اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه» در این صفحه: 2
  1. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2006 روز

    به نام هدایگترم

    سلام به خانواده صمیمی خودم

    از اونجا که این فایل تو دسته کنترل ذهن هست

    دوست داشتم مطلبی رو درباره اعراض بگم

    وقتی یه فکر منفی، یه نجوا حمله میکنه بهت

    اون لحظه، وقتی داره منفی بافی میکنه برات،یه جوریه که با قدرت میگه اونی ک من میگم درسته هاااا.

    تو هی سعی میکنی برای دیدن از نگاه خدا، ولی ذهنت با قدرت میگه،اینی ک من میگم درسته!

    میدونی چرا؟ به پشتوانه همه ی باور های مسموم

    به پشتوانه سیم کشی غلطش

    ولی، تغییر نتایج از اینجاست که شروع میشه

    وقتی، شروع کنی به کنترل ذهنت

    وقتی هرچقدر زور بزنه که در جهت برداشت های خودش، در جهت برداشت های اشتباهش تو رو وادار به اقدامی بکنه، ولی تو هرجقدر اون فشـــار بیاره، نکنی اون کارو، انجام ندیاون ری اکشن رو، کنترل کنی خودتو، سفت و سخت، شل نکنی، نگی فقط اینبار قول که از، دفعه بعد جلوی ذهنم وایسم… نه، وقتی درست همونجا که میفهمی چقدر داره چرت و پرت میگه دَم به دَمش ندی و کاری ک میخواد رو نکنی، و اون هی بیشتر خودشو به در و دیوار میکوبه که تو تسلیم بشی، ولی تو ادامه بده، تسلیم ذهنت نشو… و میخوام بهت بگم، وقتی تو به جهاد اکبرت ادامه میدیو تسلیم نمیشی، تسلیم اون فکر نمیشی، یهو میبینی عععع این فکره که انــــقد منو بهم ریخت چقدر چرت بودا! و کاملا برات بی اهمیت میشه!

    میرسی به این نقطه، فقط کافیه تسلیم اون نجوا نشی…

    این بارها و بارها برای من اتفاق افتاده و دوست داشتم بیام بنویسم براتون

    اگر شما هم از، دست نجواها عاصی میشین

    تسلیم نشین،برای فقط آروم شدن چند لحظه ای، اون کاری ک نجوا میگه رو نکنبن که فقط راحت شین… اگر تسلیم نشید میرسید به اون نقطه ای که گفتم.و اونقدر لذت داره، اونقدر آرامش عمیق داره، وقتی از پسش بربیای انقدر حست خوب میشه و با یادآوریش، دفعات بعد راحت تر ذهنتو کنترل میکنی.

    دفعه بعد که نجوایی میاد، میگی دفعه قبل ک فکر میکردم اون فکره اوووونقدر مهمه و اونقدر بهمم ریخت و درگیرم کرد، بعدش رسیدم به اون نقطه ک برام ذره ای اهمیت نداشته باشه و بفهمم چقدر پوچه و بگذرم ازش

    این دفعه هم همونطوره.

    فقط کافیه ول ندم و تسلیم ذهنم نشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2006 روز

    به نام پروردگار هدایتگر

    قبل از هرچیز بگم که خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم یک فایل جدید فارسی دانلودی دادید.

    چون وقتی فایل های انگلیسی شروع شد، خواهرم گفت احتمالا استاد تمرکزی رفته رو فایل های انگلیسی و دیگه فایل فارسی نمیده، و دیدن این فایل خیلی لذت بخش بود. متشکرم استاد عزیزم.

    و متشکرم مریم جان مهربون که با حوصله راه میرفتی و هم حواست به دوربین بود و هم باید راه میرفتی. متشکرم از همراهیت.

    خودم رو مجبور کردم که بیامو بنویسم نشانه ام رو.

    دیروز که اول اردیبهشت بود میخواستم بشینم برنامه ریزی کنم، از خودم و شرایط ناراضی بودم.از حس و حال روحیم.، از افکارم…

    داشتم کمدم رو مرتب میکردم و برای اینکه یک فکری که اذیتم میکرد رو اعراض کنم، رفتم سراغ پلی لیست هدفگذاری(که همش از فایل های دانلودی هست) و پخش کردم. حرف ها دقیقا چیزی بود که لـــــازم بود بشنوم.

    وقتی استاد گفت اوایل ساله و…. گفتم الله اکبر… الانم اوایل ساله…

    و خیلی صحبت های عالی شنیدم درباره هدفگذاری.

    هپونطور که گفتم احساسم چندان خوب نبود اواخر به خاطر افکارم… گفتم کاش یه جایی، یه تاپیکی تو سایت بود که میشد درباره این حرف زد…

    گوشیم دستم بود و نت روشن کردم

    ایمیل فعالیت یکی از دوستان اومد، گفتم: فلانی دیگ خیلی داره ایمیل میاد ازت، برم غیرفعالش کنم..غیرفعال کردمش و اومدم ک ایمیل هارو پاک کنم، اولی رو پاک کردم. ولی دومی رو نه.میخواستم پاک کنم ولی نکردم. بازش کردم و دیدم پاسخ دوستمون در سوال یکی از دوستان بود که ببینید دقیقا همون حرفی بود که چتد لحظه پیش گفته بودم….«کاش یه جایی، یه تاپیکی تو سایت بود که درباره این وضعیت صحبت کنیم…» این سوال، همون سوال بود. دقیق، واضح، باجزئیات… خدای من… رفتم و همه پاسخ ها رو خوندم. و حسم خیلی بهتر شد.

    حرفای بچه ها که چقدر دلگرم کننده بود

    راه حل هاشون

    پاسخ هاشون

    خدایا سپاسگزارم که اینجا دور همیم.

    و اومدن رو صفحه اصلی، فایل جدید، اونم تو موضوعی که من به شـــــــــدت لازمش داشتم، کلیدکنترل ذهن، اعراض از ناخواسته ها، توانایی کنترل ذهن… خدااای من، درباره توانایی کنترل ذهن و این فایل هارو باید خورد، بلعید…

    و من لذت میبرم

    بیشتر از هرچیزی

    از اینکه میبینم تو، خدای خودم، دایرکتلی پاسخم میدی، هدایتم میکنی.

    اصلا نهایت آرامشی…سپاسگزارم.

    عاشقتم،مرسی که هستی.

    سپاسگزارم استادم

    سپاسگزارم بچه های دوست داشتنی اینجا، بابت کامنت ها و حرفها و حضورتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: