ما همواره از طریق باورها و کانون توجه خود، در حال ارسال فرکانسهایی به جهان هستم. ساز و کار جهان این است که فرکانسهای ارسال شده توسط ما را تبدیل میکند به شرایط، موقعیت ها، ایدهها و آدمهایی که تجربههای زندگی ما را میسازند. اگر فرکانسهای ارسالی ما قدرتمند کننده نباشند، هیچ میزان از تلاش فیزیکی قابل به جبران این کمبود نیست. در نتیجه قطعا شرایط زندگی ما نیز با کیفیت نخواهد بود. این تنها قانونی است که درک آن میتواند زندگی ما را در تمام جنبهها متحول کند.
از آنجا که غالبترین فرکانس ارسالی ما به جهان، نگاه و باوری است که نسبت به خودمان و میزان ارزشمندیمان داریم، کیفیت زندگی ما به صورت کلی، بازتاب این فرکانس است.
«فرکانس احساس لیاقت» – با اختلاف – قدرتمندترین عاملی است که تعین میکند مسیر زندگی ما چقدر روان باشد؛ چقدر نعمتها به راحتی و از مجراهای مختلف وارد زندگی ما بشود؛ چقدر به ایدهها و فرصتهای پرثمر هدایت شویم و چقدر در رضایت درونی زندگی کنیم یا بالعکس.
تا وقتی از درون احساس لیاقت نداشته باشی یا احساس لیاقت شما وابسته به عواملی بیرونی مثل تأیید و رضایت دیگران و… باشد که کنترلی بر آنها نداری، یعنی همواره در حال ارسال این سیگنال به جهان هستی که:
- من لایق تجربه خوشبختی نیستم؛
- من لایق یک رابطه عاشقانه نیستم؛
- من لایق کسب درآمد از مسیر هموار نیستم؛
- من برای دریافت هر کوچکترین نعمتی، باید به اندازه کافی سختی بکشم تا شاید لایق شوم؛
- من لایق نیستم که به همین راحتی، به خواستههایم برسم؛
- من لایق دریافت ایدههای کارا نیستم؛
- من لایق اتصال به خداوند و دریافت هدایتهایش نیستم؛
- من لایق تجربه جسمی سالم و تندرست نیستم؛
- من یک قربانی هستم؛
و…
تا وقتی از درون احساس لیاقت نداشته باشی، همین فرکانس بیارزش را به جهان میفرستی و جهان نیز در واکنش به این فرکانس، شما را با ناخواستههای پایان ناپذیر هم-مدار میکند.
تخریبگریهای احساسعدم لیاقت، با هیچ میزانی از تقلاهای فیزیکی قابل جبران نیست. شما نمیتوانی با هیچ حجمی از تلاشهای فیزیکی، ناخواستههای ناشی از احساسعدم لیاقت را در زندگیات از بین ببری. زیرا تا وقتی از درون احساسعدم لیاقت داری و این فرکانس را به جهان ارسال میکنی، جهان در پاسخ به این فرکانس بیکیفیت، هر بار ناخواستههای بیشتری را وارد زندگیات میکند. در نتیجه شما باز هم احساس بیارزشی بیشتری میکنی و همچنان در این چرخهی معیوب از احساسعدم لیاقت میمانی.
اما به محض اینکه روی بازسازی احساس لیاقت درونی خود کار کنی، زندگی در تمام ابعاد تغییر میکند چون جنس فرکانس ارسالی شما به جهان تغییر میکند. به همین دلیل است که بازسازی و پرورش احساس لیاقت، ضروریترین کار زندگی هر فرد است.
در این سلسله فایل، استاد عباس منش درباره نشانههای احساسعدم لیاقت صحبت میکند. این فایل را با دقت ببین تا این نشانهها را بشناسی. این شناخت به شما کمک میکند تا بفهمی کدام رفتارهای شما در هر جنبه از زندگی، از احساسعدم لیاقت نشأت گرفته و چطور زندگی را بر شما دشوار کرده است. هرچه نشانههای احساسعدم لیاقت را بهتر در وجود خود بشناسی، سرمنشأ مشکلات زندگیات را بهتر میشناسی و میتوانی از ریشه حل کنی.
هیچ سرمایهای نمیتواند به اندازهی پرورش احساس لیاقت درونی، برکت و نعمتها را به صورت پایدار وارد زندگی شما کند. به همین دلیل ما ایمان داریم که دوره احساس لیاقت، میتواند زندگی دانشجویان این دوره را در تمام جنبهها از اساس و برای همیشه متحول کند اگر به آموزشهای این دوره عمل کنند.
توضیحات استاد در این فایل را گوش بده. اگر نشانهای دیدی که قلبت آن را تایید کرد، با ما در مسیر معجزه آفرین دوره احساس لیاقت، همراه شو.
ماموریت دوره «احساس لیاقت» هدایت شما در مسیر بازسازی احساس لیاقت است.
این دوره فرایند این بازسازی را از خودشناسی شروع میکند تا دانشجوی دوره بتواند در قدم اول ارزیابیای صحیح از احساس خود ارزشمندی حقیقتی خود داشته باشد؛ ایرادها را پیدا کند و سپس در ادامه جلسات، بازسازی احساس خود ارزشمندی خود را در عمل یاد بگیرد.
سپس با هر بهبودی که دانشجوی دوره در احساس لیاقت درونی خود ایجاد میکند، فرکانس قدرتمند کنندهتری به جهان ارسال میکند. جهان نیز در پاسخ به این کیفیت جدید از احساس لیاقت، خود به خود شرایط بیرونی فرد را بهبود میدهد، مسیر را برایش هموار میکند، تلاشهایش را به ثمر مینشاند؛ مشتریها را به سمت او هدایت میکند؛ افراد ارزش او و خدماتش را درک میکنند و حاضر به پرداخت بها میشوند؛ فرد راحتتر پول میسازد و کسب درآمد میکند و به همین ترتیب از بینهایت مجرا، درهایی از خیر و برکت به زندگیاش گشوده میشود و چرخهای از نتایج را شروع میکند که احساس لیاقت فرد را باز هم بیشتر میکند. زیرا طبق قانون، جهان طراحی شده تا در هر لحظه کیفیت اتفاقات و شرایط پیرامون ما را بر اساس کیفیت «احساس لیاقت ما» بروزرسانی کند.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره احساس لیاقت و نحوه خرید این دوره را از اینجا مطالعه کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1222MB28 دقیقه
- فایل صوتی علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 127MB28 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و بانوشایسته بزرگوار و همه دوستان توحیدی نازنینم در این میکده عباس منش که خواندن نظرات و تجربیاتشان ، حکم “شَرَابࣰا طَهُورًا”یی را دارد که “لَّا یُصَدَّعُونَ عَنۡهَا وَلَا یُنزِفُونَ” ؛ حکم شرابی را دارد که انسان را از خود بیخود میکند ، مثل شرابی از جنس زیبایی ، که یوسف نبی به زنان مصر داد و آنها را چنان از خود بیخود کرد که دستانشان را بریدند و یک آخ هم نگفتند و “قُلۡنَ حَـٰشَ لِلَّهِ مَا هَـٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَـٰذَاۤ إِلَّا مَلَکࣱ کَرِیمࣱ”…
دیروز اتفاقی زیبا و عجیب برایم افتاد که گفتنش در اینجا میتواند در عرصه احساس لیاقت ، الهام بخش باشد برای خودم و دوستانم….
داستان از اینجا شروع میشود که دیروز من و برادرخانم کوچولویم با هم به پیاده روی رفتیم و در طول مسیر با هم صحبت میکردیم و برادرخانمم در بین صحبت هایش از یک آرزوی خود صحبت کرد که دوست دارد گِیمر معروفی باشد و بابایش یک اتاقِ گِیمینگ برایش بسازد تا او در آنجا بازی کند و فیلم بگیرد و در یوتیوب منشتر کند تا بازدید بالایی بگیرد و کارت طلایی یوتیوب را دریافت کند…
============================
ذکر این نکته را بگویم که او عاشقِ بازی های کامپیوتری است و در یک کامنت ، که لینک آن در قسمت زیر است ؛ از درس زیبایی که از او در مورد ساختار و سیستم جهان هستی گرفتم ، توضیحاتی داده ام که خواندنش خالی از لطف نیست تا این کامنت را بهتر متوجه شوید…
abasmanesh.com
============================
وقتی که من چنین آرزویی را از او شنیدم به او گفتم که چرا منتظر بابا هستی تا برایت یک اتاق گِیمینگ بسازد و چرا به این فکر نمیکنی که خودت با پول خودت چنین اتاقی را برای خودت بسازی؟
جوابش این بود که من الان با این سن کمی که دارم ، پول ندارم و بعد در مورد ارزشمندی پول گفت که پول اینقدر مهم است که اگر پول نداشته باشی دو روز هم زنده نمیمانی و….؛ در اینجا من از این نگاه او به پول خوشم آمد و دلم میخواست یک بحثی را با او به وسط بکشم…
مشغول همین صحبت ها بودیم که هواپیمایی از بالای سر ما رد شد و این کودک مات و مبهوت عظمت و بزرگی این هواپیما بود…
در این لحظه من از همین فرصت و نشانه هواپیما استفاده کردم و از خدا خواستم تا برای او رَسولی شوم “بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ” ، رَسولی باشم تا بتوانم با همان زبان بچه گانه اش با او صحبت کنم و زلزله ای در شخصیت و باورهای الانش ایجاد کنم تا این باور مخرب و نابود کننده “پدرم مسوول من است و باید برایم اتاق گِیمینگ بسازد” را از ذهنش محو کنم و این باور را در وجودش بسازم که “خودِخودِخودت ، مسوول و خالق تمام اتفاقات زندگی ات هستی”…
(اگر در کتبِ درسیِ اول ابتدایی جمله ، بابا آب داد تبدیل به جمله ای دیگر شود ، این باور از همان بچگی در این کوچولوها تقویت میشود که “من خودم خالق و خلق کننده آب هستم” و نباید منتظر گدایی از کسی باشم تا برایم آب بیاورد)
شروع کردم و با همان نشانه هواپیما از او پرسیدم که قیمت یک هواپیما چند؟ او در جواب گفت خیییلی زیاد و من گفتم یک عدد بگو که او گفت 10 میلیارد تومان….
حال در اینجا از او پرسیدم که آن شخصی که این هواپیما را طراحی کرده و ساخته ، اگر به مدت یک دقیقه اکسیژن به او نرسد چه میشود؟ او قاطعانه جواب داد که معلوم است که میمیرد...
گفتم که پس قبول داری که او به برکت این اکسیژن توانسته چنین عظمتِ 10 میلیارد تومانی را بسازد؟ او تایید کرد و من در ادامه به او گفتم که قبول داری که ارزش یک عدد اکسیژن خیلی بالاتر از پول است؟ در حدی که میتوان گفت از هواپیمای به این با عظمت 10 میلیاردی هم بالاتر است؟؟؟ او بدون هیچ مقاومتی قبول کرد که بله درسته و اصلا اگر اکسیژن نباشه زندگی معنایی ندارد…
حال در اینجا از او خواستم که یک عددی را برای قیمت یک عدد اکسیژن بگوید ، او گفت خییییلی زیاد و من گفتم که یک عدد بگو و او گفت 100تریلیارد تومان
و من فقط به او گفتم که 100 تریلیارد تومان را مقایسه کن با ده میلیارد تومان و در این فکر کن که این اکسیژن به این با عظمتی چگونه به راحتی و فراوانی روزی ات میشود و….
او که منظور من را فهمیده بود که میخواستم بگویم پول هم اینگونه روزی ات میشود ، ادامه صحبت های من را قطع کرد و گفت که
ببین درست میگی ولی آخه داستان پول و اکسیژن فرق میکند و… که در همین جا به او گفتم
یعنی تو میگی که خدایی که اکسیژن به این باارزشی را راحت و فراوان روزی ما میکند ، نمیتواند پولی را که خودت گفتی ارزشش نسبت به اکسیژن حیاتی ، کمتر است روزی ما کند؟؟؟
در اینجا با قاطعیت تمام گفت که نههه اصلا اینجوری نیست ، خدا خیلی تواناست و فقط کافیه با یک بِشکن کلی پول به من بده و من که عاشق این فطرت پاکش بودم که هنوز خراب نشده بود ، او را بابت این جواب توحیدی اش تحسین کردم و گفتم پس اون چی بود که گفتی که اینا با هم فرق دارن؟؟؟!!! و او سکوت کرد و جوابی نداشت….
حالا دیگه تنور داغ شده بود و پذیرای دریافت خمیر شده بود تا تبدیل به نان شود و من این خمیر را به او تحویل دادم تا خودش برود و تبدیل به نانش کند و آن خمیر ، این سوال بود که
“به نظرت چرا در طول روز این همه اکسیژن را براحتی و فراوانی از جانب خدا دریافت میکنی ولی از دریافت چنین پولی از سمت خدا محروم هستی؟؟؟”
این سوال خیلی برایش عجیب بود و جوابش این بود که نمیدانم ولی من گفتم باید فکر کنی و جواب های ذهنت را به من بگویی که او گفت شاید باید برای پول خیلی زحمت بکشم و سخت کار کنم که من در جوابش گفتم ، یعنی الان تو برای دریافت اکسیژن به ارزش 100 تریلیارد تومانی ، سخت کار میکنی و تلاش میکنی؟ جواب را که شنید ساکت شد زیرا که منطق خیلی قوی پشت این جواب بود
گفتم بیشتر فکر کن چرا؟؟ که جوابی از زبانش جاری شد که خیلی عجیب بود و آن این بود که
“نمیدانم ، شاید لایق پول نیستم”
در جوابش گفتم که چطور لایق دریافت اکسیژن به این ارزشمندی هستی ولی لایق دریافت پولی که خودت گفتی ارزشش از اکسیژن کمتر است نیستی؟؟؟!!! در اینجا باز سکوت کرد و چیزی برای گفتن نداشت….
و بعد کنجکاوانه از من می پرسید که جواب این سوال چیه؟ و من گفتم خودت برو دنبالش و یک مثالی برای او زدم که اگر دستت را جلوی بینی ات بگیری چه میشود؟؟او گفت خفه میشوم و من گفتم تو الان دستت را جلوی ورودی پول گرفته ای و خود را در بی پولی خفه کرده ای ، حالا برو فکر کن چرا من دستم را گرفته ام جلوی ورودی پول به زندگی ام؟؟برو فکر کن که مثل بازی “ماینکرافت” که کد میزنی و جلوی چشمانت ظاهر میشود ، این دنیا چجوری باید کد بزنی تا در جلوی چشمانت در واقعیت این دنیا ظاهر شود
سوالها برایش جالب بود و من برای تکمیل صحبت هایم به عنوان الگو کانال یوتیوب ” rayan ” را به او نشان دادم که یک کودکی بود هم سن و سال خودش و ثروتی هزارمیلیاردتومانی را در این سن دارد و جزو یوتیوبرهای فعال هست ، و بعد از دیدن کانالش تعجب کرد که او هم سن و سال این بچه است و این کجا و آن کجا؟
و همچین از آنجایی که کلاس نقاشی میرود و نقاشی های زیبایی دارد ، به عنوان الگو ، نقاشی معروف “الزورت کلی” با عنوان “لکه سبز” را نشانش دادم که در عین سادگی اش با پول کشور ما به قیمت 64 میلیارد تومان به فروش رفته بود و او فقط مات و مبهوت مانده بود که من خیلی بهتر از این میکشم و چون در ذهنش میلیارد عدد بزرگی بود خیلی از این رقم 64 میلیارد خوشش آمده بود…(نقاشی او را در اینترنت سرچ کنید و ببینید که با چه نقاشی ساده ای این چنین پولی ساخته تا معنای این پاراگراف را بفهمید)
به او گفتم قدر خودت را بدان و چون میدانستم انسان عجول است و قانون تکامل را رعایت نمیکند ، به جهت پیشگیری قبل از درمان ؛ به او گفتم که در این مسیر هیچ وقت عجله نکن و از همین لحظه شروع کن و در حرکات دومینو نگاه کن که یک دومینوی کوچک ، دومینوی کمی بزرگتر از خودش را میاندازد و همینجور بزرگتر و بزرگتر تا جاییکه خیلی بزرگ میشود و او از این مثال خوشش آمد که یوقت فکر نکنه ، الان که شروع کرد باید به قله برسه و اگر نرسید ناامید شود…
و در پایان با همین سوالی که از او پرسیدم و او دنبال جوابش بود ، برای او یک اهرم رنج و لذت قوی ساختم که اگر به جواب این سوال برسی غرق در پول میشوی و اگر به جواب آن سوال نرسی و دستت را از جلوی ورودی پول بر نداری بیچاره و بدبخت میشوی….
و تمام….
و اما خودم…
وقتی که به خودم نگاه کردم ، دیدم در هر دقیقه 8 عدد اکسیژن مصرف میکنم و این یعنی در هر روز 11،520 عدد اکسیژن
حال بر مبنای آگاهی بالا و منطق قوی پشتش از خودم پرسیدم که
“من در طول روز 11،520 عدد اکسیژن به ارزش 100 تریلیارد تومانی از سمت رب العالمین دریافت میکنم ، حال من چه کرده ام که از دریافت پولی اینچنینی محروم شده ام؟”
با جواب هایی مواجه شدم که گل سرسبد آن جواب ها این بود که ندایی در اعماق ضمیر ناخودآگاهم میگفت تو لایق نیستی و این نعمت پول مال از تو بهترونه….
وقتی که چنین جوابی شنیدم با خودم گفتم که
خودم کردم که رحمت بر خودم باد که الان به لطف الله این ترمز مخفی ذهنی ام را پیدا کردم و…
با خودم گفتم که منم مثل حضرت یونس که در ظلماتِ شکمِ نهنگ بود ، به خودم ظلم کردم و خودم را ظلمات بی پولی و فقر قرار دادم و ذکر لبانم را این ذکر مقدس “لا إِلَـٰهَ إِلَّاۤ أَنتَ سُبۡحَـٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّـٰلِمِینَ” قرار دادم ، ذکری که آن را میگویم به شوق “فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَـٰهُ مِنَ ٱلۡغَمّ” شدن و رهایی از این ظلمات بی پولی و… ، ذکری که یونس را هم از دل آن ظلمات شکم نهنگ نجات داد و….
و به قول اولین شخص لبیک گفته به دعوت پیامبر به توحید و یکتاپرستی در جلسه “وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ” ؛ در دعای توحیدی کمیل
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ
خدایا بر من ببخش آن باورهای محدودکننده ای را که خودم در خودم ایجاد کردم و بخاطر آنها باعث شدم که از نعمت هایت محروم شوم(براستی که او ، چه زیبا آموزه ها و قوانین خدا را در تحت تعالیم پیامبر آموخته بود و با آنها بزرگ شده بود که اینگونه خودش را مقصر تمام اتفاقات زندگی اش میدانست…)
و الان بدنم را طوری طراحی کرده ام و عادت داده ام که اگر چنین نجوایی از سمت شیطان به سمتم بیاید که تو لایق نیستی ، نفس عمیقی میکشم و در حین این تنفس ، آگاهی های بالا را در ذهنم مرور میکنم و آرام میشوم و گویا بعد از این تنفس صدای شیطان را میشنوم که با خودش میگوید
“بابا تو دیگه کی هستی ، غلط کردم آمدم سمت تو ، فقط این آگاهی را با خودت حفظ کن و به دیگران نگو”
ولی من گفتم و نوش جان هر کس که در مدارش باشد و آن را بخواند و عملی کند…
این بود داستان این اکسیژن که با این همه بی زبانی اش ، حامل این همه پیام برای ما بود ، به قول سعدی شیرازی در دیباچه گلستان
“هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات”
نفس که بالا می آید “مفرّح ذات” است ، یعنی شادی بخش وجود ما میشود و باید هم این چنین باشد و حامل این پیام شادی بخش برای ما باشد که
“همانطور که بدون هیچ دلیلی لایق اکسیژنی به این ارزشمندی هستی ، لایق نعمت های دیگر خدا هم هستی که ارزش آنها در برابر این اکسیژن حیاتی کمتر است”
و اگر تامل کنیم متوجه میشویم که “ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَاۤئمُونَ” یعنی کسانی که در هرلحظه حواسشان هست که به قول سعدی “در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب” و “ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ یُحَافِظُونَ” یعنی کسانی که حواسشان هست هر نفسشان با یاد خدا همراه باشد ، به قول شاعر “فیض کاشانی”
دَمی کان بگذرد بی یاد رویش
از آن دَم بی شمار استغفرالله
خوش بحال آنها که هر نفسشان تسبیح خداست ، تسبیحی از جنس تسبیح یونس در شکم نهنگ که اگر آن تسبیح نبود ، او همچنان در همان شکم ماهی میماند
(فَلَوۡلَاۤ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ)×(لَلَبِثَ فِی بَطۡنِهِۦۤ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ)
[سوره الصافات 144_143]
تسبحی از جنس
“لا إِلَـٰهَ إِلَّاۤ أَنتَ سُبۡحَـٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّـٰلِمِینَ”
به این معنا که خدایا تو پاک و منزهی از اینکه برایم بِبُری و بِدُوزی ، این خودِخودِخودِخودم هستم که به خودم ظلم میکنم و از فرکانس زیبایی و “آتِنا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ” خارج میشوم و وارد فرکانس “عَذَابَ ٱلنَّارِ” میشوم ، جهنم و عذابی از جنس روابط داغون ، عذابی از جنس بی پولی ، عذابی از جنس جعبه دارو و قرص های آرام بخش و خواب آور و از این دکتر به آن دکتر رفتن و…
خدایا شکرت برای این آگاهی
به قول سلیمان نبی
هَـٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّی [سوره النمل آیه 40]
به قول حافظ شیرازی…
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
خدایا شکرت برای این لحظات زیبا که هر لحظه زیباتر میشود
آینده زیباست زیرا که این قانون خداست که هر چه در زندگی ما اتفاق میفتند حاصل “ذَ ٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیکُمۡ” ماست و خدای هرگز چیزی را برای ما نمیخواهد ، زیرا که او “وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیۡسَ بِظَلَّـٰمࣲ لِّلۡعَبِیدِ” است به فقول حافظِ شیرازی
هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندامِ ماست
وِر نه تشریفِ تو بر بالایِ کَس کوتاه نیست
============================
البته این جمله “خدای هرگز چیزی را برای ما نمیخواهد” نیاز به توضیحات بیشتری دارد و یک تبصره دارد که خدا برای ما میخواهد و آن هم خوشبختی ماست ، برای همین این همه پیامبر را برای خواستگاری از ما فرستاد تا جواب بله از ما بگیرد برای وارد شدن به زندگی حیات بخش
یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ ٱسۡتَجِیبُوا۟ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمۡ لِمَا یُحۡیِیکُمۡ…
[سوره اﻷنفال 24]
ولی نکته این است که
“او با صدِ وجودش میخواهد ، آیا من هم میخواهم؟؟؟”
حال اگر من بخواهم و یک قدم به سمت او بردارم او صدها قدم به سمت من می آید”مَن جَاۤءَ بِٱلۡحَسَنَهِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا”
ولی اگر من نخواهم و به ندایش لبیک نگویم و از او دور شوم او فقط یک قدم از من دور تر میشود “وَمَن جَاۤءَ بِٱلسَّیِّئَهِ فَلَا یُجۡزَىٰۤ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ”
این سیستم رب العالمین است که “کَتَبَ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَهَ” و رحمتش بر غضبش سبقت گرفته و تنها دلیل این اتفاقات ما هستیم و رفتارها و فرکانس هایمان و لا غیر
============================
در پناه رب العالمین باشید…