می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
به نام خدای آرامش بخشم
سلام به استاد عزیزم
و خانم شایسته عزیزم
ازتون ممنون و سپاسگزارم که از نوع نگاهتون از حرف هاتون برامون فایل تهیه میکنید و با ما به اشتراک میزارید از مریم جان ممنون و سپاسگزارم که با عشق فیلم میگیره و خستگی ناپذیر و تو این راه دست استاد ما شده بعلاوه الگوی قشنگی برای من دختر
برم سراغ فایل فوق العاده ای که هزاران مثال ازش تو اطرافیانم دیدم اما زندگی خودم و همین اواخر که هنوز دارم نجواهارو کنترل میکنم و بنویسم که برای خودم یاداور بشه زینب جان راهت درست
قطعا درهای بهشت بروت باز میشه
من بخاطر یسری مسائل باید تصمیمی میگرفتم که یک طرفش انصراف از دانشگاهی بود که هم براش تلاش کردم هم دوستش داشتم اما باید تصمیم میگرفتم طبق اولویت های زندگیم و باخودم میگم حتی اگر این تصمیم اشتباه باشه تصمیم منه و قطعا خدا فرصت های بهتر بهم میده
برای منی که قبلا حتی جرعت فکر کردن بین دو یا چند گزینه رو نداشتم چه برسه تصمیم بگیرم و بعد بیام برم تو دل ترسم و اقدام کنم بهش
اما این ایده الهام و یا تصمیمی بود که باید میگرفتم
راهمم درست بود داشتم رو خودم کار میکردم و تکامل و پذیرفته بودم که این تصمیم اومد سر راه من
پس تو حال بدم نبودم قطعا خدا یارو یاور من هست
و بعد از اقدام خیلی دلم ترس برش داشت اما میدونستم که من شجاعت به خرج دادم و بهایی بود برای اولویت های دیگم که شاید برای ادم های دیگه غیر قابل درک باشه
از طرفی به خودم گفتم زینب جان تموم شد کاری که شده حالا میخوای چیکار کنی
به چشم فرصت زیاد برای کار کردن رو شخصیتم نگاهش کردم
شخصیتی که من باید درونی تغییرش میدادم و زمان میزاشتم یعنی برای خودم وقت میزاشتم و درس و دانشگاهم برام شده بود همه چیز و حتی قید ارامشمو قید بهبود شخصیتمو براش زدم
حالا ازاد بودم و وقت داشتم
پس شروع کردم گوش دادن فایل ها و استاد انگار یک پله رفته بودم بالاتر درکم از حرفای شما بهتر شده و گاهی به خودم میگفتم این پاداش رفتن تو دل ترست که فکر میکردی دانشگاه همه چیز
بعدش خوندمو فکر کردم وکتاب خوندم راجب ویژگی هایی که به عنوان یک زن دوست داشتم داشته باشم نوشتمو تحقیق کردم
بعدشم شروع شد ترمز هایی که اصلا پیداشون نمیکردم هی مشخص شدن
الگوهای تکراری و پیدا کردم که کلا نمیپذیرفتم مقصرشون منم و دائما به خودم و عشقم قول و وعده میدادم که خب حالا باشه تغییرش میدم دیگه اون اتفاق نمیوفته اما مثل یه جرقه بلند شدم و گفتم اینه اره اینه وپذیرفتم و نوشتمو باگمو پیدا کردم
قطعا این برای اون ازادی که داشتم افکارم رها بود از هرچیز دیگه و من وقت داشتم بدای خودِ خودم
دقیقا اگر دید من به این ماجرا برعکس بود میموندم تو این فکر که وای من مجبور شدم من الان تمام هدفامو از دست دادم من شکست خوردم همین اتفاقایی که برام افتادم نداشتم
همین فهم و درک و پیدا کردن دونه دونه سنگ هایی که رو پدال ترمز بود و واقعا این برام یک دنیا ارزش داره
تمام این اتفاقات و فهم بهتر قوانین
پیدا کردن و کار کردنشون از بعد انصراف تقریبا یک ماه که اتفاق افتاده استاد جان
و من الان که نوشتم و نگاه میکنم به خودم انگار زینب قبل ازاون تصمیم شجاعانه و شاید دیوانگی با این زینب فرق داره ،مدام میگفتم زینب یکسال بخون تموم میشه مدرک از بهترین دانشگاه بعدش وقت داری برای رو خودت کار کردن اما نه
من داشتم خودمو از دست میدادم افسردگی افکار منفی و شخصیتم نگم که عجیب از خود واقعیم فاصله گرفته بودم و خودم برای خودم دوست داشتنی نبودم
رابطمو از دست دادم
هنوزم حتی نمیدونم قرار ثمرش چی بشه
فقط میدونم اتفاقه افتاده ، جزئی از تکامل من
میدونم دست خدارو اگر بگیرم بد نمیشه ،خوب میشه
و امید دارم
قطعا با عشق میام چندماه بعدمو مینویسم
که استاد اره من اون تغییر دیدگاهم چه نتایج فوق العاده تری برام داشته
راجب رابطه عاطفیم هم اگر بخوام بگم استاد عزیزم من تا وقتی که هر دعوا و بحث و …میشد به منزله شکست و رفتن و تمام شدن میدیدم و اون افکار منفی میومدن سراغم و به زبون می اوردم دقیقا نتیجه خب همون میشد و هیچوقت نتونستم درس هایی که تو دل اون اتفاق بودو درک کنم چون در وهله اول حالم خوب نبود آرامش نداشتم
اما این بار آخر آرومم احساس میکنم چندسال رابطه با کسی که دوستش دارم چقدر به من درس هایی و داده که من نه تو رابطه مادرو پدرم دیدم نه هیچ کس دیگه میتونست به من یاد بده
من تجربه کردم شنیدم لمس کردم با تمام وجودم و یادگرفتم
وقتی به خودم میگم زینب یه لحظه استپ کن تمام افکارو
خب حالا افکارو دسته بندی کن بین منفی و مثبت
خب حالا منفی هارو که حفظ شدی کمکم که بهت نمیکنن صدبار امتحان کردی بزار کنار بیا ببین تو این مثبتا چیا هست
و میام تو دل افکار مثبتم
میبینم واو بابا اینجا رو چقدر خاطره خوش
چقدر یادگرفتم از کنار عزیزدلم بودن آرامش دادن و آرامش داشتن و
چقدر ازاین رابطه من صبوری و یادگرفتم
چقدر از این ادم یادگرفتم اگر هدف دارم به چندقسمت تقسیم کنم و برم تو دلش قطعا میشه
چقدر یاد گرفتم آزاد باشم و وابسته نباشم
چقدر عزیزدلم خودشو دوست داره برا خودش ارزش قائل
و هزار تا درس و تجربه و نکته که تو دل رابطه با این آدم عزیز داشتم
استاد جانم
واقعا یجا آدم میگه دیگه بسه
یجا الگو ها اینقدر شبیه هم که من میتونم بگم اتفاقات مشابه برای من زینب افتاده و من اینبار تعهد دادم با دید متفاوت فکر متفاوت باور متفاوت و اقدام متفاوت یک نتیجه متفاوتو رقم بزنم
چه تو رابطم چه ساخت شخصیتم چه شروع کسب و کار
نجواها هست سخت یجاهایی ادم کلافه میشه اما میشه
من الان دقیقا تو این شرایطم و میگم شدنی
شدنی هربار ذهنت میاد بهت حس منفی بده تو منطق میاری و هربار با کلام مثبت با کلماتی ک بار مثبت دارن اون اتفاقو تغییر میدم