اگر به والمارت و نتایجش نگاه کنی، متوجه میشوی که یک ایده ساده، وقتی جدی گرفته میشود و نیز با عشقی که تمام وجودت را برای حرکت و ارائه بهترینِ خودت دربرگرفته، همراه می شود، آنوقت موفقیتهایی چنین عظیم می آفریند و جهان را با شیوهی بهتری از خدمت رسانی آشنا میکند.
سَم والتون، بنیانگذار فروشگاههای زنجیرهای والمارت، آدمی با تواناییهای عجیب و غریب نبود، بلکه فردی بود که تصیم گرفت نه تنها رؤیایی داشته باشد، بلکه با قدمهای کوچک، آن رؤیا را عملی کند و شیوه خدمت رسانی بهتری به مشتریانش ارائه دهد.
وقتی حرف از رؤیا میشود، خیلیها سوالشان این است که چگونه و چطور رویایم را پیدا کنم؟
از کجا بدانم رسالتم چیست و برای چه کسب و کاری ساخته شدهام؟!!!
این سؤال آنقدر بارها تکرار شده که در اولین جلسات دوره روانشناسی ثروت۳(کسب و کار فوق العاده) زمان زیادی را به توضیح، آموزش و چگونگی انجام این کار اختصاص دادهام تا از همان ابتدا بیاموزی که چطور کسب و کار مورد علاقهات را پیدا و سپس نه تنها از انجامش لذت ببری، نه تنها هر روزت مملو از انگیزه باشد، بلکه به استقلال مالی هم برسی!
زیرا شما تنها قادر به رشد کسب و کاری هستی، که عاشقش باشی. عشق همان نیرویی است که قادر به غوطه ور ساختن تمام وجودت، در کار مورد علاقهات است. عشق به کاری که انجام میدهی، نه تنها مثل یک ژنراتور برق، مرتباً انگیزه لازم برای حرکت را در تو می سازد، بلکه تمام تواناییهایت را از ذره ذره وجودت برای اقدام، حرکت و ادامه دادن، برای به واقعیت در آوردن آنچه که رویایش را داری، بیرون میکشد.
پس به جای گفتن اینکه “نمیدانم عاشق چه کاری هستم؟! … نمی دانم رسالتم چیست؟!! “، همزمان که مشغول ساختن باورهایت هستی، حرکت کن، وارد عمل شو و از اولین کاری که سر راهت قرار گرفت، تجربه را شروع کن. سپس از میان تعدد تجاربی که تنها دلیلش، “باور کردن خودت به اینکه میتوانم آن کار را انجام دهم” بوده، به سمت عشقی هدایت خواهی شد، که به دنبالش هستی.
سرانجام وقتی خودت را درست میان ماجرای انجام رسالت ات و کار مورد علاقه ات می بینی، درک میکنی که هر کدام از آن تجارب، در حکم آجرهایی بوده که توانسته این ساختمان عظیم، محکم و زیبا را بنا کند.
همه افراد موفقی که با آنها روبرو شدم و موفقیتهایشان را تجزیه و تحلیل نمودم، فورا با دریافت اولین الهام با دیدن اولین نشانه، وارد عمل شدند و از میان تعدد تجاربشان، رؤیایی را پیدا کردند که با وجودشان همخوانی داشت. سپس با تمام وجودشان، آن راه را ادامه دادند.
این همان کاری است که سَم والتون نیز انجامش داد.
همه افرادی که با او از نزدیک کار کردهاند، از کارمندان، شرکا و دوستانش متفق القول معتقدند:
“بیش از آنکه آن را بنیان گذار والمارت بدانیم، او را مبدع “روش احترام گذاشتن به دیگران” می دانیم. ما یاد گرفتیم که چطور به خودمان، مشتری، رئیس و دیگران احترام بگذاریم زیرا دیدیم که او چطور با ما و با آدمها رفتار میکند.
سَم به همهمان آموخت که:
همه افراد ارزشمند و لایق احتراماند. نه فقط مشتریان والمارت، بلکه هر فردی باید برایت قابل احترام باشد، تنها به این دلیل که همه ما ساختهی دست خالقی هستیم که فقط ارزش، خوبی و زیبایی میآفریند. هر فردی میتواند یک روز مشتری ما باشد و به رشد کسب و کارمان کمک کند.
ما شاهد بودیم که سَم، با یک کارمند ساده، یک مشتری ساده یا حتی کارگری که از شدت کار خیس عرق بود، به همان خوبی رفتار میکند که با رئیس جمهور آمریکا”
این مهمترین درس بازاریابی و فروش، در همه زندگیمان بود!
فردی با چنین نگاهی، رویایش را در ” کاهش هزینههای زندگی هر فردی و نه فقط مردم آمریکا” پیدا میکند و هدفش را راه اندازی بهترین فروشگاه آمریکا که بهترین ارائه دهنده خدمات به مردم است، دنبال میکند و از آنجا که این هدف با ارزش های وجودی اش همخوانی دارد، او را تبدیل به ثروتمندترین مرد آمریکا در سالهای ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۸ می نماید. ضمن اینکه امروزه والمارت بزرگترین کارفرمای خصوصی جهان است.
راهش تنها همین است:
اگر رؤیایی داری، باور کن که نه تنها این رؤیا ممکن است بلکه باور کن تو، تواناییهای لازم برای محقق ساختنش را داری و بزرگ فکر کن. زیرا انرژی لازم برای به ثمر رساندن یک کار جهانی مثل والمارت، دقیقاً به اندازه انرژی لازم برای راه اندازی یک سوپر مارکت کوچک در یک محله است. بقیه تفاوت ها را “باورهای تو” میآفریند و انگیزه، عشق، شور و اشتیاق لازم برای انجام آن کار را در تو می سازد.
تفاوت نتایج کسب و کارها، تنها در تفاوت باورهای صاحبان آن کسب و کارهاست و نه تواناییهاشان یا انرژی و اشتیاقی که صرف نموده اند! یک نفر مثل والمارت، دنیا را پوشش می دهد و یک نفر هم تنها میتواند به یک محله خدمت برساند. این موضوع مهمی است که مفصلا در همین فایل درباره اش توضیح دادهام.
پس اول خودت را بعنوان یک آدم توانمند باور کن، سپس به اطرافت نگاه کن و از خودت بپرس:
چه مسئلهای وجود دارد و من چگونه میتوانم آن مسئله را حل کنم؟
سپس از آن یک کسب و کار برای خودت بساز!
و یادت باشد، هرچه مشکل بزرگتری را حل کنی، ثروت بیشتری میسازی!
هرچه مشکل آدمهای بیشتری را حل کنی، ثروت بیشتری میسازی. این یک قانون است. قانونی که به ما یادآور میشود، به جهانیشدن فکر کنیم!
منتظر خواندن نظرات و بازخوردهای همه شما عزیزان هستم.
سید حسین عباسمنش
نکته مهم!!!
با توجه به محتوای این برنامه، این فایل فقط به صورت تصویری میباشد.
برای دیدن سایر قسمتهای سریال تمرکز بر نکات مثبت، کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 492MB28 دقیقه
- دانلود با کیفت HD421MB28 دقیقه
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ ۖ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ﴿٨٢﴾
وپاسخ قومش جز این نبود که به یکدیگر گفتند: اینان را از شهرتان بیرون کنید؛ زیرا مردمانی اند که همواره خود را پاک نشان می دهند.
فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿٨٣﴾
پس او و اهلش را نجات دادیم مگر همسرش که از باقی ماندگان بود.
========================================================================
سلام به حمیدِ حنیف،آتشنشانِ ابراهیم نشان سایت عباسمنش دات کام.
سلام و سلامتی و نور و رحمت و مودت الله مهربان رو همراه خنکای هوایِ شهریور ماه از فاصله 1300 کیلومتری با این تلگراف برات میفرستم الهی که در بهترین زمان و مکان به دستت برسه.
کامنت فوق العاده ت رو دیشب خوندم و الان قلبم باز شده برای یک گفت وگوی توحیدی،به قولِ فاطمه جان،یک نقطه ی آبی طولااااانی!
از صبح کلی حرف تو سرم میچرخه،انقدر زیاد که استرس گرفتم نکنه وقت نوشتن اینا یادم بره؟!بعد گفتم بیخیال بابا!انگار فرمون این کیبورد دست منه!اگر چیزی لازم باشه گفته بشه،خودش میاد!نیاز نیست من فرس وارد کنم!
بزار اول از قرآن بهت بگم،آلمست خودت خیلی خیلی زودتر ازمن با اقیانوس علم و آگاهی و شیرینی آیه های قرآن انس داشتی و استاد قرآن منی،نه اینکه بخوام شکسته نفسی کنم،نه!به الله قسم من هیچی از قرآن نمیدونم!هیچی!
من فقط یک عطش سیری ناپذیری برای گوش دادن و خوندن و گشت و گذار تو صفحه های این کتاب بهشتی دارم که گاها خودم از رفتار خودم متعجب میشم،قرآن برای من یک چشمه ی جوشان آب شیرینه که هرچقدر ازش مینوشم،به جای سیراب شدن،تشنه تر میشم.
بعد خب میدونی که خاصیت این کتاب رحمت و شفا و نوره دیگه!وقتی زیاد باهاش انس میگیری خود به خود قلبت یهو وصل میشه به اونا بالاها!وقتی هم وصل میشی میگه مثلا این کارو بکن!اینو بگو!این سوره رو گوش بده،این آیه رو،این مفهوم رو …
یک اتفاق جالبی هم افتاده این روز ها برام،که منو بیشتر مشغول قرآن کرده،تلگرام و واتس اپ و ایتا روی گوشیم باهم از دسترس خارج شده!خب چی ازین بهتر؟!باور میکنی انگار نه انگاره برام؟!کوچکترین اختلالی توی روند زندگیم وارد نشده که هیچ،اتفاقا وقت های مرده ای باز شده برای گشت و گذار توی بهشت قرآن!
هرچقدرم بیشتر وقت میزاری برای قرآن،رها تر میشی،آزاد تر میشی،روحت بیشتر به پرواز درمیاد و خب هرچقدر رها تر…متصل تر…
نتیجه چی شد؟!
مثلا بهم گفت برو برای آقا ابراهیم اینارو بنویس!
منم بی خبر از همه جا میرم هرچی که میگه مینویسم،تهش میفهمم من چیزهایی براش نوشتم که ایشون 3 ماه پیش توی دفترش نوشته!
این کارا رو کی انجام میده حمید؟!من؟!منِ انسان با عقل پوکم؟!چطور میتونم همچین کاری کنم؟!
یا دست منو برمیداره میبره سر کامنت سارا،میگه این آیه رو براش بنویس،بعد میفهمم این همون آیه ای که صبح خودِ سارا بهش هدایت شده!
یا از دیروز بهم میگه پشت سر هم به سوره ی ضحی گوش کن!
منم گذاشتمش روی تکرار !گوش میدم و میخونم …پشت سرهم…یهو میگه برو به حسن آقای گرامی هم بگو اونم این سوره رو زیاد گوش بده!
بعد دیشب که دخترا رو توی اتاقشون خوابوندم اومدم بیرون دیدم تلویزیون روشنه،دقیقا روی شبکه 3!و یک محفل قرآنیه و یک قاری داره با صوت شگفت انگیز میخونه:
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ
این هماهنگی ها رو کدوم عقل انسانی میتونه انجام بده حمید؟!
حالا این وسط ذهن بازی درمیاره،نه اینجوری نیست،نه داری اشتباه میکنی،نه اینو نگو،نرو این کامنت رو ننویس!خب که چی!خب که چی!
ببخشید!
ولی زهرمارو خب که چی!
من اگر به ندای قلبم گوش نمیدادم و اون کامنت رو برای آقا ابراهیم نمینوشتم،فارغ ازینکه چقدر به نیروی توحیدی ایشون اضافه شد،آیا انقدر اعتمادم به ندای قلبم بیشتر میشد؟!
استاد تو فایل تسلیم میگه،تسلیم بودن رو توی اسکیل های کوچیک امتحان کنید،تا ریز ریز اعتمادتون بیشتر بشه تا برسید به مراحل بالاتر!
واقعا چی میشد اگر میشد کلا این حضرت ذهن رو خاموش کرد و فرمون رو داد دست قلبی که جایگاه خداونده؟!
دیروز نشستم روی مبل کنار پنجره و آهنگ:عاشقان پنجره باز است اذان میگوید رو گذاشتم روی تکرار و غرق شدم تو آسمون آبی نارنجی و پرواز پرنده و حرکت ابرهای سفید پنبه ای….انقدر که خورشید غروب کرد و آسمون تاریک شد…نمیدونی…نمیدونی چه احساس سبکی داشتم،چقدر به روحم خوش گذشت،چقدر احساس هم آهنگی با جریان هدایت داشتم،چه فرکانس های فوق العاده ای فرستادم برای خلق آینده ی نزدیک…
به قول استاد:به من چه که توی دنیا چه اتفاقاتی میفته؟!اونیکه مهمه اینکه من دوست دارم توی زندگی من !چه اتفاقاتی بیفته!
چقدر درک همین جمله ی استاد،میتونه صد پله آرامش وارد زندگیمون کنه!اینا مفهموم ایمانه!اینا مفهوم توکله!اینا مفهوم صبره!
دیروز یک فایل فوق العاده ای نشانه ی روزانه م شد که از دستم در رفته چندبار تا الان بهش گوش دادم،یک کامنت هم براش نوشتم انشالله هدایت میشی و میخونیش،تو اون گفت و گو استاد جملات میلیون دلاری رو میگه که واقعا درک هرکدوم از اون جملات میتونه زندگی هرکسی رو کن فیکون کنه!
اینکه جهان مجبوره!مجبوره آدم های هم فرکانس و هم مدار رو بهم وصل کنه!مجبوره!راه دیگه ای نداره!دقیقا مثل قانون جاذبه که همیشه داره کار میکنه.
واقعا اگر همین یک جمله رو باور کنیم،دیگه چه جوری فقط روی خودمون کار میکنیم و اجازه میدیم جهان بقیه کارهارو انجام بده؟!
درواقع مفهوم کلی جلسه4 ،قدم6!
روی باورهای ثروت سازت کار کن،ثروت مجبوره دنبالت بیاد!
روی احساس لیاقت و عزت نفست کار کن،رابطه ی خوب مجبوره برات ایجاد شه!
روی باورهای سلامتیت کار کن،لاجرم سلامتی میاد!
نمیتونه جور دیگه ای باشه!نمیتونه!
به میزانی که این جمله هارو باور میکنیم،ما هدایت میشیم به مسیر درست…
واقعا چقدر همه چیز آسون و راحته و ما انقدر برای خودمون سختش کردیم؟!
بنده ی خدا،استاد همیشه میگه من همه چیز رو راحت به دست آوردم!ما باور نمیکنیم!
هی میگیم چه جوری!چه جوری!
مثل همون داستان ذکریا دیگه،بچه میخواست،خدا هم گفت باشه!بعد مردِ مومن سریع گفت خو چه جوری؟درعجبم که این جهان انقدر پیشرفت کرده!انسان انقدر تکامل یافته تر شده،ولی این باگ بزرگ ذهنیِ (خو چه جوری،خو چه جوری)طی این تکامل از بین نرفته!!!!
(پیام بازرگانی:اگر فکر میکنی که این کامنت رو یکسره و بدون وقفه نوشتم،سععععخت در اشتباهی،هزار تا اتفاق وسطش افتاد،ولی من تسلیم نشتی های انرژی نشدم،ممکنه متن کامنت یک پارچه و مرتبط نباشه باهم،ولی دیگه بپذیرش،مهم اینکه تلاشمو کردم تیکه پاره نشه:/)
برسم به آیه ای که اول کامنتت نوشتی،یک ترکیب دیدم توش دلم خواست برم سرچش کنم ببینم چی پیدا میکنم،ترکیب (دار السلام)
این ترکیب کلا دوبار تو کل قرآن تکرار شده،یکبار تو سوره ی انعام،یکبار تو سوره ی یونس.
وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَىٰ دَارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ(25 یونس)
و خدا به سر منزل سعادت و سلامت میخواند و هر که را میخواهد به راه مستقیم هدایت میکند.
لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ ۖ وَهُوَ وَلِیُّهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿١٢٧انعام﴾
برای آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت و امن است؛ و به پاداش کارهای پسندیده ای که همواره انجام می دادند یار و سرپرست آنان است.
دار السلام: خانه سلامت. سلام و سلامت هر دو به یک معنى است
خود کلمه ی السلام،7 بار توی قرآن تکرار شده،ولی من یک دونه آیه رو اصل و اساس این کلمه رو به رخ بنده هاش میکشه رو انتخاب میکنم و اینجا مینویسمش:
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ(23 حشر)
اوست الله که جز او هیچ معبودی نیست، همان فرمانروای پاک، سالم از هر عیب و نقص، ایمنی بخش، چیره و مسلط، شکست ناپذیر، جبران کننده، شایسته بزرگی و عظمت است. خدا از آنچه شریک او قرار می دهند، منزّه است.
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
ازینجا تا ملکوت اعلا،شکلک لبخندِ رضایت!
سلام اونه!سلامتی اونه!امنیت اونه!پاکی اونه!هرچیز خوب توی دنیاست اوووونه!
وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَىٰ دَارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ
پیش به سوی سرمنزل مقصود،به سمت دار السلام،به سمت سلامتی،پاکی،امنیت،عشق،نور…نور…نور…
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
تلگراف فِرتیش!
در پناه نور میسپارمت!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ
و کسانى که کافر شدند مىگویند: «تو فرستاده نیستى.» بگو: «کافى است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد.»
===================================
سلام به برادر عزیز و مهربانم آقای ظاهری
سپاسگزار خداوندم که به قلب سلیم شما الهام کرد که برام بنویسید ،دقیقا همین روز هایی که من تمرکز گذاشتم روی جلسه ٣،قدم ٨ و دارم کلمه به کلمه ی استاد رو مینویسم و فکر میکنم.
امروز نشستم کلی توی دفترم تمرین حل کردم و بعد یک صحبت جدی با خداوند داشتم و بهش گفتم مثل همیشه مسیر رو برام باز کن، راه رو بهم نشون بده ،من آماده ی حرکت کردنم.با من حرف بزن از طریق بی نهایت دستانت!
آقای ظاهری عزیزم با اینکه با اجازه ی شما میخوام این کِردیت رو به خودم بدم که من تموم تلاشم رو کردم که به هر الهامی که دریافت کردم فارغ از تموم محدودیت ها عمل کنم و برم مرحله بعد …ولی ! هرچی گفتید سمعا و طاعتا!
میدونید چرا ؟!
نتیجه !بخاطر نتیجه ! بخاطر نتیجه !
شما با نتیجه حرف میزنید نه از روی هوا !
من ساعت ها وقت گذاشتم خط به خط کامنت هاتون رو خوندم، به جرئت هرجا فایو استار شمارو پای کامنتم دیدم،برگشتم دوباره کامنت خودم رو خوندم ببینم چه نکته ی مثبتی داشته که شما بهش فایو استار دادید!
شنیدین میگن هروقت شاگرد آماده باشه ،استاد از راه میرسه ؟!
کامنت شمای استاد هم برای منِ شاگرد آن تایم رسید !
با اینکه نوشتن در سایت برای من فقط و فقط صلاته و با این نوشتن ها قلب من روشن و روشن تر میشه ،ولی همین جا به خدا ،به شما و به خودم قول میدم ،من میرم و فعالیت در سایت رو استاپ میکنم و این رو اهرم رنج و لذت ذهنم میکنم و مینویسمش که تا وقتی از مسیر عشق و علاقه ت پول درنیاوردی ،حق کامنت نوشتن نداری !
مرسی آقای ظاهری ! مرسی !
اینبار هم مثل دفعه ی قبل ،جسارت از روی دایو پریدن رو بهم دادید،دایوی از ارتفاع خیلی خیلی بیشتر !
پیش به سوی دار السلام!
به قول استاد:
یا از لحاظ مالی پیشرفت میکنم ،یا میمیرم !
به قول خودم :
جنگ جنگ تا پیروزی ،صدام بزن جای دیروزی :))))
در پناه نور میسپارمتون !
انشالله خیلی زودتر از دوماه برمیگردم !
وَعْدَ اللَّهِ ۖ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَالْعَصْرِ ﴿١﴾
سوگند به عصر
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾
[که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است؛
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾
مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند.
==============================================================
حمیدِ حنیف عزیزم،سلام!
چطوری کهنه رفیق من؟!
حال و احوال؟!رو به راهی؟!رو به رشدی؟!
هروقت که پروفایلت هات آیه های قرآنی میشه،میفهمم نامبرده رفته در لاک درون،جهت ساختن یک شخصیت توحیدی تر!دمتم گرم!
کامنت تبریکت،در وسط تعهدی توحیدیم رسید و مرسی که حواست بود که نامبرده نمیتونه جواب بده،راستش الان هم در حال و احوال خودم و غرق مطالعه و بررسی آگاهی های جلسه 3 قدم 8 بودم، و برنامه م این بود که اونجا کامنت بزارم!
ولی یک صدایی ته قلبم گفت حمید!برو بنویس براش!
گفتم خب چی بگم؟فقط تشکرِ تبریک تولده؟!
گفت حالا تو بنویس!من بهت میگم!
خلاصه از هدایت قرآنی که برات اومد،فهمیدم مسیرت درسته،
داری باز اوج میگیری که سکوت کردی!
ازت ممنونم که تولدم رو یادت بود!عجب تولدی بود حمید!
چه تبریک هایی اومد!چه هدیه هایی از طرف خدا برام اومد!
یادمه پارسال برات از روز تولدم نوشتم که اصلا حالم خوب نبود و کلا زیرِ سرم قرآن بودم!
ولییی امسال ….امسال …
نمیدونی در ساده ترین حالت ممکن،چقدر لذت بخش بود!
چه انسان های ارزشمند و توحیدی بهم تولدم رو با عشق تبریک گفتن!
من در رویای رویامم نمیدیدم که شرایط یک جوری پیش بره که تبریک تولد از استاد بگیرم!
بِبببببین!
این یعنی تغییر مدار به صورت تصاعدی نه؟!
بِبییییین!
داره خوووش میگذره :)))
با پروژه ی خانه تکانی ذهن،صد ها قدم از مسیر پرمقاومت ذهنی خارج شدم و به صراط المستقیم نزدیک و نزدیکتر…
شما کجایی پسر؟!باز از کنار ما رد شدی و بوق نزدی؟! :))
پاشو بیا!
اون هایی هم که رفتن تو غار کهف!
یک 7،8 نفری بودن باهم!
تنهایی توی غار رفتن،جواب نمیده!
پاشو بیا دوباره کامنت بزار و ماروهم از علم و آگاهی های قرآنیت مستفیض کن!
اوه! این کلمه چقدر سخته!خداوکیلی به چند روش میشه بنویسیش:)))انشالله که درست نوشتم ….
خلاصه که،این تلگراف رو همراه نسیم خنک پاییزیِ شمال، پیچیده در رحمت و مودت الله برات میفرستم انشالله در زمان مناسبش به دستت میرسه…
خیلی هم شکارم از دست شما جنوبی ها :)))
اون موقع که من اومدم جنوب،از آسمون آتیش میبارید:)))
حالا که اونجا هوا بهاریه،تنها تنها دارید لذتشو میبرید،مااا هیییچ!مااا نگاه!!!!
اما …
که داند بجز ذات پروردگار
که فردا چه بازی کند روزگار
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت
در پناه نور میسپارمت…خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
نسیمِ عزیز و مهربونم سلام
سلام و سلامتی و نور و عشق و مودت رو از روشنی قلبم برات میفرستم الهی که به قلبت بشینه!
مررررررسی که انقدر مهربونی!
از خداوند سپاسگزارم که من رو با شما خانواده ی قشنگ زمانی ها هم مدار کرده.
عاااشقتم دختر،قلب روشنت رو میبوسم و برات از خداوند بهترینِ بهترین هارو طلب میکنم!
بوووس به کله ت ازینجا تا کانادا هوااارتا!
به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
داداش علی عزیزم سلام
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب سلیمت!
بینهایت ازت ممنونم که در حقم لطف کردی و پیغام الله رو برام فرستادی.
نمیدونی این پیغام،چقدر برام گیم چنجر بود و چقدر به موقع به دستم رسید!
لطفا همیشه به ندای قلبت گوش کن و هرکاری که بهت میگه انجام بده باشه؟!
اون صدایی که جنسش آرامشه!
اونیکه هیچ چرایی توش نیست!
اتفاقا اصلا منطقی هم نیست!
ولی انجامش بده!
ممکنه همون موقع نتیجه ش رو نبینی،ولی حتما بهش اعتماد کن!
مرسی که انقدر خوب روی خودت کار کردی که قلبت جایگاه دریافت الهامات الله شده…دمت گرررم!
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت
در پناه نور میسپارمت.