تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم دارد - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-64.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-06-21 18:46:422024-07-25 12:00:43تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم داردشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 29 مهر رو با عشق مینویسم
و یک روز بهشتی دیگه در این بهشت زیبای خدا با کلی درس برای من و سپاسگزار ربّ ماچ ماچی خودم هستم
امروز من و آبجیم قرار گذاشته بودیم که بریم جلو در مدارس تجریش و بعد تعطیلی مدرسه ابتدایی گل سر و نقاشی بفروشیم
من صبح هرچی نقاشی داشتم برداشتم و تخته شاسی و ورق برای طراحی برداشتم و از خونه اومدم بیرون که انقدر خدا باحاله که دم در بهم گفت مداد طراحیاتو برنداشتی و من انقدر خوشحال شدم که بهم گفت و سریع برگشتم و برداشتم
و سپاسگزارم ازش
وقتی راه افتادم بارم خیلی سنگین بود هرچی آینه دستی و نقاشی داشتم تو یه کیف دستی برداشتم و دیدم سنگینه بغلش کردم
گفتم خدا مدیرتش کن وزنشو
و رفتم و وقتی رسیدم تجریش خواهرم گفت ببین اطراف مترو کجا مدرسه هست که یکیشو تو برو یکیشو من برم
و من تو اپلیکیشن نگاه کردم و بهش گفتم ، ولی اصلا توجه نکردم و نمیدونستم که تو تجریش و بالای شهر تهران مدرسه دولتی نیست
به خواهرم گفتم تو هم بیا
وقتی رفتم به ورکشاپ برسم دیدم امروز رو قراره استادم مدل زنده رو بچینه و همه استادا و هنرجوها کار کنن
و از مسئولا وسیله هارو نیاورده بودن و تا 12 طول کشید چیدمان مدل زنده
و انگار خدا کاری کرد تا دیر شروع کنن طراحی و رنگ رو که من برم جلو در مدرسه و برگردم
من به دوستم گفتم و وقتی دیدم هنوز نچیدن چیزی رو
به دلم افتاد نشین ،پاشو وسایلاتو بردار و برو جلو در مدرسه
منم چشم گفتم و رفتم
وقتی رفتم انقدر سنگین بود که دوباره بغل کردم کیف دستی نقاشیامو و اونجا بود که گفتم خدایا من یه کیف یا سبد خرید میخوام که وقتی اومدم برای فروش بذارم توش و باسلیقه باشه و خیلی زیبا باشه
و تشکر کردم و میدونم که بهم عطا میکنه
وقتی رفتم به مدرسه ای که نزدیکای مترو بود دیدم درش بسته هست و وقتی خوندم اسم مدرسه رو دیدم غیر انتفاعیه ،با خودم گفتم وای مدارس غیر انتفاعی دیر تعطیل میشن همیشه
و یه خانم اومد و ازش پرسیدم گفت تو کل تجریش مدرسه دولتی نمیتونی پیدا کنی اینجا بالای شهره هیچ کس بچه شو تو مدرسه دولتی نمیذاره
جالب بود اولین بار بود میشنیدم که مدرسه های تجریش بیشترش غیر دولتیه
به خواهرم زنگ زدم و گفتم کجایی بیا بهم بریم مدرسه ای که تو میخوای بری
وای وقتی اومد و رفتیم هرچی پیاده میرفتیم نمیرسیدیم
من هم میخندیدم هم میگفتم خدایا سرازیزیه الان برگشتشو تو باید کمکم کنی و راستش انقدر سنگین بود نقاشیام که چند باری گفتم کاش نمیاوردم
ولی بعدش گفتم اشکالی نداره این یه نشونه هست که خیریتی در این روز ما هست که ما بیایم تجریش و مدارسش غیر انتفاعی باشه و حتما قدم بعدی بهم گفته میشه
وقتی رسیدیم به اون مدرسه ،اونجا هم غیر انتفاعی بود و از بابای مدرسه پرسیدم گفت مدیرمون نیست یه روز بیا و درمورد نقاشیات باهاش صحبت کن
و ما دوباره سر بالایی رو تا تجریش رفتیم
وقتی رسیدیم به آبجیم گفتم من میرم سر کلاسم و گفت منم میرم یکم بگردم و بعد ساعت2 برم به اون مدرسه
وقتی من برگشتم ورکشاپ ، دیدم استادم تازه داره طراحی میکنه و رنگ رو شروع نکرده ،نشستم و دوساعت فقط طراحی استادم رو دیدم و سعی کردم تو حافظه ام نگهدارم که چجوری کار میکرد
و از خدا سپاسگزارم که بهم کمک میکنه که حافظه ام قویه و عالی یاد میگیرم
وقتی ساعت نزدیک 2 شد به خواهرم زنگ زدم گفت که طیبه انقد گل سر فروختم و انقدر خوشحال بود گفت تو تجریش هرکی میدید میپرسید چیه و وقتی میدید گل سره ازم میخریدن و میگفت انقدر خجالت میکشیدم ولی گل سرارو به سرم زدم تا ببینن که چی هست
خدارو بی نهایت سپاسگزارم که خواهرم هم فعال تر شده
و بعد دیدم آقایی که دیروز اومد کلاسمونو ازش رنگ فوق آرتیست خریدیم اومد و من میخواستم رنگ فیروزه ای که دیروز نشد بگیرم رو ازش بخرم
وقتی به استادم گفتم میخوام این رنگو بخرم ، دوباره گفت که طیبه گرونه ها
گفتم بله استاد ولی خدا میرسونه و جاش میاد وقتی رفتم رنگ رو خریدم انقدر حس خوبی داشتم
منی که یه رنگ 200 هزار تمنی رو نمیتونستم بخرم
الان 2میلیون و 600 دادم به یه رنگ فوق آرتیست
خیلی خیلی خوشحال بودم و از خدا سپاسگزاری میکردم
وقتی برگشتم سر ورکشاپ استادم گفت طیبه اول کلی طرحتو مربع و مکعب ببین بعد جزئیات اضافه کن
تو یه ایراد داری و اون اینه که از جزئیات شروع میکنی و این مانع از پیشرفتت میشه باید اصلاحش کنی
.و وقتی این حرفشو گفت من سعی کردم که عمل کنم به حرفایی که بهم گفت
.و شروع کردم به کشیدن طرح کلی با مربع و مستطیل و دایره و بیضی
و کم کم که مرحله به مرحله پیش رفتم دیدم درست دراومد و درسته وقت کم آوردم ولی فقط یه پارچ مسی خوشگل رو تونستم کار کنم و استادم گفت طیبه آفرین
آفرین که عمل میکنی
این یه مورد رو اگر دقت کنی طراحیت خیلی خیلی پیشرفت میکنه
و تحسینم میکرد و میگفت میبینی چقدر خوش میگذره اینجا داری با استادا کار میکنی
منم تایید کردم و استادم خیلی ذوق داره هربار که ما میریم برای ورکشاپ
چون میبینه که مشتاقیم برای یادگیری ، سبب خوشحالیش میشه
وقتی کارم تموم شد و تا ساعت 6 همه داشتن کار میکردن و وقتی تحویل دادم برگشتم و با خواهرم که برای فروش رفته بود ،برگشتیم خونه
خیلی خوشحال بود که فروش داشت و مدام میگفت خدایا شکرت
الان که نوشتم یاد این حرف استاد افتادم
تنها راه رسیدن به خدا ثروتمند شدنه
تنها راه نزدیک تر شدن به خدا ثروتمند شدنه
و من اینو هم از خودم و هم از رفتار های خواهرم به جشم و دل حس میکردم
که از وقتی تغییر کردم و خواهرم تغییرمو دید و دید که تو یه روز 6 میلیون فروش داشتم ،علاقه مند شد و الان با ثروتی که به دستش اومده بود داشت خدارو یاد میکرد و میگفت خدایا شکرت ،الان باید دوباره برم برای فروش
من این حرف استاد رو دارم درک میکنم که هرچقدر ثروتمند بشی به خدا نزدیک تر میشی
خدا انسان های ثروتمند رو دوست داره
چون که هرچقدر ثروتمند تر سپاسگزار تر و فعال تر
و من سپاسگزارتر از قبل شدم و خواهرم و مادر و برادرم هم وقتی تغییر منو دیدن مشتاق تر شدن و این سپاسگزاری من و اعضای خانواده ام از خدا بود که خدا ظرف وجوردمونو داره بزرگ و بزرگتر میکنه که میدونم بدون اینکه نیازی به گفتن من باشه ،صد در صد خواهر و برادر و مادر و اطرافیانم در مسیر آگاهی قدم برمیدارن و تغییر میکنن
خدایا شکرت
خواهرم که تا چند ماه پیش داشت زمین و زمان و خانواده شو و فامیلا و همه و همه رو و حتی خدا رو مقصر میدونست و میگفت خدا هیچ کاری نمیکنه ،میبینه که چقدر نیاز دارم
الان داشت خداروشکر میکرد و میگفت طیبه هر هفته گل سر درست میکنم و میرم برای فروش
وای خدای من چی داشتم میدیدم
یه چهره خندان و شاداب و امیدوار و مشتاق برای ادامه دادن این مسیر
جوری شده که وقتی میاد خونه ما دیگه باهم دعوا نداریم که قبلا من با اومدنش به خونه ما اذیت میشدم ، الان سعی میکنم تا جایی که میتونم مراقب رفتارهام باشم
و هرچقدر مراقبت میکنم قشنگ حس میکنم که رفتارش تغییر کرده و خدا در اصل ظرف وجودمو داره بزرگتر میکنه
خدا با این ایده گل سر جوانه نه فقط برای من ،بله برای خواهرم و مادرم و برادرم کلی زندگیشون رو تغییر داد
چی داره رخ میده
چی دارم میبینم
وای خدای من شکرت
یاد حرف استاد عباس منش میفتم که میگفت نگران این نباشین که بخواین آدما رو تغییر بدین
روی تغییر شتصیت خودتون کار کنین
جهان هستی ، خدا کاری میکنه که با تغییر شما جهان اطرافتون هم تغییر کنن
وقتی این تغییرات رو در اطرافم میبینم که خیلی ساده و راحت و طبیعی داره همه چی تغییر میکنه ،بیشتر آروم تر میشم که راه خودمو برم و با هیچ کس کاری نداشته باشم
و مطمئن تر میشم که اگر من تغییر کنم و هرچقدر بیشتر برای تغییرشخصیتم قدم بردارم جهان اطرافم هم به همون اندازه بیشتر تغییر میکنه
خدایا بی نهایت شکرت
سپاسگزارم ازت
حالا یه چیز جالب تر اینکه من امروز و دیروز رنگ خریدم و سه تا رنگ گرون خریدم
ولی همچنان تو حسابم پول بود
چی داره رخ میده
خدایا شکرت .
هرچی فکر میکنم فقط یه جواب داره
و اون اینه که من از هر فروشم که 10 درصدش رو برای خدا کنار میذارم ،از اون روز من همیشه پول دارم
همیشه همیشه همیشه تو کیفم تو حسابم پول هست
و هی پشت سرهم مشتریا خودشون سفارش میدن حالا در طول هفته از سر کلاسم و یا از مشتریایی که شماره و آدرس پیجمو گرفتن و یا از بی نهایت طریق دیگه
و همه اینها کار خداست داره برای من مشتری میشه
داره بی نهایت ثروتشو بهم میبخشه
وقتی برمیگشتیم خونه داشتم تو مترو به این فکر میکردم که چه طرح هایی میتونم کار کنم ؟که یهویی بهم یادآوری شد طرح خودتو ببر فردا به مدیر نشون بده
و بهش بگو که میتونی کار رو با توجه به موضوعق که میگن براشون طرح بکشی
خدایا شکرت
کل مسیر رو من دنبال طرح میگشتم و کلی طرح کودکانه پیدا کردم از گوگل تا فردا اگر خدا بخواد ببرم مدرسه نزدیک خونه مون تا به مدیر نشون بدم کارامو
امروزم بی نهایت عالی و زیبا بود ودر بهشت خدا بهترین حال رو داشتم
خدایا شکرت
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
1403/8/3
روز110
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز و دوستان گل
خدایا شکرت دوباره هدایت شدم به این آگاهی ها
خدایا شکرت که این دوره بی نظیر و دارم و ازخدا میخوام دوباره به زودی هدایت بشم برای دوباره کارکردن روی این دوره بی نظیر
تغییر شخصیت :
یک شبه اتفاق نمیفته اگر اینو درک کنیم نصف راه و رفتیم .
دیشب داشتم یه مطلبی و میخوندم خیلی خوب و جالب بود برام . طبق تحقیقاتی که انجام شده مغز نمیتونه حجم اطلاعات زیاد و ثبت کنه برای اینکه بتونیم اطلاعات ثبت کنیم باید بنویسیم و تکرار کنیم تا بره درحافظه بلند مدت
حالا چه درسی داشت برای من :
اینکه وقتی ساختار فیزیولوژی بدن ومغز طوری طراحی شده که قدم به قدم .پله به پله . نکته به نکته . یاد بگیرم و حرکت کنم دیگه زور زدن فایده ایی نداره هیچوقت به قول استاد یه شبه نمیشه زبان فول بشه یه شبه شخصیتم تغییر نمیکنه یه شبه بدنم عضلانی نمیشه
هرچی نکات کمتر یادبگیرم اما با استمرار روزانه ودرمسیر حرکت باشم مغز راحت تر هضم میکنه .
این همون قانون تکامل طبیعت هست .
خدایا شکرت
به نام خدا
سلام به استاد خوبم و همه دوستان
این فایل رو قبلا هم دیده بودم مطمئنم
ولی امشب انگار یه جور دیگه فهمیدمش
انگار بهتر درک کردم
با خودم گفتم پس اگه دارم میبینمش بازم حتما اون تغییری که لازم بوده رو ندادم
تغییر در روابط چه عاطفی چه دوستان و همکار
احساسات منفی و خشم و که با خودم دارم
تغییر در باورهای ثروت ساز و بهتر کردن باورهای نحدود کننده
مراقب ورودی بودن و کانون توجه
نشخوار های ذهنی بی مصرف و پوچی که صبح تا شب هست
زور زیادی زدن برای پول و رشد اونم با احساس خشم و ناراحتی که همه برمیکرده به باور کمبود ثروت1
وقتی با این فایل دوباره مواجه شدم دقیقتر گوش دادم
داشتم فکر میکردم که زدن اشغال ها زیر مبل و پوشوندن اشغال ها بی شباهت با شرک نیست و اون حدیث که میگه شرک مثل مورچه سیاه تو دل تاریکی شب روی سنگ سیاهه
این شرک نسبت به خداس
و این پوشوندن شرک به خودمون شرک به اون اصل خودمون
خودمون نمیفهمیم با یه سری باور اشتباه و عدم پذیرش ضعف هامون
داریم اونارو از چشم دور میکنیم ولی هستن
مثل شرکی که حواسمون نیست داریم نسبت خدا ولی انجامش میدیم و خیلی باید حواسمون باشه
این اشغال هارو هم باید جلو چشم باشن بپذیریم و بتونیم دفعشون کنیم تا دور از چشمما شرایط رو بدتر نکنن
فرار کردن و رو برگردوندن جیزی رو عوض نمیکته باید شجاعت پذیرش داشت و بهبود بخشید
خدایا شکرت که اینجام و این فایل قشنگ رو یه بار دیگه دیدم
ممنون از استاد عزیز و همه دوستان ️
1403/7/19
روز96
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیز ومریم و دوستان گل
خدایاشکرت بخاطر یک روز فوق العاده دیگه
خدایاشکرت بخاطراین همه آگاهی و فراوانی
خدایاشکرت بخاطر همه نعمت های زندگی
خدایاشکرت چشمان زیبا و سالم دارم که میتونم ببینیم میتونم لذت ببرم از زیبایی ها میتونم بنویسم
خدایا شکرت بخاطر سلامتی و آرامشم
خدایا شکرت که کلی اتفاقات عالی توی زندگیم رخ میدهد
خدایا شکرت که از وقتی که فقط به خودت پناه بردم همه چیز بهم دادی
خدایا شکرت که هر روزم روبه رشد و پیشرفت خدایاشکرت که دوره های فوق العاده ایی دارم که پر از گنج هست خدایاشکرت که خودت هدایت میکنی کسی که بخواد هدایت بشه و بخواد تغییر کنه خدایا شکرت
سلام به
استاد عزیز ، خانوم شایسته و همراهان گرامی
نشانه امروزم
تغییر شخصیت جهاد اکبر می طلبد
من به این دنیا اومدم و خداوند فرصتی به من داده که دنیای خودم رو طور که دوست دارم درست کنم
خدایا هر لحظه شکر که آگاه شدم و آزاد شدم از بهانه هام و فهمیدم که می تونم زندگی خودم رو با فرکانس های خودم خلق کنم و برای رسیدن به اهدافم روی خودم کار کنم ، هر روز ، هر لحظه و استمرار داشته باشم بر روی کار کردن روی خودم و تغییر های مسمتر و طی کردن قاون تکامل و بدونم هر چقدر روی خودم کار کنم زندگی من به میران تغییر من تغییر خواهد کرد و با دیدن زندگی استاد خوبم به خودم بگم استاد تونست من هم می تونم ضعف های خودم رو بشناسم و تمرین کنم برای بهبود و نقاط قوت خودم رو پر رنگ تر کنم برای بالا بردن عزت نفس و احساس لیاقت و با شناخت خودم و ضعف های خودم و پذیرفتن اونها در مسیر درست و بهبود و ارتقاط شخصیت خودم گام بردارم.
خدایا دوست دارم .
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و مریم عشق
سلام به دوستان هم فرکانسی من دراین مسیر زیبا
روزشمار تحول زندگی من 113روز
همین طور که روزها میگذره وروزهای بیشتری رو توی این مسیر طی میکنم وقتی مقایسه میکنم باقبل تغییرات زیادی رو تووجودم میبینم
واقعاً به قول استاد تغییرات هرگز یک شبه برای من اتفاق نیفتاد هرروزی که تلاش میکردم مساله ای رو حل کنم هربار که باورامو میشناختم وتغییر میدادم کمی بهتر رفتار میکردم وهمین تغییرات کوچیک باعث شد توی یه مساله ای که قبلا واکنش خوبی نداشتم اینبار رفتار متفاوتی نشون بدم
همون مثال آشغالها روزیر مبل گذاشتن چون به راحت ترین راه ممکن فکر میکردم ومشکلات من که نوددرصد هم خودم باعثش بودم حل نمیشد ومدام تکرار میشد
نکته بعدی اینکه من پذیرفتم که کلی نواقص شخصیتی دارم غرور ،منیت،اعتمادبه نفس نداشتن ،در صلح نبودن باخودم همه مشکلات مربوط به من بود که باید تغییر میدادم
ایرادهایی که توی دوازده قدم وروان شناسی ثروت یک ازخودم شناختم وحالا دارم روی خودم کار میکنم نه یک بار دیدن وشنیدن فایلها بلکه متعهدانه همین 113روز که دارم هرروز روی باورام کنترل ورودی هام کار میکنم
حس میکنم قدرتی که ازایمان به خدا وتسلیم بدست آوردم ترسهای منو کمرنگ کرده ولی هنوز خییییلی کارداره جهادی اکبر میخواد نه یک مدت بلکه تمام عمر
من باورامو شخم زدم کلی علفهای هرز تووجودم بود که سعی کردم پاکسازی کنم ولی بازهم همیشه وهمیشه باید روی خودم کار کنم
برای تغییرات کلی زمان لازمه باید صبور باشم وبا راهنمایی استاد وکمک فکری همسفران خوبم که کامنت میزارن وتجربه خودشونو میگن استفاده میکنم
تغییراتی که من بعد دوازده قدم توی خودم دیدم اصلأ شمردنی نیست
من این دوره رو دارم دوباره ودوباره کارمیکنم وهربار که کار میکنم چیزهای بیشتری رودرک میکنم که قبلاً انگار نشنیدم
دوستان این حرفها وحی منزل اگر انجام بدین محاله نتیجه نگیرین
خداروشکر برای امروز ،خداروشکر برای اگاهی ،برای بودنم ،سلامتی عشق ارامش
ذهن مدام منو میبره توی گذشته وفرمان نمیشود میده ولی امروز واین لحظه من خوشبختم وهمین مدام تکرار میکنم
زندگی یعنی خلق لحظه های خوب بااحساس خوب دردل تضادها درهیاهوی مشکلات وقتی با جهان همراهی میتونی دنیاتو زیبا کنی
همین لحظه که این فایل رو گوش دادم این تصاویر زیبا رودیدم روزمو ساختم من قدرت خلق زندگیمو دارم وخدا جهان رو مسخر من میکنه اگر تسلیم باشم وهمواره تمرکزم روی خودم باشه
جایگاه خودمو بشناسم ،خودمو بشناسم ،بپذیرم که مشکل دارم وباایمان وتعهد عمل کنم به این آگاهی ها میتونم بگم جهان جای قشنگیه
استاد عاشقتم که هستی خداروشکربرای وجودت برای حرفهای گران بها ،برای تغییراتم توی زندگی
همتونو با عشق دوست دارم و بهترین ها را ارزو میکنم
بنام خدای مهربان
روزشمار تحول زندگی من روز 98
میخوام امروز از تجربه یک روز کامل زندگی کردن با یک جلسه از روان شناسی ثروت یک رو براتون بگم
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
من ازدیروز دارم مرور میکنم روان شناسی ثروت یک رو من تا جلسه نهم رفتم واحساس کردم اون جور که باید درک نکردم لازم بود با درک بالاتر وذهن باز دوباره این جلسات رو مرور کنم
امروز تمرین من جلسه سوم بود
نمیتونم بگم چه معجزه ای بود انگار من تاحالا نشنیده بودم عمیقا داشتم گوش میکردم ونت برداری میکردم نوشتم وتمرین اون
توجه به نکات مثبت وتمرکز روی افکار وباورها بود
من این برنامه رو به مغزم دادم
تمام مدت هندزفری توی گوش من بود وداشتم مرور میکردم که حواسم کاملآ بود دارم چی میگم چی فکر میکنم
امروز اعراض کردم از دوتا چیزی که همیشه خودمو دخالت میدادم توش وهمه چیز خیلی بهتر از همیشه حل شد
استاد راجب باورها صحبت میکرد
من ساعتها داشتم مینوشتم
دوستان روان شناسی ثروت یک فقط برای رسیدن به ثروت نیست فوقالعاده ست
من دارم هرروز موانعی رو شناسایی وحل میکنم که منو از مدار ثروت دور کرده بود
استاد از کانون توجه صحبت میکنه ,
من وقتی دقت کردم دیدم من تمرکزی روی خودم وباورام ندارم
احساس خوب=اتفاقات خوب
امروز من به شدت حواسم به ورودی هام وحرف زدنم بود حتی چند بار به همسرم گوشزد کردم که نمیخوام راجب این موضوع حرف بزنم ونظری ندارم
ببین نتیجه فوقالعاده بود
استاد وقتی میگه همه چیز باوره واگر تغییر کنی لاجرم ثروت وارد زندگی تون میشه من نمیتونستم درک کنم
میخام بگم همه چیز باوره تغییر باورها ،تغییر دیدماست به زندگی
واقعاً فوق العاده بود امیدوارم بتونم همیشه این روند رو برم
استاد عاشقتم
به نام خداوند جان
قدم 113
سلام به همه عزیزان
خداروشر در ای مسیر هرچقدر جلوتر میری به همان اندازه هم درکت بیشتر میشه و دستت میاد باید چکار کنی و این اگاهی ها بی نهایت هست و هیچ تمام شدنی در کار نیست
توی این مسیر میفهمی گوش دادن و نوشتن یه بخش کوچک کار هست و روی این اگاهی ها باید فکر بشه . الگو پیدا کنم و مهم تر اینکه بیام برای خودم یه برنامه تمرینی طراحی کنم که در زمینه هایی که ضعف شخصیتی دارم رو با تمرین حل کنم.
نکته مهم اینه که با کارکردن روی ضعف های شخصیتی که از باورهای نادرست نشات گرفته بیام تک تک بهبودشون بدم و همیشه روش کار کنم چون موقعی که ول کنم باز مثل علف هرز رشد میکنند مثل استاد که همیشه رو عزت نفس کار میکنه
توی این مسیر اولین قدم و بزرگترین اینه که باور داشته باشم که من خالق زندگی خودم هستم و همه چیز باورهای من هست بعد میتونم برم پله بعدی چون تا پایه اصلی درست نباشه حرکت کردن و نتیجه گرفتن ممکن نیست
من برای خودم ضعف هام رو نوشتم و از خودم میپرسم که چه کاری باید انجام بدم که بهبودش بدم و از این پرسیدن نتیجه گرفتم و تا حدودی جلو رفتم که خیلی به همت بیشتر نیاز دارم و نیاز به کارکردن و تغییر بهتر باورهام داره
بنام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان
روز 98 ام سفر
استاد با تمام وجودم سپاسگزارم ازتون که این تجربیات زیبا و این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میدید امیدوارم خداوند همه ی ما رو در مدار درک و عمل به قوانین قرار بدهد
من ضعف های شخصیتی خودم رو میپزیرم میدونم که یه عالمه ترس و بی ایمانی توی وجود من هست که باید برطرف بشه با اینکه شخصیت ترسویی دارم ولی همیشه عاشق آدمهای قوی هستم و همیشه تحسینشون میکنم و همیشه از خداوند میخوام که من رو به مسیرهایی هدایت کنه که من قویتر شوم
مدتها بود که خیلی احساس دلتنگی میکردم انگار قلبم خیلی تحت فشار بود به یک مسافرت جانانه نیاز داشتم ولی از اونجا که ماشین نداشتیم و شرایطش رو هم نداشتیم و همسرم هم صبح تا شب سر کار بود من واقعاً کلافه شده بودم پدرم در یکی از روستاهای دور شهرمون یه باغ بزرگ انگور داره که یک اتاق کوچیکی داره ولی بدون حصار و دیوار کشیه که شبها حیوانات وحشی مثل گرگ و روباه و جدیداً خوک هم به باغشون رفت و آمد میکنه دو روز پیش خواهرم زنگ زد گفت که بیا یه سر بریم باغ حال و هوامون عوض بشه برگردیم منم قبول کردم و زنگ زدم به همسرم و اطلاع دادم که میخواهیم بریم باغ قبول کرد داشتم ظرفهام رو میشستم که یه حسی بهم گفت خوب برین شب رو هم بمونین از اونجا که میدونستم خواهرم شب توی باغ نمیمونه گفتم ولش کن اون که نمیمونه ولی اون حسم پافشاری میکرد که تو بهش بگو زنگ زدم بهش گفتم بیا شب بمونیم اول گفت میترسم بعدش گفت به احتمال خیلی زیاد شوهرم اجازه نمیده دوباره زنگ زدم گفت اجازه نمیده حالا بریم ببینیم شاید اونجا رفتیم راضی شد من خیلی شور و اشتیاق داشتم که شب بمونم ولی با شناختی که از شوهرش داشتم میدونستم که نمیزاره من از خدا خواستم گفتم خدایا اگر اونجا موندنمون روی شخصیت من روی از بین رفتن ترس های من تاثیر خواهد گذاشت مسیر رو هموار کن که بمونیم بعد واقعاً از ته قلبم واگذار کردم به خدا اونا اومدن دنبال من ولی من هیچی ازشون نمیپرسیدم که قراره بمونین یه نه وسط راه بودیم که شوهر خواهرم خودش گفت اگه میخوایین شب رو بمونین من واقعاً از ته قلبم خوشحال شدم و خدارو شکر کردم شوهرش مارو گذاشت و ماشین رو هم برداشت و برگشت شهر ما موندیم که هر کدوم هم یه پسر نه ساله داریم اون شب خواهر من خیلی میترسید یه ذره که از اتاق دور میشدیم نمیزاشت میگفت که نرین الان گرگ و خوک میاد بهتون حمله میکنه هی میگفت ای کاش نمیموندیم میگفت من دیگه اصلأ اینجا نمیمونم ولی برای من بهترین تجربه بود آنقدر هواش خنک و تمیز بود و آسمونش ستاره بارون بود من به شدت با تمام وجودم داشتم لذت میبردم بعد یه حسی بهم گفت برو داخل ردیفهای درخت های انگور ولی من خیلی میترسیدم که برم همون روزش کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو خونده بودم و این فصل خیلی بهم انگیزه ی وارد شدن بر ترسهام رو داده بود میگفتم اگه برم و گرگی خوکی بهم حمله کنه چی من طوری بودم که همه میدونستن آدم ترسویی هستم ولی به حرف حسم گوش کردم و گوشیم رو برداشتم چراغ قوه اش رو روشن کردم و رفتم اول خواستم برم ردیف اول که اگه حیوونی اومد فرار کنم ولی راضی نشدم رفتم ردیف دوم و تا وسط هاش رفتم همه جا تاریک بود و درختهای انگور که به شکل ایستاده بودند و زمینی نبودند عملاً نمیتونستم جایی رو ببینم و خیلی میترسیدم توی فصل پنج کتاب یه حسی به استاد گفته بود که نترس برو هیچ ترسی بیرون از تو وجود نداره ترسها همش توی ذهنته این جمله هارو تکرار میکردم و میرفتم از یه جایی به بعد دیگه نرفتم برگشتم و یه انگور خوشرنگ چیدم خواهرم دنبال من میگشت از اونجا گفتم من اینجام هی داد میزد تورو خدا برگرد برگشتم ولی یه ذره قلبم قوت گرفته بود هر چند تا ته باغ نرفتم چون باغ هم بزرگ بود و تاریک میترسیدم ولی تا اینجا هم یه قدمی برداشتم و رفتم شب که همه خواب بودند دستشویی هم از اتاق یه ذره فاصله داشت ولی خوب همه جا تاریک بود و ساکت نصف شب خودم تنهایی رفتم دستشویی ولی ترس چندانی نداشتم برگشتم نشستم توی بالکن و ستاره هارو نگاه کردم از خدا تشکر کردم که این فرصت رو بهم داد که بیام و لذت ببرم صبح خیلی زود از ساعت 5،30 رفتم کل باغ رو گشتم پیاده روی کردم آنقدر حال و هوای اونجا زیبا و روحانی بود که از خدا میخواستم این لحظه ها تموم نشه همه جا یه رطوبت خاصی نشسته بود روی برگها شبنم های کوچولو نشسته بود خیلی زیبا بود اومدم نشستم و طلوع خورشید رو که آروم آروم بالا میومد رو نگاه میکردم و این عظمت و بزرگی خدا رو شکر میکردم و اشک از چشمام جاری میشد خیلی دوست داشتم از نزدیک حیوانات رو هم ببینم از خدا خواستم بهم نشون بده رفتم داخل اتاق خداوند چقدر زود خواسته های مارو اجابت میکنه داخل اتاق بودم که از بیرون یه صدایی شنیدم از پنجره نگاه کردم دیدم یه دونه سگ و یه دونه روباه خوشگل که دمش خیلی زیبا بود اومده بودن دنبال غذا میگشتن رو دیدم خیلی خوشحال شدم تا از باغ خارج بشن از پنجره نگاهشون کردم اون روز یه تجربه ی عالی برای من بود هم یه کوچولو با ترسهام مواجه شدم و هم تصمیم گرفتم دفعه ی بعد که شب رو موندم اونجا شب برم و کل باغ رو بگردم و خودم رو واگذار کنم به خدا
واقعاً خداوند این دنیا رو با تمام خوبیها و بدیهایش خلق کرده ما باید زرنگ باشیم و بهترین هارو انتخاب کنیم
از خداوند میخوام که جرأت و جسارت و ایمان تغییر کردن رو در ما ایجاد کنه
سلامی با چشمان قلبی و اکلیلی به همه ی دوستان عزیز در این سایت فوق العاده و به استاد عزیزتر و مریم جان دوست داشتنی :))
این فایل نشانه ی امروزم بود و الحق که چه به موقع بود و فرکانس هام رو کوک کرد و حالم رو عالی تر .
نکاتی که از این فایل فوق العاده برای خودم یادداشت برداری کردم رو اینجا هم مینویسم که ردپایی از خودم به جا بزارم تا انشالله در سال های بعدی برگردم و مدارم رو چک کنم که از کجا به کجا رسیدم.
چه نکته ی مهمی بود پذیرش که استاد بهش اشاره کردن.
با نگاه توحیدی بخوام بنویسمش میشه تسلیم بودن .
اینکه مثل موسی بگیم خدایا من به هر خیری که از تو من به من برسه فقیرم.
و لحظه ی گشایش و باز شدن درها اونجاست.
بعد از پذیرش و تسلیم شدن هدایت هاست که دریافت میکنیم چون اجازه دادیم خدا وارد میدان بشه و کار رو دست بگیره.
چقدر این نکته مهم و ارزشمند بود واسم .
از یه جنبه ی دیگه م به پذیرش میشه نگاه کرد ، پذیرش با حس مسئولیت پذیری میاد.
اینکه میپذیرم هراتفاقی که تو زندگیم هست و نیست مسئولیت بودن و نبودنش با منه .
چقدر استاد تو دقیقه ی 10:45 به بعد قشنگ این مورد رو بهش اشاره کردن که ما یه خدایی داریم که یه جهانی رو خلق کرده و به ما گفته تو هرجور میخوای بهش شکل بده ، همه چی تو این جهان هست.
تو باید انتخاب کنی که چیو میخوای وارد زندگیت کنی و چیو میخوای خلق کنی و باید بدونی داری با افکارت این کار رو میکنی .
اگه این جملات رو بتونیم درک کنیم دیگه تمومه.
میشنیم پشت فرمون زندگمیون و از حالت auto pilot خارج میشیم و خودمون میریم اون سمتی که دوست داریم .
بعد از شنیدن آگاهی های این فایل احساس قدرت بیشتری میکنم و دارم حس میکنم فرکانس های ارسالی م هم قدرت بیشتری گرفتن.
حالا برمیگردیم به نکته ای که استاد اول فایل بهش اشاره کردن ، مهم اینه که استمرار داشته باشیم و ادامه بدیم چون تغییرات یه شبه اتفاق نمی افته و باورها یه شبه تغییر نمیکنه .
پس اینو به خودم یادآوری میکنم که ملیحه ی عزیزم : صبور باش و از مسیر لذت ببر . نتایج خودشون میان . فقط حالت خوب باشه :)