می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
سعیده عزیزم سلام
الان اومده بودم بخوابم و گفتم قبل از خواب برم و سایت رو یه نگاهی بکنم و یه چندتا کامنت ببیینم، بسیار هدایتی به سمت کامنت شما از چندین صفحهای که از قبل باز کرده بودم اومدم و هر خط از کامنتتون رو خوندم بسیار برام قشنگ و پر از درس و نکته و توجه و هدایت بود.
اولین جمله که از کامنتتون به چشمم خورد این قسمت از معنی آیات سوره بقره بود :
«خداوند میفرمایند که بشارت بده به کسانی که صبر میکنند»
من در تضادی که الان دو هفته ای هست داخلش هستم داشتم سعی میکردم متفاوت از قبل عمل کنم و خداروشکر خیلی بهتر ذهنم رو مدیریت کردم اما دیروز دیگه انگار خسته شده باشم بهم ریختم و از اون حال خوب دراومدم و کلی نجوای منفی و حال بدی در وجودم شکل گرفت، هی جملات مختلفی تو ذهنم شکل میگرفت :
افوض امری الی الله
الخیر فی ما وقع
و صحبت های مختلفی از استاد تو گوشم زنگ میخورد اما من حالم خوب نبود
از خدا نشونه و هدایت میخواستم که هدایت شدم به این کامنت شما، چقدر قشنگ جوابمو از خدا دریافت کردم، امیدوارم که بتونم عمقش رو درک کنم و بهش عمل کنم.
دوست داشتم از تجربهتون در مورد این تیکه از کامنتتون بپرسم
«بعد از مدت ها که روابط من و همسرم از مرز طلاق به گل وبلبل و عشق و آرامش رسیده بود ،سر نگهداری بچه ها وقتی من میخواستم برم شیفت، یک جروبحث وحشتناکی بی دلیل پیش اومد »
اینکه نوشته بودید از مرز طلاق به عشق و آرامش رسیدید(الهی صد هزار مرتبه شکر) چطور این اتفاق افتاد؟ شما در اون زمان چطور فکر کردید و چطور روی خودتون و باورهاتون و ذهنیتتون کار کردید؟ چطور با همسرتون تعامل داشتید و میتونستید اذیت نباشید و توجهتون به خودتون باشه؟ چطور فهمیدید که نباید طلاق بگیرید و باید ادامه بدید ؟
اگه امکانش رو داشته باشید از تجربتون بهم بگید من بسیار استفاده خواهم کرد، من در یک تضاد عاطفی افتادم که اصلا نمیدونم چه سمتی حرکت کنم و ادامه بدم ادامه ندم چه رفتاری کنم؟ و …
دوست دارم بدونم روش شما برای مدیریت ذهنتون و توجه به خوبی ها و قشنگی های زندگیتون تو اون شرایط چطور بود و چه مسیری رو رفتید که زندگیتون الان به لطف خدا پر از آرامش و عشق شده؟
اینم بگم که بسیار تحسینتون میکنم که عمل کردید به دانسته هاتون و با این شرایطی که گفتید کامنت نوشتید و دستی شدید از دستان بی نهایت خدای خوبم
براتون عشق و آرامش و سلامتی و خیر و برکت و ثروت دنیا و آخرت رو آرزو میکنم.
سلام ملیحه عزیز
چه شعر بی نظیری نوشتی
چقدر قشنگ بود بسیار لذت بردم، یاد فیلم یوسف پیامبر افتادم و داستان زلیخا
این بخش از کامنتت رو بار دوم که خوندمش دیدم
«دقت کردم همیشه تو 1 دوراهی سخت ک دیگه خسته شدیم از شرک ورزیدن و در راه موندیم خدا ک همیشه کنارمون بوده و ما نمیدیدمش و وقتی از ته قلبمون صداش میزنیم باصدای بلنددددد جوابمون میده»
این جملهات منو یاد این شعر انداخت
«هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر / آرامتر از آهو بیباکتر از شیرم / هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر / رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر»
یجاهایی تو زندگی شده که تسلیم شدیم و مثل موسی گفتیم به هر خیری که از تو رسد فقیرم
چه عجز قشنگیه اون لحظه
نمیشه گفت حتی عجز
میشه گفت یکی شدن
خودت رو دیدن
خدای خودت رو دیدن و اون تماس چند لحظه ای کار خودش رو میکنه
از خدا میخوام برات که این جنس تماسهای قشنگش باهات هر روز بیشتر و بیشتر باشه و از سر خوشی و حال خوب و عشق و شکرگزاری باشه این ارتباط زیبا