اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محسن دری نیا» در این صفحه: 1
  1. -
    محسن دری نیا گفته:
    مدت عضویت: 657 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام به بقیه دوستان خوبم

    قبل از اینکه به سوالی که داخل فایل پرسیدید پاسخ بدم(اتفاقاتی با ظاهر بد و دیدگاه شما نسبت به اون اتفاقات چی بوده؟) اینو بگم که امروز اولین روزی که هست من داخل سایت ثبت نام کردم و گفتم اولین کامنت هم بزارم ولی من فایل های دانلودی و رایگان شما رو استاد و دیگه خودتون رو از تقریبا دو یا سه سال پیش میشناسم و گوش میدم .

    اتفاقات زیادی توی این دو سه سال با بالا و پایین های متفاوت برام افتاده ولی خوب تقریبا اتفاقاتی که ظاهر بد داشتن توی این یکسال آخر افتاده و اشاره میکنم که خیلی نمود کرد و با اینکه خیلی از ظاهر اتفاقات بد بود ولی نتایج بسیار بسیار خوبی برام داشت .

    من از بچگی عاشق فوتبال بودم و دوست داشتم فوتبالیست بشم و الآنم دارم تمام تلاشم رو با توکل به خدا و بنا به حق خودش انجام میدم و مطمعنم به کمک خودش و پشتکار خودم من به بالاترین رده ها در این رشته میرسم که هیچ شکی توش نیست چون این هدف منِ و شروع رسیدن به اون آرمان های الهی و شکوهمندی که خودش برام میخواد.

    فوتبالیست شدن هدف و آرزویی بود و هست که من همیشه میخواستم ولی منطقه ای که من به دنیا اومدم ، خانواده ، اقوام ،دوستان و هرکسی که می‌شناختم پذیرای قبول اینکه هرکسی اگه بخواد و تلاش کنه در پناه حق الهی می‌تونه بهش برسه رو نداشت و خوب این شده بود تا زمان قبل از کنکورم معضل من چون من خودم به شخصه هم به اون جرئت و جسارتی که برم برای هدفم بجنگم رو نداشتم ولی این قضیه که بخوام از هدفم هم دست بکشم تو کَتَم نمیرفت و همش سوالم این بود که چطور بقیه به اون چیزی که می‌خوان و براش تلاش میکنن میرسن ولی من نمیتونم، من تو خراسان به دنیا اومدم و خوب از منطقه ماهم هیچ کس تابحال از فوتبال بجایی نرسیده(من می‌خوام اولیش باشم) و همین موضوع باعث شده بود که اغلب خانواده ها به بچه هاشون تو ذهنشون بفهمونن که فقط از راه درس میشه آدم موفقی شد ، مثلاً برای خودم بشخصه با اینکه چندین بار و به روش های مختلف به خانوادم فهمونده بودم که من عاشق فوتبالم ولی چیزی که هربار می‌شنیدم این بود که تو اول از درس بجایی برس بعد اگه شد برو دنبال فوتبال، کی تا بحال از جای ما به فوتبال رسیده که تو بخوای برسی، فوتبال همش پول و پارتی و مافیا و باند بازیه ، اگه اینارو داری برو دنبال فوتبال وگرنه بشین سرجات و من هعی میگفتم باباجان مادرجان پارتی من خداست اون خودش همه کارو برام انجام میده فقط من باید تلاشم رو بکنم و تو مسیرم محکم پایدار باقی بمونم(البته این حرفارو بعد از آشنایی با شما و استاد عرشیانفر داشتم میزدم چون تا حدودی به اون باور توحیدی رسیده و خوب هنوز خیلی کار داره) ولی هیچ وقت نشد که قبول کنم و رسیده به کنکورم و تلاش برای رشته ای که اصلا نمیخواستمش(این نکته رو هم بگم که از بس بهم گفته بودن برو درستو بخون برو پزشک بشو تو که درستم خوب هست از یجایی به بعد هم خودمم به این باور و فکر رسیده بودم که شاید واقعا اون چیزی درسته که اینا میگن و این قضیه که درسمم چون خوب بود بر خودم به این تفکر رسیده بود که پزشکی برای من ساخته شده و اول من باید پزشک بشم و بعد برم برای فوتبالم تلاش کنم)، بلاخره سال کنکور رسید(اولین سال آشنایی من با شما و استادها) من تلاش زیادی نمی‌کردم چون هنوز از اعماق وجودم میدونستم این چیزی نیست که من دارم براش تلاش میکنم و با شما استاد و حرفایی که بشدت تو دلم می‌نشست آشنا شده بودم و سال اول کنکورم رو خراب کردم ، من دو سال دیگه ام پشت کنکور موندم و جدا از اینکه بظاهر داشتم برای رشته ای که خانوادم میگفتن تلاش می‌کردم(الان میگم به ظاهر ولی تو بازه زمانی اون وقت واقعی بود چون بر خودم به باور رسیده بود) ولی تمامی یا تمرکز وقتم رو گذاشته بودم رو پرورش ذهن و باورهای توحیدی که شما می‌گفتید و اون دوسال پشت کنکور که بقیه میگن تو دوسال از عمرت هدر رفت ، بشدت میتونم بگم از بهترین لحظات عمرم بود چون در من ریشه باورهای توحیدی رو‌ کاشت ، اینم بگم تو اون دوسال چندین بار تلاش کردم که خودم رو از کنکور بکشم کنار ولی هربار که تلاش می‌کردم به یه صورت نمیشد و دلیل اصلی ای که هربار نمیشد این بود که پدرم برای درس خواندن من خیلی هزینه کرده بود و هربار که میومدم خودم رو جدا کنم همین موضوع که تو داری تمام تلاش ها و هزینه پدرت که برای تو خرج کرده رو حروم می‌کنی شده بود آشنه پاشیر من و بهم حس عذاب وجدان میداد و خودم رو من متقاعد می‌کردم که کارم که اشتباهه و دوباره همون راه قبلی رو میرفتم.از اتفاقات دیگه این که تو اون دوسال پشت کنکور رخ داد و باعث سرکوفت های بیشتری به من شد این بود که خوب بچه های اقوام هم تقریبا با من کنکوری بودن حالا با یه چند سال اینور اونور تر ، مثلاً خواهر بزرگتر خودم و یکی از پسرخاله هام پرستاری قبول شده بودن (یکی از مهم ترین دلیل های که باعث شده بود من رو به سمت درس سوق بدن)و این دوسالی هم که پشت کنکور موندم باعث شده بود که پسرخاله و دخترخاله هایی که از من کوچیکتر بودن به من برسن و باهم کنکور بودیم و یکی از اونا فرهنگیان قبول شد و یکی دیگه دندون پزشکی و همون سالِ آخری که من چهارماه به کنکور تصمیم گرفتم کنکورم رو به قصد خراب کنم(من بلاخره بعد دوسال این جرعت رو پیدا کردم که با تمام حرفایی که هست برای چیزی که می‌خوام درست تلاش کنم و حتی با اینکه باعث ناراحتی خانواده میشه) و برم تو راهی که خودم می‌خوام و همه اون سر کوفتا هم خورد توی سرم ولی من یه ذره کمم از هدفم برنگشتم و از حالا اون مسیر عجیب و غریب و کلی اتفاقات با ظاهر بد برام شروع به رقم خوردن کرد.

    من تیر کنکورم تموم شد و خوب دیگه از این زمان تونستم درست برای فوتبالم تلاش کنم بدون اینکه کسی چیزی بگه.

    من تو همون تابستون رفتم برای تیم سپاهان تست دادم و سه روز طول کشید و جزو سه نفر برتر شدم ولی تنها نفر اول رو قبول کردن و خوب نشد ، اومدم و یادمه 5 شهریور بود صبحش برنامه بدنسازی گرفتم و شب مچ پام در رف و پام به مدت یک ماه تو گچ بود، یعنی تو اولین روزی که برنامه بدنسازی گرفتم و تو اولین روزایی که برای فوتبالم شروع به تلاش کردن کردم این اتفاقی که هیچ وقت برام رخ نداده بود رخ داد و خوب تو ذهنم طبیعتاً سوال ایجاد شد ولی گفتم محسن این حتما دلیلی داره و خوب اومدم و ذهنم رو قوی تر کردم گفتم اشکال نداره قوی تر شروع میکنم ، بعد یه ماه از اینکه پام از گچ در آوردم و کم کم می‌تونستم شروع به تمرینات کنم و زمانی که تازه میخواستم شروع به تمرینات کنم زانوم آسیب دید و دوباره به مدت یه ماه و نیم دو ماه نمی‌تونستم تمرین کنم و خوب دوباره اون ظاهر بد ایجاد شد ولی گفتم اشکالی ندارد حتما خیری توشه ، دوباره پام که آسیبش گذشت و یه مدت کمی که تونستم تمرین کنم مجدد کشاله پام آسیب دید و به مدت یه ماه دوباره تمرین نمی‌تونستم انجام بدم ، این سری بعد اتفاق آخری خیلی سوال برام پیش اومد که. چرا هربار که می‌خوام شروع کنم یه همچین اتفاقی میفته (تمام این آسیب هام تو مدت ترم اول و دوم دانشگاه بود) و برای همین بعد از بهبود به مدت سه الی چهار ماه اصلا تمرین نکردم و دوباره نشستم و خوب فکر کردم و آیا ببینم دلیل داره یا نه و فقط ته هر فکری که می‌رسیدم میگفتم این اتفاقات داره تورو برای یه موفقیت عظیم آماده می‌کنه و دلسرد نشدم ، البته که ذهنم خیلی وقتا خلاف این میگفت و میخواست که قبول کنم که فوتبال برای من نیست ولی من به گفته خودم میگم اینم آزمایشی بود که من عذم جدیم رو نشون بدم که چقدر می‌خوام بهش برسم ، غیر از این قضیه تو همین مدت آسیب ها ،یسری روابط عاطفی هم برام رخ داد که دقیقا مشابه همین آسیب ها به ظاهر به ضرر من تموم میشد ، تو همین مدت سه رابطه شروع و تمام شد برای من، و هر سه به ظاهر به ضرر من تموم شد و خوب هر کدوم از اون روابط چند روز من رو تو لاک خودم برد و صد در صد این فکرها که چرا همه اتفاقات بد برای من میفته چرا هیچ چیز اونجوری که من می‌خوام نیست توی ذهنم می‌گذشت ولی من با تلاش فراوان میگفتم خدایا تو خودت هوای من رو داری پس اگه اتفاقی افتاده درسی بوده که تو نیاز دیدی که به من آموزشش بدی و واقعا هم به جرعت میتونم بگم بهترین تجربه های عمرم رو از توی این تاریکی های به ظاهر بد زندگیم گرفتم چون من رو از یه آدم ضعیف به یه آدم قوی تبدیل کردن که یاد گرفته مسئول تمام تصمیمای زندگیش فقط و فقط خودش هست و بس و هیچ کسی دخیل نیست و الان با فکر الآنم میتونم بگم تو اون زمانی که آسیب دیدم حتما خودم به یک صورت اون آسیبرو با ترس یا فکر بهش جذب کردم چه بسا که برای من آزمایش و کلی درس داخلش بود ، و صد در صد اگه من وارد اون روابط عاطفی اشتباه شدم خودم تصمیم گیرندش بودم پس باید پای تمام آسیب هایی که بهم زد بایستم درصورتی که من کلی از مشکلات عاطفی که از طرف من بود رو بواسطه اون روابط اشتباه تونستم بفهمم و این اتفاقات بظاهر منفی واقعا برای من کلی معجزه داخلش بود و بعد از هر کدوم من رو مصمم تر کرد که تو راهی که براش اومدم بمونم و خدا داره تورو به زیبایی هرچه تمام تر به هدفت میرسونه و این موانع فقط پلی هستن برایزودتر رسیدن تو به آرزوهات . استاد عزیزم الان که این کامنت رو تایپ کردم و کل اون اتفاقات دوباره برای خودم مرور شد هربار و هربار به یسری کمک های دیگه خداوند که تو اون زمان متوجهش نبودم پی میبرم و دوباره خدا رو سپاس میکنم و یکی از کسایی که تو این مسیر رسیدن به این باورهای توحیدی به شدت به من کمک کرد شما بودید و بسیار بسیار از شما متشکرم که منو با بهترین همراه زندگیم به درستی آشنا کردین .

    من درحال حاضر هنوز به موفقیتی توی فوتبال نرسیدم ولی الان بصورت عملی با این کامنتی که اینجا نوشتم دارم به خودم و همه میگم که من صد در صد و صد در صد با تلاش خودم و توکل به خداوند و باورهای توحیدی میرسم .

    خدایا شکرت بابت همه چیز️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: