سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 9

بنام رب جهانیان که نسبت به بندگانش.خییییییییلی مهربون هست.

مخصوصا بنده هایی که تو این سایت هستند.

از رب جهانیان بسیار سپاسگذارم که ما را هرلحظه هدایت میکند به مدارهایی مناسب.

من دیروز عصر این فایل استاد عزیزمون رو دیدم.

باز هم مثل همیشه اولین لحضه که چشمم بهشون می افته یا صداشون رو میشنوم,یه سرور و شعفی تمام وجودمو پر میکنه,جواب سلامشون رو با تموم وجودم با صدای بلند میدم.

باور کنید به هیچ احدالناسی چنین حسی ندارم.

استاد شما واقعا یکی از زیباترین نعمات الهی هستید.از رب جهانیان سپاسگذارم که من رو در مداری قرار داد که شما رو بشناسم و استادم باشید.

و از شما سپاسگذارم به خاطر تمام خوبی هاتون.

از گروه مهربونتونم بسیارممنونم خیلی ممنون.

دیروز تو همین فایلتون مطلبی عالی گفتید：

چیزهایی رو که بهتون گفته میشه رو برام بنویسید….

دیروز عصر از خدا خواستم توفیق تفکر صبح رو بهم بده…به به

یه مطلب خیییلی عالی بهم گفته شد.

از خواب بلند شدم….

الان که ساعت04：25 دقیقه هست مینویسم,چون از درون وجودم میخوام بنویسم.

عالم خواب یه عالم عجیبی هست.

وقتی خواب میبینیم,دقیقا مثل اینه که داریم تو دنیای واقعی زندگی میکنیم , تمام احساسات رو داریم,حتی میشه گفت کمی بیشتر.

نعمتی از خدا.

توی خواب：

امروزم رو با باورهای یک سال پیش دیدم.

توی خواب اصلا نامی و اثری از حرفهای استاد عزیزم نبود

چطور بگم؛یعنی همین امروزم با باورهای محدود کننده بسیار یک سال پیش.

دنبال کار میگشتم .ولی کار کجا بود.

من در زمینه ی تولید لوله های آهنی مصرفی در سیستم های سوخت,هیدرولیک,آب و باد در انواع خودروها فعالیت میکنم و تولید کننده هستم

تو این وضع بازار که همه بیکارند:'(

حیران و عاجز از پیدا کردن کار , از یه مراسمی سر در آوردم که تو این مراسم از سه نفر از کارآفرینان کشور تقدیرمیشد.

یکی از این آقایان , جوانی بود 35ساله که کمی هم غرور از چهره اش میبارید.

پس از مراسم تقدیر یک دفعه از دفتر ایشون سر در آوردم.

دفتر شیک.

ولی برایم اصلا دلچسب نبود.

رفتم سر میز همین جوان عزیز.

سلام کردم و خودم رو معرفی کردم.

گفتم چند سالی هست که در بازار, تولید کننده ی معتبری هستیم,از تامین لوازم یدکی کامیونتهای ایسوزو و هیوندای و …گرفته تا تراکتور .

ولی در درونم چیزی از رضایت شغلی نبود

چیزی از خوشحالی نبود

چیزی از پس انداز مالی نبود.

از ایشون خواستم منو راهنمایی کنند.

یه نگاهی به من کرد…

یه جوری شدم.

چطور شد,ازشون اسمشون رو پرسیدم.

یه نگاهی کرد و بی رغبت و علاقه گفت： بهم بگو علیرضا

بعدش ازم پرسید کتاب اقتصاد… رو خوندی؟

گفتم نه

گفت کتاب …. رو خوندی.

متوجه شدم اینا کتب دانشگاهی هستند.

گفتم من دیپلمم.دانشگاه نرفتم.

یه نگاهی بهم انداخت,کل مطلب رو خوندم.

میگفت اگه تحصیلات دانشگاهی نداشته باشی نمیشه.

باید کتابهای زیادی بخونی تا شاید ..شاید موفق بشی.

من هم با اون باورهای قبلی اشتباه , که حتی اثری از آموزه های استاد درشون نبود , مایوس شدم و احساس بدی که سالها قبل هنگام شنیدن جواب نه از مشتری احتمالی بهم دست میداد رو دوباره تجربه کردم.

یهو از خواب بلند شدم,تو این لحظه گفتم مگه هنری فورد تحصیلات دانشگاهی داشت.

.

.

.

خودمو تو امروز پیدا کردم.

خدا میدونه الان که تو این باورهای صحیح امروزم هستم همین الان از شوق هدایتهای بیکران خدا اشک از چشام داره سرازیر میشه.

اشک شوقی که از داشتن نعمتی به نام داشتن باورهای صحیح در تمام ابعاد زندگی , از چشام میاد.

اشک شوق.اشکی که از دیدن الطاف خدا و حس کردنشون میآد.

استاد میگند روزی میرسه که فقط سجده میکنید و به خاطر همه چیز فقط شکر میکنید.

بهتون پیشنهاد میکنم.

نه …

ازتون میخوام .

به عنوان یه دوست درگروه عزیزمون ازتون استدعا دارم یه نگاهی به گذشته تون که در اون دوران خبری از استاد عزیزمون نبود بندازید.

و امروزتون رو با اون روزها مقایسه کنید.

امروز من وااااااقعا قابل قیاس با یک سال پیشم نیست.

این برای من یکی از بزرگترین نعمات الهی هست.

ما هر لحظه برای تک تک لحظه هایمان میتوانیم قدردان خداوندی باشیم که به هدایت ما مشتاقتر از خود ما هست.

خداوندی غفور و مهربان,به گفته حضرت ابراهیم (یکی از دوست داشتنی ترین بنده های خدا)الله حفیا：یعنی خداوندی که بسیار بسیار بسیار مهربان است.

مطمن باشیم هدایت فقط از جانب رب جهانیان است.

هم اوست که مرا با این گروه صمیمی آشنا کرده است.

از خداوند جهانیان ,مقتدر عالمیان,رب عزیز بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار …سپاسگذارم,گرچه تمام درختان زمین قلم شوند و دریاها مرکب,نمیتوانیم نعمات الهی را نگارش کنیم.

به قول استاد عزیزمان：

سالم , ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.