علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2

در این سلسله فایلها من درباره نقش تعیین کننده ” احساس لیاقت ” در تجربه خوشبختی در تمام ابعاد صحبت می کنم.

اگر قوانین “خداوند به عنوان منبع خوشبختی” را در یک جمله خلاصه کنیم، آن جمله این است: احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد.
از جایگاه فرکانسی، احساس لیاقت و خود ارزشمندی درونی، بیشترین تأثیر مثبت را در رسیدن به احساس خوب پایدار دارد. این جنس از احساس خوب، ما را با خواسته‌ها و شرایطی هم-مدار شدن می‌کند که تجربه آن‌ها بازهم به ما احساس خود ارزشمندی بیشتری می‌دهد. یعنی وارد چرخه‌ای تکرار شونده از تجربه اتفاقات دلخواه می‌شویم که هر بار کیفیت آن‌ها بهتر می‌شود. به همین دلیل، احساس لیاقت -با اختلاف- بیشترین قدرت سازندگی را در تغییر شرایط ما دارد.

  • به اندازه‌ای که من خود را لایق ثروت می‌دانم، ثروت نیز ما را لایق همنشینی می‌داند؛
  • به اندازه که من خودم را لایق احترام می‌دانم، به همان اندازه احترام را دریافت می‌کنم؛
  • به اندازه‌ای که من خودم را لایق تجربه زندگی‌ای روان می‌دانم، به همان اندازه مسیر زندگی برایم هموار می‌شود و برای تجربه خوشبختی، آسان می‌شوم.

هر کدام از ما – بدون استثناء و فارغ از گذشته‌ای که داشتیم – توانایی درونی یکتا و کافی برای تجربه یک زندگی خوب را داریم. اما به دلایل متعددی که جلسه به جلسه در دوره احساس لیاقت در حال بررسی و راهکار ارائه کردن است، احساس لیاقت درونی ما تخریب شده است.
به خاطر تخریب احساس لیاقت درونی است که فرد در برابر تغییر شرایط نادلخواه زندگی خود، به نقطه ناتوانی و درماندگی رسیده اند. زیرا او برای تغییر شرایط، منابع و انرژی خود را صرف هر کاری کرده الّا تمرکز بر بازسازی احساس لیاقت درونی. در حالیکه اگر بتوانیم احساس لیاقت درونی را بازسازی کنیم (کاری که سالهاست من انجام می‌دهم)، زندگی ما در تمام ابعاد به آسانی تغییر می‌کند. زیرا توانایی‌ها و استعداد‌های هر کدام از ما، به مراتب بسیار بیشتر از محدودیت ها، ناتوانی‌ها و نقص‌هایمان است.
اما در طی احاطه شدن با باورهای محدود کننده جامعه، ناآگاهانه- ذهن ما برنامه ریزی شده برای تمرکز بر نقص ها، ناتوانی ها، نداشته ها، نارضایتی‌ها و …. این برنامه ریزی هر بار با شدت و سرعت بیشتری، احساس لیاقت درونی فرد را تخریب می‌کند و فرد را به:

  • احساس خود کمتر بینی؛ عدم خودباوری؛
  • وابستگی به هر فرد یا هر عاملی بیرون از خود؛
  • شک داشتن به توانایی، مهارت یا ایده هایش؛
  • بی‌ارزش دانستنِ توانایی‌ها و مهارت هایش؛
  • تمرکز بر نداشته ها؛
  • نشناختن نقاط قوت و توانایی هایش؛
  • احساس گناه یا احساس قربانی بودن؛
    و… می‌رساند.

به گونه‌ای که فرد نمی‌تواند به این راحتی خود را لایق یک خواسته بداند. یا برای لایق شدن درباره دریافت یک نعمت، در ذهنش لیستی بلند بالا از قید و شرط‌هایی دارد که در صورت انجامشان، شاید برای دریافت یک نعمت لایق شود. لیستی که به این راحتی در واقعیت قابل اجرا نیست.
احساس‌عدم لیاقت، معمولاً به شکل چنین تجربه‌هایی در زندگی منعکس می‌شود:
خواسته‌هایی که با وجود تلاش‌های بسیار در طی حتی سالها، محقق نشده است؛
کسب و کاری که با هیچ میزانی از تلاش برا اجرای ایده‌های مختلف و تغییرات متعدد، به رونق نرسیده است؛
مسائل مالی‌ای که هیچ میزان از کسب مهارت، گرفتن یک مدرک دیگر، امتحان شغل‌های متعدد و افزودن ساعت‌های کاری بیشتر از عهده‌ی حلشان بر نمی‌آید؛
کمبودهایی که هر بار بیشتر می‌شوند؛
رابطه‌ای که اینهمه تقلا، از خود گذشتگی، کوتاه آمدن، محبت کردن و حتی جدا شدن از آدم قبلی و ملاقات با فردی جدید، بهتر نشده؛
و ناخواسته‌های دیگری که مدتهاست در زندگی ما در حال تکرار است و ریشه آن‌ها به احساس‌عدم لیاقت می‌رسد. به همین دلیل بازسازی احساس لیاقت، حیاتی‌ترین امر در تجربه خوشبختی است.

آموزش‌ها و تمرینات دوره احساس لیاقت، آگاهانه به ذهن دانشجو جهت می‌دهد تا بر خلاف برنامه ریزی محدود کننده ذهن خود پیش برود. یعنی با ایجاد تغییرات اساسی در شخصیت و رفتار خود، احساس لیاقت درونی را احیاء کند. به گونه‌ای که قادر شود در هر شرایطی و برای هر خواسته‌ای از درون احساس لیاقت داشته باشد.
خواه آنجا که عملکرد خوبی داشته، خواه آنجا که اشتباهی رخ داده؛
خواه آنجا که مهارت خوبی دارد، خواه آنجا که هنوز مهارت لازم را ندارد، در هر صورت بتواند بی‌قید و شرط خود را لایق رشد و بهبود بداند. تنها این جنس از احساس لیاقت بی‌قید و شرط است که کانون توجه فرد را متمرکز می‌کند بر توانایی ها، استعدادها و علائق منحصر به فرد او.
آگاهی‌های و تمرینات دوره احساس لیاقت، طراحی شده تا دانشجو را به این جایگاه فرکانسی از احساس لیاقت بی‌قید و شرط برساند. به گونه‌ای که تبدیل به شخصیت او بشود نه فقط برای یک مدت.
تنها این جنس از احساس لیاقت درونی است که سبب می‌شود فرد توانایی‌های درونی و منحصر به فرد خود را ارزشمند بداند و از آن‌ها بهره برداری کند برای خلق ثروت و هر شرایطی که تجربه‌اش را دوست دارد.
این فایل را ببین. اگر نشانه‌ای دیدی که قلب شما آن را تایید کرد، این دوره از سایت خرید کن و همراه با ما، جلسه به جلسه با آگاهی‌ها و تمرینات این دوره پیش برو.


اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره احساس لیاقت و نحوه خرید این دوره را از اینجا مطالعه کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2
    87MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2
    10MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

364 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا احمدی» در این صفحه: 1
  1. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1773 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان توحیدیِ نازنینم در این جمعِ بهشتی…

    سلامی به زیبایی و ارزشمندیِ این بیت مولانا که از زبان خداست به همه ما

    گُل چه بُوَد که گُل تویی، ناطقِ امرِ قُل تویی

    گَر  دِگَری  نَدانَدت ، چون  تو  مَنی  بِدانَمَت

    قدر زَر زَرگر شناسد ، قدر من را خُدا…

    چند وقت پیش از تلویزیون برنامه ای استعدادیابی پخش میشد با عنوان “عصر جدید” که در تیتراژ ابتداییِ برنامه ، این سخن زیبا و طلاگونه از حضرت محمد نوشته شده بود

    مردم مثل معادنی از طلا و نقره هستند…

    اَلنَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ 

    در زمان پیامبر ، طلا و نقره در بین مردم به عنوان یک فلز گرانبها شناخته شده بود و برای همین پیامبر مثال طلا و نقره را برای آنها زد تا بفهمند که چقدر قیمتی و ارزشمند هستند….

    این سخن حاوی این پیام و اصل است و آن این است که ما بسیار قیمتی و ارزشمند هستیم ، به تعبیر مولانای عزیز در وصف قیمتی بودن و ارزشمندیِ انسان…

    قیمت هر کاله میدانی که چیست

    قیمت خود  را  ندانی  احمقیست

    مولانا در اینجا چه زیبا میگوید که تو از قیمت خیارسبز و نرخ دلار و… آگاهی ولی افسوس که قیمت خودِخودِخودت را نمیدانی….

    اگر همین الان به من خبر بدهند که سند شش دانگ یک معدن طلایِ تازه کشف شده و بِکر را به نام تو ثبت کرده اند ، من چه کار میکنم؟

    بعد از شادی فراوان و حرکات موزون زیبا ، اولین کاری که میکنم این است یک تیم حفاظتی و امنیتی بسیار حرفه ای استخدام میکنم و در اطراف آن معدن قرار میدهم تا یک لحظه از آن غافل نشوند…

    حال چرا من نسبت به خودم اینگونه نگاه نمیکنم؟ چرا این سخن حضرت محمد را باور نمیکنم؟ چرا این معدن طلا و ارزشمندِ درونم را نمیبینم؟چرا مراقب این گوهر ارزشمند درونم نیستم و نسبت به آن غافلم؟؟؟!!!

    دلیل اول ، این است که من شرطِ اولِ مسیرِ خودشناسی و مهاجرت به سوی خدا را رعایت نکردم و آن شرط این است که

    “باور کنیم که در این دنیا ، دیدنی هایی است که با چشم سر نمیتوان آنها را دید و نباید آنها را انکار کرد”

    من الان با دو چشم سرِ خود ، سردی هوا را نمیبینم ولی سردی هوا را با پوست و گوشت و استخوانم حس میکنم پس این دلیلی بر این نیست که چون من با چشم سرِ خود ؛ آن را ندیده ام ، وجودِ سردیِ هوا را انکار کنم؟؟؟!!!

    بسیاری حقایق در این عالم با چشمِ سر دیدنی نیست دقیقا مثل امواج رادیویی که با چشمِ سر قابل دیدن نیست ولی نباید انکار شوند ، و گلِ سر سبد این نادیدنی های با چشمِ سر ، خداست که در طول زمان و زندگی نامه پیامبران ، از جانب مردم ؛ بسیار مورد انکار قرار گرفته زیرا که خدا با چشمِ سر مثل دیگر اشیاء قابل دیدن نیست ، مثل قوم موسی که در قرآن آمده است…

    (وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَـٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَهࣰ فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّـٰعِقَهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ)

    و قوم موسی به موسی گفتند که ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر زمانی که خدا را آشکارا ببینیم ، پس به عواقب این انتظار جاهلانه ، صاعقه شما را فرا گرفت و شما در حال نظاره آن بودید….

    [سوره البقره 55]

    پس نباید انکار کرد بلکه باید تفکر کرد…

    و چه زیبا حضرت علی علیه السلام  در خطبه 87  نهج البلاغه میفرمایند که

    فَإِنَّ أَکْثَرَ الْحَقَّ فِیَما تُنْکِرُونَ

    بسیاری از حقایق ، در اموری است که ناآگاهانه انکار میکنید…

    و یکی از همین حقایق که با چشمِ سر دیده نمیشود ، همین احساس ارزشمندی است که از سمت خدا به ما داده شده است ولی ما آن را انکار کرده ایم….

    پس باید با دیدی دیگر نگاه نکرد ، به قول خواجه عبدالله انصاری

    “الهی دیدهٔ ده که جز تماشای ربوبیت نبیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت تو”

    و دلیل دوم ، این است که من فریب این ظاهر دنیا و برچسب های ساختگی اش را خوردم و متوجه این دستور خدا نشدم که “فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰهُ ٱلدُّنۡیَا” و اسیر و برده ظواهر شدم و از حقایق پشت پرده یِ خودم غافل شدم ، به قول قرآن…

    (یَعۡلَمُونَ ظَـٰهِرࣰا مِّنَ ٱلۡحَیَوٰهِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡـَٔاخِرَهِ هُمۡ غَـٰفِلُونَ)

    ظاهری از زندگی دنیا را میدانند و از حقایق پشت پرده غافلند

    [سوره الروم 7]

    چنین شخصی گدایِ توجه دیگران برای ارزشمندیِ خودش میشود ، یک ماشین bmw از سری 2023 به قیمت 60 میلیارد تومان میخرد تا جلوی پسر عمویش بگه که ببین که منننن چقدر پولدارررم….

    مثلا 100 میلیون تومان خرج میکند و دندانهایش را لمینت میکند به این نیت که به بقیه بگه ببینید من چقدر خوشگلم و نگاه ها را به سمت خودش جلب کند…( تفاوت در نیت هاست ، تفاوت در این است که من برای حال خوب خودم چنین کاری بکنم یا برای گدایی توجه از سمت دیگران؟؟؟!!!)

    اینقدر انسان باید غافل شود و گدای توجه دیگران که اینهمه هزینه کند و وقت بگذارد برای ماشین و لمینت دندان تا به ظاهرش برسه ولی غافل از یک ساعت تفکر برای اینکه باطن و حقایق پنهانِ خودش را کشف کند ، حقیقتا که چنین انسانی برده و اسیر ظواهر شده و از ارزشمندی راستین خود غافل شده و دنبال ارزش گرفتن از ماشین و لمینت دندان و ظواهر دنیاست…

    چنین انسانی پرده ای بر جلوی چشمانمش قرار میگیرد از جنس این آیه قرآن

    (وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ سَدࣰّا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدࣰّا فَأَغۡشَیۡنَـٰهُمۡ فَهُمۡ لَا یُبۡصِرُونَ)

    و ما در پیش روى آنها و در برابر آنها سدى قرار دادیم و چشمانشان را پوشانده ایم و نمى بینند حقایق را…

    [سوره یس 9]

    (در مورد این آیه یک نکته بگم که برخی راننده ها روی ماشینشان این آیه را مینویسند تا مثلا اثر کند و پلیس راهنمایی و رانندگی خلاف هایشان را نبیند و جریمه نکند ، اگر به معنای ساده آیه دقت شود چنین برداشت اشتباهی از این آیه نمیشود و به سرنوشت  آیه معروف “وَإِن یَکَادُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوا۟ لَیُزۡلِقُونَکَ بِأَبۡصَـٰرِهِمۡ….” که در و دیوارهای خیلی جاها با این آیه پر شده ؛ دچار نمیشود)

    حال چنین شخصی که اسیر و برده این مظاهر شده ، روز بروز در این گرداب و سیاهچاله غرق میشود و خدا داند که اگر این رفتارش را اصلاح نکند ، به چه سرنوشت وحشتناکی دچار شود ، سرنوشتی از جنس آیه زیر…

    (مَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَا هَادِیَ لَهُۥۚ وَیَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَـٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ)

    [سوره اﻷعراف 186]

    این چند خطی که در مورد ظواهر دنیا نوشتم زیبا بود ولی از طرفی بسیار بسیار بسیار خطرناک ، از این جهت که شیطان از همین بُعد وارد میشود و چنین میگوید:

    “بیا خودت ببین دیگه ، اینه عاقبت ماشینِ 60 میلیارد تومانی ،حالا برو ماشین 60 میلیاردی بخر و از خدا دور شو… ، برو دندونات را لمینت کن ببینم به بهشت میرسی… ، (با یک ندای زیبا و از همین قرآن استفاده میکند و میگوید) ببین اینه عاقبت پولداری هااا ، پولدار بشی از خدا دور میشی ها ، حالا خود دانی که از ما گفتن بود ، اگر از من میشنوی بیا برو مثل فقیرا زندگی کن و راحت باش از این ظواهر ”

    و در اینجا عده ای که هنوز با حقیقت خود آشنا نشدند ، ریزش میکنند و میگن بابا راست میگه ها ، ولش کن ؛ ما ماشین 60 میلیارد تومانی نخواستیم ، همین پراید مدل 83 ای که دارم از هفت پشتمم زیادیه ها ، بعدش برای اینکه دل خدا را هم بدست میارند یک چهره مظلوم نمایی به خود میگیرند  و اشک تمساحی میریزند و میگویند

    “خدایا ما غلط کردیم ماشین 60 میلیاردری از تو خواستیم  ، خدایا تو سلامتی به ما بده ، ما پول نخواستیم ”

    (انگار خدا سلامتی و پول را با هم نمیتونه بده ، یعنی اینقدر عاجز شده…)

    و در اینجا شیطان خوشحال میشود و یک آخ جوون میگوید از اینکه یک نفر را گمراه کرده….

    و اما عده ای کم و به تعبیر قرآن “قَلِیلࣰا مَّا تَذَکَّرُونَ” ، به دنبال حقیقت میروند و به جواب میرسند و برای همین است که عده ای کم از افراد این سیاره ، بهشت را در همین دنیا و سپس در دنیای بعدی تجربه میکنند ، زیرا بقیه فکر نمیکنند و انکار میکنند این امر را که با فکر کردن و کار بروی باورها میتوان بهشت را در همین دنیا تجربه کرد….

    حال حقیقت چیست؟

    حقیقت این است ، چیز ساده ای است که همه ما بارها شنیدیم ولی در آن تفکر نکردیم و وقت نگذاشتیم که تفکر کنیم و مهمتر از همه تکرار ، تکرار ، تکرار….

    تکرار و یادآوری رازی است که قرآن فقط برای آن نازل شد

    (صۤۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِی ٱلذِّکۡرِ)

    [سوره ص 1]

    همه ما سرشار از آگاهی بودیم و مسلط به همه علوم و قوانین ، اما از آنجا که انسان هستیم و از ریشه نسیان ، بعد از هبوط به این دنیا ، دچار فراموشی و آلزایمر شدیم و حضرت محمد مامور شد که با این قرآن مجددا به ما یادآوری کند ، یادآوری کند روزی را که در دنیای پیش از تولد بودیم  و همه چیز را میدانستیم و در جواب “أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡ” خدا یک “بله” گفتیم و با او عهد بستیم که فقط او را بپرستیم

    تکرار یا همان یادآوری ،  یک راز خدایی است در سوره الرحمن که این عبارت را زیاد تکرار میکنه و میگه “فَبِأَیِّ ءَالَاۤءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ”

    سوره رحمن ، یک سوره لاکچری با ذکر نعمت های لاکچری است که با زبانِ بی زبانی خود میگوید اینها مال خودِخودِخود شماست ، مثل…

    (یَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ)

    [سوره الرحمن 22]

    و دیگر نعمت های لاکچری که وقتی سوره را بخوانید ، میبینید چقدر نعمت لاکچری را مثال زده ، مسلما برای ما مثال زده تا فکر کنیم و….

    یکی از “ءَالَاۤءِ” و نعمت های خدا در حق ما که ما بواسطه بی ارزش دانستن خود آن را تکذیب کرده ایم و مورد خطاب “فَبِأَیِّ ءَالَاۤءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ” شدیم ، همین نعمت زیر است که

    “ما از جنس خداییم و اشرف مخلوقات او میباشیم و ارزشمندترین دارایی او هستیم و به شایستگی اشرف مخلوقات بودنمان ، لایق یک زندگی أشرافی و لاکچری و عالی میباشیم”

    “ما حکم الماس خدا را داریم و همانگونه که الماسِ در دستِ ما در یک جعبه لاکچری و گرانبها و زیبا نگهداری میشود ، ما هم لایق عالی ترین ها هستیم و….”

    “ما از جنس پادشاه جهانیان هستیم و او ما را مثل خودش ، پادشاه گونه آفریده”

    ==========================

    تامل کنید در داستان حضرت یوسف که وقتی توسط  عزیز مصر خریداری شد و وارد قصر شد ، خدا از عبارت

    …وَکَذَ ٰ⁠لِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ…[سوره یوسف 21]

    استفاده میکند و مجددا ، وقتی که دوباره از زندان آزاد میشود و وارد قصر پادشاه مصر میشود و بعد از داستان تعبیرخواب و اعتباری که کسب میکند و عزیز مصر میشود ، دوباره از همین عبارت خداوند استفاده میکند

    …وَکَذَ ٰ⁠لِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ…[سوره یوسف 56]

    حال همین خدا برای ما که از امت حضرت محمدی هستیم که بعد یوسف آمده ، نیز اینگونه میگوید که

    (وَلَقَدۡ مَکَّنَّـاکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلۡنَا لَکُمۡ فِیهَا مَعَـٰیِشَۗ قَلِیلࣰا مَّا تَشۡکُرُونَ)

    [سوره اﻷعراف 10]

    در واژه “مَکَّنَّا” دقت کنید که هم برای یوسف که وارد قصر شد و عزیز مصر شد اینگونه گفت و هم برای امت حضرت محمد که ما هم جزو این امتِ آخرالزمانی هستیم…

    پس ما هم عزیز دُردانه خدا هستیم ، ما پادشاه هستیم و به مهمانی الله یکتا آمده ایم در قصر مجلّل و با شکوه او ، به قول مولانا…

    “تو چو یوسفی ولیکن به دَرون نَظَر نداری”

    ==========================

    این جملات بالا را زیاد بخوانید و تکرار کنید….

    دیگه خدا به چه زبانی بگه که ما خیلی ارزشمندیم….

    همانگونه که یک الماس ، در یک محفظه زیبا و لاکچری نگه داری میشود ، من هم که الماس خدا هستم لایق خوابیدن بروی تخت خوابی هستم که تشکش از پرِ قو باشد و به تعبیری دیگر یعنی راحتِ راحت باشم…، لایق این هستم که بهترین و لاکچری ترین ماشین ها را داشته باشیم تا یوقت منی که الماس خدا هستم احساس خستگی نکنم بخاطر کیفیت پایین ماشین ، لایق این هستم تا بهترین و مقوی ترین مواد غذایی را مصرف کنم و….

    همانگونه که ما نمیتوانیم یک لکه نازیبا را بروی یک الماس ببینیم و سریع پاکش میکنیم ، خدا هم نمیتواند چنین لکه هایی را در زندگی ما که الماس او هستیم ببیند ، اما مساله این است که

    “او میخواهد ما مثل خودش پادشاه گونه باشیم ولی آیا من میخواهم؟”

    او اینقدر در سیستمش مهربان است که گفته هر چی تو بخوای ، تو فقط با فرکانس به من اس ام اس بده ، من سفارشت را آماده کنم و با توجه به قانون تکامل و ظرف وجودی تو ، آن را به دستت میرسانم…

    و ما که ناآگاه بودیم اس ام اس به خدا میدادیم که اگر یک پراید مدل 83 به من بدی ، من نوکرت هم هستم و در اینجا ، خدا به عنوان یک نشانه با نشان دادن یک ماشینِ لاکچری در خیابان ، با زبان نشانه به ما میگه که

    “عزیز دُردانه ام ، من در بین نعمت هایم از این ماشینا هم دارم ، گفتم‌ بهت بگم که‌ اگر یوقت خواستی در خدمتت باشم”

    و ما تا این نشانه خدا را دیدیم در بهترین حالت گفتیم

    “هعی ، خدا شانس بده ؛ معلوم نیست چه ارثی بهش رسیده که الان سوار چنین ماشینی شده…”

    و هیچگاه اینگونه نگفتیم که

    “بابا دمش‌گرم‌ ، چه ماشین قشنگی داره ؛ منم مثل اون لایق چنین نعمتی هستم ، پس منم میتونم چنین ماشینی داشته باشم ، زیرا که هم من و هم او انسانیم و نزد خدا به یک میزان ارزش داریم”

    و اینگونه با این رفتارها و افکار و فرکانس های خودمان ، خودمان را محروم کردیم از بهشتی که خدا برایمان در نظر گرفته بود….

    ولی حقیقت پشت پرده این است که ما ارزشمندیم و نیازی به گدایی توجه و ارزش از دیگران نداریم و استفاده میکنیم از نعمت های زیبا و فراوان خدا ، استفاده ای برای حال خوب خودِخودِخودمان ، نه خودنمایی به دیگران

    و اینقدر استفاده میکنیم که سیرِ سیر میشویم و آماده لذتی بالاتر میشویم ، لذت دیدار با خدا و بهشت او در آن دنیا ، به تعبیر مولانا

    خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم

    دیدیم این جهان را تا آن جهان  رویم

    و در یک شب آرام چشمانمان را میبندیم و دیگر باز نمیکنیم ، شاید هم با خود فکر کنیم ما بالاخره رفتنی هستیم ، پس از بین مرگ طبیعی و قربانی شدن در راه خدا ، گزینه دوم را انتخاب کنیم تا همانگونه که خواهش های نفس خود را در زمان زندگی ام قربانی کرده ام ، این بار بدن خود را هم قربانی کنیم تا طعم آیه زیر را بیشتر بچشم

    (وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَ ٰ⁠تَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَاۤءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ)

    [سوره آل عمران 169]

    به تعبیر مولانا…

    در شهیدان یُرزَقون فرمود حَق

    آن غذا را نِی دَهان بُد نِی طَبَق

    مثل امام حسین علیه السلام که مراقب گوهر ارزشمندی خودش بود و خود را همنشین انسان بی ارزشی چون یزید بن معاویه نکرد و فریاد “هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه” به معنای “محال است تَن به ذلّت دهم” سر داد و بخاطر ثروت کلانی که داشت و از آن سیر شده بود ، دستِ رد به تمام هدایای یزید بن معاویه زد و خود را به قربانگاه برد و در طول تاریخ ماندگار شد….

    خدایا شکرت…

    باید در برابر ذهن فراموشکار ، داروی تکرار را استعمال کنیم تا درمان شود این بیماری بی ارزشی…

    اگر درمان نکنیم باید بترسیم از روزی که پرده ها از جلوی چشمان کنار میرود و چیزهایی را میبینیم که در دنیا قادر به دیدنشان نبودیم ، به تعبیر قرآن

    (لَّقَدۡ کُنتَ فِی غَفۡلَهࣲ مِّنۡ هَـٰذَا فَکَشَفۡنَا عَنکَ غِطَاۤءَکَ فَبَصَرُکَ ٱلۡیَوۡمَ حَدِیدࣱ)

    [سوره ق 22]

    و جایگاهی را به ما نشان میدهند که میتوانستیم آنجا باشیم ولی…

    و این همان جهنم ماست که چنان در آن لحظه از درون میسوزیم که خدا داند و التماس میکنیم که خدایا فقط یه فرصت دیگه بده من برگردم تا درست رفتار کنم و به تعبیر قرآن…

    (حَتَّىٰۤ إِذَا جَاۤءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ)

    [سوره المؤمنون 99]

    ولی جوابی نمیشنویم جز یک “نه” محکم و قاطعانه….

    (دقیقا مثل دانش آموز خرابکاری که به مدیر التماس میکند که مرا اخراج نکنید و فقط یه فرصت دیگه به من بدید تا جبران کنم ولی….)

    پناه بر خدا از چنین روزی….

    خدایا شکرت برای این لحظات زیبا

    خدایا شکرت برای آینده ی زیباتر ، زیرا که فرکانس ها زیباست و این وعده و قانون توست که

    فرکانس خوب=اتفاقات خوب

    و تو هرگز خلف وعده نمیکنی و خلاف قوانینت عمل نمیکنی….

    و حسن ختام این کامنت ، یک تک بیتی زیبا از مولانا که هم باور ارزشمندی را دارد و هم باور فراوانی را ، که شایسته است زیر لب تکرارش کنیم

    تاجِ کرَّمناست بر فرقِ سَرَت

    طوقِ  أعطَیناکَ   آویزِ  بَرَت

    مصراع اول باور ارزشمندی را تشبیه میکند به یک تاج پادشاهی که بر سر ماست ، که با الهام از آیه زیر گرفته شده

    (وَلَقَدۡ کَرَّمۡنَا بَنِیۤ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَـٰهُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَـٰهُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَـٰتِ وَفَضَّلۡنَـٰهُمۡ عَلَىٰ کَثِیرࣲ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِیلࣰا)

    ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و در خشکى و دریا سیرشان دادیم و از چیزهاى پاکیزه روزى شان کردیم و بر بسیارى از آفریده هاى خویش ، آنان را برترى کامل دادیم

    [سوره اﻹسراء 70]

    و مصراع دوم باورفراوانی را تشبیه میکند به یک گردنبندی که بر گردن ما آویزان شده است ، که با الهام از آیه زیر است

    (إِنَّاۤ أَعۡطَیۡنَـٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ)

    همانا ما به تو خیر کثیر و فراوان عطا کرده ایم

    [سوره الکوثر 1]

    خدایا شکرت

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 116 رای: