می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
به نام خالق زیبایی ها سلام به همگی و استاد عزیزم
روزشمار فصل 6 قسمت 155
چند نمونه تو زندگیم که خیلی بولد هست میخوام بگم
استاد اصلا اومدن من تو این مسیر خودشناسی و خداشناسی برمیگرده به همچین تضاد های.
اون سالی که این بیماری پندمیک اومده بوده از یه جایی دیگه کنترلم از دست دادم نگاهم اوایل اتفاقاتی که می افتاد چه در این مثال چه مثال دیگ اصلا خیر نبود در واقع از یک تایمی تسلیم خدا شدم گفتم خدایا من دیگه نمیکشم دیگه کاری از دستم بر نمیاد ذهنم شده بود مرگ عزیزانم و خودم .از لحاظ روحی صفر شدم با دو تا بچه کوچیک و همسری که شغلش مکانیکی بود اصلا مراعات نمیکرد و ارتباطش با دیگران زیاد و در عین حال تمیز نبودن .
دیگه تسلیم خدا شدم که تو همون روزا با استاد عرشیانفر آشنا شدم حدود یک سال و نیم باهاشون بودم کلی از آموزه هاشون گوش دادم دوره خریدیم هم من هم خواهرم .
از اون سال ارتباطم با افراد منفی قطع کروم تلویزیون و اخبار قطع .کم کم اوضاع بهتر شد در واقع چون خبری نداشتم از اطراف آرامشم بیشتر شد حتی اتفاقات دیگه ای که سال های بعدش میافتاد من از همه بی خبر بودم یهو یکی میگفت تو ایران جنگ .
بعدش با شما آشنا شدم و اون بیماری پندمیک برای من الخیر ما وقع شد .
شد آشنایی من با خودم با خدام .
الان بهم بگن برگردی دوباره این مسیر انتخاب میکنی صددرصد جوابم آره .
دومین مثال همین پارسال مهر ماه بود البته این الگو برام یه مقدار تکرار میشد ولی این آخرین بار درجه خورد شدنم زیاد بود .
تو یک رابطه عاطفی با یکی از دوستانم که از اول خودش بهم ابراز علاقه کرده بود شروع شد و من به شدن کمبود اعتماد به نفس داشتم در واقع اون شخص بت کرده بودم دوست داشتم دائم با هم حرف بزنیم در مورد مسائل زندگی ،قانون و… خیلی قبولش داشتم هر دفع تحقیرم میکرد ولی من به بهونه اینکه مهربونم میبخشمش چیزی نمیگفتم ولی از درون ناراحت بودم دوست نداشتم از دستش بدم تا یک روز بدون دلیل برگشت گفت ازت بدم میاد متنفرم دیگه نمیخوام ببینمت حرفات بشنوم هر چی هم گفتم دلیلش بگو هیچی نگفت .
راستش اون روزا نتونستم خودم کنترل کنم اصلا مغزم اجازه نمیداد افسرده شده بودم با اینکه تو سایت بودم تو همون تایم شغل پخش دی جی کالا بهم معرفی شد منم یک فرصت دیدم و به حرف استاد گوش دادم که تو این تایم ها فقط یه ذره آروم تر باشید خودتون سرگرم کار دیگه کنید به اون موضوع فکر نکنید
این شغل هم به شدن آدم درگیر میکنه طوری که من از 7صبح تا بعضی روزا 6 غروب در حال پخش بودم و شب خسته برمیگشتم خونه .کار خونه نگهداری بچه ها .
واقعا وقت نداشتم فکر کنم یک ماه بعد دیگه از این شغل اومدم بیرون چون مورد علاقه ام نبود و وقتم کلا گرفته میشد دیگه آرومتر شده بودم خودم تو سایت مشغول کردم از خدا کمک خواستم بهش گفتم بهم بگو باید چیکار کنم ایراد کارم کجا بود چی رو باید متوجه بشم
که تو نشانه ها عزت نفس میومد یک بارم هم دوره 12 قدم جلسه 3 اومده بود که من دوره 12 قدم داشتم باورتون نمیشه یک ماه فقط روی همین دوره عزت نفس بودم کامنت میخوندم پول دستم بود و یک روز دل زدم به دریا دوره عزت نفس خریدم و شد شروع معجزه ها شروع آرامشم شروع شناخت خودم
من رویا عاشق خودم شدم بچه ها دوره عزت نفس طلای ناب .من تازه جلسه دومش هستم 3 ماه تو جلسه یک و دو موندم دل ندارم برم جلسه بعد بس دارم نتیجه میبینم بس اتفاقات عالی افتاده
من با عزت نفس فهمیدی من ارزش خودم نمیدونستم من خودم لایق بودن آدم های قوی تو زندگیم نمیدونستم با این بی لرزشی اگه آدم های فرکانس بالا میومدن خودم ردشون میکردم و بجاش آدم های غر غرو و کسای که به کمک نیاز داشتن فراوون تو زندگیم جذب میکردم
فهمیدم من دنبال جلب توجه دیگران
فهمیدم من از تنهایی میترسم
فهمیدم من دیگران بت کروم
فهمیدم من خودم قربانی شرایط و آدمها دونستم
من فهمیدم عاشق خودم نیستم ….
الان متوجه ام که اون شکست عاطفی چه منفعتی برام داشته
حالا منه رویا برای اتفاقات کوچولو مثل برگزار نشدن کلاس باشگاه میگم خیر و بعدش هدایت شدم به کلاس شنا که تو کامنت های قبلیم توضیح دادم.
همسرم یک اشتباهی کرده گفتم خیر هنوز نتیجه نمیدونم ولی میدونم خیر .
اگه رویای قبل بودم به هم میریختم توضیح میخواستم چند روز قهر و دعوا بود
استاد بزرگترین دستاورد من از اون سال تا الان آرامش من بود شناخت خودم و خدام بود .
استاد من دارم میبینم ظرف وجودم کوچولو داره بزرگتر میشه به خودم افتخار میکنم آنقدر خودم دوست دارم که نگو .
سعی میکنم خودم سرزنش نکنم بجاش درسم بگیرم
وقتی بچه ام اشتباه میکنه من بیخیالشم برای خودمم همینطور.
آنقدر لذت میبرم تو این مسیر تو این سایت حاضرم ساعت ها همین حا بمونم .
خدایا شکرت که قدرت همه اینا رو فقط فقط به تو میدم اگه تو هدایتم نمیکردی دستم نمیگرفتم من الان مرده بودم
از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که از اون اتفاق آتیش سوزی تو بندرعباس درستون گرفتید باعث شد الان این همه آدم تغییر کنن زندگی براشون بهشت بشه .
نور الهی به زندگیتون بباره .
در پناه حق شاد و پیروز باشید.