علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2

در این سلسله فایلها من درباره نقش تعیین کننده ” احساس لیاقت ” در تجربه خوشبختی در تمام ابعاد صحبت می کنم.

اگر قوانین “خداوند به عنوان منبع خوشبختی” را در یک جمله خلاصه کنیم، آن جمله این است: احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد.
از جایگاه فرکانسی، احساس لیاقت و خود ارزشمندی درونی، بیشترین تأثیر مثبت را در رسیدن به احساس خوب پایدار دارد. این جنس از احساس خوب، ما را با خواسته‌ها و شرایطی هم-مدار شدن می‌کند که تجربه آن‌ها بازهم به ما احساس خود ارزشمندی بیشتری می‌دهد. یعنی وارد چرخه‌ای تکرار شونده از تجربه اتفاقات دلخواه می‌شویم که هر بار کیفیت آن‌ها بهتر می‌شود. به همین دلیل، احساس لیاقت -با اختلاف- بیشترین قدرت سازندگی را در تغییر شرایط ما دارد.

  • به اندازه‌ای که من خود را لایق ثروت می‌دانم، ثروت نیز ما را لایق همنشینی می‌داند؛
  • به اندازه که من خودم را لایق احترام می‌دانم، به همان اندازه احترام را دریافت می‌کنم؛
  • به اندازه‌ای که من خودم را لایق تجربه زندگی‌ای روان می‌دانم، به همان اندازه مسیر زندگی برایم هموار می‌شود و برای تجربه خوشبختی، آسان می‌شوم.

هر کدام از ما – بدون استثناء و فارغ از گذشته‌ای که داشتیم – توانایی درونی یکتا و کافی برای تجربه یک زندگی خوب را داریم. اما به دلایل متعددی که جلسه به جلسه در دوره احساس لیاقت در حال بررسی و راهکار ارائه کردن است، احساس لیاقت درونی ما تخریب شده است.
به خاطر تخریب احساس لیاقت درونی است که فرد در برابر تغییر شرایط نادلخواه زندگی خود، به نقطه ناتوانی و درماندگی رسیده اند. زیرا او برای تغییر شرایط، منابع و انرژی خود را صرف هر کاری کرده الّا تمرکز بر بازسازی احساس لیاقت درونی. در حالیکه اگر بتوانیم احساس لیاقت درونی را بازسازی کنیم (کاری که سالهاست من انجام می‌دهم)، زندگی ما در تمام ابعاد به آسانی تغییر می‌کند. زیرا توانایی‌ها و استعداد‌های هر کدام از ما، به مراتب بسیار بیشتر از محدودیت ها، ناتوانی‌ها و نقص‌هایمان است.
اما در طی احاطه شدن با باورهای محدود کننده جامعه، ناآگاهانه- ذهن ما برنامه ریزی شده برای تمرکز بر نقص ها، ناتوانی ها، نداشته ها، نارضایتی‌ها و …. این برنامه ریزی هر بار با شدت و سرعت بیشتری، احساس لیاقت درونی فرد را تخریب می‌کند و فرد را به:

  • احساس خود کمتر بینی؛ عدم خودباوری؛
  • وابستگی به هر فرد یا هر عاملی بیرون از خود؛
  • شک داشتن به توانایی، مهارت یا ایده هایش؛
  • بی‌ارزش دانستنِ توانایی‌ها و مهارت هایش؛
  • تمرکز بر نداشته ها؛
  • نشناختن نقاط قوت و توانایی هایش؛
  • احساس گناه یا احساس قربانی بودن؛
    و… می‌رساند.

به گونه‌ای که فرد نمی‌تواند به این راحتی خود را لایق یک خواسته بداند. یا برای لایق شدن درباره دریافت یک نعمت، در ذهنش لیستی بلند بالا از قید و شرط‌هایی دارد که در صورت انجامشان، شاید برای دریافت یک نعمت لایق شود. لیستی که به این راحتی در واقعیت قابل اجرا نیست.
احساس‌عدم لیاقت، معمولاً به شکل چنین تجربه‌هایی در زندگی منعکس می‌شود:
خواسته‌هایی که با وجود تلاش‌های بسیار در طی حتی سالها، محقق نشده است؛
کسب و کاری که با هیچ میزانی از تلاش برا اجرای ایده‌های مختلف و تغییرات متعدد، به رونق نرسیده است؛
مسائل مالی‌ای که هیچ میزان از کسب مهارت، گرفتن یک مدرک دیگر، امتحان شغل‌های متعدد و افزودن ساعت‌های کاری بیشتر از عهده‌ی حلشان بر نمی‌آید؛
کمبودهایی که هر بار بیشتر می‌شوند؛
رابطه‌ای که اینهمه تقلا، از خود گذشتگی، کوتاه آمدن، محبت کردن و حتی جدا شدن از آدم قبلی و ملاقات با فردی جدید، بهتر نشده؛
و ناخواسته‌های دیگری که مدتهاست در زندگی ما در حال تکرار است و ریشه آن‌ها به احساس‌عدم لیاقت می‌رسد. به همین دلیل بازسازی احساس لیاقت، حیاتی‌ترین امر در تجربه خوشبختی است.

آموزش‌ها و تمرینات دوره احساس لیاقت، آگاهانه به ذهن دانشجو جهت می‌دهد تا بر خلاف برنامه ریزی محدود کننده ذهن خود پیش برود. یعنی با ایجاد تغییرات اساسی در شخصیت و رفتار خود، احساس لیاقت درونی را احیاء کند. به گونه‌ای که قادر شود در هر شرایطی و برای هر خواسته‌ای از درون احساس لیاقت داشته باشد.
خواه آنجا که عملکرد خوبی داشته، خواه آنجا که اشتباهی رخ داده؛
خواه آنجا که مهارت خوبی دارد، خواه آنجا که هنوز مهارت لازم را ندارد، در هر صورت بتواند بی‌قید و شرط خود را لایق رشد و بهبود بداند. تنها این جنس از احساس لیاقت بی‌قید و شرط است که کانون توجه فرد را متمرکز می‌کند بر توانایی ها، استعدادها و علائق منحصر به فرد او.
آگاهی‌های و تمرینات دوره احساس لیاقت، طراحی شده تا دانشجو را به این جایگاه فرکانسی از احساس لیاقت بی‌قید و شرط برساند. به گونه‌ای که تبدیل به شخصیت او بشود نه فقط برای یک مدت.
تنها این جنس از احساس لیاقت درونی است که سبب می‌شود فرد توانایی‌های درونی و منحصر به فرد خود را ارزشمند بداند و از آن‌ها بهره برداری کند برای خلق ثروت و هر شرایطی که تجربه‌اش را دوست دارد.
این فایل را ببین. اگر نشانه‌ای دیدی که قلب شما آن را تایید کرد، این دوره از سایت خرید کن و همراه با ما، جلسه به جلسه با آگاهی‌ها و تمرینات این دوره پیش برو.


اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره احساس لیاقت و نحوه خرید این دوره را از اینجا مطالعه کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2
    87MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2
    10MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

364 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «صفاگنجی» در این صفحه: 1
  1. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام و عرض ادب خدمت استادعزیزم و مریم جان وتموم دوستان ارزشمندم دراین مسیر توحیدی

    یازده دقیقه فایل پرازآگاهیی که توهردقیقش هزاران خاطرات یهو ازذهنم ردمیکرد و فقط دارم میگم ای وای برمن که چقدر احساس بی لیاقتی روخودم باذهن خودم دردرونم ایجاد میکردم و انتظارداشتم که بازخورد خوبی بگیرم

    استادچیزی که تازگیا ازشناخت خودم پی بردم اینه که ماشالله حافظه ی خوبی از مرور خاطرات گذشتم دارم،وهمین حافظه ی دراز مدتم اجازه نمیده که بیشتر درلحظه زندگی کنم،چون خیلی وقتا اشتباهاتی که درگذشته ازمن سرزده،یا رفتارهای نادرستی که اجازه دادم دیگران بامن داشته باشن،همین باعث میشه بیشتر خودمو سرزنش کنم و بیشتر درخودم احساس بی لیاقتی کنم

    جداازهمه ی این صحبتها،میخوام ازنتیجه ی خوبم تواین مدت اخیری که بااین دوتافایل لیاقت،بیشتررو‌خودم کارکردم وبیشترباخودم صحبت کردم و فایل دوازده قدم جلسه ی مربوط به احساس لیاقت رو بارهاوبارها گوش دادم،براتون بگم

    استادمن هنرهایی که توی خونه داشتم هیچوقت این هنرهامو نمیدیدم،ازجمله کیک پزی عالی،خیاطی،ارایشگری،آشپزی عالی،شیرینی جات وترشیجاتی که درست میکنم،خلاقیتی که تو تغییردکوراسیون خونمون دارم وووهرچی که شمافکرشو بکنید من ازاون هنر برخوردارم،یعنی مهارت تموم اونها رو باتمرین کردن زیاد،و تو دلش رفتن باعث شد توهرزمینه ای هنرنمایی کنم

    ازوقتیکه باتوجه به اگاهیهای شما متوجه شدم که یک خانم نباید به پول همسرش وابسته باشه،خیلی بهم برخورد که چرا من نمیتونم پول بسازم،وچندین ساله برای یک جفت جوراب به همسرم رو میزنم

    وازهمه بدتر ازین اگاهیها دچار کج فهمی شده بودم که اگه میخوای پول بسازی حتماباید یکاری بیرون ازخونه داشته باشی،وگرنه توخونه چطورمیخوای پولسازی کنی

    بعداز شنیدن این فایلها انگار دوباره بیدارشدم،و انقدرباخودم تکرارکردم که تموم کارهایی که توی خونه انجام میدم ارزشمندن،حتی تموم نظافتهایی که انجام میدم،تمومه مدیریتی که توخونه ی همسرم به همه ی کارها دارم ارزشمندن

    یعنی من هیچوقت مدیریتی که توکارهای خونه دارم رو نمیدیدم،غذایی که به موقه اماده میشد وباطعم بسیارعالی جلوی همسرم میذاشتم رو نمیدیدم،حمام دستشویی که انقدر عالی تمیزمیکردم رو نمیدیدم،نونهای خوشمزه ای که میپختم رو نمیدیدم،لباسایی که دوخت میزدم وهربار یک ملیون به نفع همسرم کارمیکردم رو نمیدیدم‌

    اما این مدت تمومه اینکارهامو دیدم و خودم خودمو تحسین کردم،خودم به خودم آفرین گفتم،خودم به احترام خودم کلامو برداشتم وبرای تک تک کارهایی که انجام میدادم ذوق میکردم و باخودم میگفتم تواین سن اینهمه توانایی داری خیلی ارزشمنده..

    استادواقعادیدم نتیجش رو که میشود حتی توی خونه باشی و به راحتی پولسازی کنی،و به کارهای خونت هم رسیدگی کنی

    مریم جان رو میدیدم که کارمندشماست و همزمان توی خونه هم هست،وخونه همیشه ازتمیزی برق میزنه و یک رابطه ی عاشقانه هم درکنارش دارید،اما ذهنم جوره دیگه تفسیرش میکرد و میگفت که کم پیش میاد یک نفرمثل مریم جان هم توخونه باشه هم کارمندهمسرش و هم خونه ازتمیزی برق بزنه

    وهیچوقت انگارذهنم باورنمیکرد که میشه توخونه باشیو پولم بسازی

    تااینکه چندروزپیش همسرم پیشنهاد آشپزی برای چندنفرکارگر رو داد و بهم گفت فلان وقت اماده باشه بیام ببرم

    من اونقدر آمادگیشوداشتم و میدونستم داره باورهام جواب میده،که تونستم تاچندروز خیلی راحت وسروقت غذای لذیذوخوشمزه رو برای هفت نفرکارگر اماده کنم،وجالب اینکه قبل ازینکه غذارو تحویل بدم،پولش رو دریافت میکردم

    این مدت انقدرهمه چیز خوب و عالی پیش رفت که انگار مدتهابود من دارم اینکارو انجام میدم،و انقدر کارم رو خوب تحویل دادم که یک نفردیگه کارم رو دیده وازم میخواد توی خونه ی خودم کارکنم و غذا برای کارگرای یک پیمانکار آماده کنم

    به همین راحتی کارم رو خوده خدا تبلیغ کرد و چیزی که ارزوشو داشتم و توخونه باشمو کارکنم،دارم بهش میرسم

    همین اعتمادی که خودم به کارهام داشتم،و برای این اعتمادم توی کارهام ارزش قائل بودم،خدا ادمی رو داره به سمتم هدایت میکنه که به کارم اعتمادمیکنه

    استاد واقعا با ذهن میشه همه کارکرد،من میگم بااین حافظم همیشه احساس ناامیدی داشتم و میگفتم بااین خاطرات ناجالبی که ذهن بهم یاداوری میکنه عمرا بتونم پیشرفت کنم،چون قشنگ میفهمیدم بامرور اون خاطرات یک حس بی ارزشی درونم ایجادمیشد که دوست نداشتم ساعتها جلوی آینه به خودم نگاه کنم

    ولی حالافهمیدم اونقدر ماقدرت داریم که همینم تونستم باقدرت کلامم تاحدودی خاموش کنم،وبه ذهنم فهموندم که میشه بااحساس ارزشمندی در درون خود،هرکاری کرد،حتی توخونه و حتی از کدبانویی خودت بتونی پول بسازی

    تودوره ی دوازده قدم یک خانمی پرسیده بود که من شغلم خانه داریه چطورمیتونم درامدم رو سه برابرکنم،من گاهی وقتا سوال اونو تأییدمیکردم و میگفتم راست میگه منم که خونه دارم چطورمیتونم درامدِ صفرم رو ضرب در سه کنم که سه برابربشه

    استاد باید خیلی رو حرفاتون فکرکرد،وازهمه مهمتر تمومه صحبتهاتون بهم دیگه گره خورده،یعنی همین سه برابر کردن درامد هم برمیگرده به اینکه ادم چقدر میتونه برای شخصیت خودش و اون کاری که باصداقت انجام میده ارزش قائل باشه تا جاری شدن نعمتهارو ببینه،وگرنه اگه ادم برا خودش ارزش قائل نباشه سه برابر که هیچی نیم برابرهم پول وارد حسابش نخواهدشد

    استادحالادارم میفهمم تا شخصیت آدم عوض نشه وازهمه مهمتر برای تغییراون شخصیت جدید ارزش قائل نشه،هیچ اتفاق بزرگی توزندگی رخ نمیده

    من دارم تازه میفهمم که اگه میخوام باورسازی درموردشخصیتم انجام بدم،اولا اون باور رو بایدتو وجودم ریشه دارش کنم،بعدش برای اون ریشه ی درستی که تووجودم ایجادشده ارزش قائل باشم

    چون اگه ارزش قائل نباشم،و هزارسال دیگه هم مدیریت خوبی داشته باشم،صداقت توکارم داشته باشم،توهنرنماییم خلاق باشم،آخرش به پول همسرم وابستم و نمیتونم خودم برای خودم پول بسازم

    ودیدم آدمهایی رو که بیست سی سال باصداقت دارن برای دیگران کارمیکنن،دروغ نمیگن،بی احترامی به کسی نمیکنن،کاری که دستش میدن با دقت تمام وکمال انجام میده و باکیفیت عالی تحویل میده،ولی برای هیچکدوم ازشخصیتهای درستی که در درونشون دارن ارزشی قائل نیستن،وهمیشه بایک حقوق بخورونمیر رد کردن و فکرمیکنن نونِ حلال یعنی همینی که حالایک نفر دستتو گرفته و یه حقوق چندرقاز بهت میده کافیه،و آخرعمرش رو بایک بیمه ی بسیارناچیز و آرزوی هزاران چیز به دل سپری میکنه

    من هیچوقت نخواستم مثل اطرافیانم زندگی کنم،واقعا اذیت میشدم وقتی میدیدم یک نفر اینقدر صداقتو احترامو کاره باکیفیت برای یک نفردیگه انجام میده،اون وقت حقوق و یازندگیشو که میدیدم،میگفتم این باعقل جوردرنمیاد که ادم انقدر عالی باشه توی شخصیتش ولی همیشه هشتش گرو نهش هست

    ولی حالا میفهمم که اتفاقاباعقل هم جوردرمیاد،چون وقتی یکساعت باهاش حرف میزنم میبینم که اون آدم برای تموم اون کاراش ارزش قائل نیست،و همیشه میگه دیگه ازماگذشته،همینی که دستمون به دهنمون میرسه کافیه

    یعنی ارزشش رو تااین حد میدونه که دستش جلوی دیگران دراز نیست کافیه

    هرچند که من هم تقریبا ازین فکر جدانبودم،و هزاران کار توخونه ی همسرم انجام میدادم و همیشه میگفتم همین که منو زیر سقفش پناه داده و یه نونی باهم میخوریم کافیه،اما یک چیزی درونم همیشه ناآرام بود،و آرزو داشتم که هیچوقت برای خریدن کوچکترین وسیله ای به همسرم نگم پول میخوام

    الان خداروشکرمدتهاست که به همسرم نمیگم پول میخوام،ففط همین که کارهای خونه رو بااحساس ارزشمندی بهتری انجام میدم،خودش بهم پول میده میگه پاداش امروزت باشه

    شایداون مقدار پول خیلی زیادنباشه،ولی همون پول ارزش بیشتری انگاربرام ایجادکرده،که من برای همین مقدارپول بهش رو نزدم،خودش دوست داشته و بهم پول داده،استاد من باهمین روال سرمایه بانکیم بالای شانزده ملیون تومن رفت،منی که یک ریال نمیتونستم پس اندازکنم

    طلایی که نمیتونستم نگه دارم و تا یک بدهیی بالا میمد فورا اون طلاهامو میفروختم،اما حالا طلاهای من نزدیک به صدملیون طلا شده

    واقعاتا وقتی برای خودم ارزش قائل نشدم خبری ازهیچکدوم این پولوطلاها نبود

    حتی وقتی هم که داشتم این اگاهیهارو گوش میدادم،کج فهمی میکردم و زور میزدم که بااحساس بی لیاقتی درامدمو چندبرابرکنم،واون هم بیرون ازخونه حتما باشم و پول بسازم

    هرچندکه الانم پول خیلی زیادی باهمین آشپزیی که کردم نساختم،ولی تأییدش میکنم،که میشود،روی خودم کارکردن جواب میده،رواحساس ارزشمندیم کارکردن باعث میشه تکاملی نتایج ازراه برسن

    جلسه ی چهارقدم 1میگید وقتی اون کاررو اونقدر تکرارکردید وقتی اونقدر اون قیمت پول توحساب بانکیت اومد که دیگه برات طبیعی و بدیهی شد،ویگه اونقدر ذوق زیادی نکردی،اون وقته که داره باورات تثبیت میشه

    من فعلا تو شرایطی هستم که هم ذوق میکنم همینکه میدونم داره جواب باورهام بهم داده میشه

    استادازتون ممنونم که بهمون یاددادید برای خودمون ارزش قائل باشیم،واقعا که عزت نفس،اعتمادبنفس،و خودارزشمندی،یعنی توحیدی عمل کردن،یعنی به خداتوکل کردن و تو دل ترسهارفتن،یعنی شرک نورزیدن و به خدا اعتماد کردن وحرکت به جلو رفتنه

    من تازه میفهمم وقتی به خدااعتمادکنی و‌تو دل ترست بری،خودبخود میتونی بااعتمادبنفس بالا توانایی خودتو جلوی هرکس بدون اینکه قضاوت کسی برات مهم باشه ارائه میدی

    وقتی به خدا توکل میکنی میری تو دل انجام اون کار و وقتی بگی خدا خودش تواناییشو بهم داده،انقدر اون کار نرم وراحت انجام میشه که یهو به خودت میایی میبینی نه بدنت خسته شده و نه وقتت زیاد تلف شده،کارت تموم شده،و ازخوشحالی فریادمیزنی که خدایا دمت گرم این کارو خودت انجام دادی نه من،چون واقعا من هیچ خستگیی احساس نکردم

    استادجونم دمت گرم که مارو با خودمون آشتی دادی،مارو بایک خدای واقعی آشناکردی،بخدا نمیدونم چطورازتون تشکرکنم

    انقدر دارم باخودم به صلح میرسم،که اگه ناجالب ترین باوررو کسی جلوم بزنه،کلی هم قربون صدقه طرف میرم و باخنده همه چیو رد میکنم میره،چیزی که قبلا اگه بود کلی رگ غیرتم بالا میزدو سرم دردمیکرد برای بحث کردن

    الان دارم باتنهایی خودم عشق میکنم،لذذت میبرم ازوجود خودم و تنهاایی که باخودموخدای خودم دارم،عاششق همسرمم،و واقعا هیچ وابستگیی بهشون ندارم،اگه دیر خونه بیاد،اصلا بهم نمیریزم،آرامش کلامم زیادشده،چیزی که قبلا انگار باهمه دعواداشتم موقع حرف زدن

    اصلا خیلی ازخودم توخیلی ازموارد زندگیم راضی شدم،ولی انتظارمم ازخودم بالاتررفته و دوست دارم ازین بهتر رفتارکنم واقعا دیگه نمیخوام به گذشته برگردم

    میخوام تاآخرین لحظه ی مرگم بااین اگاهیها زندگی کنم،چون ارزش من خیلی زیاده،و باید ازین به بعدم، یک عمر باکیفیت و تجربه ی بهترینها سپری بشه

    استادبه جایی دارم خودمو میرسونم که توکوووچکترین کارم ازخدا هدایت میطلبم،چون همیشه پیشنهاد بهتری بهم داده،تا اون پیشنهادی کله ی پوکم بهم میده….

    عاششقتونم و درپناه ایزد منان میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای: