اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «وحید ولاشجردی» در این صفحه: 2
  1. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1335 روز

    به نام خدای بزرگ‌و هدایت گرم

    سلام به استاد و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان خدا قوت

    خدایا شکرت بابت این همه زیبایی ارامش و حال خوب در این مکان زیبا

    من چند روزی ذهنم درگیر یه مساله ای بود که تو کامنت های قبل گفتم و به هم ریخته بودم

    ولی کم کم با خودم گفتم وحید شاید یه نشونه باشه که تو ببینی وابستگی داری به شهرتون یا رابطه عاطفی که داری

    ایا همین الان اگه همه چی عوض بشه واکنش تو چیه ؟میتونی ذهنتو کنترل کنی میتونی خدارو اونجا پیدا کنی و اروم باشی؟

    به خودم اومدم و گفتم من باید روی عزت نفس خودم کار کنم و احساس لیاقت خودمو درست کنم

    من توسط خدا به جایگاهیی که هستم هدایت شدم پس از این به بعدم جایی که میخوام هدایت میشم

    فهمیدم که باید حساسیت رو روی رفتن و نرفتن به شهرستان که مساله پیش پا افتادس کم کنم

    با خودم گفتم تمرکز بذار روی کارت و پیشرفتت

    شاید یه ترمزی که مانع ورود ثروت میشه اینه که فکر میکنم اگه فلان قدر فروشم بره بالا

    اگه مشتریا بیشتر بشه و …من وقت نکنم برم شهرستان این نشونه باعث شد تا من ترمز مخفی پیدا کنم که مانع میشه ثروت بیاد

    اومدم کم کم با ذهنم اروم حرف زدم که کسی به رفتن تو کاری نداری هرموقع میخوای میتونی بری چون تو کارت برای خودته اختیار داری

    ولی تمرکز بذار روی کارت حالا اخر هفته میتونی بری اشتراحت اگه کار نداشتی

    به جاش اومدم ذوق ورود پول بیشتر مشتری و مشغول کار بودن رو تو ذهنم بزرگ کرددم ک یکم کنترلش کردم

    بعد امروز که باز یکم ذهنم بازی دراورده بود با منطق و مثال تونستم یکم ارومش کنم و به محض خوب شدن حالم مشتری بهم پیام داد برای کار

    همه چیز بستگی داره که ما به معنی واقعی بگیم الخیر فی ما وقع یا نه

    از زاویه مناسب نگاه کنیم یا نه

    فقط ما هستیم که میتونیم نتیجه اتفاقات رو به نفع خودمون کنیم با دیدگاهی که داریم

    ممنون استاد بابت این فایل زیبا و پر مفهوم خدارو شکر میکنم که هرلحظه کنارمه و هدایتم میکنه

    و میدونم که بهتر از من میدونه چی به نفع منه و همیشع بهتر از چیزی که من میخوام رو برام کنار میذاره من نباید بچسبم‌و بگم‌فقط فلان مکان فلان شهر و فلان راه 🫡

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1335 روز

    به نام خدای بزرگ‌و هدایت گرم

    سلام به استاد و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان خدا قوت

    خدایا شکرت بابت این همه زیبایی ارامش و حال خوب در این مکان زیبا

    من چند روزی ذهنم درگیر یه مساله ای بود که تو کامنت های قبل گفتم و به هم ریخته بودم

    ولی کم کم با خودم گفتم وحید شاید یه نشونه باشه که تو ببینی وابستگی داری به شهرتون یا رابطه عاطفی که داری

    ایا همین الان اگه همه چی عوض بشه واکنش تو چیه ؟میتونی ذهنتو کنترل کنی میتونی خدارو اونجا پیدا کنی و اروم باشی؟

    به خودم اومدم و گفتم من باید روی عزت نفس خودم کار کنم و احساس لیاقت خودمو درست کنم

    من توسط خدا به جایگاهیی که هستم هدایت شدم پس از این به بعدم جایی که میخوام هدایت میشم

    فهمیدم که باید حساسیت رو روی رفتن و نرفتن به شهرستان که مساله پیش پا افتادس کم کنم

    با خودم گفتم تمرکز بذار روی کارت و پیشرفتت

    شاید یه ترمزی که مانع ورود ثروت میشه اینه که فکر میکنم اگه فلان قدر فروشم بره بالا

    اگه مشتریا بیشتر بشه و …من وقت نکنم برم شهرستان این نشونه باعث شد تا من ترمز مخفی پیدا کنم که مانع میشه ثروت بیاد

    اومدم کم کم با ذهنم اروم حرف زدم که کسی به رفتن تو کاری نداری هرموقع میخوای میتونی بری چون تو کارت برای خودته اختیار داری

    ولی تمرکز بذار روی کارت حالا اخر هفته میتونی بری اشتراحت اگه کار نداشتی

    به جاش اومدم ذوق ورود پول بیشتر مشتری و مشغول کار بودن رو تو ذهنم بزرگ کرددم ک یکم کنترلش کردم

    بعد امروز که باز یکم ذهنم بازی دراورده بود با منطق و مثال تونستم یکم ارومش کنم و به محض خوب شدن حالم مشتری بهم پیام داد برای کار

    همه چیز بستگی داره که ما به معنی واقعی بگیم الخیر فی ما وقع یا نه

    از زاویه مناسب نگاه کنیم یا نه

    فقط ما هستیم که میتونیم نتیجه اتفاقات رو به نفع خودمون کنیم با دیدگاهی که داریم

    ممنون استاد بابت این فایل زیبا و پر مفهوم خدارو شکر میکنم که هرلحظه کنارمه و هدایتم میکنه

    و میدونم که بهتر از من میدونه چی به نفع منه و همیشع بهتر از چیزی که من میخوام رو برام کنار میذاره من نباید بچسبم‌و بگم‌فقط فلان مکان فلان شهر و فلان راه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: