می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
به نام خدایی که بهترین شریک زندگی من هست . در همه جا و در هر شرایطی می شه روش حساب کرد و واقعا برای ما کافیست.
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
چقدر لذت می برم وقتی این رابطه پر از عشق و رشد در هر لحظه رو می بینم.
چقدر زیباست که آدم با کسی که با اون زندگی می کنه ارتباط اینقدر نزدیک و این قدر پر از لذت داشته باشه.
حرف استاد در این فایل این بود که آدمهایی که موفق هستند در زندگی و به موفقیتهای بزرگ می رسند نه به دلیل هوش بیشتر نه به دلیل شرایط زندگی متفاوت و نه هیچ چیز دیگر نیست .
بلکه همه آن موفقیتهای و رشد به دلیل شخصیت و نحوه نگرش آنها به موضوعات و آنچه با اون برخورد می کنن هست.
آدمهایی که در هر شرایط از زاویه ای به موضوعات و مسائل نگاه می کنند که خودشون رو تشویق می کنند و راه رو هموارتر برای ادامه حرکت می بینند.
خوشبختانه من وقتی با استاد و آموزش ایشون آشنا شدم دیدم خیلی از ویژگی هایی رو که استاد در مورد موفقیت می گن رو دارم. مثلا یکی از اونها زاویه دید من به اتفاقات و موضوعاتی بود که پیش می یومد برام.
مثلا
1. یادم میاد که وقتی می خواستم کنکور بدم اون سال چند روز قبل از کنکور اعلام کردند که دیگه نباید سر جلسه ماشین حساب ببرند و این مسئله ذهن خیلی ها رو بهم ریخت ولی من به خودم گفتم این شرایط برای همه یکسان هست و همه کنکوریها با همین سبک که می تونن از ماشین حساب استفاده کنند تمرین کردند و هیچ چیز عوض نشده چون بحث رقابت هست همه باز مثل هم هستند. و با همون اعتماد به نفس کنکور دادم ،خدا رو شکر نتیجه نسبتا خوبی هم گرفتم.
2. باز یادم میاد یه سال که با دوستانمون رفته بودیم مسافرت توی بازار آستارا پسر 4 ساله من که یه تفنگ اونجا براش خریده بودم و دستش بود و داشت بازی می کرد یه دفعه گم شد. و ما به دنبالش توی اون بازار شلوغ می گشتیم. تنها چیزی که یادم میاد وقتی دیدم فرزندم نیست و دنبالش می گشتم در وجودم چیزی که بود این که فقط خوب گوش کن به صداها یا صدای گریه ش رو می شنوی یا صدای تفنگ رو و پیداش می کنی. همینطور که دنبالش می گشتم خانمی رو دیدم که با زبان ترکی بهم گفت دنبال بچه ت می کردی گفتم بله . گفت یکم برو جلوتر یه بچه رو اونجا دیدم و من رفتم و خیلی راحت پیداش کردم و اومدم پیش همسر و دوستانمون. وقتی خانم دوستمون رو دیدم که با یه حال زار و اشکبار نشسته کف بازار تعجب کردم و گفتم چی شده . دیدم از حال داره می ره و وقتی بعد که حالش جا اومد گفت داشتم با خودم می گفتم چطور بدون بچه برگردیم شهرمون و بچه رو توی این شلوغی دزدیدن و بردن و وقتی رفته بود به قسمت اطلاعات اونجا خبر بده که پشت بلندگو اسم پسرم رو صدای بزنن می گفت اصلا یه لحظه هر چی فکر می کردم اسم امیرعلی یادم نمی یومد و من وقتی این موضوع پیش اومد به خودم گفتم من اصلا یه لحظه هم به این فکر نکردم که بچه ام پیدا نمی شه یا ممکن دزدیده باشن و اون موقع واقعا نمی دونستم اون یکی از ویژگی های خوب من هست و بعضی اوقات به خودم می گفتم دختر چقدر تو بی خیال هستی و اصلا از زوایای دیگه که باید یا احتیاط بیشتر بکنی یا نگران بشی و بیشتر مراقب باشی نگاه نمی کنی و الان می فهمم یکی از دلایلی که آدم به نسبت موفقی بودم توی مراحل زندگی ام همین بوده و خدا رو شکر می کنم که بدون اینکه خودم بدونم و اون رو اون طور که باید بشناسم همیشه در کنارم بوده و هدایتم می کرده و با من حرف می زده . خدایا شکر و سپاسگزارم.
3. باز یه مورد دیگه یکی از مسائل سر کارم بود که به عنوان کارشناس نرم افزار سیستم باید نرم افزارهای اداری شرکت رو در شرکتهای مشتری نصب می کردیم و بعد راه اندازی و آموزش می دادیم به کاربر و چک لیست پایان کار رو امضا می گرفتیم و تحویل سرپرست می دادیم تا کارمزد اون رو دریافت کنیم . و بچه های خیلی قدرتر و با اطلاعات و تجربه بیشتر این مشکل رو داشتند که نمی تونستند امضا از کاربر برای چک لیست نهایی رو بگیرند و وقتی من این موضوع رو از اونها شنیدم بدون اینکه مثل اونها بنالم وقتی توی سایت مشتری می رفتم هر دیروز هر آموزش و هر کاری رو که می کردم امضای اون جلسه رو می گرفتم و توی آخرین روز خود به خود کل لیست من امضا شده بود و تازه من چند جلسه بعدش هم با اینکه کارم تمام شده بود و می تونستم نرم می رفتم که مطمئن باشم کار آموزش و راه اندازی کاملا تمام شده باشه. و به این ترتیب حقوق منه تازه کار خیلی بهتر از بچه هی دیگه بود.
4. یا در همین شرکت یه سری بچه ها بودند که در گروه پشتیبانی بودند و باید ادامه کاری رو که ما راه اندازی کرده بودیم مراجعه می کردند و رفع مشکل می کردند. یکی از بچه هایی که در واقع سیستمی رو که من راهاندازی می کردم پشتبانی می کرد بعد یه مدتی فهمیدم پشت سر من می رفت و می گفت این اصلا بلد نیست سیستم راه بندازه و من تعجب کردم از شنیدن این موضوع و به خودم گفتم خدایا ما که با هم دوست هستیم و اون با من خیلی ظاهرا خوبه و چرا در مورد ایراد کارم با من حرف نمی زنه که درستتر کار رو بهش تحویل بدم. و واقعا درک نمی کردم رفتار به ظاهر خوبش رو و وقتی ایراد کارم رو فهمیدم که چرا می گه کار رو درست تحویل نداده تا اونجا که می تونستم کاملترش می کردم. تا اینکه بعد از مدتی از خود ریس شرکت شنیدم که به من می گفت طبیعی هست که فلانی زورش بیاد از تو سیستم تحویل بگیره چون اون سابقه کاری بیشتری داره و دوست داشت جای تو توی گروه راه اندازی باشه و توجه نکن . و خیلی جالب بود بدون اینکه من بخوام زور بزنم و چیزی رو درست کنم خود جهان و خداوند کارها رو برام انجام می داد.
5. یا باز توی یکی از قراردادهای کاری که داشتم یه مشکلی پیش اومد و بدون اینکه من کوتاهی کرده باشم زیر سوال رفتم . همون موقع گفتم ایرادی نداره من کاری رو که فکر می کنم درسته انجام می دم تا این مشکل رفع بشه ، چون من حالم و احساسم خوب بوده و حتما خیری در این رویداد هست. و بعد از مدتی همون مسئول قراردادشرکت مشتری، به دلیل رفتار حرفه ای که در اون مشکل داشتم و پیگیر کارش بودم که به لطف خداوند حل شد با اینکه به شرکت دیگه رفته بود قراردادهای شرکت جدید و شرکت قبلی با من بسته می شد و اینجا بود که فهمیدم نتیجه اون رخداد به ظاهر بد نشان دادن تعهدکاری من مشتری بیشتر را نصیبم کرد.
خدایا شکرت که حتی وقتی از قانون خبر نداریم هم تو همچنان هدایتگر ما هستی به راه راست و مستقیم. خدایا خیلی دوستت دارم
بسیار بسیار از استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین سپاسگزارم.