اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Nafis» در این صفحه: 1
  1. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته دوست داشتنی و تمام دوستان و هم مسیران

    از نظر من موضوع نگاه متفاوت به اتفاقات یکی از بهترین شتاب دهنده ها برای ادامه مسیره این رو از آموزه های استاد عزیزم یاد گرفتم و واقعا در زندگی بهش رسیدم که هربار حالم رو خوب نگه داشتم هر اتفاقی که بوده برای من جز خیر به همراه نداشته

    بارها توسط فایل‌های مختلف این رو از شما شنیدم و جالبه که هر بار انگار بهتر درکش می کنم

    یادمه اولین بار که در مورد پسر دومتون یوسف شنیدم و این که چطور با این موضوع کنار اومدید من نمی تونستم متوجه بشم

    می‌گفتم چطور میشه یه نفر اینقدر مسلط باشه که به راحتی از موضوع به این بزرگی عبور کنه و در حال بد باقی نمونه

    من براساس گذشته‌ام سر کوچک‌ترین چیزها به راحتی به هم می‌ریختم و حتی همون لحظه توی گفتگوهای ذهنیم با خودم میگفتم این که خیلی موضوع مسخره‌ایه چرا بهم ریختی؟ و وقتی فکر می کردم این موضوع اونقدر الکیه که حتی نباید توجه منو جلب کنه اما منو بهم ریخته باز حالم بدتر می شد.

    برای اینکه بگم از کجا یادش گرفتم یه خاطره از بچگیم میگم که اونقدر عجیب بوده که هنوز یادمه

    برادرم برای خرید رفت بیرون فکر کنم یه 5 هزار تومنی بهش داده بودن اون موقع هم مبلغ خیلی بزرگ و عجیبی نبود شاید در حد 50 هزارتومان الان می ارزید برادر من توی مسیر پول رو گم کرد و برگشت خونه اون عزیزی که پول رو داده بود در حدی گریه و زاری و دعوا مرافعه راه انداخت که من وقتی اومدم فکر کردم یه عزیزی فوت کرده. حتی همون موقع هم وقتی فهمیدم ماجرا چیه برام این کارها عجیب بود.

    و این موضوع با من بود در حدی که اگه لاستیک ماشین من فقط کم باد نه پنچر فقط کم باد بود من بهم می ریختم تا ساعت‌ها درگیرش بودم تا برم یه جا لاستیک رو نشون بدم. واقعا اغراق نمی کنم موضوعاتی به همین کوچیکی منو عصبی و ناراحت می کرد.

    سال 402 حال روحیم اونقدر بد بود و اونقدر عصبی بودم که اطرافیان توصیه می کردن برم دکتر و دارو بگیرم من تنها کاری که کردم فقط چند ماه خودم رو بستم به سایت و دوره های استاد رو با جون و دل کار می کردم و فقط چند ماه بعدش همون افرادی که به من می‌گفتن برو دارو بگیر ازم می پرسیدن چکار کردی که اینقدر آرامش داری؟

    الان اونقدر تغییر کردم که هر موضوعی رو چنان خوب می بینم که همه چیز فقط برام زیباییه

    چند وقت پیش به دلیل سرما اداره‌ها تعطیل می شدن اما ما چون درمانی بودیم باید می‌رفتیم سرکار

    همکارام همه غر میزدن که ما چقدر بدبختیم همه خونه هستن ما باید اینجا باشیم

    اما نگاه من و حرفی که می‌زدم این بود: خیلی عالیه خیابونا خیلی خلوته چون مدرسه و بقیه ادارات تعطیل هستن راحت تر میرسم سرکار من می‌باید این روز رو سرکار می بودم اما الان برای همین روز کاری به من دو برابر حقوق میدن. چون هوا سرده مراجعین کمتر هستن و کارمون هم سبک تره من در این تعطیلی چیزی جز خیر نمی بینم خدا برامون راحتی و ثروت فرستاده.

    فکر کنم همین مثال‌ها تفاوت نگاهم از گذشته تا به امروز رو نشون بده. البته که به این موضوع واقف هستم که همیشه باید روی پاشنه آشیلم کار کنم. و این یه تمرین دائمی خواهد بود.

    الان که واقعا تعداد موقعیت‌هایی که ناراحتم کنه اونقدر ناچیزه که میتونم بگم تقریبا صفره اما در مورد همون ناچیزها به مرور روی خودم کار کردم. چند روز پیش سرکار بودم خبری رو بهم دادن که اصلا موضوع کوچیکی نیست اما جالبه من برای چند لحظه حالم به شدت بد شد و بعد انگار چیزی از درون من باهام حرف زد و خدا شاهده کمتر از چند دقیقه بعد حال من طوری بود که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.

    تمام مسیر برگشت از سرکار به خونه من موضوع به اون بزرگی و بدی رو فراموش کرده بودم و محو این بودم که خدایا من چقدر پیشرفت کردم که حتی به ساعت نکشید فقط چند دقیقه حال من بد بود و تمام…

    تغییر نگاه من برام معجزه کرده. هربار چیزی پیش میاد که ظاهراً موضوع خوشایندی نیست من فقط فکر می کنم این یه نشونه است یه چیزی توی دل خودش داره که میخواد منو رشد بده یا مالی یا شخصیتی یا فرکانسی فرقی نداره شاید فقط این باشه که من یه باور اشتباه داشتم و متوجهش نبودم و خدا با یه تلنگر کوچیک می خواد یادآوریم کنه و نذاره که کار به چک و لگد برسه.

    سپاسگزارم از خدای خوبم که جهان رو اینقدر قانونمند عادل و زیبا خلق کرده

    ممنونم از شما استاد عزیز که مسیر رو اینقدر زیبا برای ما هموار کردید

    و ممنونم از خودم برای پایبندی به تکرار و عمل به قوانین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: