اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محبوبه صداقتی» در این صفحه: 1
  1. -
    محبوبه صداقتی گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    اتفاقات مشابه، نتایج متفاوت!

    با خودم فکر می کردم، یعنی چی؟ و بعد فهمیدم یه تیکه از این پازل کامل نشده و اون نگاه متفاوته.

    نگاه متفاوت باعث میشه که اتفاقات مشابه، نتایج متفاوتی رو به بار بیارند.

    ……

    تو این قسمت در مورد این صحبت می شه که اتفاقات مشابه با تعبیرهای متفاوت چگونه می تونن نتایج متفاوتی رو به بار بیارن.. ارزش تضاد ها رو به ما گوش می کنه. و اهمیت و دلیل کنترل ذهن در این مواقع!

    همچین بعد از درک اهمیت کنترل ذهن و ارزش تضاد باید فکر کنیم و ببینیم چه درسی برای ما داشته، چطور می تونیم از این درس ها استفاده کنیم، چطور می تونیم بهتر خودمونو بشناسیم و چه تغییراتی باید در شخصیت، عملکرد و باورهای ما ایجاد شه تا منجر به نتایج بهتری شه؟ که اگر درسامونو نگیریم و تغییر نکنیم هیچ کاری رو پیش نبردیم. باید درسامونو بگریم.

    ……

    تأثیری که ما برای اتفاقات قائل می شیم نشون می ده که اون اتفاق چه تأثیری تو زندگی ما داشته باشه؛ یعنی تأثیری که هر اتفاق تو زندگی ما داشته، دقیقا همون تأثیری هست که برای اون اتفاق قائل شدیم. (خداوند هیچ قالبی نداره و ما با ذهنمون به اون قالب می دیم.)

    اتفاقات به تنهایی هیچ معنای خاصی ندارن، اون معنایی که ما بهشون می دیم. اون تعبیری که ما براشون قائلیم در واقع نشون می ده اون اتفاق چه نتیجه‌ ای رو می خواد تو زندگی ما ایجاد کنه.

    در مورد هر اتفاقی که تو زندگی ما رخ می‌ده این ما هستیم که تصمیم می گیریم چه معنایی به اون اتفاق بدیم. این ما هستیم که تصمیم می گیریم اون اتفاق نتیجه‌اش برامون خوبه یا بده.

    ما تصمیم می گیریم!!!! فارغ از اینکه اون اتفاق ظاهری چی باشه. خوب یا بد؟

    تعریفی که شما به یک اتفاق می دید. تفسیری که تر یک اتفاق ثابت تو دهنتون ایجاد می کنید. نتیجه رو مشخص می کنه.

    داری چه تعریفی از اتفاقات زندگیت تو ذهنت می سازی؟!

    داری از چه کلماتی استفاده می کنی؟

    آیا به اتفاق رو مایه ی بدبختی خودت می دونی یا فرصتی برای پیشرفت؟

    بشین فکر کن که اتفاقات زندگی تو چطور؟!!!!! می تونه نتیجه‌ی بهتری بده اگه تو نگاه متفاوتی به اتفاقات داشته باشی. اگر تو از یه منظر دیگه اتفاقات رو ببینی؟ فکر کن!

    ……

    نگاه متفاوت به اتفاقات مشابه هست که نتایج متفاوت رو حاصل میشه. و این نگاه متفاوت از درک درست قوانین جهان هستی نشأت می گیره.

    در مورد SpaceX درک موضوع تکامل باعث میشه که به جای شکست باور داشته باشند که این انفجار عملیات جداسازی برنامه ریزی نشده ی قطعات بوده، به عبارتی یک تجربه بوده. که ما داریم کاری رو انجام می دیم که توی تاریخ حتی مشابهش هم انجام نشده. (راکتی که 100 نفر رو ببره به مریخ؟) پس نیازه که یاد بگیریم. خطا می کینم، تجربه کسب می کنیم، یاد می‌گیریم، می ریم سراغ آزمایش بعدی و بهتر میشیم. و این چرخه ای که ادامه داره…

    و کی می تونیم از تجربه‌هامون استفاده کنیم وقتی نگاه و فکرمون رو بتونیم کنترل کنیم. و کی می تونیم نگاه مون رو کنترل کنیم وقتی قانون تکامل رو درست درک کرده باشیم.

    ما یه سری چیزا رو باید یاد بگیریم، باید یاد بگیریم. تا درسامونو یاد نگیریم پیشرفت نمی کنیم.

    و به این فکر می کنم د که باید قانون تکامل رو درست درک کنم؟

    من چطور می تونم از قانون تکامل تو زندگیم استفاده کنم؟

    ……

    وقتی منطق یه تمرین رو درک نکنیم، عالِم بی عمل می‌شیم. اتفاقات با توجه به معنایی که بهشون می دی تو زندگیت تأثیر می ذارن، چه معنایی بهشون می دی؟

    منطق: این معنا، این نگاه باید منجر بشه به احساس بهتر وقتی منجر به احساس بهتر نمیشه یعنی داری خودتو گول می زنی. اما اگر چیزی رو که می گی واقعا قبولش داری (I mean it)

    و واقعا احساس خوبی داری حتی با اینکه ظاهر اتفاق جالب نیست. اون وقته که اون اتفاق به شکلی تغییر می کنه که پر از برکت میشه برات.

    و سال های بعد از اون اتفاق به عنوان یکی از بهترین نقاط عطف زندگیت یاد می کنی.

    چون تمام اتفاقات رو به واسطه ی افکارمون که احساساتمون رو رقم می زنند داریم خلق می کنیم. اگر احساس بد داری، معلومه که افکار نامناسبی داری، افکار نامناسب یعنی داری سیگنالی رو به جهان می فرستی که از چیزایی که دوست نداری بیشتر و بیشتر وارد زندگیت شه.

    این کل بازیه.

    منطق کنترل ذهن در این شرایط اینه که تغییر نگاه ما باید به ما کمک کنه که به احساس بهتری برسیم. چون کل بازی اینه: احساس خوب == اتفاقات خوب

    وقتی نگرشمون رو در مورد اتفاقات عوض می کنیم وقتی که از کلمات مناسب که بار معنایی مناسب داره استفاده می کنیم که در نهایت می رسیم به احساس بهتر که در نهایت می رسیم به احساس پیشرفت، به احساس یادگیری.

    به جای احساس شکست و بدبختی می رسیم به احساس اینکه دارم بهتر از قبل می شم و یک تجربه ی جدید کسب کردم.

    هدایت می شیم به مسیرهای بهتر، اون اتفاق به ظاهر بد می‌شه دری از درهای بهشت میشه برامون.

    اگه بتونی برچسبی که به شرایط و اتفاقات می زنی برچسبی باشه که به تو احساس بهتری بده، اگر بتونی ذهنت رو کنترل کنی و خداوند و هدایت خداوند رو در اون اتفاق ببینی و احساس کنی که این اتفاق بی جهت نبوده. (ارزش تضاد، ما باید با تضادهامون به صلح برسیم چون اونا اومدن به ما کمک کنند.)

    این اتفاق قراره یه پیشرفت تو زندگی من ایجاد کنه اون اتفاق میشه بهترین اتفاق زندگیت. (تاخیر فی ما وقع)

    …….

    …….

    موضوع بعدی اینه که باید از خودت بپرسی چه درسی برات داشته؟حتما کمک می کنه که خودتو بهتر بشناسی. ذهنتو بریزی وسط و ببینی چی توش بوده که همچین نتیجه ای داده؟ حالا چه تغییراتی رو باید تو شخصیتم، توی افکارم و توی باورهام ایجاد کنم؟

    از درسی که گرفتم از تجربه هایی که کسب کردم استفاده کنم و به زندگی با کیفیت تری برسم. چون اون اتفاق برای پیشرفت تو اومده و اگر بتونی نگاه متفاوت داشته باشی نتیجه کاملا به دلخواه تو رقم‌ می خوره. وقتی شما توانایی کنترل ذهن داری و به هر اتفاق جوری نگاه می کنی که بهت احساس خوبی می ده. کاملا تو هر شرایطی زندگی رویایی داری.

    …….

    مثال هایی که استاد زدند برای این بود که درک کنیم چطور تغییر نگاه ما به اتفاقات می تونه نتایج رو تغییر بده!!!

    مثالی که از SpaceX زدند در مورد تجربه ای که از پرتاب starship داشتند.

    در زمان pandemic که عده ای اونو فرصتی برای یادگیری بهتر و بیشتر، اختصاص زمان برای خودشون خونه شون دونستند. در مورد استاد اینا به پرادایس اومدند کلی اینجا رو زیباتر کردند و کلی تجربه ی قشنگ که خودشون داشتند. چقدر خواسته و اشتیاق درون ما شکل دادن با سریال زندگی در بهشت.

    فرصتی که ورزشگاه Santiago bernabéu برای بهتر کردن محیطشون دیدند بدون اینکه تماشاگری رو از دست بدن چون در هر صورت ورود تماشاگر ممنوع بوده.

    یا مثالی که از بدهکار بودنشون زدند که نتیجه ی کنترل ذهن و نگرش متفاوت تو این مثال منجر به این شد که خودشون در عرض دو سال 150 برابر درآمدشان بهتر شه و هم اثری گرانقدر به نام روانشناسی ثروت خلق شد.

    یا در مورد فوت فرزندشون که منجر شد به این درک برسند که این رابطه ها زمینی هستند، بعد از مرگ از بین می رن همون‌طور که پیش از تولد هم وجود نداشتن. اینا رابطه ی ابدی نیستند. ( و این مثال استاد باید درس و الگویی برای من باشه، منو به فکر ببره که به راستی من با چه کسی رابطه ی ابدی دارم؟ و به چه کسانی تا سر حد مرگ وابسته ام؟)

    …..

    اما موضوع مهم تر اینه که من فکر کنم و در مورد خودم مثال بزنم:

    من می خواستم از تهران با قطار برم بندر وقتی رفتم راه آهن فهمیدم بلیط اشتباهی گرفتم یعنی بلیط بندر تهران گرفتم

    با خودم گفتم احتمالا من به کسی کمک کردم که از بندر بیاد تهران، عجله داشته بلیط گیرش نمی اومده

    و من به او خیر. رسوندم

    و گفتم حتما برای من یه خیریتی هست. گفتم من خدا رو باور دارم. دلیل این اشتباه رو نمی دونم. ولی می دونم همیشه برای من بهترین اتفاق می افته.

    تازه درسمم گرفتم که هر وقت بلیطی چیزی تهیه می کنم با دقت نگاه کنم که دارم چکار می کنم.

    راستش روز بعد دستان خدا اومد و من با یه کوپه ی خالی و دربست رفتم بندر. نمی دونید من چقدر عاشق مسافرت با کوپه ی دربست تو قطارم.

    یادمه که می خواستم تو یه مسابقه شرکت کنم که جایزه برنده 2 میلیون بود. خب بهم گفتن نمی تونی شرکت کنی. و من اینطور تعبیر کردم که چون شل گرفته بودم تمرین رو این اتفاق افتاد تا من محکم تر تمرین کنم و بهترین اتفاق می افته و من شرکت می کنم و خب من شرکت کردن و مشکلی پیش نیومد

    تازه به خاطر اون تضاده و محکم گرفتن تمرین دو میلیون رو برنده شدم. باهاشم دوره ی عزت نفس رو خریدم.

    یا در مورد رابطه ی عاطفیم ترس داشتم. من گفتم بهترین اتفاق ممکن می افته. من با خودم گفتم همیشه برام بهترین اتفاق می افته. و به محترمانه ترین و زیبا ترین شکل ممکن از هم جدا شدیم. واقعا زیبا بود. و من با خودم گفتم یه تضاده که می خواد رشدم بده. یه فرصته برای شناخت بهتر خودم و بهتر کردن خودم.

    انگیزه ای هست برای پیشرفت. انگیزه ای هست برای درک بهتر قوانین و آشنایی و شناخت با من حقیقی. که من کی هستم. من کی می خوام باشم. من باید چکار کنم که اونی که می خوام بشم.

    باورهام در مورد رابطه، در مورد خودم، در مورد خدا اشکال داره. اونا رو باید درست کنم. تا الان که خدایی خیلی خوب برام همه چی پیشرفته.

    من بیشتر با خدا آشنا شدم. من بهتر درکش کردم که اصلا اونه رابطه ی حقیقی.

    چقدر بهتر قانون باورها رو درک کردم. چقدر بهتر قانون توجه رو درک کردم.

    فهمیدم که باید اعتماد به نفسم رو افزایش بدم.

    فهمیدم باید بهتر خودمو و خواسته هامون بشناسم. و یه سری قربانی ها بکنم. خدا رو پیدا کردم. خواسته های واقعی مو بهتر آشنا شدم و این چرخه ادامه داره.

    آره اینو من نقطه عطف زندگیم بر می شمرم. این همه انگیزه برای بهتر شدن و پیدا کردن حقیقت و آگاهی درونم نبود اگر اون تضاد نبود. الان صرفا دنبال عشق و پول نیستم. می خوام اینا رو. خیلی هم می خوام. ولی دنبال یه چیز بالاترم. پی شناخت من ِ حقیقی. پی شناخت ِ آگاهی. پی شناخت خدای خودم.

    و به این انگیزه و عشق نمی رسیدم اگر اون اتفاق زیبا (جدایی) نمی افتاد.

    یه چیز دیگه که فهمیدم فقط موقع تضادهای بزرگ نیست که باید کنترل ذهن کنم و به اتفاقات طوری برچسب بزنم که احساس خوبی بهم بده.

    من هر روز و هر لحظه باید به همه ی اتفاقات کوچیک و بزرگ

    جوری برچسب بزنم که می خوام زندگیم اونطور باشه.

    یه نکته ی دیگه هم هست که می خوام به خودم بگم، فهمیدم باید جاه طلب باشم. یادگرفتم که درخواست های جاه طلبانه داشته باشم. SpaceX می خواد مریخ رو قابل سکونت کنه. می خواد فضاپیمایی رو بسازه و داره می سازه که 100 نفر یا بیشتر رو با خودش حمل کنه تا مریخ و ماه. فضاپیمایی حامل یه انسان پاشو نذاشته مریخ.

    تا الان فقط 24 نفر به ماه سفر کردند و 12 نفر روی ماه قدم گذاشتند و اینا می خوام مریخ رو قابل سکونت کنند.

    پس من باید یاد بگیرم که جاه طلب باشم. درخواست های جاه طلبانه داشته باشم از خداوند. این الگو ها بهم کمک می کنه که جرئت درخواست داشته باشم. به قول استاد: درخواست کردنش که پول نمی خواد.

    خدا می ده اگه به دست نمیاری، نخواستی.

    سپاسگزارم از استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان که این فایل پر از شگفتی و آگاهی رو برامون آماده کردن. و من متعجب و حیرانم که یک فایل مگه چقدر می تونه سرشار از آگاهی باشه.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای: