (اینها شاید از دیر خیلیا بیهوده باشه اما ترسهای من لابلاش قایم شده بود) خیلی از برنز کردن خوشم میاد بسیار زیاد اما همیشه باید صبر کنم تابستون بیاد تا بتونم خودمو زجر بدم آفتاب بگیرم چون زمستونا آفتاب نیس هیچ وقت سولار نمیرفتم اما تابستون امسال با وجود اینکه آفتاب هم رفته بودم گفتم الان باید با ترست مقابله کنی وقتشه بماند کلی نجوا اومد که نیازی نیس الان ک تابستونه پوستت هم حالاحالاها همین رنگی میمونه حالا تا زمستون کلی مونده و… خلاصه که طی عملیات ایمان فعال ساختن رفتم تو دلش (چون از فضای تنگش میترسیدم) بعد که باهاش مقابله کردم اینقدر خوش گذشت که هر روز دلم میخواست برم اینقدر خوشحال بودم و کلی خودمو تشویق کردم که آفرین که با ترست روبرو شدی بعد اون تصمیم گرفتم همین ترسهای کوچولو کوچولو رو برم تو دلش و انجام هم دادم واقعا خیلی لذت داره ایمان داشتن
اووو طولانی شد حرفهام دوستتون دارم استاد جونم و مریم مهربان و دوستان عزیزم
سلام بر خداوند جان و خرد
سلام خدمت تمامی دوستان
من که عالیم و امیدوارم حال همگی هم عالی باشه
بریم سراغ نکات این فایل زیبا و تاثیرگذار:
تغییر شخصیتی یک روند تکاملی است!!!
یعنی زمان بر هست ولی با هر بار کار کردن بهتر میشه🤟🏿
به جای اینکه صورت مسئله رو پاک کنیم؛ بیایم و مشکلات رو از ریشه حل کنیم!!!
چرا!؟ جواب واضح چون این تنها راهاش البته اگه میخوایم در جهت خِیر و خوبی پیشرفت کنیم!
قدم اول در تغییر بنیادین شخصیت:
من میپذیرم که در تمام جنبه های زندگیم ایراداتی دارم و زین پس سعی خود را در جهت بهبود نقاط ضعف و تقویت هر چه بیشتر نقاط قوت میکنم!
به شخصه باید:
در عزت نفس بهتر بشم و پیشرفت کنم چون در اکثر اوقات دوستدارم به دیگران نشان بدم و ثابت کنم که چقدر آدم عالیم!
در بحث ثروت و مالی باید بهتر و بهتر بشم چون در هر لحظه خواسته های بیشتر و بزرگتری در ذهنم پرورش داده میشن!
در بحث روابط عاطفی باید به یک صلح درونی برسم و در نتیجه موفق بشم؛ چون تا به الان نتونستم یک رابطه عاطفی در واقعیت برای خودم ایجاد کنم!
من باید به این جمله که میگه:
من میتونم خودمو تغییر بدهم؛ باور داشته باشم!!!
چون این بهترین گزینه برای انتخاب!
من قدرت تغییر زندگی و شخصیتم رو دارم!!!
چون الگوهای زیادی را دیدهام که در مقایسه با من شرایط خیلی بدی داشتهاند اما به موفقیت های عظیم و ثروتهای کلان رسیده اند مثل استاد!
اگر تو این مسیر بهانهای برای تغییر زندگیم در جهت مثبت آوردم؛ این دقیقا همون چیزی که مانع پیشرفت من در زندگیم میشه و بنابراین باید روش کار کنم و اونو تغییر بدم!
من باید بتونم خلا عاطفیم رو بهبود ببخشم!
یه خدایی داریم تو این جهان که ما رو آفریده و تو کرهٔ زمین قرار داده…
سپس بهمون گفته تو این جهان من همه چی هست بنابراین تو آزادی که هر جوری دوست داری بهش شکل بدی💫💪🏼
فقط یادت باشه که با افکارت داری اینکار رو میکنی😉🧠
خدا رو سپاسگزارم بابت سلامتیام در تمام جنبه ها هم روحی، هم ذهنی، هم احساسی و هم جسمی
واقعا بزرگترین نعمت چون وقتی اون باشه ذهن خیلی خیلی برای دریافت الهامات و ایده ها و افکار خلاقانه آزادتر!
امیدوارم همگی همیشه سلامت باشیم و در هر لحظه قدرشو بدونیم و سپاسگزار خداوند باشیم!
خدایا شُکرت
جمله ی طلایی:
اگر راه رو بلد باشیم و اشتباهی نکنیم، قدم به قدم به خواسته هامون نزدیک میشیم و میرسیم و در عین حال هم از مسیر زیبامون لذت میبریم چون این یک مسیری که باید با یک روند تکاملی طی بشه!
راستی فکر کنم منظور استاد از اشتباه این بود که از طی کردن ادامه مسیر سر باز بزنیم!
وگرنه اشتباهات جزئی لاینفک از زندگی همه ماست و همیشه هم کلیدی برای موفقیت هستن چون در درون خودشون تجربیات گرانبهایی برای ما دارن البته که همه چیز به نگاه ما نسبت به زندگی و مسائل اون برمیگرده!
در آخر هم خواستم بگم تازه فهمیدم چه RV لوکسی دارین و با روشن شدن تمامی چراغ ها و لامپهاش و همچنین باز شدن جاهای اضافیش قشنگ یه نمای دیگه رو داشت!
در پناه خدا باشید خیلی ممنون از همگی
فعلا بدرود!
سلام به استاد عزیز و مریم جون و همه بچه های سایت عباس منش
استاد شما نمیدونی از وقتی من با شما اشنا شدم چقدر تغیر کردم تازه من فقط از فایلهای رایگان استفاده کردم
استاد من خیلی باور های منفی دارم و بشدت ادم وابسته ای بودم ولی از امروز تصمیم گرفتم و خیلی از کارهام تنها انجام میدم با اینکه به شدت از تنهایی بیرون فتن و کار کردن میترسیدم
از سلامتی نگم استاد من یه ادمی بودم بشدت حساس روی پوستم و از 15 سالگی تا الان 23 سالگی همش دکتر پوست هزینه های نوجومی و داروهایی ک بشدت سر کبد اثر داشت مصرف میکردم ولی یهو به خودم امدم گفتم چند سال دیگه قراره وقتم هزینم سلامتیم به خطر بندازم و دیگه نرفتم استاد به خدا بدون هیچ دارو و قرصی پوستم عالی شد اصلا
من از بچگی کف پام صاف بود بشدت پادرد داشتم و همش ژلوفن مصرف میکردم دیدم چند ماهه ک ن پا درد دارم ن قرصی خوردم دیدم از وقتی باورام درست شد دردی ک از بچگی بام بودم خوب شد رفت از بدنم
استاد نمیدونید چقدر خوشحالم ک عضو خانواده دوست داشتنی عباس منش هستم عاشق شما خدا و این دنیای زیبام ک انقدر فوق العادس