علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2

در این سلسله فایلها من درباره نقش تعیین کننده ” احساس لیاقت ” در تجربه خوشبختی در تمام ابعاد صحبت می کنم.

اگر قوانین “خداوند به عنوان منبع خوشبختی” را در یک جمله خلاصه کنیم، آن جمله این است: احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد.
از جایگاه فرکانسی، احساس لیاقت و خود ارزشمندی درونی، بیشترین تأثیر مثبت را در رسیدن به احساس خوب پایدار دارد. این جنس از احساس خوب، ما را با خواسته‌ها و شرایطی هم-مدار شدن می‌کند که تجربه آن‌ها بازهم به ما احساس خود ارزشمندی بیشتری می‌دهد. یعنی وارد چرخه‌ای تکرار شونده از تجربه اتفاقات دلخواه می‌شویم که هر بار کیفیت آن‌ها بهتر می‌شود. به همین دلیل، احساس لیاقت -با اختلاف- بیشترین قدرت سازندگی را در تغییر شرایط ما دارد.

  • به اندازه‌ای که من خود را لایق ثروت می‌دانم، ثروت نیز ما را لایق همنشینی می‌داند؛
  • به اندازه که من خودم را لایق احترام می‌دانم، به همان اندازه احترام را دریافت می‌کنم؛
  • به اندازه‌ای که من خودم را لایق تجربه زندگی‌ای روان می‌دانم، به همان اندازه مسیر زندگی برایم هموار می‌شود و برای تجربه خوشبختی، آسان می‌شوم.

هر کدام از ما – بدون استثناء و فارغ از گذشته‌ای که داشتیم – توانایی درونی یکتا و کافی برای تجربه یک زندگی خوب را داریم. اما به دلایل متعددی که جلسه به جلسه در دوره احساس لیاقت در حال بررسی و راهکار ارائه کردن است، احساس لیاقت درونی ما تخریب شده است.
به خاطر تخریب احساس لیاقت درونی است که فرد در برابر تغییر شرایط نادلخواه زندگی خود، به نقطه ناتوانی و درماندگی رسیده اند. زیرا او برای تغییر شرایط، منابع و انرژی خود را صرف هر کاری کرده الّا تمرکز بر بازسازی احساس لیاقت درونی. در حالیکه اگر بتوانیم احساس لیاقت درونی را بازسازی کنیم (کاری که سالهاست من انجام می‌دهم)، زندگی ما در تمام ابعاد به آسانی تغییر می‌کند. زیرا توانایی‌ها و استعداد‌های هر کدام از ما، به مراتب بسیار بیشتر از محدودیت ها، ناتوانی‌ها و نقص‌هایمان است.
اما در طی احاطه شدن با باورهای محدود کننده جامعه، ناآگاهانه- ذهن ما برنامه ریزی شده برای تمرکز بر نقص ها، ناتوانی ها، نداشته ها، نارضایتی‌ها و …. این برنامه ریزی هر بار با شدت و سرعت بیشتری، احساس لیاقت درونی فرد را تخریب می‌کند و فرد را به:

  • احساس خود کمتر بینی؛ عدم خودباوری؛
  • وابستگی به هر فرد یا هر عاملی بیرون از خود؛
  • شک داشتن به توانایی، مهارت یا ایده هایش؛
  • بی‌ارزش دانستنِ توانایی‌ها و مهارت هایش؛
  • تمرکز بر نداشته ها؛
  • نشناختن نقاط قوت و توانایی هایش؛
  • احساس گناه یا احساس قربانی بودن؛
    و… می‌رساند.

به گونه‌ای که فرد نمی‌تواند به این راحتی خود را لایق یک خواسته بداند. یا برای لایق شدن درباره دریافت یک نعمت، در ذهنش لیستی بلند بالا از قید و شرط‌هایی دارد که در صورت انجامشان، شاید برای دریافت یک نعمت لایق شود. لیستی که به این راحتی در واقعیت قابل اجرا نیست.
احساس‌عدم لیاقت، معمولاً به شکل چنین تجربه‌هایی در زندگی منعکس می‌شود:
خواسته‌هایی که با وجود تلاش‌های بسیار در طی حتی سالها، محقق نشده است؛
کسب و کاری که با هیچ میزانی از تلاش برا اجرای ایده‌های مختلف و تغییرات متعدد، به رونق نرسیده است؛
مسائل مالی‌ای که هیچ میزان از کسب مهارت، گرفتن یک مدرک دیگر، امتحان شغل‌های متعدد و افزودن ساعت‌های کاری بیشتر از عهده‌ی حلشان بر نمی‌آید؛
کمبودهایی که هر بار بیشتر می‌شوند؛
رابطه‌ای که اینهمه تقلا، از خود گذشتگی، کوتاه آمدن، محبت کردن و حتی جدا شدن از آدم قبلی و ملاقات با فردی جدید، بهتر نشده؛
و ناخواسته‌های دیگری که مدتهاست در زندگی ما در حال تکرار است و ریشه آن‌ها به احساس‌عدم لیاقت می‌رسد. به همین دلیل بازسازی احساس لیاقت، حیاتی‌ترین امر در تجربه خوشبختی است.

آموزش‌ها و تمرینات دوره احساس لیاقت، آگاهانه به ذهن دانشجو جهت می‌دهد تا بر خلاف برنامه ریزی محدود کننده ذهن خود پیش برود. یعنی با ایجاد تغییرات اساسی در شخصیت و رفتار خود، احساس لیاقت درونی را احیاء کند. به گونه‌ای که قادر شود در هر شرایطی و برای هر خواسته‌ای از درون احساس لیاقت داشته باشد.
خواه آنجا که عملکرد خوبی داشته، خواه آنجا که اشتباهی رخ داده؛
خواه آنجا که مهارت خوبی دارد، خواه آنجا که هنوز مهارت لازم را ندارد، در هر صورت بتواند بی‌قید و شرط خود را لایق رشد و بهبود بداند. تنها این جنس از احساس لیاقت بی‌قید و شرط است که کانون توجه فرد را متمرکز می‌کند بر توانایی ها، استعدادها و علائق منحصر به فرد او.
آگاهی‌های و تمرینات دوره احساس لیاقت، طراحی شده تا دانشجو را به این جایگاه فرکانسی از احساس لیاقت بی‌قید و شرط برساند. به گونه‌ای که تبدیل به شخصیت او بشود نه فقط برای یک مدت.
تنها این جنس از احساس لیاقت درونی است که سبب می‌شود فرد توانایی‌های درونی و منحصر به فرد خود را ارزشمند بداند و از آن‌ها بهره برداری کند برای خلق ثروت و هر شرایطی که تجربه‌اش را دوست دارد.
این فایل را ببین. اگر نشانه‌ای دیدی که قلب شما آن را تایید کرد، این دوره از سایت خرید کن و همراه با ما، جلسه به جلسه با آگاهی‌ها و تمرینات این دوره پیش برو.


اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره احساس لیاقت و نحوه خرید این دوره را از اینجا مطالعه کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2
    87MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2
    10MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

364 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «خانواده فرح بخش» در این صفحه: 3
  1. -
    خانواده فرح بخش گفته:
    مدت عضویت: 1189 روز

    به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست

    ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

    وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

    من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

    گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

    گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

    پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

    محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

    کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

    او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

    دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

    برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

    چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

    با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او

    در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

    بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

    کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

    شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم

    وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

    گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل

    وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

    صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

    گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

    در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

    «من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود»

    سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا

    طاقت نمی‌آرم جفا کار از فغانم می‌رود

    سلام به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی و تمام همفرکانسی ها و همسفران خوبم در این کشتی خوشبختی و سرشار از لیاقت و خودارزشمندی

    چند روز پیش در حالیکه از ابتدای صبح و با شروع روز و کار و فعالیتم، فایل های علائم احساس لیاقت را گوش کرده بودم و تعدادی از کامنت ها بسیار عالی و بی نظیر دوستان را خوانده بودم؛ در مسیر رفتن به محل کار و شرکت در حال رانندگی بودم ولی در اصل رانندگی نمی کردم و فقط داشتم به آن مطالب و به حرف های استاد مخصوصا به حرفهای ایشان در قسمت دوم علائم احساس لیاقت فکر می کردم و تمام هوش و حواسم به آنها بود و اصلا من نبودم که در مسیری که خط اصلی است و ماشین های زیادی در حال تردد هستند به سلامتی رانندگی می کردم و می توانم به جرأت بگویم که تمام تمرکزم روی این مطالب و گفته ها بود و مدام در ذهن من تکرار می شد و از جلوی چشمانم آن مطالب و صحبت ها می گذشت که ناگهان مانند کسی که برق سه فاز او را گرفته باشد خشکم زد و وقتی به خود آمدم متوجه شدم که گونه هایم خیس است و مرتب جمله ای در ذهنم و در تمام وجودم تکرار می شد و من آن را با تمام وجود حس می کردم و با خود تکرار می کردم به طوریکه ناخودآگاه کنار جاده توقف کرده و دفترچه ای که در ماشین دارم را برداشته و آن را روی کاغذی یادداشت کردم و آن کاغذ را جدا کردم و در جیبم گذاشتم تا آن را فراموش نکنم.

    وقتی به شرکت رسیدم و به پشت میزم رفتم آن را از جیب بیرون آورده و وقتی نگاه کردم دقیقا این جمله در آن نوشته شده بود که:

    “من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود”

    فقط می دانستم که قسمتی از یک شعر است و وقتی آن را سرچ کردم به شعر بالا رسیدم که برایتان نوشتم و فقط می توانم بگویم که اصلا بایکوت شده بودم، تمام بدنم گُر گرفته بود و داغ داغ شده بودم به طوریکه برای مدتی فقط فکر می کردم، هیچ حرکتی نداشتم و حتی به اطرافم هم توجهی نشان نمی دادم و وقتی به خود آمدم، دوباره همان صحنه جاری شدن اشک ها و خیس شدن گونه هایم را احساس کردم.

    نمی دانم؛ آن لحظه با خود فکر کردم، که خدای من یعنی واقعا من این چیزها را در زندگی داشته ام و هنوز هم دارم و با این چیزهاست که احساس عدم لیاقت دارم و نمی توانم هیچ حرکتی داشته باشم و متوقف شده ام.

    چون مدتهاست به همراه خانواده در سایت هستم (از ابتدای سال 1401 یعنی به مدت تقریبا یک و نیم سال) ولی فقط را گوش کرده و شاید گاهی وقت ها فایل ها را دیده بودم و می توانم بگویم که این گوش کردن ها و دیدن های پیاپی و مکرر هم خیلی به من کمک کرده بود؛ ولی با آمدن و شروع این دوره تصمیم گرفته بودم بنویسم؛ کلمه به کلمه مطالب را نوشته و گفته های استاد و سوالات و جواب آنها را می نوشتم و تکرار می کردم و با نوشتن به درکی رسیدم؛ که خدای من، من تا این لحظه اصلا زندگی نکرده ام و فقط زنده بوده ام و ادای زندگی را درآورده ام، آنجا بود که معنی و مفهوم این بیت شعر را متوجه شدم که:

    من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.

    من ترمز بزرگ و مهمی را یافته بودم، ترمزی را یافته بودم که جسد بی جان و بدون روح خودم روی آن افتاده بودم و آنقدر این جسم بی جان و بی روح من سنگین شده بود که هیچ قدرتی نمی توانست و نمی تواند آن را از روی این ترمز بلند کند مگر روح بزرگ و ملکوتی که متعلق به خداوند و رب جلیل و بلندمرتبه است، (همه می دانیم که وقتی روح از جسم خارج می شود، جسم خیلی خیلی سنگین تر شده و بارها و بارها از جسم کنونی سنگین تر است، پس با این روح بزرگ خدا در وجود ماست که ما می توانیم این جسم سنگین را به حرکت درآورده و به راحتی آب خوردن به هر کجا که می خواهیم برویم و حرکت کنیم و حداقل من هرگز به این نعمت فکر نکرده بودم و بخاطرش شگرگزار و سپاسگزار خداوند نبودم، چونکه برای من عادی شده و به صورت عادت درآمده است؛ خدایا در این لحظه باشکوه تو را بخاطر وجودم که فقط و فقط از وجود روحانی و روح اعلی و باعظمت تو سرچشمه و قدرت گرفته، بی نهایت شاکر و سپاسگزارم).

    مگر اینکه بتوانم این روح را دوباره جلا ببخشم و قدرت را به او بازگردانم تا بتواند این جسد و جسم سنگین من را به حرکت درآورده و خودش را از روی این ترمز برداشته و کنار بکشد تا من دوباره بتوانم حرکت رو به جلو را شروع کنم و از دیدن و نظاره کردن آن لذت ببرم و شاد و شاکر باشم،

    مگر اینکه خداوند قدرتی صدچندان با توجه به فضل و عنایت خودش به من بدهد تا بتوانم این جسم بی جان خودم را به روح او که در وجودم نهاده و از وجود بی نهایتش سرچشمه گرفته است را پیوندی دوباره بدهم و آنها (روح و جسمم) را با هم آشتی داده و به جسمم طراوت تازه ای ببخشم و حرکتی انجام بدهم،

    فهمیدم که باید حرکت کنم و کاری انجام بدهم و با نوشتن و فکر کردن زیاد درباره آن و به یادآوری اینکه من بدون بهانه و فقط بخاطر خودم (مانند کودکی ام که با وجود اینکه هیچ کاری نمی توانستم برای هیچ کس انجام بدهم ولی آنقدر لایق بودم و لیاقت داشتم که همه حاضر بودند هر کاری را برای من انجام بدهند) دوباره لایق بدانم و می توانم خودم را به حرکت کردن تشویق کنم و فهمیدم که «به عمل کار برآید به سخندانی نیست» و به یاد این آیه از قرآن افتادم که خداوند در آن فرموده :

    أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ﴿2 سوره عنکبوت﴾

    آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟

    اتفاقا عصر همان روز طبق معمول برنامه روزانه ام موقعی که از شرکت به خانه برگشتم قرآن را مطالعه می کردم و در سوره الحدید به آیه های زیبای دیگری برخوردم و آن اینکه :

    لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (5 سوره الحدید)

    مالکیت آسمان‌ها و زمین براى اوست و تمام برنامه‌ها و کارها به خداوند بازمى‌گردد.

    هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى‌ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (9 سوره الحدید)

    او کسى است که بر بنده خود آیات روشن و روشنگر فرو مى‌فرستد تا شما را از تاریکى‌ها به روشنى درآورد و همانا خداوند نسبت به شما رأفت و رحمت بسیار دارد

    أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (16 سوره الحدید)

    آیا براى کسانى که ایمان آورده‌اند، زمان آن نرسیده که دل‌هایشان براى یاد خدا و آنچه از حق نازل شده، نرم و فروتن گردد و مانند کسانى نباشند که پیش از این، کتاب آسمانى به آنان داده شد، پس زمان طولانى بر آنان گذشت و دل‌هایشان سخت گردید و بسیارشان فاسق گشتند؟

    اینجا بود که خداوند تیر خلاص را بر بدن بی جانم زد؛ ولی این تیر خلاص به جای اینکه جان را از جسم و بدنم خارج کند، برعکس به جسم و روح من که از وجود اوست جانی تازه بخشید و به حرکت واداشت. اینجا بود که تصمیم قطعی برای برپایی انقلابی عظیم با عظمی راسخ و شکست ناپذیر و با توکل و ایمان و باور تنها به خودش به عنوان فرمانروای مطلق جهان اتخاذ نمودم و تصمیم گرفتم با تعهدی بدون مذاکره برای رفع ترمزها و تقویت گازها در این مسیر عزم خودم را جزم کنم و حرکت کنم و از او هدایت و یاری بطلبم، همانطور که در این روزها بارها من را هدایت کرده و مسیر درست را نشانم داد و بارها معجزاتش را در این هدایت ها دیدم و با تمام وجود حس کرده و پذیرفته ام.

    و تصمیم گرفتم آن را با شما عزیزان به اشتراک بگذارم، ولی این موضوع چند روز طول کشید و زمانی برای آن دست نمی داد.

    تا اینکه دوباره امروز این موضوع گوش کردن فایل و تمرکز و حواس پرتی از این دنیا و به قول استاد عزیز، شاید شیرجه زدن در آگاهی های کیهانی تکرار شد و جرقه ای تازه در ذهنم زده شد و چیزی را با تمام وجود دیدم و حس کردم که شاید تا مدت زیادی گیج و منگ بودم و در حال خودم نبودم و فقط در مورد آن فکر می کردم و آنها را در کاغذی یاداشت کردم و امشب تصمیم گرفتم آن را نیز در اینجا و در همین بنویسم که خالی از لطف نیست؛ (البته شیطان در ذهنم این نجوا را داشت که این را برای جلسه اول دوره احساس لیاقت بنویس و لازم نیست اینجا بنویسی ولی با خواندن کامنت های همین قسمت هدایت شدم به اینکه این کامنت متعلق به همین جلسه است و باید در همین جلسه قرار بگیرد)؛

    لحظه ای که در حال فکر کردن بودم و به حرف های استاد و اتفاقاتی که در زندگی ایشان، از اوایل آشنایی شان با این قوانین و مسیر زندگی که بارها آن را تعریف کرده اند بودم و مرتب آن را به مسیر زندگی و زندگی خودم ارتباط می دادم، ناگهان این الهام را با تمام وجود دریافت کردم و آن اینکه :

    این سایت خوب و خدایی و بی نظیر برایم همچون کشتی نوح تشبیه شد، (حقیقت امر این است که دیروز چهارشنبه، قسمت 227 سفر به دور آمریکا و بازدید استاد و خانم شایسته را از تمثال آن کشتی بزرگی که استاد گفتند ایده ساخت آن از کشتی نوح گرفته شده را دیده بودم و به آن فکر می کردم) همانند نوح که سال ها در بیابان کشتی می ساخت و مورد تمسخر همه قرار می گرفت و اشراف و توانمندان قومش او را مسخره می کردند و دیوانه می پنداشتند، استاد عباس منش عزیز نیز با ساخت این سایت و توهین ها و تحقیرهایی که این سالها به ایشان می شد را پذیرفتند و تمام آنها را به جان خریدند و آن را مانند کشتی نوح چندین سال ساختند تا کسانیکه واقعا به او و به الهامات او و به خدایی که او به خوبی معرفی و بیان می کند ایمان آورده و اعتقاد دارند، سوار بر این کشتی شوند و خود را امواج خروشان و طوفانی این دریای بی کرانی که اکثر انسانها در حال غرق شدن در آن هستند و به جای اینکه به خداوند تکیه کنند و او را تنها فرمانروا و قدرت مطلق بدانند در حال تکاپو برای یافتن قله ای و یا سرپناهی هستند تا خود را نجات دهند- جدا کرده و استاد همانند ناخدایی مانند نوح در این زمانه همه ما را در سلامتی به کوه جودی رسانده و به سلامتی و خوشبختی که خداوند وعده آن را داده است نزدیک و نزدیک تر کند و به لطف و فضل الله مهربان از این عذاب هایی که درگیر آن بوده و هستیم و می بینیم که خیلی ها درگیر آن هستند رهایی بخشد.

    حس می کنم و باتمام وجودم درک می کنم و مطمئن هستم استاد عزیز و همه شما عزیزانی که در این کشتی حضور دارید نیز حس کرده اید که تنور در حال جوشیدن است و عن قریب است که آسمان نیز سیل آسا ببارد و چشمه ها جوشان و جاری شود و تمام کسانی که به خداوند و قدرت او ایمان ندارند و حاضر نیستند به کلام حقیقی و واقعی او باورداشته باشند و به غیر از او دل بسته اند در این گردابی که فراهم شده غرق شوند.

    از بالای این کشتی می بینم و نظاره می کنم عزیزانم را و دوستان و همراهانی که سالهای نه چندان دور خودم نیز با آنها بودم و مانند آنها و همانند بدنه جامعه بودم؛ که در حال غرق شدن هستند و گاهی فریاد می زنم و از آنها می خواهم که شما هم بیایید سوار بر این کشتی شوید تا به سلامت به مقصد برسید، ولی گاهی صدایم را نمی شنوند، گاهی صدایم را شنیده و کر و کور و لال می شوند و فقط نگاه کرده و تمسخر می کنند و گاهی حس می کنم قدرتی برتر بیان این جملات را از من سلب کرده و اجازه جاری شدن آنها به زبانم را نمی دهد و به من می گوید فقط نظاره گر باش (چرا که تو نمی توانی کسی را که خودش را به خواب زده بیدار کنی) و سکوت اختیار می کنم و فقط دست و پا زدن آنها و غرق شدن شان را نظاره می کنم و شاید به حال شان تأسف بخورم (ولی واقعا نمی دانم) ولی بیشتر خوشحال از اینم که حداقل خودم و خانواده ام این موضوع را فهمیدیم و مانند تمام کسانی که اکنون در این سایت و بر این کشتی نوح سوار شده اند؛ در این کشتی سرشار از سلامتی و خوشبختی و موفقیت و احساس لیاقت حضور دارم و مطمئن هستم که به زودی و به سلامتی بر کوه جودی فرود خواهد آمد و آنجاست که همه ما سلام و تحیت خداوند و فرشتگانش را دریافت خواهیم کرد و خداوند به وعده اش عمل نموده و زمین و آسمان ها و هر آنچه که در آن است و خودش مالک آنهاست را میراث ما قرار خواهد داد و به ما خواهد بخشید تمام ثروت ها و نعمت ها و خوبی ها و مهربانیهایش را بخاطر احساس لیاقت و احساس خودارزشمندی که در خود ساخته ایم.

    … رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (قسمت آخر از آیه 4 سوره ممتحنه)

    … فرمانروایا بر تو توکّل کردیم و به سوى تو انابه و توبه نمودیم و بازگشت ما به سوى توست.

    امیدوارم این توفیق شامل حال همه ما و بخصوص من و خانواده ام شود که بتوانیم تا آخر عمر بر این کشتی سوار بمانیم و با استفاده از آگاهی های آن از زبان استاد عباس منش در پرتو قرآن و با هدایت ها و راهنمایی حضرت حق ، خودمان را لایق دریافت آگاهی ها و الهامات خداوند و سلامتی، خوشبختی، سعادت و ثروت های بی کران او بدانیم و بتوانیم جهانی زیبا و دوست داشتنی را خلق کرده و زیبایی های آن را تجربه کنیم و با دستانی پر و با آنچه که با احساس خوب و حس باصفای لیاقت خود از پیش فرستاده ایم به سوی معبود روانه شویم.

    عاقبتی خوب و خوش و بی نظیر و سرشار از عشق خداوند و مملو از احساس لیاقت و احساس خودارزشمندی را برای استاد عزیزم و عزیز دل شان خانم شایسته عزیز و تمامی دوستان و همراهان گرامی در این سفر روحانی و نورانی، و با این کشتی پرقدرت و شکست ناپذیر، در کمال آرامش و آسایش را آرزو دارم.

    علیرضا فرح بخش

    پنج شنبه دوم آذر ماه 1402

    ساعت 23:25

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    خانواده فرح بخش گفته:
    مدت عضویت: 1189 روز

    مادر خانواده

    سلام زهرای عزیزم

    از خواندن کامنتت و تعهدی که در این مسیر درستی بسیار لذت بردم.نتایجت به شدت ذوق زدم کرد جوری که خواب رو از چشمم پروند.

    ممنونم ازت که بهم یادآوری کردی موفقیت فقط و فقط در گرو لایق دونستن خودمونه و لاغیر.من و دوتا دخترم هم با هم در این مسیریم و تو الان به عنوان یک الگوی موفق انگیزه بخش ما شدی.

    موفقیتهات رو صمیمانه بهت تبریک می گم و آرزو می کنم در پناه رب همیشه شاد و پیروز باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    خانواده فرح بخش گفته:
    مدت عضویت: 1189 روز

    مادرخانواده

    سلام به همفرکانسی پرتوانم آقای امیری

    سپاسگزارم از کامنت بسیار عالی تون که چقدر قشنگ و روان یک باگ شخصیتی مهم رو بیان کردید که شاید مهمترین ترمز اکثر ماهاست

    و البته ریشه در احساس عدم خودارزشمندی داره.

    و چقدر ساده و زیبا گمراهی و نتیجه اش رو گفتید و نیز اثر و نتیجه هدایت خداوند رو.

    باز هم ممنون از کامنت زیباتون

    خداوند را بسیار سپاسگزارم بابت هدایتم به این سایت و در جمع این همه انسانهای توحیدی و هدایت شده و چقدر زیبا من رو از سرگردانی ناشی از گمراهی نجات داد.

    با آرزوی سلامتی و موفقیت لحظه افزون برای شما و همه دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: