علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2 - صفحه 17
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-10-06 01:34:492024-02-14 06:09:30علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیزدل
استاد همسر بنده از سال 96 با شما آشنا شد والان با اکانت ایشون وباجازه خودش اومدم در این بهشت زیبا ….. نمیدونم دقیق از کی وارد سایت شد و خیلی از محصولات شمارو خریداری کردن و من همش میگفتم واسه چی میخری وقتی نتیجه نمیده البته پیش خودم میگفتم و ادامه میدادیم زندگیمونو و بعد از چند سال از زندگی مون ما بچه دار نمیشدیم یعنی واقعا هردو از همه لحاظ سالم بودیم ولی بچه نمیومد که نمیومد تا جایی که حسین همسرم اومد گفت بیا و این جمله هایی که بهت میگمو بنویس و هی تکرار کن و هروز دوباره تو هرصفحه بنویس منم اینکارو انجام دادم… منم چون دیگه از دکتر رفتن و جواب های تکراری خسته شده بودم گفتم باشه انجام میدم روزای اول که زورم میومد انجام بدم ولی بعدش خوشم اومد از جمله ها و هی با خودم تکرار میکردم و جمله ها این ها بودند
من لایق مادر شدنم
من لایق این هستم که فرزند سالم و زیبا و باهوش داشته باشم
من لایق هستم که بچه خودمو داشته باشم
دقیق سال 98 بود که من شروع کردم این جمله های زیبا رو تکرار کردن ولییییی نکته مهم این بود که شاید یک روزشو با حال خوب میگفتم و همیشه منتظر بودم و اصلاااااا از زمان حالم لذت نمی بردم و رهاش نمیکردم چسبیده بودم به این موضوعو و همش هرماه گریه و زاری که چرا نمیشه تا اینکه همسرم گفت من دارم میرم سربازی و کلا بچه دار شدنو تا دوسال ولشکن و من هم با خیال راحت پذیرفتم و در دفترم با اطمینان نوشته بودم 15 فروردین 1399 من حامله میشوم و کلا فراموش کردم ولی شد ماجراهای این بیماری و رفتن حسین موکول شد به اردیبهشت 1399 وماهم زندگیمونو میکردیم و لذت میبردیم ولی من از جمله ها خوشم اومده بود و میدونستم که فعلا بچه دارشدنو به بعد از سربازی موکول کردیم و خیالم راحت بود و هروقت شاد بودم این جمله ها رو تکرار میکردم و اردیبهشت بود که حسین رفت آموزشی شهر دیگه و اونموقع ماه رمضان بود و من روزه هامو تا 15 اردیبهشت گرفتم و دیدم من عادت ماهانه نمیشم گفتم شاید به خاطر روزه گرفتنه و پنج روز صبر کردم تا اینکه به مامانم گفتم و رفتم بی بی چک گرفتم و من اونجا بودبه عظمت خدا پی بردم درست یکماهم بود که حامله بودم و از خوشحالی اشک شوق میریختم و میگفتم باورم نمیشه
و الان پی بردم به قانون احساس لیاقت واقعا خدارو شکر میکنم که خدا دوباره منو دراین مسیر هدایت کرد و دوستدارم هرچه زودتر با عزیزدلم این دوره با ارزش رو که من چند سال پیش نمیدونستم چیه و الان پی بردم چقدر مهمه رو تهیه کنیم و لذت بیشتر ببریم از زندگیمون
خدایا شکرت که منو دوباره به این مسیر باارزش و پراز حس خوب هدایت کردی عاششششششقتم
استاد عزیزم ممنونم از شما که دست خداوند شدید برای ما انشالله همیشه شاد وسلامت و ثروتمند در تمام لحظه های زندگیتون باشید دوستدار شما الهه
با سلام
چقد خوشحالم که به کامنت زیبای شما هدایت شدم.
وقتی گفتید خیالتون راحت شد که الان بچه نمیخایید،یعنی رها بودید،
یعنی ارامش داشتید و این چقدر جمله عالی بود.و براتون اتفاق افتاد.
این نشانه ای بود برای من که باید ارامش داشت و رها بود و در لحظه
بودن و لذت بردن.
سپاس گزار خداوندم که منو به کامنت پر مهرتون هدایت کرد.
سلام
از وقتی این موضوع مورد توجهم قرار گرفته ، شخصیتم به واسطه افزایش احساس لیاقت در حال تغییره،
عموما تو طول روز دارم به رفتارام و افکارم توجه میکنم،
هر چند روز یه بار اشکالات شخصیتی مو تو این حوزه دارم پبدا میکنم،
دارم به این درک میرسم که اصلی ترین دلیل نرسیدن به خواسته هام، نداشتن حس لیاقتمندی من برای اون خواسته ها هست،
حالا میخام موارد عدم احساس لیاقت رو که جدیدن کشف کردم باهاتون به اشتراک بزارم.
1.من ماهاست که علی رغم نیاز شدید به لباس نو ، هر ماه خرید لباس برای خودم رو به تعویق مینداختم، چون هر ماه از خودم میگذشتم و برا بچه هام خرید انجام میدادم، این ماه باز یه چندتا لباس برای بچه هام لازم بود و حتی قرار گزاشته بودم که براشون بخرم، ولی با خودم گفتم این ماه دیگه اینکارو نمیکنم و لذا رفتم برای خودم لباس های خوشگل خریدم و خرید بچه ها رو موکول کردم به ماه بعد،
وقتی خرید کردم چقدر احساسم بهتر شد .
2. خودروی من دوگانه سوز هست و لذا همیشه با سوخت گاز از ماشین میکردم و در واقع خودم رو لایق اسنفاده از بنزین نمیدونستم، ولی الان دیگه اکثرا با بنزین از خودروم استفاده میکنم.
3. اون روز یکی از همکارانم رو تو خیابون دیدم و خواستم سوارش کنم، ولی دیدم داخل ماشین وضعیت مناسبی نداره، و زود زدم کنار و داخل خودرو رو مرتب کردم و بعد رفتم سمت همکارم تا سوارش کنم، بعد از انجام اینکار یه دفعه به ذهنم اومد که چرا به خاطر دیگری، ماشین رو مرتب میکنی و برای خودت نه ، و اون لحظه متوجه شدم که تو این قضیه برای خودم احساس لیاقت ندارم، اون لحظه خدا رو شکر کردم که یه باگ دیگه رو تونستم پبدا کنم و از اون روز به بعد، داخل ماشین رو به خاطر خودم مرتب و تمیز میکنم و لذا احساس ارزشمندیم رو با این کار افزایش دادم.
ممنون از استاد گلم و دوستای نارنینم
عاشقتونم
موفق باشین
سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان فوق العاده ام
امروز حالم خیلی عالیه خیلی خوشحالم چون به درجه ای رسیده ام که خداوند هر روز برام کن فیکون میکنه
من بعد از چهار پنج سال کار کردن با استاد بلاخره به صفر رسیدم یعنی از منفیها بیرون اومدم
هدایت شده ام به شرایطی آرام کار مورد علاقه روابط عالی و غیره
طبق قانون برداشتم از خودم مثل این بود که من یک ماشین خراب شده بودم که مثلا چرخش در رفته و چراغ راهنماشم کار نمیکنه
و من باید اول چرخشو مینداختم که حداقل تا پیش اوستا برسونمش بعد به چراغ راهنما و سایر خرابی هاش میرسیدم
من باید اول اعتماد بنفس و احساس لیاقت و هدف گذاری و ایجاد سایر باورهای ثروت ساز و توحیدی را درست میکردم و البته این امتحانم پس میدادم که تغییرم ثبات داشته تا به جای برسم که کار و زندگیه مورد علاقه ام را داشته باشم
تا به امروز همه کارها و کسب درآمد های که انجام داده بودم در خور شانم نبوده ولی بدلیل باورهای نامناسب تو همچین حالو روزی افتاده بودم اما بعد از اینکه یک خدای درست تو ذهنم ساختم
خداوند هدایتم کرد به جا و مکانو زندگی و کسبو کاری که حالا در خور شخصیتم میدانمش
و استاد عزیزم ازت بینهایت سپاسگزارم خیلی خیلی
همه آموزه هات برام بینهایت تاثیرگزار و ارزشمند بوده اند و خودم بهتر از هر کسی از ارزششون با خبرم
و اگه برای من فقط سپاسگزار بودن را در نظر بگیریم نمیدونید استاد اینکه من یک آدم راضی و قدردان شدم چقدر برام ارزشمند بوده این سپاسگزاری که از شما آموختم و چقدر زندگیم تغییر کرد
امشب خیلی خوشحالم اینجا را برای نوشتن این حرفها نشانه رفتم
و استاد من عباسمنش من پیامبر خدا دستبوستم خیلی ارزشمندی برام و خیلی قدر استادی تو را میدانم چون لحظاتی که خوشبختی را احساس میکنم خیلی زیاد شده اند و همشون از خیر و برکت وجود تو بوده
به امید دیدار شما و دوستان
سلام ب استاد توحیدی عزیزم
و مریم بانوی شایسته
چند وقتی هست ک دارم بشدددت کارمیکنم اما حس میکردم 1چیزی این وسط مشکل داره ک جلو نمیره
بعد از هدایت خاستن از اربابم فهمیدم لیاقته
همونجا ک استادم اعلام کرد وجود همچین دوره ای رو
هرچی اربابم بهم یاد میداد ک چیکارکنم درباره ارزشمندی و لیاقتم
فرداش استاد روی سایت قرار میداد
مطمن بودم بسرعت این دوره رو میگیرم اما نشد
چندین روزه 1 حال گرفتگی بد دارم
ک هرکار میکردم دلیلشو نمیفهمیدم
انگار دخترکوچولوی درونم از 1 چیزی دلخور وناراحت بود
اما نمیفهمیدم چی
حس کردم توحید کمه
بهش اگاهی دادم و… اما چاره ساز نبود
ارزشمنری و تحسین و سپاسگداری
بازم چاره ساز نبود
همیشه وقتی باکسی حرف میزنم میاد حرفهاشو میگه وسط
و امروز ک دیگه طاقتم تاب شده بود ازاین حجم از بیقراری
اومدم با یکی از دوستام حرف زدن
دوستم میدونست ک دارم حرف میزنم تا جواب سوالی رو بخودم بدم
و الحق ک اربابم همیشه جوابهارو عالی میده
یک فلش بک کوچیک بزنیم ب گدشته من:
قبل از اشنایی با استاد هم من کلا دختری هستم ک مثبت اندیشم
شادم
پرانرزی
روحیه دهنده
تحسین کننده
اهل عر زدن.شکایت کردن ازشرایط و ادمها نیستم.اهل عیبت کردن و تهمت زدن و… نیستم
و الان بشددددت حواسم ب زیباییهای اطرافم هست
و تو خیابون زیبایی ببینم حتی اقا میگم
اما…..
اما 1سر این تحسینها هم حس خوب بخودم میداد هم دوسداشتم منم تحسین بشم ک دریافتش نمیکردم
الان فقط برای تمرکز ب زیبایی ونکات مثبت انجامش میدم منتطر تحسین دیگران نیستم خداروشکرررر
اما ظلم بزرگی ک درحق خودم کردم این بود که:
هیچووووووقت زیبایی های خودمو ندیدم
هییییچووووقت خودمو تحسین نکردم
هیییییچووووووقت قربون صدقه خودم نرفتم
هیییچووووووقت نیاز خودم ارامشم در اولویت نبود
هیییچووووووقت خودمو ندیدم
تا بحث دوره لیاقت شد
سعی کردم خوبیهامو ببینم
خودمو تحسین کنم
از خودم سپاسگداری کنم
باخودم در صلح باشم
دوست صمیمی و رفیق صمیمی خودم باشم
از نتیجه نگرفتنهام ناراحت و دلگیر نشم
اما
اما اینا راصی نمیکرد اولش یکم خوب بود اما… نه کامل
تا اینکه امروز تو حرف زدن با دوستم فهمیدم چرا ناراحته
((( چون من تلاش میکردم با لیاقت ب خاسته ام برسم
و سعی نمیکردم خودمو فارق از رسیدن یا نرسیدن ب نتیجه و موفقیت دوست داشته باشم
روی لیاقت کارمیکردم اما همه اش منتطر نتیجه بودم
نفهمیدم نتیجه باید عاشق خودم بودن باشه بی قید و شرط نتیجه
ذهنم گفت: داری تلاش میکنی منو دوست داشته باشی تا ب نتیجه ات برسی
درواقع من 1 بهانه ام و 1 پله برای بالا رفتنت نه اینکه عاشق من بشی و از بودن من لدت ببری
انگار 1 کفش اسکیت ازش ساختم تا سریعتر ب خاسته ام برسم و اصلاااا ندیدم اون کفش اسکیت خودش چقدر زیباست و چقدرررر میتونم ازش لدت ببرم
شرمندتم عزیز دلم
شرمندتم
راست میگفت
های های گریه کرد و حق داشت
من فراموش کردم عاشق خودم بشم بی قید و شرط فارق از هر نتیجه
فارق از هر رسیدن ب داشتنش افتخار کنم
فارق از هر قیافه ای دوستش داشته باشم
حتی وقتی خسته و بهم ریخته اس
حتی وقتی عصبانیه
حتی وقتی هیچ نتیجه ای بدست نیاورده
دوست داشتنم شرطی شده بود
و فهمیدم دلیل حال بدی چند روزه ام چی بود.
دختر کوچولوی درونم حس بی ارزشی کرده بود
چون من ارزششو ب رسیدن ب نتیجه گره زده بودم
که اگه نرسه بازم مثل قبل نمیدیدمش و نمیخاستمش
قول دادم دیگه منتطر نتیجه نباشم
از بودن باخودم لدت ببرم
از وجودم
از نفس کشیدنم
از محاسن زیبایی ک داره
از اینکه تمام تلاششو میکنه خودشو گسترش بده و عاشق اینه ک مثل استادش متفاوت زندگی کنه
قرار شده 2تا دوست صمیمی باشیم ک حتی از قدم زدن باهم کلی لدت ببریم
باخودمون عشق کنیم
بهم سخت نگیریم
بینهاااایت سپاسگدارم استادم ک منو با اربابم اشنا کردید
بینهاااایت سپاسگدارم ک منو با خود درونیم اشنا کردید
بینهااااااایت سپاسگدارم ک عشق بی قید و شرط رو بهم یاد دادید
الان خوب فهمیدم بی قید وشرط یعنی چی
و خوب فهمیدم لایق بهترینم بی قید و شرط یعنی چی
انشا.. ک توهمین مسیر بمونم و بی قید و شرط تر رو یاد بگیرم
سلام دوست عزیزم ممنونم بابت این کامنت با ارزشت وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم یاد حال و هوای خودم افتادم و گریه کردم از این عشق و دوست داشتن شرطی خدا منو و همه بندهاشو دوست داره و مهربان و بخشنده اس و ما رو لایق دونسته اون وقت ما در عوض دوست داشتن خودمون شرط و شروط میزاریم و گفتم که چقد برای خودم شرط و شروط گذاشتم که اگه دختر خوبی باشی اگه درست رفتار کنی اگه ثروتمند و موفق باشی اون موقع دوست خواهم داشت الان خبری از دوست داشتن نیست و ی حس بدی هم داشتم. دقیقا حال و هوای این روزای منو داشتی از این ب بعد سعی میکنم عاشق وجود خودم بشم و بهش عشق بورزم بدون گرو کشی و شرط. ممنون ازت بخاطر این کامنت که خیلی کمکم کرد که ب خودم ظلم نکنم. موفق و سربلند باشی و عاشق وجود خودت
سلام .
ممنونم از شما دوست عزیز
به خاطر کامنتت که بعد از خواندنش دیدم دقیقا منم این چند روز گذشته این مشکل رو داشتم و با اشارات شما مشکل خودم رو تو این موضوع فهمیدم چقدر خوب گفتین منم این چند روز گذشته دنبال راهی برای اثبات خوب بودن خودم به کارفرمام بودم چرا احتمالا و شاید یقینا احساس خودارزشمندی کافی نداشتم و اصلا فک میکنم به اندازه کافی با خودم رابطه خوبی ندارم و نداشتم احتمالا اونقدری که باید خودمم رو دوست نداشتم چقدر بعد از خواندن این کامنت ها به مشکلات درونی خودم خوب پی میبرم .
خدایا سپاسگزارم
سپاسگزارم به خاطر دوستان ارزشمند این سایت و این مسیر
سپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیز
سلام و عرض ادب. امروز صبح وقتی داشتم میرفتم سر کار و مثل همیشه ذهنم پر بود از نجواهایی که تو چرا هنوز نتونستی
به فلانجا برسی، تو خیلی باید رو خودت کار کنی، فرصت داره از دست میره، امروز باید خیلی وقت بزاری و از این جور نجواها
که اینقدر زیاد بود که یه لحظه توی تاکسی به خودم اومدم دیدم ای بابا !!!! کیسه زباله هم باهام هم مسیر شده و داره بهم
میخنده و من یادم رفته بود توی سطل بزرگ زباله محلمون بندازمش!!! چه هدایت زیبایی از خداوند دریافت کردم! اما بازهم
اینقدر در ناآگاهی و اسارت نجواهای ذهنی بودم که باز هم نفهمیدم خدا داره بهم میگه چرا هر جا میری این زباله های ذهنی
رو با خودت جابجا میکنی و بوی تعفنش هم خودت رو آزار میده و هم دیگران رو… وقتی نزدیک مترو شدم و جناب کیسه
زباله رو با یه پرتاب سه امتیازی به زباله دان تاریخ فرستادم در حالی که صدای خنده ها و تمسخراتش توی گوشم بود چشمم
به یه جوون افتاد که با چوب مخصوص نابینایان مسیرشو بسمت مترو دنبال میکرد. یهو اولین چیزی که تو ذهنم اومد این
جمله بود که حسین چقدر شکرگذار هستی و قدر نعمت ها و داشته هاتو میدونی و چقدر روی ناخواسته هات متمرکزی؟ اگه
الان جای این جوون بودی چه تدبیری داشتی برای اینکه بخوای مثلا به ثروت برسی؟ یا اصلا اگه میرسیدی چه اهمیتی
داشت و چه لذتی بهت میداد که همه چیزهایی که الان داری رو نمیبینی و همه رو داری فدای ناخواسته ها و چیزهایی
موهومی به اسم نداشته هات میکنی؟ بعد یهو به این فکر کردم که اصلا خواسته های این دنیا چقدر منو اغنا میکنه که من
همیشه با احساس نارضایتی از وضع موجود خودمو به آینده پرتاب میکنم که اگه این اتفاق بیفته من خوشبختم یا اگه این
میزان پول بسازم از خودم راضی ام و هیچوقت هم این اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد.دیدم من و اون جوون به یک میزان
به منبع خوشبختی و آرامش مطلق نزدیکیم و اون منبع در یه جایی در آینده یا بدست آوردن چیزی قرار نداره!! اون منبع
درست همینجا در وجود منه… یاد سکانس جذاب فیلم روح افتادم که جو گاردنر وقتی با گروه جاز مورد علاقه اش که سالها آرزو
داشت با آنها بنوازد پیانو نواخت و به آرزوی دیرین خود دست یافت از خانوم خاننده پرسید خوب! حالا چی؟؟!!! یعنی اون همه
سال خودش رو از تمام لحظات و داشته هاش جدا میکرد برای رسیدن به یه هدف در آینده که نواختن با اون گروه جاز بود و
حالا که به خواستش رسیده بود متوجه شده بود که زیبایی و عشق در تمام این لحظاتی بوده که طی کرده تا به خواستش برسه و
خود اون خواسته به تنهایی موجودیتی نداره و اون خانم خواننده داستان زیبایی براش تعریف میکنه: ماهی جوونی که کیلومترها
شنا میکنه و خودشو به یه ماهی پیر میرسونه و بهش میگه من میخوام اقیانوس رو پیدا کنم، و اون ماهی پیر میگه تو الان در
اقیانوس هستی!! و اون ماهی جوون میگه این که فقط آبه!! من اقیانوس رو میخوام!! خدای عزیزم که همیشه با منه و روحشو در
من به ودیعت نهاده… تنها چیزی که منو اغنا میکنه که اگه ببینمش و بهش آگاه بشم به موازات این شناخت و آگاهی به خودم
آگاه میشم و به تمام ارزشهام و لذتهایی که درست همینجا و در احساس حضور او برایم متجلی میشه دسترسی پیدا میکنم. به
اندازه ای که بهش آگاه میشم ارزشهای خودم رو میبینم و ارزشهای دیگران رو… این ارزش ساختنی نیست..آگاه شدنیه. و به
اندازه ای که به این حضور، به این توحید، به این یگانگی همه عالم، به این فستیوال بی نظیر عشق الهی ایمان بیارم و بهتره
بگم اگاه بشم بهش، به همون اندازه توحیدی تر شدم و به همون اندازه خدا رو بهتر دیدم و به همون اندازه که خدا
رو بهتر ببینم، برکات من، نعمت های من آرامش من موفقیت شغلی من و هزار تا موضوع دیگه عالی تر میشه و این
دنیای منه که نگاه منو به خالقم برام متجلی میکنه… پس در یک کلام… نگاه من به خودم و احساس برگرفته از این نگاه ترجمان
نگاه من به هستی و خالق اونه… به امید الله همیشه با احساس خوب و رضایت از حال خودتون در مسیر پیشرفت و خوشبختی
روز افزون باشید
سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان
مشکلی که من از کودکی دارم و هنوز هم نتونستم حلش کنم موضوع کم حرفی منه نمی دونم خوبه یا بد خصلته یا اکتسابی ولی در هر حال من توی جمع تا حد زیادی گاها قادر به ابراز وجود و صحبت کردن از خودم و یا هر موضوعی نیستم.
نمی دونم ریشه اش بر میگرده به کجا ولی از کودکی یادمه وقتی مورد توجه قرار نمی گرفتم با خودم میگفتم من بعدا لیلقتهاپو به این آدمها ثابت می کنم که این موضوع هم باعث کمال گری در من شده . خوب خیلی میشد که تو جمع نادیده گرفته بشم و این موضوع عذابم میداد و یا اینکه این باور که عطر آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید هم خیلی در من تاثیر گذاشته بود و باعث شده نتونم از خودم و تواناییهام صحبت کنم و بگم دیگران باید از من تعریف کنند نه خودم باید مثل عطر گرانبها باشم انقدر لیاقت کسب کنم تا آدمها کور شن و به من بی توجهی نکنند
یه تفکر کاملا اشتباه ولی ریشه دار در من
نمی دونم چی باعث شده بود من از کودکی خودمو یه آدم کم حرف ، خجالتی و قربانی حس کنم شاید نصایح بزرگان از اعمال خوب و بد. در هر صورت من این مسله را دارم و دوست دارم حلش کنم
چون من یه دختر دارم برای تربیت درست اون اول باید بتونم خودمو اصلاح کنم و دردهای خودمو درمان کنم
به نام خداوند مهربان
خدارو بی نهایت شکر گزاری می کنم که من رو به این مسیر زیبا هدایت کرد و آگاهی های نابی رو از زبان استاد عباسمنش به من می گه تا بتونم زندگیم رو در تمام ابعاد گسترش بدم و بهتر کنم.
چرا ما لایق زندگی خوب هستیم؟
بارها به این سوال فکر کرده ام که خداوند در من چه دید که من را آفرید؟ خدا چه توانایی و چه زیبایی و چه قدرتی و چه بزرگی در روحِ من دید که من رو به دنیا آورد؟
وقتی به این سوالات فکر کردم به این نتیجه رسیدم که خداوند در من لیاقت، ارزش، و شایستگی دید که من رو در کالبد یک انسان به جهان مادی آورد. چرا خداوند من رو یه گوسفند یه گاو یا یه مورچه به جهان مادی نفرستاد؟
خداوند من رو در قالب کالبدی فرستاد که بیشترین لذت رو از این جهان مادی ببرم و از ثروت ها و نعمت ها استفاده کنم.
من از قبل لایق بودم من مثل شاهزاده ای هستم که اصل و نصب خودش رو نمی دونه و باید این اصل و نصب رو کشف کنم.
به این نتیجه رسیدم که خداوند در من ارزش و شایستگی دید که من رو به جهان مادی اون هم در قالب انسان فرستاد پس خداوند مهر تایید زده روی همه شایستگی ها و توانایی های من. به قول باب پراکتر تو ثروتمند زاده شده ای.
همه ما اینطوری هستیم همه ما انسان ها طبق گفته قرآن از یک نفس واحد آفریده شدیم و همه ما انسان ها لایق هستیم.
امیدوارم خدا بتونه به همه ما کمک کنه این باورو بسازیم که درون ما شایستگی قدرت و عظمت وجود داره و خداوند با آفرینش ما و فرستادن ما به روی زمین مهر تایید روی همه توانایی های ما زده.
وقتی به این مطالب فکر می کنم احساس خوبی پیدامی کنم و این یعنی مهر تایید خداوند روی همه این صحبت ها.
دعا می کنم با کشف لیاقت و شایستگی خودمون به بالاترین حد از نعمت برکت و ثروت در این جهان مادی برسیم و بعد از اون در آخرتی گام بزاریم که نعمات بیشتری برای ما تدارک دیده شده است.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام استاد بسیار عزیزم و مریم جان دوس داشتنی
من میخوام بدونم ک فرق دوره عزت نفس با دوره احساس لیاقت چیه؟
آیا کسی ک دوره عزت نفس رو خریداری کرده، نمیتونه ب احساس لیاقت بپردازه، و 100 درصد احساس لیاقت رو در خودش پرورش بده و موفق بشه، خیلی ممنون میشم فرق این دو تا رو با هم بگین، ک چه فردایی دارند؟؟؟
سلام دوست عزیز
من هر دوتا دوره رو دارم احساس لیاقت داشته باشی اعتماد به نفس میاد. ولی اعتماد بنفس رو با درامد بالا زیبایی رابطه عاطفی خوب کسب میکنی با نداشتن اینا یا افول کردن این موارد اعتماد بنفس هم پایین میاد . ولی وقتی احساس لیاقت رو درونی کنی با از بین رفتن زیبایی پول مقام شهرت و رابطه خوب تو همچنان ارزشمندی و تغییری تو حس و حالت ایجاد نمیشه.
تو دوره احساس لیاقت استاد فرق اعتماد به نفس و احساس لیاقت رو کامل توضیح میدن.
بنظر من بینظیرترین دوره استاد همین احساس لیاقته.
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام دوستانِ خوبه خودم
.
استاد خیلی خوشحال و خوشبختم که از این اگاهی ها تونستم تو کسب و کارم استفاده کنم
حدود یک هفته است ک دارم میرم سرکار
هرلحظه و هردقیقه با خودم فقط توانایی ها رفتارهای خوبم جاهایی ک خیلی خوب کارم رو انجام دادمرو یاداوری میکنم به خودم
و تقریبا از تمام جاهایی ک اشتباهی حرفی رو میزنم یا کاری رو اشتباه انجام میدم کاملا اعراض میکنم و اگه احساسم بخاد بد بشه میگم اوکی این وضعیت هست ولی فلانجا خیلی خوب انجام دادم و همش درحال یاداورییی نکات مثبت و توانایی هامم .
یک مثال میزنم از 2شنبه
خوب من شیفت صبح میرم سالن و کار میکنم 2شنبه خانومی ک شیفت بعدظهر بود کاری پیش اومد براش و نیومد و من شیفت اون خانومم بودم
صبح که من بودم 2تا مشتری فوقالعاده عالی داشتم
بسیار بسیار خانومهای مهربان باشخصیت که کلیی باهم حرف زدیم کلی از من تعریف کردن ک کارت خیلی خوب بود و ….
خلاصه شیفت بعدظهر که رفتم داشتم کامنت میخوندم ساعت 5 ی مشتری اومد
شروع کردم به بندانداختن که یهو با اخم پاشد گفت ن تو خوب نمیندازی من میرم . زنگ زد به همسرش و گفت بیا دنبالم و باناراحتی از سالن رفت بیرون
احساسم داشت بدمیشد همون لحظه نگاه کردم به ایینه و گفتم فدات بشم من تو اومدی تو اجتماع و ممکنه همه مدل ادم ببینی ببین چقدر صبح مشتری هایی ک داشتی فوقالعاده بودند . تو همون 1دقیقه زودی احساسم خوب شد و نشستم و ادامه کامنتها رو خوندم
5دقیقه بعدش دوتا مشتری بسیار مهربان و خوش اخلاق اومدن و من کارشونو انجام دادم و جالب اینجاست هرچقدر بیشتر کارمیکنم دستم روون تر میشه
این همون پیشرفتیه که استاد راجبش حرف میزنن
اگه امروز از روزه قبلت بهتر شدی بدون تو در مسیر پیشرفت هستی
.
استاد عزیزم خداروشکر میکنم ک تونستم از این اگاهی هاتون در عمل استفاده کنم
و انشالله بزودی وارد دوره احساس لیاقت میشم
انشالله
از خداوند بزرگ برای هممون سعادت در زندگی دنیا ک اخرتمون رو میخام
فعلا در پناه الله یکتا باشید
بنام خدای محقق کننده خواسته هایم بزیبایی و آسانی و عزت
درود بر اساتید عزیزم
دوستان هماهنگ و پراز اراده ام
.
دوباره و دوباره این فایل رو گوش میدادم
و چه مبحثی شده
به طور بسیار هماهنگی با عزیز دلی چند روزی هست درباره اهمیت این موضوع صحبت میکنیم
اصلا یک هدایت عالی دریافت کردم
انقدر عمیق شدیم در این موضوع که واقعاا به اندازه ساعتها کلاس اموزشی دریافت اگاهی داریم
ایشون امروز چندین دست نوشته از سال گذشته شون برام فرستادن
وای خدای من چنان در این دست نوشته ها لیاقت و شایستگی موج میزد که من با شور و هیجان انهارو میخوندم
ایشون با همین قانون بسیاری از خواسته هاش رو محقق کرده بود
و من واقعا غرق در این روش و محتوای او شدم
لذت بردم از این کارشون
بسبار تحسین شون کردم گفتم ببین این موضوع که خداوند به دلت انداخته رو جدی بگیر و ادامه بده
و من هم دوستدارم از روش ایشون استفاده کنم
همه اینها رو تعریف کردم که بگم از روزی که این بحث لیاقت مطرح شد من بارها با اهمیتش فکر کردم
ساعتها تفکر و گفتگو و چقدر زیبا که جهان پاسخ ارتعاش من رو داد
من رو به تمرینهای عملی وکاربردی هدایت میکنه وایمان دارم من رو درزمان مناسب به خرید این محصول هم هدایت میکنه
خدایاشکرت ازاینکه هرروز اگاهی های نابی رو به وجودم جاری میسازی
عاشقتم
من به تمام هستی عشق دارم
و لذت میبرم از عشقی که وارد زندگیم میکنی