اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حوا» در این صفحه: 1
  1. -
    حوا گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    سلام استاد جان و سلام مریم جان عزیزم امیدوارم مثل همیشه شاد و سلامت و عاشق باشید میخوام در مورد تمرین این قسمت صحبت کنم از جایی شروع میکنم که سال 97 با اینکه خیلی همسرم رو دوست داشتم ازشون جدا شدم به خاطر یه سری مشکلات و اختلافات که پیش اومده بود ما از هم جدا شدیم بعد که خودمو جمع و جور کردم و با این موضوع کنار آمدم شروع کردم به درس خوندن اون موقع نه پولی داشتم نه حتی توانایی خرید کتاب داشتم نه حتی توانایی رفتن به کلاس و نه هیچ موسسه دیگه ای من این کار را شروع کرده بودم در واقع برای اینکه یادم بره چه اتفاقی برام افتاده و چه مشکلی توی زندگیم پیش اومده اما کم‌کم انقدر عاشق این درس خوندن شدم که با یه رتبه خوب تو یه دانشگاه خیلی خوب قبول شدم دانشگاه شروع کردم با رتبه بسیار عالی لیسانسم گرفتم شدم نفر اول دانشکده و از اون طرف هم تونستم برای ارشد بورسیه بگیرم یه اتفاق بسیار بد نتیجه یک اتفاق بسیار خوب . این چیزی بود که من همیشه آرزوش رو داشتم .من الان توی شرایطی هستم که دقیقاً دلم میخواست و دارم آماده میشم برای اینکه بتونم حتی بورسیه خارج از کشور را هم بگیرم چون خیلیا تونستن از بهترین دانشگاه های خارج از کشور پذیرش بگیرند پس من هم میتونم .

    همون موقع که من داشتم لیسانس می گرفتم ما توی یه شهر خیلی کوچیک توی خوزستان زندگی میکردیم اون موقع اختلافات خانوادگی و فامیلی برامون پیش اومد و متاسفانه اون طرف مقابل هم برای اینکه بتونه ما را اذیت کنه شروع کرد به اینکه هر چند وقت یک بار بیاد و به خونه ما تیراندازی می کرد. این اتفاق ظاهراً بسیار بد وبه قیمت جونمون داشت تموم میشد اول که این اتفاق افتاد خیلی سردرگم بودیم نمیدونستم چرا این اتفاق افتاده و کی پشت این قضیه است و خیلی پریشون شده بودیم اما چند روز بعد به راحتی خودمون را جمع و جور کردیم و با اینکه این تیراندازی کردن ها چندین بار اتفاق افتاد هر بار که می آمد به خانه ما تیراندازی می‌کردند تنها کاری که منو خواهرم می کردیم این بود که خداروشکر میکردیم که کسی آسیب ندیده ندیده و ما در پناه الله هستیم .مطمئن بودیم که خدا یه راهی پیدا میکنه و همونطور که تا حالا ما را نجات داده و به ما هیچ آسیبی نرسیده از این به بعد هم کنارمون خواهد بود . واقعا ظاهر این ماجرا خیلی بد بود و تو چند روز اول واقعا ما به هم ریخته بودیم اما با آموزه هایی که داشتیم با شرایطی که داشتیم میدونستم که اگر حالمون رو خوب نگه داریم اتفاقات خوبی برامون میوفته. وقتی که بارها و بارها به ما تیراندازی شد خانواده تصمیم گرفتن کلا از این شهر خارج بشیم. ما از این شهر کوچیک از یه خونه خیلی قدیمی از شرایط بسیار پایین به یک استان دیگه به یک شهر بسیار عالی خیلی تمیز با مردمان واقعاً مهربان آرام ، شهری که پر از امکانات پر از رفاه بود مهاجرت کردیم توی این شهر خواهرم رفت سر کار با حقوقی 3 برابر حقوقی که تو این شهر کوچک دریافت می‌کرد با امکانات و مزایا و سرویس رفت و برگشت علاوه بر همه اینها ما توی همون شهر صاحب خونه خیلی قشنگتر با امکانات خیلی بهتر و توی جای آروم تر با همسایه های بسیار عالی زندگی کردیم. بعد از گذشت همه این سال‌ها که خیلی هم زیاد نبود ،4 سال بیشتر نبود و خدایا شکرت برای اینکه ما تونستیم توی این چند سال که همه از اون پاندمیک می نالیدن و از اون اتفاقات بسیار بدی که توی زندگی هاشون افتادما تونستیم حالمون رو خوب نگه داریم به اتفاقات به یه شکل دیگه نگاه کنیم و الان که دارم برای شما این کامنت رو میزارم من دارم ترم دوم ارشدم رو میگذرونم در بهترین شرایط و دقیقا توی همون شرایطی که خودم همیشه دوست داشتم و آرزوش رو داشتم و خواهرم هم به کشور آلمان مهاجرت کردند و الانم در بهترین شرایط دارند زندگی مستقل و آزادانه خودشان را می گذرانند و همیشه خدا را شکر می کنم برای اینکه یه روزی این سایت به ما معرفی شد ما با شما آشنا شدیم .

    خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای: