اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهدا» در این صفحه: 1
  1. -
    مهدا گفته:
    مدت عضویت: 2855 روز

    سلام سلام ب این سایت زیبا و پر از آرامش،ب خانواده صمیمی و دوست داشتنیم و ب استاد فوق العاده و یار همیشگیشون، مریم عزیز دل

    چقدر این فایل قشنگ بود و چ نکاتی را برای من یادآور شد و بهم بیشتر کمک میکنه تا در ادامه مسیر،نگاهم را متفاوت تر از قبل کنم خدایا هزاران مرتبه شکر

    یادمه چندین سال پیش ک هنوز اوایلی بود ک با این سایت آشنا شده بودم و داشتم با فایلهای دانلودی روی خودم ،ب اندازه درکم کار می کردم

    در جایی کار می کردم ک خیلی ارزش کار من را نمی دونستن و در واقع علم و آگاهی از کاری ک من انجام می‌دادم نداشتن با اینکه من ساعتها با عشق کار می کردم و از این وضعیت ی جورایی خسته شده بودم و دوست داشتم ی جایی مشغول ب کار بشم ک مدیر اون مجموعه ب کار من و ب توانایی های من اشراف داشته باشه و برای کار من ارزش قائل بشه

    تا اینکه ی روز ،ن از طرف خود مدیر،بلکه از طرف یکی از همکارانم ،ب من گفته شد ک ما ب شما نیاز نداریم

    یعنی وقتی ب من این حرف گفته شد،ب جای اینکه بگم ،ن تو رو خدا،بذارین باشم ،من کاری ندارم ،و نمی دونم از این ب بعد چیکار کنم

    اینقدر خوشحال شدم ک همون جا ،همین احساسم را بیان کردم و گفتم چقدر خوشحالم ک این موضوع را ب من گفتین و چقدر حس رهایی بهم دست داد

    و چقدر اون فرد از این برخورد من،متعجب شد و گفت چ برخورد متفاوتی…

    با اینکه اصلا نمیدونستم بعد از اونجا،چ اتفاقی برای من می افته و حتی ب خانوادم هم این موضوع را نگفتم،چون باعث می‌شد آرامش من را بهم بزنن و یا شاید سرزنش ها و تحقیرها بشم

    برای همین

    فقط کاری ک بعد از نرفتن ب اون کار انجام دادم

    صبحا ساعتی ک باید میرفتم سرکار از خونه میزدم بیرون و میرفتم ی کتابخونه ای نزدیک خونمون

    و ی دفتر و لپتاب برده بودم

    و فایلهای استاد را میذاشتم و می نوشتم

    و می نوشتم ،نمیدونم بعد از چند روز شد ،یا شایدم چند ساعت

    ی کامنتی برای من از طرف یکی از نزدیکانم اومد ک ی شرکتی آگاهی گذاشته،مرتبط با رشته ای ک داری،رزومتو بفرست

    من هم همون موقع رزومه م را فرستادم و گفتن فردا بیا برای مصاحبه

    و من با شجاعت تمام برای مصاحبه رفتم و تا الان هم در اون شرکت مشغول کارم ب طوریکه ک الان مدیر واحدی هستم ک رشته تحصیلی من هست با چندین نیرو

    خدایا شکرت

    ی مورد دیگه ای ک همین چند روز پیش اتفاق افتاد

    این بود ک

    در حین انجام کار با لپتاب ،لپتاب من خاموش شد و دیگه روشن نشد

    و من در اون لحظه نمیدونستم چیکار کنم ،اصلا مغزم هیچ اروری هم نمی‌داد و آرامش داشتم ولی نمی دونستم چیکار باید انجام بدم ک لپتابم روشن بشه و کارهایی ک داشتم انجام میدادم را ادامه بدم

    وقتی این اتفاق افتاد ،داشتم طبق قانون ،خودم را کاوش میکردم ک مهدا،این چند روز چ فرکانسی فرستادم ک نتیجش این اتفاق شد

    هر چی فکر میکردم چیزی ک ب ظاهر بد باشه ،ب ذهنم نمی رسید و اتفاقا وقتی لپتاب خاموش شد ،من در حال گوش دادن فایلهای سایت بودم و احساسم در اون موقع و یا حتی ساعت‌های قبلش بد نبود

    برای همین تنها راهی ک انجام دادم

    لپتابم را برداشتم و گفتم برم ب یکجایی نشون بدم تا شاید مشکلش را سریعتر حل بشه

    زدم بیرون ،توی مسیر ،بجای اینکه بگم خدایا چرا اینکار را با من کردی،تو اوج کار،ک من داشتم ب ی نتیجه ای می‌رسیدم، چرا اینجوری شد

    با آرامش کامل،شروع کردم ب سپاسگزاری ک خدایا ازت ممنونم

    ک در این مدت چقدر فایلهای عالی با این لپتاب دیدم،شنیدم

    چقدر در این مدت با این لپتاب،پروژه هایی را استارت زدم و تحویل دادم

    خدایا شکرت ک الان نباید توی یک ساعت اخیر ،پروژه ای را تحویل بدم و کسی منتظر فایل و پروژه ش نیس

    خدایا شکرت ک خودم کار نیمه تموم در لپتابم ندارم و..

    و همین جور داشتم خدا را شکر میکردم و ب مسیرم ادامه میدادم

    و این پس ذهنم بود ک ی مغازه مرتبط با لپتاب پیدا کنم و این مسئله لپتابم را بهش بگم

    در همین موقع، شخصی ک خُبره در کار شبکه و سیستم بود ،ب ذهنم اومد

    ی گوشه وایسادم و باهاش تماس گرفتم ک فلانی،برای لپتاب من این مشکل پیش اومده و من نمیدونم الان چیکار کنم

    آیا راهکاری دارین

    بهم گفت ک لپتابت را از برق بکش و بدون شارژر،کلید پاورش را چند بار فشار بده و اگر روشن نشد،یک بار دیگه کلید پاور را برای چند ثانیه بیشتر فشار بده

    ب احتمال زیاد باید روشن بشه

    و اگر نشد ،بیار تا من ببینم

    و من خوشحال

    گفتم باشه ،امتحان میکنم و بهتون خبر میدم

    همونجا لپتاب را باز کردم و کارهایی ک گفت را انجام دادم

    و اون لحظه ای ک لپتابم روشن شد

    چقدر خدا را شکر کردم و چقدر خوشحال شدم

    و بعد تماس گرفتم ک درست شد و بابت راهکاری ک دادین واقعا ازتون ممنونم

    و بعد پیش خودم گفتم ،مهدا،ببین اگر احساست را بد میکردی و ب خودت بد و بیراه میگفتی،این شخص ب ذهنت نمی اومد و حالت بدتر و بدتر میشد..

    چقدر نگاه کردن ب مسائل اونم از جنبه مثبتش، میتونه ب ما کمک کنه تا زندگیمون را بهتر پیش ببریم و در آرامش بیشتری باشیم

    خدایا شکرت برای دیدن این فایل ،و نکته مهمتر اینکه

    چ تغییر شگرفی کردم ک ب محض دیدن این فایل،خواستم کامنت بزارم و اینکار را بدون معطلی انجام دادم

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: