اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «میلاد آمای» در این صفحه: 1
  1. -
    میلاد آمای گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    .

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته و تمام اعضای سایت

    .

    “” اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت””

    نمیدونم از کجا شروع کنم و بنویسم فقط میدونم این فایل توی موقعی که من توی یه گرداب داشتم غرق میشدم و از طرف خداوند برام اومد و درسهای بزرگی داشت برام ودارم اعتراف میکنم

    این کامنت من شاید جنبه خوب ماجرا رو به قلم نیاره ولی باید بنویسم تا از من ردپای باشه برای آینده که دیگه در این دام نیفتم و متعهد باشم به اینکه مسیر درستی رو پیش برم

    .

    ماجرا از آذر 1401 با خرید ماشین برام مادرم شروع شد

    مادرم نیاز به ماشین داشت و رفت گواهینامه گرفت و خلاصه به جایی رسید که میخواست ماشین بخره

    و در این مواقع هم خیلی از بچه ها در این مواقع میخوان بشن قهرمان پدر و مادر و ادای من بلدم من میدونم رو در میارن

    آقا کاری ندارم خلاصه ما افتادیم توی دام این قضیه و رفتیم ماشین رو خریدن با اینکه نشانه ها اومد که نخریم

    ولی

    “” چشم و گوش و قلب من انگار مُهر زده شده بود””

    و

    حالا چرا پافشاری کردم برای خرید برای اینکه مادرم دست از سرم برداره و نگه من یه کاری از شما خواستم ولی کاری نکردی

    که همینجا اعتراف میکنم باید محکم میگفتم (نه من نمیتونم و کار دارم و خدا از طریق یه دست دیگه ای برات انجام میده)

    ولی این دام بچه خوب بودن و حرف مردم منو به سمتش هُل داد

    و از اون تایمی که این ماشین خریده شد، دو روز بعدش این ماشین رفت توی تعمیرگاه تا دو ماه بعدش

    و همینطوری منو در گرداب مشکلات برای ماشین هدایت کرد و همه کاراش افتاد گردن من و موقعی که از تعمیرگاه اومد دقیقا روز بعدش با مادرم رفته بودم تمرین رانندگی خیر سرمون

    مادرم ازین طرف بلوار میره اونطرف بلوار و میزنه به درخت و یه طرف ماشین میره و باز یه مشکل دیگه و دوباره صافکاری و نقاشی و دوباره کی گرفتارش شد؟؟

    باز میلاد گرفتارش شد

    و منی که داشتم مثل آدم توی املاک قرارداد مینوشتم و درآمدم در حال رشد کردن بود

    با اون قضیه

    درامدم کمتر و کمتر و کمتر شد تا به صفر رسید و عید 1402 رو با هیچ پولی گذروندم

    فقط به دلیل اینکه احساساتم بر منطقم غلبه کرد و تمام کارهام از روی جهل بود و مهم تر از اون موقعی که ماشین تعمیرگاه بود

    نتونستم ذهنمو کنترل کنم و همش به این اتفاق برچسب میزدم که این اتفاق باعث شد من نتونم رشد کنم

    و دقیقا این کلمات از دهان من خارج میشد

    که:

    خرید ماشین چقد نحس بود

    هم پول رفت هم انرژی هم گرفتاری آورد

    یه روز خوش ندیدم

    و….

    و استاد شاید باورت نشه حتی تمرین ستاره قطبی و فانوس دریایی هم برام عمل نمیکرد و هیچ حس و احساس خوبی پشتش نبود

    چون ذهن من فقط داشت تمرکز میکرد بر روی جنبه های بد قضیه و به همه چی برچسب میزد

    و جهان هم تایید میکرد بله فرمانبردارم سرورم شما راست میگی حق با شماست

    و

    منی که به زعم خودم فکر میکردم کنترل ذهن رو یاد گرفتم ولی با این قضیه فهمیدم تمرکز بر روی زیبایی های هر چیزی مهم ترین رکن برای پیشرفت هستش و به این حد رسیده بود که همه چی برام بی معنی بود و منی که موقع سپاسگزاری کردن از نعمت هام اشک از چشام سرازیر میشد و ازون تایم حتی دیگه سپاسگزاری هام بوی سپاسگزاری واقعی رو نداشت و انگار ترمز پشت ترمز و فقط گاز میدادم ولی هیچی به هیچی

    ‏و

    ‏با اومدن دوره شیوه حل مسائل زندگی

    ‏فهمیدم که من باید رها کنم این اتفاقات رو و بار این اتفاقات رو از دوشم بذارم زمین

    ‏ولی با اینکه تصمیم گرفتم دیگه به ماشین کاری نداشته باشم ولی ولی ولی

    ‏باز به این اتفاق برچسب میزدم که این اتفاق باعث شد این همه مشکلات بیاد و درامد نداشته باشم

    ‏و فقط تمام تمرکزم بر روی کمبود و محدودیت بود و حتی این اتفاقات به کسب و کارمم دامن زد و مشکلات در کارمم برام به وجود اومد و با اینکه قرارداد نزدیک نشست داشتم یهو مالک گفت کنسله یا مشتری میگفت نمیخوام

    ‏فقط برای اینکه ذهنم نتونست تمرکز کنه بر روی زیبایی ها و “” الخیر فی ما وقع بودن اتفاقات””

    ‏و آسان شدم برای سختی ها

    ‏و حتی

    در این مواقع نیز باعث میشه انسان به قانون شک کنه که قانون برای من جواب نمیده ولی در صورتی که نه قانون داره برات جواب میده ولی در جهت نا خواسته ها

    ‏این فایل امروز قشنگ همه چیز رو برام مرور کرد از 5 ماه پیش تا الان که همه رو خودت دعوت کردی توی زندگیت

    و

    بهم گفت اتفاق به خودی خود بی معنی هستش و تو با نگاهت داری برچسب میزنی بهش و داری قضاوت میکنی فقط

    پس میلاد قضاوت نکن نه خودت رو نه افراد و نه اتفاقات رو…..

    نتیجه گیری:

    توجه به نکات مثبت و زیبابین بودن و صدق به الحسنی مهم ترین چیزی هستش که انسان فراموشش میکنه و فکر میکنه که توجه به نکات مثبت فقط یه چیز فانتزی هستش

    ولی نه بچه ها

    الان من دارم میفهمم که مهم ترین چیز در زندگی برای به دست آوردن راحت تمام نعمت ها فقط توجه به نکات مثبت همه چیز، همه چیز، همه چیز

    یادمه در سال 1399 من فقط با همین توجه به نکات مثبت و زیبابین بودن درامدم رشد کرد و قرارداد پشت قرارداد مینوشتم حتی اون موقع ثروت 1 و 2 رو هم نداشتم

    ولی اونقدر پایبند بودم به نکات مثبت و از دل هر اتفاق زیبا هایی رو میکشیدم بیرون و سرشار بودم از احساس خوب و حال خوب و همین باعث شده بود که دست به خاک میزدم طلا بشه

    و به قول خانم شایسته که میگه اگ بخوام از تمام جلسات دوره ها و فایل، مهم ترین جلسه رو انتخاب کنم جلسه ششم جهان بینی توحیدی هستش که توانایی کنترل ذهن و توجه به نکات مثبت رو استاد خیلی عالی توضیح داده واقعا حقیقت محضه

    خدایااا من به خودم ظلم کردمممم خدایاااا خودت هدایتم کن

    و

    دومین نتیجه گیری این هستش که

    برای خودت ارزش قائل باش و اولویت رو به خودت بده و نه گفتن رو یاد بگیر و روی عزت نفست کار کن و نخواه که بچه خوبی باشی در نگاه دیگران

    و

    سومین نتیجه گیری این هستش که

    تو وکیل وصی هیچ کسی نیستی در این جهان و هر کسی خدا داره و نخواه برای کسی تصمیم گیری کنی و بگی من میدونم و

    به قول خداوند

    در آیه 35 انعام:

    ((وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ ۚ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ

    و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمی‌آورند!) امّا اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش!))

    و

    این کار باعث میشه که تو از مسیر حق و مستقیم انحراف پیدا کنی

    و

    من فکر میکنم خیلی از ما انسان ها واقعا خیلی راحت به همه چیز میتونیم برسیم ولی در دام دلسوزی کردن برای افراد و انسان خوب بودن از نگاه مردم میفتیم و درک نکردن سیستم خداوند هستش

    که باعث میشه یه قدم به جلو و دو قدم به عقب برگردیم

    .

    .

    .

    استاد عباس منش

    من دستام بالاست و تسلیمم و میدونم چقد جاهل بودم در این مسیر

    ولی میدونم که این اتفاق افتاد تا من دیگه برای

    هیچکسی دلسوزی نکنم و اگه حتی اون یه ذره دلسوزی که در وجودم بود رو نیز کاملا حذفش کنم و برای خودم زندگی کنم و فقط برای خودم زمان بذارم

    و سیستم خداوند رو بهتر درک کنم

    و این تجربه در آینده برای من اتفاقات قشنگ تری رو ایجاد میکنه و به رابطه خودم با خدا فقط فکر کنم و اولویتم روی این رابطه باشه و این رابطه رو درست کنم و به هیچ چیز و هیچکسی کاری نداشته باشم و همونطور که خدا به من نزدیکه به هرکسی دیگه ای هم نزدیکه و

    من اگه خیلی مَردَم خودمو تغییر میدم نه کسی دیگه رو

    .

    .

    .

    استاد الان خیلی احساس سبک شدن کردم و به خودم یه قول هایی دادم و تعهد برای همه چیز

    و هیچوقت دیگه ازین لحظه به بعد خودمو سرزنش نمیکنم و نگاهمو به اتفاقات تغییر میدم و این رفتارای غلط که خیلی در عزت نفس گره خورده رو تغییر میدم

    و خیلی خوشحالم که هدایت شدم و کامنت نوشتم

    و سبک تر شدم و آماده پذیرش تغییر هستم

    خدایا

    مرسی که هوامو داری

    منو ببخش و هدایتم کن

    .

    .

    .

    عاشقتونم رفقا

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

    (پروردگارا) تنها تو را می‌پرستیم، و از تو یاری می‌جوییم و بس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای: