سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت ۱

باسلام که این سلام مال اوست

همسرم یک توده چربی در ناحیه گردن داشت که موقع ورزش و فعالیت روزانه اذیتش میکرد. خلاصه در شهر خرم آباد به چند جراح مراجعه کردیم همه میگفتند روی شاهرگ گردنش و در مسیر بیشترین اعصاب سر قرار گرفته و اگر اشتباهی رخ دهد ممکن است باعث فلجش شود

باید ببریش تهران.

چند روزی گذشت با خودم گفتم این عباس آقا میگه نترسید خدا حواسش به همه هست حرکت کنید درست میشه.

باخودم گفتم بگذار آزمایش کنم تا تجربه کنم که این فرد فقط شعار میدهد یا واقعا در میدان عمل هم سخنانش درست است

گفتم: خدایا به امید تو من دارم حرکت میکنم یاریمان ده

ساعت ده شب به سمت تهران حرکت کردم هوا خنک وعالی. دم دمهای صبح که هوا گرگ میش میشه در اتوبان آزادگان افتادم چه هوایی چه لذتی دارد وقتی در تاریک ترین لحظه ها. می بینی که زیباترین روشنایی شروع میشود. اینجا بود که تجربه کردم که بیخودی نیست که خداوند به این لحظات سوگند میخورد. …..

صبح به بیمارستان عرفان رسیدم سراغ خونه ای ، سوئیتی گرفتم همه میگفتند گیرت نمی آید اما من گفتم درست میشود

بعد از مدتی مسئول پارک که از مشکل ما خبر دار شده بود یک برگه ای را به من دادو گفت این برگه مال سالها ی دور در کیوسک من است زنگی بزن فکر نکنم جواب بده

با خودم گفتم این یک نشانه است همین درست میشه

بعد از چندتا تلفن گفت خونه دارم سوئیت دارم زیر پل مدیریت. ….. سپاس ای مالک من. ….

خونه جور شد و دوش بعد رانندگی که خیلی حال میده و استراحت و….تا بعداز ظهر

بعدازظهر پیش دکتر رفتیم بعداز کلی معاینه گفت از جراحی تیروئید سخت تر است گفتم نه راحته. …

نامه جراحی نوشت آقای دکتر هزینه ؟؟؟؟!!!

یک ده میلیونی هزینه میشه ؟؟؟؟!!!

باحال خراب از مطب دکتر بیرون آمدیم.

پولم کجاست ده میلیون برای یک جراحی کوچک ؟؟؟؟!!!

من همش خودم بتگونم 5میلیون ندارم حالم خرابتر شد قدم میزدم. نمیدانم کجا قدم میزنم بعضی موقع ها با صدای همسرم حواسم پرت میشود. ..

داخل ماشین میشوم با حال خیلی بد. یک استکان چای میخورم ویک آه سرد و آتشین. ….

داخل ماشین چشمم به یادداشتی از گفته های عباسمنش می افتد

عباسمنش: اگر حالت خراب است ناراحتی و…. فرقی ندارد چه کسی هستی کیهان بدترش میکند کیهان کار خودش انجام میده

احساس خوب = اتفاق خوب

احساس بد = اتفاق بدتر

بیدار شدم با خودم گفتم من با یاری او امدم. بلند شو همسرم خدا حواسش به بندهاش هست بلند شو فعلا این آنژیوگرافی که دکتر نوشته انجام بدیم. ..

درحال انجام کار آنژو بودم که کمتر از یک ساعتی خدا درخواست بنده حقیری مثل مرا شنید

زنگ همراه بانک بود در شک وتردید گوشی را نگاه گردم به گوشه ای دور از چشم جمعیت اشکانم سرازیر شد الهی الهی الهی الهی الهی. تو بهترین دوستی. تو باوفاترین رفیقی. …

اشکانم بر صفحه گوشی می افتاد واریز به حساب 30000000٫٫٫٫

کیه پول فرستاده. به خودش سوگند نمیدام

فردا صبح واریز 20000000 ریال

خدایا سپاسگزارم دستانت را دیدم برای بنده ای که به تو توکل کرد

فردا صبح همسرم بستری و بعداز ظهر با موفقیت کارش انجام شد

فردا صبح چهارشنبه است همکارم زنگ میزند رحیم 5 5میلیون وام قرض الحسنه داری. اگر احتیاج نیست فعلا بدش من

من که درحال بازنشستگی هستم وامی به من تعلق نمیگیرد. این یکی دیگه هق هق گریه ام را درآورد

آقا چته. … آقا چته. … باجاری شدن اشکانم از در بیمارستان بیرون می آیم خدا را دیدم که بر یک شاخه گل رز جلوی باغچه بیمارستان نشسته ومیگه چته چته چته چته. آرام باش آرام باش

من اجابت میکنم درخواست بندگانم را

من میلیونها دست ونیرو دارم

من درقلب شمایم

بعد خنده ای پر عطر کرد به شاخه ای دیگر پرید

فردا همسرم خوب خوب شد ودکتر به جای ده میلیون 6 میلیون گرفت و……

همه ی مشکلاتم حل شد

آخرش هم گفتم آقا عباس آدرسش درست بود

وتجربه کردم که توکل یعنی چه

خدا همه را دوست دارد

او نگهدار