می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
بنام خدای مهربانم
استاد عاشقتم ،شما نمیدونید که دارین چیکار میکنید
شما کور و بینا میکنید شما مرده رو با حرفهاتون زنده میکنید
امروز صبح با دیدن پیام شما ،هر کاری که میخواستم انجام بدم و ول کردم رفتم حدود 4 ساعت تو جنگل راه رفتم و در مورد سوالات جلسه دوم حل مسائل فکر کردم و با صدای بلند با خودم حرف زدم از خدا پرسیدم ،منی که دیشب گیج بودم
اما با دیدن پیام شما نگاهم به موضوع تغییر کرد و اینقدر سوالات خوب پرسیدم و کلا موضوع برام باز شد که باید الان چیکار کنم ، متوجه شدم اصلا کویر من چی هست ،الهی که خیر ببینید که دلسوزانه هدایتمون میکنید ، الهی قربونت بشم مریم جونم که این دوره بینظیر و طراحی کردی و این سوالات هوشمندانه رو طراحی کردی ،نمیدونید چقدر موضوعات برام واضح شد
وقتی طلاق گرفتم با یه دختر یک ساله و بدون هیچ حمایتگری شروع کردم به پیدا کردن راههایی برای رسیدن به ارزوهام و چقدر طی این 10 سال تجربه کسب کردم چقدر بزرگتر شدم مخصوصا این 4 سال اخیر که اصلا ربطی به گذشته نداره ،خداروشکر
وقتی 19 ساله بودم چون روح سرکشی داشتم و آزادی برام اولویت بود مدام با برادرم بحث میکردیم و رفتار متعصبانه اش باعث شد من مستقل بشم و زندگی که دوست داشتم و برای خودم بسازم
وقتی نگاه میکنم به زندگی ام هر جایی که پیشرفت کردم و تجربه های عالی داشتم قبلش به یک تضاد برخوردم که برای خیلی ها غیرقابل تحمل بوده
وقتی اومدم اروپا رفتم المان و خیلی زود خونه گرفتم وسایل خریدم اما یهو یه نامه اومد که شما چون با ویزا هلند اومدی باید بری هلند زندگی کنی و یادمه به مدت یک ماه شب تا صبح تو بالکن خونه گریه میکردم و میگفتم خدایا نمیدونم چیکار کنم
چون خونه گرفته بودم بچه ام مهدکودک میرفت طی چند ماه زبانم و خوب کرده بودم (دلبستگی )
واسه همین از خدا همش کمک میخواستم و یک شب ساعت 3:30 6تا پلیس ریخت تو خونه و من و دخترم و با ماشین پلیس آوردن هلند حتی اجازه ندادن دست به وسیله ایی بزنیم ومن شوکه شده بودم اما بعد از یک هفته یهو قلبم آروم شد و خدا بهم گفت میگه از من کمک نخواستی آروم باش اینجا برات بهتره و الان که 5 سال اینجام هر روزش بیشتر متوجه شدم هلند برام بهتر بوده
و همین تجربه های زندگی که ایمان آدم و الخیر ما فی الوقع میسازه و محکمتر میکنه
تو هلند تو یه کمپ بودیم که همه از این کمپ به عنوان وحشتناکترین کمپ یاد میکنن و اونجا ی کمپ خیلی بزرگ و خارج شهر بود (کمپ بودل) غذا یخزده روزی یک وعده ،3تا دستشوی و حمام برای حدودا 40 نفر و اجازه آشپزی هم نداشتم ،بچه ها هم مدرسه و مهد نداشتن ،در واقع یک اردوگاه سرباز ها بود در جنگ جهانی
خب من چون ذاتا روحیه شادی دارم به محض ورود و تحویل اتاقم ،اتاق کردم دسته گل و ملافه نو کشیدم عود روشن کردم و احساسم و خوب نگه داشتم و رفتم تو حیاط قدم زدم دیدم وای چقدر زیباست ،پاییز بود و همه جا برگ های زرد و قرمز آدم و دیونه میکرد و کلی عکس انداختم
شب از پنجره اتاقم به نور چراغ پشت پنجره نگاه کردم ،بارون می اومد قشنگ یادمه و با خدا حرف زدم ازش خواستم کمکم کنه
چند روز بعدشم اسپیکر و اوردم تو راهرو و موزیک با صدای بلند گذاشتم و شروع کردم با بچه ها رقصیدن ، و این شد عادت عصرها همه صندلی به دست می اومدن تو سالن و منتظر موزیک بودن و یک جو شاد راه انداختم طوری که از ساختمانهای دیگه ام عصرها میومدن ساختمون ما ، فیلم هاش هست ،یادش بخیر
من فقط با تغییر نگاهم به شرایط هم خودم از اون 5ماه لذت بردم همه روحیه بقیه رو شاد کردم
طوری که همه موقع ترنسفر شدن گریه میکردن و میگفتن دلمون برای اینجا تنگ میشه
چون با تضاد نبود مدرسه روبرو شدیم رفتم با مسئولین صحبت کردم و بعد از یک ماه رفت و آمد و نوشتن درخواست برای بچه ها مدرسه و ردیف کردن ،براشون اتوبوس گرفتن که بردن شهر مدرسه
ی گاز برقی یک نفره گرفتم و یواشکی تو اتاق غذا میپختم
خلاصه که همیشه یه راهی پیدا میکردم که بهم خوش بگذره
سر دخترم شپش زد بخاطر بازی با بچه ها گرفته بود ،
منم پروژه داشتم سه هفته و باید به موهاش مواد میزدم و شب تا صبح مواد باید رو سرش میموند
و این پروژه رو به یک فان برای خندیدن تبدیل کردم
تو خیلی شرایط به ظاهر افتضاح حالم خوب بود
نه پولی بود نه امکاناتی بود اما حالم به شدت خوب بود و شاد بودم
و همش فکر میکنم مربوط میشه به اینکه همیشه از خدا کمک میخواستم و میگفتم من نمیدونم خدایا خودت کمکم کن ، البته اگه قانون و میدونستم فکر کنم با تضاد های کمتری روبرو میشدم اما اخه اگه اون تضادها نبود که من اینقدر قوی تر نمیشدم اینهمه تجربه بدست نمی اوردم
فکر کنید طلاق نگرفته بودم و یه زندگی معمولی و روتین داشتم ، خونه ، ماشین ،شوهر ،بچه ،کارت پولی
بخدا الان که فکرش و میکنم اصلا برام هیجان انگیز نبود
اصلا حاضر نیستم تجربه هایی که طی این 10 سال داشتم و با هیچی عوض کنم ، با تمام بالا و پایینش فوق العاده بود
اتفاقا الان که زندگی ام به حالت نرمال رسیده برام کسل کننده اس واسه همین دوسش ندارم
اما به شدت سپاسگزار داشته هام هستم
همونطور که خداوند در قرآن به محمد گفته هر وقت از کاری فارق شدی خودت و به چالش بکش و بهتر فهم میکنم
چون فقط در حرکت و پویا بودنه که آدم احساس زنده بودن میکنه
وگرنه اینکه ی درآمدی داشته باشی و یه خونه و مسافرت هم بری حالا مثلا اروپا هم زندگی کنی باعث ارضا روح نمیشه
الان به این فهم رسیدم باید بیشتر سپاسگزار باشم برای اینکه آرزو و خواسته دارم چون هر روز میخوام یه راهی پیدا کنم برای رسیدن بهشون
چقدر خوشبختم که دارم قوانین و یاد میگیرم ، خودم و بهتر میشناسم و از توانایی های شخصیتم در گسترش جهان استفاده میکنم
ایلان ماسک هم تا زمانی که داره ی کاری و انجام میده لذت میبره وقتی انجام بشه دیگه لذت نیست
و سریع میره سراغ پروژه بعدی
استاد عباسمنش تا وقتی که انگیزه داره لذت میبره وقتی داره زبان انگلیسی و یاد میگیره وقتی نحوه عملکرد بدن مورد تحقیق قرار میده براش لذت داره
جالبه که به محض رسیدن به یک خواسته ایی سریع فراموش میشه و میشه روتین زندگی
یادمه سال اول که هیچی از هلندی نمیفهمیدم خیلی برام جذاب بود زبانشون اما الان خیلی عادی
البته من آدم کنجکاو. تنوع طلبی ام واسه همین خیلی زود چیزهای تکراری برام کسل کننده میشه و دنبال ی چیز هیجان انگیز ام منتهی تو در و دیوار بودم که به لطف دوره های بینظیر استاد جان در مسیر صراط المستقیم دارم این حجم از انرژی و هدایت میکنم
به امید الله مهربان موفق میشم
استاد جونم عاشقتم
مریم جونم عاشقتم
بنام خدایی که در هر تپش قلبم احساسش میکنم
سلام به روی ماهت لیلا جونم
خیلی سپاسگزارم از کامنت پر از مهرت
چقدر خوشبختم که دوستهای بینظیری مثل شما رو دارم
چقدر این سایت روحانی و بینظیره
این سایت یک روزی خواسته و آرزو استاد بوده و الان وجود داره
من هر بار میام و کامنت ها رو میخونم وقتی بچه ها از ایمانشون حرف میزنن وقتی میبنم چقدر تغییر کردن وقتی سپاسگزاری ها رو میبینم قلبم باز میشه و استاد و تحسین میکنم که با عشق این سایت و راه انداخت و با ایمان ادامه داد و نتیجه اش تربیت شاگردهایی که فقط روی خدا حساب میکنن .
اخه مگه میشه طی چند ساعت این همه کامنت بینظیر روی یک فایل بیاد کامنت هایی که هر کدومش ارزش هزاران کتاب و داره
بخدا که استاد قلبش به اندازه جهانِ
لیلا جونم قربون شکل ماهت بشم ممنونم که برام نوشتی و با خوندن کامنت دوباره اشکم دراوردی تا با قلبی باز سپاسگزار باشم
بنام خدایی که ما رو از درون مادرمون بیرون آورد و به ما گوش و چشم و قلب داد تا شاید سپاسگزار باشیم
وای وای چقدر عشق و حال خوب تو کامنتهاتون نثارم کردین
عاشقتونم
خدایا شکرت که دوستهای بینظیر و فوق العاده ایی دارم
خدایا سپاسگزارم که از دل تاریکی به سمت نور هدایتم کردی
بخدا که همه مون خیلی خوشبختیم که اینجا حضور داریم
خدایا به عظمت و بزرگیت حمایتمون کن تا قدر این سایت بینظیر و فهم کنیم و به آگاهی های بینظیرش عمل کنیم
این سایت این همه حال خوب روزی خواسته استاد بوده و الان وجود داره
ما هم باید از تضادها انگیزه بگیریم برای خلق خواسته هامون و عشق و ثروت و در جهان گسترش بدیم
با تمام وجودم از همه تون سپاسگزارم که عشقتون و با تک تک کلماتتون بهم منتقل کردین
خدایا شکرت
بنام خدای مهربونم
سلام به روی ماهت محیا جونم
دختر تو بینظیری ،تحسینت میکنم که زندگی تو از سیاهی به نور هدایت کردی
افرین زن قوی و با اراده
چقدر خوشحالم که کامنت ناب شما رو خوندم و حالم عالی تر شد
قربون شکل ماهت تو لایق بهترین ها هستی چون بندگی خدای واحد و میکنی و خداوند هدایتگر توست
مرسی که نوشتی و این حال خوب گسترش دادی عزیزم
در سکوهای موفقیت جهانی ببینمت خانوم
بنام خدای مهربونم
سلام به روی ماهت پوریا جان
سپاسگزارم از کامنت پر از مهر و انرژیت
راستش من چون مامانم خیلی خانوم آروم و مظلومی بود و از رفتارش ناراحت بودم همیشه چون نمیتونست از حق خودش حتی دفاع کنه و همیشه بخاطر باورهای اشتباهش مورد ظلم همه قرار میگرفت این خواسته در من شکل گرفت که باید جسور باشم باید زندگی و تجربه کنم باید شاد باشم
دقیقا همون بحث تضادِ که باعث میشه خواسته ها در ما شکل بگیره
هر آدمی نتیجه باورهای خودش و زندگی میکنه ،انسانهایی که در مسیر زندگی ما قرار میگیرن به عنوان مادر پدر فرزند همسر خواهر یا برادر
به طور موقتی هستن
جالبه که دختر من به شدت خجالتی و شخصیت جدی داره
اصلا شبیه من نیست
قبل از آشنایی با قانون نسبت بهش احساس گناه داشتم که چون بدون پدر بوده بچه خجالتی و خودم و مقصر میدونستم اما الان میدونم که خودش انتخاب کرده در این شرایط به این دنیا بیاد و اگه خودش بخواد از خدا کمک بخواد ،به صراط المستقیم هدایت میشه
و خداروشکر اصلا نه بهش احساس وابستگی دارم نه دیگه نگران آینده اش هستم نه خودم و مقصر میدونم
پوریا جان تا میتونی با موفقیتت و خوب زندگی کردنت ،مادرت و خوشحال کن همین
در پناه خدای مهربون سعادتمند باشی
بنام خدای مهربونم
سلام به روی ماهت محمدحسین عزیز
سپاسگزارم بابت کامنت پر از محبتت
چقدر خوشحالم که با خوندن کامنتم به احساس خوب رسیدی
خداروشکر
شما داری به اصل عمل میکنی پس لاجرم اتفاقات خوب هم تجربه میکنی
خداروشکر برای وجودتون