سوال:
وقتی به زندگی ام نگاه می کنم، متوجه می شوم که همه تلاش هایی که در زندگی ام داشته ام، به خاطر هدف های خودم نبوده، بلکه به خاطر ترس از سرزنش های دیگران، یا تأیید و تحسین شدن توسط دیگران بوده است.
مثلاً، همیشه بخاطر این درس خوانده ام که تأیید دوست و آشنا را بگیرم. تا مردم بگویند:
“ببین دختر فلانی چقدر موفق است!”
در حالیکه واقعاً موفقیت خاصی هم کسب نکرده ام. اما چیزی که بیشتر مرا اذیت می کند، این است که هیچ وقت هدفی را صرفاً به خاطر خودم علائق ام پیگیری نکرده ام.
مثل وقتی که فقط به خاطر خودت و علائق ات، تمام توانت را به کار می گیری تا به هدفت برسی. به خاطر علاقه ات، نه به خاطر جلب نظر دیگران.
البته هدف هایی مثل دندان پزشک شدن دارم که به آن واقعا علاقه مند هستم، اما این اهداف فقط در حد علاقه مانده اند و هیچ وقت به هدفی جدی تبدیل نشده اند که بخواهم برایش کاری انجام دهم و قدمی بردارم و نمی دانم چرا.
اما تصمیم گرفته ام از الان به بعد، فقط به دنبال تحقق اهدافی بروم و برایش اقدام کنم که فقط و فقط به خاطر خودم و علائقم باشد، نه تحسین و تایید شدن توسط دیگران.
می خواهم برای اولین قدم، کار را از یکی از دوره های استاد عباس منش شروع کنم و از آموزش های آن دوره، برای چنین تغییری در زندگی ام کمک بگیرم.
آموزشی که به من کمک کند تا در این مسیر آنقدر پیش بروم تا به هدفم برسم.
لطفا با توجه به توضیحاتی که از خودم نوشتم، کدام دوره برای من مناسب تر است؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
اگر علاقه شما، خواه دندان پزشکی باشد، خیاطی، نقاشی، ورزش یا…، فقط در حد علاقه مانده و به هیچ اقدامی نیانجامیده، دو دلیل مهم دارد:
- اصلا علاقه ای در کار نیست بلکه فقط به خاطر مهم به نظر رسیدن در نگاه دیگران و تایید شدن توسط آنها به آن فکر می کنی و از آنجا که خبری از آن شور و اشتیاق سوزان برای برداشتن قدم های اولینه نیست، آنقدر ها جدی نمی شود که به مرحله اقدام برسد. یا بهتر است بگویم از آنجا که شما فقط یک نتیجهی خاص را آنهم نه برای خودت بلکه برای اعتبار گرفتن از دیگرانی که نظر آنها در زندگیات بسیار مهم است میخواهی، اصلا علاقهای به تجربهی آن موضوع نداری. یا دقیقتر بگویم، علاقهای به تجربهی مسیرِ ساخته شدنِ این نتیجه نداری و خوب خیلی بدیهی است که این علاقهی واهی یا هوس زودگذر، اصلا به مرحلهی تمرکز گذاشتن، تأمل کردن، ایده پردازی و بررسیِ جوانب، امکانات، تواناییها و داشتههای مختلف برای قدم برداشتن در راستای به واقعیت رساندنِ آن خواسته نمیانجامد.
به همین دلیل تلاش تو برای تجربهی این مسیر و قدم برداشتن در این مسیر، حتی به اندازهی امتحان کردنِ اولین راهکار هم نیست، چه برسد به «به تضادها برخوردنها»، «به وضوح بیشتر رسیدنها»، «اصلاح و بهبود بخشیدنهای متوالی» و حل مسئلههایی که آرام آرام در طی این مسیر همزمان که لباس واقعیت بر تن آن خواسته میپوشاند و چهرهی فیزیکی به آن میبخشد، شخصیت فرد را نیز رشد میدهد و ظرف وجودش را آمادهی دریافت نعمتهای بیشتر میکند.
2. این موضوع واقعاً جزو عشق و علاقه واقعی شماست. اما به خاطر باورهای محدود کننده و ناهماهنگ با آن خواسته، مثل باور احساس عدم لیاقت درباره داشتن آن خواسته و … آنقدر آن هدف در نظرت بزرگ است و آنقدر از نظر فرکانسی و مداری با آن خواسته فاصله داری، که برایت مثل یک آرزوی دور و دراز می ماند و نه هدفی که ایمان به داشتن آن هدف، موجب برداشتن قدم ها می گردد.
یعنی از یک طرف خواسته ای داری که به شدت به آن علاقه مندی، اما از طرف دیگر باورهای محدود کننده ای داری که مانع هدایت شما به سمت راهکارها، شرایط، مسیرها و ایده هایی می شود که می تواند قدم به قدم شما را در مسیر خواسته ات پیش برده و خواسته ات را محقق نماید.
ریشه این دو مانع، از کمبود عزت نفس نشأت می گیرد.
زیرا همه ما توانایی های لازم برای رسیدن به خواسته هامان را داریم.
اصلا مهم ترین دلیل شکل گرفتن یک خواسته در درون مان، وجود توانایی هایی در وجودمان است که می خواهند به این وسیله خود را بروز دهند و وجود تو می خواهد به این شکل خودش را تجربه کند و خودش را گسترش دهد.
خواسته هایی که در دل ما شکل می گیرد، راهی است به سوی گسترش جهان.
به قول استاد عباس منش، ما دستان خدا روی زمین هستیم. قانون جهان این است که همیشه در حال رشد و گسترش است و دلیل این رشد و گسترش، خواسته های جدی گرفته شده ای است که در دل آدم های بسیاری شکل گرفته است.
اگر نگاهی به روند رشد جهان بیندازی، اگر نگاهی به اختراعات، اکتشاف ها و پیشرفت های بشر بیاندازی، متوجه می شود که تمام این رشد و گسترش، در گرو خواسته هایی بود که توسط افراد زیادی جدی گرفته شده و به مرحله اقدام رسیده است.
پس اگر خواسته ای در دلت داری، اما نمی توانی راهی برای حرکت به سمت آن بیابی، مهم ترین دلیلش شک و تردیدهایی است که نسبت به توانایی خود درباره تحقق آن خواسته داری.
پس اجازه بده تا خیالت راحت کنم. قانون این است که خداوند تا توانایی لازم برای تحقق خواسته ای در دلت ایجاد نکند، آن خواسته خود را به شکل یک آرزو، رویا، الهام، هدف یا هر چه می خواهی بنامی، در دلت شکل نمی گیرد.
مهم ترین دلیل قدرت این شک و تردید ها که مانع برداشتن قدم هایت شده، کمبود عزت نفس است.
نیروی محرکه ای که در وجود همه ما هست و دلیل وجودش ،کمک به ما در تحقق رویاهامان است، وقتی بیدار می شود و شروع به حرکت می کند که عزت نفس مان را می سازیم.
بارها از استاد عباس منش شنیده ام که می گوید مهم ترین دلیل موفتیت های زندگی من در هر برهه، حاصل تلاشی بوده که برای ساختن جنبه ای دیگر از عزت نفسم، داشته ام.
قطعاً پایه های تمام موفقیت های شما روی ” عزت نفس تان” قرار داده می شود. به اندازه ای که این پایه ها قوی باشد، به همان اندازه می توانی اولین قدم ها را برداری تا آن موفقیت ها رخ دهد. بنابراین بهترین شروع، از ساختن عزت نفس است.
زیرا این مشکل افراد زیادی است که از یک طرف خواسته هایی دارند که به شدت مشتاق رسیدن به آنها هستند، اما از طرف دیگر باورهای محدود کننده ای دارند که مانع از هدایت آنها به سمت آن خواسته شده است.
یعنی نه می توانند درباره اش تصمیم بگیرند.
نه قدمی بر می دارند.
نه هیچ ایده ای برای شروع دارند.
حتی اگر تصمیمی هم بگیرند، هرگز به مرحله عمل نمی رسد و دوباره بر می گردند به همان خانه اول، به همان ترس های همیشگی که مدام مانع برداشتن اولین قدم شده است و ریشه همه این ترس ها نیز دقیقاً از کمبود عزت نفس نشأت گرفته است.
مهم ترین نیروی محرکه ای که در وجود همه ما هست، وقتی بیدار می شود و شروع به حرکت می کند که عزت نفس مان را می سازیم.
حتما شما هم افرادی را می شناسی که نه قیافه، تحصیلات یا توانایی خاصی دارند، نه اصول ارتباطات را بلد اند، اما چقدر محبوب و موفق اند!
چقدر آدمهای درست و حسابی، دوست دارند با آنها باشند؟
وقتی دستاوردهای این افراد را بررسی می کنی، با هیچ منطقی نمی توان پذیرفت که چنین فردی با چنین ویژگی هایی به چنین موفقیت هایی برسد.
خواه موفقیت در ازدواج با فردی شایسته باشد، استخدام در کاری با ارزش، ارتقاأء شغلی، قبولی در دانشگاه و رشته تحصیلی عالی، داشتن خودروی مجلل یا ویلاهای زیبا و موقعیت های مالی بی نظیر یا …
بعد به خودمان می گوییم:
من که از هر نظر از این فرد با استعدادتر و تواناتر هستم. تحصیلات و اطلاعات بیشتری دارم، توانایی های جسمانی ام هم بسیار بیشتر است.
پس چرا حتی نصف موفقیتی که این فرد دارد را ندارم؟
چرا با وجود اینهمه تلاش برای ترفیع شغلی، مدیر عامل حتی ذره ای از توانایی هایم را ندید؟
چرا نتوانستم با فردی که دوستش دارم، ارتباط برقرار کنم؟
چرا در آن مصاحبه کاری پذیرفته نشدم؟
چرا با اینکه می دانم از عهده فلان کار بر می آیم حتی یک قدم هم برایش بر نمی دارم؟
چرا حتی نمی توانم برای زندگی ام کوچکترین تصمیمی بگیرم؟
و هزاران چرای دیگر!!!
پاسخ همه این چراها، در میزان عزت نفسی است که در وجودمان داریم.
عزت نفس یعنی:
فارغ از اینکه دیگران چه قضاوتی درباره ما دارند، بتوانیم توانایی های خود را باور کنیم.
فارغ از اینکه دیگران چه توقعاتی از ما دارند، بتوانیم کاری را انجام دهیم که خودمان دوست داریم
فارغ از اینکه دیگران چه احساسی نسبت به ما دارند، بتوانیم بدون نیاز به هیچ دلیلی، خودمان همانگونه که هستیم، با تمام خطاها و اشتباهات مان دوست داشته باشیم.
بتوانیم بدون هیچ دلیلی خود را لایق آنچه بدانیم که دوست داریم تجربه نماییم زیرا همه ما ساخته دستی هستیم که به جز ارزش، نمی آفریند و توانایی های یکسانی به همه ما برای ساختن زندگی مان به شکلی که دوست داریم باشد، بخشیده است.
بنابراین، دلیل اکثر اتفاقات ناخواسته ی زندگی ات را فقط و فقط در کمبود عزت نفس ات جستجو نما و مطمئن باش به محض اینکه عزت نفس ات را میسازی، انتخابهای زندگیات، دست خوش تغییرات اساسی میشود.
وقتی عزت نفس ات و باور احساس لیاقت را در خود می سازی، دیگر علائق ات در حد علاقه باقی نمی ماند، بلکه با قدرت، ایمان، انگیزه و اشتیاق درباره اش تصمیم می گیری و قدم بر می داری. دیگر حرف های مردم و بسیاری از موضوعات بدیهی قبلی که برایت خیلی مهم بود، اهمیتش را از دست داده و اهدافی جایگزین آنها میشود که از تو آدم دیگری میسازد.
عزت نفس مانند سنگر بانی است تا دندان مسلح، که محافظ تو در برابر نجواهای فلج کننده شیطان ذهنت است. این مهم ترین ویژگی و مهم ترین قدرت عزت نفس است.
زیرا دلیل همه شکست ها، عدم توانایی در کنترل ذهن بوده است. یعنی زمانی هایی که نتوانسته ایم خطایمان را ببخشیم، زمانی که در احساس گناه ماندیم، زمانی که از عهده نجواهای ذهن بر نیامدیم، زمانی که ترسیدیم و با ترس ها و تردیدهامان، سکان کشتی زندگی مان را به دست نجواهای ذهن سپردیم.
اما مهم ترین موفقیت های زندگی ات در لحظه ای رقم می خورد که تصمیم می گیری با هر ترسی مواجه شوی که ذهنت را درگیر نموده و تنها راه غلبه بر این ترسها، تقوین عزت نفس است.
ترس مهم ترین اسلحه شیطان ذهن است برای اینکه حواس تو را از آنچه می خواهی بردارد و بر ناخواسته هایی بگذارد که موجب ناامید شدنت از ادامه مسیر اهدافت شود.
اما شجاعت و جسارت، مهم ترین اسلحه عزت نفس است. به نظر من، عزت نفس”، مهم ترین باور توحیدی است که می توان ساخت.
زیرا عزت نفس یعنی توانایی غلبه بر ترس به وسیله ورود به دل ناشناخته ها، به خاطر تکیه بر نیرویی درونی که بسیار از آن ترس و تردید ها بزرگتر است.
عزت نفس یعنی، درحالیکه می ترسی، با توکل قدم ها را نیز برمی داری و بر آن ترس ها می تازی.
عزت نفس یعنی با نشان دادن ایمان به شکل قدم هایی که بر می داری، شیطان ذهنت را خلأ سلاح می کنی. آنوقت جهان به چنین جسارتی پاداش می دهد و تو را وارد مدار بالاتری می نماید که در آن مدار، شرایط، راهکارها و فرصت های عالی تری وجود دارد که رسیدن به خواسته ات را امکان پذیر می سازد.
همیشه مهم ترین عامل توقف ما در مسیر اهداف مان، ترس ها و تردید هاست و تنها راه غلبه بر ترس، تقویت عزت نفس و ساختن باورهای توحیدی است. هرچه عزت نفس ات بیشتر شود، هرچه نگاه توحیدی تری بسازی، قدرت غلبه بر ترس ها و تردیدها و سرعت تصمیم گیری برای حمله به ترس ها، بیشتر می شود در نتیجه کمتر با این ترس و تردیدها می مانی.
کمتر حساب و کتاب می کنی و بیشتر اقدام می کنی.
و چون ایمانت را نشان می دهد و اقدام می کنی، درهای جدیدی برایت باز می شود که قدم به قدم، داشتن خواسته ات را بدیهی تر می سازد. تا جایی که دیگر میان خودت و تجربه آن خواسته، فاصله ای نمی بینی.
هایت می مانی. زیرا بدتر از چیزی که از آن می ترسی، درگیری های ذهنی است که به خاطر آن ترس ها داری.
غلبه بر ترس، مهم ترین و بزرگترین لطفی است که می توانی در زندگی، به خودت داشته باشی. زیرا از آنهمه نگرانی، اظطراب و رنج حاصل از آن ترس ها، رها می شوی و برای یک ذهن رها، هیچ غیرممکنی وجود ندارد.
همیشه بدتر از موضوعی که از آن می ترسیم، درگیری های ذهنی و رنج و عذاب های ذهنی ای است که به خاطر آن ترس ها داریم.
عضله غلبه بر ترس و نماندن در ترس، به وسیله ساختن عزت نفس ات تغذیه می شود و کم کم قدرت تصمیم گیری و سرعت اجرای ایده ها بیشتر می شود، در نتیجه سرعت دستیابی به آرزوها نیز بیشتر می شود.
بنابراین، وجود سنگربانی مثل عزت نفس، یک الزام برای تجربه زندگی دلخواه و شرایط دلخواه است.
زیرا ما انسان هستیم و همیشه در معرض خطا و اشتباه. ممکن است گاهی به خاطر باورهای محدود کننده، در کارو هدفت موفق نشوی،
نمره قبولی نیاوری
ایده ات با وجود هزینه های بسیاری که به تو تحمیل کرده، جواب ندهد.
یا مرتکب اشتباهی شوی که سرزنش خانواده، رئیس، دوست وآشنا و … را برایت به همراه داشته باشد.
اگر در این مواقع سلاحی مثل عزت نفس برای کنترل نجواهای ذهنت نداشته باشی، ذهن آنقدر این شکست را در نظرت بزرگ جلوه میدهد که دیگر نمی توانی خود را لایق و شایسته بدانی. در نتیجه نجواهای ذهن شروع شده و تو را به نقطهای میرساند که باور کنی توانایی انجام هیچ کاری را نداری .
اگر در این مواقع اسلحه ای قدرتمند مثل عزت نفس نداشته باشی و نتوانی افساز ذهن را در دست بگیری، آنچنان نجوایی به پا می کند و آنچنان دلایلی منطقی برای ناتوان بودن و لایق نبودنت می آورد و چنان باورهای محدود کنندهای در تو میسازد که باور میکنی:
حتماً به اندازه کافی با هوش، با استعداد، دوست داشتنی و لایق نیستی
حتما به اندازه کافی توانایی نداری.
تو کجا و آن موفقیت ها کجا!
تا همین جای کار هم شانسی بوده!
و کم کم به جایی می رسی که حتی فکر کردن به داشتن آن اهداف یا آن شرایط دلخواه را هم گناه کبیره می دانی.
آنوقت باورت میشود که نمیتوانی مثل آن آدمهای موفقی که میشناسی و آنها را بسیار با صلابت و پشتکار می دانی، موفق باشی.
باورت میشود آدمی دوست داشتنی نیستی.
یا لیاقت یک زندگی خوب و با کیفیت در تمام جنبهها را نداری و در نهایت کاری می کند که این شرایط را به عنوان سرنوشتی غیر قابل تغییر، بپذیری.
فرو رفتن در مدار شکست های پی در پی در تمام جنبههای زندگی، از اینجا شروع میشود و تا آنجا ادامه مییابد که دیگر میان خودت و یک زندگی زیبا، یک رابطه توام با عشق و مودت، یک کسب و کار عالی و زندگی ای باکیفیت در مکانی با کیفیت، فرسنگها فاصله میبینی که هیچ چیز قادر به پر کردن آن فاصله نیست.
تفاوت زندگی ات در تمام جنبهها، با عزت نفس و بدون عزت نفس، از زمین تا آسمان است.
فردی که عزت نفس ندارد، از ارتباط باآدمهای موفق میترسد چون آنها را لایق و خودش را نالایق میداند.
فردی که عزت نفس ندارد حتی از داشتن هدف های بزرگ و رویاهای زیبا می ترسد چه برسد به تجربه آنها.
فردی که عزت نفس ندارد، حتی قادر به گرفتن یک تصمیم کوچک در زندگی اش نیست.
بنابراین امروز تصمیم می گیرد و با جدیت خود را متعهد به اجرایش میکند، اما فردا هیچ خبری از آنهمه جدیت نیست.
حتی اگر هم تصمیمی بگیرد، هیچ برنامهای برای اجرایش نخواهد داشت زیرا قادر به دیدن هیچ توانایی در خودش نیست تا باور کند که از می تواند از عهده اجرای آن تصمیم ها برآید.
فردی که عزت نفس ندارد، قدرت نه گفتن به خواستههای نامعقول دیگران را ندارد. همواره برای هر کاری منتظر تأیید دیگران است. برای جلب توجه و تأیید شدن توسط آنها، کارهای عجیب و غریب میکند، لباسهای عجیب و غریب میپوشد و آرایشهای خسته کننده یا حتی جراجی های زیبایی خطرناک را به جان میخرد.
فردی که عزت نفس ندارد، جرأت شروع هیچ کاری را ندارد. چون تصورش از خودش این است که از پس هیچ کاری بر نمیآید . به همین دلیل اصلاً کاری را شروع نمیکند که حالا بخواهد از عهده اش بر بیاید یا نیاید.
وقتی عزت نفس نباشد، آنچنان احساس عدم لیاقت وجود آدم را پر میکند که به راحتی ارزشهایش را نادیده میگیرد.
کمبود عزت نفس، فضا را برای قدرت گرفتن باور محدود کننده ” عدم لیاقت” باز می کند و این باور راه را برای خودتخریبی و خودملامتگری های تمام نشدنی، باز می کند.
آنوقت نمی تواند از اشتباهاتی بگذرد که برای هر فرد موفقی هم پیش می آید
فکر می کند همه بهتر از او هستند و عملکرد یا ایده های ارزشمند تری دارند
این باور واقعاً به تمام معنا فرد را فلج و جرأت هر اقدامی را از او میگیرد به همین دلیل، هر کاری را قبل از آنکه شروع کند، متوقف می سازد، حتی اگر ایدهای کارآمد به ذهنش برسد، اصلاً آن را مطرح نمیکند چون خودش و ایده هایش را ارزشمند نمی داند.
سپس وقتی می بیند افراد زیادی با اجرای همان ایده های به ظاهر ناکارمد، ثروتمند و موفق شدهاند، بیشتر خودش را سرزنش می کند. زیرا کمبود عزت نفس پوششی بر توانمندیها، ارزشمندی و خلاقیتهایش گذاشته که نمیتواند آنها را ببیند و باور کند که ذهن او نیز قادر است ایدههای ثروت آفرین و راه کارهایی زندگی ساز ارائه دهد.
همه موفقیتهای شما روی پایهای به نام عزت نفس چیده میشود. همانگونه که پی یک ساختمان تعیین میکند ساختمان شما چند طبقه باشد و تا کجا بتواند بالا رود، عزت نفس هم تعیین کننده این است که تا چه از حد موفقیت را میتوانید کسب کنید و مدار خود را تا کجا ارتقاء دهید.
به همین دلیل وقتی تصمیم میگیری فراتر از نگاه آدمهای معمولی پیش بروی و به سبکی زندگی کنی و کاری را انجام دهی که به آن علاقه داری، اولین قدم را باید از ساختن عزت نفس شروع نمایی تا حریف ترس و تردیدهایت بشوی.
بنابراین اگر داشتن خواسته ای در زندگی برایت مهم است، باید بهایش را با نشان دادن جسارت و شجاعت در غلبه بر آن ترس، بپردازی و تنها راه، ساختن عزت نفس است.
زندگی تو با عزت نفس و بدون عزت نفس، تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. عزت نفس مهمترین عامل موفقیت یعنی “احساس لیاقت” در تو میسازد. این باور قدرتمند کننده، همچون سرباز لایقی است که هرگز و در هیچ موقعیتی به نجواهای ذهنت اجازه تخریب تو را نمیدهد.
این باور موجب می شود تا بتوانی توانایی هایت را ببینی. بتوانی خودت را تحسین کنی. بتوانی خودت به خودت اعتبار بدهی. سپس به دلیل این تحسین ها و اعتبارها، قدم هایی را بر می داری که نتایج بزرگتری ایجاد می شود و موجب می گردد تا دوباره بتوانی اعتبار بیشتری به خودت، توانایی هایی که داری و موفقیت هایی که می توانی بیافرینی، ببخشی.
وقتی در جلسه هشتم دوره عزت نفس، با موضوع “احساس لیاقت” برخورد و توضیحات استاد را در این باره بشنوی، و راه کارهای ایشان را جهت ایجاد این باور میآموزی، به وضوح معمای شکستهایی که در مورد اهدافت داشتهای، برایت حل میشود.
به وضوح درک میکنی تاکنون این باور مانع ورود چه نعمتهایی به زندگیات شده و شما را از چه تجارب ناب و زیبایی باز داشته است و مهم تراز همه اینکه این باور چقدر مخفی و ناشناسی مانده است.
“باور عدم لیاقت”، کاری میکند که یا در یک قدمی موفقیت همه چیز را از دست برود یا حتی اگر هم اوضاع خوب پیش برود، دوام زیادی نخواهد داشت و دوباره به شکلی عجیبتر، آن موفقیت بار و بنهاش را از زندگی فرد جمع میکند…
این باور محدود کننده همیشه مانند یک دشمن همیشگی در گوشهی ذهنمان به انتظار نشسته تا به محض کوچکترین روزنهای، به محض انجام کوچکترین اشتباهی در زندگی، آنچنان با نجواهایش باورهایمان را تخریب و توانمندیهایمان را در نظرمان ناچیز و دست کم تلقی کند که دیگر جرأت هیچ اقدامی نداشته باشیم حتی اگر ایدههایمان کارآمد و توانمندیهایمان مثال زدنی باشد.
یکی از مهمترین مأموریتهای دوره عزت نفس، ساختن باور “احساس لیاقت” است.
وقتی تصمیم میگیری با انجام تمرینات این دوره، در صدد ایجاد این باور در درونت بر آیی، نتایجی که وارد زندگیتان میشود، که تمام ناکامیهای تمام سالهای گذشتهات را جبران میکند.
وقتی خود را لایق موفقیت هایی می دانی که دوست داری در زندگی ات تجربه نمایی، جهان به خدمت تو در می آید و هدایت اش را در قالب، الهامات، ایده ها و فرصت ها، وارد زندگی ات می کند.
“احساس لیاقت داشتن”، کلید عزت نفس است. اگر خود را لایق و شایسته موفقیت ندانی، حتی اگر به خاطر سایر باورهای قدرتمند کننده ات به موفقیتی دست یابی، این باور موجب از بین رفتن آن موفقیت ها به شکلی باورنکردنی می گردد.
این موضوع برای افراد زیادی آشناست که ابتدا به موفقیتی دست یافتند، خانه دلخواه خود را خریدند، ماشین دلخواه شان را به دست آورند اما به یکباره اوضاع به شکلی رقم خورد و هزینه هایی فورس ماژور بر آنها تحمیل شد که مجبور به فروش آن ماشین یا خانه و… شدند.
اگر این افراد باورهای خود را بررسی کنند، قطعاً دلیل این اتفاق به باور محدود کننده “احساس عدم لیاقت” خواهد رسید.
آنها می توانند به یاد بیاورند که خودشان را لایق آن خانه بسیار زیبا یا ماشینی با امکانات بسیار زیاد نمی دانستند با اینکه آن را به دست آورده بودند.
عزت نفس انتخابهای آیندهات را درباره همه چیز تغییر می دهد. از رشته ای که می خواهی در آن تحصیل نمایی، همسری که انتخاب می کنی، روابط ات، شغل ات و حتی نوع رفتار دیگران با شما ومیزان محبوبیت ات و حتی میزان موفقیت مالیات را دستخوشِ تغییرات اساسی میکند.
خیلی فرق میکند بعد از ساختن عزت نفس، اهدافت را مشخص کنی یا قبل از آن
خیلی فرق میکند قبل از گذراندن این دوره و ایجاد عزت نفس، اقدام به انتخاب میزان ثروت و نعمتی که میخواهی نمایی، یا بدون عزت نفس
عزت نفس، ابعاد ظرف تو را میسازد. حتی ظرفی که برای گرفتن زیر باران نعمت الهی در دست میگیری، به میزان عزت نفسی بستگی دارد که میسازی
عزت نفس، قادر است نتیجه هر کاری را از صفر به 100 یا بالعکس، تغییر دهد. تفاوت تجربهات از زندگی، با عزت نفس و بدون عزت نفس، تفاوت زندگی در فقر با زندگی در فراوانی است.
به همین دلیل است که استاد عباس منش اینقدر بر ساختن عزت نفس تاکید دارد.
ضمنا جلسات چهارم و پنجم دوره روانشناسی ثروت3، جلساتی تخصصی برای ساختن باور ” احساس لیاقت داشتن زندگی دلخواه” است
استاد جون!
میخوام یه چیزی بگم و درواقع یه خواهش، یه درخواست و یه دعوتی بکنم ازتون…
دلم میخواد یه سری دوره ها مثل دوره احساس لیاقت و عزت نفس،
چیزهای مهم و کلیدی
بسازید
فقط برای مخاطبانِ با نیازهای خاص!
جای خالیش خیلی احساس میشه.
مثلا برای نابینایان
برای اونایی که توی پرورشگاه بزرگ شدن
برای اونایی که معلولیت شدید دارن
برای اونایی که سرطان دارن
برای اونایی که تالاسمی دارن
…..
میدونین چرا این به ذهنم رسید؟
بارها توی فایلهاتون
موقع شکرگزاری، ناخودآگاه مثالهایی رو زدین و مثلا میگفتید خدارو شکر کن که چشمات میبینه، میتونی راه بری، یا سایه پدر و مادرت رو سرته…
اونجا باخودم گفتم
اونی که هرگز بینایی رو تجربه نکرده یا نمیدونه والدین یا سلامتی داشتن یعنی چی،
اونی که بخاطر معلولیتش هرگز امیدی به این نداره که بتونه عشق یا رابطه رو تجربه کنه
اون اگه اینا رو بشنوه چه حسی خواهد داشت؟
آیا اونم راحت میتونه بابت چیزی شکرگزاری کنه مثل ما؟
یا برای دیدن نعمتهاش به کمک بیشتری احتیاج داره؟
.
… به این جور آدما چطور میشه این آموزهها رو داد؟
کسانی که مثل من در خانواده و نزدیکانشون معلولی دارند یا با افرادِ با نیازهای ویژه زندگی و کار میکنند،
میدونن که اونها گاهی وقتها بیشتر به کمک نیاز دارند
حرفها و آموزشهای شما عالی اند برای این افراد
شما میتونید خیلی ازونها رو از خودکشی و افسردگی نجات بدین
سخته به چنین کسانی امید دادن
ولی شما بلدین!
من خواستم این کارو بکنم و از مطالب شما بهشون معرفی کنم
منتهی نمیشه فایلهای عمومی شما رو برای اونها هم پِلی کرد…
خیلی بهش فکر کردم
دیدم واقعا با اونها باید با ادبیات دیگهای حرف زد
…. میدونم که خیلی ها برای اینکه به خوبیها تمرکز کنند، تمایلی ندارند به اینجور افراد فکر کنند یا براشون برنامه ای داشته باشند
اما اگر کسی مثل من و شما
که میتونیم گاهی با کنترل خودمون، به این چیزها بپردازیم،
خوبه که گاهی محصولاتی تولید کنیم
برای مخاطب خاص
…. میشه؟
…….
این رو هم میدونم که الان امکانات دیجیتال و هوش مصنوعی طوری شده که معلولین و روشندلان زیادی میتونن حتی از سایت شما بهره بگیرن و احتمال داره الان هم فردی با کمک این امکانات درحال خوندن این کامنتها باشه.
….
نمیدونم
نظرتون چیه؟
یه چیز عجیب بگم
درمورد فرکانس!
و هم فرکانسی بودن
.
توی همین صفحه
کامنتهایی هست که هیچ درکی ازشون ندارم!
یعنی نمیفهمم اصلا طرف چی میگه
یا چرا این چیزا رو نوشته!
انقدر که فرکانسهای ما با هم متفاوتن!
یعنی بخدا گاهی توی سایت یه سری از کامنتها رو صد بار دور میکنم
اما آخر سر بازم نمیفهمم طرف چی داره میگه
ولی به طرز خندهداری بقیه لایکش کردن و باهاش همراهی کردن و میفهمنش!
.
جالبه
واقعا خوب و بد وجود نداره
هر چیزی فقط هست
اونجوری که باید باشه
.
و من تصمیم گرفتم با نفهمیدن و ندونستن هام راحت باشم
لزومی نداره از همه چیز سر دربیارم
من بابت ناآگاهی هام همیشه خودمو رنج دادم و اذیت شدم
بسه
دیگه مهم نیست
مهم نیست اگه چیزی رو نمیدونیم یا نمیفهمیم
.
ازش عبور میکنم
و البته
یادم باشه
یادمون باشه
از چیزی که درکش نمیکنیم و خیلی ازش چیزی نمیدونیم
بی خودی متنفر نباشیم!
.
این خشمی نادرسته
و تبعات بدی داره
.
مثالهاش رو توی ذهنت بیار….
1.شمس تبریزی در جهت اهمیت اقدام کردن و حرکت کردن میگه:
چون خود را یافتی،
پس برو!
اگر همراهی یافتی،
دست بر گردن او بنه و
برو!
و اگر کسی را نیافتی،
دست بر گردن خویش بنه و
برو!
.
.
2.و یک جمله معروفِ خوب دیگه هم هست که میگه:
گاه
شیرجه های نزده
کوفتگی های عمیقی در بدن به جا میگذارند!
هه ر بژی باوانکم
.
سلاو گیان.
کوردی زیاد بلد نیستم
ولی عاشق این همه حس شاعرانگی کوردها هستم
و فقط بخاطر این همه کلام زیبا
و این همه قدرتی که کوردهای نازنین و شیرین
در ابراز احساسات دارند
باعث شد برم کوردی یاد بگیرم
و من عاشق شعرها و قربون صدقه های کوردها هستم در وصف یارشون
.
خدا رو شکر میکنم که هرچند کوتاه، ولی تجربه کردم معشوقه یک کورد بودن رو
و هروقت یک عزیزی مثل شما این همه مهر و لطف بر زبان و نوشتارش جاری میکنه
کیییفففف میکنم
از عشقی که بهم دادی سپاسگزارم
احساساتی شدم
مرسی
دوستت دارم
بمونی برام
جانکم
….
(امیدوارم اگه همسر یا پارتنری داری ناراحت نشه اینا رو برات نوشتم
به چشم برادری و به چشم یه دوست مجازی دوستت دارم
خدای درونت و خوبیهات رو دوست دارم
برداشت دیگری نشه)
؛)