اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اکرم هاشمی» در این صفحه: 1
  1. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان موحد و ثروتمندم

    استاد تشکر بابت فایل عالی و تذکر به جاتون

    و تشکر از کامنتای فوق العاده ی دوستانم که فوق العاده نوید بخش بودن

    الهی شکرت

    حقیقتش من فکر کردم خیلی تجربه ی خاصی در این مورد ندارم

    چقدر انسان فراموشکاره واقعا

    چون دقیقا یه تجربه خیلی جالب از حدود دوماه پیش دارم که البته در دوره بلو پرینت هم نوشتم

    ماجرا اینطور بود که ما یه آپارتمان داشتیم توی یه مجتمع قدیمی که بقول معروف گاو پیشونی سفید منطقه بود

    و با اینکه بلحاظ فرکانس خودم برای ما خیلی خوب و پر برکت بود و حتی من خودم چند سالی بیزنس شخصی خودمو اونجا داشتم ولی خب میل به پیشرفت و رفتن به موقعیت لوکیشنی عالی و تغییر و رشد و حتی اهرم رنجی که داشتیم بلحاظ ویژگی های ظاهری خونه ، خب همه اینا دست بدست هم داد و ما عزممون رو جزم کردیم برای فروش

    خب همینطور که گفتم اون خونه همینجوری هم بسختی فروش میرفت

    دقیقا توی ماه های آخری که ما عزم 100٪ برای فروش کردیم یه اتفاق عجیبی افتاد.

    مغازه پایین واحد ما که مدت ها خالی بود با یه شغل جدید بازگشایی شد

    فلافلی!!!!

    و نامردی هم نکرد دودکشو گذاشت زیر پنجره پذیرایی ما

    خدا میدونه چه حالی شدیم ما و دیدیم که گل بود و به سبزه نیز آراسته شد.

    من با حال خراب به همسرم گفتم برو بهش بگو این دودکشو جاشو تغییر بده چون بعضی وقتا بوی ادویه میومد داخل

    همسرم چند باری گفت و البته منم خیلی خونه نبودم روزهای اول و صاحب فلافلی هم علیرغم قول هایی که میداد هیچ اقدامی نکرد.

    و یه روز که خودم خونه بودم این بو دوباره داخل شد و من که از خشم در حال انفجار بودم سریع بلند شدم رفتم پایین

    اولش که شروع کرد به عذر خواهی و حق با شماست بعد که درخواست تغییر محل دودکشو دادم و اصرار و انتقاد منو دید از در جدیدی وارد شد که شما اصلا قصد خاصی داری چرا از اینهمه آدم یه نفر دیگه شکایت نکرده!؟!؟ و اصلا من میرم میشینم خونه تو باید ضرر منو بدی و دست آخر هم قول هایی داد ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد

    من دقیقا میتونستم به صنف شکایت کنم و پای بهداشت محیط رو وسط بکشم ولی خب ته دلم میگفت این یه جوان هست که با هزار آرزو مغازه زده و اینکه چیزایی که از استاد یاد گرفته بودیم که جنگیدن فقط مسائل رو پایدار تر و پیچیده تر میکنه و خدا این باور رو تو دلم انداخت

    من سعی کردم تاکید میکنم سعی کردم این باور رو به خودم بدم که این بویی که میاد نوید فروش این خونه هست و هر بار که این بو میاد یعنی داره این مژده بهم داده میشه که ما بزودی این خونه رو میفروشیم.

    اعتراف میکنم این باور 100٪ نبود

    یجورایی بهش وانمود میکردم

    و زیادم بهش امید نداشتم

    تو ذهن خودمم ساده باورانه بود

    ولی به لطف الله اون باور کار کرد

    و خونه فروش رفت!!!

    در زمان مناسب! الله اکبر

    تازه الان که یکی از کامنتا رو خوندم فهمیدم زمان مناسبی بود!!(البته طبق فرکانس ها و تکامل خودم)

    یکی از دوستان نوشته بودن ماشینشون علیرغم فکری که داشتن که دو روزه روی دیوار فروش میره چند هفته طول کشید و دقیقا ظرف یک روز ماشین تازه ای روی دیوار خریدن

    بنابراین خداوند براشون برنامه ریزی کرده بود کمی قبل از بفروش گذاشتن ماشینی که باید میخریدن ماشین خودشون بفروش بره!!

    عاشق این برنامه ریزی بینظیرم که مو لای درزش نمیره و ما چقدر عجلویم

    خب خونه ای رو که خریدیم در زمان بازدیدمراحل آخر بازسازی و رنگش بود پس ما هم باید صبر میکردیم که کارهای خونه تکمیل بشه و بعد پیداش کنیم و سراغش بریم

    البته بازم میگم طبق فرکانس و تکامل خودم چون هدف من خرید خونه توی منطقه بالاتر شهر بود ولی الان که خداوند این خانه رو به من بخشیده مطمئنم که بسیار بسیار برای من با برکت خواهد بود و سکوی پرتاب من خواهد بود و این خونه مدتها منتظر من بوده

    جالبه براتون اینم بگم من از حدود دو_سه سال پیش هر سال میگفتم من امسال هفت سینمو توی خونه جدید میچینم و بعد که این خونه رو گرفتیم متوجه شدیم دقیقا 2 سال این خونه خالی بوده و چشم انتظار ما.

    خداوند اجابت کرده بود ولی نقص دریافت قطعا از طرف ما بود

    میخوام از درگاه خودش که به یاری خودش تسلیم این برنامه ریزی بی بدیل باشم و لذت ببرم و قطعا با یقین و شادی بگم الخیر فی ما وقع وقتی که اون شَه برنامه ریز این مهمانی باشکوه باشه.

    و اینم بگم دقیقا در روزهای پایاانی سال اسباب کشی کردیم که همه میگفتن نمیشه و شد به لطف الله

    و استاد اینم بگم بهم افتخار کنین : توی تحویل خونه یه شرایطی پیش اومد که خریدار خونه خودمون پولش دیر جور شد بنده خدا و بطبع ما هم پول تحویل کلید اپارتمانی که خریدیم منوط به همون بود و همه گفتن بیا قرض کنیم

    همهههه

    همسر

    پدر همسر

    مادر همسر

    ولی من شنیدده بودم که گفته بودین قرض گرفتن باید باید باید خط قرمز شما باشه

    بگین میمیرم ولی قرض نمیگیرم

    و استاد با وجود اینکه دو نفر اون مبلغو میدونستم داشتن از اقوام نزدیک و فقط نیاز به لب تر کردن بود که اون پولو بگیرم ، ولی استاد من این کارو نکردم با اینکه کار به نحوی سخت شد ولی گفتم میمیرم ولی قرض نمیگیرم.

    وشد

    و عزتم حفظ شد و اگر چه بسختی ولی سربلند وارد خونه جدید شدم

    در پایان میخوام بازم از مشارکت دوستان در کامنت ها تشکر کنم:

    شاید خودتون ندونین ولی بسیار الهام بخش و دلگرم کننده و باور افزا هستین

    خوشحالم در جمع فوق العاده شما هستم

    از خدا برای تک تکتون و استاد و خودم سعادت دنیا و آخرت رو طلب میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: