می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
سلام سلام ب این سایت زیبا و پر از آرامش،ب خانواده صمیمی و دوست داشتنیم و ب استاد فوق العاده و یار همیشگیشون، مریم عزیز دل
چقدر این فایل قشنگ بود و چ نکاتی را برای من یادآور شد و بهم بیشتر کمک میکنه تا در ادامه مسیر،نگاهم را متفاوت تر از قبل کنم خدایا هزاران مرتبه شکر
یادمه چندین سال پیش ک هنوز اوایلی بود ک با این سایت آشنا شده بودم و داشتم با فایلهای دانلودی روی خودم ،ب اندازه درکم کار می کردم
در جایی کار می کردم ک خیلی ارزش کار من را نمی دونستن و در واقع علم و آگاهی از کاری ک من انجام میدادم نداشتن با اینکه من ساعتها با عشق کار می کردم و از این وضعیت ی جورایی خسته شده بودم و دوست داشتم ی جایی مشغول ب کار بشم ک مدیر اون مجموعه ب کار من و ب توانایی های من اشراف داشته باشه و برای کار من ارزش قائل بشه
تا اینکه ی روز ،ن از طرف خود مدیر،بلکه از طرف یکی از همکارانم ،ب من گفته شد ک ما ب شما نیاز نداریم
یعنی وقتی ب من این حرف گفته شد،ب جای اینکه بگم ،ن تو رو خدا،بذارین باشم ،من کاری ندارم ،و نمی دونم از این ب بعد چیکار کنم
اینقدر خوشحال شدم ک همون جا ،همین احساسم را بیان کردم و گفتم چقدر خوشحالم ک این موضوع را ب من گفتین و چقدر حس رهایی بهم دست داد
و چقدر اون فرد از این برخورد من،متعجب شد و گفت چ برخورد متفاوتی…
با اینکه اصلا نمیدونستم بعد از اونجا،چ اتفاقی برای من می افته و حتی ب خانوادم هم این موضوع را نگفتم،چون باعث میشد آرامش من را بهم بزنن و یا شاید سرزنش ها و تحقیرها بشم
برای همین
فقط کاری ک بعد از نرفتن ب اون کار انجام دادم
صبحا ساعتی ک باید میرفتم سرکار از خونه میزدم بیرون و میرفتم ی کتابخونه ای نزدیک خونمون
و ی دفتر و لپتاب برده بودم
و فایلهای استاد را میذاشتم و می نوشتم
و می نوشتم ،نمیدونم بعد از چند روز شد ،یا شایدم چند ساعت
ی کامنتی برای من از طرف یکی از نزدیکانم اومد ک ی شرکتی آگاهی گذاشته،مرتبط با رشته ای ک داری،رزومتو بفرست
من هم همون موقع رزومه م را فرستادم و گفتن فردا بیا برای مصاحبه
و من با شجاعت تمام برای مصاحبه رفتم و تا الان هم در اون شرکت مشغول کارم ب طوریکه ک الان مدیر واحدی هستم ک رشته تحصیلی من هست با چندین نیرو
خدایا شکرت
ی مورد دیگه ای ک همین چند روز پیش اتفاق افتاد
این بود ک
در حین انجام کار با لپتاب ،لپتاب من خاموش شد و دیگه روشن نشد
و من در اون لحظه نمیدونستم چیکار کنم ،اصلا مغزم هیچ اروری هم نمیداد و آرامش داشتم ولی نمی دونستم چیکار باید انجام بدم ک لپتابم روشن بشه و کارهایی ک داشتم انجام میدادم را ادامه بدم
وقتی این اتفاق افتاد ،داشتم طبق قانون ،خودم را کاوش میکردم ک مهدا،این چند روز چ فرکانسی فرستادم ک نتیجش این اتفاق شد
هر چی فکر میکردم چیزی ک ب ظاهر بد باشه ،ب ذهنم نمی رسید و اتفاقا وقتی لپتاب خاموش شد ،من در حال گوش دادن فایلهای سایت بودم و احساسم در اون موقع و یا حتی ساعتهای قبلش بد نبود
برای همین تنها راهی ک انجام دادم
لپتابم را برداشتم و گفتم برم ب یکجایی نشون بدم تا شاید مشکلش را سریعتر حل بشه
زدم بیرون ،توی مسیر ،بجای اینکه بگم خدایا چرا اینکار را با من کردی،تو اوج کار،ک من داشتم ب ی نتیجه ای میرسیدم، چرا اینجوری شد
با آرامش کامل،شروع کردم ب سپاسگزاری ک خدایا ازت ممنونم
ک در این مدت چقدر فایلهای عالی با این لپتاب دیدم،شنیدم
چقدر در این مدت با این لپتاب،پروژه هایی را استارت زدم و تحویل دادم
خدایا شکرت ک الان نباید توی یک ساعت اخیر ،پروژه ای را تحویل بدم و کسی منتظر فایل و پروژه ش نیس
خدایا شکرت ک خودم کار نیمه تموم در لپتابم ندارم و..
و همین جور داشتم خدا را شکر میکردم و ب مسیرم ادامه میدادم
و این پس ذهنم بود ک ی مغازه مرتبط با لپتاب پیدا کنم و این مسئله لپتابم را بهش بگم
در همین موقع، شخصی ک خُبره در کار شبکه و سیستم بود ،ب ذهنم اومد
ی گوشه وایسادم و باهاش تماس گرفتم ک فلانی،برای لپتاب من این مشکل پیش اومده و من نمیدونم الان چیکار کنم
آیا راهکاری دارین
بهم گفت ک لپتابت را از برق بکش و بدون شارژر،کلید پاورش را چند بار فشار بده و اگر روشن نشد،یک بار دیگه کلید پاور را برای چند ثانیه بیشتر فشار بده
ب احتمال زیاد باید روشن بشه
و اگر نشد ،بیار تا من ببینم
و من خوشحال
گفتم باشه ،امتحان میکنم و بهتون خبر میدم
همونجا لپتاب را باز کردم و کارهایی ک گفت را انجام دادم
و اون لحظه ای ک لپتابم روشن شد
چقدر خدا را شکر کردم و چقدر خوشحال شدم
و بعد تماس گرفتم ک درست شد و بابت راهکاری ک دادین واقعا ازتون ممنونم
و بعد پیش خودم گفتم ،مهدا،ببین اگر احساست را بد میکردی و ب خودت بد و بیراه میگفتی،این شخص ب ذهنت نمی اومد و حالت بدتر و بدتر میشد..
چقدر نگاه کردن ب مسائل اونم از جنبه مثبتش، میتونه ب ما کمک کنه تا زندگیمون را بهتر پیش ببریم و در آرامش بیشتری باشیم
خدایا شکرت برای دیدن این فایل ،و نکته مهمتر اینکه
چ تغییر شگرفی کردم ک ب محض دیدن این فایل،خواستم کامنت بزارم و اینکار را بدون معطلی انجام دادم
خدایا شکرت.