اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «شاهرخ شریف» در این صفحه: 1
  1. -
    شاهرخ شریف گفته:
    مدت عضویت: 1541 روز

    سلام بر استاد عزیزم

    روزگارتون نیک

    اول از همه میخوام از شما از اعماق وجودم سپاسگزاری کنم که زندگی من رو با درسهاتون توی تمام جوانب تغییر دادید و از این بابت خداوند رو شاکر هستم.

    خداوند من رو هدایت کرد و از طریق یک دوست خوب و از سال 96 با استاد عباس منش آشنا شدم و توی مسیر عشق قرار گرفتم و یک شعار رو برای خودم همیشه یادآوری میکنم یعنی(تولد دوباره)

    زندگی من به دوقسمت شد، زندگی قبل از آشنایی با استاد عباس منش و زندگی بعد از آشنایی با استاد و من تازه اون موقع فهمیدم زندگی چقدر قشنگ بوده و من هستم که زندگیمو می‌سازم.این همه سال خدای واقعی رو ندیدم و یه جورایی خداوند رو توی وجودم پیدا کردم.خدایاشکرت

    میخواستم از یکی از اتفاقات مشابه اما نتایج متفاوت خودم بگم: داستان من از اونجا شروع شد که قبل از شروع این بیماری که تمام جهان رو درگیر خودش کرد من با یک خانمی آشنا شدم که جالب اینکه اون هم توی همین مسیر حال خوب بود و کنار هم قرار گرفتیم و چند ماه بعد از دوستی ما این بیماری شروع شد.

    توی همین روزهایی به ظاهر بد که مردم از خانه ها بیرون نمی‌آمدند و هیچکس با هیچکس رفت و آمد نمی‌کرد و حتی افراد یک خانواده هم از هم فاصله می‌گرفتند و روابط کامل قطع شده بود ولی ما حالمون عالی بود و اصلا به این مساله فکر نمیکردم و توی دوسال اول این بیماری هر هفته ما دوتا با هم بودیم و جاهای مختلف و تفریحی میرفتیم.

    جالب اینکه هر جا میرفتیم خلوت خلوت بود و آدم‌ها کم بودند و ما کنار هم تفریح میکردیم و چون سکوت و آرامش بود ما باهم فایلهای رایگان استاد رو گوش می‌دادیم و با هم می‌نوشتیم و کلی راجب اونها با هم صحبت میکردیم(سمینار من و عزیز دلم و خداوند) من توی اون دوره شروع کردم کنار فایهای رایگان دوره عزت نفس رو گوش دادن و کار کردن روی دوره بی نظیر عزت نفس و عزیز دلم هم روی دوره به صلح رسیدن با خود کار می‌کرد.

    اواسط این بیماری بود که ما بیشتر و بیشتر به هم علاقه مند شدیم و تصمیم گرفتیم کنار هم یک زندگی مشترک رو با عشق کنار هم آغاز کنیم(خدایا دوست دارم) توی اون روزهای بیماری که خانواده ها ترس از رفت و آمد داشتن باور کنید هیچ حرفی نزدند من با خانواده ام رفتم خواستگاری و دقیقا یک هفته بعد از خواستگاری و تحقیق خانواده ها ما نامزد شدیم و اتفاقا یک جشن خانوادگی هم گرفتیم و سه ماه بعد از اون هم با یک جشن قشنگ توی سالن به عقد هم دراومدیم جالب اینکه بیشتر مهمانهای درجه یک ما سر این بیماری واقعا حساس بودن و هیچ جایی نمی‌رفتند

    و از این بیماری ترس داشتند و جاهایی که شلوغ بود نمیرفتن اما چون من و همسرم به این بیماری توجه نمی‌کردیم و ما هم مثل استاد تا به حال اسم اون رو به زبان نمیاوردم اونها هم توی مسیر ما قرار گرفتند چون ما بهش فکر نمی‌کردیم و برای خودمون هر روز بهترینها رو یادآوری میکردیم و از خداوند بهترینها رو می‌خواستیم و تجسم میکردیم مسیر رو هم مجلس نامزدی و هم مجلس عقد رو به بهترین شکل بر پا کردیم (خدایا ممنون)

    البته هر روز به اتفاقات خوب گذشته هم نگاه میکردیم و به هم یادآوری میکردیم که چه مسیری رو اومدیم و از کجا شروع کردیم و الان کجا هستیم و چقدر اتفاقات خوبی برای ما افتاده و شکر گذار خداوند بودیم.

    ما دونفر به اتفاقات اون موقع خوب نگاه میکردیم و اصلا توجه ای به اتفاقات به ظاهر نامناسب نداشتیم و خداوند هدایتمون کرد و تقریبا آخرای این بیماری یعنی 6 ماه بعد از عقدمون با عشق و آرامش فامیلهای دو طرف رو دعوت کردیم و جشن عروسی رویایی خودمون رو توی تالار گرفتیم(زوج عباس منشی)

    و تمام اون مهمانهایی که دعوت کرده بودیم همشون اومدن و عشق گذاشتن و یک شب عالی رو کنار هم بودیم و یک عروسی عالی گرفتیم(خدایا عاشقتم)

    درسی که من از این بیماری گرفتم این بود که این اتفاق به ظاهر نامناسب که تمام دنیا رو درگیر خودش کرده بود برای ما شد بهترین بهترین روزها و اتفاق زندگیمون و همه اینها رو از خداوند بزرگ داریم که وقتی حالمون عالی شد تمام اتفاقات خوب برامون رقم خورد اون هم با عشق و آرامش.

    خداوند رو شاکر هستم که شما استاد عزیزم رو سر راه من قرار داد و زندگی من هر روز و هر روز عالی و عالی تر میشه و از شما ممنونم که با عشق تمام تجربیات و قانون زندگی رو به ما یاد میدید و سپاسگزار از سایت بی نظیرتون که من چند سال هست که با شما آشنا شدم فقط میام توی سایت و فقط و فقط به حرف‌های شما گوش میدم و لذت میبرم.با فایلها و محصولات شما من حالم عالی میشه و الان که دارم براتون مینویسم 180 درجه با اون شاهرخ چند سال پیش فرق دارم و واقعا یک آدم دیگه ای شدم و خوشحالم از اینکه استادی مثل شما دارم و از تمام بچه های هم مسیر خودم توی سایت سپاسگزارم و کلی هم از کامنتهای بچه ها که میخونم درس میگیرم و کلی توی زندگی همین کامنتها منو راهنمایی و هدایت میکنه

    خدایا عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: