می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز،
تغییر نگاه به اتفاقات ، باعث میشه نتایج تغییر کنند،
1: پیشرفت اصلی خود من از موقعی بود که از همسرم جدا شدم، وقتی شرک را گذاشتم کنار و
قاطعانه بهش گفتم ، از زندگیم برو بیرون
مسئولیت خوشبخت کردن خودم را پذیرفتم و ایمان داشتم و ، حاضر شدم خیلی چیزها را قربانی کنم،
من هدفم قربانی کردن بود ، و دقیقا مثل ابراهیم چاقو را گذاشتم به گلوی اسماعیل ام، ولی چاقو نبرید ،
و رشد کردم ، بزرگ شدم ، درآمدم چنان بالا رفت. در حوضه کاری ام چنان پیشرفت کردم،
زندگی ، خنده ، شادی ، رابطه بسیار صمیمانه با فرزندانم پیدا کردم
چقدر سفر رفتم و عشق و کیف و حال کردم
یه نفر وارد رابطه عاطفی ام شد که تازه فهمیده بودم، دوست داشتن و عشق و محبت یعنی چی ،
یعنی معجزه پشت معجزه
2: یه مورد دیگه وقتی حاضر شدم ، همان عشقی که جانش را برایم میداد ، از زندگی ام ، خودم بیرونش کردم،
من حتی یک ساعت هم خودم را در حال بد نگذاشتم ،چون کاملا هدایت شده بودم
و اتفاقی که افتاد ،
همسرم برگشت ، و چنان تغییری کرد که انگار اصلا نمیشناختمش
چنان عاشق من شده بود، چنان احترامی به من میگذاره، چنان برام کادو میخره که بیا ببین ،
3: یه اتفاقی ، یه مشکلی برای گرفتن گواهینامه ام پیدا شده بود که باعث شد من تصمیمی بگیرم که همان اتفاق شد ، قدم اول رشد و موفقیت من
4: توی دانشگاه یه اتفاقاتی افتاده بود برام که همان اتفاقات باعث شد من مسیر رشد و زندگی ام کلا تغییر کرد،
از مسیر سنگلاخ و درد و رنج تبدیل شد به پیدا کردن عشق و علاقه ام و افتادن در مسیر ساده و آسان و عشق و کیف و حال و کلی پیشرفت در زندگی ام
5: یه سری آدم من را اذیت میکردند و من تصمیمی بعد از اون اذیت شدنها گرفتم که کلا مسیر زندگی ام عوض شد ، و من در شرایطی قرار گرفتم و چنان موفق شدم که همان آدمها ، حسرت میخورند که لحظه ای من را در کنارشان حس کنند
یه چیزی که باعث شد من بعد از همه ی این اتفاقات که به ظاهر بسیار دردناک و سخت باشن و من بسیار سربلند و موفق شدم بعد از اون اتفاق،
نگاه من به اون اتفاق جور دیگه ای بود، من در صدد حل مشکل ام بودم و از خدا هدایت میخواستم و
در تمام موارد خدا میگفت و من انجام میدادم، در لحظه میگفتم چشم و عمل
که باعث نتایجی شدند که خود من هیچ وقت نمیتونستم اون نتایج را رقم بزنم.
با کمال ادب و احترام
مریم عباسی