«ظلم به خود» از دیدگاه قرآن

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

تغییرات اساسی در زندگی ما از جایی شروع می شود که این دو مفهوم را به خوبی می پذیریم و درک می کنیم:

  1. ما توانایی کاملی بر خلق زندگی دلخواه مان داریم

  2. ما از ایجاد هر تغییری در زندگی دیگران- خواه در جهت مثبت و خواه در جهت منفی- ناتوانیم

در این فایل استاد عباس منش با توضیح آیات مهمی از قرآن، رابطه عزت نفس و توحید عملی و نقش آن در توانایی ما برای خلق زندگی خودمان و نه زندگی دیگران را شرح می‌دهد.

درک این رابطه‌، زندگی شما را ا اساس دگرگون می‌کند زیرا می‌توانی با اجرای این مفهوم در زندگی ات، باورهای سمّی و خانمان سوز با نام «احساس گناه»، «احساس قربانی بودن و مورد ظلم واقع شدن» را در وجودت از ریشه بخشکانی و راه را برای ساختن عزت نفس‌ات هموار نمایی و درهای زندگی ات را به روی نعمت ها و فرصت هایی بگشایی که پشت این سدّهای بتونی جمع شده بود.

زیرا “احساس گناه”‌، “احساس قربانی بودن و مورد ظلم واقع شدن”‌، همان دو ترمز مهمی هستند که:

بخش اعظمی از عزت نفس ات را تخریب ساخته اند که پای حرکت تو برای تحقق خواسته هایت است

و موثرترین انرژی و توان تو را برای شناختن خواسته هایت و تمرکز بر آنها به یغما برده اند

و درهای الهامات و  هدایت را به رویت بسته اند

و اتصال تو را با منبع قطع کرده اند و به قولی داستان را خلاصه می کنم و می گویم:

بی آنکه آگاه باشی، منشأ و آبشخور اصلی ترین ناخواسته های زندگی ات، همین باورهای محدودکننده اند که از آنها غافل شده ای.

اکثر بیماری‌هایی که جسم‌ات به طرق مختلف درگیر آن شده‌،

اکثر اتفاقات ناخواسته‌آی که به طرقی بسیار عجیب و غریب برایت رخ می‌دهد‌،

اکثر اتفاقاتی که آنها را بی‌انصافی‌، بی‌عدالتی و ظلم در حق خو می‌دانی‌ و حتی ایده‌ای نداری که چرا باید این اتفاقات برای تو رخ دهد‌!

همان اتفاقاتی که خود را در برابر آنها بسیار صاحب حق می‌دانی، توسط خودت و به خاطر حضور این دو ترمز مهم‌ در برنامه ی ذهنی ات، خلق شده و تا زمانی که این دو ترمز بخشی از باوها، فرکانس‌‌ها و کانون توجه ات است، ماجرای این ناخواسته ها‌، تمامی نخواهد داشت.

زیرا ما موجوداتی فرکانسی هستیم و در جهانی زندگی می‌کنیم که اساس آن مبتنی بر مدار و فرکانس است. یعنی تمام آنچه جهان‌، درباره ما درک می کند و به آن پاسخ می‌دهد‌، فقط و فقط فرکانس‌های ماست.

جهان ساخته شده تا یک دستگاه مبدل باشد  برای تبدیل فرکانس های دریافت شده در قالب اتفاقات و شرایط هم-سنگ و هم-اساس با باورها، فرکانس ها و کانون توجه مان:

اگر اساس فرکانس دریافتی‌، کمبود باشد‌، نتیجه آن فرکانس‌، تجربه‌ای است که به کمبود می‌انجامد.

اگر اساس فرکانس دریافتی‌، فراوانی باشد‌، نتیجه آن فرکانس‌، تجربه‌ای است که به فراوانی می‌انجامد.

اگر اساس فرکانس دریافتی‌، آرامش باشد‌، نتیجه آن فرکانس تجربه‌ی آرامش بیشتر است.

اگر اساس فرکانس دریافتی‌، نفرت باشد‌، نتیجه آن فرکانس‌، تجربه نفرت بیشتر است.

اگر اساس آن فرکانس‌، نگرانی باشد‌، نتیجه آن فرکانس‌، تجربه اتفاقی است که به نگرانی بیشتر می‌انجامد.

این جهان کوه است و فعل ما ندا                  سوی ما آید نداها را صدا.

به همین دلیل ساده و منطقی‌، تا زمانی که ریشه این دو باور محدود کننده را در وجودت نخشکانی، راهی به سمت تجربه اتفاقات دلخواه نداری‌، زیرا تا زمانیکه نتوانی بر این احساس‌های ویرانگر فائق آیی‌، راهی به سوی ساختن عزت‌نفس‌ات نداری.

این فایل با توضیح آیاتی از قرآن‌، به شما کمک می‌کند تا با رفع این باورهای ویرانگر‌، بخش اعظمی از عزت نفس از دست رفته‌ات را بازسازی نمایی و به این وسیله درهایی از نعمت و برکت را به زندگی‌ات بگشایی.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری «ظلم به خود» از دیدگاه قرآن
    472MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی «ظلم به خود» از دیدگاه قرآن
    38MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1867 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Maryam R» در این صفحه: 3
  1. -
    Maryam R گفته:
    مدت عضویت: 3234 روز

    خداروشکر میکنم بخاطر آگاهیهای بینظیر این فایل که یکی از بنیادی ترین باورها رودر من شکل داد و من و زندگیم و از جهالتهای وحشتناکی که داشتم نجات داد…

    جهالت های من باور نداشتن به قوانین زیر بود :

    1- من مسئول صددرصد اتفاقات زندگی خودم هستم: (عدم اعتقاد به این باور باعث شده بود من سالها خانواده و شرایط زندگیم و دلیلی برای ناکامیها و ناشادی های زندگیم بدونم و با وجود هر تلاشی شرایط زندگیم و حال روحیم همیشه بد باشه، از پدر و مادرم ناراضی باشم و اونا رو مقصر بدونم، بابت شرایط زندگیم غصه بخورم، ازدواجم که کردم همسرم و مسئول خوشبخت کردن خودم بدونم و ازش طلبکار باشم و چیزی که درون خودم باید باشه و خودم باید خلق کنم و از اون بخوام و قائدتاً چون تواناییش و نداره از اونم متنفر بشم و همیشه ازش طلبکار بشم و خودم و قربانی نشون بدم و بهش احساس گناه و عذاب وجدان بدم.

    2- من هیچ مسولیتی در مورد زندگی دیگران حتی نزدیکترین و عزیزترین افراد زندگی ام ندارم چرا که توانایی تغییر آدمها رو خالقم در وجودم قرار نداده…اگر خودشون نخوان نه میتونم بهشون ضربه بزنم نه میتونم بهشون کمک کنم: (عدم شناخت این قانون نیز باعث شد من بابت سختیهایی که خانوادم برای من کشیده بودن، فداکاریها و قربانی شدنها(!!) خودم و مسئول تغییر شرایط زندگی،شادی و خوشبختی اونا بدونم ولی طبق قانون چون خودشون نمیخواستن و خودم هم حال خوبی نداشتم هیچ تغییری جز تلاشهای بیهوده و روح فرسا برام باقی نگذاشت و فقط من و به سمت خود کم بینی، احساس گناه و عذاب وجدان بیشتر و درنهایت افسردگی و ناکامیها و شکستهای متوالی در زندگیم سوق داد…

    من که سالهای سال از زندگیم و در گیر این باور مخرب بودم و نمیدونستم که هیچ تاثیری در بهبود شرایط دیگران نمیتونم بذارم، میتونم بفهمم که این آگاهییها چقدر ارزشمندن و واقعا اونا رو باید با طلا نوشت… منیکه بخاطر ندانستن این آگاهیهای ارزشمند از زمان و انرژی و پول و آسایش خودم برای تغییر و خوشحالی پدر و مادر و برادرم دریغ نکردم و نتیجش چیزی جز هدر دادن زمان و انرژی و پول و عمرم و در یک کلام قربانی کردم خودم و ظلم در حق خودم نبود… نتیجش چی شد؟ افسردگی و ناکامی برای من و تثبیت وضعیت خانوادم به روالی که داشتن و شاید بدتر هم شدن…

    حدودا تا سن 34 سالگی از این قوانین بیخبر بودم و نتایجمم مشخص بود…

    قانون بنیادینی که عدم اعتقاد و شناختم نسبت بهش بصورت زنجیر وار من و وارد فرکانس خود کم بینی و افسردگی و احساس گناه و عذاب وجدان و قربانی بودن و مظلوم واقع شدن کرده بود!

    ولی حالا وقتی این فایل و بعد از 4 سال آشنایی با سایت و آموزشها گوش کردم حرفهای استاد برام مبرهن بود! و یادم رفته بود تا قبل از اون چجور آدمی با چه طرز فکری بودم ، خوشحالم خیلی خوشحالم و شکرگزا که با مدد این آموزشها حداقل در این زمینه دیگه هیچ ربطی به گذشتم ندارم و تقریبا آگاهیهای این فایل تا حد زیادی در من نهادینه شده ولی میدونم هنوز هم باید مراقبش باشم هنوز هم باید باورهای اشتباه جامانده در عمق ناخودآگاهم مثل پیچکهای ریز هنوز وجود دارن و هرس کنم با بمباران کردن ذهنم با باورهای درست و کنترل ورودیهای ذهنم در هر لحظه چرا که این باورها اینقدر قدیمی هستن و مثل سیمان به ذهنم چسبیدن و بدون اینکه خودمو متوجه بشم گاهی در رفتارها و تصمیماتم تاثیر خودش و میذاره و مثل یه ترمز جلوی پیشرفت بیشترم و گرفته.

    حالا با این تغییر باور حال روحی من قابل مقایسه با قبل نیست و خبری از افسردگی در من نیست، احساس گناه های من نمیتونم بگم صفر شده، شاید در ناخودآگاهم وجود داشته باشه که مطمانم وقتی بطور مداوم روی خودم کار کنم کم کم خودشون و که نشون بدن میتونم بهشون آگاه بشم و شکارشون کنم و با ایجاد باورهای درست کم کم این حس و به صفر برسونم…الان خیلی خیلی کمتر از قبل دنبال کمک کردن به اطرافیانم، دلسوزی براشون هستم که بازم دارم روی این هم بیشتر کار میکنم.

    تقریبا ذهنم و عادت دادم با هر رفتار نامناسب یا اتفاق ناخواسته تکراری که برام پیش میاد سریع به این فکر میکنه که “چه باوری باعث شده این اتفاق و این رفتار برام پیش بیاد” و خودم و مسئول میدونم و تقریبا دیگه انگشتم به سمت کسی نشونه نمیره، از هیچکس طلبکار نیستم از آدما کمتر دلخور میشم، به اونا هم احساس گناه نمیدم، خودم و هم قربانی نشون نمیدم و بقول استاد یجورایی بهم دیگه برمیخوره اگه حس قربانی بودن بخواد بهم دست بده، برای من پیشرفت بزرگیه به این نقطه رسیدن! خداروشکر میکنم واقعاً.

    * اثرات این باور مثل تار عنکبوت هنوز هم در گوشه های ذهنم تنیده شدن، من الان مثل جنگلی هستم که درختا و علفهای هرز بزرگ و تو چشم و هرس کردم و حالا یسری از درختا که کنده نمیشن بواسطه پیچکهای ریز و محکمی هستن که حالا باید دنبال قطع کردن اونا باشم تا باورهای وابسته بهشون قطع بشن و پاک بشن. مثل پاکسازی پارادایس در سریال زندگی در بهشت که چقدر برام آموزندس. خدایا شکرت.

    در این مورد مثال واقعی دارم که اینجا میخام خیلی ریشه ای به همه مقاومتهای ذهنیم در موردش اعتراف کنم:

    من نسبت به تغییر باورهام تو این 4 سال موفقیتهای خوبی بدست آوردم و بعد از مدتی حس کردم پیشرفتم کند شده وقتی در قدم اول 12 قدم به جلسه هدفگذاری رسیدم دوره هدفگذاری و که قبلا تهیش کرده بودم و هم شروع کردم به گوش دادن و انجام تمریناتش و رسیدم به تمرینی که جواب سوالش بهم نشون داد من هنوز احساس گناه در وجودم هست… خیلی خوشحالم که این تمرین احساس گناهی که خودمم ازش اطلاع نداشتم و برام آشکار کرد و این مورد همون پیچک محکم منه که براش برنامه و زمان گذاشتم و یکم برام زمانبر بوده ولی ارزشش و مطمانم داره… حتی دلیل اینکه این کامنت و خواستم بنویسم یکیش اینه که با مرور و یادآوری قوانین برای از بین بردن این حس گناه و مسئولیت به خودم کمک کنم تا بصورت ریشه ای از بین ببرمشون…

    داستان من: “باورهای گذشتم باعث از دست دادن سرمایه مالی برای من و چند نفر از اطرافیانم که بواسطه من معرفی شدن شده، این سرمایه هنوز برنگشته و مراحل حقوقیش و داره میگذرونه و با تمرینی که انجام دادم فهمیدم من نسبت به از دست دادن سرمایه این آدما هنوز احساس گناه دارم و همین باعث استپ شدن من شده. انگار این مساله تو ناخودآگاهم مانعی شده برای اینکه هنوز با خودم در صلح کامل نباشم و قطعا روی احساس لیاقتم هم تاثیر گذاشته که در مسائل مالی دیگه پیشرفت نمیکنم…خب شروع کردم یسری کارای عملی براش انجام دادم… با اون آدما صحبت کردم و ازشون حلالیت خواستم… خیلی سخت بود اولش ولی وقتی انجام دادم به خودم افتخار کردم… خدا کمکم کرد و بیشترشون با حس خوب باهام برخورد کردن و 2 نفرشون خیلی حس اینکه من و واقعا ببخشیدن بهم ندادن! بابت بقیه خداروشکر کردم و بخاطر این شخص هم دارم روی خودم کار میکنم، دنبال باورهایی هستم که حسم و خوب کنه…

    همین باور که این مساله از دست رفتن پولشون بخاطر باورهای اشتباه خودشون بوده و اگه خودشون باورهای درستی داشتن من نمیتونستم عاملی برای از دست رفتن پولشون بشم، بهم خیلی کمک کرده که البته الآن هم که نگاه میکنم میبینم این اولین و آخرین اشتباه مالیشون نبوده که انجام دادن ظاهراً. و کاری که من ازم برمیاد پیگیری پرونده حقوقی برای برگرداندن حقشونه که در حا ل انجامه(البته من از نظر ذهنی رهاش کردم و شخصی از طرف من کاراش و انجام میده و من سعی کردم بخدا بسپارم و شخص بدهکارم بخشیدم).

    اینجاست که یکم مساله برام پیچیده شده و من دقیقا نمیدونم بجز این باور، چه باور دیگه ای میتونه بهم کمک کنه تا احساس مسئولیت نسبت به این مالباخته ها رو کاملا از خودم دور کنم…

    نمیدونم در همین حد که ازشون حلالیت طلبیدم و پیگیر احقاق حقشون از شخص بدهکار هستم کافیه که مسئولیتم و انجام بدم یا باید کار دیگه ای هم انجام بدم بصورت عملی؟

    و بجز باور به اینکه “من توانایی ضربه زدن به شخص دیگه ای و ندارم” باور دیگه ای هست که بیشتر بهم کمک کنه؟

    میدونید الان تو شرایط من وقتی این باور و روش کار میکنم با اینکه بواسطه ایجاد این باور خیلی جاهای دیگه موفق بودم و نتیجه گرفتم ، بازم اینجا ته ذهنم یه باورنادرست دیگه هست که نمیذاره باور اصلیه کار خودش و انجام بده و من و به آرامش قطعی و صلح با خودم برسونه…

    گفتگوی ذهنیم و میخوام اینجا برای خودم و شما مینویسم تا هم به خودم کمک کنم و هم نظرات و کمکهای شما رو در موردش بدونم:

    ذهنم: ” به همین راحتی فقط میگی اونا خودشون خواستن و تو توان اینکه بهشون آسیب بزنی و نداری؟؟؟ بابت همه اینا میگی “مسئولش خودشون بودن؟” آدم باید سیب زمینی باشه که اینا روش تاثیر نذاره؟

    من: قانون میگه با اینکار به اونا بدی نکردی بلکه به خودت بدی کردی، تاوانش و هم با اتفاقات و ناخواسته هایی که وارد زندگیت شد پس دادی، اما بعدش هدایت خدا رو دریافت کردی و توبه کردی و بهش پناه بردی و بخاطر تمام افکار شرک آلود و اشتباهاتت ازش آمرزش طلبیدی و روی خودت و باورات کار کردی و خیلی خیلی تغییر کردی. طوریکه اگر این اتفاق برات نمیفتاد و اگر این اشتباه و انجام نمیدادی شاید با همون فرمون تا ناکجاباد میرفتی و جوری سرت به سنگ میخورد که راه برگشتت صد برابر سخت تر از حالا بود. اما وقتی خودت و ببخشی و روی خودت و باورهای توحیدیت کار کنی میتونی به موفقیت برسی، و تا به موفقیت نرسی که نمیتونی چیزی و جبران کنی. اگر تو احساس گناه و سرزنش خودت بمونی با سرعت هر چه تمام از موفقیت و خواسته ها دورتر و دورتر میشی و اشتباهاتت و بازم تو زندگی تکرار میکنی و بازم احساس گناهت بیشتر میشه و بازم بیشتر مرتکب همون جنس اشتباهات میشی و میفتی توی دور مخرب که تهش فقط حال بد و نابودیه… اما میدونم انتخابت این نیست… پس باوری و بپذیر که در راستای انتخابت باشه!!!

    ذهنم: “پس این همه سختی که تو این چهار سال بابت از دست دادن پولشون کشیدن چی میشه؟؟”

    من: تو باید باور داشته باشی که اونا هم خدایی داشتن که کمکشون کنه و تنها نبودن و نگرانی تو یعنی شرک. اگر به فراوانی رزق خدا ایمان داشته باشی به این فکر نمیکنی که با از دست دادن مقداری از پولشون دیگه بیچاره و بدبخت شدن، روزیشون که قطع نشده و تو این چهار سال زندگیشون گذشته، سختی که کشیدن بابت باورهای نامناسبشون نسبت به پول و تمرکزشون بر روی کمبود بوده. شاید این بخش بمن مربوط نباشه ولی همین کافیه که یادت باشه که حق نداری نگران آدما باشی و مشرک باشی. چرا که دقیقا همین باور تو رو الان تو جایگاهی که هستی قرار داده و تو دیگه نمیخوایش!!

    ذهن: “دلخوری که آدما ازت دارن چی میشه؟؟؟ تصویر بدی که ازت توی ذهنشون دارن چی میشه؟؟؟ این همه فشاری که بابت این قضیه برای مادر و پدر و همسرت از لحاظ روحی پیش آوردی چی میشه؟؟؟

    من: من با این باور که مهمترین رابطه ای که باید برام اهمیت داشته باشه رابطه من با خدا هست دیگه نظر و قضاوت و حس آدما برام باید کمرنگ و گمرنگ تر بشه و تأثیری روی حال درونی من نداشته باشه، منم نباید اونا رو قضاوت کنم و انتظار داشته باشم من و درک کنن و نسبت بمن حس خوبی داشته باشن اونا هم شرایط خودشون و گذروندن. با این دیدگاه، بعد از طلب بخشش ازشون دیگه نیازی نیست بخوای نظر مثبتشون و جلب کنی… چون بعضی از اونا کلا نقش خودشون و تو این ماجرا نادیده گرفتن و خودشون و میخوان قربانی نشون بدن و مظلوم نمایی کنن یا آدم خوبه نشون بدن و بعضیا نگاهی که بهم دارن اینه که خیلی بیشتر از تو میفهمیم چون تو اشتباه کردی… اما تو زندگیشون که نگاه میکنم میبینم این اولین اشتباهشون نبوده، و قبل از من از روشهای دیگه ای به این ناخواسته رسیدن ولی بازم فقط بقیه رو مقصر میدونن و خودشون و قربانی. و هیچ تغییر خاصی توی باورهای کلیشون هم نمیبینی و همون رفتار و همون حرفایی و میزنن که قبل از این اتفاق میزدن… بنابراین چرا باید نظرشون برای تو اهمیت داشته باشه و چرا باید انتظار داشته باشی تو رو درک کنن اونا حتی رفتار و باورهای اشتباه خودشون و نتونستن و نخواستن درک کنن پس انتظار بیجایی ازشون داری و از همه مهمتر اینکه وقتی خودت، من و بخشیده باشی و باور کنی خدا هم تو رو بخشیده آیا برات کافی نیست؟!!

    ذهن: ” اونایی که من ومقصر میدونن و نمیبخشن چی؟؟”” این همه حرف و حدیث که پشت سرت زدن چی؟؟؟”

    من: من پیش اونا به اشتباهم اقرار کردم، ازشون خواستم من و ببخشن و میدونن پیگیر احقاق پولشون هستیم، اونا جای من نبودن و حق دارن هر جوری که باور دارن قضاوت کنن و انتخاب کنن من و ببخشن با نبخشن…مهم اینه که من خودم و ببخشم و ایمان داشته باشم خدا من و میبخشه… و از طرفی منم نباید اونا رو قضاوت کنم و بخاطر نبخشیدنم ازشون دلخور باشم.. چرا که قانون میگه “هر کسی با باورهای خودش اتفاقات زندگیش و رقم میزنه،” و اینکه “نظر آدما هیچ تأثیری تو زندگی من نخواهد داشت” و “اهمیت دادن به قضاوت دیگران و بزرگ کردن آدما تو ذهنم دقیقا مصداق بارز شرک هست” که از خدا میخوام که من و ازش دور نگه داره.

    چون ما انسانها موجودات فرکانسی هستیم و فقط و فقط با افکار و باورهامون شرایط “خودمون” و “فقط خودمون” و خلق میکنیم، آدمایی ک من راجع بهشون فکر میکنم خودشون توی مدار این شکست بودن، با بی ایمانی، افسردگی، شرک…

    من به اونها ظلمی نکردم بلکه اونا با باورای خودشون به خودشون ظلم کردن، منم با افکار اشتباهم فقط به خودم ظلم کردم، ما با بی ایمانی، با ترس با افسردگی، با احساس گناه خودمون و در مداری قرار دادیم که بلا سرمون اومد

    ذهن: چرا “من” آدمی بودم که این اتفاق و برای اونا رقم زده؟

    من: سوالت از ریشه و اساس مشکل داره! چون تو فقط اتفاقات و برای خودت رقم زدی و اصلا نمیتونی برای دیگران چیزی و رقم بزنی!!

    ولی اینکه ظاهر قضیه نشون میده که “تو” در مظان اتهام هستی و در کنار ناکامیهایی که برای خودت بوجود آوردی یسری آدما هم هستن که تو رو مسئول و بدهکار در این ماجرا میدونن اینه که: من خودم خواستم تا این حد هدایت بشم! سالهای بسیار بسیار زیادی از زندگیم و در بیخبری گذرونده بودم و باورهای اشتباه تثبیت شده زیاد و سنگینی و با خودم حمل میکردم که شاید نیاز به ضربه شدیدی داشت که اینا رو خورد کنه!!

    چون “من” میخواستم با قوانین خالص جهان آشنا بشم و درکشون کنم، چون تلاشهای خودم برای پیدا کردن راه درست بدون تجربه ناخواسته هام میسر نشده بود و من هیچ الگویی از اونچیزی که میخواستم تو زندگیم ندیده بودم، اصلا خواسته هام برام خیلی ناواضح و مبهم بود، هیچ الگوی توحیدی نداشتم، و بدجوری در جهل بسر میبردم و فقط ناخواسته ای با این حجم عظیم میتونست این حجم از جهل من و بهم نشون بده و درس “روی آدما حساب نکن” و هزاران باور نجاتبخش و برام به وضوح کامل برسونه.

    خداروشکر میکنم بخاطر وجود این سایت و این همه آگاهی و آموزشهای سرنوشت سازی که در اختیار داریم.

    دوستتون دارم.

    پایدار، خوش حال و سرافراز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  2. -
    Maryam R گفته:
    مدت عضویت: 3234 روز

    سلامی پر از عشق به شما خواهر نازنینم که اینقدر ساده و در عین حال کامل و تاثیرگذار برام کامنت گذاشتی.

    که قطعا باعث تثبیت باورهای درستی که بیان کردی، در ذهن من و باقی دوستانی که به این متن هدایت میشن خواهد شد.

    بابت فایل پیشنهادی هم بینهایت ازت ممنون و سپاسگزارم.

    امروز توی تمرین ستاره قطبیم از خداوند هدایتی و خواسته بودم که جوابش و از طریق شما دوست نازنینم با معرفی این فایل بهم هدیه کرد و قطعا مطمانم جوابم و در صحبتهای استاد

    داخل این فایل پیدا میکنم. خدایا شکرت.

    برات آرزوی تکامل و هدایت شدن لحظه به لحظه و رفتن به سمت مدارهای بالا و بالاتر رو دارم.

    دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Maryam R گفته:
    مدت عضویت: 3234 روز

    سلام نرگس عزیزم

    چقدر با عشق برام نوشتی و چقدر احساسات خوبی و بهم انتقال دادی

    چقدر این جملت و دوست داشتم: “خواهر نازنین عباس منشی من 🌺”

    (چون خواهر ندارم این جملت بهم حس دلگرمی زیادی داد… )

    وقتی به عنوان یکی از اعضا-واقعا صمیمی عباسمنشی-این جمله رو بشنوی خیلی حس عالی بهت دست میده خب!

    ممنونم ازت

    نرگس نازنیم نکته ای که در مورد الگو بهش اشاره کردی تو ذهنم چراغی روشن کرد تا برای ریشه کن کردن ته مونده های باورهای مخربم در مورد احساس گناه،

    ازش به عنوان یه ابزار قویتر و برای مرحله آخر استفاده کنم.

    واقعا کامنتت برام ارزشمنده و سپاسگزار خداوندم که حس خوب و راهکار عالی و از طریق خواهر نازنینی چون شما بمن هدیه داد.

    آرزو میکنم هر لحظه آماده دریافت هدایتهای ناب الهی باشی و در حال رشد و تکامل و سرشار از حس خوشبختی و سعادت.

    دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: