اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فریبا» در این صفحه: 1
  1. -
    فریبا گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    بنام خداوند هدایتگرم

    سلام ب استاد عزیز و خوش هیکل و خوش تیپم که هر موقع شما رو میبینم کلی کیف میکنم بخاطر تناسب اندامتون

    سلام ب مریم جان عزیز و همیشه همراه

    استاد این فایل عالی بود عالی

    اتفاقا چند روزی هست ک تمرکزم رو گذاشتم رو اتفاقات عالی ک برای خودم و شما افتاده و هر روز داشتم بهشون فکر میکردم تا امروز ک این فایلو دیدم

    اگه بخوام از خودم بگم دقیقا اواخر بهمن ماه سال 98 بود ک من بخاطر یه تضادی از خدا خواستم ک کمکم کنه و اون موقع آشنا شدم باشما تصمیم گرفته بودم ک با افرادی ک ناراحتم میکنن رابطمو کمتر و کمتر کنم حتی با نزدیکترین افراد زندگیم

    ولی نمیدونستم چجوری فقط میگفتم خدایا کمکم کن و من شروع کردم اول تمام برنامه هارو از گوشیم پاک کردم صحبت کردنهامو با فامیل ب حداقل رسوندم حتی روزه سکوت میگرفتم ک حتی نخوام با فرزندم اگه کاری میکنه ک منو ناراحت میکنه بحث کنم

    دوست داشتم رفت و آمدهامو با فامیل ب حداقل برسونم تا بتونم تغییر کنم و میدونستم باید از اینجا شروع کنم

    هر روز ب این فکر میکردم که چطور نرم خونه مادر شوهرم یا مادرم چی بهشون بگم تا اینکه این بیماری پندمیک اومد و گفتن اصلا نباید جایی برید و …‌

    همه انقدر ناراحت بودن ک حالا چکار کنیم و… من واقعا از صمیم قلبم خوشحال بودم که خداوند همچیزو برای من درست کرد و هدایتم کرد و این پندمیک باعث شد ک من ن جایی برم ن کسی بیاد پیشم و وقت داشتم برای اینکه فقط و فقط کار کنم روی خودم و خوشحال بودم و هر روز نتایج بهتر هرروز احساس بهتر همسایه هام و فامیلهام وقتی تماس تصویری میگرفتن با ما میگفتن همه ناراحت بودن و میترسیدن ولی من اصلا انقدر حال و احساسم عالی بود که همه میفهمیدن میگفتن چطور نمیترسی میگفتم ترس نداره اگه خدا بخواد ما زنده میمونیم اگه نخواد به هر دلیلی از این دنیا میریم حالا یا ب واسطه این بیماری یا به هزاران دلیل دیگه

    و سال 99 برای من عالیترین و موفق آمیزترین سال بود چون کلی پیشرفت کردم ب اون چیزی ک میخواستم رسیدم و بهترین سال زندگیم شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای: