«باور احساس لیاقت»‌، پشتیبانی قدرتمندکننده برای اقدام در جهت خواسته‌ها - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

149 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام خدای زیبا، مهربون ودوست داشتنی ام. سلام به استاد عزیزم، مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت این هدایت ناب. چقدر این باور احساس لیاقت مهمه. حدود دوساله که تو این مسیر بهشتی هستم وخدا رو هزاران مرتبه شکر بابت نتایج عالی که در تمام جنبه های زندگی ام گرفتم. من یه باوری رو که برای خودم ساختم اینه که بی نهایت موقعیت های عالی، انسانهای خوب وشرایط عالی برای من هست وبه سمت من هدایت می شه، هر روز این باور را به خودم متذکر میشم، نشانه ها والهاماتی از طرف خداوند دریافت می کنم ولی باز دچار تردید میشم ونمی تونم تصمیم قاطعی برای تغییر شرایط فعلی زندگیم تو جنبه های مختلف بگیرم. این روزها کمی گیج شده ام وتردیدها سراغم اومدند وبه دنبال اون نجواهای ذهنم که حس وحالم رو بد می کنه ولی من دیگه این نجواها رو می شناسم ووقتی احساسم بد میشه سریع متوجه افکار منفی وبیماریزام میشم وبا منطق قوی اون نجواها رو ساکت می کنم. امروز از خودم پرسیدم من که این همه باور عالی ساختم، نشونه ها هم اومده که من باید دقیقا چه کاری انجام بدم، پس چرا من اینقدر تردید دارم واینقدر می ترسم از تغییر شرایطم ووقتی هدایتی از سایت خواستم وبه این فایل هدایت شدم دقیقا نشتی فرکانسی خودم رو متوجه شدم واون اینه که من در زمینه ی باور احساس لیاقت باید بیشتر رو خودم کار کنم، احساس لیاقت همه چیزه، اگه من خودم را لایق یه زندگی عالی، رابطه ی عالی، شغل عالی وموقعیت عالی ندونم، حالا هرچی باور بسازم مثل اینه که یه پام روی گازه واون یکی رو ترمز. آرزوی داشتن زندگی عالی وایده آل را دارم ولی خودم رو لایق نمی دونم واینو از اونجایی متوجه شدم که به چیزهایی که الان ودر حال حاضر تو زندگیم هست چسبیدم واجازه نمی دم خداوند هدایتم کنه به جایی که لیاقتش رو دارم. خدای من چه باگ بزرگی رو تو ذهنم پیدا کردم. از خداوند می خوام با طی کردن تکاملم ترسها وشرک های وجودم رو کمتر کنه وتو این مسیر بهشتی بمونم واگه من بتونم به خودم آسون بگیرم وکمال گرایی رو از خودم دور کنم ایمان دارم طبق قوانین بدون نقص خداوند لاجرم لاجرم لاجرم همه ی نعمت ها وثروت ها وموقعیت های عالی وارد زندگیم می شن. بهترین استاد دنیا عاشقانه دوستت دارم وخدای مهربون رو به خاطر حضور زیبات در زندگی ام بی نهایت سپاسگزارم. 😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1527 روز

    به نام خدای مهربونم

    سلام به همگی

    چند روزه خیلی فکرم درگیر کنکور و قبول شدن توی رشته دلخواهمه

    دیشب مامانم میگفت باید به رتبه اول کنکور فکر کنی ، همیشه باید بهترینا و بالاترینارو در نظر بگیری تا موفق بشی و به خواسته هات برسی

    و این اصلا واسه من پذیرفتنی نبود که توی کنکور تجربی رتبه اول بشم چون که از بقیه همکلاسیام خیلی عقب ترم و دیر شروع کردم به درس خوندن

    من نه درسای سال های گذشته رو خوب خوندم و فهمیدم نه الان میشینم ساعت ها درس بخونم و روی خودم کار کنم و من اصلا نمیتونستم خودمو توی اون موقعیتی تصور کنم که مامانم میگفت

    خلاصه این موضوع که چرا من نمیتونم رتبه اول بشم و چرا نمیتونم خودمو لایق بدونم فکرمو درگیر کرد

    با خودم گفتم شاید بخاطر اینه که حسابی درس نخوندم شاید اگه ساعت ها بشینم درس بخونم وهزینه کنمو کلاس کنکور برمو تست بزنم و درسامو فوله فول بشم بتونم خودمو توی اون جایگاه بدونم

    یه ندایی توی ذهنم گفت اون دوستات که سالهای گذشته خیلی زود تر از تو به فکر کنکورشون بودنو زود تر دست به کار شدن و این همه وقت گذاشتن و شب و روز درس خوندن و کلی هزینه کردن واسه کلاس و کتاب و فلان آخرش به جایی نرسیدن حتی قبولم نشدن آخرشم مجبور شدن برن دانشگاه آزاد چی؟،بعد تو میخوای کارای اونارو دوباره انجام بدی و رتبه خوب بیاری تازه با اینکه دیر جنبیدی؟

    باز رفتم تو فکر که چرا بعضیا انقدر هزینه میکنن و درس میخونن آخرشم هیچی به هیچی، ایراد کارشون از کجاست؟

    تا اینکه امروز توی سایت متوجه دو تا موضوع مهم شدم یکیش اینکه باور های مخرب و محدود کننده و دومیش نداشتن عزت نفس

    بعد گفتم خو من که هم کلی باور محدود کننده و مخرب دارم الاماشاالله😂هم اینکه عزت نفسم خیلی پایینه

    خداجونم شکرت که بهم فهموندی یه سری از ایرادام چی هستن😘😂

    در قسمت خدایا مرا به سوی نشانه ام هدایت کن استاد یه موضوعی گفتن که خیلی توجه منو جلب کرد من با دیدگاه وقت گذاشتن برای درس و کنکور این موضوعو برای خودم تحلیل کردم

    خلاصه ی حرف استاد این بود که دونفر میخواستن با اَره درخت قطع کنن یه نفر میرفت ساعت ها می نشست به اَره کردن تنه ی درخت و ادامه میداد تا درخت قطع بشه ولی یه نفر دیگشون می گفت اگه قراره هشت ساعت بشینم درختو قطع کنم ، چهار ساعتشو وقت میزارم واسه ی تیز کردن اَره و چهار ساعتشو میزارم واسه ی بریدن درخت اینطوری هم سریع تر به نتیجه میرسم هم اینکه انرژی بیشتری دارم و چیزای دیگه… .

    منم تصمیم گرفتم که اگه قراره در طول روز مثلا هشت ساعت درس بخونم تا توی کنکورم موفق بشم ، تایم درس خوندنمو کم تر میکنم و روی باور هام و عزت نفسم کار میکنم و اگه این روند رو ادامه بدم، مطمعنم و ایمان دارم که به اون چیزی که میخوام میرسم.

    و از اونجایی که مامانم دوره عزت نفس رو از استاد خریداری کردن ،(خدارو شکر میکنم که همیشه همه چیز رو برام به آسانی و در بهترین زمان وبه بهترین روش مهیا میکنه.)

    میخوام از امروز شروع کنم و از دوره عزت نفس استفاده کنم و ادامه بدم تا به نتیجه دلخواهم برسم.

    استاد جون و مریم جونم خیلی ممنونم ازتون بابت زحماتی که میکشین و سایت فوق العادتون،دوستون دارم ،خدانگهدارتون.

    به امید روزی که بیام بگم گیلیلیلی قبول شدم 💃🏻😂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      R گفته:
      مدت عضویت: 1296 روز

      سلام دوست من

      یادمه زمان کنکور شرایط درس خوندن مناسبی نداشتم ولی تو‌همه مراحل تحصیلی قبل شاگر ممتاز و نمره الف بودم .. من رشته مهندسی پزشکی میخواستم دانشگاه دولتی امیر کبیر تهران داشت ولی خب بیشتر رشته مد نظرم بود تا دانشگاه ،مشاورم میگفت خیلی بلند پروازی اینو‌ میخوای حالا اون طبق طراز ازمونایی ک میدادم میگفت؛ خلاصه من روی خواستم تمرکز کردم هزینه زیادی هم نکردم مثل همه ازمونای قلم چی میرفتم و اردوی نوروزی ک ۱۵روزعیدرفتیم ی مدرسه صبح تا عصر درس خوندیم…

      الان چندسالی هست ک من فارغ التحصیل لیسانس مهندسی پزشکی ولی از دانشگاه ازاد هستم درکل و ب علاقم رسیدم 😊و از این بابت خیلی خوشحالم چون ب خودم ایمان داشتم ک ب خواستم میرسم و همه مراحل تحصبلی قبل هم این حس لیاقت و ایمان داشتم..انشالله ک شما هم ب ارزوهات برسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    ساناز رستمی گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیز

    من عزت نفس پایینی دارم چند روز پیش در عقل کل سوالی مطرح کردم که یکی از دوستان در جواب سوالم اشاره کرد به این نکته که هرچقدر باور لیاقتت در تو بالاتر بره اتوماتیک حقوقت افزایش پیدا میکنه نیازی نیست که بری به مدیرت بگی

    و متوجه شدم و حتی معنی هم فرکانس شدن با خواسته رو هم از این طریق درک کردم

    خب من از بچکی باورهای بدی نسبت به خودم و حتی خانواده ام پیدا کردم با اینکه خب از هر نظر ظاهر خوبی دارم و خوانواده تحصیل کرده ولی از بچگی خواهرهام مدام تکرار میکردن که ما پایین شهریم خونه امون درست حسابی نیست و حتی مادرم مدام به دیگران احترام میذاشت و همیشه حق رو به دیگران میداد هیچ وقت از خانواده خودش دفاع نمیکرد این باورها در من شکل گرفت که همیشه حق با دیگرانه و من به اندازه کافی خوب نیستم با اینکه تحصیلات خوبی داشتم و حتی کار خوبی پیدا کردم و به خاطر این باورها ازدستش دادم و حتی نتونستم تا الان ازدواج کنم همش با موردهای نامناسب برخوردم یا ارتباطم همش بر اساس این باورها شکل گرفته

    خیلی ناراحت کننده است اگر یه لحظه فکر کنیم همه چیز برعکس بود یعنی خانواده برعکس این باورها رو داشتن چقدر شرایط عوض میشد اما باز هم خدا رو شکر میکنم با سایت آشنا شدم مجدد دارم رو خودم کار میکنم و انشالله بتونم بزودی دوره عزت نفس رو تهیه کنم

    ولی واقعا تجربه وحشتناکی بود دوره ای رو تجربه کردم که روز به روز احساس عدم لیاقتم بیشتر میشد و روز به روز شکست بیشتر و روابط بد و چقدر خوبه که برعکس این قانون هم هست یعنی حس لیاقت بیشتر مساوی موفقیتهای بیشتر ارتباطات بهتر

    دقیقا عدم لیاقت مساوی با ترس از مواجه شدن با هرچی با آدمها و موقعیت ها و به قول شما خیلی ها با موقعیتها و ظاهر خیلی معمولی هستند که راحت کار و ازدواج و ارتباطات عالی دارن

    من دارم از صفر شروع میکنم قبلا فکر میکردم آدمهای اینطوری با سیاست هستن الان فهمیدم نه خودشون رو لایق همه چیزهای خوب میدونن

    من دارم سعی میکنم تو کارم اطلاعاتم رو به روز کنم و با یه کار پاره وقت شروع کردم که اونم از طریق آموزه های استاد جذب کردم قبلا همش غصه کار قبلیم رو میخوردم و موقعیت های خوبی که از دست دادم و سه سال هیچ کاری نتونستم انجام بدم اما استاد تو صحبت هاشون گفتن هر چیزی رو که از دست بدی بدون که قراره چیز بهتری بدست بیاری خب این باور خیلی قویه و گفتن از هر جا که میتونی شروع کن حرکت کن ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و من بعد از سه سال از غار خودم اومدم بیرون و نور رو دیدم، هر چند کار پاره وقتم حقوقش پایینه و هیچکدوم از مزایای کار قبلم رو نداره اما احساس بهتری نسبت به خودم بهم میده و طبق گفته استاد توی کارم مهارت و دوره های جدیدتر باید ببینم تا حس عزت نفسم بالا بره، خب این به ارتباطاتم هم کمک میکنه هرچند الان تازه یک ماه هست که شروع کردم و فراز و فرودهای هم به خاطر همون فرکانس داشتم و حتی نزدیک بود همین کار رو هم از دست بدم اما خب ذهنم رو کنترل کردم و دیروز باز به خودم گفتم هر چی از دست بره قراره بهترش بیاد پس نترس نمیخوام در تاریکی بیافتم پس باید حرکت کنم فقط باید آروم باشم تا صدای هدایت رو بشنوم بعضی وقتا میشنوم اما وقتی عمل نمیکنم میافتم تو دردسر چون هنوز تشخیص نمیدم این صدای هدایت هست یا ذهن، استاد گفتن صدای هدایت هی نمیگه عجله کن بدو و حس آرامش میده اما خب یکم هنوز تو این جریان مشکل دارم و فراز و فرودم هم سر همین شد

    و هر درآمدی که کسب کنم باید جمع کنم و بابت ارتقای خودم هزینه کنم

    امیدوارم به زودی و به راحتی بتونم دوره عزت نفس رو بخرم و اینبار کامنتم پر از باورها و اتفاقهای جدید و شگفت انگیز باشه

    استاد ممنون خدا روشکر 🌺🍀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      Arash گفته:
      مدت عضویت: 1910 روز

      این قسمت از متن شما :`خب من از بچکی باورهای بدی نسبت به خودم و حتی خانواده ام پیدا کردم با اینکه خب از هر نظر ظاهر خوبی دارم و خوانواده تحصیل کرده ولی از بچگی… `

      شما خودت رو بخاطر `ظاهر خوب` و` خانواده تحصیل کرده` باارزش میدونی که همین نشانه اینه که در باور ارزشمند بودن بی‌قید و شرط و بدون دلیل خودت مشکل داری. اول خودت رو بدون هیچ دلیلی بپذیر و ارزشمند بدان بعداز آن میتونی مهارت،استعداد ، خانواده تحصیل کرده و … را برای قدرتمندتر کردن این باور به خودت یادآوری کنی ولی از پایه قوی بساز.

      موفق باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        محمد کرمی گفته:
        مدت عضویت: 1223 روز

        سلام دوست عزیزم ..کامنت شما رو در جواب دوست عزیزمون خوندم و لذت بردم و چه نکته قشنگ و ریزی گفتین و این ترمز کشیدین بیرون که من نه بخاطر خانواده ام نه بخاطر شغلم و سطح تحصیلاتم بلکه بخاطر وجود مقدس خودم که یه تیکته از خدام با ارزشم من همینجوری که هستم لایق بهترینهام چون من خود خدام ..

        شپاسگزارم ازت دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    سعیده اکبری فرد گفته:
    مدت عضویت: 1805 روز

    به نام رب بی همتا

    امروز برای دستیابی به یک خواسته از خداوند کمک خواستم و رفتم سراغ نشانه ی امروز من و این مقاله رو برام آورد وقتی عنوانشو دیدم فهمیدم مشکل از کجا بوده وقتیم متنشو خوندم جزئیات بیشتری فهمیدم که من به عنوان عوامل رایج در زندگی پذیرفته بودمشون و فکر میکردم همشون عادین.

    ولی حالا میفهمم که چرا یه دوره دستاوردهای خوبی داشتم ولی بعدش کم کمتر شد تا حدی که من فکر میکردم توانایی خاصی ندارم و از یاد برده بودم که روزی دستاوردهای خوبی داشتم.

    راستش من اصلا جلوی نجواهای ذهنم را نگرفته بودم و اجازه داده بودم اون با عدم احساس لیاقت منو تا جایی ببره که فکر میکردم زندگی رو فقط با روزمرگی طی کنم و قانع باشم به اینکه مادر و همسر خوبی باشم.اصلا اینکه یه رسالتی در زندگی داشته باشم اینقد در ذهن من کم رنگ شده بود که به خودم میگفتم رسالت من اینکه دخترم رو درست تربیت کنم و کلا خودم را فراموش کرده بودم و واسم مهم نبود که لذتی داشته باشم ، به خاطر دل خودم و برای علایقم کاری کنم ، رضایت دیگران بر راضی بودن خودم مقدم می دونستم و هیچ وقت هیچ خواسته ای جز حداقل ها نداشتم .

    از وقتی وارد سایت شدم و با مباحث آشنا شدم فهمیدم پاشنه آشیلم عزت نفس هستش و از همون اول دوست داشتم این دوره را داشته باشم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم عدم احساس لیاقت تا این حد روی دستاوردهام تاثیر داشته باشه که حتی منو از درک درست مطالب محروم کنه .مثلا جایی از متن خانم شایسته عزیز که برام جدید باشه و یا سنگین باشه ازش عبور میکردم و میگفتم این برای کسای که خیلی وقته عضو سایته و یا دوره ها را دارن.

    ولی الان میخوام برای دو مورد به خودم متعهد بشم اول اینکه با دقت ریز بینانه رد پای این باور محدود کننده را در جای جای زندگیم پیدا کنم و از فردا روزی حداقل یدونشو پیدا کنم و بنویسم و شروع کنم بر اصلاحش.

    مورد دوم اینکه با وتمام وجودم متعهد میشم که برای خرید دوره عزت نفس چون دیگه میدانم دامنه این کمبود اعتماد به نفس تا کجاها در وجودم سرک کشیده و منو ضعیف و ناتوان کرده اونقدر که یادم رفته یک زمانی تونستم دستاوردهای خیلی بیشتر از اونی که همه فکر میکردن کسب کنم.

    خداوندا ما را به راست به راه ‌کسانی که به انها نعمت دادی هدایت کن ونه راه گمراهان و نه راه آنان که غضب کردی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    نمیدونستم این رد پامو تو کدوم یکی از فایلا بنویسم تو جستجو سایت نوشتم باور

    چون مربوط به تکرار باوراحساس لیاقت بود ،این فایل توجمهمو جلب کرد و اومدم اینجا بنویسم امروز پر از عشقم رو 26 مرداد ماه

    بغلم کن

    نمیدونم این روزا چندمین باریه که این پیام خدا رو دریافت میکنم ،یه جور حس فوق العاده ایه که انگار بیشتر دوستم داره که هی میگه بغلم کن

    بی نهایته این دوست داشتنش و هرچقدر دارم سعی میکنم هر روز باهاش حرف بزنم این حس های دوست داشتنی و حرف زدن باهاش رو بیشتر حس میکنم

    دیروز که شنیدم بغلم کن و بعدش از طریق یه آهنگ بهم گفت تو رو بیشتر از خودت دوستت دارم

    ولی اون جمله ای که من فکر میکردم منظورش هست رو نمیتونستم به یاد بیارم ، امروز یهویی به زبونم جاریش کرد و رفتم آهنگشو دانلود کردم تا ببینم چی قراره بهم بگه

    میدونستم خدا باز میخواد بهم یه حرفی بگه، سریع گوش دادم آهنگ رو از گوگل و پیاممو دریافت کردم

    دیروز تو رو من … دوست دارم به زبونم جاری شد

    ولی حس میکردم خدا میخواد یه حرفیم بهم بگه

    که امروز ادامه حرفشو بهم گفت

    یهویی این جملات به زبونم جاری شد که در ادامه رد پام میگم کجا به زبونم جاری شد

    Seni ben içime öyle beklemişim ki

    Sarıp sarmala beni

    من در درونم تو رو انقدر منتظر بودم که

    بغلم کن

    وای یعنی من اینو شنیدم متحیر شدم این آهنگ ترکی رو من قبلنا که نا آگاه بودم گوش میدادم ولی تا حالا به خدا وصلش نکرده بودم و فکر میکردم این آهنگا رو فقط میشه برای عشق زمینی خوند

    ولی الان میبینم نه، خدا با یادآوری این آهنگ گفت که چقدر منو میخواد و دیروز که شنیدم بغلم کن و خودمو محکم بغل کردم و گفتم دوستت دارم ، به زبونم جاری شد تو رو من دوست دارم و هی فکر میکردم یه چیزی هست و بالاخره امروز بهم گفت با این آهنگ که مشتاق عشقیه که هر وقتی باهم حرف میزنیم ،هی بیشتر و بیشتر بشه و هی بغل کنم خودم که در اصل خدا رو بغل میکنم

    که هر لحظه منتظره من این عشقی که از خودش دریافت میکنم رو به همه چی ارسال کنم

    مثلا به آدما عشق بورزم

    به خودم

    به موجودات جهان هستی و همه و همه

    وقتی داشتم مینوشتم این یادم اومد که چند روزیه هی یادم میره تو رد پاهام بنویسمشون انگار الان وقتش بود که بنویسم

    و گفته شد میتونی بگی

    من چندین روزه که با حس خوب غذا میخورم و وقتی غذا یا آب و چیزای دیگه میخورم بوسش میکنم و سپاسگزاری میکنم و میگم قراره بری انرژی و عضله بشی در وجود من

    وقتی من این حرفا رو میگفتم مثلا یه بار بستنی چوبی میخوردم ،من چون همیشه چوبشو برمیدارم و عین قاشق بستنی کیم رو میخورم اونجوری بیشتر کیف میده جدیدا اینحوری میخورم ،داشتم میخوردم بوس کردم بستنی رو گفتم خدایا شکرت و بعد که یه کاکائو اومدم بردارم بخورم دیدم شکل قلب در اومده یعنی کنده شده

    گفتم وای ببین من الان عشق دادم به بستنی اونم بهم عشق داد با این قلب

    یا وقتی داشتم ماکارونی میخوردم بوسش کردم وبعد ته دیگشو با دستم خواستم نصف کنم که بخورم وقتی گرفتم دستم دیدم شکل قلب شده

    یا نون هم همینطور و خیلی این اتفاق برام افتاد تو این چند روز که تا میومدم عشق بورزم به غذایی که میخورم به شکلای خاصی قلب میشد یه تیکه از غذا و برام جالب بود

    به خودم گفتم ببین طیبه این یه پیام داره برای تو

    و اینه که عشقی که از خدا میگیری رو ببخش به همه چیز این جهان هستی

    ببخش تا به تو بیشترش بخشیده بشه

    یا مثلا بچه ها و آدما بهم نگاه میکنن لبخند میزنن

    خیلی حس خوبیه

    الان که مینویسم گریم گرفت چقدر خدا دقیقه

    خوب بلده چی رو از یادم ببره تا فرداش آماده ام کنه تا مدارم بالاتر بره و درک کنم دلیل این همه یادآوریا رو ،حتی گفتن دوستت دارم هاش رو

    خیلی خوشحالم از اینکه دارم سعی میکنم تا روی خودم و درونم کار کنم و سعی میکنم که بگذرم از هرآنچه که سبب شده شرک بورزم و بارها ازش میخوام که کمکم کنه تا توحیدی عمل کنم

    من امروز که بعد اذان خوابیدم و صبح بیدار شدم ،رفتم تا دنبال ظرف و دستمال بگردم تا برای خودم یه مدل زنده بسازم تا نقاشیشو بکشم

    نجوای ذهنم مانعم میشد هی میگفت بذار هفته بعد میکشی چه اشکالی داره ،به استادت میگی که نشد بکشم و تمرین کنم ،این که تمرین کلاست نیست

    و کلی حرف دیگه

    ولی نذاشتم حرفای بیهوده بزنه و گفتم من اول اینکه به استادم وعده دادم و باید به وعده ای که دادم عمل کنم که گفتم هر هفته جدا از ورکشاپ یکشنبه ها من یه تابلو هم طرح زنده کار میکنم

    بعد سریع خواستم دست به کار بشم ،قبلا بشقاب و پارچه رومیزی گذاشته بودم کنار ولی پرسیدم که خدا چی باید بکشم که خوب باشه ،یهویی خدا یکی یکی بهم گفت که چی با چی باشه خوب میشه و من مدلمو روی میز چیدم و یه روسری نارنجیمو برداشتم با یه کوزه سفالی آبی رنگ که داشتم با یه شیشه رنگی سفید گذاشتم روی میز قهوه ای و تو حال پذیرایی نشستم تا طراحیش کنم و بعد با رنگ روغن کار کنم

    از ساعت 12 تا ساعت 4 طول کشید رنگ کردنم

    مادرم هم ساعت 12 رفت پل طبیعت که جمعه بازار بود تا نقاشیامو ببره بفروشه طبق معمول همیشه

    و انقدر امیدوار تر شده و ایمانش قوی شده که خدا میرسونه و خدا روزی میده که این انگیزه باعث شده تا هر هفته بره اونجا

    من وقتی کارم تموم شد آخرای رنگ کردنم بود دیدم داداشم از سرکار اومد و دید که دارم کار میکنم پرسید داری از این نقاشی میکشی گفتم آره نگاه کرد و رفت

    بعد مادرم زنگ زد گفت الان یه نفر واریز کرد ببین چقدر واریز کرد

    دیدم 200 هزار تمن واریز اومده پرسیدم چی فروختی مامان

    گفت یکی از آینه دستیای نقاشی شده ات رو

    150 گفتم ولی 200 واریز کرد

    گفتم چرا 200 ؟؟؟؟

    گفت وقتی داشت خرید میکرد گفت که نقاشی دخترت بیشتر از اینا قیمتشه و با ارزشه و خیلی خوشش اومده بود و حاضر شد تا 200 واریز کنه یعنی 50 هزار تمن بیشتر

    وقتی مامانم داشت میگفت فقط یه چیز گفتم خدایا شکرت میدونم کار توهست و تو مشتریا رو میرسونی

    از وقتی مامانم رفته بود تا ساعت 4 ، چهار تا آینه فروش رفته بود

    حتی کاغذایی که تبلیغ در آورده بودم رو هم مادرم داده بود به مشتریا

    وقتی فکر میکردم ، یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت خدا برای تو مشتری میشه برای تو عشق میشه برای تو مادر میشه و …

    و اینم میگفت که خدا وهابه

    یه جا میگفت تو فایلا که وقتی یکی بهت پول کاری که انجام دادی رو بیشترشو میده این نشانه بخشندگیشه

    و خدا بیشتر از اون چیزی که داری تلاش میکنی بهت عطا میکنه

    همه اینا کار خداست وقتی داشتم فکر میکردم یاد باورایی که نوشتم و با صدای خودم ضبط کردم افتادم

    که میگفتم ،حتی مشتری ها حاضرن خیلی بیشتر از قیمتی که من برای نقاشیام گذاشتم رو برای نقاشیام پرداخت کنن و حتی خودشون ارزش کارای منو میدونن و تحسین میکنن و با عشق خرید میکنن و حتی مشتاقن که کارای نقاشی منو داشته باشن

    اینارو چند روزیه که خدا بهم تاکید کرد بچسب به تکرار باورا ، دارم هی گوش میدم و وقتی به صدای خودم گوش میدم بیشتر وقتا انقدر حس خوبی دارم موقع گوش دادن که هم لبخند میزنم هم از قلبم حسشون میکنم

    از وقتی دارم تکرار میکنم خیلی اتفاقات عالی داره رخ میده

    و بی نهایت سپاسگزارم از خدای خوبم

    بعد من به مادرم گفتم که مامان میخوای منم بیام باهم برگردیم خونه؟ گفت باشه بیا هم جامو بهت نشون بدم و هم اینکه اینجا رو ببین که هفته بعد و هفته بعدش خودت بیای برای فروش

    چون مامانم میخواد بره خونه آبجیم ، قرار شد خودم دو هفته برم برای فروش

    من وسایلای نقاشیامو جمع کردم و حاضر شدم رفتم

    ،تو راه به درخت توتی که خدا تاکید کرده که چند وقت یه بار بهش سر بزنم و حالشو بپرسم ، رفتم و آب بردم و حالشو پرسیدم و با بی آر تی رفتم

    وقتی رسیدم پل طبیعت ، و رفتم پیش مامانم جایی نشسته بود که از کنار سکو و باغچه اش آب روانی جاری بود عین رودخونه بود انگار ،ولی کوچیک بود و جاری

    وقتی رفتم بامامانم عکس گرفتم تا یادگاری باشه و خیلی زیبا بود کل پارک قشنگ دیده میشد از اون سکو و مامانم گفت حساب کن ببین چقدر فروش بود ،هم نقاشیای تو هم وسایلای من

    حساب کردیم 800 هزار تمن فروش بود

    خداروشکر مامانم خیلی خوشحال بود که میتونه بیاد و کار کنه

    و بعد نشستیم و با کلی عشق یه پیراشکی شکلاتی و چای که از خونه برده بودم با هم خوردیم و جمع کردیم و برگشتیم

    وقتی داشتیم از جمعه بازار پل طبیعت برمیگشتیم اصلا به هیچی فکر نمیکردما ،داشتم خداروشکر میکردم و به صدای ضبط شده خودم برای ساختن باورای لیاقت گوش میدادم که

    به زبونم جاری شد

    Seni ben içime…

    یهویی اون آهنگ یادم اومد که دیروز هر کاری کردم یادم بیاد نیومد

    در اصل خدا یادم انداخت که برم آهنگو گوش بدم که جریانشو اول نوشته هام نوشتم چی شد

    وقتی من رسیدم پیش مادرم گفت بشین پیش وسایلا من برم یکم بازارو بگردم بیام گفتم باشه ، نشسته بودم یه دختر زیبا اومد رد بشه که یکی از غرفا دارای اونجا بود داشتن وسیله هاشونو جمع میکردن

    خیلی زیبا بود اومد رد بشه گفت خسته نباشید

    خیلی خوشحال شدم تشکر کردم و گفتم ببین طیبه چقدر انسان های مودب در نزدیکی تو هستن ،چقدر مهربونن هیلی حس خوبی داشت

    چند روزه هی تکرار میکنم من لایق ثروتم و باید کارهایی رو بکنم که نشون بدم به خدا که لایق ثروتم و چند روزیه که سعی میکنم خونه رو مرتب کنم و تا میبینم ظرف تو ظرف شوییه سریع برمیدارم و میگم من لایق ثروتم

    از این به بعد جدا از نقاشی به تمیز و مرتب بودن خونه هم توجه میکنم و نمیذارم که فقط مادرم کار کنه ،منم کمک میکنم

    دو سه روز پیش به مامانم میگفتم که ببین تو هی بستنی یا روغن یا چیزایی که قرعه کشی ماشین دارن میخری و میگی ماشین در بیاد برای ما

    ماشین به خونه ای که مرتب نمیکنم نمیاد

    من باید هر روز برای خونه وقت بذارم و تمیزش کنم و نذارم چند روز بگذره بعد تمیز کنم و یا انقدر مشغول نقاشی بشم که یادم بره بهت کمک کنم

    و تصمیم گرفتیم که هر دومون هر روز تکرار کنیم ما لایق اومدن ثروت به خونه مون هستیم

    جدیدا مامانم یه تغییراتی داشته که دیگه مقاومت نمیکنه وقتی من میگم کاری کن تا ثروت بیاد تو خونه ات

    انگار از وقتی خودشم داره تلاش میکنه داره تغییر میکنه

    نمیدونم ولی نه میدونم

    من تغییر کردم که مادرم هم داره تغییر میکنه

    من آروم تر شدم که مادرمم دیگه راحت داره همه چیو قبول میکنه

    من دارم روی خودم کار میکنم که دیگه رفتار آدما اذیتم نمیکنه

    هرجا هر چی میبینم میگم پاره ای از وجود خدا هست و خود خداست ،مگه میشه خدا رو ندید ،خدا همه جا هست

    آدما ،زمین ،گل ،گیاه ،درخت ،کبوتر ،کلاغ، گربه و همه چی ،هرچی که میبینم و نمیبینم هست ،خدا همه جا هست و مهم تر از همه در نزدیک ترین نزدیکی من که منی وجود نداره و ماییم من و خدا یکی هستیم یکی

    خدارو بی نهایت شکر میکنم که خیلی مراقبمه و حواسش بهم هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      حسنا بهمن گفته:
      مدت عضویت: 255 روز

      سلام طیبه عزیزم، چقد زیبا نوشتی واقعا با خوندنش هم به خدای مهربان ایمانم بهتر شد و هم حس و حال و انرژی فوق العاده ای که داشتی رو بهم انتقال دادی

      نشانه هایی که در این مسیر زیبا خدا بهم نشون میداد برام کمرنگ تر میشد که به لطف خدا و با هدایت خدا اومدم کامنتت رو خوندم و واقعا برام پر رنگ تر شد

      چطور میشد این نشانی هلی بزرگ زندگی رو فراموش کرد ( واقعا شیطان ذهن خیلی ادم رو فریب میده)

      دقیقا اون جایی که خدا برات مشتری میفرسته که بهش اشاره کردی واقعا یه جرقه تو سرم خورد یادمه خدا چندین مشتری هارو برام نگه داشته بود( طرف میرفت میگفت از محصولت نمیخرم اما باز یه هفته بعد با کلی خرید از پیشم میرفت که میگفت جایی بهتر از شما پیدا نکردم )

      چقدر زیبا چقدر زیبا خدا خودشو تو تک تک کارها خودشو نشون میده

      من قبلا دختری بودم که اصلا خدارو صدا نمیزد و حتی ازش تنفر داشت ولی این خدا خیلی کارش دقیقه مثل دعای ماه رجب که میگه:( یا مَن یُعْطی مَن لَم یَسْئَلْهُ یعنی ای خدایی که عطا میکنی به هر کسی که از تو نخواهد)

      خدایی که از تو بخواهند بهشون صد برابر میبخشی و حتی ازت نخواهند هم گفتی عطا میکنم

      و منی که ازش نخواستم که عضو بنده های هدایت گرش باشم یا حتی از این مسیر زیبا اطلاعی نداشتم چقد قشنگ هدایتم کرد

      من عااااااشققق این خدااالی بینظیرم

      قبلا حس میکردم خدای من یه خدای ظالمه و ستگره همش به دنبال اینه زندگیمو نابود کنه اما نه خداجون منو هدایت کرد به تک تک ویدئو یا متن و یا همین کامنت که بفهمونه همه خوبی ها از خودشه و واقعا یه بار دیگه برام خداجون و بودنش برام یاد آوری شد

      چقدر زندگی زیباست و چقدر به خدا فکر کنم در میون این همه سختی ها و مسائل استرس زا یاد خدا ارامش بخشه

      و یه چیز دیگه ای که از کامنت ها اموختم و از این طریق نگاه نکرده بودم نظافت و تمیزی خونه بود، من بشدت از این نظافت مزدن تنفر داشتم اما حس میکنم علت کلافگی و حال بدم تمیز نکردن کارامه و خدا بازم هدایتم کرد که بگه دختر تو یه جای کارت میلنگه اونم نه تو کارات بلکه باورم به نظافت کردن و نگرشم به کارهای خونه بود

      همش حس میکردم اگه من نظافت رو انجام بدم من از کارام و از مسیر خارج میشم اما الان فهمیدم که اگه انجام ندم از مسیر خارج میشم، از خدا باز بابت هدایت بینظیرش سپاسگزارم که تصمیم گرفتم روی این قضیه هم خوب باشم

      و اینکه گفتی اطرافیان وقتی ما تغییر کنیم اونا هم تغییر میکنن، این واقعا تو زندگی من معجزه بود خدا اطرافیان منفی که در دور و برم خیلی زیاد بود رو برداشت و حتی مادرم که تو لباس پوشیدن و حتی توی هریدام بهم زور میگفت و هرچی انتخاب میکردم مخالفت میکرد پلی الان هرچی میخوام و دوست دارم رو میخرم هیچی بهم نمیگه هیچ حتی میگه چقد زیباست

      همه اتفاقات بینظیر که با خوندن این کامنت برام یاد اوری شد با تغییر من اتفاق افتاده بود من تغییر مرده بودم اما ذهنم میگفت تغییر نکردی ادم سابقی

      خدایاااا عاشقتم از اینکه منو هم عضو بندگان هدایت گرت قرار دادی

      و با خوندن این کامنت های بینظیر وجود خودشو باز برام یاد اوری کرد

      واقعا هم از استاد عزیزم و هم از این اهالی سایت خیلی ممنونم که اینقدر کامنت های بینظیر میزارن و برای ماهم یه یادآوری میشه

      الهی شکرت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1916 روز

      سلام طیبه جان ،از خوندن کامنت زیبات اشکهام جاری شد .جنسی از نور وآگاهی بر قلبم تابید واشک از چشمانم سرازیر شد .تحسینت می کنم که اینقدر زیبا با خدا عشق بازی می کنی ،راستش منم کار عکاسی طبیعت می کنم وتازه شروع به فروش تابلوهام کردم فعلا 4 تا تابلو فروختم ولی ایمان دارم خدا برام مشتری می فرسته .مگه میشه خدا رو باور کنی ولنگ بمونی .به مو می رسه ولی پاره نمیشه.ایمان دارم که خدا از خزانه ی غیبش هممون رو سیراب می کنه .برات بهترینها رو آرزو دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 698 روز

        به نام ربّ

        سلام آزاده جان خوبی

        چقدر به جا بود این پیامت برای من

        همین الان چند دقیقه پیش داشتم به فایل جلسه سوم دوره 12 قدم گوش میدادم

        از روزی که گوش دادم گفتم خدایا مگه میشه از نقاشیشون عکس بگیرن و عکسش رو فقط بفروشن به بی نهایت بار که بخوان بفروشن

        و میدونستم که باورام محدوده

        وباید باور های قوی بسازم براشون

        وقتی اومدم نشستم بی آر تی ،الان بیرونم و از بازار برمیگردم

        رفتم ورق طلا و چسبشو گرفتم تا رو برگایی که خشک کردم و خدا ایده شو بهم داد تا نقاشی بکشم

        تو راه داشتم فکر میکردم ،از جلو مغازه های طلا فروشی رد میشدم و نگاه میکردم به دیواراشون ببینم چه مدل قاب عکسایی برای مغازه شون انتخاب کردن که دیدم اکثرا چیزایی استفاده کردن که طلایی و قابای رنگ طلا باشه

        با خودم گفتم ببین خدا دقیق زده تو هدف و بهم گفتا رو برگا ورق طلا بزن و بعد طرح طلا و جواهر کار کن

        که برگشتنی تو بازار حتی حس کردم باید با رنگ روغن کار کنم طرحاشو

        یه لحظه تو دلم گفتم یعنی طلا فروشیا وقتی نقاشیمو ببرم میخرن

        که اینم باز برمیگرده با باور محدود من

        که سریع جواب خودمو دادم

        گفتم خدایی که بارها بهت ایده داد و جواب گرفتی از اینم جواب میگیری

        اگر هم جواب نگرفتی مطمئن باش صد در صد این ایده برای تو خیری داره پس باید انجامش بدی و بری سراغش و خدا خودش برات مشتری میشه

        با اینکه هیچی نمیدونی که چی قراره بشه اما ادامه بده

        مشتری نقاشی میاد برات

        و الان که پیامتونو خوندم گفتم ببین این یه نشونه هست

        عکاسی میکنه و 4 تا فروخته ،پس میشه با قوی کردن باور بیشتر از 4 تا هم بفروش برسه

        خیلی ممنونم ازت که برای من نوشکی تا من درک کنم

        ببین خدا چقدر دقیقه که میدونسته من این سوالو میکنم در مورد فروش عکس نقاشی ، پیام شمارو بهم داد تا بگه میشه طیبه

        آروم باش و عمل کن و قدم بردار صد در صد میشه

        سپایگزارم آزاده جان نور خدا به شکل آرامش و عشق و سلامتی و شادی و ثروت بشه و به زندگیت جاری بشه

        سپاس که برای من نوشتی ، خیلی ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهتاب خیری گفته:
      مدت عضویت: 1458 روز

      آخ طیبه چقدر از خوندن متن تو احساساتی شدم و گریه م گرفت.

      حاضرم هزار بار بخونمش و هزار بار اشک شکر بریزم که پیام تو برای من از طرف خدا بود️

      Çok ama çok teşekkür ederim

      در شرایط خوبی نبودم و دنبال احساس خوب که مثل همیشه اومدم سایت تا کامنت ها رو بخونم.

      قبلا کامنت شمارو خونده بودم و میدونستم نقاشی و جریان بوم و اینا هفته ها تو ذهنم مرور میشد .به یادت آوردم و اول کامنت شمارو خوندم .مشتری ام اذیتم میکنن و پول من رو دیر یا کم میدن و این موضوع هفته ای بود که اذیتم میکرد و خودمو به شدت بسته بودم به فایل های استاد عزیزم،تا مراقب ذهنم و احساسم باشم .

      وقتی کامنت شمارو خوندم تمام وجودم مور مور شد و بار دیگه فهمیدم که ایراد از منه ،خدا روزی رسان اینا وسیله ان.من چیزی رو دریافت میکنم که احساس لیاقتش رو دارم .

      میرم که با حس خوبی روی خودم کار کنم و روی ماه شمارو می‌بوسم .

      دوستار و سپاس گزار تو ،مهتاب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    احمد محبی گفته:
    مدت عضویت: 1613 روز

    سلام به همه عزیزانم و اساتید بزرگوارم

    واقعا آگاهی های شما تحسین بر انگیزه بهتون تبریک میگم

    خدا رو شکر میکنم توی جمعتون هستم و امروز به این قسمت هدایت شدم

    بارها در زندگی ام زمان رسیدن به هدفم به تردید افتادم و لحظه آخر شک کردم و نتیجه ش رو دیدم

    دقیقا عزت نفس پایه و فنداسیون این مسیر هست و تمام موفقیت ها روی آن چیده میشود

    انسان با عزت نفس پایین دچار سر درگمی میشود و واقعا جرات تعیین هدف ندارد که بخواهد برای آن هدف مسیری طراحی کند و برنامه ای بریزد….

    ..

    انسان با عزت نفس پایین هیچ گاه خود را لایق هدایت الهی نمیداند و مقام خود را در سطح پایین جامعه میبیند

    هر چه الان دارم از عزت نفس بالا دارم و خدا رو شاکرم منو لایق بهترین ها کرده و با دادن عزت نفس به من لحظات خوبی رو واسم رقم زده

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    مهسا گفته:
    مدت عضویت: 1426 روز

    سلام به استادعزیزم و خانم شایسته مهربان وهمه دوستان هم فرکانسی ام

    امروز بعداز مدت ها به آرزوم رسیدم نمیدونستم کجابیام کامنت بذارم بعد فکرکردم بیام توی دوره عزت نفس و بعدش به این قسمت از سایت هدایت شدم گفتم بی دلیل نیست که به لخش احساس لیاقت هدایت شدم خیلی ذوقش رو دارم براتون تعریف کنم یجورایی برای خودم یادوری مسیری که طی کردم و شکرگزاری باشه برام.

    اولین اینکه خداروشکر میکنم که به این سایت هدایت شدن و برام در بهشت رو باز کرد و ممنون ازشما استاد عزیزم که این مسیر زیبارو بهم نشون دادین بهم گفتی چطور باید بهشت خودم رو بسازم

    اما مطمئنم که استاد عزیزم دارین متن منو میخونین دلتون میخواد از نتایج که ساختم باخبربشین ماجرا از این قراره که طبق کامنتای من و حتی توضیحات خودم توی پروفایل ام پیشرفت های بیشتر و سریعتر من از قانون سلامتی شروع شد چون یه اعتمادبنفس مضاعف بهم دادبعد از اون به دوره عزت نفس هدایت شدم من از دوران نوجوانی همیش میخواستم برای خودم کارکنم و استقلال مالی داشته باشم اما خب بخاطر باورهای اشتباهی که داشتم نتونستم به این خواسته ام برسم تا اینکه باسایت اشنا شدم از سال اخر دانشگاه از زمانی که پندمیک شروع شد و ما مجبور به موندن توی خونه بودیم به خودم گفتم این بهترین فرصت که خودت روبسازی به خواسته ای که همیشه ارزوشو داشتی برسی اینقدر مسیر های مختلف رو طی کردم که دراخر به کارمورد علاقه ام رسید تازه بااینکه کارموردعلاقه ام پیدا کرده بودم درامدی ازش نداشتم صرفا برای لذت بردن و سرگرم بودن اون دوران فقط اموزش میدیم و برای خودم طرح میزدم تاشد دوره سلامتی اینقدر اعتمادبنفسم زیادشدوالهامات توی این مسیر از کارم به اولین درامد رسیدم که سال1401من16تومن ورودی مالی داشتم با اولین درامد دوره سلامتی و بعد یه صندلی برای کارم خریدم سیستمو ارتقا دادم.بعدازاون گفتم باید بیایی بیشتر روی خودت کارکنی و همیشه ورودی مالی داشته باشی دوره عزت نفس خریدم روی خودم کار کردم اماهنوز که هنوز دارم فایلارو گوش میدم و هردفعه یه مطلب جدیدتری رو بهش میرسم درکنار اینا فایلای رایگان و باورها توحیدی خودم کار میکردم تا خیلی معجزه اسا بدون اینکه کار انجام بدم خداشاهده بدچن هیچ تبلیغ و پرزنت کاری خدا یه کارفرمایی درمسیر راهم قرار داد خودش بهم پیشنهاد مالی ماهانه داد تازه علاوه بر اون من پروژه های موچکی هم سمتم میومد وانجام میدادم وهمیشه نخواستم بازهم وابسته به این کارفرما باشم میخواستم وروژه های بیشتری رو بگیرم و همینطور هم شد و حتی کارم طوری هست که به راحتی ازادی مکانی دارم من حتی تو مسافرت هام کار میکنم تپ خونه ام ولی دارم کار میکنم و این یکی از بزرگترین خواسته هام بود ازادی مکانی و یکی هم ازادی مالی که مطمئنم خیلی زود به این جایگاهم میرسم فقط کافی توی این مسیر ثابت قدم باشم و متعهد اینو مینویسم که هیادم باشه که فراموش نکنم خدایاااشکرت

    واما امشب بادرامدی که این مدت ساختم برای خودم مک بوکی که همیشه تورویاهام میدیم دارم باهاش کارمیکنم روخریدم که قرار کلی باهاش به درامد های بیشتر برسم الان که دارم براتون مینویسم درامد 60میلیون درساله تقریبا 4برابرومطمئن خدا خودش برام پروژه های خفنی رو سر راهم قرارمیده.فقط کافیه من سمت خودمو خوب انجام بدم بقیه اش روبسپارم بخدا حتی من توی این پروژه جدید مدیریت فرد دیگه ای رو برعهده دارم و این کار فقط بخاطر توانایی عزت نفسی هست که برای خودم ساختم.خدایاااشکرت حتی توی این مسیر من چقدر بایدجلسه برگزار کنم که بتونم پروژ ه هاروپیش ببرم این چقد به عزت نفسم کمک کرده ودراخر بازم خدایاااشکرت و یه دنیا ممنونم ازتون استاد عزیزم که هرچقدر سپاسگزارباشم کمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      الهام رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 1465 روز

      سلام مهسا جان

      با هدایت با هدایت

      هدایت شدم و کامنتت رو خوندم

      چقدر تحسینت میکنم که توانستی با درامد خودت ثروت بسازی قشنگ احساس میکنم که چقدر شیرینه چقدر لذت بخشه چقدر احساس خالق بودن داره چقدر حال ادم خوبه وقتی خودش درامد داره

      و چقدر این حال عالی میشود وقتی که اون درامد از کار مورد علاقه ات باشد

      مهسا جان تحسین فقط تحسینت میکنم و برات ارزوی موفقیت های بیشتر بیشتر برات دارم

      دوستت دارم دوستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1237 روز

      سلام مهسا جان

      این کامنت و من دارم الان صبح زود میخونمش و واقعا از‌خوندش شاد شدم و حس غرور‌گرفتم که یه پختر چقدر میتونه بزرگ بشه هم رشد شخصیتی هم رشد مالی ،

      وقتی داشتم کامنتتو میخوندم به خودم گفتم ببین چرا وقتی مهسا جان تونسته تو نتونی ، قطعا میتونی همین کارو بکنی ، به شرطی که توی مسیر مورد علتقت قدم برداری ،

      مسیری که خستگی معمایی نداره و عشق هست و زندگی ،

      بازم خداروشکر مهشا جون امیدوارم که روز به روز بیشتر و بیستر پیشرفت کنی و بیای و واسه ما از موفق شدنت بنویسی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    سالار کیانی گفته:
    مدت عضویت: 1822 روز

    به نام خدایی که هر لحظه مرا در مسیر خواسته هایم هدایت میکند

    باسلام خدمت استاد عباس منش وخانوم شایسته مهربان

    خداراشکر میکنم که خداوند مرا در این مسیر الهی و مستقیم قرار داد

    خدایا سپاسگزارم برای این مکان مقدس که میتوانم در این مکان شخصیتم رابهتر درک کنم

    امروز از خداوند هدایت خواستم وبه این متن وکامنتهای دوستان هدایت شدم

    دقیقا چیزی که پاشنه آشیل هست برای من باور به داشتن لیاقت که ریشه در کودکی من و در خانواده و محیطی که در آن زندگی میکنم

    همیشه پدرم خود راکمتر از دیگران حساب می‌کرد وبه ماهم این باور را می‌داد که مابدبختیم و چاره‌ای جز این نداریم خدا برای ما نمیخواهد،ما شانس نداریم،طالع من جبر وخواری است،وباورهایی ،ازاین دست که همیشه من مقاومت داشتم اما ته دلم باور کرده بودم که ما جز بدبختها هستیم

    تامدتی که توانستم البته خداوند مرا هدایت کرد به مسیری که امید من به زندگی بیشتر شد به ورزش ومطالعه علاقه‌مند شدم

    اعتماد به نفس من بیشتر شد خودم را بیشتر دوست داشتم،برقراری ارتباط برای من با ادمها خیلی راحتتر شد،تاانجاکه خودم را آدم تاثیر گذار ری می‌دانم

    ولی داشتن لیاقت به این جا ختم نمی‌شود من فقط از قبل بهتر شدم

    سالیان به خاطر حرف دیگران زندگی کردم وپا روی علایق شخصی خودم گذاشتم

    پول خوب می‌ساختم ولی برای تایید شدن از طرف دوستان وخانواده هیچ چیزی برای خودم نمی‌خواستم همه آنچه را که کار می‌کردم بذل و بخشش می‌کردم تا جایی که نتوانم خودم لباس خوبی بپوشم تفریح داشته باشم

    حالا از زمان اشنایی من با این مسیر ودرحد تکاملم سعی دارم بیشتر روی این پاشنه آشیل کار کنم که به قول استاد پایه واساس تمام موفقیتها داشتن عزت نفس است اگر من تمام آگاهی های این مسیر را داشته باشم ولی نتوانم در عمل انجام دهم می‌شود همان حرف مفت

    خداوند این تجربه رابرای من به وجود اورد البته به واسطه افکار وباورهایم باشخصی رابطه استاد شاگردی داشته باشم به مدت چندین سال که دارای آگاهی وسواد بالای بود که خیلی قشنگ حرف میزد که من برای همین حرف قشنگ والبته ضعف‌های خودم هزاران برابر دورهای استاد عباس منش را هزینه مالی وحتی درحد جانی پرداخت کردم تا بین حرف مفت وایمان را متوجه بشوم

    که وقتی اولین‌بار صدای استاد را شنیدم انگار که خود خداوند از زبان استاد عباسمنش بامن صحبت می‌کند و بدون هیچ مقاومتی پزیرفتم که اینها جمله تنها نیستند این همان چیزی است که سالیان مرا در حیرانی وحتی آوارگی کشاند‌ من چیزی غیر از این را نمیخواستم

    چیزی جز شناخت خودم و شناخت اینکه چطور باید زندگی کنم تا خداوند ازمن راضی باشد که همه اینها ریشه درعزت نفس من داشته و دارد اینکه با چه کسانی سروکار داریم برای رسیدن به خواسته ام برمی‌گردد به عزت نفس من

    خدایا هزاران بار توراشکر می‌گویم که مرا در این مسیر وبا استاد عباس منش هممسیر کردی چرا که خواسته های من هم شباهت زیادی به خواسته‌های استاد دارد ولی من مسیر را از سخت ترین راه انتخاب کرده بودم پاگذاشتن بر روی خودم وعلایقم وخوشیها ولذتهای زندگی چون برای خودم ارزشی قایل نبودم وفکر می‌کردم این راهشه بر خلاف استاد

    خداوندا تعهد می‌دهم تا نفس می کشم در این مسیر زندگی کنم یاالله تنها تورا می‌پرستم وتنها از تو یاری میخواهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2162 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد مهربانم

    سلام برمریم عزیز و بهتر از جانم

    وقتی دیدم عضو محبوب ترین ها شدم اشک در چشمانم جمع شد و به خودم افتخار کردم

    بعد به خودم گفتم ببین جواب ها داده میشود

    خداوند را از اعماق وجودم شکر کردم که راهی رو به من نشون داد که بسیار عالیه

    خدایا شکرت

    من به لطف الله دوره عزت نفس را از سایت خریداری کردم و دارم روی خودم کار می کنم

    نتایجش تا به الان عالی بوده و بسیار

    که یکی از اونها رفتن به خونه ی پدرم بود پدرم به من و همسرم و دخترم سالها می گفت شما باید کم خونه ما بیایید //ماهی یه بار//و خیلی کم //

    ولی از لحظه ای که من خودم رو انسان ارزشمندی دونستم من ارزشمندم من لیاقت دارم من دوست دارم با پدرم و مادرم و خانواده ام رفت وآمد کنم اصلا رفتارها زمین تا آسمون تغییر کرد

    من چهار روز خونه پدرم بودم سه روز ناهار و شام و یه شب با دخترم اونجا خوابیدم و روز بعدش هم عصر تا شب خونشون بودم همه با من با عشق صحبت می کردن از بودن با من لذت می بردن و من از اعماق وجودم لذت می بردم و می خندیدم و کیف می کردم

    پدرم تا من رو می دید می گفت خیلی خوب کردی اومدی هرروز بیا …. ومن می دونستم از کجا آب می خوره از باورها ی خودم از توکل و از ایمان به خداوند مهربان

    خدایا شکرت

    ////این تیکه رو خدای خودم بهم گفت تا بنویسم و الان هم داره بهم میگه و خدش داره کلیدها رو می زنه///////…….

    من سال ها // خداوند رو در اون بالا بالاها می دیدم و فکر می کردم خدا اون بالاست و من خیلی آدم بزرگی باید باشم تا جواب بده

    ولی من از موقع ای که خودم را لایق حرف زدن با خدای خودم دونستم // خداوند بهم نزدیک و نزدیکتر شد

    خداوند را در درون خودم حس کردم و احساسم عالی شد//////////

    پس باید من خودم رو لایق بدونم تا خداوند با من حرف بزنه

    باید خودم رو لایق بدونم خداوند من رو به بهترین مسیر هدایت می کنه

    وقتی لایق دونستم هدایت می شم

    به اندازه ای که لایق دونستم هدایت می شم

    به اندازه ای که احساسم عالی شد هدایت میشم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای داشتن همچین استاد گرانقدری که دستی از دستان تو روی زمین هستش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  10. -
    میلاد شریفی تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    سلام به دوستان عزیز

    یادمه روزای اولی که به سایت عباسمنش اومده بودم هر مطلبی یا چیزی در مورد عزت نفس میدیدم می گفتم خب این که هیچی عزت نفس من که خودش کامل و درجه یک هست. میرفتم سراغ مطالب دیگه که از اونها استفاده کنم. روزها، ماهها و سالها گذشت ولی من هیچوقت نتایج مداوم کسب نکردم. یک سری موفقیت های لحظه ای بود و بعد کمرنگ میشد و از بین می رفت.

    الان بعد از گذشت سالها تازه فهمیدم که ای داد بیداد اتفاقا تنها جایی که مشکل اساسی دارم عزت نفسه. من داشتم تو این سالها ساختمونم رو به جای اینکه روی پی محکم بنا کنم روی آب می ساختم. بارها میساختم و فرو می ریخت.

    دوستان من همه ی ما نیاز به کار کردن روی عزت نفسمون داریم. هیچ فرقی نداره. تا آخر عمر نیاز داریم که روی عزت نفسمون کار کنیم اگر واقعا میخوایم که طعم خوشبختی رو در زندگی بچشیم. این رو دارم میگم چون تجربه کردم و شما میتونید از تجربه ی من استفاده کنید و به در و دیوار نخورید. تاکید می کنم قبل از هر اقدام جدی اول از عزت نفس شروع کنید.

    اگه میخواید محصولی رو از سایت عباسمنش بخرید حتما حتما اول عزت نفس رو بخرید و با ایمان، توکل و تعهد روش کار کنید بهش عمل کنید. وقتی روی عزت نفستون کار می کنید همه چیز خیلی آسون جلو میره. وقتی که عزت نفستون ساخته میشه استفاده از دوره های ثروت، 12 قدم، کشف قوانین، سلامتی و … خیلی آسونتر میشه. همه چیز خیلی نرم و روان جلو میره ولی اگه عزت نفستون ساخته نشده باشه ممکنه حتی توی همون دوره ها به در و دیوار برخورد کنید.

    درود به سید حسین عباسمنش عزیز، استاد و مربی زندگی از صفر کلوین تا بی نهایت؛ و درود به مریم شایسته ی عزیز، استاد تجزیه تحلیل و نویسندگی.

    در پناه الله یکتا همواره سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: