اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا کرمی» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2757 روز

    به نام تنها قدرت جهان رب العالمین

    سلام استاد عزیز و سلام خانم شایسته عزیز و سلام به تمامی دوستان ارزشمندم

    استاد جان و استاد شایسته دلم براتون تنگ شده در انجام هر کاری هستید خداوند یار نگهدارتان باشد

    این چند فایل اخیر برای شرایط من هست خداوند سپاسگزارم که همیشه در حال هدایتم به صراط مستقیم هست

    در مورد سوال اول آن زمانی که کرونا آمد چون من آزمایشگاه کار می کردم اوایل آشنایی من با شما هم بود و دوره بی نظیر 12قدم داشتم یادم هست اولش خیلی بیخیال بودم حتی ماسک هم نمی زدم با اینکه خیلی ورودی کنترل می کردم خوب باز هم خبرهایی می‌شنیدم و ترس تو دلم بود و از آنجایی که آزمایشگاه تماما صحبت ها در این مورد بود و یکسره مردم برای آزمایش می آمدند خیلی کنترل ذهن سخت بود و من هم تازه با این مباحث آشنا شده بود و بیماری پاشنه آشیل من بود و کنترل ذهن کلا برام سخت بود راستش الان یادم آمد من اصلا چیزی در مورد کنترل ذهن نمی دونستم یعنی اصلا افکار و احساس و قوانین هیچ درکی نداشتم ولی خداوند خیلی دوستم داشت که سال 97همزمان که با یک استاد آشنا شده بودم با استاد عزیزهم آشنا شدم و سال 98 با شروع 12قدم من شروع کردم که بیشترین انگیزه من هم برای تغییر شخصیت بود الان که دارم می نویسم یادم می یاد من چقدر در تمامی موارد تغییر کردم چون انسان فراموشکار هست و خداوند سپاسگزارم که من به سمت بهترین بنده اش هدایت کرد

    بریم سر موضوع پندمیک من یادم آنقدر ورودی کنترل می کرد آنقدر روی باورهای توحیدی کار می کرد که قدرت از آن خداوند هست و آنقدر کامنت بچه ها را می خواندم که کنار افراد بیمار بودند ولی هیچ اتفاقی برایشان نیفتاده یعنی هم باور سلامتی هم باور توحید در من خیلی قوی شد یادم می یاد آیه آلیس یخاف را نوشته بودم و هر روز می‌خواندم آیا خدا برای بنده اش کافی نیست که مردم تو را از قدرت غیر خدا می ترسانند و همین باعث شد من حتی یک عطسه هم نکردم تمام همکاران و دکتران این پندمیک گرفتند جز من دو نفر دیگر همه تعجب کرده بودند و آن اتفاق باعث شد من چقدر ایمانم به خداوند زیاد بشه چقدر باور سلامتی در من تقویت شد و توحید در من خیلی رشد کرد

    حالا الان در حال حاضر من با یک تضاد شاید خیلی هم ساده باشد روبرو شدم قضیه از این قرار هست اتاقی که من کار می کنم یک همکاری بود بسیار انسان شریفی بود و از اینجا رفت و به جاش دو نفراز همکاران خانم از بخش دیگر آورند بسیار دخترهای خوب و فهمیده ای هستند اول که آمدند چون تو بخش قبلی چون یکسره آهنگ گوش می کردن این جا هم خواستند این کار را انجام بدهند و من محترمانه بهشون گفتند که من با آهنگ نمی تونم کار کنم و چون ورودی هم برام مهم هست دوست ندارم هر چیزی گوش بدهم و پذیرفتند موردی که هست بسیار گرمایی هستند و از آنجایی که من سرمایی هستم از صبح که می آیند الان هم هوا خنک کولر روشن می کنند و با دمای پایین و دقیقا کولر به پشت من برخورد میکند و خیلی اذیت می شوم البته این بگویم رابطه خیلی خوبی هم باهم داریم و چند بار گفتم یک ساعتی را خاموش کنید تا من اذیت نشوم و میدانم که پاشنه آشیل این خانم هست اصلا کوتاه نمی یاد و ذهنم خیلی من اذیت می کرد که ببین از تو کوچکتر از راه رسیده داره به تو زور می گه از این حرفها و من با تمام تلاش سعی میکردم خودم قانع کنم که هیچ اتفاقی نمی افته اشکال نداره این همه زیر باد کولر هستند ولی ذهنم همش از عزت نفس وارد میشد خوب من پاشنه آشیلم عزت نفس هست و این چند سال خیلی روی خودم کار کردم و با دوره احساس لیاقت با آرامش با این خانم صحبت کردم خوب نمی پذیرفت با این کار هم میخواستم ارزشمندیم برای خودم نگهدارم و هم از آنجایی که این خانم تو این چند سالی که من خیلی تغییر کردم و خیلی از من تعریف می کرد با این کار خواستم عزت نفسم بالا ببرم که من نیاز تایید و غیره ندارم چند بار با آرامش گفتم ولی اصلا حاضر نیست کوتاه بیاد و ذهنم خیلی اذیتم می کرد شروع کردم به نکات مثبت گفتن توجه نکردن و یکسره فایل گوش کردن و آرام شدم تا یک ساعتی تو روز خوب هستم و یک ساعتی که خیلی سردم میشود ذهنم خیلی اذیتم می کند هی میخواهد نقش قربانی شدن بده یا می خواهد عصبانی کنه و غیره که فهمیدم اینها ترفندهای ذهن که من از مسیر خارج کنه روز پنجشنبه خیلی فکر کردم گفتم خدایا من چه کار کنم هدایتی به قلبم آمدم که من خیلی وقته میخواستم از این کار بروم نه ایده دارم و نمی خواهم بیام تو خانه بشینم و خیلی هم روی باورهام کار می کردم ولی یک مدت بود که با خودم تکرار نمی کردم و خداوند به من گفت حرکت کن یعنی روی باورهات کار کن و این فایل هم آمد فهمیدم خداوند داره به من می گه این تضاد آمده که من برای خواسته ام حرکت کنم این تضاد آمده که من حرکت کنم بیخیال نشوم و. این فرد با تمام وجود بخشیدم و از خداوند سپاسگزار شدم که با این شخص داره به من می گه حرکت کن در ضمن هنوز شرایط همان هست ولی من فهمیدم باید باز هم ذهنم کنترل کنم تا بتوانم از این تضاد بیرون بیام دقیقا در زمان آن پندمیک من این کار کردم تا تمام شد و من خیلی راحت گذر کردم این قسمت الان خداوند به من یادآوری کرد که ذهنت کنترل کن احساست خوب نگهه دار یعنی هر روز باید حواست به ذهنت باشه تا هدایت بشوی حتما برای من خیریتی دارد

    استاد. جان استاد شایسته جان چقدر دلم برای زندگی در بهشت تنگ شده هر چند هر روز صدای شما را می‌شنوم خداوند به شما سعادت دنیا و آخرت بدهد دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: