علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1

ما همواره از طریق باورها و کانون توجه خود، در حال ارسال فرکانس‌هایی به جهان هستم. ساز و کار جهان این است که فرکانس‌های ارسال شده توسط ما را تبدیل می‌کند به شرایط، موقعیت ها، ایده‌ها و آدمهایی که تجربه‌های زندگی ما را می‌سازند. اگر فرکانس‌های ارسالی ما قدرتمند کننده نباشند، هیچ میزان از تلاش فیزیکی قابل به جبران این کمبود نیست. در نتیجه قطعا شرایط زندگی ما نیز با کیفیت نخواهد بود. این تنها قانونی است که درک آن می‌تواند زندگی ما را در تمام جنبه‌ها متحول کند.

از آنجا که غالب‌ترین فرکانس ارسالی ما به جهان، نگاه و باوری است که نسبت به خودمان و میزان ارزشمندی‌مان داریم، کیفیت زندگی ما به صورت کلی، بازتاب این فرکانس است.

«فرکانس احساس لیاقت» – با اختلاف – قدرتمندترین عاملی است که تعین می‌کند مسیر زندگی ما چقدر روان باشد؛ چقدر نعمت‌ها به راحتی و از مجراهای مختلف وارد زندگی ما بشود؛ چقدر به ایده‌ها و فرصت‌های پرثمر هدایت شویم و چقدر در رضایت درونی زندگی کنیم یا بالعکس.

تا وقتی از درون احساس لیاقت نداشته باشی یا احساس لیاقت شما وابسته به عواملی بیرونی مثل تأیید و رضایت دیگران و… باشد که کنترلی بر آن‌ها نداری، یعنی همواره در حال ارسال این سیگنال به جهان هستی که:

  • من لایق تجربه خوشبختی نیستم؛
  • من لایق یک رابطه عاشقانه نیستم؛
  • من لایق کسب درآمد از مسیر هموار نیستم؛
  • من برای دریافت هر کوچکترین نعمتی، باید به اندازه کافی سختی بکشم تا شاید لایق شوم؛
  • من لایق نیستم که به همین راحتی، به خواسته‌هایم برسم؛
  • من لایق دریافت ایده‌های کارا نیستم؛
  • من لایق اتصال به خداوند و دریافت هدایت‌هایش نیستم؛
  • من لایق تجربه جسمی سالم و تندرست نیستم؛
  • من یک قربانی هستم؛
    و…

تا وقتی از درون احساس لیاقت نداشته باشی، همین فرکانس بی‌ارزش را به جهان می‌فرستی و جهان نیز در واکنش به این فرکانس، شما را با ناخواسته‌های پایان ناپذیر هم-مدار می‌کند.

تخریب‌گری‌های احساس‌عدم لیاقت، با هیچ میزانی از تقلاهای فیزیکی قابل جبران نیست. شما نمی‌توانی با هیچ حجمی از تلاشهای فیزیکی، ناخواسته‌های ناشی از احساس‌عدم لیاقت را در زندگی‌ات از بین ببری. زیرا تا وقتی از درون احساس‌عدم لیاقت داری و این فرکانس را به جهان ارسال می‌کنی، جهان در پاسخ به این فرکانس بی‌کیفیت، هر بار ناخواسته‌های بیشتری را وارد زندگی‌ات می‌کند. در نتیجه شما باز هم احساس بی‌ارزشی بیشتری می‌کنی و همچنان در این چرخه‌ی معیوب از احساس‌عدم لیاقت می‌مانی.

اما به محض اینکه روی بازسازی احساس لیاقت درونی خود کار کنی، زندگی در تمام ابعاد تغییر می‌کند چون جنس فرکانس ارسالی شما به جهان تغییر می‌کند. به همین دلیل است که بازسازی و پرورش احساس لیاقت، ضروری‌ترین کار زندگی هر فرد است.

در این سلسله فایل، استاد عباس منش درباره نشانه‌های احساس‌عدم لیاقت صحبت می‌کند. این فایل را با دقت ببین تا این نشانه‌ها را بشناسی. این شناخت به شما کمک می‌کند تا بفهمی کدام رفتارهای شما در هر جنبه از زندگی، از احساس‌عدم لیاقت نشأت گرفته و چطور زندگی را بر شما دشوار کرده است.  هرچه نشانه‌های احساس‌عدم لیاقت را بهتر در وجود خود بشناسی، سرمنشأ مشکلات زندگی‌ات را بهتر می‌شناسی و می‌توانی از ریشه حل کنی.

هیچ سرمایه‌ای نمی‌تواند به اندازه‌ی پرورش احساس لیاقت درونی، برکت و نعمت‌ها را به صورت پایدار وارد زندگی شما کند. به همین دلیل ما ایمان داریم که دوره احساس لیاقت، می‌تواند زندگی دانشجویان این دوره را در تمام جنبه‌ها از اساس و برای همیشه متحول کند اگر به آموزش‌های این دوره عمل کنند.

توضیحات استاد در این فایل را گوش بده. اگر نشانه‌ای دیدی که قلبت آن را تایید کرد، با ما در مسیر معجزه آفرین دوره احساس لیاقت، همراه شو.


ماموریت دوره «احساس لیاقت» هدایت شما در مسیر بازسازی احساس لیاقت است.

این دوره فرایند این بازسازی را از  خودشناسی شروع می‌کند تا دانشجوی دوره بتواند در قدم اول ارزیابی‌ای صحیح از احساس خود ارزشمندی حقیقتی خود داشته باشد؛ ایرادها را پیدا کند و سپس در ادامه جلسات، بازسازی احساس خود ارزشمندی خود را در عمل یاد بگیرد.

سپس با هر بهبودی که دانشجوی دوره در احساس لیاقت درونی خود ایجاد می‌کند، فرکانس قدرتمند کننده‌تری به جهان ارسال می‌کند. جهان نیز در پاسخ به این کیفیت جدید از احساس لیاقت، خود به خود شرایط بیرونی فرد را بهبود می‌دهد، مسیر را برایش هموار می‌کند، تلاش‌هایش را به ثمر می‌نشاند؛ مشتری‌ها را به سمت او هدایت می‌کند؛ افراد ارزش او و خدماتش را درک می‌کنند و حاضر به پرداخت بها می‌شوند؛ فرد راحت‌تر پول می‌سازد و کسب درآمد می‌کند و به همین ترتیب از بی‌نهایت مجرا، درهایی از خیر و برکت به زندگی‌اش گشوده می‌شود و چرخه‌ای از نتایج را شروع می‌کند که احساس لیاقت فرد را باز هم بیشتر می‌کند. زیرا طبق قانون، جهان طراحی شده تا در هر لحظه کیفیت اتفاقات و شرایط پیرامون ما را بر اساس کیفیت «احساس لیاقت ما» بروزرسانی کند.


اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره احساس لیاقت و نحوه خرید این دوره را از اینجا مطالعه کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1
    222MB
    28 دقیقه
  • فایل صوتی علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1
    27MB
    28 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 6
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نامِ خالقِ زیبایی ها

    سلام به همه ی دوستانِ عزیزم، استادِ عزیزم و مریم جانم.

    داشتم الان مجدد این فایل رو گوش میدادم که دلم خواست تصویری ببینم.

    و این نکته برام جلب توجه کرد که چقدر تازه بود مطالبی که گوش میدادم.

    یعنی هر بار این اتفاق میوفته.

    اینو بهم یادآوری میکنه که ذهن من گاهی فراموشکار میشه و هر بار که میشنوم انگار تازگی داره.

    و البته هر بار فرکانسِ من هم متفاوته.

    گاهی ساده از صحبت‌های استاد عبور میکنم، میگم بله درسته ok و میگم فهمیدم استاد چی میگن…

    گاهی انقدر خوب درک میکنم استاد چی میگن که میگم استاد تو کی هستی؟ تو چی هستی؟ یه دونه ای، واسه نمونه ای، چقدر خوب توضیح میدی استاد جان و قشنگ میزنی به هدف، انگار که دقیقا در مورد نیازهای من صحبت میشه.

    تو دفترم به صورت شماره ای نشانه های احساس عدم لیاقت رو نوشتم و از این مرور لذت بردم.

    مکتوب کردنش قدرتشون رو بالاتر میبره، میشینن یه جایی تو عمقِ وجودم، مخصوصا برای من که خیلی ادمِ نوشتنی هستم.

    البته همیشه همتِ نوشتنِ فایلها رو ندارم، بیشتر گوش میدم.

    چقدر این جمله ی استاد تو گوشم زنگ زد:

    ببینید رفتارهاتون در روابط و زندگی، از کجا نشاءت میگیره؟

    از عشق یا ترس؟

    از احساس ارزشمندی یا احساس بی لیاقتی؟

    این سوال جواب خیلی بهم کمک میکنه.

    چون دچار سوال شده بودم آیا همیشه فکرم تو انجام یا عدم انجام یه کاری مبنی بر لایق دونستن خودم درسته یا نه؟

    دچار کج فهمی شدم یا نشدم؟

    و با این سوال جواب تو ذهنم بهتر میتونم بفهمم رفتارم از چی نشاءت گرفته.

    خیلی کلید جذابیه وقتی خودم پاسخ بدم با عشقم دارم یه کاری رو انجام میدم یا از روی ترس.

    ترسی که از وابستگی میاد، یا عشقی که از روی عدم وابستگی میاد؟

    گاهی حس میکنم وقتی آگاهی ها رو میشنوم میشینن دقیق روی قلبم.

    خوب حسشون میکنم.

    خوب درکشون میکنم.

    اون لحظه ها انگار زمان و جهان متوقف میشه و فقط و فقط منم.

    انگار همه چیز متوقف میشه…

    همیشه اینطوری نیست، به این ربط داره من تو چه فرکانس و حال و هوایی هستم.

    فکر میکنم لحظاتی اینطوری هستم که ارتباطم با منبع وصله و درکم نسبت به آگاهی ها خالص میشه.

    استاد جان سپاس گزار شما هستم بی نهایت.

    خدا در دنیا و آخرت بهتون خیر بده، بهترین ها رو بده.

    حس من میگه اولین دوره یا آگاهی که باید روش کار کرد تو زندگی واسه بهبود بیشترشون در همه جوانب، مبحثِ احساسِ ارزشمندیه.

    چون تازه بعد از درکِ ارزشمندی درونیِ خودم چشمهام باز میشن و میتونم بهتر جلو بیام تو زندگی.

    خدایا شکرت، شکرت، شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان و هدایتگرم

    سلام به همه ی نازنینانِ سایت

    سپاس گزارم از خدایی که هر لحظه با منه و درخواست‌های منو به زیبایی و آسانی اجابت میکنه.

    دیشب ساعت 10:30 کامنتی نوشتم (هنوز تایید نشده) و از حسم نسبت به دوره لیاقت نوشتم.

    حسم خوب بود و اشتیاق داشتم برای دوره.

    محتاج نبودم که حسم نازیبا شه.

    و آخر کامنتم نوشتم:

    تبریک میگم و تحسین میکنم همه ی دوستانی رو که واردِ دوره شدن و تحسین میکنم خودم و سایر دوستانی رو که با حس خوب و اشتیاق میخوایم واردِ دوره بشیم ان شاالله در اولین زمان ممکن.

    من فقط روی خدا حساب کردم و دوباره خداوند مثل هر بار منو به خواسته ام رسوند و امروز صبح واردِ دوره شدم.

    خداوند دست مهربانی رو فرستاد برام تا من به خواسته ی قلبیم برسم.

    به قول سعیده جان شهریاری پول دوره مهم نیست، مدارِ ماست که مهمه.

    که من حس لیاقت دارم که میتونم چیزی رو داشته باشم یا نه؟

    من لایق هستم دوره رو دریافت کنم؟

    من بله بدم، خدا از بی طریق روش منو به خواسته ام میرسونه.

    یه انگیزه ی زیبای دیگه هم داشتم برای حضور در دوره، خوندنِ کامنتهای بچه ها و مثالهاشون تو هر جلسه…

    با عشق وارد شدم و بی نهایت سپاس گزارِ خدا هستم، اعتبارش از اللهِ یکتاست.

    این مهم نیست ما تو چه شرایطی هستیم.

    اگه حقیقتا و قلبا خواستار این دوره یا هر چیزی تو زندگی باشیم، خدا به طریقی که من بلد نیستم یا فکرشو نمیکنم منو به خواسته ام میرسونه.

    فقط اینکه باید فقط روی خدا حساب کنم برای اجابتش.

    دوم هم اینکه بخوام و دست خدا رو باز بذارم برای روشی که میخواد منو به خواسته ام برسونه.

    به عبارتی بکشم کنار از سر راهِ خدا بذارم کارش رو بکنه.

    برای دوستداران این دوره، دریافت دوره رو در بهترین زمان آرزو میکنم.

    دوست داشتم با عشق این رد پا رو بذارم تا باور خودم و بقیه محکمتر شه به اجابت های خداوند.

    به شنوا و بینا و دانا و علیم بودن خداوند.

    اگه اشتباه نکنم رویا جان تو کامنتش این آیه شریفه رو نوشته بود یه بار:

    قالَ لا تَخافا ۖ إِنَّنی مَعَکُما أَسمَعُ وَأَرىٰ

    نترسید!من با شما هستم میبینم و میشنوم

    مجددا این قسمت رو تکرار میکنم چون کلام و باور امید بخشی هست برای خودم:

    تبریک میگم و تحسین میکنم همه ی دوستانی رو که واردِ دوره شدن و تحسین میکنم خودم و سایر دوستانی رو که با حس خوب و اشتیاق میخوایم واردِ دوره بشیم ان شاالله در اولین زمان ممکن.

    به فضلِ خدا من وارد شدم، و از خدا میخوام خوب درک کنم آگاهی هارو.

    و مطمئنم سایر دوستانم هم با شادی و حس خوب وارد خواهند شد.

    برام جالب بود که تو کامنت دیشبم از مقایسه نوشتم و بعد که داشتم قسمت اول رو گوش میدادم شنیدم استاد از مقایسه صحبت میکنن…

    حسم گفت سمانه تو آماده شدی و تو مدارش وارد شدی واسه این دوره که صبح زود تونستی بخری دوره رو.

    الهی شکر.

    یه همزمانی باحالِ دیگه هم تجربه کردم.

    دیشب با حس اون لحظه ام برای خودم نوشتم:

    گفتم سمانه هر وقت تونستی خودت رو با همین صورت، بدن، لباسی که پوشیدی، هر چیزی که الان هستی بپذیری و دوست داشته باشی، یعنی احساس لیاقت و ارزشمندی میکنی.

    بعد شنیدم استاد هم همینو گفتن تو فایل…

    اینا واسم روشن میکنه خدا رو شکر درخواستهام واسه ورود به مدارِ آگاهی های دوره، اجابت شدن و من کم کم آماده دریافت شدم.

    خدایا بی نهایت سپاس گزارتم که انقدر باصفایی.

    سمانه عاشقته.

    خدایا شکرت که می‌بینی و می‌شنوی هر لحظه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    سلام به همه عزیزان.

    یه نکته ای امروز بهتر درک کردم.

    اینکه وقتی میوفتم تو روندِ مقایسه خودم با دیگران، میرم تو فازِ احساسِ بی لیاقتی و بی ارزشی.

    یه طوری میشه که دیگه خودمو نمیبینم.

    یه چیز دیگه هم امروز تو پیاده روی متوجه شدم:

    گفتم سمانه هر وقت تونستی خودت رو با همین صورت، بدن، لباسی که پوشیدی، هر چیزی که الان هستی بپذیری و دوست داشته باشی، یعنی احساس لیاقت و ارزشمندی میکنی.

    تو همین چند روز که دوره لیاقت اومده و فایلهای معرفی و علایم، تو خودم هی مرور میکنم چی به چیه؟

    کجا حس لیاقت دارم یا ندارم؟

    کجا خودمو ارزشمند میدونم بدون توجه به توانمندی ها و موفقیت هام؟

    خوندنِ کامنتها بهم کمک میکنه بهتر متوجه بشم در مورد خودمم.

    چون بعضی مثال‌های بچه ها رو که میخونم تازه یادم میاد که بله منم این مورد رو دارم.

    تبریک میگم و تحسین میکنم همه ی دوستانی رو که واردِ دوره شدن و تحسین میکنم خودم و سایر دوستانی رو که با حس خوب و اشتیاق میخوایم واردِ دوره بشیم ان شاالله در اولین زمان ممکن.

    خدایا شکرت برای هوای بارونی و زیبای امروز که نشانه ای زیبا برای من بود برای لذت بردنِ بیشتر من در زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    سلام مونا جانِ عزیز.

    چقدر مثالت در مورد کادو خریدن برای خواهرزاده ات که تبدیل به عادت شده بود عالی بود.

    خیلی تو درک این نکته ی ریز بهم کمک کرد که آدما ما رو به خاطر خودمون دوست دارن یا به خاطر چیزی که بهشون هدیه میدیم.

    من رابطه ام با بچه ها خوبه، یعنی دوست دارم باهاشون معاشرت کنم، گفتگو کنم، بازی کنیم و …

    یادمه نوجوان بودم خیلی حساس بودم بچه ها مخصوصا خواهرزاده هام ازم ناراحت نشم و گاهی باج میدادم، انگار منِ بزرگ اهمیتم کمتر باشه از بچه ها…

    خدا رو شکر زود متوجه شدم احترام خودمو حفظ کنم و روندم رو عوض کنم، به بچه ها به خاطر کوچک بودنشون باج ندم، همیشه بله ندم و به خودم احترام بذارم…

    اتفاقا بعدش روابطم صمیمانه تر شد …

    خواهرزاده هام و برادرزاده ام همچنین برادرزاده های همسرم منو دوست دارن و روابطمون خیلی خوب و صمیمانه ی حقیقیه، فارغ از اینکه آیا من هدیه خاصی بهشون میدم یا نه، بیرون میریم یا نه، خونه مون میان یا نه…

    خود رابطه سالم شده خدارو شکر.

    دوست داشتنِ سالم، نباید شرطی باشه.

    که اگه باشه یعنی یه جای کار میلنگه.

    ممنونم از کامنت خوبت و مثال های خوبت.

    مثالت در رابطه با دوستت هم منو یاد دوستم در دوران هنرستان انداخت که بسیار صمیمی بودیم و تو دانشگاه هم، با هم بودیم…

    یادمه زیاد ناراحت میشدم تو دلم، چون دوستم با دیگران هم روابط گرم داشت،اما من فقط اونو برای خودم میخواستم، میخواستم فقط با هم باشیم، من به اون وابسته بودم، اون دختر وابسته ای نبود.

    اگه میدیدم منو رها کرده رفته با یه دوست دیگه به شدت بهم برمی‌خورد و ناراحت میشدم و کنار میکشیدم…

    اون موقع که متوجه نبودم، فکر میکردم منم زود رنجم و این ویژگیِ منه.

    هر وقت میتونستم وابستگی مو کنترل کنم و رها بشم، حالم خوب میشد تو روابط دوستانه ام.

    اما وقتی نه، به شدت از درون ناراحت و پژمرده و عصبانی میشدم.

    اصلا هم فکر نمیکردم مشکل من باشم.

    فکر میکردم اون بی عاطفه است که منو رها میکنه با دیگری صحبت میکنه.

    این در حالیه که ما خیلی با هم بودیم…

    انگار من 100 درصد دوستمو برای خودم میخواستم…

    تازه الان کاشف به عمل اومده این وابستگی بوده که خطاست.

    تو مدرسه (زمان معلم بودنم در مدرسه)، هم با یکی از همکارام خیلی صمیمی شدیم و باز وارد الگوی مخربم شدم…

    من وابسته شدم به طوریکه کندنم ازش سخت بود و دوست داشتم غالبِ زمان رو با هم باشیم.

    اونم ارتباطات اجتماعیش وسیع بود و اینجا باز من آسیب میدیدم و خودم متوجه نبودم.

    فکر میکردم خوبه دیگه، دوست صمیمی هستیم…

    اما من به خودیِ خود نمیتونستم گاهی هویت مستقل خودمو پیدا کنم و جدا باشم ازش…

    نمیدونم سال دوم یا سوم همکاری، یه اتفاق ناخوشایند پیش اومد و با هم دچار مشکل شدیم و کنده شدم ازش…

    میخوام بگم یا میچسبم یا یهو میکنم.

    البته بعدها متوجه شدم جفتمون خطا داشتیم، و من وابستگی داشتم بهش…

    که گاهی ارزش خودمم می‌آوردم پایین…

    البته این الگوها در موارد و با آدم های دیگه هم پیش اومده، اما این دو مورد خیلی شدید بود و خیلی اذیت شدم.

    سال آخر همکاری در مدرسه، حالا ارتباطات خودم وسیع تر شد و وابستگی هامو کم کردم و اتفاقا حالم با همه ی همکارام عالی بود و همه شونو دوست داشتم، حتی کسانیکه قبلا زیاد خوشم نمیومد و چسبیده بودم فقط به یکی دو تا از همکارام.

    چقدر تغییر دادن نگاه خوبه، آدم سبک و رها میشه، زندگی هم شیرین تر میشه.

    خوشحالم با آموزش های استاد متوجه دلیل برخی از ناراحتی هام میشم کم کم.

    مرسی برای کامنت خوبت مونا جان و اینکه بهم انگیزه دادی منم مجدد کامنت بذارم برای این فایل.

    دلم میخواست این مثالها رو بنویسم و کامنت تو دقیقا این فرصت رو واسم فراهم کرد.

    این دوره رو گذاشتم تو سبد خریدم و در حال حاضر 500 هزار تومن تو کیف پولم دارم و مطمئنم مابقی در بهترین زمان چیدمان میشه برام توسط خدا و میخرمش.

    سربلند و با عزت باشی همیشه عزیزم.

    خدایا شکرت که از تو دل هر کامنت درس ها یادآوری میشن برام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    سلام آقای احمدیِ نازنین.

    آقا عجب مثالی زدی برای برادر خانمِ باهوشت…

    اکسیژن و پول…

    یعنی تو میگی که خدایی که اکسیژن به این باارزشی را راحت و فراوان روزی ما میکند ، نمیتواند پولی را که خودت گفتی ارزشش نسبت به اکسیژن حیاتی ، کمتر است روزی ما کند؟؟؟

    دست گذاشتی رو ترمزهای ذهنیم…

    این با اون فرق میکنه رو هم جواب دادی…

    یه لحظه چندین حس رو تجربه کردم خوندم این قسمتو…

    میخکوب شدن، خجالت کشیدن، تعجب، شرمنده شدن، امید، میشه و …

    عین یه قصه یا سریال داشتم کامنتتون رو میخوندم و رسیدم به اینجا طاقت از کف دادم و اومدم بنویسم آقا دَمِت گرم…

    یه هواپیما دیدی.

    اومدی برای نوجوان باهوشِ داستان ما راهگشایی کنی، نمیدونی مامور شدی از طرف خدا که بگی و بنویسی و خیلی آدم های دیگه رو هم تو قلبشون چراغ روشن کنی.

    از این به بعد باید بگیم سریالِ ماجراهای آقا رضای احمدی و برادر خانمِ باهوش و توانمندش.

    خدایا چقدر واضح صحبت میکنی باهام.

    آخه منم حس میکردم باید دلیل و توجیهی این وسط باشه که خدا بهم پول بده.

    نمیشه همینطوری بده خیلی صاف و مستقیم و بی دلیل…

    جوابمو خوندم:

    خدا خیلی تواناست و فقط کافیه با یک بِشکن کلی پول به من بده و من که عاشق این فطرت پاکش بودم که هنوز خراب نشده بود

    یه جمله ی معرکه:

    همانطور که بدون هیچ دلیلی لایق اکسیژنی به این ارزشمندی هستی ، لایق نعمت های دیگر خدا هم هستی که ارزش آنها در برابر این اکسیژن حیاتی کمتر است

    آقای احمدیِ بزرگوار، مرسی که خدا به دلتون انداخت و گفتگو کردین و اینجا هم مکتوب کردینشون.

    یکی از بهترین کامنت‌هایی بود که این مدت خوندم.

    من حس میکنم چون به خدا باور دارم که بهم اکسیژن رو میده، سلامتی رو میده، پس میده و دارم هر لحظه.

    ولی چون باورم نسبت به اینکه خدا بهم پول میده خیلی شل تره، پس دریافتیم شل تره.

    دارم روی فراوانی و رزاقیِ خدا کار میکنم، خدا بهم گفته من بهت روزی میدم تو نگران چی هستی؟

    و خداییش هم دارم تمرکزی بررسی میکنم هر روز با اعتماد بهش:

    داره هر روز بهم روزی های رنگارنگ‌ میده، روزی های متنوع، از خوراکی گرفته، تا هوای خوب، پیاده روی خوب، روابطِ خوب، آدم های خوبی که سر راهم میاره، امنیتی که شامل حالمه، سلامتیم، آرامشم، لذت بردنم از زندگی، اینکه حالم با داخلِ خودم خوبه و …

    میفهمم ذهنِ چموش و نجواگرم دائم دست میذاره روی پول…

    میگه کو پس پول…

    باشه بگه

    منم دارم کار خودمو میکنم…

    وقتی چند لحظه پیش یهو یادِ نعمتها و روزی های امروز و دیروز افتادم بلافاصله گفتم خدایا شکرت برای ورودِ … به خونه مون و …

    یه عالمه مورد گفتم…

    همیناست دیگه

    فقط باید ادامه بدم

    با پشتکار و تقویت همین باورها و باز کردنِ بیشتر چشم و قلبم به روی نعمتهای ریز و درشتی که هر روز داره بهم میده به صورت تفکیکی و جدا با جزئیات…

    دارم تمرین میکنم روز به روز زندگی کنم.

    من فقط امروز رو زندگی میکنم.

    هیچ کس از فردا خبر نداره به قولِ زنده یاد خانم هما روستای هنرمند.

    دیروز و روزهای پیشش خیلی خوب زندگی کردم و کلی لذت بردم.

    دیشب تولد خواهرم کلی شادی کردیم، رقصیدیم، جیغ زدیم، شیطنت کردیم، ادا اطفار دراوردیم، شوخی کردیم، خندیدیم، خودم بودم و حسابی با خودم خوش گذروندم بدونِ وابستگی به هیچکس…

    من قبلا خجالت میکشیدم برقصم حتی بینِ خواهرام…

    دیشب که کلا رها بودم، رهای رها و خودم واسه خودم با حسِ خودم و سبکِ خودم و خوشایند خودم رقصیدم و لذت بردم…

    یه بار فرصت زندگی داریم.

    میخوام امروز هم نهایت تلاشمو بکنم بیشترین لذت رو ببرم از زندگیم تا پایان شب و زمانِ خواب…

    فردا که چشم باز کردم دوباره ریست میشم از اول لذت ببرم تا شب موقعِ خواب…

    این تازه ترین پِلَنِ من واسه زندگیمه…

    والا که هیجان انگیزتر شده زندگیم این چند روز…

    هر طور که بلدم دارم زندگی میکنم و قشنگش میکنم لحظاتمو.

    این اصلا معنیش این نیست تضاد ندارما.

    اتفاقا تضاد هم توش اومده، اما به معجزه کنترل ذهن و باور عالیِ خیره خوب مدیریت شده تضادهام.

    الهی شکرت.

    آقای احمدی بزرگوار مرسی این کامنت عالی رو نوشتی.

    به منم انگیزه دادی بنویسم و لذت ببرم از لحظاتم.

    از جانبِ من به برادر خانم باهوش و توانمندت سلام مخصوص برسون.

    خدایا شکرت که تو زندگیمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نامِ اللهِ یکتا

    سلام به نفیسه جانم

    خیلی خوشحال میشم که نقطه آبی، پیام شما رو میرسونه دستم.

    به عبارتی ذوق کردم از نفیسه جانم پیام دارم.

    روزهای جذابی دارم، مشتاقِ نقطه آبی هستم هر روز، ولی دقیقا وقتی دنبالش نمیرم و تمرکزم روی زندگی و کارنامه نقطه آبی مشاهده میشه و سورپرایزم میکنه.

    نفیسه جان، نمیدونی خودت حس کردی یا نه، اما من حس میکنم جنسِ کامنتهات فرق کرده، با اعتماد به نفس و جسارت بیشتری مینویسی.

    مخصوصا با خوندن کامنتت تو دوره لیاقت اینو متوجه شدم که دیگه مقایسه کامنتهای خودت با بقیه و ستاره گرفتن و امتیاز گرفتن و … رو داری کنار میذاری و واسه دل خودت و لذت بردن خودت کامنت مینویسی.

    این دقیقا روشیه که جواب میده و باهاش بهترین کامنت ها مکتوب میشن توسطِ تک تک اعضای ارزشمند سایت، مهم نیست با چه نامی اون کامنت نوشته میشه، مهم اینه اون کامنت از قلب یکی از بنده های خدا نوشته میشه تا به خودش و بقیه کمک کنه.

    تحسینت میکنم دوست عزیز و تلاشگرم.

    از ابراز لطف و محبت همیشگی ات به خودم بسیار سپاس گزارم و بهترین لحظات و سلامتی و شادابی رو برای خودت و عزیزانت آرزو میکنم.

    یه چیزی رو امشب با همسرم مرور کردم…

    با خوندن کامنتت به قلبم رسید مجدد تکرارش کنم…

    خدایی که روزها پیش بهم گفت سمانه تو کاری نداشته باش من روزی تو هر لحظه و روز به روز بهت میدم، چقدر قشنگ داره هر روز و هر لحظه به وعده اش عمل میکنه…

    صبح، ظهر، شب، تمام لحظات …

    امشب به همسرم گفتم من فقط باید شجاع باشم و یادِ این بیوفتم که خدا داره چطوری انقدر جذاب هر روز به وعده اش عمل میکنه…

    اینطوری جایِ ترس و نگرانی و اضطرابی وجود نداره…

    معجزه میکنه فقط روی خدا حساب کردن

    در پناهِ رب العالمینِ نازنینم باشی نفیسه جانم.

    همه مون باشیم.

    خودمو تحسین میکنم که پایان همه ی کامنتهام، یه سپاس گزاری متناسب با روحیه و حس و حال اون لحظه ام مینویسم، دَمِت گرم سمانه جون، تو بی نظیری با این تمرین ها و تلاش هات برای بهبود دادن خودت و زندگیت.

    سپاس گزارم از خدا برای حضور استاد، سایت و دونه به دونه ی دوستانِ ناب و خالص و موحدم در زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: